نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
آقای جلال الدین فارسی از دولتمردان معاصر و از صاحب نظران اندیشه ی سیاسی اسلامی در عصر جدید است و چندین اثر، اعم از تألیف و ترجمه از ایشان انتشار یافته است. ترجمه ی ایشان از قرآن مجید، خوش نما و تا حدودی خوشخوان است اما هرچه هست از ترجمه های مهم و طراز اول قرآن به فارسی نیست، و ان شاء الله شمه ای از دلایل این داوری را در سطور آینده ی این نقد ملاحظه خواهید کرد.
در نقد ترجمه ی قرآن به قلم آقای محمدباقر بهبودی که علی رغم فضل و فرهنگ مترجم، ترجمه ای مغشوش است، گفته شد که بعضی از مترجمان برای هنرنمایی و براعت استهلال نکته ی نادره یا غلط مشهوری را ( به زعم خویش ) که در طی تاریخ ترجمه ی قرآن مجید به فارسی پیش آمده است، مطرح کرده اند، چنان که شادروان پاینده « جَمَل » را در حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ ( اعراف، 40 ) به جای « شتر » که معنای اول و ظاهر آن است، به معنای ریسمان و طناب کشتی گرفته است و آیه را چنین ترجمه کرده است: « … تا طناب کشتی به سوراخ سوزن در شود ». و راقم این سطور، نادرستی این ترجمه، و صحت همان معادل قدیمی و متبادر به ذهن و عرف پسند یعنی شتر را در توضیح ذیل این آیه در ترجمه ی خود از قرآن کریم نشان داده ام. باز این ادعا و استنباط مرحوم پاینده نامعقول نیست، اگرچه نهایتاً نامقبول باشد، آنچه نامعقول و نامقبول است براعت استهلال و ید بیضانمایی مترجم دانشور دیگر، جناب محمدباقر بهبودی است که آیه ی مشهور لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ ( انبیا، 23 ) را مقول قول کفرآمیز مشرکان دانسته اند که به ناحق مدعی هستند که خداوند « لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ » است. لاجرم نظر آقای بهبودی باید این باشد که خداوند « یسئل عما یفعل » است. به عبارت ساده تر ایشان بر آنند که خداوند در افعالش بازخواست می شود. این قرائت نادرست است چرا که قرائت قدیمی، اساس علم کلام مکتب اشعری یعنی علم کلام رسمی جهان اسلام ( اهل سنت ) را تشکیل می دهد. و راقم این سطور، نادرستی قرائت ادعایی جناب بهبودی را با ادله و شواهد عقلی و نقلی در نقدی که بر ترجمه ی قرآن به قلم ایشان نوشته است ( در همین کتاب ) نشان داده است، طالبان مراجعه فرمایند.
حال می رسیم به نکته ی براعت استهلالی آقای فارسی. ایشان در مقدمه ای که بر ترجمه ی خود از قرآن کریم نوشته اند، آورده اند: « … ترجمه ی این استادان بزرگ [ امثال میبدی و ابوالفتوح رازی در تفسیرهایشان ] با همه ی زیبایی و استحکامش خالی از اشتباه و نقص نیست، چنان که همگی تا به امروز، « العالمون » [ = العالمین ] را در جمله ی… رب العالمین به « جهانیان » ترجمه کرده اند. حال آنکه این کلمه [ یعنی جهانیان ] ترجمه ی العالمیون است ». ایشان این حکم را فقط از سر ذوق، صادر کرده اند، بدون کوچکترین فحص و تحقیقی در فرهنگهای لغت و سایر مراجع ذی ربط. و به آسانی ادعا کرده اند که مترجمان و مفسران قرآن در طول تاریخ ترجمه ی قرآن از قرآن قدس – که متعلق به روزگار پیش از ترجمه ی تفسیر طبری در قرن چهارم هجری است – تا فی المثل آقای عبدالمحمد آیتی که یکی از بهترین ترجمه های قرآن را در عصر جدید به عمل آورده اند، اشتباه کرده اند. و به خاطرشان نرسیده است که اشتباه یک فرد، که ژرفکاوی و بررسی کافی و لازم هم نکرده است محتمل تر است، تا اشتباه مترجمان و مفسران سی چهل نسل در طیِّ تقریباً دوازده قرن.
دلایل و شواهد ما در درستی ترجمه ی « العالمین » به « جهانیان » سه دسته است و همه نقلی است، زیرا همگان می دانند که مسائل زبانی و لغوی عمدتاً نقلی است. این سه دسته عبارت است از: 1) کاربرد خود قرآن کریم. 2) قول لغویان و فرهنگ نویسان. 3) کاربرد مترجمان و مفسران دیگر ( ولو آنکه مقبول طبع و ذوق جناب فارسی نباشد ).
1) کاربرد خود قرآن
1) در آیه ی 47 و 122 سوره ی بقره [ خطاب به بنی اسرائیل ] آمده است: و أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ. آقای فارسی که رب العالمین را در سوره ی حمد به « پروردگار عالمهای آفریدگان » ترجمه کرده اند، این عبارت قرآنی را هم در هر دو جا تقریباً یکسان و شبیه به همان مورد آورده اند: « من شما را بر عالمهای آفریدگان فزونی دادم » + « من شما را بر عالمهای آفریدگان فزونی بخشیدم »، که نامفهوم و دیریاب و به دلایلی که خواهد آمد نادرست است. می توان گفت که قاطبه ی مفسران و مترجمان این عبارت قرآنی را چیزی شبیه به این ترجمه کرده اند که « من شما را بر جهانیان [ همزمانتان ] برتری بخشیدم » و همین درست است.
2) در آیه ی 108 سوره ی آل عمران آمده است: وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی، که فارسی نیست: « و خدا آن نیست که ستمی برای عالمهای آفریدگان بخواهد ». حال آنکه مراد خداوند به سادگی این است که: خدا ستمی را در حق جهانیان [ = مردم جهان ] نمی پسندد.
3) در آیه ی 20 سوره ی مائده آمده است: وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « به شما چیزها داد که به هیچ یک از عالمهای آفریدگان نداد ». ترجمه ی متعارف و صحیح کمابیش از این قرار است: « به شما چیزی بخشید که به کسی از جهانیان [ = مردم جهان ] نداده بود ».
4) در آیه ی 115 سوره ی مائده آمده است: فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لاَ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « من او را عذابی کنم که هیچ یک از عالمهای آفریدگان را چنان عذابی نکنم ». ملاحظه می فرمایید که هرچه پیشتر می رویم، نادرستی ترجمه ی آقای فارسی بیشتر آشکار می شود. آیا « عذاب کردن عالمهای آفریدگان » فارسی است، و از آن گذشته آیا معنای محصلی دارد؟
ترجمه ی کمابیش درست از این قرار است: « من او را عذابی کنم که هیچ کس از جهانیان [ = مردم جهان ] را چنان عذابی نکرده باشم ».
5) در آیه ی 86 سوره ی انعام آمده است: وَ کلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « و جملگی را بر آفریدگان برتری دادیم ». درست خوانده اید. غلط چاپی هم در کار نیست. یعنی حقیقت معنا و معنای حقیقی این کلمه دارد خودش را بر قلم آقای فارسی تحمیل می کند. و این روند ادامه و نمونه ی دیگر هم دارد که خواهیم دید.
6) در آیه ی 90 سوره ی انعام آمده است: إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « این جز پندی برای آفریدگان نیست ». پس تا اینجا دو مورد مشاهده شد که ایشان « العالمین » را به جای « عالمهای آفریدگان » که به کلی نادرست بود، به « آفریدگان » ترجمه کرده اند که تا حدود قابل توجهی درست است. خوب است باز هم پیشتر برویم.
7) در آیه ی 80 سوره ی اعراف، از قول لوط پیامبر، خطاب به قومش آمده است: أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « آیا این کار زشت را مرتکب می شوید [ که ] هیچ یک از آفریدگان پیش از شما آن را مرتکب نگشته است؟ » باز هم آفریدگان در برابر « العالمین » برای سومین بار.
8) در آیه ی 70 سوره ی حجر از قول بعضی از قوم لوط که به مهمانان خوش سیمای لوط (علیه السّلام) نظر بد داشتند می فرماید: أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « مگر ما ترا از ملل دیگر نهی نکرده بودیم؟ » این ترجمه غیر منتظره و شگفت آور است. در اینجا به جای آنکه با درست یا غلط بودن آن کار داشته باشیم، به همین قانعیم که در اینجا « العالمین » به « عالمهای آفریدگان » ترجمه نشده است.
9) در آیه ی 91 سوره ی انبیا آمده است: وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا آیَهً لِلْعَالَمِینَ. ترجمه ی آقای فارسی: « و وی را و پسرش را آیتی برای عالمهای آفریدگان ساختیم ». ملاحظه می شود که در اینجا و نیز در آیه ی 71 سوره ی انبیاء بازگشت به کلیشه ی « عالمهای آفریدگان » کرده اند.
10) آیه ی مشهور 107 سوره ی انبیا: وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ چنین ترجمه شده است: « و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای “عالمهای آفریدگان” ». پس از این همه رونویسی و بازنویسی از این عبارت یا ترکیب اضافی دو کلمه ای، راقم این سطور هنوز به درستی نمی داند که « عالمهای آفریدگان » یعنی چه. چاره نیست همچنان پیش می رویم.
11) آیه ی اول سوره ی فرقان چنین است: تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً و چنین ترجمه شده است: « برکت آفرین است آنکه کتاب جدا کننده ی حق از باطل را بر بنده اش ( محمد ) فرستاد تا برای “عالمهای آفریدگان” بیم دهنده باشد ».
12) آیه ی 165 سوره ی شعراء باز در سرزنش قوم لوط است: أَ تَأْتُونَ الذُّکْرَانَ مِنَ الْعَالَمِینَ . ترجمه ی آقای فارسی: « آیا با ” آفریدگانی” که نرند می آمیزید؟ » یعنی برای بار چهارم « آفریدگان » را در ترجمه ی « العالمین » به کار برده اند.
13) عبارت قرآنی أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ بدون توجه به صدور که نشان می دهد سخن از آدمیان است، چنین ترجمه شده است: « آیا خدا داناتر نیست به آنچه در اندرون عالمهای آفریدگان است؟ » حال آنکه « صدور العالمین » یعنی « دلهای مردمان ».
14) عبارت قرآنی إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ( عنکبوت، 28 ) شبیه به عبارت قرآنی أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ( اعراف، 80 ) است. حال آنکه مترجم محترم « العالمین » را در اولی ( عنکبوت، 28 ) به « عالمهای آفریدگان » و در دومی ( اعراف، 80 ) به « آفریدگان » ترجمه کرده است. دو گونه ترجمه کردن یک عبارت قرآنی را که درست در یک سیاق و یک زمینه ( سرزنش لوط قومش را ) هستند، به هرچه حمل کنیم، به دقت و صحت نمی توان حمل کرد.
15) عبارت قرآنی سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ ( صافات، 79 ) چنین ترجمه شده است: از میان عالمهای آفریدگان بر نوح سلام! [ نقطه گذاری مطابق با متن است ] که باز هم همان کلیشه به نحو وخیمتری تکرار شده است.
2) قول لغویان و فرهنگ نویسان
ابن منظور در لسان العرب آورده است: « العالَم: الخلق کُلّه [ = همه ی آفریدگان ] العالمون: اصناف الخلق [ = گونه های آفریدگان ] ». همو به دنبال این وصف می نویسد: « در تفسیر الحمدالله رب العالمین، ابن عباس گفته است: رب العالمین یعنی رب الجن و الانس، و قتاده گفته است: رب الخلق کلهم… و زجاج گفته است: العالمین یعنی کل ما خلق الله ». حاصل آنکه در اینجا مجاز حال و محل جاری است و « عالمین » به معنای عالمها نیست بلکه به معنای مافی العالم و من فی العالم است. مخصوصاً به معنای من فی العالم است چنان که تمامی کاربردهای « عالمین » در قرآن مجید، اطلاق به ذوی الارواح، یعنی جهانیان، نه جهانها یا عالمها. حتی همان « آفریدگان » که گاه آقای فارسی در ترجمه ی « العالمین » آورده اند، پذیرفتنی است.
فیروزآبادی در قاموس، عالم را « الخلق کله، او ماحواه بطن الفلک » معنی کرده است و « العالمین » را مسکوت گذارده است. زبیدی در تاج العروس که شرح همین قاموس است می نویسد که جمع عالم، عالمون و جمع عالمی که به معنای خلق است عوالم است. و علت جمع بستن آن این است که هر یک از این موجودات عالمی نامیده می شوند چنان که گفته می شود عالم انسان و عالم نار. و جمع سلامت [ =سالم ] [ یعنی العالمون / العالمین ] به خاطر آن است که انسان جزو آن است.
بنده از مجموع آنچه نقل شد چنین در می یابم که اگر خداوند فرموده بود « رب العوالم » ترجمه ی آن به پروردگار عالمها ممکن بود اما حال که فرموده است رب العالمین یعنی پروردگار عالمیان، یعنی جهانیان.
بهتر است و لازم است به فرهنگهای لغت خاص قرآن مجید مراجعه کنیم. ابوعبیده معمربن مثنی ( متوفی 210 ق ) در توضیح رب العالمین یعنی در معنای « العالمین » می نویسد: یعنی « المخلوقین » و این قول لبیدبن ربیعه ( شاعر جاهلی از مخضرمین که اسلام را هم درک کرده بود و جزو صحابه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و صاحب یکی از قصاید معلقات سبع بود، متوفی 41 ق ) را نقل می کند: ما ان رأیتُ و لا سمعت بمثلهم فی العالمینا ( مجازالقرآن، 22/1 ). در اینجا استطراداً به یک منبع قدیمی ولی غیر قرآنی می پردازیم. بسیار کهنتر و معتبرتر از مجاز القرآن، نهج البلاغه ی امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) است. در نهج البلاغه کلمه ی العالمین 9 بار به کار رفته است که غالب آن روشنگر است و از آن معنای جهانیان و مردم برمی آید، از جمله: « و لقد نظرت فما وجدت احداً من العالمین یتعصب لشیء من الاشیاء الا عن عله… » ( خطبه ی 192، عبارت 73 )؛ « الم یکونوا ارباباً فی اقطار الارضین و ملوکاً علی رقاب العالمین… » ( پیشین، عبارت 89 )؛ « فَهُمْ حکامُ علی العالمین » ( پیشین، عبارت 101 )؛ « و منا خیر نساء العالمین » ( نامه ی 28، عبارت 14 )؛ « … فی اباحه حمیً حرمه علی العالمین » ( خطبه ی 192، عبارت 12 )، که نیازی به ترجمه ندارد و بالصراحه از همه ی آنها معنای جهانیان، و آدمیان، و مردم برمی آید.
در مفردات راغب شرح مبسوطی راجع به عالم و عالمین آمده است. می نویسد: « اما جمع سلامت آن به خاطر این است که مردم در جمله ی آنها هستند و چون انسان با غیرش در لفظی شریک شود، حکم انسان بر آن غلبه می یابد ». طریحی در مجمع البحرین می نویسد: « و گفته اند عالم مختص است به ذوی العقول [ = من یعقل ] و جمع آن به واو و نون است [ = العالمون / العالمین ] ». در معجم الفاظ القرآن الکریم که تدوین مجمع اللغه العربیه و جزو دقیق ترین لغت نامه های قرآن مجید است، در ذیل کلمه ی عالم آمده است: « عالم به خاطر آن جمع عقلاء [ جمع سالم ] بسته شده است که در آن انسان به غیر انسان غلبه دارد، زیرا انسان از جمله ی کائنات است و چون با غیرش در موردی شریک باشد، او را غلبه می دهند، یا از آن روی جمع عقلا بسته شده است که مراد از آن اصناف خلائق از فرشتگان و مردم است، نه جز آنها ».
3) کاربرد مفسران و مترجمان
قرآن قدس [ متعلق به حدوداً قرن سوم ]: در این ترجمه ی کهن « العالمین » همواره به « جهانیان » ترجمه شده است. ترجمه ی تفسیر طبری: در اغلب موارد یعنی قریب به اتفاق، همانند قرآن قدس، « جهانیان » آورده است. ترجمه و قصه های قرآن، مبتنی بر تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری [ ترجمه ی مندرج در تفسیر سورآبادی ]: در همه ی موارد، « جهانیان » دارد. تفسیر میبدی و ابوالفتوح: در همه ی موارد، « جهانیان » دارند. ترجمه ی قرآن 556 ق: در همه ی موارد، « جهانیان » دارد. از مترجمان معاصر: مرحوم پاینده معادل فارسی « العالمین » را مختلف آورده است: همگان، مردم زمانه، جهانیان. مرحوم رهنما: جهانیان، و عالمیان. آقای عبدالمحمد آیتی هم مختلف آورده است: بیشتر جهانیان، سپس مردم جهان، و گاه مردم.
با معذرت از طول کلام، از حث مقدمه به ذی المقدمه می پردازیم. امیدوارم روشن شده باشد که « عالمهای آفریدگان » ترجمه ی نادرستی برای « العالمین » است. و معادل کهن این کلمه یعنی جهانیان به کلی بی اشکال است. من نیز در ترجمه ی خود از قرآن مجید، جهانیان به کار برده ام.
برای حسن ختام این بحث، این بیت حافظ مناسب است:
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق *** من آن کنم که خداوندگار فرماید
1. عبارت قرآنی وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَ یُبْصِرُونَ ( بقره، 17 ) چنین ترجمه شده است: « و در تاریکی فروگذاشتشان تا نمی بینند » ( ص 9 ). این عبارت از نظر فارسی نویسی جدید اشکال دارد. این عبارت را می توان به یکی از دو صورت ترجمه کرد: 1) و در تاریکی فروگذاشتشان تا نبینند. 2) و در تاریکی فروگذاشتشان، که نمی بینند.
