نویسنده:حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد بهشتی
فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، سرور بانوان دو جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، کفو و همتای امیرالمؤمنان، یکی از علل آفرینش عالم امکان، سیده النساء العالمین و الگوی بی بدیل برای تمام جهانیان می باشد. با وجود اینکه کمتر کسی به کنه وجودی او رسیده، اما برای تشنه گان حقیقت، امکان دستیابی به ایشان از طریق علم و عمل به گفتار و سیره آن صدیقه کبری میسور می باشد. به منظور رسیدن به این هدف، گروه معارف و مبانی فصلنامه در نظر دارد تا در سلسله مقالاتی به تشریح مکتب فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اقدام نماید. بدین جهت در مقاله حاضر به طور اجمال به زندگی آن حضرت اشاره شده و در مقالات آتی به محور مهم الگو پذیری از آن بانوی بزرگوار، به قلم استاد فرزانه حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر بهشتی خواهیم پرداخت.
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
الگوپذیری یا قهرمان گرایی، از ویژگیهای انسان است. انسانها برای همنوعان خودشان الگو می شوند، نه برای غیر همنوعان. بنابراین باید قهرمان و الگو را ازمیان همنوعان خود بجویند، نه از میان غیر همنوعان. فرشتگان و موجودات مجرد ـ حتی خود خدا هم ـ الگوی ما نیستند. الگو باید کسی باشد که محسوس و ملموس باشد. باید قولش را با گوش خود بشنویم و فعلش را با چشم خود بنگریم و تقریرش را مشاهده کنیم و اگر معاصر ما نیست، از منابع مسلم و قطعی، سیره، سلوک و گفتارش را به دست آوریم و از راه و رسم او الهام بگیریم.
الگوی مطلق
قرآن کریم از دو نفر به عنوان الگوی مطلق یاد کرده است: اول: ابراهیم خلیل؛ دوم: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم).
در باره ابراهیم خلیل می فرماید: «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه»[1] (برای شما راه و رسم ابراهیم و کسانی که همراه او بودند، اسوه و الگویی نیکوست).در حقیقت خلق و سیره ابراهیمی الگوست. اعم از اینکه در وجود خود او باشد یا در وجود همراهان او. البته در وجود او، اصلی و در وجود همراهان، تبعی است.
در باره پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»[2] (حتماً برای شما در راه و رسم وسیره پیامبر خدا، اسوه و الگویی نیکوست، برای کسی که به خدا و روز قیامت امیدوار باشد و خدا را بسیار یاد کرده باشد). از این رو برای امت اسلام، این اسوه و الگو، محسوس و ملموس بود.
نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست
هر چه انسان، کاملتر شود، الگوهایی کاملتر نیاز پیدا می کند. چرا که هر تقاضایی در مقابل عرضه ایی است و انسانها به حکم فطرت خود، قهرمانگرایند. خداوند همین احتیاج را با بعثت انبیاء و نصب امامت برآورده کرده است. همچنانکه ابراهیم در عصر خویش الگوی مطلق بود؛ همراهانش به تبع او الگو بودند و پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای همیشه الگوی مطلق است. همین که مقام عصمت، به خاتمیت می رسد، الگوی مطلق، ازلی و ابدی می شود. پیش از ظهور او انسانها از تأسی به او قاصر بودند. لذا پیشگامانی می آمدند که دلها را مجذوب او کنند و راه را برای آمدنش هموار سازند.
پس از وجود مقدس پیامبر، سایر معصومین اسوه مطلق هستند، هر چند آنها خود را تابع و فرع می دانند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه خود به عثمان بن حنیف – که عامل بصره و برسفره پرزرق و برق برخی از شهروندان حضور یافته بود – نوشت: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاکم بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و ان لکل مأموم اماماً یقتدی به و یستضیئی بنور علمه، الا و انکم لا تقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد».[3] (آگاه باشید که امام شما از دنیای شما به دو جامه کهنه و از طعام خود، به دو قرص نان اکتفا کرد. آگاه باشید که هر مأمومی را امامی است، که به او اقتدا می کند و به نور علمش روشنی می گیرد، آگاه باشید که شما بر این کار توانایی ندارید، ولی مرا به ورع، کوشش، پاکدامنی و استواری یاری کنید).
به طور کلی مصرف کم و بازدهی بسیار، مطلوب است. ولی توانها و استعدادها فرق می کند. هیچ کس در مصرف کم و بازدهی بسیار، به مقام ایشان نمی رسد؛ چرا که توان آنها را ندارد.
الگوهای نسبی
هر کسی در حد خود می تواند برای دیگران الگو باشد. هر کس بر حسب ایده ای که دارد، هر گاه در دیگری، کمال آن ایده را یافت، به او تأسی می کند. به همین جهت است که قرآن، اسوه هایی را معرفی و از آنها تعبیر به «اسوه حسنه» نموده، تا انسانها بدانند که از هر کسی نباید الگو گرفت و به هر کسی نباید اقتدا کرد.
ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس به هر دستی نباید داد دست
در زندگی انسان نه تنها الگوی مطلق، که مطلق الگو هم تأثیر دارد. هر زنی به هر اندازه که از کمال و هنر زن بودن برخوردار است، می تواند بر زنان دیگر که در سطحی پایین ترند، الگو باشد. مردان نیز این چنین هستند. پدر و مادر خوب برای فرزندان، الگو و اسوه هستند. خواهران و برادران بزرگتر، برای خواهران و برادران کوچکتر اسوه و الگویند. سران هر قومی برای قوم خود الگویند. به همین جهت در روایت نبوی آمده است که: «صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی»[4] (دو گروهند از امت من که هر گاه صالح شوند، امت من صالح می شود. و هر گاه فاسد شوند، امت من فاسد می شود). پرسیدند: آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: «الفقهاء و الامراء» فقیهان و زمامداران.
آنان که به درجه انسان کامل نرسیده اند، الگوی مطلق نیستند. ولی به حکم عقل و نقل، می توانند برای برخی از انسانها الگو باشند. قرآن کریم می گوید: «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه»[5](و مهاجران و انصاری که از سبقت گیرندگان اولیه اند و کسانی که به نیکی، آنها را پیروی کرده اند، خداوند از آنها و آنها از خداوند خشنود هستند).
الگویی برای زنان
آری، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه مسلمانها، بلکه ـ بعنوان یک انسان کامل ـ برای همه انسانها الگوست و در این جهت میان زن و مرد، فرقی نیست؛ ولی در عین حال، خلق و خوی ویژه زنانه و احساسات لطیف و عواطف رقیق جنس مؤنث و مسئولیتهایی که در نظام خلقت بر دوش او نهاده شده، ایجاب می کند که زنان، الگویی مطلق و اسوه بی بدیل، از جنس خود داشته باشند، تا بتوانند تمام آنچه عقول و عقلاء از جنس زن انتظار دارند و قرآن و سنت نیز مؤید آنهاست، در راه و رسم و سیره اخلاقی یا اجتماعی و خانوادگی او مجسم و تبلور یافته، بنگرند و به او تأسی جویند. هنگامی که چشم، گوش، قوه عاقله و فاهمه انسان به یک حقیقت توجه داشته باشند، جاذبه های حقیقت، قوی و دافعه های باطل، محکم واستوار می شود و آثار گران بهای آن در زندگی شخص پدیدار می گردد. چه خوب است که انسان همان بشنود که مورد گواهی قلب سلیم اوست و همان را ببیند که می شنود و همان را بخواهد که دیده می بیند و گوش می شنود و وجدان پاک به آن گواهی می دهد. این همان اقلیم عشق است که هاتف اصفهانی در باره آن می گوید:
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینـی
گـر به اقلیـم عشق روی آری همه آفــاق گلستــان بینــی
آنچه بینی دلت همان خواهـد آنچه خواهد دلت همان بینی
درست است که زهرا(سلام الله علیها) نسخه وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی در این نسخه وجودی، مسائل بیشتری تبلور یافته است، که برای زنان در عرصه خانواده و قلمرو اجتماع، مفیدتر و آموزنده تر است.
کتاب تکوینی وجود پیامبر (ص)، کتابی جامع است و نیاز به شرح دارد. زهرا (سلام الله علیها)، شارح کمالات زنان و علی(ع)، شارح کمالات مردان است. اگر این دو نبودند، دشوار بود که همگان بتوانند از آن کتاب جامع بهره بگیرند. زنان از طریق زهرا(سلام الله علیها) و مردها از طریق علی(علیه السلام) به پیامبر می رسند و همه انسانها از طریق پیامبر به خدا می رسند. نزدیکترین راه به سوی خدا، راهی است که از عترت، آغاز شود و از نبوت ختمیه عبور کند و به خدا برسد، این همان صراط مستقیم است.
«و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله»[6](و این است صراط مستقیم من، که شما باید از آن تبعیت کنید و راههای دیگر را تبعیت نکنید که شما را از راه خداوند، دور و پراکنده می سازد).
اگر زهرا (سلام الله علیها) نبود، راه بی نشان بود و زنان خدا جوی که بخاطر خدا پیامبر خاتم را می جویند، سرگردان و گمراه می ماندند و اگر علی نبود، شهر علم و کمالات پیامبر، بی در و دروازه و دربان بود و مسافران شیفته و دل باخته این شهر، راهی به داخل این شهر نمی یافتند و از خدای خویش نیز دور می ماندند.
حقوق، تکالیف و مسئولیتهای زن را می توان به سه قسم تقسیم کرد: فردی، خانوادگی ( چه در زیر سایه پدر و مادر و چه در دوره همسرداری و مادری) و اجتماعی. نه حق بدون تکلیف، کارساز است و نه تکلیف بدون حق عملی است.
در این میان عقلاء، مصلحان دلسوز و در رأس آنها، پیامبران در باره این حقوق و مسئولیتها، داد سخن داده اند که می توان در کتب دینی، اخلاقی، سیاسی، حقوقی، تاریخی و جامعه شناسی جلوه های بسیاری از آن را مطالعه کرد. اسلام در این راه، آخرین گام را برداشته و «قول فصل» را آورد، به این صورت که سخن آخر را در باب حقوق و تکالیف زن بیان نمود و راه را برای تکامل، آگاهی و آزادی زن از تمام قیود دست و پا گیر و از تمام غلها و زنجیرها گشود.طبعاً زن ایده آل، زنی است که حقوق و تکالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را به خوبی شناخته و به نحو احسن استیفا و عمل کند. این مطلب مورد اتفاق همه ادیان و مکاتب است. اگر اختلافی هم هست، در تعیین مصداق است. به اصطلاح، اختلاف صغروی است نه کبروی. بنابراین اگر دین یا مکتبی، زن را از داشتن حق و تکلیف ساقط کند، باید نامش را آنارشیسم نهاد.
پیام دین، پیامی است که از فراز اعصار و قرون بر گستره جهان پهناور انسانیت استمرار دارد و باید مجتهدان و متخصصان گرانقدر، همواره مفسر و رساننده آن پیام باشند و دغدغه هرمنوتیک مسیحیت و یهودیت را به دل راه ندهند؛ چرا که مسیحیان و یهودیان، اولاً: با متون اصلی وحی ارتباط ندارند، بلکه با گزارشها و نقل قولهایی از این و آن، روبرویند. ثانیاً: آنچه در متون کتب مقدس آمده، به شطحیات صوفیان شبیه تر است، تا به بیان حقایق. ثالثاً: محتوای تورات و انجیل با عقل و علم در تعارض آشکار است. رابعاً: از نظر بیان احکام در فقر مطلق گرفتارند؛ از اینرو، ناگریز بودند دست به دامن تفسیر هرمنوتیک شوند، تا دستشان برای تاویلات، توجیهات، جعل احکام و در پرده ابهام نگاه داشتن محتوای کتب مقدس باز باشد.[7]
ولی ما چه دغدغه ای داریم. پیامهای اسلام، یا وحی است یا وحی گونه، بیان حقایق است نه شطح؛ با علم و عقل، هماهنگ است نه متعارض و از نظر بیان احکام، هر چه لازم بوده، بصورت مسائل جزیی یا قوائد کلی، مطرح کرده و از جامعیت و کمالی برخوردار است که شایسته جاودانگی و جهانی بودن است و تفسیر سمانتیک [8]می طلبد نه هرمنوتیک.
امت اسلامی همواره زنانی تربیت کرده که شایسته است به طور نسبی، الگو باشند. زن مسلمان معاصر، از این الگوها کم ندارد. چرا که از بستر تاریخ، زنانی برخاستند که بشریت به وجود آنان افتخار می کند[9] و امت اسلامی از داشتن افراد بیشماری از زنان بعنوان الگو، به خود می بالد. اما همه اینها باید به یک الگوی مطلق منتهی شوند که کسی جز دخت والا گهر پیامبر، همسر امیرالمؤمنان و مادر حسنین و زینب قهرمان و ام کلثوم نام آور نیست. او کسی است که یازده امام معصوم که الگوهای مطلق برای همه انسانهایند از نسل پاک او هستند و جز او، کسی شایسته چنین مقامی نیست.
جهانی بودن و جاودانگی
الگوی مطلق، به شهر، دیار و زمان خاصی بستگی ندارد و الگوی همه قرون و اعصار است، نه قرن و عصر خاصی. او الگوی همه جهانیان است، نه کشور یا منطقه خاصی. او فرزند صالح انسانیت و پیشوای مطلق بشریت است.
در مواردی استثنایی، عقل و شرع حکم می کنند که ما خود را برای رسیدن به آنها به تکلف نیندازیم. خود اسوه ها هم چنین انتظاری ندارند. ولی اگر استثنایی نیافتیم، می گوییم: هر چه گفته و هر چه کرده و هر چه به تقریر، مهر و امضا زده، ملاک عمل برای ماست و نباید تخلف کنیم. فرق نمی کند که ما قرن بیست و یکمی باشیم یا قبل، یا بعد.
طبیعی است که شرایط زمان و مکان متغیر است و این تغییرات، در بخشی از احکام که همان احکام متغیر است، اثر می گذارد. چنانچه پوشش بدن، در حدی که شرع مقدس از زن و مرد خواسته، حکمی است ثابت، ولی فرم و نوع و جنس لباس، امری است متغیر که بر حسب شرایط زمان و مکان متغیر است و حکم دفاع از دین، امت، وطن و ناموس، حکمی است ثابت؛ ولی شکل آن، در شرایط زمان و مکان متغیر است.
در حقیقت باید گفت: در انسان دو جنبه است: یکی جنبه ثابت که به نوع انسان بستگی دارد و دیگری جنبه متغیر که به فرد فرد انسانها مربوط است. آنچه به نوع انسان مربوط است، همواره ثابت است و در مسیر تکاملی انسان و در گذر اعصار و قرون و در اماکن مختلف تغییر نمی کند و آنچه به فرد فرد انسانها مربوط است، متغیر است.
نیازهای دوگانه
1 – نیازهای اولی، که از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی او سرچشمه می گیرد و تا انسان انسان است، نیازهای جسمی و روحی او چه در قالب زندگی فردی و چه در قالب زندگی اجتماعی و چه در قالب زندگی خانوادگی، استمرار دارد.
مگر ممکن است انسان باشد، ولی خواب، خوراک، مسکن، پوشاک و همسر نخواهد؟ مگر ممکن است روزی انسان از علم، زیبایی، نیکی، پرستش، احترام، تربیت، حق و تکلیف بی نیاز گردد؟ مگر روزی خواهد آمد که انسان از معاشرت، مبادله، تعاون، عدالت، آزادی، مساوات، حکومت، قضاوت، اخوت، دفاع و خانواده بی نیاز باشد؟ این قبیل احکام به منزله گوهر دین است.
2 – نیازمندیهای ثانوی، که از نیازهای اولی برمی خیزد. مانند نیاز به انواع آلالت و ادوات و وسائل زندگی که در هر عصری با عصر دیگر فرق می کند. این نیازمندیها ناشی از توسعه و تکامل است، نردبانی به سوی توسعه بیشتر و تکامل برتر است. این قبیل احکام به منزله صدف دین است.[10]
تشخیص گوهر و صدف دین، هنر بسیار بزرگی است که اسلام شناسان واقعی و مجتهدان حقیقی از آن برخوردارند. آنهایی که از این هنر برخوردار نیستند، همه چیز را گوهر دین می دانند. به عنوان مثال؛ علمای اخباری از سوار شدن اتومبیل و هواپیما یا روشن کردن چراغ برق و استفاده از رادیو و تلویزیون، بلند گو، روزنامه و مجله خودداری می کنند؛ چرا که اینها در عصر پیامبر نبوده و معتقدند که امروز هم مثل آن روز، باید بر چارپایان سوار شد و از چراغهای پی سوز استفاده کرد. آنها عقیده دارند که قاعده «لاضرر» مخصوص قضیه سمره بن جندب است که وقت و بی وقت به بهانه سرکشی درخت خرمای خویش مزاحم صاحبخانه می شد و امروز نباید بر مصادیق بارزتر ضرر ـ که بسیار گسترده تر هم شده ـ تطبیق داد. اینان برای دین، صدفی قائل نیستند. از نظر ایشان اسوه بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و زهرا (سلام الله علیها) و ائمه اطهار(علیه السلام) به طرز لباس پوشیدن، حمام رفتن، سفر کردن، خط نوشتن، قرائت کردن، منبررفتن و همه جنبه هایی است که ما برخی را ثابت و مربوط به نوع انسان و برخی را متغیر و مربوط به خصوصیات فردی انسانها می دانیم.همچنین کسانی که از هنر تشخیص گوهر و صدف دین برخودار نیستند، گمان می کنند که همه چیز دین، متغیر است. نماز، روزه، جهاد، حجاب، شوهرداری و مادری زن، به انسانهای سنتی و کهن مربوط است، نه بشر متمدن قرن بیست و یکم. امروز تمام سنتهای اخلاقی، حقوقی، حکومتی، اجتماعی و دینی باید تغییر کنند. همانطور که تفسیر هرمنوتیک و قرائتهای مختلف دین نیز همین را می خواهد. اینها دین شناس نیستند، برای اینها گوهر و صدف یکی است و الگوها هم متغیرند. زهرا(سلام الله علیها) زن ممتاز عصر خود بوده است. در عصر او، ارزشها و داوریها به او امتیاز می بخشیده است. امروز ارزشها تغییر کرده و داوریها عوض شده است. چگونه می توان همچنان زهرا(سلام الله علیها) را الگوی قرن بیست و یکم و همه قرنهای آینده دانست. هنگامی که ارزش ها، دیدگاهها، قضاوتها و رویکردها عوض می شود، الگوها هم عوض می شوند. او فرزند زمان خودش بوده و ما فرزند زمان خویش هستیم.
اگر کاوه آهنگر در شاهنامه فردوسی یک قهرمان است، برای عصر ضحاک است که توانست با پرچمی از جرم مخصوص آهنگری، ملتی را نجات بخشد. درفش کاویانی مظهر افتخار و شرف و ملیت نژاد ایرانی آن روز بوده و ربطی به این روزها و این روزگار ندارد. ولی باید گفت که چنین نیست، یعنی در داستان درفش کاویانی هم یک پوسته و یک گوهر وجود دارد که گوهرش ثابت و پوسته اش متغیر است.
آیا اگر یهودیان و مسیحیان ـ به دلیلی که گفتیم – نتوانستند برای دین خود گوهری بشناسند و همه چیز آن را متغیر دانستند، ما هم ناگزیریم چنین باشیم؟ آیا شخصیت والای فاطمه(سلام الله علیها) را هم باید به سرنوشت شخصیت اسثتنایی مریم، محکوم کنیم؟ آیا سکه قهرمانگری مادر و خواهر موسی که آن همه تلاش کردند، تا جان موسی را از خطر حفظ کنند، از اعتبار افتاده است؟ آیا زنان برجسته تاریخ، فقط تعلق به عصر خود دارند؟ آیا آسیه که کاخ فرعونیان را لرزاند، همچنان یکی از الگوهای نسبی نیست؟
حقیقت این است که ما گرفتار دو طایفه ایم: یکی طایفه ای که اهل افراطند و دیگری طایفه ای که اهل تفریطند. افراطیون همه چیز را گوهر پنداشته اند و اهل تفریط، همه چیز را صدف دین می دانند.
با شخصیتها نیز همین برخورد می شود. برخی همه چیز شخصیت را به عنوان گوهر دین، اخلاق و انسانیت تلقی می کنند و بنابراین طوطی وار، از طرز راه رفتن، لباس پوشیدن، خوردن، خوابیدن و سخن گفتن او تبعیت می کنند. این روش، مشکلات فراوان دارد و نتیجه ای جز رکود و شکست به بار نمی آورد.
الگو پذیری از حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
1 – حیا و عفت در نگاه
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: ما نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. حضرت پرسیدند: بهترین کارها برای زنان چیست؟ همه ما از جواب عاجز ماندیم. پس از پایان آن مجلس، نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمدم و سؤال را بازگو نموده، گفتم: هیچ یک از ما جواب آن را نمی دانستیم. فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:
«ولکنی اعرفه، خیر النساء ان لایرین الرجال و لایراهن الرجال» ولی من می دانم، بهترین زنان، کسانی اند که مردان را نبینند و مردان آنها را نبینند. از اینرو پیامبر خدا فرود: «فاطمه بضعه منی»[11] فاطمه پاره تن من است.
در روایت دیگری آمده است که پیامبر گرامی اسلام از اصحاب خود سؤال کرد که زن چیست؟ گفتند: عورت است. پرسید: چه زمانی زن به خدا نزدیکتر است؟ کسی ندانست. هنگامی که فاطمه(سلام الله علیها) شنید فرمود: «ادنی ما تکون من ربها ان تلزم قعر بیتها» زن، هنگامی به خدا نزدیکتر است که ملازم اندرون خانه اش باشد.
در روایت دیگری آمده است که: نابینایی از فاطمه(سلام الله علیها) اذن دخول خواست. فاطمه(سلام الله علیها) خود را از او پنهان داشت. پیامبر خدا پرسید: چرا پنهان شدی؟ او که تو را نمی بیند، پاسخ داد:
«ان لم یکن یرانی فانی اراه و هو یشم الریح» اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم و او بوی مرا استشمام می کند. از این رو پیامبر خدا فرمود:« اشهدانک بضعه منی»[12] شهادت می دهم که تو پاره تن منی.
در روایت دیگری آمده که پیامبر خدا فرمود: «اذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش یا معشرالجمع نکسوا رؤوسکم و غضوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه علی الصراط» هنگامی که قیامت فرا می رسد، منادی از بطن عرش ندا می کند که ای مردم، سرهایتان را برگردانید و دیدگان را فرو پوشید تا فاطمه (سلام الله علیها) از صراط بگذرد. سپس او به همراه هفتاد هزار حوریه از صراط می گذرد.[13]
با توجه به مروری که برروایات داشتیم، معلوم می شود که دیدگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها) این بوده که زن و مرد یکدیگر را نبینند. بخصوص که این امر را بعنوان یک فضیلت برای جنس زن ذکر کرده است نه بعنوان یک امر شخصی.
در این زمینه، آیات قرآن کریم وظیفه زن را پوشش از نامحرم می داند، نه اینکه خانه نشین یا پرده نشین بشود، البته این، یک امر مستحبی است. بدیهی است که مستحبات، افزون بر واجبات است. چنانچه اگر کسی واجب را ترک کند یا مرتکب حرام شود، مجازات می شود، ولی انجام فعل مستحب یا ترک فعل مکروه فضیلت است و مجازاتی ندارد. قرآن کریم به پیامبر خدا چنین دستور می دهد: «یا ایها نبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین . . . .»[14] ای پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنهای مؤمن، بگو که جلباب[15] خود را بر خویش فرو پوشند که این، نزدیکتر است به اینکه به عفت و پاکدامنی شناخته شود و مورد اذیت و آزار هوسرانان قرار نگیرند. از این آیه معلوم می شود که بر زنان و دختران پیامبر و زنان دیگر واجب بوده که در موقع خروج از خانه، از جلباب استفاده کنند. طبعاً چنین کاری واجب است.
در آیه دیگر می فرماید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن».[16] به مردان مؤمن بگو: (به خاطر عفت) دیدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ کنند و به زنان مؤمن بگو: (به خاطر عفاف) دیدگان خود را فرو پوشند و فروج خود را حفظ کنند». به دنبال این دستور عام برای اهل ایمان می فرماید: «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»[17]باید سرپوش خود را بر گریبانها بزنند. فلسفه این دستور نیز روشن است. اگر سرپوش را بر گریبانها بزنند، گوش و گوشواره و مو و گردن هم پوشیده می شود.
در مورد همسران پیامبر نیز دستوراتی داریم مبنی بر اینکه: «و قرن فی بیوتکنّ»[18] در خانه های خودتان قرار بگیرید و در جای دیگر می فرماید: «اذا سالتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب»[19]هر گاه کالایی از آنها درخواست می کنید، از پشت پرده درخواست کنید. بدین روی ممکن است دستور اول از وقار باشد که در این صورت، می تواند عمومی باشد و ممکن است از قرار باشد، در این صورت، اگر حمل بر وجوب شود، از دستورات مخصوص است. موقعیت زنان پیامبر ایجاب می کرد که جز در مواقع ضروری از خانه بیرون نیایند؛ چرا که ممکن بود هم برای خودشان مضر باشد و هم برای امت اسلامی، چنانکه مسافرت عایشه به بصره فاجعه آفرید.
در صورتی که دستور مزبور حمل بر استحباب شود، عمومیت پیدا می کند. ولی بهتر است که حمل بر وجوب شود؛ تا از مختصات باشد.
دستور دوم نیز از مختصات است. در فلسفه این حکم فرموده است: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن»[20] این کار برای پاکی دلهای شما و ایشان، بهتر است. چنانچه علت حکم، حکم را تعمیم و تخصیص می دهد. پس اگر ننشستن در پرده، ضرری به طهارت نزند، وجوب آن منتفی است و اگر ضرر بزند، وجوب آن، همگانی است. اصل، طهارت دلهاست. بنابراین خروج از خانه و سفر، سخن گفتن با مردان، حضور در مجالس، محافل، کوچه، خیابان و بازار، اگر به طهارت دلها ضرر نزند و رفت و آمدها و گفتگوها در حد طبیعی و عادی باشد، منعی ندارد و اگر برای طهارت دلها مضر بوده و منشأ بی بند و باری، هرزگی، وسوسه های شیطانی و ـ خدای ناکرده ـ نردبان زنا شود، ممنوع است وگرنه ممنوعیتی ندارد. حاصل آنکه طهارت مراتبی دارد؛ ممکن است از زنان پیامبر، مرتبه اعلای طهارت خواسته شده باشد، ولی از سایرین توقع این مرتبه نباشد.
در قرآن ملاحظه می کنیم که دختران شعیب برای آب دادن و چرانیدن حیوانات از خانه بیرون آمده اند و سپس یکی از آنها که مشی شرمگینانه ای داشت، از سوی پدر مأمور شد که موسی را نزد او ببرد. بنابراین آمد و شد عادی و دور از جلوه گری و طنازی که هیچ فسادی به دنبال ندارد، بلامانع است؛ ولی هر جا زمینه فساد فراهم شد، باید تحت کنترل در آید.
اکنون که آیات و روایات مربوط به بحث، مورد بررسی قرار گرفت، مروری خواهیم داشت بر سیره و خلق و رفتار آن بانوی بزرگوار حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در مواقع لزوم و ضرورت، با مردان سخن می گفتند و در قضیه فدک برای طلب حق خود به مسجد آمده و در حضور جمع، سخنرانی کردند. همچنین برای دفاع از امامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)، همراه حسنین، شبانه به در خانه انصار می رفتند و آنها را به یاد وصایای پیامبر گرامی اسلام می انداختند.
از سوی دیگر ایشان پس از رحلت پیامبر بسیار می گریستند و در حقیقت با زبان گریه، فریاد مظلومیت خود را به گوش مردم رسانیده و اتمام حجت می کردند، تا آنجا که مردم گفتند: از بسیاری گریه تو به تنگ آمده ایم، یا شب گریه کن یا روز. پس از آن، ایشان روزها به قبرستان شهدا (بقیع یا احد) می رفتند و گریه می کردند.[21]
این نیز شاهد دیگری بر این مدعا است که آن بزرگوار، گاهی که لازم می شد، از خانه خارج می گشت. سلمان فارسی می گوید: هنگامی که علی (علیه السلام) را برای بیعت به مسجد بردند، او نزد قبر پیامبر آمد و فرمود: پسر عمم را رها کنید. به خدا سوگند، اگر رهایش نکنید، موهایم را پریشان می کنم و پیراهن پیامبر را بر سر می نهم و به درگاه خدا استغاثه می کنم؛ ناقه صالح، پیش خدا گرامی تر از من نبود. سلمان می گوید: احساس کردم که پایه های مسجد دارد از جای خود کنده می شود. نزد او آمدم و گفتم: ای سیده من، پدرت رحمت بود، تو نقمت نباش. سپس پایه های مسجد آرام گرفت.[22]
جابر می گوید: به همراه پیامبر به در خانه زهرا(سلام الله علیها) رفتیم. حضرت سلام داد و اذن دخول خواست. فاطمه(سلام الله علیها) اجازه دادند، پیامبر فرمود: با همراهم داخل شوم؟ عرض کرد: پوشش ندارم. فرمود: با زیادی ملحفه، سرت را بپوشان. آنگاه وارد شدیم و دیدیم صورت او مانند شکم ملخ زرد شده. پیامبر فرمود: چرا زرد شده ای؟ عرض کرد: از گرسنگی.[23]
از اینگونه شواهد روایی استفاده می شود که حضرت زهرا(سلام الله علیها)، مردانی را دیده و مردانی او را می دیده اند و با آنها سخن می گفته است.
در جای دیگر جابر می گوید: «ما رایت فاطمه تمشی الا ذکرت رسول الله»[24] راه رفتن فاطمه را ندیدم، مگر اینکه به یاد راه رفتن پیامبر خدا افتادم.
سلمان می گوید: ده روز پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه بیرون آمدم، علی(علیه السلام) مرا دیدار کردو فرمود: بعد از پیامبر به ما جفا کردی. گفتم: غم دوری پیامبر مرا از دیدار شما بازداشته است. فرمود: به منزل فاطمه برو که مشتاق است تو را ببیند. او برای تو تحفه ای فراهم کرده است. به خانه فاطمه رفتم، بر او عبایی بود. مرا که دید، فرمود: بعد از پیامبر بر من جفا کردی؛ بنشین و به سخنم دقت کن. سپس داستان زیبایی برای سلمان گفته، خرمایی به او هدیه کرد و حرزی به او تعلیم داد که بر هر کس می خواند، از تب نجات می یافت.[25]
اگر بخواهیم به استقصای روایات بپردازیم، این بحث، بیش از حد لزوم و متعارف به طول می انجامد. بطور اجمال می توان گفت: در صورتی که خطر انحراف، فتنه و وسوسه های شیطانی نباشد و سلامت و طهارت قلب به خطر نیفتد، بیرون رفتن زنان از خانه ودیده شدن آنها بوسیله مردان و بالعکس آن، ضرر و حرمتی ندارد. مع ذلک باید حکم به استحباب آن کرد.
ضمن اینکه به مورد نماز خواندن در مسجد بسیار سفارش شده، ولی نماز زن در خانه، برنماز در مسجد برتری دارد و مستحب است که زن در خانه هم پوشیده ترین جا را انتخاب کند[26]و از امام ششم (علیه السلام) نقل شده است که:«خیر مساجد نسائکم البیوت»[27]بهترین مساجد زنان شما، خانه هاست و نیز پیامبر گرامی اسلام در این باره فرمود: «صلاه المراه وحدها فی بیتها کفضل صلاتها فی الجمع خمساً و عشرین درجه» [28]نماز زن در خانه به تنهایی، مانند نماز او در جمع است و بیست و پنج درجه دارد.
حسن ختام این بحث و اسف انگیزترین آن، حدیث زیر است:
هنگامی که بیماری زهرا(سلام الله علیها) شدت یافت، به اسماء دختر عمیس فرمود: نمی بینی چه حالی پیدا کرده ام؟! مبادا جنازه مرا بر روی تخته ای قرار دهید ( که حجم بدن من آشکار باشد). گفتم: نگران نباش. تابوتی مطابق آنچه در حبشه دیده ام، برای تو می سازم. فرمود: به من نشان بده. من چوبهایی تر، از درخت خرما فراهم کردم و بر روی تخت قرار دادم. این اولین تابوتی بود که ساخته شد. زهرا (سلام الله علیها) از دیدن آن لبخندی زد و این در حالی بود که پس از رحلت پیامبر(ص)، هیچکس او را متبسم ندیده بود.[29]
2 – عزت نفس
از روایات متعدد چنین بر می آید که شوهر، علاوه بر اینکه باید خوراک و پوشاک و مسکن همسر را در حد کفایت تأمین کند، مستحب است بر عائله خود، در صورت امکان توسعه دهد.[30] امام رضا(علیه السلام) در این باره فرمودند: «ینبغی للرجل ان یوسع علی عیاله لئلا یتمنوا موته»[31] سزاوار است که شخص بر عائله خود توسعه دهد که آرزوی مرگش را نکنند.
از سوی دیگر، اگر زن از مطالبات خود کم کند و از بهانه تراشیها و توقعات بکاهد، راه صواب رفته و زندگی خانوادگی را حلاوت و طراوت می بخشد. چنانچه در این مقوله نیز باید زهرا(سلام الله علیها) را به عنوان بهترین الگو معرفی کنیم. در روایتی آمده است که با نزول آیه «و ان جهنم لموعدهم اجمعین»[32]پیامبر خدا گریست و اصحاب، بدون اینکه گریه پیامبر را بدانند، گریه کردند. اصحاب می دانستند که رهبر بزرگ اسلام از دیدن فاطمه(سلام الله علیها) خوشحال می شود. لذا سلمان را پی او فرستادند. هنگامی که نزد فاطمه رفت، دید حضرت مشغول آرد کردن جو است و می گوید:«ما عندالله خیر وابقی»[33] از او تقاضا کرد که به دیدن پیامبر بشتابد. وی لباس خود را پوشید و به راه افتاد. سلمان از دیدن لباس بسیار مندرس زهرا(سلام الله علیها) ناراحت شد. هنگامی که به محضر پدر رسید، عرض کرد: سلمان از لباس من تعجب کرد. به خدا از پنج سال پیش چیزی جز یک پوستین ندارم که روزها روی آن به شترمان علوفه می دهیم، و شب ها بستر خواب ما است. بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است. پیامبر خدا به سلمان فرمود: «ان ابنتی لفی الخیل السوابق»[34]دخترم فاطمه از گروه سبقت گرفتگان (به سوی حق تعالی) است.
زهرا(سلام الله علیها) در عالیترین درجه زهد و پارسایی زندگی می کرد و در سختیهای زندگی هرگز نزد شوهر، زبان به گله و شکوه نگشود.
در روایت دیگری آمده است که: حضرت فاطمه(سلام الله علیها) عهده دار کارهای خانه، خمیر کردن و نان پختن بود و علی(علیه السلام) برای او عهده دار کارهای بیرون، از قبیل آوردن سوخت و تهیه مواد خوراکی شده بود. روزی علی(علیه السلام) به خانه آمد. پرسید: چیزی در خانه داری؟ پاسخ داد: به خدایی که حق تو را بزرگ داشته، از سه روز پیش هیچ چیزی در خانه نداریم. فرمود: چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: پیامبر مرا نهی کرد که از تو چیزی درخواست کنم. او به من فرمود: «لاتسألی ابن عمک شیئاً ان جاءک بشیءٍ والا فلا تسألیه»[35]از پسر عمویت چیزی نخواه. اگر چیزی آورد، آورد و اگر نیاورد، درخواست نکن.
در جای دیگر آمده است که روزی علی(علیه السلام) گرسنه بود. از فاطمه پرسید: چیزی داری که مرا تغذیه کنی؟ فرمود: دو روز است که چیزی برای خودم و حسنین و تو ندارم. پرسید: چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: «یا ابا الحسن، انی لاستحیی من الهی ان اکلف نفسک ما لاتقدر علیه»[36] ای ابوالحسن از خدایم حیا می کنم که تو را نسبت به آنچه بر آن قدرت نداری، به تکلف اندازم.
هنگامی که اعرابی فقیری، برای دریافت کمک به خانه او فرستاده می شود، سوگند یاد می کند که سه روز است گرسنه ایم و حسنین از شدت گرسنگی به ضعف گراییده اند. سپس برای اینکه فقیر را محروم نکرده باشد، زره را به سلمان می دهد تا گرو بگذارد و مقداری جو و خرما قرض بگیرد. سلمان مأموریتش را انجام می دهد. زهرا (سلام الله علیها) جو را آرد و خمیر و نان می کند و به سلمان می دهد که به همراه خرمایی که قرض گرفته اند، نزد پیامبر ببرد. سلمان عرض می کند، یک گرده نان برای حسنین بردار. حضرت پاسخ می دهند: این را در راه خدا داده ایم، چیزی بر نمی داریم.[37]
عموم مفسرین نوشته اند که سوره «هل اتی» به این مناسبت نازل شد که علی(علیه السلام) و زهرا(سلام الله علیها) نذر کردند تا برای شفای حسنین (علیه السلام) سه روز روزه بگیرند. برای سه روز روزه یک صاع جو تهیه وسه قسمت کردند تا برای شفای حسنین (علیه السلام) سه روز روزه بگیرند. ولی روز اول نان خود را به یتیم و روز دوم به مسکین و روز سوم به اسیر دادند و خود با آب افطار کردند. آری «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا».[38]در این خانواده، زن، الگوی زنان؛ شوهر، الگوی مردان و کودکان، الگوی کودکان و خادم خانه، الگوی همه خادمان است.
در نهایت خاطر نشان می کنیم که درخواست نکردن از شوهر نیز امری مستحب است و اگر زن حقوق خود را مطالبه کند، فعل حرامی مرتکب نشده است. چنانکه اگر پر توقع باشد و بیش از حقوق خود مطالبه کند، حرام است.
3 – حضور اجتماعی
هیچ تردیدی نیست که حضور اجتماعی زنان و فعالیت آنها در عرصه های سیاسی به خودی خود، نه تنها ممنوع نیست، بلکه مطلوب است. مگر اینکه به وظایف خانوادگی آنها لطمه زده و جنبه های اصیل مادری و همسری آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
قابل توجه است که در صدر اسلام، برخی از زنان برای خدمات پشت جبهه، در جبهه های جنگ حضور می یافتند که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و دخترش نیز از قهرمان های این میدان هستند.
پس از غصب فدک، زهرا(سلام الله علیها) با جمعی از زنان، نزد ابوبکر رفته و به گفتگو پرداخت. ابوبکر تصمیم گرفت که بنویسد، فدک از آن زهراست. ولی عمر مانع شد و گفت: باید فاطمه شاهد بیاورد که فدک، ملک اوست. زهرا(سلام الله علیها)، ام ایمن و علی(علیه السلام) را معرفی کرد. عمر گفت: شهادت زن عجمی مورد قبول نیست. علی (علیه السلام) هم ذی نفع است و نباید به شهادت او توجه کرد. زهرا (سلام الله علیها) خشمگین شد و پس از آن، روز به روز بیماریش شدت یافت. عمر و ابوبکر تقاضا کردند که برای عذر خواهی و احوالپرسی به دیدار زهرا(سلام الله علیها) بروند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از فاطمه(سلام الله علیها) اجازه گرفت و ایشان در جواب گفتند: خانه، خانه تو و زن آزاده، همسر توست. فرمود: خودت را بپوشان و به آنها اجازه ورود داد. آنها وارد شدند و سلام کردند و تقاضای بخشایش کردند. او در حالی که رو به دیوار کرده بود، فرمود: چه چیز شما را وادار به عذر خواهی کرده است؟ گفتند: اعتراف می کنیم که اسائه ادب کرده ایم. امید عفو داریم. فرمود: اگر راست می گویید در باره آنچه از شما می پرسم، مرا خبر دهید. اگر عارف نباشم، سؤال نمی کنم. گفتند: سؤال کن. فرمود: شنیدید که پیامبر خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است؟ گفتند: آری. سپس حضرت دست به درگاه خدا برداشته و فرمودند: خدایا اینها مرا آزردند، من پیش تو و پیامبر شکایت می کنم. به خدا از شما راضی نمی شوم، تا پدرم را دیدار کنم و به او خبر دهم که شما با من چه کردید؟ او در باره شما حکم می کند. ابوبکر گریه و ناله کرد. ولی عمر گفت: نباید خلیفه پیامبر، از سخن زنی پریشان شود. کم کم حال زهرا(سلام الله علیها) سخت تر شد، چنانچه در نزدیکی مرگ، وصیت کرد که نباید دشمن بر نماز و جنازه ام حاضر شود.[39]
اینها نمونه هایی از حضور سیاسی و اجتماعی اوست. خطبه ایشان به مناسبت غصب فدک، از جامع ترین و شیواترین خطبه هاست. چنانکه نطق شیوا و غرای زینب(سلام الله علیها) در کوفه و شام نیز از نمونه های بارز حضور اجتماعی و سیاسی زن مسلمان است.
فضه خادمه نقل کرده که در روز هفتم رحلت پیامبر خدا(ص)، زهرا (سلام الله علیها) از خانه بیرون آمد، بدون اینکه حزن و گریه خود را کتمان کند. در آن روز خود را به قبر پیامبر رسانید و در حالی که زنان بسیاری، با اشک و ناله او را یاری می کردند، سخنانی گفت که مظلومیت علی(علیه السلام) را آشکار می کرد و این خود حضوری جدی و حماسی در عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی بود.[40]
بنابراین، زن مسلمان امروز با داشتن الگوهای برجسته ای چون زهرا(سلام الله علیها) و زینب(سلام الله علیها) و دیگر اسرای اهل بیت در ماجرای کربلا، باید در مسائل اجتماعی و سیاسی بی تفاوت نبوده و وظایف خویش را با حراست از وظایف مادری و همسری انجام دهد.
4 – دفاع از ولایت
زهرا(سلام الله علیها)، مظهر اطاعت بدون قید و شرط از ولایت کبرای نبوی و خلافت عظمای علوی بود. او پدر را «یا رسول الله» خطاب می کرد، تا جایی که رهبر بزرگ اسلام به او فرمود: بگو: پدر، که این برای قلب یک پدر حیات بخش تر و برای تحصیل خشنودی خداوند، مؤثرتر است.[41]
فاطمه(سلام الله علیها) در حیات پدر، الگوی اطاعت و دفاع از ساحت نبوت و رسالت بود و در دوران کوتاهی که پس از پدر در قید حیات بود، با تمام توان در راه دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به میدان آمد و دور نیست که حضرت را «شهیده» این راه بدانیم چنانچه روایات نیز گواه صادق این مدعا می باشد.
در بیماری که منجر به مرگ آن حضرت شد، به همسر بزرگوار خود فرمود:« یابن عم، ما عهدتنی کاذبه و لاخائنه و لاخالفتک منذ عاشرتنی».[42] پسر عمو، هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتی و از روزی که با تو معاشرت کرده ام، با تو مخالفت نکرده ام. جمله اخیر فراتر از وظایف یک زن در برابر شوهر است؛ چرا که مانعی نیست که زن در برخی از امور که شرع مقدس اجازه داده، با شوهر مخالفت کند. بلکه این مطلب نشانگر حالت اطاعت و انقیاد او در برابر مقام امامت و ولایت است که به هیچ وجه، مخالفت او جایز نیست. با این سخن در حقیقت هدفش، دفاع از کیان اسلام و حمایت از امامی است که پس از پیامبر اکرم باید تا قیامت استمرار داشته باشد.
در قسمتی از همان داستان غم انگیز که خلاصه آن را از زبان فضه نقل کردیم، چنین آمده است: «فمنبرک بعدک مستوحش»[43] بعد از تو منبرت به وحشت افتاده است. راستی اگر بعد از پیامبر، منبر او به اهلش سپرده می شد، باز هم زهرا (سلام الله علیها) چنین می گفت! سپس فرمودند: چه گریه ها داریم؛ ابوالحسن مؤتمن، پدر دو فرزندی که حسن و حسین است. او برادر، ولی و حبیب توست. او که در کودکی تربیتش کردی و در بزرگی به برادری برگزیدی. بهترین دوستان و اصحاب تو همان کسی است که در یاری تو و مهاجرت پیشقدم بود. پدر، ناله و آه ما فراگیر و گریه، کشنده ما و افسوس، ملازم ماست.[44]این جا عقل و احساس، گریه و منطق، ناله و استدلال، حماسه و تفکر، غیرت و تعقل، نوحه و خطابه، عزاداری و تحریک احساسات به هم درآمیخته، تا فریاد مظلومیت، غربت، انزوا و ناتوانی مردی که در عالم اسلام، یگانه، بی همتا و بی بدیل است، به گوش زن و مرد برسد. باشد که دلهای مرده، زنده شوند و افرادی که خود را به خواب خرگوشی زده اند بیدار گردند.
بگذار تا شمع پرفروغ وجود مقدس زهرا (سلام الله علیها) همراه اشک و آه و ناله ذوب شود و این شجره طیبه اسلام از پا بیفتد، شاید آسیاب امت بر محور عدل بچرخد و علی(ع)، یعنی اسلام و قرآن ناطق، از غربت بیرون آید و قلب شیفتگان حقیقت و معنویت و دل باختگان امامت و ولایت شاد گردد.
علی را متهم می کردند که پس از پیامبر، خود را باخته و ضعیف و رنجور شده و از مردن و کشته شدن بیمناک است وگرنه چرا در برابر این همه مظلومیتها دم فرو بسته و شمشیر در نیام نهاده و سکوت کرده است. هم خودش دفاع کرد و هم زهرا، هر دو فهمانیدند که این سکوت قهرمانانه، راز و رمز دیگری دارد، وگرنه علی(علیه السلام) همان کرار غیر فرار و همان اسدالله است. خودش فرمود: اگر سخن بگویم، می گویند: بر حکومت حریص است و اگر سکوت کنم، می گویند: از مرگ می ترسد. هیهات! به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیشتر است».[45]
و زهرا(سلام الله علیها) در مقام روشنگری و معرفی دقیق مقام ولایت فرمود: ای پسر ابوطالب، همانند جنین که در رحم مادر زندانی است، زندانی شده ای و همچون آدم مظنون و متهم در حجره غم محبوس شده ای . . . . نه مدافعی دارم و نه کسی که دشمن را از من منع کند. در حالی که خشمم را پنهان می کردم، از خانه بیرون رفتم و در حالی که سرکوب شده بودم، به خانه بازگشتم و هیچ اختیاری ندارم. وای بر من، وای بر من. ستون مستحکم زندگیم رفت و بازویم سست شد. شکایتم را پیش پدرم می برم و پیش خدا دادخواهی می کنم. خداوندا تو را نیرویی شدیدتر است.[46]
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: وای بر تو نیست، وای بر دشمن توست. ای دختر پیامبر برگزیده و ای باقی مانده نبوت، من از دینم سست نشده و به خطا نرفته ام. . . .[47]
پیامبر خدا به امیرالمؤمنین فرمود: به زودی دو ستون زندگی تو فرو می افتد و خداوند، خلیفه من است بر تو.[48]
هنگامی که پیامبر خدا از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «هذا احد رکنی الذی قال لی رسول الله»[49] و هنگامی که فاطمه(سلام الله علیها) از دنیا رفت، فرمود: «هذا رکن الثانی الذی قال رسول الله»[50].
آری، زهرا(سلام الله علیها) بعد از پیامبر خدا، ستون مستحکمی بود که با تمام توازن خود به دفاع از ولایت برخاست و به حق، شهیده راه دفاع از ولایت است.
5 – کرسی خطابه و تدریس
زن مسلمان امروز، باید خطبه ها و خطابه های زهرا(سلام الله علیها) و زینب(سلام الله علیها) را ـ که در شرایط روحی سخت ایراد کرده اند ـ نه یکبار،بلکه بارها و بارها بخواند تا متوجه شود که الگوهای واقعی یک زن مسلمان، چگونه در کنار وظایف مادری و همسری به بیان حقایق پرداختند و راز و رمز دقیق زندگی معنوی یک زن را آشکار ساختند. این خطبه ها، هم درس اعتقادات استدلالی و هم درس اخلاق و دینداری و هم محاجه و جدال احسن است.
زن مسلمان امروز اگر الگوی خود را این افراد قرار دهد، در راه خودسازی و بارور کردن استعدادات خود تلاش می کند و آن وقت است که می تواند با ورود به دوران مسئولیت همسری، مادری و اجتماعی، موجودی مفید و سازنده باشد و نه تنها برخورد انفعالی با مسائل زندگی نداشته باشد، بلکه برخوردی فعالانه و مؤثر داشته و وظیفه خود را به جامعه و اسلام ادا کند.
زن، رکن زندگی خانوادگی و اجتماعی است. حقیقتاً افتخار رکن بودن را پیامبر اکرم(ص)، به زهرا(سلام الله علیها) داد؛ تا زنان مسلمان بدانند که عضو زاید اجتماع نیستند، بلکه باید به نحو احسن، رسالت خود را درک نموده و جایگاه حقیقی خود را به دست آورند و حراست کنند.
چرا زن از روی بهشتی که پیامبر خدا زیر پای او قرار داده، خارج گردد و پای به عرصه جهنم نهد؟!
راستی هیچ فکر کرده ایم ؟ بهشت، پاداش خون شهدا و عمل صالح پرهیزکاران و نیکان است و از عظمت، چیزی کم ندارد. ولی همین که از عظمت، هیچ کم ندارد، خاک زیر پای مادران واقعی است.
6 – جایگاه مادری
روشن است که دنیا، دختری، همسری و مادری همچون زهرا به خود ندیده و نخواهد دید. کدام دختر، افتخار فرزندی پدری چون پیامبر و خدیجه را یافته است؟ آن هم در حدی که وقتی بر پیامبر وارد شود، به تمام قامت در برابر او بایستد و در هر سفری، آخرین وداعش با او و اولین دیدارش با او باشد و بگوید: پدرش به قربانش. کدام همسر افتخار داشتن شوهری چون علی را یافته است؟ آن هم در حالی که در طول حیاتش، ازدواج با زن دیگر برای او حرام باشد و در دم مرگ به او بگوید: تو داناتر و نیکوکارتر و پرهیزکارتر و خداترس تر از آنی که با من ناسازگاری کرده باشی. فراق و فقدان تو بر من بسی دشوار است و مصیبت تو مصیبت پیامبر را برایم تازه کرده و غم جانکاه جدایی تو پایان ندارد.[51] کدام مادر افتخار مادری حسنین، زینب و ام کلثوم را یافته است؟ مادری که از نسل پاک او، یازده امام معصوم به دنیا آمدند و آخرین آنها، حجت بالغه خداوند بر روی زمین است و سرانجام جهان را به نور عدل و امامت خود منور خواهد کرد.
زهرا(سلام الله علیها)، همان مادری است که گام به گام، مراقب فرزندان است. روزهایی که پیش از شب قدر است، آنها را می خواباند که شب قدر بیدار باشند و از فضیلت احیا بی بهره نباشند.
همسر و مادری که در بستر مرگ وصیت می کند که علی با خواهر زاده او ازدواج کند، چرا که هم مردان ناچار به ازدواج هستند و هم بچه ها باید گرفتار نامادری بدخویی نشوند. پس می تواند نایب خوبی برای زهرا باشد و جای خالی مادر را پر کند.[52]
چنین الگویی، شایسته است که همواره مد نظر زنان مسلمان باشد و از فضایل و کمالات او در مسند فرزندی، همسری و مادری بهره کامل بگیرند.
بدان امید که بهره ما از فضائل این بانوی بزرگوار، پدر، همسر، مادر و فرزندان او وافر باشد.
ذهن آدمی همواره بعنوان مرجع کاوشگر حقایق و واقعیات، پی جوی سؤالات اساسی و خفی خود می باشد، یکی از مسائلی که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته، مسأله بقاء و جاودانگی در هر بعد و زمینه ای اعم از دنیا، روح، نسل و یا حتی عمل و کردار و … است.
دین مبین اسلام، از آنجا که یگانه دین مقبول درگاه احدیت ـ ان الدین عندالله الاسلام ـ و داعیه دار رستگاری و هدایت انسان است، در این خصوص نظریات ارزنده ای دارد؛ از جمله می توان به تعیین «چیستی» عنصر ماندگار انسان در عالم هستی ـ که بر بال ملائک عرش الهی بسوی درگاه احدیت تعالی یافته و با مهر رضایت حضرتش به دار بقاء منتقل گردد، ـ اشاره کرد که از اصول خاصه اسلام بوده و جای بسی تأمل و درنگ دارد.
آنچه در این دیدگاه باقی است با وصف «صالح» همراه و برترین وعده ها به آن در نزد حق تعالی داده شده، که باید در تعیین مصداق آن به تفحص پرداخت.
ایمان و عمل صالح
« و الباقیاتُ الصالحاتُ خیرٌ عندَ ربِّک ثواباً و خیرٌ أملاً» ارزشهای پایدار و شایسته ای که درخور پایداری و بقایند، در نزد پروردگارت، از پاداشی بهتر و امید بخش تر، برخوردارند».
مال و اولاد، تنها زینت زندگی دنیا محسوب شدهو اگر در مسیر صحیح قرار نگیرند، جزء باقیات صالحات واقع نخواهند شد. از سوی دیگر مال و اولادی که از باقیات صالحات نباشد، به انسان چهره ماندگار نمی بخشد. لذا اگر کسی به وسیله مال، خدمتی برای مردم انجام داده و اولاد صالح و شایسته تربیت کند، پس از مرگ، نامش به نیکی باقی مانده، ثواب و پاداش به سوی نامه اعمالش سرازیر خواهد شد. در برخی روایات از پنج طایفه به عنوان مصادیق باقیات صالحات یاد شده که یکی از آنها فرزند صالحی است که برای والدین خود استغفار کند. در برخی از روایات، دوستی اهل بیت، تسبیحات اربعه و نماز شب، نمونه هایی دیگر از باقیات صالحات شمرده شده اند. در تفسیر مجمع البیان طبرسی آمده است که برخی گفته اند: «ان الباقیات الصالحات هن البنات الصالحات» باقیات صالحات، همان دختران شایسته اند. سپس او می گوید: «بهتر است باقیات صالحات را حمل بر عموم کنیم، تا تمام خیرات و طاعات را در برگیرد».
پیامبر گرامی اسلام فرمود: «اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث، صدقه جاریه، أو علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له». هنگامی که مؤمن می میرد، تمام اعمالش از او جدا می شود مگر صدقه ای که جریان دارد، علمی که از آن نفع برده شود و یا فرزند صالحی که برای وی دعا کند.
بدین جهت، طبرسی گفته است باقیات صالحات، نه تنها محدود به مولود خاص نشده، بلکه به معنای «ارزشهای پایدار» است، چرا که برخی از ارزشها علاوه بر اینکه پایدارند، جاودانه هم هستند. از سوی دیگر، محور تمام ارزشهای دنیوی و اخروی، صلاح و شایستگی است، لذا اسلام، صالحین را در زمره بهترین انسانها برشمرده و از آنها به عنوان «انیس موافق» یاد کرده و در روایتی آمده است که: دوست، فرزند و همسر صالح انیس موافق هستند.بنابراین تا عمل، صالح نباشد، قابلیت صعود به سوی خدا و کسب اجر و پاداش را نخواهد داشت؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است: «الیه یصعد الکلم الطّیّب و العمل الصالح یرفعه » کلمات نیکو به سوی خداوند،صعود کرده و عمل صالح را خداوند بالا می برد.مال هم اگر صالح باشد، خود و یا نتیجه اش ماندگار خواهد بود. مولوی با استفاده از حدیث نبوی می گوید:
مال را کز بهر دین باشی حمول «نعم مالٌصالح» خواندش رسول
می توان ارزش مال، اولاد، دوست، همسر و… را به «عمل صالح» برگرداند. چنانکه خداوند در پاسخ حضرت نوح که گفت: «ان ابنی من اهلی» فرمود: «انه لیس من اهلک، انه عمل غیرصالح » او به خاطر اینکه از راه راست منحرف گردیده، از خاندان تو نیست و به سبب تکرار اعمال ناشایسته، گویی «عمل غیر صالح» شده و حال آنکه صالحان باید چنان کنند که گویی خود «عمل صالح» شوند.
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: «ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعهما الله لأقوام». مال و اولاد، کشت و کار دنیا و عمل صالح، بذر آخرت است و گاهی خداوند، آنها را برای اقوامی جمع می کند.
باقیات صالحات، نردبانی است که ابتدا دارد، ولی انتهایش معلوم نیست، یا انتهایی ندارد. پویندگان پرتلاش می کوشند که از این نردبان بالا روند، گرچه همگان مساوی نیستند. قرآن کریم می فرماید:« هم درجات عندالله»این آیه درخصوص کسانی است که در پی کسب رضایت و خشنودی خدای خویش بوده و بنابراین پاداش آنها، درجه، محور و معیار شدن است؛ نفرمود: آنها در پیشگاه خداوند، صاحب درجاتند، بلکه فرمود: خودِ درجاتند؛ تو گویی آنها خود، پلکانند و بالا رونده ای نیست یا بعکس آنها بالاروندگانند و پلکانی نیست. این خود، دلیلی بر شأن و عظمت آنهاست وگرنه قرآن کریم در آیه ای دیگر، نردبان ترقی را علم و ایمان معرفی کرده و فرموده است: برای رسیدن به درجات عالیه، نردبانی جز ایمان و علم وجود ندارد. «اذا قیل لکم انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین أُوتوا العلم درجات»هنگامی که گفته می شود: «به پای خیزید، به پای خیزید که خداوند درجات کسانی از شما که ایمان آورده و از علم بهره برده اند را بالا می برد.» این آیه با آیه قبل، منافات ندارد زیرا این دو آیه در طول هم قرار دارند؛ در یک آیه علم و ایمان را به عنوان درجات بهشت معین فرموده و در آیه دیگر بیان می دارد که بعضی از افراد به جهت انس زیاد با علم و ایمان خود، درجه و معیار سنجش ارزشها و کمالات می شوند. لذا در قلمرو امکان، پیامبر گرامی اسلام، بالاترین درجات را کسب نموده که درجه ای بالاتر از آن نیست؛ ایشان از باقیات صالحات، هیچ کم نداشته و به سبب عمل صالح، زینت دنیا و آخرت را بدست آورده است.
امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: «اما علمت ان الدنیا و الاخره للإمام؟» آیا ندانستی که دنیا و آخرت، از آن امام است؟
ائمه وارثان بر حق پیامبرند بنابراین، دنیا و آخرت، در درجه اول، از آن او و سپس از آن ایشان است. یکی از اهل نظر می گوید: «باید بدانیم که حدود صد میلیون سید در دنیا با مذاهب مختلف وجود دارد. اینها نفوذ زیادی در میان مسلمانان داشته و به انتساب خود به علی و فاطمه افتخار و با دقت، شجره خود را حفظ میکنند. مثلاً در باره شجره سادات اندونزی، مالزی و کشورهای مجاور آن دو، دهها کتاب نوشته اند. . . . همه آنان از اولاد «علی عُریض» فرزند امام صادق(علیه السلام) بوده و به همین جهت به نام علوی شهرت دارند. . .. در قاهره و مصر، اهل بیت موقعیت ممتازی دارند. وزیر اوقاف مصر که خود هم سیّد است، مدام در حال توسعه بخشیدن به مقامات و اماکن مقدسه است…. در چین و هند هم، وضع بر همین منوال است.»
پیامبر گرامی اسلام که نبوت، رسالت و خاتمیت او فوق همه درجات است، نسلش پایدار، شجره طیبهاش انبوه، سلاله پاکش برقرار و کتاب و سنتش از ارزشهای ماندگاری است که خداوند متعال تنها به او عطا فرموده و هرگز راه فنا و زوال نمی پیماید. برای این ابرمرد انسانیت و سلاله پاک او هر چه پیش آمد، زینت و حرث دنیا و آخرت بود. هر چند به لحاظ کمیت، خداوند گسترده ترین نسل را به او داده و به لحاظ کیفیت، بهترین انسانها از سلاله پاک او به وجود آمده است، با اینحال باز هم اگر در نسل اول، تنها فاطمه را که کوثر حکمت است و در نسل دوم، تنها زینب را که زاده همان کوثر حکمت است، به او می داد کافی بود که فخر دنیا و آخرت از آنِ او باشد، چرا که وجود مبارک رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «رحمه للعالمین»، دخترش کوثر حکمت و نوه گرانقدر او نیز در گلزار آن، روییده و پرورده شده است.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خیر کثیر رسول اکرم(ص)
فاطمه (سلام الله علیها) که عنصر ماندگار رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و از باقیات صالحات اوست از چنان شأن و منزلتی برخوردار است که خداوند تبارک و تعالی آیاتی از کلام خود را رأساً در شأن ایشان نازل و وجود مبارک آن حضرت را در مقام تأکید بر بقاء انسب «من حیث یشاء» تأیید فرموده است.
در سوره مبارکه کوثر، دشمن پیامبر «ابتر» نامیده شد و او کسی جز عاص بن وائل نبود که به خاطر مرگ دو پسر حضرت از خدیجه ـ یعنی طاهر (که عبدالله نیز نامیده می شد) و قاسم ـ چنین لقبی را به ایشان نسبت داده و سایرین نیز با خوشحالی و دلگرمی از اینکه بعد از پیامبر، کسی نیست که ادامه دهنده راه او باشد، او را ابتر نامیدند. غافل از اینکه او پسر داشته باشد یا نه، همین کوثر قرآن و نبوت برای ماندگاری چهره نازنین او کافی است.
مصطفــــی را وعده کرد الطاف حق
گــر بمیـــری تو، نمیــرد این سبق
من کتاب و معجــزت را حافظـــم
بیش و کــم کــن را ز قرآن رافضم
هـست قـرآن مر تو را همچون عصا
کفـــرهـا را در کشــد چون اژدهـا
تـو اگـــر در زیــر خاکی خفته ای
چـون عصایش دان هرآنچه گفته ای
کوثر ـ که به معنای خیر فراوان است ـ به پیامبر خدا عطا شد، تا مشتی محکم باشد بر دهان کسانی که او را ابتر نامیده و امیدوار بودند که با مرگش نام و نشانی از او باقی نمانده و طومار نبوت و رسالت او درهم پیچیده خواهد شد. حوض کوثر، نهر بهشت، کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان و شفاعت… از مصادیقی است که برای کوثر در تفاسیر، ذکر شده است. پیروزیهای جنگی، عالمان بزرگ، نویسندگان و خطیبانی که مردم را به دین اسلام هدایت میکنند و دهها نمونه دیگر، از مصادیق کوثر میباشند.
اما بارزترین مصداق کوثر، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. از نسل او یازده امام معصوم ظهور یافت که آخرین آنها حضرت قائم (علیه السلام) است. میتوان ادعا نمود که: زهرا(سلام الله علیها)، جامع همه خیرات، کمالات و خیر کثیر می باشد که اگر نبود، سایر خیرات، کارآمد نبودند. طی قرون متمادی، علما و دانشمندان بی شمار، چه از نسل خود او که از حد و حصر به دور است و چه از غیر نسل او برخاسته اند که همه آنها فرزندان روحانی آنحضرت می باشند. بنابراین، رمز جاودانگی اسلام، کوثر بودن زهرا(سلام الله علیها) است و اگر زهرا را با نسل روحانی و جسمانی جاودانه اش از اسلام بگیرند، از اسلام چه می ماند؟! آنهایی که شعار «حسبنا کتاب الله» را سر دادند، کوثر را از اسلام گرفته، «اسلام ابتر» به جایش نشانده، و از این نکته مهم غفلت ورزیدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بارها تأکید فرموده بودند:«کتاب الله» کافی نیست، بلکه باید با عترت، همراه شود. سر سلسله عترت، کوثر است که «ام ابیها»، زوجه امیرمؤمنان و مادر حسنین علیهم السلام است.
امام فخر رازی در تفسیر خود، در باره معنای کوثر می نویسد: «سوره کوثر در رد ادعای کسانی نازل گردید که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاطر نداشتن اولاد ذکور، مورد طعن قرار میدادند. مطابق این قول، معنای سوره این است که خداوند به او نسلی عطا خواهد کرد که در طول زمان، باقی می ماند. لذا، اگر چه بسیاری از اهل بیت را شهید کردند، اما در میان اولاد فاطمه(سلام الله علیها) علمای بزرگ و برجسته ای پدید آمده و جهان مملو از آنها شد؛ حال آنکه از بنیامیه ـ که غالباً دشمنان اهل بیت و اسلام بودند ـ شخص قابل ذکری باقی نیست.
فاطمه (سلام الله علیها) و اسرار حکمت الهی
در هیچیک از آثار دینی و تاریخی سراغ نداریم که مرد یا زنی را کوثر نامیده باشند. در قرآن کریم آمده است که: «یؤتی الحکمه من یشآء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا»خداوند به هر کس بخواهد حکمت می دهد و هر کس به او حکمت داده شود، به او خیر کثیر داده شده است. مطابق آیه فوق، تنها چیزی که به عنوان «خیر کثیر» معرفی گردیده، حکمت است. با اینکه موارد استعمال خیر در قرآن، فراوان، و از امور بسیاری به عنوان خیر یاد شده است، لکن تنها حکمت را به عنوان خیر کثیر معرفی کردهاند. با توجه به آیه فوق و سوره کوثر، وجود زهرا یعنی حکمت و حکمت یعنی خیر کثیر. برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال گفته شود: فلان شخص، حکیم، یا فلان شخص، حکمت است؛ در مثال اول، هیچگونه تأکید و مبالغهای نیست؛ ولی در مثال دوم، تأکید و مبالغه، شدت یافته است. درست مثل اینکه بگوییم: «زید عادل» یا «زید عدل» در مثال نخست، زید، دارای صفت عدالت است؛ ولی در مثال دوم، زید عین عدالت است. گویی زید، یعنی عدالت و عدالت، یعنی زید. بنابراین فرق است، میان صفتی که عین ذات و صفتی که زائد بر ذات می باشد.
بدین معنا، زهرا(سلام الله علیها) حکیمه اهل بیت است؛ ولی نه حکیمه ای که حکمت، از صفات عارض بر ذات او بوده و زیادت داشته باشد. زهرا(سلام الله علیها) یعنی اصل حکمت، چشمه جوشان حکمت و ذاتی که در معنی خود حکمت است؛ کلام، پیام، خطابه، کردار، اندیشه، عبادت، معاشرت، مادری، همسری و فرزندی او جلوه هایی از حکمت محسوب می شود. هیچ کس، مثل او تجلیگاه حکمت نبوده و نیست. طاهر، قاسم و ابراهیم که خداوند از خدیجه و ماریه قبطیه به پیامبر داد و گرفت، خیر بودند، ولی خیر کثیر نبودند؛ چرا که حکمت محض و محض حکمت نبودند. بیجهت نیست که بر مسند «ام ابیها» می نشیند و عقل کل و خاتم رسل، از صمیم دل و جان می فرماید: «ابوها فداها».
درست است که کوثر به پیامبر، اعطا و اهدا شد. ولی در حقیقت، خداوند متعال این کوثر را به بشریت و مخصوصاً جنس زن، عطا کرده است. خداوند با دادن او هم معنای حکمت ـ یعنی قرآن ـ و هم مصداق حکمت ـ یعنی زهرا(سلام الله علیها)ـ را معین فرموده و در حقیقت، کوثر لفظی قرآن را با کوثر مصداقی زهرا(سلام الله علیها)، معنی کرد.
خیر کثیرـ که مصداقی جز حکمت ندارد ـ از شر هم خیر می سازد؛ چنانکه زینب کبری ـ که خود وارث کوثر است ـ در جریان اسارت، عمیق ترین، پربارترین و حماسی ترین خطابه را ایراد فرمود. امویان ـ که مظاهر شرور بودندـ با به شهادت رساندن و به اسارت کشاندن خاندان نبوت چنان شری پدید آوردند که هنوز اعماق جان انسان را سوزانده و می گدازد؛ ولی زینب و دیگر اسرای روشن ضمیر، بیدار دل و آگاه، با خطبه ها، احتجاجها، شکیبایی و استقامت، از آن شر کثیر اموی ـ خیر کثیر علوی پدید آوردند که در دنیا مظهر نام نیک و در آخرت، صدر نشین فردوس برین گشتند.
الگوی ایشان، کوثر پیامبر بود. غصب فدک و امامت حقه علوی و دیگر ماجراهایی که با برزمین افتادن اولین رکن زندگی امیرمؤمنانپدید آمد، فرصتی طلایی بود که کوثر قرآن می بایست از آن بهره گرفته و خیر فراوان خود را آشکار سازد. آری زهرا از شر کثیر، خیر کثیر فراهم آورده بود و یادگاران او در جریان اسارت، شیوه مرضیه او را دنبال و بر کرسی خطابه درسهایی دادند که هم عبرت آمیز و هم حکمت آمیز است.
آنگاه که ابن زیاد در مجلس طاغوتی خویش همچون همه جباران تاریخ، آن عقیله بنی هاشم را خطاب قرار داد که: خداوند شما را کشته، رسوا و باطلتان کرد؛ زینب، شجاعانه و حکیمانه در جوابش فرمود:
«الحمدالله الذی أکرمنا بنبیه و طهرنا من الرجس تطهیرا إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا» ستایش خدای راست که، ما را به پیامبرش گرامی داشت و از پلیدی پاک کرد. تنها فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ماست.»
زینب کبری می داند که شجره طیبه رسالت، امامت و سیادت، به باد پاییزی خزان، از پای نمی افتد. مرگ و میر برای همه انسانها هست. اما این، به معنای فنا و انقراض نیست. آنها که در راه عقیده، مرگ سرخ را برگزیده اند، همواره بر تارک تاریخ می درخشند چه دنیا دار بقای اصلح است و صالح و اصلح، رسوایی، هلاک و بطلان ندارد. باید آنها که فاسد و افسدند، آماده هلاک و رسوایی باشند و حال آنکه کوثر حکمت و نسل او مشمول این حکم نیستند. و اینچنین با کنایه ـ که ابلغ از تصریح است ـ به او فهمانید که: ما ماندگاریم و شما ناپایدار می باشید.
و او که دست و پای خود را گم کرده بود، گفت: «لقد شفی الله قلبی. . . » دلم از این واقعه شفا یافت. زینب که از سرچشمه زلال کوثر حکمت سیرآب شده است، فرمود:
«لعمری، لقد قتلت کهلی و أبدت أهلی و قطعت فرعی و اجتثت اصلی فإن یشفیک هذا فقد اشتفیت.»بزرگانم را کشتی اصل و فرعم را قطع کردی. اگر شفای تو در اینهاست، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، سخن مسجع میگوید. پدرت هم شجاع و شاعر بود. زینب فرمود: من از سجع گفتن اعراض دارم. ولی درد دلهای خود را بازگو می کنم. تو گویی کوثر حکمت در وجود زینب، تجلی یافته بود و بدین سبب اگر انسان زینب را بشناسد، کوثر حکمت را شناخته است. ابن زیاد به او گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ پاسخ داد: «ما رأیت إلا جمیلا»جز زیبایی ندیدم. آنها به قربانگاه خویش رفتند. به زودی خداوند، میان تو و آنها را جمع خواهد کرد. تو در آنجا به محاجه و مخاصمه میپردازی. بنگر که آن روز چه کسی بیچاره است. مادرت به عزایت بنشیند. کسی که خداوند این همه مزایا به او داده و از نسل پاک او چنین زنی به وجود آورده که با خطابه ها و سخنان حماسی و حکیمانه، کاخ دشمن را می لرزاند، جاویدان و پایدار است.
مفهوم متعالی حکمت
قرآن کریم، دارنده حکمت را خیر کثیر معرفی کرده اما تعاریف فنی و نظری دیگری برای حکمت در دست می باشد که برای آگاهی بیشتر خوانندگان به برخی از آنها اشاره می شود:
1ـ حکمت؛ علم به حقایق اشیا ـ آنگونه که هستند ـ به اندازه طاقت بشری است.
2- حکمت؛ جهان عقلی شدن انسان، آنهم جهانی که همسان جهان عینی باشد.
شعر زیر ناظر به همین تعریف است:
هــر آنکـه ز دانش برد توشـه ای
جهانی است بنشسته در گوشـه ای
3- از آنجا که از زمان شیخ الرئیس، حکمت متعالیه مطرح و زمینه ای برای تقسیم حکمت، به متعالیه و غیر متعالیه فراهم گشت، تلاش شده که، حکمت متعالیه را از راه برخی از نشانه های آن، تعریف کنند؛ از اینرو گفته اند: «نشانه کمال حکمت متعالیه و تمام این نعمت برای حکیم متألّه، همانا جمع بین غیب و شهود و استیفاء هر یک از آنها و عدم احتجاج به هیچکدام از دیگری است و مصداق کامل آن، انسان متعالی معصومی است که می گوید: «سلونی قبل ان تفقدونی، فأنی بطرق السماء أعلم منی بطرق الارض». همان طوری که امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی از مظاهر عالیه حکمت متعالیه و خیر کثیر است، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نیز به شهادت قرآن، چنین بوده و به همین جهت، جامع غیب و شهود گردیده و هیچکدام برای ایشان، وسیله احتجاب دیگری نمی شود.
زهرا (سلام الله علیها) حقایق را ـ آن چنانکه هستندـ دریافته و بر قله رفیع معرفت غیب و شهود، گام نهاده است. حکمت او همان حکمت متعالیه است، آنهم به درجه و مرتبه ای که آگاهی کامل به طرق ارض و سماء را داراست؛ نه مثل اکثر زمینیان، از آسمان محجوب و نه مثل برخی از اهل سماء، از زمین و زمینیان، بیگانه است.
حکمت، به دو قسم نظری و عملی تقسیم می شود؛ حکمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیاء آن چنانکه هستند و خواهند بود و به حوزه «هست»ها و «است»ها مربوط می شود. اما حکمت عملی علم به تکالیف و وظایف انسان می باشد بنابراین اولاً، به حیطه افعال اختیاری انسان مربوط شده لذا اعمال غیر ارادی، بدنی ـ روحی وی را در بر نمی گیرد. ثانیاً، به «باید» و «نباید» های افعال اختیاری انسان و اینکه باید چگونه باشند یا نباشند مربوط شده و کاملاً مبتنی بر عمل عقل و دستگاه ادراکی و اراده انسان می باشد ثالثاً، به «باید»های کلی و مطلق انسانی پرداخته، لذا از «باید»های فردی و نسبی سخنی نمی گوید لکن انجام افعال اختیــاری مبتنی بر مقدمات لازمی است چون: 1- تصور صحیح از فعل مورد نظر؛ 2- میل به انجام و یا ترس از عدم انجام آن؛ 3- حکم به فائده فعل؛ 4- حکم انشایی (امر، نهی) در خصوص انجام و یا ترک آن عمل؛ 5- اراده و تصمیم بر تحقق بخشیدن به آن عمل.
بنابراین کلیه ارزشهای اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی از این قبیل بوده که ذاتاً متضمن «کمال» می باشد و حرکت انسان بسوی آنست. مثلاً: راستگویی؛ انسان متخلق بدان، ضمن داشتن تصوری کامل و حکم به مفید بودن آن، حکمی انشائی دال بر امر نه صداقت و نهی از دروغ گفتن نیز در تأثیر و تأکید بر آن در دست دارد. لذا انسانی که در جهت تخلق به این کمال فردی تلاش کند قطعاً عنصری مفید برای خود و دیگر افراد جامعه خواهد شد. بنابراین، حکمت، از طرفی متضمن خیر و کمال فرد بوده و از طرف دیگر، لزوماً انتفاع اجتماعی را در پی خواهد داشت. فاطمه (سلام الله علیها) نیز از آنجا که از کوثر حکمت متعالیه سیراب گشته، «است» و «نیست» و «باید» و «نباید» اشیاء را در قلمرو غیب و شهود، دریافته است.
جلوه های حکمت در زندگی زهرا(سلام الله علیها)
زهرا که مسند نشین حکمت متعالیه است، به مقامی می رسد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را سرور زنان اولین و آخرین نامیده و ایشان را به عنوان پاره تن، نور چشم، میوه دل و روح خود معرفی می نماید.
جلوه اول
مایه تفاخر جهان انسانیت، آنست که در عرصه آن، حوریه ای در صورت انسان تمثل یافته است. پدر والا مقامش می فرماید: «هی الحوراء الإنسیه متی قامت فی محرابها بین یدی ربها زهر نورها لملائکه السماء کمایزهر نور الکواکب لأهل الأرض.» او حوریه ای انسی است که هر گاه در پیشگاه پروردگارش به عبادت بر میخیزد، فروغ نورش بر فرشتگان آسمان تابیدن می گیرد. آنگونه که فروغ نور ستارگان بر اهل زمین می تابد. اگر ستارگان آسمان، برای زمینیان نور افشانی می کنند، این ستاره پرفروغ، بر اهل سماء نور می افشاند و این نیست، مگر نور حکمت تعالی یافته او که در بعد نظر و عمل، با کارکرد دل و عقل همراه است.
این چه نمازی است که برگزار کننده آن، اهل سماء را به شگفتی وا می دارد؟! برخی گفته اند: حکیمان ـ آنان که جامع حکمت نظری و عملی بوده اند ـ اشرف اهل بهشتند، ولی این کوثر متعالی حکمت و هم پدر، همسر و فرزندانش از اشرف حکیمان هستند. به هنگام نمازش که جلوه حکمت تعالی یافته نظری و عملی اوست، خداوند به فرشتگان می فرماید:
ای فرشتگان، به کنیزم که سرور همه کنیزان من است بنگرید، که در برابر من به نیایش برخاسته و اندامش از ترس ـ سقوط از درجه والای قرب من ـ می لرزد و با دل و جان به عبادت من روی آورده است؛ شما را به شهادت می خوانم که:«قد آمنت شیعتها من النار».
«پیروان راستین راه او، را از آتش دوزخ، ایمن ساختم.» راه او همان صراط المستقیم، پیروانش از عذاب دوزخ برامان و مخالفانش هم از راه نجات بدور می باشند. آنها که می خواستند دست زهرا و علی را از مال و منال دنیا کوتاه کنند و ایشان را در تنگنا قرار دهند، چه می دانستند که به کوثر که همان حکمت و خیر کثیر است، فرصت می دهند تا در قالب کلماتی دُرر بار، دریایی از علم، حکمت و دانش را ـ که قطره ای از دریای علم و حکمت بیکران خداوندی است ـ به جوش و خروش آورده و عرصه بی انتهای تاریخ، تجلیگاه فروغ دانش او خواهد شد. آری فدک، بهانهای بود که حقایق بازگو شود؛ وسیله ای مؤثر برای افشاگری، احتجاج، استدلال، تدریس حکمت، عرفان و کلام. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در آینده نگری بیهمتا و طراح اصلی چنین برنامه ای بود، میدانست که با اعطای فدک به زهرا، چه اتفاقاتی رخ داده و شخصیت واقعی زهرا(سلام الله علیها) چگونه متجلی می شود؟!
جلوه دوم
جلوه ای دیگر از حکمت آن حضرت سخنان پرشکوهی است که در حضور جمع، در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و جوار مرقد مطهر آن بزرگوار، بر زبان جاری ساخت. خطبه فدکیه زهرا(سلام الله علیها) در کتاب «بلاغات النساء» که یکی از قدیمی ترین کتابها است، ضبط گردیده است.
در ابتداء سخن ایشان می فرمایند: «ابتدع الاشیاء لا من شیئ کان قبلها و أنشأها بلا احتذاء امثله امتثلها، کونها بقدرته و ذرأها بمشیته، من غیر حاجه منه الی تکوینها و لافائده له فی تصویرها».
«خداوند، اشیاء را ابداع کرد، نه از چیزی که قبل از آنها باشد و چیزها را انشا کرد، نه به پیروی از الگوها و نمونه هایی که از آنها بهره گرفته باشد. آنها را به قدرت خود، هستی بخشید و به مشیت خود بیافرید، بدون اینکه به تکوین آنها نیازی داشته و یا از تصویر آنها فایده ای ببرد.»
معتقدان به وجود خداوند متعال، نه تنها در واجب الوجود و علت غایی بودن او شکی نداشته بلکه در فاعلیت او نیز تردیدی ندارند؛ تنها اختلاف انسان الهی و مادی بر سر علت غایی است. ماتریالیستها علت غایی را منکرند و الهیون، بر غایتمندی عالم آفرینش پای میفشارند.
گرچه میان متفکران اسلامی در باب توحید صفاتی و افعالی اختلافاتی هست؛ لکن در باره توحید ذاتی با یکدیگر اختلافی ندارند. همه الهیون عالم را، نمی توان اهل توحید ذاتی دانست؛ چرا که برخی به تثلیث و برخی دیگر به ثنویت گراییدند در حالیکه پیروان اسلام در باره توحید ذاتی دغدغه خاطری ندارند. تنها معتزله با مشکل توحید افعالی روبه رو بوده ـ چه ایشان به منظور پیشگیری از سلب اختیار بشر، فاعلیت انسان را در عرض فاعلیت خداوند قرار دادند ـ و اشاعره هم از توحید صفاتی به دور افتاده و نتوانستند خداوند را از داشتن صفات زاید بر ذات، تقدیس و تنزیه کنند؛ ولی پیروان مکتب اهل بیت، توحید ذاتی، صفاتی و افعالی را به طور دقیق شناخته و از این پایگاه مستحکم، به توحید عبادت و اطاعت دست یافتند.
در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) توحید ذاتی، صفاتی و افعالی به اوج کمال رسیده و پیروان راستین این مکتب به هیچ وجه، با شائبه شرک رو به رو نشده و لذا شرک جلی و خفی آنها را تهدید نمی کند. هر کس از حکمت اهل بیت الهام گرفته و اهل توحید ناب گشته، چنان به قله کمال رسیده است که از شرک در اطاعت ـ که به تعبیر قرآن کریم، دامنگیر اکثر مؤمنان است ـ مصون خواهد ماند. قرآن کریم می فرماید: «و ما یؤمن اکثرهم بالله إلا و هم مشرکون» طبق این آیه، بیشتر مؤمنان مشرکند و صد البته که شرک مؤمن، در عبادت نیست. چرا که مؤمن هرگز پرستش غیر خدا نخواهد کرد لکن ممکن است گرفتار شرک در اطاعت، بشود. گرچه در واقع، میان شرک در عبادت و شرک در اطاعت فاصله ای نیست و در نهایت، شرک در اطاعت هم به شرک در عبادت منتهی خواهد شد.
مادامیکه پیامبر خدا در قید حیات بود، زهرا خوشه چین خرمن دانش و حکمت او بوده و در مدینه علم پدر زیر سایه آن حضرت پرورش یافت و ضرورتی نمی دید تا سخن بگوید و دُرِّ حکمت بیفشاند. کوثر حکمت، کاخ نشین و علی دروازه بان آن شهر بود. اگر بعد از پیامبر، آسیاب خلافت بر محور خود می چرخید، باز هم ضرورت پیدا نمی کرد که او به ایراد خطابه پردازد؛ چنانکه اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد، ایراد خطبه های پرشور، حماسی و حکیمانه زینب کبری هم ضرورت پیدا نمی کرد.
در خطبه زهرا (سلام الله علیها) می بینیم، نه تنها توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، توحید عبادت و اطاعت متجلی است، بلکه توحید فاعلی و غایی نیز به نیکوترین وجه، در قالب الفاظی گویا و رسا در آمده و فصاحت و بلاغت سخن به اوج کمال رسیده است. زهرا(سلام الله علیها) با شخصیت دادن به زن، ثابت کرد که زنده به گور شدن، ظلم بزرگ بشریت بر نیمی از پیکر خود بوده و شخصیت انسانی زن برتر از آن است که گرفتار حس خود کم بینی و عقده حقارت و تحقیر گردد. زنی که کوثر حکمت به خود دیده، چرا حکیمه نباشد؟ چرا بزرگ منش، متشخص، سالار خانه و خانواده، مصداق «الصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» نباشد؟ قنوت و حفظ، به او وقار و عظمت بخشیده و در عمل، رکن رکین خانواده می شود.
بانوی بزرگ اسلام و برترین بانوان عالم بشریت و کسی که در صف کاملترین انسانها قرار گرفته و به شهادت پدرش «لفی الخیل السوابق»است، خطبه تاریخی خود را با توحید، تنزیه و ستایش خداوند آغاز و پس از بحث جامعی در باره نبوت خاصه حضرت ختمی مرتبت(ص)، چنین به بیان فلسفه برخی از احکام می پردازد که:« خداوند ایمان را سبب تطهیر شما از شرک قرار داد و نماز را وسیله پاکی از کبر و غرور، و زکات را موجب تزکیه نفس و فزونی روزی، روزه را عامل تثبیت اخلاص، حج را وسیله تقویت اسلام، اسلام را مایه هماهنگی دلها، اطاعت ما را باعث نظم ملت اسلام، امامت را امان از تفرقه و پراکندگی، جهاد را موجب عزت اسلام، صبر و شکیبایی را وسیله ای برای جلب پاداش حق، امر به معروف را برای اصلاح توده ها، نیکی به پدر و مادر را برای پیشگیری از خشم خداوند، صله رحم را جهت افزایش جمعیت، قصاص را برای حفظ نفوس، وفاء به نذر را موجب آمرزش، جلوگیری از کم فروشی را وسیله مبارزه با کمبودها، نهی از شرابخواری را برای پاکسازی از پلیدیها، پرهیز از تهمت ناروا را حجابی در برابر غضب پروردگار، ترک دزدی را برای حفظ عفت نفس، تحریم شرک را برای اخلاص و بندگی و ربوبیت خود مقرر داشت…»و سرانجام به مسائل سیاسی روز و افشاگری پرداخته و جدایی ناپذیری دین و سیاست را برملا ساخته و ثابت کرده است که انحراف از سیاست علوی، انحراف از راه و رسم نبوی و خطوط ترسیم شده قرآنی است و صد البته که از کوثر حکمت، جز این انتظاری نبود. او نشان داد که توحید و امامت علوی، هر دو گوهر دین می باشند؛ امامت، صدف دین نیست که در اختیار مردم باشد و به میل و تشخیص خود امامی آورده، برکنار ساخته و یا بکشند.
زهرا(سلام الله علیها) بر مقام حکمت تعالی یافته خود، وقوف داشته و حتماً علی و فرزندانش هم او را خوب شناخته اند. در فرازی از همین خطابه فرمود: «ای مردم، بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است. سخنانی می گویم حساب شده و دارای آغاز و انجام (نه بیهوده و یاوه).»به راستی که بهترین جلوه حکمت، همین است؛ زنی داغدار، افسرده و رنجور که پدر و فرزند از دست داده، خودش را زده اند و شوهرش را ریسمان به گردن به مسجد برده اند،چه استوار سخن می گوید و چگونه از مقام حکمت بی بدیل خود، پرده می افکند! باشد که اهل بصیرت، در گذر تاریخ بخوانند، درس عبرت راه و رسم حکمت از او بیاموزند. او خود می دانست که در میان آن جمعیت انبوه شنونده حاضر در مسجد، مستمع واقعی کم دارد یا هیچ ندارد؛ ولی مادر روزگار عقیم نیست که اهل بصیرت بزاید تا کلمات حکمت آمیز و پند آموز وی را گوشواره گوش جان سازد.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به مخاطبان خود چنین فرمود: «آگاه باشید، من شما را چنین می بینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس را که سزاوارتر به زمامداری بود، دور ساخته، به راحتی و آسایش روی آورده اید».
اما افسوس از مستمعان او. . . ! اگر نبود که باید اتمام حجت می شد و پرونده برای داوران منصف باز می ماند، سخن گفتن برای آن جمع، بیهوده می نمود. ابوبکر در جوابش گفت:
جز بزرگ سعادتمند، شما را دوست ندارد و جز پست ولادت، شما را دشمن ندارد. شما عترت پاک اولیای خدایید. شما برگزیدگان و انتخاب شدگان آخرت می باشید. شما راهنمای ما و باب بهشت برای سالکان ما هستید. منع خلافت، به حکم شورا بود و مصادره فدک، بدان جهت بود که پدرت به تو نداده بود و اگر تو را منع کنم، ستمکارم. در مورد میراث، می دانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ما ارث نمی گذاریم؛ آنچه باقی می گذاریم، صدقه است.»
پاسخ حکیمانه زهرا که همه دست اندرکاران غصب خلافت و تصرف غیر شرعی فدک را متحیر کرد، چنین بود: «أن الله یقول عن نبی من انبیائه یرثنی و یرث من آل یعقوب» خداوند از زبان یکی از پیامبران خود می فرماید: آن فرزند، وارث من و آل یعقوب باشد، «قال: و ورث سلیمان داود» در جای دیگر فرمود: سلیمان از داوود ارث برد. . .
ابوبکر گفت: تو معدن حکمت، جایگاه هدایت، رحمت، رکن دین و سرچشمه دلیل و برهان هستی. من از عهده جواب تو بر نمی آیم. حق گویی تو را بعید نمی شمارم و سخنانت را ناروا نمیدانم.
بزرگترین و عالی ترین نتیجه ای که از خطابه و گفتگوی آن کوثر حکمت به دست آمد، جملاتی بود که ابوبکر بر زبان آورد. این تعبیرات، هر چند از سر ناچاری بر زبان ابوبکر جاری شد، ولی معلوم داشت که او یا به واسطه پیامبر خدا یا بواسطه مشاهدات خود دریافته است که زهرا(سلام الله علیها) سرچشمه زلال حجت و منطق رسای رسالت است و نه تنها ابوبکر بلکه هر فردی که با او از در احتجاج درآید، از عهده جوابش برنیامده و نمی تواند سخن صواب او را ناصواب جلوه دهد؛ ایشان در مقابله با ابوبکر در خصوص اموال غصب شده خویش فرمودند:
« ابابکر! تو خوب می دانی چه ظلمی به ما اهلبیت روا داشتی درباره صدقات و سهم ذوالقربی، که خداوند از غنایم به ما اختصاص داد و در قرآن فرمود: بدانید آنچه غنیمت میگیرید، خمس آن را برای خدا و رسول و ذوی القربی است.
ابوبکر گفت: آیا کاملاً به شما داده می شود؟ حضرت فرمود: مگر اینها برای تو و خویشان توست؟!!
ابوبکر گفت: من آن را در مصالح مسلمانان صرف می کنم و حضرت (سلام الله علیها) فرمود: اما این حکم خدای متعال نیست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره به من توصیه ای نکرد، جز اینکه وقتی آیه «و اعلموا انما غنمتم. . . » نازل شد، شنیدم که پدرم گفت: ای آل محمد! مژده باد که ثروت و بی نیازی به سوی شما آمد.
ایشان در ادامه خطبه خود در مسجد مدینه در خصوص موارد مصرف «خمس» و «فیء» که در قرآن آمده، چنین فرمودند: «اما درباره فدک، خداوند در قرآن که بر پیامبرش نازل نمود، فرمان داد که پیامبر حق مرا بدهد و فرمود: حق نزدیکانت را بده!… و من و دو فرزندانم نزدیکترین مردم به رسول خدا بودیم و او فدک را به من و فرزندانم بخشید و هنگامی که جبرئیل این آیه را بر او خواند که «و الیتامی و المساکین و ابن سبیل (حق آنها را بده)…»، رسول خدا فرمود: یتیمان در این آیه آنانند که به خدا و رسول خدا و ذوی القربی اقتدا کنند و مساکین کسانی هستند که با آنها (خدا و پیامبر و آل او) در دنیا و آخرت سکنی گزینند و ابن سبیل کسی است که به راه آنها برود.» عمر گفت:« آیا در این صورت خمس و فیء کاملاً برای شما و موالیان شماست؟»حضرت فرمود: اما فدک را که خداوند فقط برای من و فرزندانم واجب کرده نه موالیان و شیعیانمان؛ ولی خمس را برای ما و شیعیان ما تقسیم کرده است چنانکه در کتاب خداست. در این حال عمر پرسید: پس چه بهره ای برای مهاجرین و انصار و تابعین خواهد بود؟ فرمود: اگر از موالیان و شیعیان ما باشند، صدقاتی که خداوند در کتابش بیان کرده و تقسیم نموده و واجب گردانیده برای آنهاست، که خداوند و رسول او به این امر خشنودند.
ایشان در مناظره خود با ابوبکر و عمر در قضیه غصب فدک، دوباره حق خود را نسبت به فدک و مالکیت آن به قاعده «ید» استشهاد میکند و آنها که خواستار شاهد و بینه بودند را محکوم می سازد:
حضرت فرمود: «آیا فدک در دست من نبود؟ و وقتی رسول خدا زنده بود، آیا نماینده من در آن نبود و من از غله آن نمی خوردم؟ گفتند: آری، فرمود: پس چرا درباره آنچه در دست من بوده از من شاهد و بینه می طلبید؟»
جلوه های حکمت در زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنقدر زیاد است که امکان بررسی یکایک آنها در این مقاله نیست. لذا آخرین جلوه را از زبان فرزند بزرگوارشان به عنوان حسن ختام ذکر می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: فاطمه بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زنده بود و بر فراق پدر، گرفتار اندوهی شدید شد. جبرئیل نزد او میآمد، او را آرامش می داد، از مقام پدر برای او گفتگو می کرد و از حوادثی که بعداً برای ذریه اش پیش می آمد، او را آگاه می ساخت.
نکته قابل توجه این است که در پایان روایت فوق آمده که: «و کان علیُّ یکتب ذلک» امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کاتب وحی زهرا بود چنانکه کاتب وحی پیامبر بود. و صد البته که این وحی، وحی تشریعی و نبوی نیست و منافاتی با مقام خاتمیت باب گرانقدرش ندارد. چنین شخصیت والایی که ارتباطش با غیب، ارتباط وحیانی است و هر آنچه برای انبیاست، برای اوست، چگونه ممکن است که «عین الحجه» نباشد و بر مسند والای «منطق الرساله» قرار نگیرد؟
امام راحل(ره) می گوید: «من راجع به حضرت صدیقه خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم. فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریف است. آن روایت این است که: . . . جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد . . . من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند. . . . بالاتر می دانم که برای غیر انبیاء ـ آنهم نه همه انبیاء، برای طبقه بالای انبیا و بعض اولیایی که در رتبه آنها هست ـ حاصل نشده و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و از این فضائلی است که از مختصات حضرت صدیقه است».
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حکیمه ای بودند که طی عمری کوتاه، دریایی بیکران از علم، عرفان و فلسفه برجای گذاشت که با عنایت آن حضرت، در این مقاله نظری داشتیم بر آبی بیکران این دریا، چه رسد به دست یازیدن به قطره ای ناچیز از آن، امید آنکه قبول افتد و همین وجیزه، مایه شفاعت ما گردد. انشاءالله
پی نوشتها:
[1] – ممتحنه، 4.
[2] – احزاب، 22، راغب اصفهانی می گوید: «اسوه و اسوه، مانند قدوه و قدوه، حالتی است که انسان در آن حالت، در تبعیت غیر است، چه نیکو چه زشت، چه مفید و چه مضر؛ از این جهت است که خداوند در آیه، آن را متصف به نیکی کرده است». (المفردات فی غریب القرآن: اسا، ص18)
[3] – نهج البلاغه، نامه 45.
[4] – سفینه البحار،1/30: امر
[5] – توبه، 100.
[6] – انعام، 153
[7] – دکتر یثربی، کتاب نقد، ش 5و 6.
[8] – سمباتیک = علم معانی.
[9] – زنان نامدار، به همین قلم.
[10] – مقاله استاد مطهری و نسبیت معرفت دینی به قلم علی دژاکام، کتاب نقد، ش 5 و 6.
[11] – بحارالانوار، 43/54 و باب 3، ح 48.
[12] – همان، ص 91،باب 4، ح 16.
[13] – همان، ص 53، باب 3، ح 48
[14] – احزاب، 59.
[15] – جلباب ـ بنابر قول مجمع البیان ـ پوششی است که سر و صورت را می پوشاند. (ج 8،ص 396).
[16] – نور،30.
[17] – احزاب، 33.
[18] – احزاب، 33.
[19] – همان، 53.
[20] – احزاب، 53.
[21] – بحارالانوار، 43، 35و 36 و باب 3، ح 39.
[22] – همان.
[23] – همان، ص 63، باب 3، ح .53.
[24] – همان، ص 53، باب3، ح 48.
[25] – همان، ص66 تا 68، باب 3، ح 59.
[26] – وسائل الشیعه، باب 30 از ابواب احکام مسجد، 3/511.
[27] – همان،ح 2.
[28] – همان، ح 5.
[29] – بحارالانوار، 43/189، باب 7، ح 19.
[30] – وسائل الشیعه، ابواب النفقات، باب 15،15/223.
[31] – همان، باب20، ح 6، ص 249.
[32] – حجر، 13.
[33] – قصص، 60.
[34] – سفینه البحار، 1 /571: زهد.
[35] – بحارالانوار، 43/31، باب3، ح 38.
[36] – همان، ص 59، باب 3، ح 51.
[37] – تفسیر مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 404.
[38] – انسان، 9.
[39] – بحارالانوار، 43، ص 198، 199.
[40] – همان، ص175، باب 7، ح 15.
[41] – هنگامی که آیه شریفه «لاتجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا» (النور، 63) نازل شد، فاطمه هم گفت: یا رسول الله. ولی پیامبر به او فرمود: این آیه در باره تو نازل نشده است. بلکه در باره اهل جفا و غلظت نازل شده، بگو:«یا ابه فانها احیی للقلب و ارضی للرب» (بحارالانوار، 43/33).
[42] – بحار الانوار، 43/191، باب 7، ح 19.
[43] – همان، ص 176، باب 7، ح 15.
[44] – همان.
[45] – نهج البلاغه، خطبه 5، باب 6، ح 4.
[46] – بحارالانوار، 43/148.
[47] – همان.
[48] – همان، ص 173، باب 7، ح 14.
[49] – همان.
[50] – همان.
[51] – همان، ص 191، باب 7، ح 20.
[52] – همان.
منبع: کتاب زنان، ش12 و 13