نویسنده : حسن قدوسی زاده
1. قلبتان به دست کیست؟
میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قدم نفس و قدم حق است. اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او برای پیدایش قوای نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت می باشد. و دعوی های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می کند. واگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خداجو شد، ریاضت او حق و شرعی
است، و حق تعالی از او دستگیری می کند به نص آیه شریفه که می فرماید: (والذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا) (1) کسی که مجاهده کند در راه ما، هر آینه هدایت می کنیم او را [به] راههای خود. پس کارش به سعادت منجر شده، خودی از او افتد و خودنمایی از او دور گردد. ومعلوم است کسی که اخلاق حسنه خود وملکات فاضله نفس را به چشم مردم بکشد و ارائه به مردم بدهد، قدمش قدم نفس است و خودبین و خودخواه وخودپرست است، و با خودبینی، خداخواهی و خدابینی، خیالی است خام و امری است باطل و محال.
مادامی که مملکت وجود شما از حب نفس و حب جاه و جلال و شهرت و ریاست به بندگان خدا پُر است، نمی توان ملکات شما را ملکات فاضله دانست و اخلاق شما را اخلاق الهی شمرد. کار کن در مملکت شما شیطان است، و ملکوت و باطن شما صورت انسان نیست. و پس از گشودن چشم برزخ ملکوتی خود را به صورت غیر انسان، مثل یکی از شیاطین مثلا، می بینید.
و حصول معارف الهیه و توحید صحیح از برای همچو قلبی که منزلگاه شیطان است محال است. وتا ملکوت شما ملکوت انسانی نباشد وقلب شما از این اعوجاج ها و خودخواهی ها پاک نباشد، منزل حق تعالی نباشد. در حدیث قدسی است که می فرماید: «لا یسعنی ارضی ولا سمائی، بل یسعنی قلب عبدی المؤمن»(2).
هیچ موجودی آینه جمال محبوب نیست، مگر قلب مؤمن. متصرف در قلب مؤمن حق است نه نفس. کارکن در وجود او محبوب است. قلب مؤمن خودسر نیست، هرزه گرد نیست: «قلب المؤمن بین إصبعی الرحمن، یقلبّه کیف یشاء»(3).
دست حق در مملکت قلب او متصرف است، تقلیب و تقلب قلب او با خود حق تعالی است. ای بیچاره! تو که عابد نفسی و متصرف در قلب تو شیطان وجهل است و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع کردی، چه ایمانی داری که مورد تجلی حق و سلطنت مطلق گردی؟ پس، بدان تا به این حال هستی و این رذیله «خودنمایی» در تو است، تو کافر بالله هستی و در سلک منافقین محسوب می شوی، گرچه به خیال خود مسلمی و مؤمن به خدایی.
ای عزیز بیدار شو و پنبه غفلت را از گوش بیرون کن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان که تورا خدای تعالی برای خود آفریده، چنانچه در حدیث قدسی می فرماید: «یابن آدم خلقت الأشیاء لأجلک، و خلقتک لأجلی»(4).
یعنی ای پسر آدم! همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خود آفریدم… تو و قلب تو یکی از نوامیس الهیه هستید، حق تعالی غیور است نسبت به ناموس خود، این قدر پرده دری مکن به ناموس حق تعالی، دست درازی را روا مدار. بترس از غیرت حق تعالی که تو را در این عالم همچنان رسوا کند که هرچه خواهی اصلاح کنی نتوانی.
تو در مملکت خود در حضور حضرات ملائکه و انبیاء عظام، پرده ناموس الهی را پاره می کنی، واخلاق فاضله را، که به واسطه آنها اولیا تشبّه به حق پیدا می کنند، تسلیم غیر حق می کنی و قلب خود را به دشمن حق می دهی و شرک می ورزی در باطن ملکوت خود. بترس از آنکه حق تعالی علاوه بر آنکه ناموس ملکوت تو را پاره کند و تو را پیش انبیاء عظام و ملائکه مقربین مفتضح و رسوا کند، در همین عالم تورا مفتضح کند به فضیحتی که جبران پذیر نباشد و پاره شدن عصمتی که وصله بردار نباشد.
حق تعالی «ستّار» است، ولی «غیور» هم هست، «ارحم الراحمین» است، ولی «اشدّ المعاقبین» هم هست. ستر می فرماید تا وقتی از حد نگذرد. ممکن است خدای نخواسته این کار بزرگ و این رسوایی ناهنجار غیرت را بر ستر غلبه دهد (5).
2. از این راه محبوب قلوب شوید
خدای تبارک و تعالی به واسطه احاطه قدرتش در جمیع موجودات و بسط ( گسترش) سلطنتش در تمام کائنات و احاطه قیومیش به کافّه (تمام) ممکنات، تمام قلوب بندگان درتحت تصرف او و به ید قدرت و در قبضه سلطنت اوست، و کس دیگر را در قلوب بندگان بدون اذن قیومی واجازه تکوینی او تصرفی نیست و نخواهد بود.
خود صاحبان قلب نیز بی اذن و تصرف حق تعالی تصرف در قلوب خود ندارند – و بدین معنی اشارهً کنایهً و صراحهً در قرآن و اخبار اهل بیت (ع) اِخبار شده است (6). پس خدای تبارک و تعالی صاحب قلب و متصرف در اوست، و شما که یک بنده ضعیف عاجز هستید نمی توانید تصرف در قلوب کنید بی تصرف حق، بلکه اراده او قاهر (غالب و پیروز) است بر اراده شما و همه موجودات، پس ریا و سالوس شما اگر برای جلب قلوب عباد است و جانب دلها نگاه داشتن و منزلت و قدر در قلوب پیدا کردن و اشتهار به خوبی یافتن است، این از تصرف شما به کلی خارج و درتحت تصرف حق است. خداوند قلوب و صاحب دلها به هر کس می خواهد قلوب را متوجه می فرماید…
پس ای عزیز! نام نیک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد، تو کار را برای خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامت های اخروی و نعمت های آن عالم، در همین عالم هم به تو کرامت ها می کند، تو را محبوب می نماید. موقعیت تو را در قلوب زیاد می کند. تو را در دو دنیا سربلند می فرماید(7).
3- تأثیر اعمال سوء برقلب، بسیار سریع و شدید است!!
اعمال ظاهریه را در باطن و دل آثاری است متناسب با آن ها، و اکنون گوییم که اعمال سیّئه تأثیرش در قلب بسیار زودتر و شدیدتر است، زیرا که چون انسان ولیده عالم طبیعت است وقوای شهوت و غضب و شیطنت با او قرین و متصرف در او هستند – چنانچه در حدیث وارد است: «إنّ الشیطان یجری مجری الدّم من بنی آدم»(8)- لهذا وجهه قلب به مفسدات و امور موافقه با طبیعت است، و به مختصر مددی از خارج، چه از جوارح انسانی باشد یا خارج از آن، مثل مصاحب و رفیق زشت و بدخلق، در قلب اثر شدید واقع شود، چنانچه در احادیث شریفه نهی از مصاحبت با آنان شده است.
کافی: عن أبی عبدالله (ع)، قال: قال امیرالمؤمنین (ع):
«لا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر، فإنّه یزّین له فعله و یحبّ أن یکون مثله، ولا یعینه علی امر دنیاه ولا امر معاده، و مدخله الیه و مخرجه من عنده شین علیه»(9).
فرمود حضرت امیرالمؤمنین(ع): سزاوار نیست از برای مرد مسلمان که دوستی کند با فاسق؛ زیرا که او زینت می دهد برای او عمل خود را و دوست می دارد که او نیز مثل خودش باشد، و اعانت نمی کند اورا بر امر دنیا و آخرتش، و رفت وآمد با او ضرر و عیب است برای او.
و عن ابی عبدالله(ع)، قال:«لا ینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر و لا الاحمق و لا الکذّاب»(10).
نکته مهمه نهی از مجالست با اهل معصیت، یا نهی از نشستن در مجلسی که معصیت خدا در او می شود، یا نهی از موادّه و مخالطه و آمیزش با دشمنان خدا، تأثیر اخلاق و حالات واعمال آنهاست در انسان. واز اینها بالاتر در تأثیر قلب،اعمال خود انسان است که با اندک مداومت و مراقبتی از اعمال سیّئه قلب تأثر شدید پیدا می کند که تنزه از آن و تنزیه قلب با سالهای دراز ممکن نشود و میسور نگردد(11).
4. قلب، مظهر القائات رحمانی وشیطانی
قلب انسانی لطیفه ای است که متوسط است بین نشئه ملک و ملکوت و عالم دنیا وآخرت. یک وجهه (طرف و جهت ) آن به عالم دنیا و ملک است، وبدان وجهه تعمیر این عالم کند، و یک وجهه آن عالم آخرت و ملکوت و غیب است، و بدان وجهه تعمیر عالم آخرت و ملکوت نماید. پس، قلب به منزله آیینه دورویی است که یک روی آن به عالم غیبت است و صور غیبیه در آن منعکس شود، ویک روی آن به عالم شهادت است و صور ملکیه دنیاویه در آن منعکس شود. و صور دنیاویه از مدارک حسیه ظاهریه (وسایل درک ظاهری مثل چشم و گوش و… ) وبعضی مدارک باطنه، مثل خیال و وهم، در آن انعکاس پیدا کند، وصور اخرویه از باطن عقل و سرّ قلب در آن انعکاس پیدا کند، و اگر وجهه دنیاویه قلب قوت گرفت و توجه آن یکسره به تعمیر دنیا شد و همّش منحصر شد در دنیا و مستغرق شد در ملاذّ بطن و فرج (لذایذ مربوط به شکم و شهوت ) وسایر مشتهیات و ملاذّ دنیاویه، به واسطه این توجه، باطن خیال مناسبتی پیدا کند (متوجه شود) به ملکوت سفلی که به منزله ظلّ ظلمانی عالم ملک و طبیعت است و عالم جنّ و شیاطین و نفوس خبیثه است.
و به واسطه این تناسب، القائاتی که در آن شود القائات شیطانیه است، وآن القائات منشأ تخیلات باطله و اوهام خبیثه گردد. ونفس چون بالجمله توجه به دنیا دارد، اشتیاق به آن تخیلات باطله پیدا کند و عزم و اراده نیز تابع آن گردد و یکسره جمیع اعمال قلبیه و قالبیه (باطنی و ظاهری) از سنخ اعمال شیطانی گردد، از قبیل وسوسه و شک و تردید واوهام و خیالات باطله، و ارادات (اراده ها) بر طبق آن در مُلک بدن کارگر گردد.
واعمال بدنیه نیز بر طبق صور باطنیه قلب گردد، چه که اعمال، عکس و مثال ارادات، و آنها مثال و عکس اوهام، وآنها عکس وجهه قلوب است (اعمال انسان انعکاسی از اراده او، و اراده انعکاسی از خیالات و خیالات نیز بازگو کننده سمت وسوی قلب است که به سمت دنیاست یا آخرت )، پس، چون وِجهه قلب به عالم شیطان بوده، القائات در آن از سنخ جهالات مرکبه شیطانیه گردد، و درنتیجه از باطن ذات، وسوسه و شک و شرک و شبهات باطله طلوع کرده تا ملک بدن سرایت کند.
و بر این قیاس که ذکر شد (بر اساس این تحلیل که ارائه گردید )، وِجهه قلب اگر به تعمیر آخرت و معارف حَقّه شد و توجه آن به عالم غیب شد، یک نحوه تناسبی با ملکوت اعلی، که عالم ملائکه ونفوس طیبه سعیده است و به منزله ظلّ نورانی عالم طبیعت است، پیدا کند، و علوم مُفاضه (افاضه شده) به آن از علوم رحمانی ملکی وعقاید حقّه، و خطرات (خطورات، آنچه به ذهن می رسد) از خطرات و القائات الهیه گردد، و از شک و شرک منزه و پاکیزه گردد و حالت استقامت و طمأنینه در نفس پیدا شود، واشتیاقات آن نیز برطبق علوم آن، و ارادات بر طبق اشتیاقات، وبالاخره اعمال قلبیه و قالبیه وظاهریه و باطنیه از روی میزان عقل وحکمت واقع شود.
و از برای این القائات شیطانیه و ملکیه و رحمانیه مراتب ومقاماتی است که اکنون مناسب نیست تفصیل آن. و دلالت به آنچه ذکر شد می نماید بعضی اخبار شریفه مثل آنچه در مجمع البیان از عیاشی روایت می کند قال: روی العیّاشی بإسناده عن أبان بن تغلب، عن جعفر بن محمد، علیهما السلام، قال: قال رسول الله، صلی الله علیه وآله:
ما من مؤمن إلا و لقلبه فی صدره أُذنان: إُذن ینفث فیها الملک، و أُذن ینفث فیها الوسواس الخناس. یؤیّد الله المؤمن بالملک، وهو قوله سبحانه: (و ایّدهم بروح منه )(12).
فرمود حضرت صادق (ع): فرمود جناب رسول خدا (ص): نیست مؤمنی مگر از برای قلبش دو گوش است: یک گوش است که می دمد در آن فرشته، ویک گوش است که می دمد در آن شیطان وسوسه کن. تأیید می فرماید خداوند مؤمن را به فرشته، و این از قول خدای تعالی است که می فرماید: «تأیید می فرماید ایشان رابه روحی از جانب خود».
و فی مجمع البحرین، فی حدیث آخر:إنّّه قال:الشیطان واضع خطمه علی قلب ابن آدم، له خرطوم مثل خرطوم الخنزیر، یوسوس لابن آدم أن اقبل علی الدنیا، و ما لا یحلّ الله، فاذا ذکر الله خنس.(13) الی غیر ذلک من الروایات (14).
5. راه ریشه کنی شرک و کفر و ریا و نفاق از قلب
بدان که شهرت پیش این مردم ناچیز چیزی نیست، و قلوب این مردم، که اگر گنجشکی بخورد سیر نمی شود (15) قدر و قابلیتی ندارد، و این مخلوق ضعیف را قدرتی نیست، قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا می شود و فاعل علی الاطلاق و مسبب الاسباب آن ذات مقدس است. تمام مخلوقات اگر پشت به پشت هم دهند که یک پشه خلق کنند نتوانند، و اگر پشه ای از آنها چیزی برباید، نتوانند پس بگیرند (16). قدرت پیش حق تعالی است. اوست مؤثر در تمام موجودات. با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود با قلم عقل نگارش ده که لا مؤثّر فی الوجود إلا الله «نیست کار کنی در دار تحقق جز خدا».
توحید فعلی را، که اول درجه توحید است در قلب، با هر وسیله ای است جایگزین کن، و قلب را مؤمن و مسلم (تسلیم) نما به این کلمه مبارکه و مُهر شریف لااله الا الله را بر قلب بزن، و صورت قلب را صورت کلمه توحید کن و به مقام اطمینان برسان، و به او بفهمان که مردم نفع وضرر نمی توانند برسانند، نافع و ضارّ خداست.
این کوری و نابینایی را از چشم خود برطرف کن که بیم آن است مشمول ( ربّ لم حشرتنی أعمی ) (17) گردی، و در روز بروز سرایر کور محشور گردی. اراده حق تعالی قاهر به همه ارادات است، اگر قلبت به این کلمه مبارکه اطمینان حاصل کرد و او را تسلیم این عقیده نمودی، امید است کارت به انجام رسد وریشه شرک و ریا و کفر و نفاق از قلبت قطع شود(18).
6. هنوز حقیقت توحید و حقایق قرآنی در قلب ما وارد نشده است
توکل ما بر اوضاع طبیعت و امور طبیعیه صدها مقابل بالاتر است از توکل به حق. این نیست مگر آن که حقیقت توحید افعال در قلب ما حاصل نشده و حکیم فلسفی «لا مؤثر فی الوجود الا الله» (19)گوید، و خود از غیر خدا حاجت طلبد، و متعبّد متنسّک لاحول و لا قوّه الا بالله و لا اله الا الله ورد خود کند و چشمش به دست دیگران است. این نیست جز آن که آن، برهانش از حد عقل و ادراک عقلی خارج نشده و به قلب نرسیده، و این، ذکرش از لقلقه لسانی تجاوز ننموده و ذائقه قلب از آن نچشیده.
ماهمه داد از توحید می زنیم و حق تعالی را «مقلب القلوب و الأبصار» می خوانیم، و «الخیر کلّه بیده» و «الشّرّ لیس إلیه» می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان هستیم، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنا داریم.
این ها نیست جز این که این ها، یا حقایق عقلیه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبه ذکر حقیقی نرسیده.
ما همه قرآن شریف را می دانیم [که] از معدن وحی الهی برای تکمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا، نازل شده است، و وعد [و] وعید آن، همه حق صراح (آشکار) و حقیقت ثابته است، و درتمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست، با این وصف، این کتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تأثیر ندارد، نه دلبستگی به وعده های آن داریم تا دل را از این دنیای دین و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم، و نه خوفی از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی نعمت احتراز کنیم. این نیست جز آنکه حقیقت و حقیّت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلی، بسیار کم است(20).
پی نوشت ها :
1. – سوره عنکبوت،آیه 69.
2. – من در آسمان و زمین نگنجم، ولی در دل بنده مؤمنم جای گیرم. این حدیث با اندکی تغییر در عوالی اللئالی، ج 4، ص 7، و بحارالانوار، ج 55، ص 39، و المحجه البیضاء، ج 5، ص 27 و احیاء علوم الدین، ج 3، ص 17 آمده است.
3. – حق تعالی می فرماید: (واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه)؛ و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل می گردد (سوره انفال: آیه 24) و «فإنّ القلوب بین اصبعین من اصابع الله، یقلبها کیف یشاء ساعه کذا و ساعه کذا و أنّ العبد ربّما وفّق للخیر» (همانا قلبها درمیان دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارند. آن ها را هر گونه بخواهد زمانی اینچنین و زمانی آنچنان می گرداند و بسا که بنده توفیق کار نیک یابد). بحارالانوار، ج 72، ص 48.
4. – علم الیقین، ج 1، ص 381.
5. – شرح چهل حدیث، ص 46- 45.
6. – از جمله آیات قرآن که به این مطلب اشاره مستقیم دارد آیه 24 سوره انفال است که می فرماید: (أنّ الله یحول بین المرء وقلبه) و بدانید که خدا میان شخص وقلب او حائل می گردد. (سوره انفال: آیه 24).
7. – شرح چهل حدیث، ص 40- 39.
8. – شیطان همچون خون در تن فرزندان آدم است. این حدیث را علم الیقین، ج 1، ص 283، المقصد الثانی، فی المعقبات و الشیاطین و مسند حنبل، ص 156 با اندکی اختلاف ضبط کرده اند.
9. – اصول کافی، ص 640.
10. – از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: برای فرد مسلمان سزاوار نیست که با بدکار و احمق و دروغگو دوستی کند. اصول کافی، ج 2، ص 640.
11. – شرح چهل حدیث، ص 376- 375.
12. – تفسیر برهان، ج 4، ص 311، ذیل تفسیر آیه 22 سوره مجادله.
13. – شیطان بینی خود را بر دل انسان می نهد. او را خرطومی است مانند خرطوم خوک. انسان را وسوسه می کند که به دنیا و آنچه خداوند روا نداشته است روی آورد. پس اگر انسان خدا را یاد کند، شیطان بگریزد. مجمع البحرین، ج 2، ص 707.
14. – شرح چهل حدیث، ص 401- 399.
15. – قال ابوعبدالله (ع): یابن آدم، لوا کل قلبک طائر لم یشبعه،(ای فرزند آدم، قلب تو را اگر پرنده ای بخورد، سیر نمی شود ). اصول کافی، ج 1، ص 93، ح 8.
16. – اشاره است به آیه مبارکه (إنّ الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا له و إن یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب )، بدرستی غیر خدایانی را که می خوانید اگر چه گرد هم آیند مگسی را نخواهند آفرید؛ و اگر مگسی چیزی از آنها برباید، نتوانند آن را بستانند؛ خواهنده و خواسته شده هر دو ناتوان اند. سوره حج، آیه 73.
17. – سوره طه، آیه 125.
18. – شرح چهل حدیث، ص 53.
19. – هیچ مؤثری در عالم وجود ونظام هستی به غیر از خدا نیست.
20. – شرح حدیث جنود عقل وجهل، ص 91- 90.
منبع: در محضر روح الله «نصایح»/حسن قدوسی زاده /انتشارات معارف / قم، آبان 1388.