2. عبارت قرآنی إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا ( بقره، 26 ) چنین ترجمه شده است: « همانا خدا شرم نکند که پشه ای را حتی بالاتر از آن را به مثل آورد » ( ص 11 ). ایراد این ترجمه در « حتی بالاتر » است، زیرا مثل زدن به بالاتر از پشه، بی اشکال است، اشکال در پشه یا فروتر از آن است. مفسران درباره ی این کلمه یعنی « فما فوقها » دو دسته اند. بعضی مانند فراء و طبری گفته اند: یعنی بالاتر و بزرگتر ( از پشه ). بعضی از جمله ابوعبیده صاحب مجاز القرآن و میبدی و فخر رازی گفته اند: یعنی کمتر و کوچکتر ( از پشه ). شیخ طوسی و زمخشری هر دوی این معانی را جایز می دانند. اشکال ترجمه ی آقای فارسی در کاربرد نابجای « حتی » است. می توان گفت « حتی فروتر » که درست تر از قول دیگر به نظر می رسد. ولی نمی توان گفت « حتی فراتر » یا « حتی بالاتر »، زیرا بالاتر به طریق اولی بی اشکال است.
3. عبارت قرآنی فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ ( بقره، 54 ) چنین ترجمه شده است: « پس به سوی آفریدگارتان توبه آرید » ( ص 17 ). اشکال این ترجمه این است که تحت اللفظی است و « الی » را بی تأمل به « به سوی » ترجمه کرده است. این اشتباه و ترک اولی را سایر مترجمان هم – که مترجم حرفه ای نیستند – مرتکب شده اند و می شوند. معنای عبارت قرآنی که کاملاً روشن است. باید دید ما این معنی را در زبان یا به زبان فارسی چگونه بیان می کنیم؟ به نظر من بهتر است این گونه ترجمه کنیم: « پس به درگاه آفریدگارتان توبه کنید ». چون بین خود و خدا، ما در عرف محاوره هم فی المثل می گوییم: « به درگاه خدا توبه کردم » ولی نمی گوییم « به سوی خدا توبه کردم ».
4. عبارت قرآنی وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ ( بقره، 58 ) چنین ترجمه شده است: « و بگویید گناهان ما را فرو ریز، لغزشهای شما را می آمرزیم » ( ص 19 ). در این ترجمه دقت نشده است. نغفِر مجزوم است است و جزم آن به خاطر این است که « جواب امر » است. مترجم محترم به این نکته ی زبانی و نحوی ساده توجه نکرده است و ظاهراً کلمه ی قرآنی را به صورت « نغفر » خوانده و ترجمه کرده است. ترجمه ی درست عبارت قرآنی چنین است: « و بگویید حطه [ گناهان ] ما را فرو ریز، تا لغزشهای شما را بیامرزیم ».
5. مترجم محترم در هشت بار از 9 باری که کلمه ی « رِجز » در قرآن مجید به کار رفته است ( بقره، 59؛ اعراف، 134 ( دو بار )، 135، 162؛ انفال، 11؛ سبأ، 5؛ جاثیه، 11 ) آن را به « پلیدی » ترجمه کرده است. حال آنکه به شهادت کتب لغت عربی ( از جمله ـــ لسان العرب و قاموس ) اگرچه رجز به معنای پلیدی هم هست ولی معنای اصلی اش عذاب است؛ و در این 9 مورد قرآنی، مطرداً به معنای عذاب است. قابل توجه است که مترجم در یک مورد ( عنکبوت، 34 ) رجز را به « بلا » ترجمه کرده است که درست است.
6. عبارت قرآنی خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ ( بقره، 63 ) چنین ترجمه شده است: « آنچه را به شما دادیم ( کتاب آسمانی را ) محکم بگیرید » ( ص 21 ) و همین عبارت قرآنی در آیه ی 93 سوره ی بقره چنین ترجمه شده است: « آنچه را برای شما آوردیم محکم بگیرید » ( ص 29 ). و عبارت قرآنی یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ ( مریم، 12 ) چنین ترجمه شده است: « ای یحیی، کتاب را با نیرو بگیر » ( ص 613 )، که محکم بگیرید، یا با نیرو بگیر درست نیست، زیرا الاخذ بالقوه / بقوه در زبان عربی و زبان قرآن کریم، معنای استعاری دارد و چنان که مفسران – از جمله بیضاوی و جلالین – گفته اند یعنی به جد و جهد گرفتن. محکم گرفتن یا با نیروگرفتن، معنای مادی و فیزیکی دارد و در این سیاق درست نیست.
7. عبارت قرآنی وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ ( بقره، 93 ) چنین ترجمه شده است: « و به سبب کفرشان گوساله پرستی در دلهایشان نوشیده شد ». این ترجمه ی تحت اللفظی، معنایی افاده نمی کند. اُشرب و اُشربوا از « اشراب » است به معنای در خورانیدن ( لسان التنزیل، الدرر فی الترجمان، ترجمان القرآن، المستخلص ) یا آمیختن ( تراجم الاعاجم ). یعنی به سبب کفرشان مهر گوساله ( یا به تعبیر مترجم محترم: گوساله پرستی ) در دلشان عجین شد، یا سرشته شد، یا آمیخته شد و نظایر آن.
8. عبارت قرآنی وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ ( بقره، 113 ) چنین ترجمه شده است: « و یهودیان گفتند: مسیحیان بی پایه اند. و مسیحیان گفتند: یهودیان بی پایه اند » ( ص 37 )، که ترجمه ی ناشیوایی است. آقای عبدالمحمد آیتی هم در طبع اول ترجمه ی خود از قرآن مجید این آیه را ناشیوا ترجمه کرده بودند، به این صورت: « یهودیان گفتند که ترسایان بر هیچند و ترسایان گفتند که یهودیان بر هیچند » و بنده یادداشت انتقادی شامل این مورد و موارد دیگر به حضورشان فرستادم. و در طبع سوم، ترجمه ی این عبارت قرآنی را چنین آورده اند: « یهودیان گفتند که ترسایان برحق نیند و ترسایان گفتند که یهودان برحق نیند » که ترجمه ای درست است. بنده هم در ترجمه ی خود لیست… علی شیء را « برحق نیستند » آورده ام.
9. عبارت قرآنی وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ … ( بقره، 132 ) چنین ترجمه شده است: « و ابراهیم فرزندانش و یعقوب را بدان سفارش کرد ». این آیه لغزشگاه بسیاری از مترجمان است که به اعراب کلمه « یعقوب » توجه ندارند که بای آن مضموم است، زیرا مانند ابراهیم و با عطف به آن فاعل است. مترجم محترم آن را مفعول خوانده اند و « یعقوب را » ترجمه کرده اند. مرحوم پاینده هم در ترجمه ی این عبارت قرآنی همین اشتباه را کرده اند. اما مترجمان معاصر دیگر از جمله شادروان قمشه ای، رهنما، و نیز آقای آیتی و آقای خواجوی آن را درست ترجمه کرده اند. باری، ترجمه ی درست این عبارت قرآنی چنین است: « و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آن سفارش کردند ». یا با حفظ ساختار متن اصلی می توان چنین ترجمه کرد: « و ابراهیم، پسرانش را به آن سفارش کرد. یعقوب نیز ».
10. عبارت قرآنی صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ( بقره، 138 ) چنین ترجمه شده است: « آراستن خدایی است و کیست بهتر از خدا به آراستن؟ » ( ص 43 ). صبغه به آراستن ترجمه شده است که نادرست است. در میان کتب لغت عربی و فرهنگهای قرآنی، هیچ کدام این معنی را برای صبغه یاد نکرده اند. صبغه یعنی رنگ آمیز یا نگارگری، که صباغ به معنای رنگرز هم از همان است.
11. خوب است برای تنوع و تغییر ذائقه ی خوانندگان، نکته ی مثبتی را از ترجمه ی آقای فارسی یاد کنیم. ایشان تعبیر قرآنی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ( از جمله بقره، 176 ) را « ستیزه ای دور و دراز » ترجمه کرده اند که بسیار مناسب است.
12. جای شگفتی است که مهمترین یعنی شایعترین خطاب قرآنی که یا ایهاالذین آمنوا است در این ترجمه ( از جمله بقره، 178 و 183 ) نادرست ترجمه شده است، یعنی به صورت: « هان ای کسانی که ایمان آوردند » که غایب است و به کلی بیراه است و تحت اللفظی است. هیچ ضرورت ندارد که ما از قوالب و اسالیب زبانی و بیانی عربی عیناً گرده برداری کنیم. یا ایهاالذین آمنوا به سادگی یعنی « ای مؤمنان ».
13. عبارت قرآنی هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ( بقره، 187 ) چنین ترجمه شده است: « آنان جامه ی مصونیت شمایند و شما جامه ی مصونیت آنان ». که نادرست است و معلوم نیست مراد از مصونیت چیست. این یک بیان استعاری است همان طور که لباس به تن انسان نزدیک است، نزدیکی و خصوصیت و محرمیت زن و شوهر نسبت به همدیگر را با این تعبیر یعنی لباس همدیگر بودن، بیان فرموده است. خوشبختانه همین تعبیر در زبان فارسی هم وجود دارد. و مدخل « پیراهن تن کسی بودن » در لغت نامه ی دهخدا وارد شده است، البته بی آنکه معنی شود. و معنای آن همان است که این عبارت قرآنی ناظر به آن است؛ یعنی محرم و نزدیک کسی بودن.
14. عبارت قرآنی أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ ( بقره، 206 ) چنین ترجمه شده است: « او را غرور گنهکاری بگیرد » ( ص 65 )، که نادرست است. اخذته یعنی گرفت او را یا واداشت او را، العزه یعنی خودخواهی یا حمیت، بالاثم، یعنی به گناه. تفسیر ابوالفتوح: « … آن عزت و منعت و حمیت جاهلیت که در دل و دماغش باشد، او را حمل کند بر آنکه بترکند چون نام خدای شنود ». تفسیر نسفی: « کبرش می گیرد، و در بزه می آورد ». تفسیر حسینی: « بگیرد او را حمیت جاهلیت به ارتکاب گناه ». قمشه ای: « غرور و خودپسندی او را به بدکاری برانگیزد ». پاینده: « غرور او را به گناه وادارد ». رهنما: « غرور و تکبر او را به گناه بکشاند ». گفتنی است که تفاسیر معتبر عربی هم همین معنی را تأیید می کنند. آقای آیتی در طبع اول ترجمه ی خود، این عبارت قرآنی را چنین ترجمه کرده بودند: « در گناهکاری دستخوش خودخواهی شود ». سپس بنده برای ایشان یادداشت انتقادی فرستادم، و در طبع سوم آن را به این صورت اصلاح کردند: « خودخواهی اش او را به گناه کشاند ».
15. عبارت قرآنی وَ لاَ تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیْمَانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ ( بقره، 224 ) چنین ترجمه شده است: « و خدا را به سوگندهایتان در میاورید که نکوکاری کنید و پرهیزگاری کنید و میان آدمیان به صلاح و آشتی آورید » ( 71 )، که به کلی نادرست و خلاف مرادالله است. میبدی در تفسیر این آیه می نویسد: « می گوید سوگند خوردن به نام من عُرضه [ بهانه، مانع ] مسازید تا خویشتن را بازدارید از نیکوکاری ». ابوالفتوح رازی می نویسد: « و در معنی آیت چند قول گفته اند، یکی آن که: و لاتجعلوا الیمین بالله عرضهً مانعهً و علهً فی ان لا تبروا و تتقوا و تصلحوا بین الناس، گفت: سوگند به خدای را تعرض مکنی، یعنی به علتی مانعه که برای آن علت بِرّ نکنی و تقوا و اصلاح… قولی دیگر آن است که عرضهً ای حجهً، یعنی سوگند خدای به حجت مکنی به آن که از خیر و صلاح امتناع کنی، و گویی ما سوگند خورده ایم، بل اگر سوگند خورده باشی و خلاف سوگند صلاح بود متابعت صلاح کنی و خلاف سوگند که آن جا حنثی نبود ». ترجمه ی شاه والی الله دهلوی: « و مکنید نام خدا را دستمال برای سوگندان خویش برای اجتناب از آنکه نکوکاری کنید ».
مترجمان معاصر هم اغلب آیه را به همین گونه ترجمه کرده اند. الهی قمشه ای: « و زنهار نام خدا را هدف سوگندهای خود مکنید تا آنکه با قسمهای راست و دروغ از حقوقی که مردم را بر شماست، برائت جوئید و خود را پرهیزکار قلم دهید و میان مردم مصلح شوید ». ابوالقاسم پاینده: « خدا را به سبب قسمهای خویش حایل نیکی کردن و پرهیزکار بودن و اصلاح کردنتان در میان مردم نکنید ». زین العابدین رهنما: « سوگند به خدا را مانع نکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم قرار مدهید ». عبدالمحمد آیتی: « خدا را وسیله ی سوگندهای خویش قرار مدهید تا از نیکوکاری و تقوی و اصلاح در میان مردم بازایستید ». محمد خواجوی: « خداوند را به سبب سوگندهای خویش که صله ی رحم نکنید و پرهیزکار نباشید و اصلاح میان مردم نکنید، وسیله و حایل قرار مدهید ». بهاءالدین خُرمشاهی: « و خداوند را دستاویز سوگندهای خود نسازید که از کار نیک و پرهیزگاری و آشتی دادن بین مردم تن بزنید ».
16. عبارت قرآنی وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ ( بقره، 247 ) چنین ترجمه شده است: « و او املاک وسیعی ندارد » ( ص 81 ). بدون مراجعه به منابع و آثار دیگر هم می توان قضاوت کرد که مال اعم از ملک است. یعنی اگرچه هر ملکی مال است، ولی هر مالی لزوماً ملک نیست. ممکن بود این شخصی که از او سخن می رود ( طالوت )، دارای احشام و زر و سیم بسیار بود، در آن صورت « سعه در مال » داشت. معلوم نیست به چه دلیلی مال به املاک ترجمه شده است.
17. در ترجمه ی آیه ی معروف مربوط به متشابهات و محکمات، یعنی در ترجمه ی این بخش که می فرماید: وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا … ( آل عمران، 7 ) چنین آورده اند: « حال آنکه تأویل آن را جز خدا نمی داند و راسخان در علم گویند: به آن ایمان آوردیم، همه اش از جانب پروردگار ماست… » ( ص 101 ). پیداست که مترجم محترم تقریباً برخلاف اجماع ائمه ی اطهار (علیه السّلام) و مفسران و علمای شیعه ( و نیز عده ای از بزرگان اهل سنت )، وقف پس از الله را لازم دانسته، و لذا ترجمه ی آیه را به نحوی انجام داده است که گویی حتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السّلام) نیز تأویل قرآن را نمی دانند. حال آنکه کراراً از ائمه (علیه السّلام) نقل شده است که فرموده اند: « نحن الراسخون فی العلم فنحن نعلم تأویله ». کسانی که جویای تفصیل بیشتر در این باره هستند به مقاله ی « آیا تأویل قرآن را فقط خداوند می داند؟ » در کتاب حاضر مراجعه فرمایند.
18. عبارت قرآنی وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ در آیه ی معروف به آیه ی مباهله ( آل عمران، 61 ) چنین ترجمه شده است: « و خودمان و خودتان ». این ترجمه وافی به مقصود نیست. نفس و جمع آن انفس، در زبان عربی همان نقش دو معنایی را دارد که کلمه ی « خویش » در زبان فارسی دارد. یعنی هم به معنای « خود » است، و هم پیوند و خویشاوند. ابن منظور در لسان العرب یکی از معانی نفس را « الاخ » ( برادر، دوست ) یاد کرده است. و به جهت وجود همین معناست که ترجمه ی قرآن مورخ به سال 556 ق ( به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی ) انفسنا و انفسکم را « ما برادران خویش و شما برادران خویش » آورده است. شأن نزول این آیه بسیار مشهور و در تفاسیر اهل سنت و شیعه با اختلاف کمی به یکسان مطرح شده است و آن اینکه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول این آیه، آهنگ مباهله با نصارای نجران کرد و به همراهی حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت فاطمه الزهرا (علیه السّلام) و حسنین (علیهماالسّلام) در محل موعود حاضر شد. ولی در آخرین دقایق آنان از مباهله و ابتهال تن زدند. طبری پنج حدیث نقل می کند که چون آیه نازل شد، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السّلام) را به منزله ی « نفس » خود معرفی فرمود زیرا که او مصداق و انفسنا و انفسکم بود. چه بلاخلاف، مراد از « ابناءنا » را حسن و حسین (علیه السّلام) می دانست و مراد از « نساءنا » را حضرت فاطمه (علیه السّلام) و مراد از « انفسنا » را خود و علی (علیه السّلام) می گرفت. چه این نکته مسلم است که جز آنها در این امر حضور نداشتند… شیخ طبرسی نیز بحث و بیان بر همین سیاق، در مجمع البیان دارد و در تفسیر « انفسنا » می نویسد: « مراد از آن فقط علی است. و جایز نیست که مراد از آن، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، زیرا حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کننده بودند و درست نیست که انسان خودش را فرا بخواند. و چون بپذیریم که مراد از قول « و انفسنا » اشاره به غیر رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، لاجرم مصداق و مرجع آن اشاره علی (علیه السّلام) خواهد بود، زیرا احدی ادعا نکرده است که جز رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی و همسرش و دو فرزندش کس دیگر در مباهله شرکت داشته است… ». قول مفسران دیگر شیعه و اهل سنت نیز از همین قرار است. ولی ممکن است مترجم محترم بگوید که این مسأله یک مسأله تفسیری است، نه ترجمه ای. ولی می توان آن را به نحوی ترجمه کرد که تفسیرش را نیز ملحوظ داشت. چنان که در تفسیر حسنی این ملاحظه به عمل آمده است: « و نزدیکان ما و نزدیکان شما را ». گفتنی است که آقای عبدالمحمد آیتی در طبع اول ترجمه ی خود، این عبارت قرآنی را چنین ترجمه کرده بودند: « و ما خود و شما خود » و بنده یادداشتی انتقادی شبیه به همین یادداشت، برای ایشان فرستادم، و در طبع سوم، آن را چنین اصلاح کرده اند: « ما برادران خود را و شما برادران خود را ».
19. عبارت قرآنی لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا ( آل عمران، 127 ) چنین ترجمه شده است: « تا پاره ای از کسانی را که کافر شدند قطع کند ». که ترجمه ای نادرست و نثری نارسا و نامفهوم است. ترجمه ی آقای عبدالمحمد آیتی: « تا گروهی از کافران را هلاک کند ». ترجمه ی راقم این سطور: « تا بخشی از کافران را براندازد ».
20. عبارت قرآنی وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ … چنین ترجمه شده است: « و تا خدا کسانی را که ایمان آوردند بشناسد و از آنان شهیدانی بگیرد ». این عبارت، دو اشکال و غلط نابخشودنی دارد: الف) ولیعلم الله باید به « تا خدا معلوم دارد » و نظایر آن ترجمه شود، زیرا در علم کلام و عقاید اسلامی مقرر است که علم الهی ازلی و مقدم بر معلوم است. ترجمه ی آقای فارسی، علم الهی را مانند علم انسانی تابع معلوم قرار می دهد. ب) شهداء در اینجا و اغلب جاهای دیگر در قرآن جمع شاهد، به معنای گواه است، نه شهید یعنی کشته شده در راه خدا و عقیده ی حق. کسانی که خواهان تفصیل بیشتری درباره ی علم الهی و ترجمه ی آیاتی که این تعبیر در آنها هست، هستند به نقد اینجانب بر ترجمه ی قرآن کریم به قلم استاد عبدالمحمد آیتی که در کتاب سیر بی سلوک به طبع رسیده است مراجعه فرمایند.
21. آیه ی أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ( آل عمران، 142 ) چنین ترجمه شده است: « آیا گمان بردید که به بهشت درمی آیید حال آنکه هنوز خدا کسانی از شما را که جهاد کردند نشناخته است و هنوز شکیبایان را نشناخته است؟ » که طبق اشاره ای که در یادداشت پیشین کردیم، از نظر علم کلام اسلامی، چه کلام شیعی چه کلام سنی، نادرست است و به جای « نشناخته است » باید « معلوم نداشته است » بیاید.
22. عبارت قرآنی هُم دَرجاتٌ عندالله ( آل عمران، 163 ) چنین ترجمه شده است: « آنان مراتبی نزد خدا هستند » که نادرست است. در مجازالقرآن ابوعبیده معمر بن مثنی ( متوفی 210 ق ) که احتمالاً قدیمترین منبع چاپ شده ی قرآن پژوهی است ( توجه دارید که تاریخ وفات او درست یکصد سال قبل از طبری – متوفی 310 ق – امام المفسرین است ) آمده است: معنای آن این است که « لهم درجاتٌ عندالله »، چنان که گویند « هُم طبقات » یعنی آنان صاحب طبقات ( هر یک صاحب طبقه ای ) هستند. پس ترجمه ی درست این عبارت قرآنی چنین است: « آنان نزد خداوند درجاتی دارند » یا با استفاده از تعبیر آقای فارسی: « آنان نزد خداوند مراتبی دارند ».
23. عبارت قرآنی وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ( آل عمران، 166 ) و عبارت بعدی آن یعنی وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا ( آل عمران، 167 ) – که ضمیر مستتر در آن اشاره به خداوند دارد – به ترتیب چنین ترجمه شده است: « و تا مؤمنان را بشناسد » ( ص 145 ) « و تا کسانی را بشناسد که نفاق ورزیدند » و چنان که در یادداشت شماره ی 20 این نقد گفته شد از نظر علم کلامی اسلامی درست نیست. و باید به ترتیب چنین ترجمه شود: « تا مؤمنان را معلوم بدارد »؛ « تا منافقان را معلوم بدارد ». کسانی که خواهان تفصیل بیشتری هستند به مقاله ای که در یادداشت 20 ارجاع داده شده، مراجعه فرمایند.
24. آیه ی ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ ( آل عمران، 182 ) چنین ترجمه شده است: « آن به سبب آن چیزهاست که دستهایتان انجام داد، و بی گمان خدا مر بندگان را بس ستمگر نیست » ( ص 149 )، که دو اشکال دارد: الف) بخش اول بسیار تحت اللفظی ترجمه شده است. ترجمه ی راحت تر و سر راست تر آن کمابیش از این قرار است: « آن به سبب کار و کردار پیشین شماست ». ب) اما بخش دوم، اشکال عمده تری دارد. « ظلام » صیغه ی مبالغه است. بعضی از بهانه جویان و نکته گیران گفته اند اگر خداوند در حق بندگانش هیچ ظلم نمی کند، کافی و لازم بود که بفرماید ظالم نیست، نه اینکه ظلام نیست. تا آنکه کژاندیشان تصور کنند که خداوند « بس ستمگر » نیست، ولی اندکی ستمگر هست. نابغه ای چون طبرسی در پاسخ این اشکال گفته است: تأکیدی که در این صیغه ی مبالغه هست متعلق به خود این کلمه نیست، بلکه ناظر به نفی در « لیس » است. به نظر قاصرِ بنده هم پاسخی می رسد و آن این است که چون خداوند، عادل و بلکه سرچشمه ی عدل است، اگر کوچکترین ظلمی از او صادر می شد به تعبیر محاوره ای امروز، ضرب در عظمت شأن او می شد، و لذا خداوند العیاذ بالله به جای آنکه ظالم به شمار آید، یکسره ظلام به شمار می آمد. حال بازگردیم به ترجمه ی آقای فارسی که احتمالاً بی خبر از آنکه این آیه در معرض طعن طاعنان است، به اصطلاح آب به آسیاب بخواهان و کژاندیشان ریخته اند. حال آنکه ستمگر در فارسی همان صفت مشبه یا صیغه ی مبالغه و برابر با ظلام در عربی است، و افزودن « بس » به آن، بس بی حکمتی دربردارد.
25. تعبیر قرآنی الْکِتَابِ الْمُنِیرِ ( آل عمران، 184 ) به « کتاب تابان » ترجمه شده است، که نامأنوس و بی سابقه است. ملاحظه کنید اگر آن را به « کتاب روشنگر » ترجمه می کردند، چقدر بهتر بود.
26. عبارت قرآنی وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ( آل عمران، 193 ) چنین ترجمه شده است: « و ما را همراه نیکان بمیران » ( ص 193 ). این ترجمه غلط نیست، اما بهتر بود که چنین ترجمه می شد: « و ما را در زُمره ی نیکان بمیران ».
27. تعبیر قرآنی مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ( نساء، 3 ) چنین ترجمه شده است: « آنچه در قبضه ی شما می آید » ( ص 155 )، که درست، یعنی مفهوم نیست. معادل درست آن: ملک یمین، یا کنیز. همین اشکال در ترجمه ی آیه ی 24 و 25 سوره ی نساء هم دیده می شود.
28. عبارت قرآنی إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ ( نساء، 31 ) چنین ترجمه شده است: « اگر از سهمگینهای آنچه از آن برحذر می شوید، دوری کنید… » ( ص 167 ). کبائر جمع کبیره است. یعنی گناهان کبیره که به همین اسم و اصطلاح قرآنی در فقه شیعه و زبان فارسی هم راه یافته است، دیگر چه نیازی هست که از « سهمگینها » استفاده شود، می فرماید: « اگر از گناه کبیره ای که از آن بازتان داشته اند / نهی تان کرده اند، دوری کنید… ».
29. عبارت قرآنی فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً ( نساء، 43 ) چنین ترجمه شده است: « باید آهنگ خاک بلند پاکیزه ای کنید ». این ترجمه ذره ای بوی فقه نمی دهد. حال آنکه این آیه از آیات الاحکام و فقه القرآن و معروف به آیه ی تمیم است. ترجمه ی سرراست آن این است: « [ باید ] بر خاکی پاک تیمم کنید ». همین، والسلام.
30. آیه ی فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ( نساء، 65 ) چنین ترجمه شده است: « نه، به پروردگارت سوگند که تا ترا در مورد آنچه میانشان اختلاف شده قاضی نکنند آنگاه در اندرونشان نسبت به حکمی که رانده ای احساس دلنگرانی نکنند و تسلیم نشوند، تسلیم شدنی، ایمان نیاورده باشند » ( ص 177 ). این ترجمه پر از پیچهای ناخواسته است و مآلاً نادرست است. آن را با دو ترجمه ی زیر مقایسه کنید.
ترجمه ی عبدالمحمد آیتی: « نه، سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می دهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند ».
ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی: « چنین نیست، و سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورده اند مگر آنکه در اختلافی که دارند تو را داور کنند، آنگاه در آنچه داوری کردی هیچ دلتنگی در خود نیابند و به خوبی [ به حکم تو ] گردن بگذارند ».
31. الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ( نساء، 95 ) چنین ترجمه شده است: « مؤمنان نشسته » ( ص 189 ) که نادرست و نامأنوس است. در زبان عربی و عرف قرآن کریم، قعود دو معنی دارد: 1) « نشستن » در برابر ایستادن، 2) بازماندن و تن زدن یا معذور و معاف بودن و خلاصه شرکت نکردن در جهاد. در حالی که این معنی در زبان فارسی برای « نشستن » سابقه ندارد؛ نه در فارسی قدیم و نه در فارسی جدید. به شهادت بزرگترین لغت نامه ی فارسی یعنی لغت نامه ی دهخدا که چهارده ستون تمام و بالابلند در بیان معانی و شواهد گوناگون « نشستن » دارد، نشستن به معنای دوم قعود، یعنی خانه نشینی و شرکت نکردن در جنگ و جهاد، به کار نرفته است. پس « مؤمنان نشسته » یعنی مؤمنانی که جلوس یا قعود کرده اند، و معنای دیگری ندارد. آیتی: مؤمنانی که از جنگ سر بر می تابند. خرمشاهی: جهادْگریزان. در دنبال همین آیه، فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ چنین ترجمه شده است: « و خدا مجاهدان را بر نشستگان… برتری نهاده است » که باز درست نیست.
32. عبارت قرآنی الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ ( انعام، 82 ) چنین ترجمه شده است: « کسانی که ایمان آورده اند و ایمانشان را با ستم تیره نساختند… » ( ص 277 ). ترجمه ی « ظلم » در اینجا به « ستم » بی شبهه نادرست است، که با توجه به شأن نزول این آیه که اغلب مفسران یاد کرده اند روشن می شود. میبدی که « ظلم » را در اینجا به « شرک » ترجمه کرده است می نویسد: « در خبر است که ابوبکر صدیق گفت: یا رسول الله، و ایّنا لم یظلم نفسه؟ [ ای پیامبر خدا، و کدام یک از ماست که در حق خود ظلم نکرده باشد ] جواب داد وی را که: « الم تر الی قوله تعالی فی قصه لقمان: یا بنیّ لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم » [ آیا به قول حق تعالی در داستان لقمان توجه نکرده ای که می فرماید: ای پسرکم به خداوند شرک میاور، که شرک ظلمی عظیم است، ] یعنی که این ظلم ایدر [ اینجا ] شرک است، چنان که آنجاست » ( کشف الأسرار، 408/3 ).
33. عبارت قرآنی أَ وَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ ( انعام، 122 ) چنین ترجمه شده است: « آیا کسی که مرده بود و زنده اش کردیم ». این ترجمه اشکال کوچکی دارد و آن این است که در اینجا مراد از « مَیْت »، « مَیّت » یعنی مرده ی بیجان نیست، بلکه مرده دل است ( ـــ لسان العرب، ذیل ماده ی « موت » ).
34. باز برای تنوع، و برای آنکه از دایره ی شمول این مصراع حافظ که می گوید: « که هر که بی هنر افتد نظر به غیب کند » تا حدودی خارج شویم، نمونه ی مثبتی از ترجمه ی درست و هوشمندانه ی آقای فارسی را نقل می کنیم و آن ترجمه ی ثمانیه ازواج من الضأن اثنین… است به « هشت تا، از گوسفند دو تا… » یعنی ترجمه ی « ازواج » به « تا » [ =فرد ]، برخلاف اغلب مترجمان که اشتباه کرده اند ( از جمله مرحوم قمشه ای، و جناب آیتی در یکی از دو موردی که « ثمانیه ازواج » به کار رفته است ).
35. عبارت قرآنی وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً ( انعام، 25 ) چنین ترجمه شده است: « و بر دلهایشان پرده ای گذاشته ایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی است… » که نادرست است. مترجم محترم تصور کرده اند که وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرا جمله ای مستقل است و با واو به جمله ی قبلی عطف شده است. حال آنکه این جمله تابع جمله ی قبلی است و فعل قبلی یعنی « جعلنا » در آن عمل می کند. لذا « وقراً » هم مفعول است. حال آنکه مترجم، آن را « وقرٌ » خوانده است و خبر تصور کرده است. ترجمه ی درست این عبارت قرآنی چنین است: « و ما بر دلهایشان پرده هایی کشیده ایم که آن [ پیام ] را درنیابند و در گوشهای آنان سنگینی ای نهاده ایم ». این نکته ی بی اهمیت را هم اضافه کنم که « اکنه » جمع است و مفرد آن کنان است ( مانند أَسِنَّه که مفرد آن سِنان است، یا اَعِنَّه که مفرد آن عنان است )، یعنی باید « پرده هایی » ترجمه می شد. بسیار قابل توجه است که این عبارت قرآنی مورد بحث، دو بار دیگر در قرآن کریم بکار رفته است. یکبار در اسراء، آیه ی 46 و بار دیگر در کهف، آیه ی 57، و مترجم محترم هر دو بار اخیر را درست – به نحوی که در این نقد مطرح شد – ترجمه کرده اند، که برای اختصار از نقل آنها خودداری می کنیم.
36. عبارت قرآنی وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ ( انعام، 60 ) چنین ترجمه شده است: « و اوست که شما را به شب می میراند » که درست نیست. یک معنای توفی اعم از آنکه با نفس [ = روح / جان ] به کار رود یا نه، گرفتن جان است. چنان که می فرماید: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ ( سجده، 11 ) ولی معنای دیگر آن گرفتن و نگاه داشتن جان یا روح یا نفس به صورت موقت است. چنان که هر دوی آن معانی در آیه ی 42 سوره ی زمر بالصراحه به کار رفته است، و مترجم محترم آن را درست ترجمه کرده است. اما در اینجا باید آن عبارت قرآنی را با توجه به دو معنای توفی ترجمه می کرد. ترجمه ی سرراست و درست آن عبارت قرآنی چنین است: « و او کسی است که روح [ / جان ] شما را در شب می گیرد [ و نگه می دارد ] ». مرحوم قمشه ای همین اشتباه را به نحو وخیمتری مرتکب شده است. برای تفصیل بیشتر ـــ نقد ترجمه ی قرآن مجید، به قلم شادروان قمشه ای، نوشته ی راقم این سطور که در کتاب حاضر به طبع رسیده است، و آن نیز مانند همین نقد، بر وفق آیات و سوره های قرآنی مرتب است.
37. عبارت قرآنی یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً ( اعراف، 26 ) چنین ترجمه شده است: « ای فرزندان آدم، بی گمان برایتان پوششی فروفرستادیم » ( ص 307 ) که به بداهت عقل و تجربه نادرست است. زیرا هر یک از بنی آدم، از جمله هر یک از ما حق دارد بپرسد که چه وقتی خداوند برای من یا ما ( یا حتی پدران ما ) لباسی فرو فرستاده است؟ پاسخش این است که در اینجا و چند مورد دیگر « انزال » به معنای فرستادن یا فروفرستادن نیست، بلکه به معنای آفریدن یا پدید آوردن است. چنان که حق تعالی در آیه ی 25 سوره ی حدید فرماید: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ، و باز هم مترجم محترم آن را به نادرست، چنین ترجمه کرده است: « و آهن را فروفرستادیم » ( ص 1083 ) در حالی که حتی مرحوم قمشه ای که مورد اول را غلط ترجمه کرده است، مورد دوم را درست ترجمه کرده است: « و آهن را… آفریدیم ». همچنین در جای دیگر حق تعالی از « انزال انعام » سخن گفته است ( آیه ی ششم سوره ی زمر ): وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَهَ أَزْوَاجٍ، که جناب فارسی آن را که دو مشکل دربردارد، به درستی ترجمه کرده است: « و برای شما از چارپایان هشت گونه آفرید » ( ص 919 ).
38. عبارت قرآنی ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ( اعراف، 54 ) چنین ترجمه شده است: « آنگاه بر عرش قرار یافت » که به کلی نادرست است و فقط مجسمه ( جسم انگاران خداوند ) چنین ترجمه ای را می پسندند. این عبارت قرآنی با تغییر در بعضی کلمات غیر کلیدی اش هفت بار در قرآن مجید به کار رفته است که عبارتند از: 1) همین مورد. 2) یونس، آیه ی 3. ترجمه ی آقای فارسی: آنگاه بر عرش برآمد. 3) رعد، آیه ی 2. ترجمه ی آقای فارسی: آنگاه آهنگ عرش کرد. 4) طه، آیه ی 5، که نص آن چنین است: الرحمن علی العرش استوی. ترجمه ی آقای فارسی: همان خدای رحمان که بر عرش ( سایه ی قدرت و فرمانروایی ) گسترد. 5) فرقان، آیه ی 59، که نص آن چنین است: ثم استوی علی العرش الرحمن. ترجمه ی آقای فارسی: آنگاه بر عرش، یکنواخت بگسترد آن رحمان. 6) سجده، آیه ی 4. ترحمه ی آقای فارسی: سپس به عرش پرداخت. 7 ) حدید، آیه ی 4. ترجمه ی آقای فارسی: آنگاه آهنگ عرش کرد. این عبارت قرآنی معروف، لغزشگاه قدم و قلم مترجمان بسیاری است. اغلب مترجمان هم، همانند آقای فارسی، عبارت یکسان ثم استوی علی العرش را چندگونه و غالباً نادرست ترجمه کرده اند. برای تفصیل بیشتر نگاه کنید به نقد ترجمه ی همین عبارت قرآنی در نقد راقم این سطور بر ترجمه ی مرحوم قمشه ای و نیز بر ترجمه ی آقای آیتی در همین کتاب. بی اشکال ترین ترجمه ای که نگارنده پس از بحث و فحص بسیار به آن رسیده ام این است: « سپس بر عرش استیلا یافت ».
39. یک نمونه ی مثبت دیگر: عبارت قرآنی وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً ( اعراف، 89 ) چنین ترجمه شده است: « پروردگار ما بر هر چیز احاطه ی علمی دارد » ( ص 325 ) که ترجمه ای بسیار متین و درست است.
40. اما به دنبال عبارت پیشین، عبارت بعدی همان آیه نادرست ترجمه شده است، به این شرح که عبارت قرآنی رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ ( اعراف، 89 ) چنین ترجمه شده است: « پروردگار ما، میان ما و هموطنانمان با حق ( یا قانون حاکم بر جامعه و حیات ) گشایش بخش و فاصله انداز که تو بهترین گشایش بخشی » ( ص 325 ) که نادرست است. « فتح » در زبان عربی، سه معنای مشهور دارد: 1) باز کردن 2) پیروزی 3) داوری، که در اینجا به همین معناست. و خیر الفاتحین یعنی « بهترین داوران ». ابن منظور می نویسد: « فتح عبارت است از حکومت و داوری بین کسانی که مرافعه شان را نزد تو آورده اند. چنان که حق تعالی از قول شعیب می فرماید: رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ. ملاحظه می فرمایید که برای معنای داوری درست به همین آیه ی مورد بحث اشاره کرده است. ابوالفتوح می نویسد: « [ یعنی ] بارخدایا حکم کن میان ما و قوم ما به حق. عبدالله عباس گفت من نمی دانستم که معنی فتح در این آیه چیست، تا دختر سیف ذویزن را دیدم که می گفت شوهرش را تعال افاتحک – ای اقاضیک. بیا با تو مفاتحه کنیم. یعنی محاکمه. فراء گفت اهل عمان، قاضی را فتاح گویند ». برای تفصیل بیشتر ـــ نقد همین عبارت قرآنی در نقد ترجمه ی مرحوم قمشه ای. ترجمه ی سرراست و درست این عبارت قرآنی چنین است: « پروردگارا بین ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی ».
41. عبارت قرآنی الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً ( انفال، 66 ) چنین ترجمه شده است: « اینکه خدا بارتان را سبک کرد و بدانست که در شما ضعفی هست » ( ص 371 ). « عَلِمَ » درباره ی خداوند باید به « معلوم کرد » و نظایر آن ترجمه شود، زیرا چنان که پیشتر گفتیم علم خداوند، سابق و مستقل از معلوم است؛ و تابع آن نیست. برای تفصیل ــــ یادداشت شماره ی 20 در همین نقد. همچنین عبارت قرآنی لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخَافُهُ بِالْغَیْبِ ( مائده، 94 ) که به این صورت ترجمه شده است: « تا خدا کسی را که از او در نهان می ترسد بشناسد » ( ص 247 ) به همین ترتیب نادرست است و باید اصلاح شود.
42. یک مورد مثبت دیگر در این ترجمه، ترجمه ی یَوْمَ حُنَیْنٍ ( توبه، 25 ) به « جنگ حنین » است ( ص 381 ). این یوم همان است که در ترکیب معروف ایام العرب دیده می شود.
43. یک مورد مثبت دیگر، ترجمه ی الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ ( توبه، 60 ) به « دل به دست آمدگان » ( ص 393 ) است. حتی مترجم ماهری چون آقای آیتی آن را نادرست، و به « مخالفان » ترجمه کرده است [ دقیق تر بگویم: « و نیز برای به دست آوردن دل مخالفان » ].
44. عبارت قرآنی فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَ ضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ ( هود، 12 ) چنین ترجمه شده است: « و شاید تو از اینکه می گویند: چرا گنجی بر او نازل نشد یا فرشته ای با او نیامد؟ ترک کننده ای برخی از آنچه بر تو وحی می شود و دلت از آن تنگ شده است » که به کلی نادرست و خلاف ضروریات اسلامی و موهم تردید در امانتداری حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به وحی الهی است. این آیه نیز از لغزشگاههای اغلب مترجمان قرآن کریم است، چنان که آقای محمد خواجوی و عبدالمحمد آیتی نیز مرتکب اشتباهات مشابهی در ترجمه ی این آیه شده اند. آقای آیتی با توجه به یادداشت انتقادی ای که به ایشان عرضه داشتم، آن را در طبع سوم اصلاح کردند. جای تعجب و تحسین است که مرحوم قمشه ای آن را درست ترجمه کرده اند. جان کلام آنکه به تصریح بزرگترین مفسران فریقین در اینجا « لعل » به معنای شاید نیست، بلکه به معنای مبادا است. و ترجمه ی صحیح این آیه از این قرار است: « مبادا از بیم آنکه بگویند چرا گنجی بر او نازل نمی شود، یا فرشته ای همراه او نیامده است، برخی از آنچه بر تو وحی شده است، فروگذاری و دل تنگ داری ». کسانی که خواهان تفصیل بیشتر و مطالعه ی شواهد و آراء مفسران در این باره هستند، به این منبع مراجعه کنند: نقد اینجانب بر ترجمه ی آقای محمد خواجوی از قرآن کریم، که در همین کتاب درج شده است.
45. عبارت قرآنی وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ( توبه، 47 ) چنین ترجمه شده است: « در حالی که در میان شما جمعی گوش به آنان سپرده اند » که به کلی نادرست است. سماع در اینجا یعنی جاسوس. ترجمه ی قرآن 556 ق: « و در شما بودندی جاسوسانِ کافران ». تفسیر ابوالفتوح: « و در میان شما جاسوسانند از ایشان ». کشف الأسرار میبدی: « و در میان شما جاسوسان است ایشان را ». تفسیر نسفی: « در میان شما جاسوسان ایشانند ». تفسیر حسینی: « و در میان شما جاسوسانند مر ایشان را ». بعضی از تفاسیر مهم عربی نظیر تفسیر طبری، تبیان ( یکی از دو قولش )، مجمع البیان نیز سماعون را به عیون [ =جاسوسان ] تعبیر کرده اند. از فرهنگهای قرآنی عربی – فارسی هم تراجم الاعاجم، و لسان التنزیل و تفسیر مفردات قرآن ( تصحیح دکتر جوینی ) سماع را جاسوس معنی کرده اند. گفتنی است که جناب آیتی در طبع اول ترجمه ی خود، این عبارت را چنین آورده بودند: « و برای دشمنان به سخن چینی می پردازند » و پس از دریافت یادداشت انتقادی اینجانب آن را در طبع سوم به این صورت اصلاح کردند: « و برای دشمنان به جاسوسی پردازند » که به بهتر از این می توانستند ترجمه کرد: « و در میان شما جاسوسانی دارند ».
46. آیه ی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ( یونس، 9 ) چنین ترجمه شده است: « بی گمان کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کردند پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان هدایت می کند، از زیر پایشان در بوستانهای نعمت نهرهای روان است » ( ص 415 ) که ترجمه ای نادرست و از هم گسیخته است و به حذف و ایجازی که در آیه هست توجه کافی مبذول نشده است. یعنی توجه نشده است که مفعول ( یا قید مکان ) هدایت کلمه ی محذوفی است فی المثل « جنابٍ » که تتَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ صفت یا وصف آن است. و این هم امر شایعی است که صفت، جانشین موصوف گردد. به قول ابوالسعود عمادی در تفسیرش ( ارشاد العقل السلیم ) چون در آیه ی پیشتر از مأوای کافران و منکران یاد شده ( اولئک مأویهم النار )، مقتضی است که پس از آن و در این آیه، از مأوای مؤمنان و صالحان یاد شود. ابوالفتوح رازی می نویسد: « بعضی اهل معانی گفتند که در کلام حذف و اختصاری هست. تقدیر آن است که « یهدیهم ربهم الی مکان او الی جنه تجری من تحتهم الانهار ». و اینجانب می افزاید که فی جنات النعیم که در پایان آیه آمده است جانشین و جبران کننده ی این حذف و اختصار و روشنگر معنای آیه است. شیخ طوسی در تبیان و شیخ طبرسی در مجمع البیان هم آیه را به همین نحو شرح و معنی کرده اند. از معاصران ترجمه ی قمشه ای و خواجوی درست و به همین نحو است که توضیح داده شد. ترجمه ی جناب آیتی در طبع اول چنین بود: « آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، پروردگارشان به ایمانشان هدایت می کند. در بهشتهایی پرنعمت، نهرهای آب در زیر پایشان جاری است ». و پس از دریافت یادداشت انتقادی اینجانب، آن را در طبع سوم به این صورت اصلاح کردند: « آنان را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، پروردگارشان به سبب ایمانشان به بهشتهایی پر نعمت که نهرهای آب در زیر پایشان جاری است، هدایت می کند ». و همین درست و شیواست.
47. عبارت قرآنی أَحْسَنَ الْقَصَصِ ( یوسف، 3 )، به « بهترین سرگذشتها » ( ص 471 ) ترجمه شده است. پیداست که مترجم گرامی آن را « احسن القصص » خوانده است. قَصَص، یعنی داستانسرایی، و قصص جمع قصه است یعنی داستانها یا سرگذشتها.
48. عبارت قرآنی وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ( یوسف، 84 ) چنین ترجمه شده است: « و دو چشم او [ =یعقوب ] از اندوه سپید گشت در حالی که او خشم خویش فرومی خورد. » کظم هم فرو بردن یا فروخوردن خشم است، هم فروخوردن اندوه. مفسران به دو دسته شده اند. گروهی جانب « خشم » را گرفته اند و گروهی جانب « اندوه » را. قائلان به فروخوردن اندوه عبارتند از: شیخ طوسی، مجاهد، میبدی، ابوالفتوح رازی، ترجمه ی قرآن 556، طبرسی، قرطبی، ابن کثیر، و جلالین ( سیوطی و محلی ) و از معاصران، پاینده به تصریح، و قمشه ای به تلویح. آقای آیتی در طبع اول ترجمه ی خود آورده بودند: « چشمانش از غم سپیدی گرفت و همچنان خشم خود فرو می خورد ». بنده در یادداشت انتقادی خود که در این باب به ایشان – همراه یادداشتهای دیگر – عرضه داشتم نوشته بودم: « در اینجا که سخن از احوال یعقوب (علیه السّلام) در میان است، فروخوردن اندوه و به اصطلاح « سوختن و ساختن » بیشتر مناسب است، تا خشم خود فروخوردن [ چنان که در اول همین آیه هم می گوید: یا اسفی علی یوسف، یعنی اسف خود را ابراز می دارد ]. آنچه در تفاسیر و قصص در شرح احوال یعقوب (علیه السّلام) نوشته اند و نیز نصوص قرآنی در سوره ی یوسف، همه حاکی از اندوه و اسفِ اوست، نه خشم و خروش ». و پس از توجه به نقل آراء مفسران در هر باب و به نفع هر دو قول، نهایتاً ایشان در طبع سوم، این عبارت را به این صورت فرمودند: « چشمانش از غم سپیدی گرفت و همچنان اندوه خود فرومی خورد » ( ص 246 ).
49. عبارت قرآنی ذلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی ( ابراهیم، 14 ) چنین ترجمه شده است: « آن برای کسی است که از مقام من بترسد » ( ص 515 ) که نادرست است، زیرا معنای « مقام » درست دریافته نشده است. « مقام » به نوشته ی مفسرانی چون میبدی، ابوالفتوح، نسفی، حسینی و دیگران یعنی ایستادن در موقف حساب بین یدی الله، در پیشگاه الهی. چنان که طبق قاعده ی شریفه ی « القرآن یفسر بعضه بعضاً » می توان مؤید روشنگر این مورد را از آیات دیگر آورد، از جمله: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ( الرحمن، 46 ). ترجمه ی آقای فارسی: « و برای کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش بترسد، دو بهشت است » ( ص 1067 )؛ همچنین: وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى ( نازعات، 40-41 ). ترجمه ی آقای فارسی: « و اما کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش ترسید و نفس خویش را از هوی و هوس برحذر داشت، پس بهشتش آشیان باشد » ( ص 1169 ) که هر دو مورد، ترجمه اش درست و دقیق است.
50. آیه ی وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ( حجر، 99 ) چنین ترجمه شده است: « و پروردگارت را پرستش کن تا آنکه یقین بر تو درآید » ( ص 535 ) که نادرست است. یعنی مراد از « الیقین »، یقین نیست بلکه به معنای مرگ است. از مفسران طبری، شیخ طوسی، میبدی، ابوالفتوح رازی، زمخشری، نسفی، طبرسی، امام فخر رازی، قرطبی، بیضاوی، ابن جزی، ابن کثیر، جلالین [ سیوطی و محلی ]، ابوالسعود، ملامحسن فیض، شُبّر، شوکانی و آلوسی، همه یقین را به معنای « مرگ » گرفته اند. علامه طباطبایی – اعلی الله مقامه – استدلال مُقنعی دارد که چرا نمی توان و نباید در این آیه که روی خطابش با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، « یقین » را به معنای یقین یعنی قطع و اعتقاد راسخ و ایقان گرفت [ مراجعه شود ]. ضمناً کتب لغت عرب نیز، از جمله لسان العرب و منتهی الارب و قاموس، یقین را غیر از ایقان، به معنای « مرگ » آورده اند. همچنین فرهنگهای خاص قرآن مجید هم یقین را در اینجا به مرگ معنی کرده اند. مؤید صحت این معنی، کاربرد دیگر قرآن مجید است. در آیات 46 و 47 سوره ی مدثر آمده است: وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ. در این دو آیه و پیش از آن سخن از دوزخیان و علل به دوزخ درآمدنشان می رود. می گویند ما همچنان روز جزا [ قیامت ] را منکر بودیم تا آنکه مرگمان فرا رسید. پیداست که این منکران لجاج پیشه به یقین به معنای ایقان نرسیده اند و در کفر و انکار مرده اند و لذا سر از جهنم درآورده اند. گفتنی است که آقای فارسی در آنجا هم یعنی آیه ی 47 سوره ی مدثر، « الیقین » را « یقین » ترجمه کرده اند که به کلی نادرست است.
51. آیات وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ( نحل، 58-59 ) چنین ترجمه شده است: « حال آنکه وقتی یکی از آنان به دختری مژده داده می شود در حالی که خشم خویش فرو می بلعد رخسارش ( از شرم ) سیاه می گردد و از بدی مژده ای که به او داده شده است رخ از هموطنانش پنهان می کند که آیا او را با همین خفت نگاه دارد یا او را به زیر خاک پنهان کند! آگاه باشید که بد است آنچه نظر می دهند » ( ص 547 ). در اینجا مترجم گرامی مرتکب یک اشتباه یا غلط مشهور شده است، غلطی که در طیّ تاریخ 11 یا 12 قرنی ترجمه ی قرآن مجید به فارسی، مطرداً تکرار شده است. و آن این است که تبشیر [ در « بُشّر » و « بُشّریه » ] را « مژده دادن » ترجمه کرده است. نگارنده برای نخستین بار به این اشتباه پی برده و آن را با مدارک نسبتاً کافی به نحوی روشن و مبرهن عرضه داشته است و به این نتیجه رسیده است که تبشیر در قرآن کریم و مکاتیب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفای راشدین و از آثار صدر اول اسلام گرفته تاکنون و حتی در عربی امروز، دو معنی دارد: الف) مژده دادن، در مواردی که به واقع مژده ای در میان باشد ( که در قرآن کریم، نمونه فراوان دارد ). ب) آگاهانیدن یا صرف خبر دادن، در مواردی که فقط اطلاع رساندن مطرح است ( درست مانند همین آیه ی مورد بحث ) نه مژده. پیداست که چون [ در این آیات ] به عرب جاهلی تاریک اندیش خبر دهند که همسرت دختر زاییده است، برای او مژده ای تلقی نمی شود، بلکه مصیبتی است ( برای تفصیل بیشتر ـــ مقاله ی « فهم قرآن با قرآن » در همین کتاب ).
اما طاقت بشری محدود است. اگرهم من تاب نوشتن داشته باشم، گمان دارم که خوانندگان دیگر تاب خواندن بیش از این نداشته باشند. امیدوارم نکات پنجاه و یک گانه ای که از سر ارادت به قرآن عظیم و عشق به ترجمه ی آن و غلط زدایی از حریم قدسی آن نوشته شده، در تجدیدنظر، به قصد تجدید طبع، به کار مترجم محترم بیاید و برای قرآن پژوهان و دانشجویان رشته های مختلف علوم اسلامی ملال آور نباشد. جناب فارسی از اینکه به فرض صحت همه ی انتقادهای بنده، ترجمه شان از قرآن کریم، در حدود 100 یا 120 ایراد داشته باشد ( چون من کمتر از نصف کتاب را بررسی کرده ام ) نباید مضطرب شوند. ترجمه های دیگر، بیش از اینها اشکال دارد. از جمله ترجمه ی آقای محمدباقر بهبودی و شادروان قمشه ای. ان شاء الله این ترجمه به تجدید چاپ می رسد و مترجم محترم، انتقادهای قرآن پژوهان ( از جمله فقره ای که در کیهان اندیشه، ویژه ی قرآن مجید درج شده بود ) و تجدید نظرهای خود را پیش از چاپ در آن وارد می کنند و طبع یا طبعهای بعدی را هرچه پاکیزه تر و پیراسته تر به دوستداران قرآن و معارف قرآنی عرضه می دارند. این روحیه ی هراس از نقد، و هر نقد را خصمانه و هر ناقدی را خصم انگاشتن، برخلاف اصل اصیل تحری حقیقت است. اگر از این انتقادهای پنجاه و یک گانه، مواردی هست که بنده اشتباه کرده ام، قبول زحمت فرموده در مقاله ای مطرح فرمایند تا من نه خود در اشتباه بمانم و نه دیگران را به اشتباه بکشانم. فرض کنیم و شبهه را قوی بگیریم که ناقد یعنی خصم، اما:
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم برو *** ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
بنده هم خود، قرآن کریم را ترجمه کرده ام، همراه با توضیحات کوتاهی در پای هر صفحه. به واقع آرزو دارم که اهل نظر و صاحبنظرانی چون ایشان و آقای عبدالمحمد آیتی و آقای محمد خواجوی که هر سه مترجم قرآن کریم هستند برایم نقد بنویسند. و ان شاء الله خوانندگان نکته بین ملاحظه خواهند کرد که آن نقد و نظرها را به صورت مستدرک – به شیوه ی کاری که در حافظ نامه کرده ام و 20 مقاله و سلسله یادداشت انتقادی اهل نظر را در پایان آن به چاپ رسانده ام – چاپ خواهم کرد و ایرادهای وارد را با تحسین و تشکر تلقی خواهم کرد. این لازمه ی روحیه ی علمی و روش تحقیقی است، زیرا همه چیز را همگان دانند. برای حسن ختام، این آیه ی مشهور را با نگاه و تأمل جدیدی بخوانیم: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ( زمر، 17-18 ).
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم