ترجمه قرآن، دقت ها و ظرافت ها

ترجمه قرآن، دقت ها و ظرافت ها

به کوشش: دکتر علی نصیری

مصاحبه با آیت الله معرفت

بینات:
حضرت آیت الله معرفت! چنانکه مستحضرید، مجله بینات درصدد است شماره ای ویژه ی ترجمه قرآن، اصول و مبانی آن منتشر کند. از این رو می خواستیم از محضر جنابعالی هم که در این زمینه صاحب نظر هستید، استفاده کنیم.

محمدهادی معرفت:
یکی از مسائل معرکه ی آرا بین علمای اسلام – چه قدیماً چه جدیداً – مسأله ی ترجمه ی قرآن است. زیرا قرآن نسبت به کتاب های دیگر یک ویژگی هایی دارد که مقداری ترجمه ی آن مورد سؤال و بحث قرار گرفته است. قرآن یک کتاب معمولی نیست. و اینکه بگوییم مثل یک کتابی است که تبیین شریعت کرده و اصول و فروع و مبانی را گفته؛ فرض کنید مثل کتاب تجرید که کتاب توضیح مسائل اصول عقاید است. از این کتاب ها زیاد هستند که قابل ترجمه به زبان دیگر هم هست. اما آیا قرآن از این گونه است؟ گفتند: نه. قرآن سه بعد اساسی دارد که این ابعاد ترجمه آن را با اشکال مواجه می کند.
بُعد اول همین است که یک کتابی است که تبیین شریعت را کرده است، اصولاً و فروعاً. این جهت مثل سایر کتاب های موجود است که در عقاید است، در اخلاق است، در بیان احکام است، قرآن کریم یکی از همین کتاب ها است. منتهی به عربی نوشته شده. این یک بُعد است.
بُعد دوم این است که قرآن مسأله اعجاز را در همین کتاب قرار داده است، به قول ابن خلدون با خود دعوت توأم شده، یعنی اسلام نیامده دعوتش را مطرح بکند، ‌بعد معجزه را دنبال آن بیاورد. از قبیل لها منها علیها شاهدون، خود این دعوت، این اعجاز را هم تضمین کرده، یعنی خودش اعجاز هم هست که فقها، علما و دانشمندان روی این مسأله خیلی بحث کردند و ابعاد اعجازی قرآن را که عمده روی اعجاز بیانی اش است. البته اعجاز را در سه بعد اساسی تبیین کردیم: یکی بعد بیانی، یکی بعد تشریعی و یکی هم بعد علمی است. که هر کدام دارای ابعاد گوناگون و متنوع است؛ ولی قرآن روی بعد بیانی فوق العاده تأکید کرده و اعجازش را در آن جهت خیلی به نمایش گذاشته است. اکنون شما می خواهید قرآن را ترجمه کنید. مطالبش را ترجمه می کنید، اما این بُعد را چه کارش می کنید؟ آن وقت دیگر قرآن نیست. یعنی اگر این بعد را از قرآن گرفتید، یک سوم قرآن از دست رفته. شما در واقع یک بعد قرآن را ترجمه کردید. پس قرآن را ترجمه نکردی، قسمتی از قرآن را ترجمه کردی و بُعد اعجاز از دست رفت. پس قرآن را باید به وضع واقعی خودش بفهمیم، زیرا قرآن سند اعجاز اسلام است همانگونه که سند شریعت است. سرّش هم این است که این دین چون خالد است، دلیل صحت و برهانش هم که معجزه است باید خالد باشد. مثل عصای موسی نیست که فقط حکایت شود که آن وقت تازه برویم سراغ ناقلین که کی هستند؟ متواتر است یا غیر متواتر؟ اما قرآن می گوید، من الان خودم معجزه عینی و فعلی هستم و در هر زمانی من معجزه هستم.
حالا شما اگر در ترجمه، این بُعد قرآن را از دست بدهید، و نتوانید بُعد اعجاز را بیاورید، یک بُعد اهم در قرآن را، در ترجمه از دست دادید. و آنچه عرضه می کنید، قرآن نیست.
بعد سوم مسأله قداست است. چون قرآن کلام الاهی است و کلام بشر نیست. یعنی این الفاظ به عینه کلام خدا است. پیغمبر فقط شنیده و بازگو کرده و قداستش مال این جهتش است. حالا شما می توانید کلام خدا را در ترجمه منعکس کنید؟ که کلام خدا بشود؟
اگر نتوانستی، قداستش هم از بین می رود. لذا اگر شما دقت کرده باشید در جهان اسلام، در جوامع عربی هرگز تا حالا اجازه ی ترجمه ی قرآن را ندادند، مگر عصر اخیر که یک مقداری بعضی جوامع اسلامی که در دنیا مبلغ می فرستند، نیاز به این کار را احساس کردند. در حالی که جامعه الازهر که سیطره دارد، هنوز اجازه ندادند قرآن ترجمه شود. تا حالا سراغ نداریم. البته علمای الازهر هم اخیراً احساس کردند که این کار ضرورت دارد. ولی از همان جامعه الازهر و علمای دیگر معارضه کردند مثل جامعه نجف و کتاب ها می نوشتند بر جواز و بر منع.
کسانی که الان در مصر مجوز می دهند، گفتند: ما اگر اجازه ندهیم و اگر زیر نظر ما قرآن ترجمه نشود. ما می بینیم قرآن در اندونزی ترجمه شد. در هند ترجمه شد. در ایتالیا ترجمه شد. در ایران مکرر ترجمه شد. یعنی جوامع اسلامی نمی پذیرند این حرف را از ما، زیرا قرآن عربی برایشان مفهوم نیست. لذا دانشمندان خودشان برای ملت خودشان دست به ترجمه می زنند. مثلاً فرض کنید یک عالم هندی برای اینکه ملتش بفهمند قرآن را، ترجمه می کند به هندی. یک عالم هلندی برای اینکه مسلمانان هلند یا مستشرقین هلند بفهمند قرآن را، ترجمه می کند به هلندی، یک روسی همین جور. یک ایرانی همین جور.
از این رو در جامعه الازهر معارضینشان گفتند: در هر صورت اینها قرآن را ترجمه می کنند در حالی که اطلاعاتشان به عربی ضعیف است و ناچاراً ترجمه می کنند، پس چه بهتر که زیر نظر خود ما باشد. از آن ها دعوت کنیم بیایند اینجا و هیئت تشکیل بدهید و قرآن را ترجمه کنید. باز هم برخی علمای الازهر قبول ندارند. با اینکه احساس ضرورت شد و اینکه اگر ما این اقدام را نکنیم، این رشته از دست می رود و دیگران ترجمه های غلط عرضه می کنند که در دنیا الان فراوان است. چون زیر نظر یک هیئت رسمی جهانی انجام نگرفته است.
یک هلندی چه اطلاعی از اسلام دارد؟ شاید هم اصلاض عقیده به وحیانی بودن قرآن نداشته باشد. او طبق فهم ناقص خودش قرآن را ترجمه می کند. چرا به دنیا اعلام نکنیم هیچ کس حق ندارد ترجمه کند، مگر زیر نظر ما؟ چون اگر بگوییم نکنید، آن ها حرف ما را نمی شنوند؛ اما اگر بگوییم زیر نظر ما ترجمه کنید، حرف ما را می شنوند. باز هم زیر بار نرفتند. مخصوصاً اگر ما بخواهیم قرآن را ترجمه کنیم و بعد هم به دنیا اعلام کنیم که هذا هو قرآن، این دیگر مشکل آفرین است. مثل این کاری که جهان مسیحیت کرده نسبت به کتب اربعه. رسماً می گوید این انجیل و تورات و کتب اربعه است، به هفتاد، هشتاد زبان ترجمه شده و همه هم با عنوان تورات و انجیل. یعنی این همان است. الآن این کار مشکلاتی برای مسیحیت آفریده. چون این ترجمه ها همه متناقض است و همه اشتباه دارند. لذا خود کتب اربعه به خاطر این ترجمه ها زیر سؤال رفته است. در حالی که می بینیم ترجمه ها زیرنظر اساتید فن هم انجام گرفته. آن وقت می گویند مسأله إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (1) مربوط به قرآن عربی است. این ضمانت در ترجمه ها نیست و لذا اهل طمع و اهل اغراض که می خواهند قرآن را تحریف بکنند، ترجمه می کنند و در ترجمه هر کاری دلشان خواست می کنند، زیرا در قرآن عربی نمی توانند دست ببرند و قابل تحریف نیست اصلاً. شما ببینید در کتب عهدین مثلاً در آن ترجمه های چهارصد سال پیش می گوید: خداوند از عرش آمد پایین بر روی ابرها، بنا کرد قدم زدن. (همین حرفی که خدا شب جمعه از عرش پایین می آید،‌ که حنبلی ها قائلند و مثل این حرف ها در تورات هم هست) چون ابر دیگر نزدیک ترین سطح به زمین است.
لکن در این ترجمه ی اخیر که پارسال به دست ما رسید می گوید: خداوند از عرش بر جهانیان تجلی کرد. ببینید اصلاً همان حرفی که ما شیعه ها می گوییم که شب جمعه خدا تجلی می کند نه اینکه بیاید پایین. این عبارت فعلی دیگر هیچ اشکالی ندارد، که بر طبق زمان و آنچه زمان می پسندد، پیش می روند. آن وقت اشکال کار این است که اینها متن ترجمه را می دهند، بدون اینکه متن اصلی را ارائه بدهند. قرآن هم که می گوید:
فَأْتُوا بِالتَّوْرَاهِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ (2)
یعنی اینها وحشت دارند از ارائه دادن اصل این متن، لذا فقط ترجمه را می دهند. در مورد قرآن هم اخیراً پیشنهاد شد که قرآنی ترجمه بشود بدون اینکه عربی در صفحه مقابل باشد. من شدیداً مخالفت کردم، اما شنیدم موافقتش را گرفتند. به آن ها گفتم این کارتان درست نیست. کسی هم نمی خرد. هیچ کس نمی آید ترجمه قرآن را بردارد بخواند بدون قرآن. اینکه ما مسلمان ها در یک صفحه ترجمه می گذاریم و یک صفحه هم عربی اش را می گذاریم، یعنی شاهد صدقش پیشش هست و کسی نمی تواند در آن دست ببرد. به هر حال گفتیم این ابعاد ثلاثه در قرآن وجود دارد که در ترجمه این ابعاد نمی تواند کاملاً منعکس شود.

بینات:
به هر حال برای معرفی اسلام به غیر عرب زبانان باید چاره ای اندیشیده شود.

محمدهادی معرفت:
بله! از یک طرف عرض کردیم ضرورت است، چرا که دین اسلام دین جهانی است. پس باید تمام ملل جهان از قرآن استفاده کنند. ما نمی توانیم اجبار کنیم که عرب شوید! این هم که امکان ندارد، پس باید قرآن را از صورت های عربی به صورت های دیگر ترجمه کنیم. اینجا یک مسأله ای هست؛ اساساً ترجمه دو نوع است. یک ترجمه ی تحت اللفظی هست که مقید است کلمه به کلمه ترجمه بشود. اینجور ترجمه غالباً مفهم معنا نیست. چرا چون ترکیب بندی کلام در لغات مختلف با هم فرق می کند. مثلاً در زبان فارسی تقدیم مفعول بر فاعل جایز نیست و یا تقدیم حال بر ذی الحال در فارسی نیست، ولی زبان فارسی از لحاظ فهم، سهل تر است تا عربی. یعنی کسی که بخواهد زبان عربی را گوش دهد – مخصوصاً اگر اهل لغت نباشد – گاهی اوقات هی باید دقت کند. اما وقتی به زبان فارسی دارد گوش می دهد، توجه به لفظ دیگر نیست. مثل اینکه معنا از ذهن متکلم دارد واریز می شود به ذهن مخاطب، چون خیلی ساده است. زید از خانه بیرون آمد. عمرو را دید و با او همراه شد… ببینید کلام چنان منظم و مرتب انجام می گیرد، نه حق تقدیم داریم نه تأخیر. اما در زبان عربی یک وقت می بینید برای این که حصر ایجاد بکند، باید چه کارهایی بکند؛ زیرا تکیه به اِعراب می کند، و امثال ایها. حال چگونه ممکن است تحت اللفظی آن را برگردانی؟ این نوع ترجمه ها چون ترجمه تحت اللفظی است، یک قدری فهمش برای خواننده مشکل است. لذا اینجور ترجمه درست نیست. یک نوع ترجمه هست، نیمه آزاد است. آزاد مطلق هم نیست، نیمه آزاد است یعنی کلام را تا آن مقداری که امکان دارد با روند اصل کلام پیش می برد، اما اگر دید به یک جایی می رسد که دیگر فهم معنا ممکن نیست، جا به جا می کند. وقتی جا به جا کرد، برای خواننده لغت فرع قابل فهم می شود. توجه کردید که بعضی اوقات چون در لغت عرب برخی علایم هست که معانی را افاده می کند و آن علایم در لغت فرع نیست. مثلاً الف و لام گاهی جنس است، گاهی مفید استغراق است. با یک الف و لام همه این معانی را می تواند بفهماند. با تنوین می تواند یک معنی را فهماند. آن وقت این در لغت فارسی نیست، وقتی نیست باید اضافه کند. یک کلمه ای را اضافه کند گرچه بین دو قوس بگذارد. که خواننده بفهمد این توضیح است در واقع ترجمه نیمه آزاد می شود، چون اگر ترجمه، آزاد آزاد شد، این اصلاً به تفسیر شبیه است و در واقع مطلبی را از قرآن گرفته و خودش تو قالب دیگری می ریزد. و دیگر ترجمه حساب نمی شود. مثلاً کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را که ترجمه کردند به فارسی یا به عربی. اینها مطلب از خودشان ننوشتند، عین عبارت آن است. چون اگر بخواهند آزاد بنویسند، یک کتاب دیگری است، ترجمه نیست. باید بگویند مطالبی نوشتیم متخذ از کتاب فلان، یعنی بگویند که ویل دورانت در این مسأله چنین می گوید، آن وقت مطالعه می کند حرف آن را، بعد خودش یک الفاظی می آورد و در واقع نقل به معنا کرده است، در حالی که ترجمه معنایش این است که شما عین عبارات او را داری می آوری، منتها به زبان دیگر. پس اگر هم در ترجمه در واقع نقل به معنا کرده، ما ترجیح می دهیم که نیمه آزاد باشد. یعنی تا آنجا که ممکن است با اصل کلام هم ردیف باشد مگر جاهایی که بدانید برای خواننده زبان فرع دیگر قابل فهم نیست. آنجا اگر توضیح می خواهد بدهد، اگر جا به جایی می خواهد بدهد، اما خیلی باید احتیاط بکند.

بینات:
حضرت استاد! به نظر شما مترجم باید به لغت مقصد بیشتر تسلط داشته باشد یا لغت مبدأ و یا به هر دو؟ تا ترجمه ای بهتر عرض کند.

محمدهادی معرفت:
مطلب دیگری که من در ترجمه فکر می کنم، باید رعایت شود، این است که شخص مترجم باید نسبت به لغت مترجم الیه سطحش بالا باشد. نه مترجم عنه. یعنی لازم نیست که در ادبیات عرب، سیبویه باشد، لکن در زبان مقصد باید استاد باشد، چرا چون آن را افاده می کند، اما اگر زبان فارسی اش ضعیف باشد، حتماً نباید ترجمه کند. زیرا مترجم باید ورزیده باشد و تسلط کامل به زبان مقصد داشته باشد. ولی در لغت مبدأ تسلط در حدی لازم است و لازم نیست یک نویسنده عربی دقیق باشد. الان ما می بینیم برخی قرآن را ترجمه ی فارسی کردند، ترجمه هایشان هم خیلی عالی است، ولی اگر بخواهند یک سطر عربی بنویسند، بلد نیستند. معنایش این است که در ادبیات عرب قوی نیست. اینها از ادبیات فقط به اندازه ای می دانند که می توانند بفهمند. ولی اگر لغت مقصد را خوب نداند، نمی تواند جایگزین مناسب پیدا کند چون کلمه معادل مهم است و دقیقاً در لغت فرع و مقصد کلمات معادل وجود دارد و این اطلاع ندارد، آن وقت یک کلمات غیر معادل می آورد و یا جمله بندی می کند، که اصلاً غرض متکلم از ریشه از بین می رود. چون در لغت مقصد تسلط و احاطه ندارد.

بینات:
جنابعالی نکات اساسی را درباره ی ترجمه بیان فرمودید، از جمله برخی خصوصیات زبان عربی که در زبان فارسی قابل انعکاس نیست؛ لطفاً نمونه هایی از این مطلب را بیان بفرمایید.

محمدهادی معرفت:
1. یکی از ویژگی های زبان عربی این است که اوصاف متتابعه که در کلام می آورد، اینها حکم دلایل را دارد. دلایل زنجیره ای یکی از هنرهای کلام عرب یا بهتر بگوییم قرآن است، زیرا در قرآن محسوس است. یعنی این جمله هایی که پشت سرهم می آورد، اینها تقریباً زنجیره ای است برای مطلبی که از اول مطرح می کند. مثلاً شما ببینید می گوید:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (3)
حالا ما الان بحث می کنیم که الحمد جمله فعلیه است. گرچه به صورت اسمی است. این هم یکی از مشکلات در ترجمه است که توجه ندارند. این که می گوید من ستایش می کنم خدا را، کلمه خدا مجرد از همه چیز است. چرا ستایش می کنم؟ به چه دلیل؟ می گوید: دلیلش واضح است. پروردگار است. رب العالمین است. این دلیلش است. این گرچه مثل صفت است. حال در فارسی اگر بخواهیم این را منعکس کنیم، باید چه کار بکنیم؟ باید اینجور بگوییم: ستایش می کنم خدایی را که پروردگار جهانیان است. « که » در اینجا همان نقش تعلیل را دارد و حال آنکه این « که » در عربی نیست. فقط وصف است. حالا یک مترجم بی خبر می گوید: ستایش می کنم خدای پروردگار جهانیان را. اصلاً معنای عربی از ذهن رفت، یعنی این خدای پروردگار جهانیان را می پرستیم نه خدای دیگر را. اصلاً این قید نیست این تعلیل است. صورت قید است، ولی واقع تعلیل است. چرا خدا رب العالمین است؟ می گوید چون رحمان و رحیم است. یعنی آن دلیل بر همین است. اینها زنجیره وار می آید. لذا بحثی هست که می گوید: آیا در قرآن برهان وجود دارد یا نه؟ بعضی می گویند نه، ولی صاحبنظران می گویند قرآن ملیاً بالبراهین. قرآن پر است از براهین، اما دقت می خواهد.
2. بحث مفصل دیگری در مورد الف و لام است که مثلاً در الحمد این الف و لام، جنس است یا استغراق؟ به هر حال هرچه باشد، مترجم باید توی کلامش بیاورد این مطلب را یا نیاورد؟ چه کار می کند؟ ببینید این آقا این بحث را دارد می کند که این الف و لام جنس است یا استغراق؟ واقعش این است که صمدیه یا سیوطی خوانده می داند اصلاً این جمله اسمیه نیست، این جمله فعلیه است. چرا؟ چون این اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ کلام کسی است که در مقام شکر الاهی است، این در مقام انشاء است. این آقا خیال می کند اخبار است، لذا رفته سراغ اینکه الف و لام استغراق است یا جنس است؟ این خیال کرده است، توجه ندارد این جمله انشائیه است. پس معادل در فارسی اش ستایش می کنم است. سپاس می گذارم است. در حدیث هم دارد وقتی شخصی می گوید:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
خدا می گوید همه دلیل آمده است. در واقع ما اگر بخواهیم الحمدلله را به عربی برگردانیم « احمده تعالبی » می شود. چرا خداوند این را به صورت جمله اسمیه آورده؟ چون جمله فعلیه تقریر و ثبات ندارد. اسمیه ثبات دارد. خواسته به این ستایش جنبه ی ثبات بدهد. این از نکته های ادبی است. مترجم با اینها چه کار می تواند بکند؟ اصلاً انعکاس اینها در ترجمه خیلی مشکل است. مگر اینکه این ادیب توانا باشد، این کار بزرگ را بخواهد بکند. که یک کلامی بیاورد که هم انشایی باشد نه اخباری، از آن طرف هم در عین حال که جمله انشایی است و جنبه فعلی دارد، این مبدل بشود به یک جمله ثابت یعنی همیشگی دائمی. یعنی همواره، همواره او را ستایش می کنم. چه طوری می خواهد در ترجمه این را برگرداند؟
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
که چه طور ترجمه می کند؟ ببینید می گوید: به نام خداوند بخشنده مهربان. می دانی چند تا غلط مرتکب شده این مترجم. اولاً بسم الله، الله، ال اله، است. این یعنی خدا یا خداوند؟ خداوند جنبه وصفی دارد. و آنی که اسم خدا است، خدا است. چرا وصف می آوری؟ اسم بیاور. باید بگویی به نام خدای. از روز اول این اشتباه را مترجمان کردند و وصف را به عنوان وصفی، اشتقاقی را گذاشتند جای یک اسم علم ذاتی، اسم ذاتی. اینها عدم توجه است. رحمان به چه معنا است؟ بخشاینده؟ بخشاینده از جود و کرم و سخا است. این رحمت است و از ریشه ی رحمت است. چه جوری ترجمه اش می کنی؟ من در تلویزیون هم گفتم و ثبت شد و الان خیلی از ترجمه ها دارند بر می گردانند بسم الله ها را به اسمی که ما مطرح کردیم: به نام خدای مهرگستر. این معنای رحمان است، رحمت واسعه، خوب رحیم یعنی چه؟ مهرورز: « به نام خدای مهرگستر مهرورز ». این ترجمه ی دقیق تحت اللفظی بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ است. اینها مال چیه؟ غفلت از این دقایقی لفظی است. بنابراین الله را به معنای خداوند معنی کردن، این اشتباه بزرگی است. و رحمان را به معنی بخشاینده معنی کردن، اشتباه بزرگ تر و رحیم را به معنای مهربان. رحیم یک خصوصیت دارد. این مبالغه است یعنی خدای مهرورز.
3. نمونه ی دیگر معادل احد است که چیست؟ مترجمان می گویند یکتا. در حالی که احد، تک است فقط می بینند احد از کلمه ی واحد (یک) است. آخر یک برای چی می آید؟ اینجا عدد در کار نیست. واحد لا بالعدد. لذا می گوییم احدی الذات، احدی الصفات این یعنی تک است. در تمام ابعاد تک است خدا یعنی لانظیر له. این عین همان لیس کمثله شیء و لَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ است.
4. می خواهم بگویم یک نکات و ظرایف و دقایقی تو این الف و لام ها هست. تو این جمله بندی ها هست. اگر اسمیه است، فعلیه است، انشائیه است، خبریه است. ببینید آقایان مترجمان نوعاً جمله ها را وقفی معنا می کنند. همه اش به صورت اخباری است و حال اینکه ما جمله ی خبریه ی داریم. جمله ی انشائیه داریم. انواع جمله انشائیه چند تا است؟ اگر بگوییم بیش از هفتاد نوع است. باور کنید. بنده تتبع کرده ام. جمله ی خبریه ی دو نوع بیشتر نیست. یکی آنجا است که برای افاده ی معنای خبر است. یکی اش لازمه ی فایده است. یکی فایده الخبر و یکی لازم الفایده. یعنی اگر مخاطب جاهل است، جمله ی خبریه ی جهلش را برطرف کند، علمی به او افاده کند. یک وقت مخاطب عالم است، ولی خیال می کند من متکلم جاهلم. فرض کنید می گویم: اخوی تان آمد از سفر؛ یعنی من هم می دانم. ببینید این هم جمله خبریه است. اما برای افاده لازمه ی خبر. دو نوع خبریه است. اما انشائیه قابل حصر نیست، از هفتاد نوع بالا است. امر و نهی و زجر و تمنی و ترجی و… حالا کسی که جمله انشائیه را می خواهد ترجمه کند، غافل از اینکه این جمله انشائیه است، این را به جمله ی خبریه ترجمه می کند، روح معنا گرفته می شود. ببینید مادر حضرت مریم آن وقتی که مریم را زایید گفت:
قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى‏. (4)
حالا این جمله خبریه است؟ نه؛ این جمله خبریه نیست. چون اگر خبریه باشد یا باید برای افاده خبر باشد یا لازمه ی فایده؟ هیچ کدام نیست. پس چیه؟ این انشائیه است. از کدام قسم انشاء؟ این تحصر است. پس اصلاً نباید جمله را این جوری خواند:
قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى‏
بلکه باید بگوید:
قَالَتْ، رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى‏. [دختر شد] متأسفانه دختر شد، حالا این جنبه ی جمله را چگونه در ترجمه منعکس بکنیم؟ این خیلی باید ورزیده باشد. باید یک فردوسی باشد که بتواند جمله را جوری تنظیم بکند که افاده ی حصر بکند. ولی چون غالباً توجه به این نکات و ظرایف لغت نیست، همین طوری پشت سر همدیگر جمله ترجمه می کند. با یک المنجد خریدن، می شود مترجم! در حالی که اینقدر از این نکات و ظرایف و دقایق همه ی لغات دارند. شما هر لغتی را می خواهید ترجمه کنید، باید جنبه ی ادبیات آن لغت را دقیقاً بدانید. بعد هم استاد باشی که چه جوری این را در لغت مقصد ارائه بدهید و غالباً نمی توانید. چرا؟ چون عرض کردم دست ندارند در لغت مقصد. الان همین جمله را شما ببینید کتاب های ترجمه چه جوری معنا کردند. مادر مریم گفت: خدایا! من این را دختر زایید. خودش می فهمد چی دارد می گوید؟ به خدا دارد خبر می دهد؟ یا اینکه دارد به خدا می گوید می دانم؟ هیچ کدامش نیست.
حال آنکه این را اگر به زبان ما عوام ها، نه ادبای بزرگ بخواهد ترجمه کند، باید بگوید: خدایا! متأسفانه دختر زایید. اما چگونه این کلمه ی متأسفانه را بدون اینکه بیاورد، در جمله جایگزین کند؟ نمی تواند این کار را بکند. این از مشکلات ترجمه است. یک خبره می خواهد این مشکلات را بتواند حل کند.
5. برخی در آیه ی شریفه ی:
لاَ تُضَارَّ وَالِدَهٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ (5)
باء را فارسی گرفته اند، زیرا در فارسی می گوییم: کسی به کسی ضرر رساند، اما اینجا با سببیه است. بعد هم طلبه ای پایان نامه نوشته بود، از این نقد کرده بود که باء سببیه باشد، داشت دفاع می کرد، که ما به شدت جلوی او را گرفتیم. گفت: آقای فلانی تو تفسیر گفتند، بعد دیدیم بیچاره حق دارد. در حالی که این در مسأله رضاع است، چون آیه دارد می گوید:
وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ.
آن وقت در باب طلاق هم هست. که طلاق داده، حالا بچه شیر خواره دارند، اگر مادر حاضر است این بچه را شیر بدهد تا دو سال پدر حق ندارد بچه را از این مادر بگیرد. اما در عین حال باید اجرت این زن را هم بدهد. اگر این زن اجرت بیش از متعارف تقاضا می کند، پدر می تواند بچه را بگیرد. این آیه دارد این را می گوید و دنبالش هم می گوید:
لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا.
یعنی ما هر کسی را به اندازه طاقت خودش دستور می دهیم.
آن وقت می گوید:
لاَ تُضَارَّ وَالِدَهٌ بِوَلَدِهَا.
یعنی شما نمی توانی این مادر را به سبب این فرزند در شکنجه قرار بدهی. به پدر دارد می گوید: لاَ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ. یعنی مادر هم حق ندارد به سبب این فرزند، پدر را در شکنجه قرار بدهد و بگوید: من این را ماهی دو میلیون تومان می گیرم و شیر می دهم.
و لذا پشت سرش می گوید:
لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا.
آقای مترجم چرا به صدر و ذیل آیه توجه نکرده است! اصلاً صحبت ضرر و زیان رساندن به بچه نیست. خدا نمی خواهد بگوید پدر و مادر حق ندارند به بچه هایشان ضرر بزنند.

بینات:
آیا بهتر نیست ترجمه گروهی انجام شود تا از برخی لغزش ها جلوگیری بشود.

محمدهادی معرفت:
یکی از مرجحات کار گروهی همین است که اگر یک نکته ای از نظر یکی از آن ها دور بود، در گروه ممکن است دیگری متوجه شود. بگوید: آقا اشتباه نکن، اینجا این باء، باء عربی است، باء فارسی نیست. به شرطی که آن گروهی که ترجمه می کند، این شرایط را داشته باشند. و در همه موارد، به ویژه تسلط بر زبان فارسی خیلی مهم است که توجه بکنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. حجر، آیه 9.
2. آل عمران، آیه 93.
3. حمد، آیه 2.
4. آل عمران، آیه 36.
5. بقره، آیه 233.
منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید