خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها)

خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها)

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه‌» (1)
دو سال،یا اندکی بیشتر از اقامت مهاجران در مدینه گذشت.در این دو سال دگرگونی چشمگیری در وضع سیاسی و اجتماعی مسلمانان پدید گردید.نیز بعض سریه‌ها (2) با پیروزی برگشتند.و نتیجه پیروزی آنان گشایشی اندک در کار مسلمانان،و تثبیت موقعیت ایشان در دیده قبیله‌های مخالف بود.نیز قبیله‌هایی چند که پس از درگیری مسلمانان با یهودیان،و منافقان مدینه در حالت دو دلی بسر می‌بردند،کم و بیش بی طرف ماندند و یا به مسلمانان پیوستند.
مهمتر از همه پیروزی در غزوه بدر بود که قدرت افسانه‌ای مکه را در هم ریخت،و شمت‌خیره کننده سران قریش را از میان برد.و آنانکه هنوز هم نمی‌خواستند مکه را از خود برنجانند دانستند که قریش و بازرگانان آنان هم شکست پذیرند.
در زندگانی داخلی رسول خدا (صلی الله علیه واله) نیز تغییری رخ داد.سوده دختر زمعه بن قیس و عایشه دختر ابو بکر،در خانه او بسر می‌بردند. عروسی سوده چند ماه پیش از هجرت (3) و عروسی عایشه در شوال سال نخستین هجرت صورت گرفت (4).هر چند هیچ یک از این دو زن-چه در نظر او و چه در نظر پدرش،جای خالی خدیجه را پر نمیکردند اما بهر حال هر یک از جهتی مراقب حال پیغمبر بودند و فاطمه (ع) از این نظر دیگر برای پدر نگرانی نداشت.عایشه دختری نه ساله و سوده بیوه سکران بن عمرو بن عبد شمس بود.سکران با مهاجران دسته دوم به حبشه رفت و در این سفر سوده را نیز همراه خود برد (5) وی پس از بازگشت‌به مکه در گذشت و پیغمبر آن بیوه را خواستگاری کرد.حال اگر فاطمه (ع) به خانه شوی برود،در خانه پدرش کسانی هستند که نگاهبان حال او باشند.
مسلم است که فاطمه (ع) خواهان بسیاری داشته است.در این باره نیازی بذکر روایات نداریم.پدرش پیش از آنکه به پیغمبری رسد در دیده همشهریان مقامی ارجمند داشت.دو خواهر فاطمه (ع) پیش از ظهور اسلام زن دو پسر مرد سرشناس خاندان هاشم،عبد العزی بن عبد المطلب (ابو لهب) شدند،و نزد شوهران گرامی بودند.اگر سوره تبت در نکوهش پدر شوی آنان نازل نمی‌شد،و اگر آن مرد لجوج و یا زن او با سرسختی تمام از فرزندانشان نمی‌خواستند زنان خود را رها کنند،آنان از این پیوند خشنود و شادمان بودند.لیکن باصرار ابو لهب بین آنان جدائی صورت گرفت.
این زنان پس از آنکه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند،یکی پس از دیگری به عثمان بن عفان مرد مالدار و ارجمند قریش شوهر کردند.زینب خواهر دیگر او زن پسر خاله خود ابو العاص بن ربیع بود (6) چون محمد (صلی الله علیه واله) به پیغمبری مبعوث شد،و خدیجه و دخترانش بدو گرویدند،ابو العاص بر دین قریش باقی ماند.بزرگان طائفه وی از او خواستند زن خود را طلاق گوید و آنان هر دختری را که دوست میدارد بزنی بدو دهند.ابو العاص نپذیرفت و گفت او بهترین همسر است.ابو العاص در جنگ بدر اسیر شد،و پیغمبر دستور آزادی او را داد،بدان شرط که زینب را بمدینه بفرستد.این چند تن همگی مردانی بنام بودند،و نزد کسان خود و دیگران حرمت داشتند.اکنون که محمد (صلی الله علیه واله) به پیغمبری رسیده و یثرب در اطاعت اوست و مکه از او در حالت‌بیم و احتیاط بسر می‌برد،طبیعی است که کسانی با موقعیت‌بهتر آماده خواستگاری فاطمه (ع) باشند.و اگر زینب و ام کلثوم و رقیه پیش از اسلام به شوی رفتند، تربیت زهرا (ع) چنانکه نوشتیم در خانه وحی و مرکز نزول قرآن بود.چنانکه در صفحات این کتاب خواهید دید و سند آن ماخذ دست اول تاریخ اسلام است،عمر و ابو بکر هر یک خواهان فاطمه بودند،لیکن چون خواست‌خود را با پیغمبر در میان نهادندوی گفت منتظر قضاء الهی هستم (7) نسائی که از محدثان بزرگ اهل سنت است در سنن گوید:پیغمبر (صلی الله علیه واله) در پاسخ آنان گفت:«فاطمه خردسال است،و چون علی (ع) او را از وی خواستگاری کرد،پذیرفت (8) اما نسائی این حدیث را ذیل بابی که بعنوان‌«برابری سن زن و مرد»نوشته آورده است.باری از میان خواستگاران نام این دو تن را از آنجهت نوشته‌اند که از لحاظ شخصیت‌سرشناس‌تر از دیگران‌اند،نه آنکه خواستگاران دختر پیغمبر تنها این دو مرد سالخورده بودند.یعقوبی نوشته است گروهی از مهاجران فاطمه را از پدرش خواستگاری کردند (9) آنچه درباره خواستگاری فاطمه (ع) و زناشوئی او با علی علیه السلام خواهیم نوشت،در کتاب‌های شیعه و سنی آمده است.روایت‌های دیگر نیز موجود است و مضمون آنها همین است که در این روایت‌ها خواهید دید.تنها ممکن است اندک اختلافی در لفظ روایت‌ها دیده شود.این روایت‌ها و نیز آنچه مورخانی چون بلاذری،ابن اسحاق،ابن هشام،طبری و عالمانی چون کلینی و مفید و شیخ طوسی نوشته‌اند،تنها سند نویسندگان پس از آنهاست.شیعه یا سنی،شرقی یا غربی،هر کس بخواهد درباره حوادث قرن اول و دوم کتابی بنویسد یا تحقیقی کند،باید به همین کتاب‌ها مراجعه کند،و این کاری است که نویسنده این کتاب کرده است.اگر مطلبی در کتابهای شرق شناسان دیده شود که در هیچیک از این سندها نیامده باشد باید آنرا نپذیرفت،و یا لا اقل در درستی آن تردید کرد،نه آنکه بگوئیم آنها مدارکی داشته‌اند که در اختیار ما نیست.کدام مدرک؟آنها این مدارک‌ها را از کجا آورده‌اند؟.نوشتن تاریخ صدور اسلام،چون تحقیق درباره تمدن سیا و حمیر و یا خواندن سنگ نبشته‌های عصر هخامنشی و یا پژوهش درباره تحقیقات علمی قرن نوزدهم و بیستم میلادی نیست که بگوئیم غربیان وسیله‌هائی در اختیار دارند که ما نداریم.اینگونه تصدیق‌های یک جانبه و تسلیم کورکورانه ناشی از عقده حقارت و یا بعهده گرفتن ماموریت و یا نداشتن فرصت تتبع و مراجعه به مدارک گوناگون است.
البته انکار نمی‌کنم که در مواردی روش غربیان در تحلیل مسائل تاریخی،دقیق‌تر از روش بعض مورخان گذشته مشرق زمین است.اما آنجا که اصل حادثه در سندهای دست اول بروشنی موجود باشد،اجتهاد برابر نص معنی نخواهد داشت. ما از بعضی شرق شناسان که بخود اجازه می‌دهند حقیقت را دگرگون کنند،یا آنرا چنان تفسیر کنند که با عقیده خودشان-یهودی یا ترسا-منطبق باشد گله‌ای نداریم.از آنان شکایتی نباید کرد چون معذورند.از دوستان تاریخ دان خود تعجب داریم که چگونه دربست تسلیم گفته ایشان می‌شوند،و آنچه را آنان مینویسند حقیقت مسلم و غیر قابل جرح می‌دانند،و چون خطاهای این پژوهندگان نشان داده می‌شود به عذر اینکه آنان بر ما حق استادی دارند،خطاها را نادیده می‌گیرند.نتیجه این بی‌همتی یا سهل انگاری یا ناآگاهی است که امروز بیشتر کرسی‌های تاریخ اسلام را شرق شناسان یهودی در تصرف دارند و آنچه می‌خواهند می‌نویسند و به زبانهای عربی و فارسی ترجمه می‌شود و مایه تحقیق تاریخ نویسان مسلمان می‌گردد.
گاه برادران ایرانی ما بخاطر حسن ظنی که به برادران عرب خود دارند،همین کتاب‌ها را بی هیچگونه اظهار نظر از عربی بفارسی بر می‌گردانند و این نوشته‌هاست که پایه معلومات گروهی می‌گردد که چنانکه باید از تاریخ صدر اسلام آگاهی ندارند:
«فاطمه چون زشت‌بود تا سن هفده سالگی-یا بیشتر-در خانه پدر ماند و کسی برای خواستگاری او نمی‌آمد.روزی که پدرش باو گفت علی تو را می‌خواهد،یکه خورد که مگر چنین چیزی ممکن است‌»پناه بر خدا،حقیقت پوشی،ستیزه جوئی و یا بد گوهری کار را بکجا می‌کشاند؟.
اینها دانشمندانی هستند که می‌خواهند حادثه‌های تاریخی را در پرتو دانش جدید تجزیه و تحلیل کنند،اما این دانش را چگونه و از کدام منبع اندوخته‌اند؟معلوم نیست!
اگر دختر پیغمبر سال پنجم بعثت متولد شده باشد بهنگام ازدواج نه یا دهساله بوده است و جای سخن نیست.و اگر پنج‌سال پیش از بعثت متولد شده و در هجده سالگی بخانه شوهر نرفته باشد،دلیل آنرا نوشتیم:وضع اجتماعی مسلمانان،بیم آزار و شکنجه،نابسامانی کارها، مهاجرت به حبشه،محاصره بنی هاشم از یکسو،حادثه‌هائی که در زندگی خصوصی او اثر می‌گذاشت چون مردن مادرش خدیجه و عموی پدرش ابو طالب از سوی دیگر،مجال چنین وصلتی را بدو نمی‌داد.
او نمی‌خواست پس از مرگ مادر،پدرش در خانه غمخواری نداشته باشد.در حالیکه دیدیم روایت‌های معتبری نیز تولد او را بسال پنجم بعثت نوشته بودند،و اگر چنین باشد داستان از بن درست نیست.و اگر از این روش بگذریم و شیوه مؤلف دانشمند!را پیش بگیریم،بخواهیم حادثه‌ها را برابر روشنائی تحقیق تازه،و از دید اجتماعی بنگریم،باز هم نتیجه آن نیست که شرق شناس دانشمند دریافته است.چرا؟چون:
عموم تاریخ نویسان و نویسندگان سیره،محمد (صلی الله علیه واله) را به زیبائی چهره و تناسب اندام ستوده‌اند.خدیجه را نیز تا آنجا که می‌دانیم زنی زیبا بوده است-طبیعی است که فرزندان پدر و مادر زیبا چهره نیکو صورت باشند.سه خواهر فاطمه (ع) ،زینب،رقیه و ام کلثوم بخانه شوهرانی جوان،مالدار و سرشناس رفتند.در آنروزگار پدر آنان ریاستی یا مالی نداشت که بگوئیم جوانان قریش دختران زشت چهره او را بخاطر مقام و یا مال پدرشان خواستگاری کردند.
چه شد که آن خواهران هر سه زیبا بودند و این یکی زشت.این امر هر چند محال نیست اما مدرک تاریخی می‌خواهد.دلیل شرق شناس محقق چیست؟
نویسندگان سیره عموما دختران هاشمی را تا نسل دوم و سوم بزیبائی چهره وصف کرده‌اند. هنگامی که حسن بن حسن نزد عموی خود حسین (ع) (سید الشهدا) برای خواستگاری یکی از دو دختر او رفت، حسین (ع) بدو گفت پسرم هر یک از دو دختر را می‌خواهی خواستگاری کن!حسن شرمگین خاموش ماند و پاسخ نداد.حسین (ع) گفت من فاطمه را برای تو انتخاب می‌کنم که به مادرم شبیه‌تر است (10) تا آنجا که می‌دانیم این فاطمه از زیبائی خاص برخوردار بوده است (11) مفید نویسد:در زیبائی چنان بود که او را به حوری همانند می‌کردند (12).
حال کشف علمی این شرقشناس بزرگوار که می‌خواهد هر داستانی را با روشنائی علم بررسی کند بر اساس چه ماخذی است؟اجتهادی است مقابل نص؟یا تخلیطی در متن تاریخ؟به عمد یا از روی نقصان عربیت؟نمی‌دانم.اما از آنجا که دروغ‌گو کم حافظه است،نویسنده کتاب،رد پائی از جعل و افترا و یا اشتباه خود بجا می‌گذارد.او مدرک خود را نوشته بلاذری می‌شناساند که قاعده کتاب معروف او انساب الاشراف است.این کتاب را من هم اکنون پیش چشم دارم:
پیغمبر به زهرا (ع) گفت تو زودتر از همه افراد خانواده من به من خواهی پیوست.فاطمه یکه خورده (13) پیغمبر فرمود نمی‌خواهی سیده زنان بهشت‌باشی؟زهرا (ع) تبسم کرد.نمی‌دانم شرقشناس متعهد در نتیجه تحقیق علمی،این دو روایت را بهم ریخته؟یا چنانکه نوشتم نقصان عربیت او موجب ارتکاب چنین اشتباهی گردیده،یا مانند بیشتر شرق شناسان امین، رسالتی خاص بعهده داشته است؟.بهر حال نتیجه یکی است و ما از این نمونه رعایت امانت‌ها در کتاب‌های آنان و یا شرقیان شرقشناس‌تر از غربیان فراوان می‌بینیم.
خوانندگانی که پدر در پدر با محبت‌خاندان پیغمبر (صلی الله علیه واله) زیسته‌اند و به سخنان دشمنان آنان و یا کج اندیشان در بحث‌های علمی،توجهی ندارند،ممکن است‌بر نویسنده خرده گیرند که این اندازه پی‌جوئی و مراجعه باسناد در این موضوع بخصوص چه لزومی دارد؟درست است. اینان محبت آل پیغمبر را با شیر اندرون برده و با جان به خدای بزرگ می‌سپارند.و گوش استماع به سخنان چنین محققانی ندارند و شاید هیچگاه نوشته‌های آنانرا نخوانند،اما نباید فراموش کرد که این کتاب و کتابهای دیگر از این نمونه که در سیرت خاندان پیغمبر نوشته می‌شود برای همگانست.
متاسفانه باید گفت،یا خوشبختانه،نمی‌دانم،صد سال یا بیشتر است که فرهنگ ما با فرهنگ مغرب زمین نزدیک شده و در مواردی بهم آمیخته است.چنانکه می‌دانیم سالهاست،هر یک یا هر دسته از شرق‌شناسان غرب،کار تحقیق و تتبع در رشته‌ای از فرهنگ اسلامی را بعهده گرفته و در این باره کتابها نوشته‌اند.استادان کرسی اسلام شناسی اروپا و امریکا سالی چند کتاب پیرامون اسلام و تمدن آن و شخصیت‌های بزرگ اسلامی می‌نویسند.در باره زندگانی رسول اکرم و بعض از امامان و نیز دختر پیغمبر کتاب‌ها منتشر شده و بعض این کتاب‌ها را بفارسی برگردانده‌اند و یا تنی چند مطالب آنرا اقتباس کرده‌اند.
ترجمه نوشته‌های لامنس،گلدزیهر،دورمنگام،لوئی ماسینیون،برناردلویس،پتروشوفسکی، ردینسن،گپب،و دهها شرق شناس دیگر را در کتابفروشی‌های تهران و شهرستان‌ها می‌توان خرید.
بیشتر اینان امانت علمی ندارند.دانشمندی چون بلاشر که سالها عمر خود را در برگرداندن قرآن بفرانسه و تحقیق درباره ترتیب نزول آیات صرف کرده است،در ترجمه خود از قرآن بی هیچ اظهار نظر دو آیه بسوره پنجاه و سوم می‌افزاید-همان دو آیه‌ای که داستان پردازان پایان قرن نخستین هجرت بر ساختند و دستاویز دشمنان اسلام شد و نگارنده سی سال پیش بنام افسانه غرانیق فصلی درباره آن نوشت.این سوء نیت را از بلاشر در این مورد،بر حسب تصادف یافتم،چند جای دیگر چنین کاری کرده؟خدا می‌داند.
از هم میهمان،کسانی را می‌بینیم که بگمان خود می‌خواهند اسلام را از دیدگاه علمی و فلسفی بشناسانند،اینان نوشته‌های این شرق شناسان و یا ایران شناسان را سند تحقیق خود قرار می‌دهند.نتیجه آن می‌شود که باتکاء ترجمه غلط فصل ابن حزم،علی بن ابی طالب (ع) سرمایه‌دار بزرگ عصر خویش معرفی میگردد.حال ابن حزم چگونه بدین کشف علمی موفق شده،نویسنده کتاب بدان اهمیتی نمی‌دهد.اما چندی بعد ممکن است نوشته این مؤلف پایه تحقیقات کسانی شود که نه از اسلام اطلاع درستی دارند و نه از عربیت.
من در عین حال که کوشش مترجمان محترم را در بر گرداندن این کتاب‌ها تقدیر می‌کنم،از آنان-اگر تعهدی نسبت‌به بعض مکتب‌ها ندارند-استدعا دارم رنج دیگری را نیز بر خود هموار کنند.مندرجات این کتابها را با مطالب کتاب‌های دست اول (تا آخر قرن پنجم هجری) مقایسه فرمایند.مبادا خدای نخواسته نادانسته موجب شوند،کسی یا کسانی از حقیقت‌بدور افتند.
بعض آثار این شرق شناسان به عربی ترجمه شده و چون ایرانیان به نویسندگان عرب حسن ظنی دارند آن ترجمه‌ها را در بست پذیرفته و بفارسی برگردانده‌اند.من کم و بیش از نقاط ضعف این ترجمه‌ها آگاه هستم.من نمی‌گویم همه این مؤلفان بد اندیش و یا دشمن اسلام‌اند.
ممکن است‌بخاطر درست ندانستن زبان عربی و یا دسترسی نداشتن به سندهای خالی از تعصب قضاوتی کرده باشند.اما با بعض آنان از نزدیک آشنا هستم و یا با ایشان در این باره گفتگو کرده‌ام و می‌دانم کینه‌ای از مسلمانان در دل دارند که هیچگاه آنرا فراموش نخواهند کرد.چرا سببش را باید از ایشان پرسید.
اسلام شناس دانشمندی را می‌شناسم که در کار خود بی‌همتا و یا کم نظیر است.گذشته از چند زبان اروپائی از عربیت‌بهره فراوان دارد.بنابر این باید از روح اسلام و مقررات این دین چنانکه هست مطلع باشد.او خوب می‌داند که فاتحان عرب همه از یکدست نبودند.بسیاری از آنان غم دین داشتند و اندکی غم دنیا.
بنیان گذار اسلام خود این دو دسته را خوب شناخته است چنانکه گوید:«آنکس که برای خدا بمیدان جهاد می‌رود اجر او با خداست و آنکس که دیده بمال دنیا دوخته جز آن نصیبی ندارد». (14)
محتملا این شرق شناس محترم زودتر از من بدین حدیث‌برخورده است.اما او چون متعهد است کتاب خود را با این جمله آغاز می‌کند:«سرزمین غله خیز مصر بهترین انبار خواروبار بود، که می‌توانست‌شکم عرب‌های گرسنه را سیر سازد».من نمی‌گویم عمرو بن العاص برای رضای خدا و پیشرفت اسلام قدم در سرزمین مصر گذاشت.او مسلما اخلاصی را که عقبه بن نافع در فتح افریقا داشت نداشته است. (هر چند در اینجا هم نمی‌خواهم کاری را که عقبه در شمال افریقا کرد،از هر جهت درست‌بدانم) .
اما آن دسته از یاران مؤمن پیغمبر که در رکاب عمرو به وادی نیل قدم نهادند چسان؟آنها هم در پی سیر کردن شکم گرسنه خود بودند؟بیش از این گفتار را در این باره دراز نمی‌کنم.و از خداوند برای خود توفیق و برای اینان راهنمائی را مسالت دارم. چنانکه نوشتیم و آنچنانکه کتاب‌های محدثان و مؤرخان طبقه اول و سندهای اصلی شیعه و سنی به صراحت تمام نوشته‌اند،و آنچنانکه قرینه‌های خارجی نوشته این مورخان را تایید می‌کند،دختر پیغمبر خواستگارانی داشت،لیکن پدرش از میان همه پسر عموهای خود علی بن ابی طالب را برای شوهری او برگزید.و بدخترش گفت ترا به کسی بزنی می‌دهم که از همه نیکو خوی‌تر و در مسلمانی پیش قدم‌تر است. (15)
ابن سعد نویسد:چون ابو بکر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق نشنیدند علی را گفتند تو بخواستگاری او برو!و هم او نویسد:تنی چند از انصار علی را گفتند:فاطمه را خواستگاری کن! وی بخانه پیغمبر رفت و نزد او نشست،پیغمبر پرسید:
-پسر ابو طالب برای چه آمده است؟
-برای خواستگاری فاطمه!
مرحبا و اهلا!و جز این جمله چیزی نفرمود.
چون علی نزد آن چند تن آمد پرسیدند:
-چه شد؟
-در پاسخ من گفت،مرحبا و اهلا.
-همین جمله بس است.به تو اهل و رحب بخشید (16) گویا این اختصاص که نصیب علی (ع) گردید و امتیاز قبول که در خواستگاری فاطمه یافت‌بر تنی چند گران افتاده است.
مجلسی بنقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است:
پیغمبر (صلی الله علیه واله) علی (علیه السلام) را گفت مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را بآنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم:این کار به اراده خدا بوده است.کسی جز علی شایستگی همسری فاطمه را نداشت (17) بعض روایت‌ها در خواستگاری دختر پیغمبر (ص) ،ام سلمه را نیز دخالت داده‌اند.علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه بنقل از مناقب خوارزمی ضمن داستانی طولانی می‌گوید:ابو بکر و عمر چون در خواستگاری فاطمه (ع) پاسخ موافق نشنیدند،نزد علی رفتند و گفتند:
-چرا بخواستگاری فاطمه (علیها السلام) نمی‌روی.
-تنگدستی مانع چنین درخواستی از پیغمبر است.ابو بکر گفت:
-یا ابو الحسن دنیا و آنچه در آنست نزد خدا و رسول ارزش ندارد.
پس از این گفتگو علی شتر آبکش خود را بخانه برد و نعلین پوشید و نزد پیغمبر رفت.
در این وقت پیغمبر در خانه ام سلمه دختر ابی امیه مخزومی بود.علی در کوفت.ام سلمه گفت کیست؟پیغمبر گفت ام سلمه بر خیز و در را باز کن و بگو در آید.این مردی است که خدا و رسول را دوست دارد و آنان نیز او را دوست می‌دارند.ام سلمه گفت چنان برخاستم که نزدیک بود بر روی در افتم… (18)
این روایت که حدیثی است مرفوع،یعنی سند آن متصل نیست،باحتمال قوی و بلکه مطمئنا بدین صورت درست نیست.زیرا ام سلمه که نام او هند و دختر ابو امیه حذیفه بن مغیره بن عبد الله بن عمر از تیره بنی مخزوم است،پیش از آنکه بخانه پیغمبر آید زن ابو سلمه عبد الاسد بن هلال بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم بود.
ابو سلمه و زنش از مهاجران حبشه‌اند؟ (19) که هنگام اقامت پیغمبر در مکه،بازگشتند (20) ابو سلمه بمدینه هجرت کرد،در جنگ بدر حاضر بود (21) و در جنگ احد ابو اسامه جشمی تیری بدو افکند (22) وی از این جنگ جان بدر برد و سی ماه پس از هجرت بفرماندهی سریه‌ای به و از غنائم بنی نضیر هم بهره برد (24) سرانجام در جمادی الآخر سال چهارم هجری در گذشت و پیغمبر (صلی الله علیه واله) پس از گذشتن عده ام سلمه در شوال سال چهارم با او عروسی کرد (25).البته ممکن است گفت:ام سلمه در زندگانی شوهرش،بخانه پیغمبر رفت و آمد داشته است اما ظاهر روایت چنانست که وی هنگام آمدن علی (علیه السلام) برای خواستگاری فاطمه،زن پیغمبر (صلی الله علیه واله) بوده است و این گفته درست نیست.باری مجلسی به نقل از امالی شیخ طوسی چنین نویسد:
علی (ع) گفت،ابو بکر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمی‌کنی؟من نزد پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید ابو الحسن،برای چه آمده‌ای؟ من پیوندم را با او،و سبقت‌خود را در اسلام،و جهادم را در راه دین بر شمردم.فرمود راست میگوئی!تو فاضلتر از آنی که بر می‌شماری!گفتم برای خواستگاری فاطمه آمده‌ام.گفت علی! پیش از تو کسانی بخواستگاری او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وی چه می‌گوید.سپس به خانه رفت و بدخترش گفت علی تو را از من خواستگاری کرده است.تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می‌دانی و از فضیلت او آگاهی.زهرا (علیها السلام) بی آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.پیغمبر چون آثار خشنودی در آن دید گفت الله اکبر.خاموشی او علامت رضای اوست (26) شیخ طوسی در امالی آورده است که:چون پیغمبر به زناشوئی علی و فاطمه رضایت داد،فاطمه (علیها السلام) گریان شد پیغمبر گفت‌بخدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود ترا بدو میدادم. (27)
و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسی نوشته است:علی (علیه السلام) به پیغمبر گفت:
-پدر و مادرم فدای تو باد تو میدانی که مرا در کودکی از پدرم ابو طالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی،و در سایه تربیت‌خود پروردی،و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی، و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدی.تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته من هستی اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است،می‌خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم.من برای خواستگاری فاطمه آمده‌ام.آیا دخترت را به من خواهی داد؟
ام سلمه گوید چهره رسول خدا از شادمانی بر افروخت و در روی علی خندید و گفت آیا چیزی داری که مهریه دخترم باشد علی گفت:حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و شتری آبکش چیزی ندارم.پیغمبر گفت:شمشیر را برای جهاد،و شتر را برای آب دادن خرما بنان خود و بارکشی در سفر می‌خواهی همان زره را مهر قرار می‌دهم (28).ولی چنانکه نوشتیم اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او در این هنگام زن پیغمبر (صلی الله علیه واله) نبوده است.
زبیر بکار که کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمی بشمار میرود از گفته علی (علیه السلام) چنین آورده است:
-نزد رسول خدا رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم.چرا که حشمت و حرمت او را کسی نداشت.چون خاموشی مرا دید پرسید: -ابو الحسن! (29) چه می‌خواهی؟من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر فرمود سپس گفت:
-گویا فاطمه را می‌خواهی؟
-آری!
-آن زره که بتو دادم چه شد؟
-دارم!
-همان زره را کابین فاطمه قرار بده (30)
در بعض روایات ابن سعد، بجای زره پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته است.
و بعضی گویند که علی (علیه السلام) شتر خود را فروخت و بهای آنرا کابین قرار داد.بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟حمیری مؤلف قرب الاسناد آنرا سی درهم نوشته است (31) و دیگران تا چهار صد و هشتاد درهم نوشته‌اند.
ابن سعد در یکی از روایات خود بهای زره را چهار درهم (32) نوشته است،که گمان دارم تصحیفی از چهار صد است.یعنی رقم اربعماه را اربع ضبط کرده است.و ابن قتیبه بهای زره را سیصد و بروایتی چهار صد و هشتاد درهم می‌نویسد (33).
باری کابین دختر پیغمبر چهار صد درهم یا اندکی بیشتر و یا کمتر بود همین و همین،و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید.پیوندی مقدس است که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند. کالائی بفروش نمی‌رفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهای آن با یکدیگر گفتگو کنند.زره،پوست گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است،بفروش رسید و بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند.رسول خدا بی آنکه آنرا بشمارد،اندکی از پول را به بلال داد و گفت‌با این پول برای دخترم بوی خوش بخر!سپس مانده را به ابو بکر داد و گفت‌با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز.عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابو بکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده سازند.فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته چنین است:
پیراهنی به بهای هفت درهم.چارقدی به بهای چهار درهم.قطیفه مشکی بافت‌خیبر، خت‌خوابی بافته از برگ خرما.دو گستردنی (تشک) که رویهای آن کتان ستبر بود یکی را از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند.چهار بالش از چرم طائف که از اذخر (34) پر شده بود.پرده‌ای از پشم.یک تخته بوریای بافت هجر (35) آسیای دستی.لگنی از مس،مشکی از چرم،قدحی چوبین،کاسه‌ای گود برای دوشیدن شیر در آن،مشکی برای آب،مطهره‌ای (36) اندوده به زفت،سبوئی سبز،چند کوزه گلی. (37)
چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آنرا بررسی کرد و گفت:خدا به اهل بیت‌برکت دهد.
هنگام خواندن خطبه زناشوئی رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسی در بحار و جمعی از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارت‌های مختلف و بصورت‌های گوناگون نوشته‌اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط کرده‌اند،انتخاب شد.کسیکه تفصیل بیشتری بخواهد باید به بحار الانوار رجوع کند:
سپاس خدائی که او را به نعمتش ستایش کنند،و بقدرتش پرستش،حکومتش را گوش به فرمان‌اند،و از عقوبتش ترسان،و عطائی را که نزد اوست‌خواهان،و فرمان او در زمین و آسمان روان.
خدائی که آفریدگان را بقدرت خود بیافرید،و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او می‌دید و بر دین خود ارجمند ساخت،و به پیغمبرش محمد گرامی فرمود و بنواخت.خدای تعالی زناشوئی را پیوندی دیگر کرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند،خویشاوندی را در هم پیوست،و این سنت را در گردن مردمان بست.چه می‌فرماید،«اوست که آفرید از آب بشری را،پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست‌». (38) همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را بزنی به علی بدهم و من او را به چهار صد مثقال نقره بدو بزنی دادم.
-علی!راضی هستی.
-آری یا رسول الله.
چنانکه نوشتیم ابن شهر آشوب در مناقب (39) خطبه را بدین عبارت آورده و مجلسی نیز آنرا بهمین صورت از کشف الغمه نقل کرده است (40) و پس از آن یک سطر دیگر اضافه دارد.
اما ابن مردویه خطبه را با عبارت دیگر آورده است.آن خطبه و نیز خطبه‌ای را که علی (علیه السلام) در پذیرفتن این زناشوئی خوانده است در بحار و مناقب می‌توان دید. خطبه زناشوئی خوانده شد و زهرا (علیها السلام) از آن علی گردید.جهاز عروسی نیز بدان صورت که نوشتیم آماده گشت.اما مدتی طول کشید تا دختر پیغمبر از خانه پدر بخانه شوهر رفت.مجلسی در روایت‌خود این مدت را یکماه نوشته است در حالیکه بعضی آنرا تا یکسال و بیشتر هم نوشته‌اند.
باری جستجو و تحقیق در این جزئیات چندان مهم بنظر نمی‌رسد.یکماه یا یکسال یا هر مدت گذشت،سرانجام روزی عقیل بخانه پیغمبر رفت و از او خواست فاطمه را بخانه علی (علیه السلام) بفرستد.بعض زنان پیغمبر نیز با وی همداستان گشتند و سرانجام شبی عروس را با جمعی از زنان بخانه علی (علیه السلام) بردند.شاعران شیعی قرن اول و دوم هجری چون کمیت،سید اسماعیل حمیری و نیز دیک الجن که در آغاز قرن سوم هجری در گذشته است،در باب خواستگاری از دختر پیغمبر و زناشویی او با علی علیه السلام و عروسی و مقدار مهریه دختر پیغمبر قصیده‌های غرائی سروده‌اند که در کتاب‌های تذکره و ترجمه موجود است.
شبی که میخواستند عروس را بخانه شوی برند پیغمبر فرمود:
علی!عروسی بی مهمانی نمی‌شود.
سعد گفت:من گوسفندی دارم.دسته‌ای از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند.
زبیر بکار از طریق عبد الله بن ابی بکر از علی (علیه السلام) چنین آورده است (41):
چون خواستم با فاطمه (علیها السلام) عروسی کنم پیغمبر (صلی الله علیه واله) به من آوندی (42) زرین داد و گفت‌به بهای این آوند برای مهمانی عروسی خود طعامی بخر.من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهای آن آوندی به من طعامی دهد.او هم پذیرفت‌سپس از من پرسید.
-کیستی؟
-علی بن ابی طالب.
-پسر عموی پیغمبر؟
-آری!
-این طعام را برای چه می‌خواهی؟
-برای مهمانی عروسی!
که را بزنی گرفته‌ای؟
دختر پیغمبر را!
این طعام و این آوند زرین از آن تو!
پیغمبر درباره زن و شوهر دعا کرد.خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارک گردان!خدایا فرزندان خوبی نصیب آنان فرما! (43)
ابن سعد در روایتی دیگر که سند آن باسماء بنت عمیس منتهی میشود نویسد:
علی زره خود را نزد یهودیی به گرو گذاشت و از او اندکی جو گرفت.و این بهترین مهمانی آن روزگار بود (44).
ابن شهر آشوب از ابن بابویه چنین روایت کرده است:
پیغمبر دختران عبد المطلب و زنان مهاجر و انصار را فرموده تا همراه فاطمه بخانه علی (علیه السلام) روند و در راه شادمانی نمایند.شعرهائی که نماینده این شادی است‌بخوانند،لیکن سخنانی نباشد که خدا را خوش نیاید.آنان فاطمه را بر استری که شهباء نام داشت (یا بر شتری) نشاندند.سلمان فارسی زمام دار استر بود.حمزه و عقیل و جعفر!و دیگر بنی هاشم در پس آن می‌رفتند.زنان پیغمبر پیشاپیش عروس بودند و چنین می‌خواندند.
ام سلمه:
بروید ای هووهای (45) من بیاری خدای متعال و سپاس گوئید خدا را در هر حال و بیاد آرید که خدای بزرگ بر ما منت نهاد و از بلاها و آفت‌ها نجات داد کافر بودیم راهنمائیمان نمودشفرسوده بودیم توانامان فرمود و بروید! همراه بهترین زنان. که فدای او باد همه خویشان و کسان ای دختر آنکه خدای جهان برتری داد او را بر دیگران! به پیغمبری و وحی از آسمان! (46)
و عایشه می‌گفت:
ای زنان!خود را پوشیده بدارید! و جز سخنان نیکو بر زبان میارید! بزبان آرید نام پروردگار جهان که به دین خود،گرامی داشت ما را و همه بندگان سپاس خدای بخشنده را پروردگار بزرگ و تواننده را ببرید این دختر را که خدایش کرده محبوب! بداشتن شوی پاکیزه و خوب (47)
و حفصه می‌سرود:
تو فاطمه!ای بهترین زنان. که رخساری داری چون ماه تابان خدایت‌برتری داد بر جهانیان با پدری که مخصوص ساخت او را بآیت‌های قرآن شوی تو ساخت راد مردی را جوان علی که بهتر است از همگان هووهای من ببرید.او را که بزرگوار است و از خاندان بزرگان (48)
معاذه مادر سعد بن معاذ میگفت:
سخنی جز آنکه باید نمی‌گویم! و بجز راه نکوئی نمی‌پویم! محمد بهترین مردمانست! و از لاف و خودپسندی در امانست آموخت ما را راه رستگاری پاداش بادش از لطف باری براه افتید با دخت پیغمبر! پیغمبر کز شرف دارد افسر خداوند بزرگی و جلال که نه همتا دارد نه همال (49)
و زنان بیت نخستین هر رجز را تکرار می‌کردند.چنانکه نوشته شد این روایت را بدین صورت از مناقب ابن شهر-آشوب آوردم و او سند خود را کتاب مولد فاطمه و روایت ابن بابویه که از بزرگان علمای امامیه است معرفی میکند.
اما پذیرفتن داستان بدین صورت دشوار است.
نخست چیزی که ما را دچار تردید می‌سازد اینست که میگوید:زنان پیغمبر پیشاپیش استر فاطمه راه می‌رفتند.این مؤلف خود عروسی زهرا (ع) را در ذو الحجه سال دوم هجرت نوشته است (50) در حالیکه چنانکه نوشتم ام سلمه سال چهارم و حفصه پس از جنگ بدر بخانه پیغمبر آمدند (51).و در سال عروسی زهرا چنانکه قبلا هم نوشتیم تنها سوده و عایشه در خانه پیغمبر بسر می‌بردند دیگر آنکه در رجز عایشه می‌بینیم که به هووهای خود می‌گوید خود را به سر بندها بپوشید.
دستور پوشیدن جلباب به زنان پیغمبر (صلی الله علیه واله) ،ضمن سوره احزاب است (52) و این سوره چنانکه می‌دانیم سال پنجم هجرت نازل شده است.
دیگر آنکه جزء مشایعت کنندگان جعفر را می‌نویسد و جعفر در این تاریخ در حبشه بوده است.در این باره در صفحات آینده توضیح بیشتری داده خواهد شد.

پی نوشت ها

1.احزاب:21.
2.دسته اعزامی بجنگ که پیغمبر شخصا در آن دسته شرکت نداشت.
3.بلاذری.انساب الاشراف ص 407.
4.همان کتاب ص 409.
5.انساب الاشراف ص 219 و رجوع شود به الاصابه ج 2 ص 10.
6.انساب الاشراف ص 397.
7.ابن سعد طبقات ج 8 ص 11.
8.سنن ج 6 ص 62.فاطمه الزهراء ص 25 ج 2.
9.ج 2 ص 31.
10.مقاتل الطالبین ص 180 و ر.ک 1 غانی:ج 1 ص 142 و ارشاد مفید ج 2 ص 22 و نسب قریش ص 51.
11.ر ک نسب قریش ص 51.
12.ارشاد ص 22 ج 2.
13.انساب الاشراف ص 405 (فوجمت) .
14.بخاری-ج 1 ص 22.
15.الریاض النضره ج 2 ص 182.الغدیر ج 3 ص 20 و رجوع کنید به فصل‌«گزیده‌ای از شعرای عربی‌».
16.الطبقات الکبری ج 8 ص 12،و نگاه کنید به الصواعق المحرقه ص 162 و رجوع به انساب الاشراف ص 402 شود.
17.بحار ص 92 و رجوع کنید به فصل‌«گزیده‌ای از شعرای عربی‌».
18.کشف الغمه ج 1 ص 354 و نگاه کنید به بحار ص 125-126 و نیز رجوع شود به ناسخ التواریخ ص 38 به بعد.
19.انساب الاشراف ص 429.
20.ابن هشام ج 2 ص 390.
21.مغازی واقدی ص 155.
22.انساب الاشراف ص 429.
23.واقدی ص 340.
24.واقدی ص 380.
25.انساب الاشراف ص 429 و طبقات ج 8 ص 6.
26.بحار ص 93.
27.امالی ج 1 ص 39.
28.کشف الغمه ج 1 ص 355.بحار ج 43 ص 126.
29.این تعبیر (ابو الحسن) در بعض روایات دیگر نیز دیده می‌شود معمولا کنیه از نام نخستین فرزند گرفته می‌شود (هر چند شرط اساسی نیست) و ممکن است علی (ع) هنگام روایت‌بجای نام خویش کنیه را آورده باشد و یا راویان چنین تعبیری کرده‌اند.
30.الاخبار الموفقیات ص 375 و رجوع کنید به کشف الغمه ج 1 ص 348 و بحار ج 43 ص 119.
31.بحار ج 43 ص 105.
32.ابن سعد طبقات ج 8 ص 12.
33.عیون الاخبار ج 4 ص 70.
34.کاه مکی.گیاه بوریا.گیاهی است‌با برگ ریز که برگ آن خاصیت داروئی نیز دارد.
35.گویا مقصود از این هجر،مرکز بحرین است.نیز هجر،دهی بوده است نزدیک مدینه.
36.ابریق.آبدستان.آنچه بدان طهارت کنند.
37.امالی ج 1 ص 39.
38.الحمد لله المحمود بنعمته.المعبود بقدرته.المطاع فی سلطانه،المرهوب من عذابه المرغوب الیه فیما عنده.النافذ امره فی ارضه و سمائه.الذی خلق الخلق بقدرته.و میزهم باحکامه و اعزهم بدینه.و اکرمهم بنبیه محمد.ثم ان الله جعل المصاهره نسبا لا حقا و امرا مفترضا.و شبح بها الارحام و الزمها الانام.فقال تبارک اسمه و تعالی جده‌«و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا. (الفرقان:56) .
39.ج 3 ص 350.
40.بحار ج 43 ص 119.
41.الاخبار الموفقیات ص 376.
42.کلمه‌ای که آنرا آوند ترجمه کرده‌ام در عبارت زبیر (مصر) است.مصر آوند و پرده هر دو معنی می‌دهد.بهر حال هر چه بوده بهائی چندان نداشته است.آنچه نوشتم ترجمه عبارت زبیر بکار بود که کتاب او از سندهای دست اول است اماچگونه می‌توان پذیرفت که در شهر کوچک مدینه،آنهم در سال دوم هجرت و پس از جنگ بدر علی (ع) چنان ناشناسا باشد که کاسبکاری انصاری از او بپرسید کیستی.هر چند محال نیست.اما بعید بنظر می‌رسد!
43.رک مناقب ج 3 ص 351.
44.طبقات ج 8 ص 14.باید توجه داشت که اسماء بنت عمیس چنانکه خواهیم نوشت در این هنگام با شوهر خود جعفر بن ابی طالب در حبشه بوده است.
45.جاره بمعنی و سنی (هوو) و همسایه هر دو آمده است‌بقرینه مقامی آنرا بمعنی اول گرفته‌ام.
46.سرن بعون الله یا جاراتی و اشکرنه فی کل حالات و اذ کرن ما انعم رب العلی من کشف مکروه و آفات فقد هدانا بعد کفر و قد انعشنا رب السماوات و سرن مع خیر نساء الوری تفدی بعمات و خالات یا بنت من فضله ذو العلی بالوحی منه و الرسالات
47.عایشه: یا نسوه استرن بالمعاجر و اذکرن ما یحسن فی المحاضر و اذکرن رب الناس اذ خصنا بدینه مع کل عبد شاکر فالحمد الله علی افضاله و الشکر لله العزیز القادر سرن بها فالله اعطی ذکرها و خصها منه بطهر طاهر
48. فاطمه خیر نساء البشر و من لها وجه کوجه القمر فضلک الله علی کل الوری بفضل من خص بآی الزمر زوجک الله فتی فاضلا اعنی علیا خیر من فی الحضیر فسرن جاراتی بها انها کریمه بنت عظیم الخطر
50.ج 3 ص 357.
51.خنیس بن حذاقه شوی حفصه،پس از جنگ بدر مرد.
52.آیه 59 سوره احزاب.
منبع:حوزه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید