نویسنده: آیت الله محمد علی تسخیری
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
خداوند متعال از زبان لقمان حکیم می گوید: «و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» (سوره لقمان – 13) (و یاد کن آن گاه را که لقمان به پسرش – در حالی که بدو اندرز می داد – گفت: پسرکم! به خدا شرک نورز که شرک، ستمی بزرگ است.)
در صحبت ها و نوشته های خود مکرراً بر این نکته انگشت گذارده ایم که اسلام، انسان را در نگاهش به واقعیت و موضع گیریش نسبت به آن، متعادل و موزون می خواهد همچنانکه به لحاظ شخصیتی نیز او را هماهنگ و دارای باورها، عواطف و رفتارهای منسجمی می خواهد تا بتواند از هر فرصتی که برایش فراهم می شود بهترین بهره برداری را بعمل آورد زیرا فرصت ها به دلیل دگرگونی اوضاع و احوال و امکانات و شرایط، همیشه فراهم نمی شوند.
در این راستا از امام علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «از جوانیت پیش از پیری و سالخوردگی و از سلامتت پیش از بیماری، استفاده کن.» (1)
نیز فرموده است: «چه کوتاه است فاصله دنیا تا رخت بستن از آن و پیری تا جوانی!» (2)
از جمله ی این فرصت ها، جوانی با تمامی نیرو، زیبایی و خلوص نفس و پاکی و امید به زندگی است، تو گویی بهار زندگی است؛ مرحله ای است که شخصیت آدمی از همه جنبه های عقیدتی – عاطفی و تربیتی در چارچوبی از خردورزی سالم و تربیتی که ریشه در جان دارد، شکل می گیرد و ساخته می شود و به همین دلیل است که اسلام بر این دوره از زندگی این همه تأکید می کند:
– «توبه نیکوست ولی در جوانی نیکوتر است.» (3)
و فرموده آنحضرت (ص): «خداوند آن جوانی را که در عبادت خدا پرورش یافته باشد، زیر سایه خود قرار می دهد.» (4)
و نیز فرمود (ص): «هر کس در جوانی قرآن را فراگیرد با گوشت و خونش عجین می گردد.» (5)
و فرمود (ص): «خداوند جوانی را که جوانی اش را به اطاعت خدا سپری کند، دوست می دارد.» (6) آری، خداوند چنین خواسته که جوان همچنان که در ظاهر، نماد نیرومندی و زیبایی است، در باطن نیز نماد نیرو و زیبایی باشد: امام حسن عسکری (علیه السلام) – از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) – می فرماید: «زیبارویی، جمال ظاهری و خردورزی، جمال باطنی است.»
پیامبر اکرم (ص) در توصیف فاطمه زهرا (س) می فرماید: «خداوند قلب و تمام وجود دخترم فاطمه را تا مغز استخوان سرشار از ایمان ساخته است.»
درست همانگونه که گفته شده است: «عمار یاسر تا مغز استخوان سرشار از ایمان است.»
در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) نیز هماهنگی پرشکوهی میان زیبایی جسمی: «حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم» (سوره یوسف – 31) (… پاکا که خداوند است! (پناه بر خدا!) این نه آدمیزاد، که جز فرشته ای ارجمند نیست.) و زیبایی اخلاقی، برقرار است. او – حضرت یوسف (ع) – بنده جوان و صالح خدا در هر جایی حتی در زندانی است که دیگران را به خدا فرا می خواند: «یا صاحبی السجن أارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (سوره یوسف – 39) (ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟)؛ او در عین حال، جوان شکیبا و خوددار از گناه و معصیت – به رغم همه وسوسه ها – است: «… و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه لا یفلح الظالمون» (سوره یوسف – 23) (… و درها را بست و گفت: پیش آی، از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی گمان ستمکاران رستگار نمی گردند.) و شخصیت او حتی زمانی که حاکم و فرمانروای قدرتمندی می گردد، پابرجا و هماهنگ باقی می ماند: «رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الاحادیث فاطر السماوات و الارض انت ولیی فی الدنیا و الآخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین» (سوره ی یوسف – 101) (پروردگارا! به من از فرمانروایی، پاره ای داده ای و از خوابگزاری، بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمانها و زمین؛ تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی؛ مرا گردن نهاده به فرمان خویش بمیران و به شایستگان بپیوند.)
ابزارهای تربیتی اسلام برای انگشت گذاردن بر این تصویر
متون اسلامی، از همه ابزارها برای انگشت گذاردن بر حقیقت پیش گفته، بهره گرفته اند که به موارد زیر اشاره می کنیم:
یکم: ارایه رهنمود مستقیم در این متون، بطوریکه جوانان را به تعمیق ریشه های عقیده در جان خود و پیوند عواطف با آنها و از آنجا، رفتاری برگرفته از این دو سرچشمه (یعنی عقیده و رفتار)، تشویق و ترغیب می کند؛ این نکته، در پندها و آموزه های لقمان به فرزندش انعکاس یافته است: «و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم * و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر * و ان جاهداک علی ام تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب لی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون * یا بنی انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السماوات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر * یا بنی اقم الصلاه و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور * و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور * و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر» (سوره لقمان – آیات 13 تا 19) (و یاد کن آنگاه را که لقمان به پسرش – در حالی که بدو اندرز می داد – گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک ستمی سترگ است × و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم – مادرش او را با سستی در پی سستی، بارداری کرد و زمان شیرخوارگی وی دو سال بود – که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار که بازگشت همه به سوی من است × و اگر تو را وا دارند تا آنچه را نمی دانی، برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من بازگردد، پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می کرده اید، می آگاهانم × پسرکم، اگر کرداری همسنگ دانه خردلی باشد، در دل صخره ای یا در آسمانها یا در زمین، خداوند آنرا می آورد که خداوند نازک بین دانایی است × پسرکم نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست، بازدار و در آنچه بر سرت آید، شکیب کن؛ بی گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می کنند × و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین به ناز و خرامش، راه مسپار که خداوند هیچ خودپسند خویشتن ستایی را دوست نمی دارد × و در راه رفتنت میانه رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ ها، بانگ دراز گوشان است.)
همچنانکه در اندرزهای مولای متقیان علی (علیه السلام) به فرزندش حسن بن علی (ع) که خود از باشکوهترین اندرزهاست و امام در آن به مسایل بسیاری اشاره فرموده است، منعکس شده که ما تنها به فرازهایی از آن، اشاره می کنیم:
«پسرم! به تو وصیت می کنم که همیشه پرهیزکار باش و از خدا بترس و فرمانش را بگذار و پیوسته دلت را به ذکر او آباد و روشن بدار، رشته پیمانش را سخت با دست بگیر و میان خود و او هیچ سبب و واسطه ای نپذیر.»
«درونت را با پند و اندرز زنده کن و کامهای دل را در پارسایی و وارستگی، بمیران و آن را با یقین و ایمان نیرومند ساز و با دانش و خرد روشن گردان. با یادآوری مرگ در خواریش قرار بده و آهنگ فنا و نیستی و تباهی را بر زبانش بنه، به سوگهای جهان بینایش کن و از پیش آمدهای ناگوار و نابکاری های روزگار بر حذرش بدار.»
«پس برای بهبود آرامگاهت، از هم اکنون بکوش و آخرتت را به دنیایت مفروش.»
«امر به معروف کن تا تو را از نیکان بشمارند و با دست و زبانت از کارهای ناپسندیده و حرفهای زشت بپرهیز و از مردم هرزه دوری جوی تا همه گرامیت بدارند.»
«و از روی مهربانی و دلسوزی در پرورشت کوشش نمودم. بر آن شدم تا تو را که در آستانه عمر و بهار زندگی هستی و نیتی پاک و دلی تابناک داری به بهترین روش تعلیم بدهم.»
«پسرم! همیشه در کار و باری که با کسی داری ایمان و انصافت را بسان ترازو قرار بده و خویشتن را در این کفه و طرفت را در آن کفه، بنه؛ آنچه برای خود می پسندی برای دیگری هم بپسند و هر چیزی را که برای خود بد می دانی برای دیگری هم بد و ناهنجار بدان و همانطور که می خواهی ستمی به تو نشود به هیچ بنده ای ستم مکن.» (7)
دوم: تأکید بر ارزش برخورداری از این صفات؛ در این راستا متون اسلامی، پیامدهای بسیار جالبی برای آن، خاطرنشان کرده اند. از جمله، این فرموده پیامبر اکرم (ص): «خداوند آن جوانی را که در عبادت خدا پرورش یافته باشد، زیر سایه خود قرار می دهد.» (8)
و گفته آن حضرت (ص): «خداوند جوانی که جوانی اش را به اطاعت خدا سپری کند، دوست می دارد.» (9)
امام باقر (علیه السلام) نیز فرمود: «پدرم امام زین العابدین (علیه السلام) هرگاه، به جوانانی که تحصیل علم می کردند نگاه می کرد ایشان را به خود نزدیک می ساخت و می فرمود: مرحبا به شما که ذخیره های دانش هستید و دیری نمی پاید شما که اینک کهتران قومید، مهتران قوم دیگری گردید.» (10)
سوم: ارایه الگوهای والایی از این امر با بهره گیری از پیامبران؛ برخی متون اسلامی [آیات و احادیث] از جمله آیات و روایات زیر تأکید کرده اند که پیامبران جملگی در مرحله جوانی به پیامبری برگزیده شده اند:
«و لما بلغ اشده آتیناه حکما و علما» (سوره یوسف – 22) (و چون به برنایی خویش رسید، بدو نیروی داوری و دانشی بخشیدیم…)
«قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم» (سوره انبیاء – 60) (گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم می گویند، از آنان یاد می کرد.)
و در روایتی، آن حضرت (ص) فرموده است: «خداوند هیچ پیامبری را جز در جوانی مبعوث نکرد.» (11)
و نیز فرمود (ص): «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه جوان بود و هیچ دانشمندی جز در جوانی، دانش فرا نگرفت.» (12)
و به نقل از آن حضرت (ص) آمده که فرمود: «ای خاندان عبدالمطلب! به خدا سوگند که من در میان اعراب هیچ جوانی را ندیده ام که بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قوم خود آورده باشد من برای شما خیر دنیا و آخرت آورده ام.» (13)
پیامبران (علیهم السلام) خود رفتارهای الگویی بسیاری دارند، از جمله جوانی چون ابراهیم (ع) که قرآن کریم درباره اش می گوید: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنا به عالمین * اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون * قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین * قال لقد کنتم انتم و آباوکم فی ضلال مبین» (سوره انبیاء: 54 – 51) (و بی گمان پیش از آن به ابراهیم، کاردانی در خور وی را ارزانی داشتیم و به شایستگی او دانا بودیم × هنگامی که به پدر – سرپرست – قوم خویش گفت: این تندیس ها چیست که شما به خدمت آنها ماندگارید؟ گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافتیم × گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده اید.)
حضرت ابراهیم (ع) نمونه انسان موحد و شیدا و شکیبا و ثابت قدم در اخلاص و فداکار و بری از شرک و پناه آورنده به خدا و دردمندی بردبار و توبه کار بود؛ حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز جوان مؤمنی است که اعلام می کند اگر بر قربانی شدن شکیبایی کرد، به فرمان خداوند بوده است: «قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین» (سوره صافات – 102) (گفت: ای پدر! آنچه فرمان می یابی انجام ده که مرا – اگر خداوند بخواهد – از شکیبایان خواهی یافت.)
و حضرت یوسف (علیه السلام) که خداوند درباره اش می گوید: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین» (سوره یوسف – 24) (… بدین گونه بر آن بودیم تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود.)
و حضرت موسی (علیه السلام) که قدرت او را وسوسه نمی کند بلکه کار نیکو می کند و نیازمندی خود به درگاه به خداوند را اعلام می کند: «فسقی لهما ثم تولی الی الظل فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» (سوره قصص – 24) (پس برای آن دو، گوسفندان را آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی، نیازمندم.)
و این هم جوانان “اصحاب کهف” که جامعه کافر خود را پذیرا نیستند: «نحن نقص علیک نباهم بالحق انهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی» (سوره کهف – 13) (ما داستان آنان را برای تو راستین بازگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم.)
و شکوهمندترین الگو، پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد امین (ص) است که خداوند متعال درباره اش می گوید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا» (سوره احزاب – 21) (بی گمان برای شما در فرستاده خدا، سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خداوند و روز بازپسین امیدوار و خداوند را بسیار یاد می کند.)
از آن حضرت (ص) نقل شده که فرموده است: «من جوانمرد و فرزند جوانمرد و برادر جوانمردم.» (14)
آن حضرت (ص)، همه صفات پسندیده را یکجا در خود گرد آورده بود تا جایی که خداوند متعال درباره اش می گوید: «و انک لعلی خلق عظیم» (سوره قلم – 4) (و به راستی تو را خوبی است سترگ.)
چهارم: از دیگر شیوه ها یا ابزارها، تأکید بر مسؤولیت ویژه جوان نسبت به جوانی خویش است؛ در این راستا از آن حضرت (ص) روایت شده که فرمود: «بندگان خدا همچنان که در روز رستاخیز بر درگاه الهی قرار دارند از عمرشان پرسیده می شود که آنرا چگونه سپری کردند و از جوانی اش، که آنرا چه سان، گذراندند.» (15)
و از امام علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «هر کس در خردسالی کوشش و تلاش نورزد در بزرگسالی، بزرگواری نخواهد دید.» (16)
پنجم: پیامبر اکرم (ص) در راستای تأکید بر اهمیت و برتری جوانان، تنی چند از ایشان را عهده دار پست های حساسی ساخت، از جمله:
1- “مصعب بن عمیر” را که جوان رعنایی بود به عنوان نماینده خود پیش از هجرت به مدینه اعزام داشت تا قرآن را [به مسلمانان آنجا] بیاموزد؛ او نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه بپا داشت. (17)
2- “عتاب بن اسید” را پس از فتح در حنین، به کارگزاری مکه گماشت؛ او در آن زمان 21 سال بیش نداشت. (18)
3- “اسامه بن زید” را به فرماندهی لشکر بزرگی برای جنگ با رومیان منصوب کرد؛ در میان این لشکر، افرادی از مهاجران و انصار حضور داشتند و او در آن هنگام تنها هجده سال سن داشت.
4- “علی بن ابی طالب” (علیه السلام) که وقتی خود (ص) برای شرکت در غزوه تبوک، بیرون شد او را جانشین خویش در مدینه قرار داد و به وی فرمود: آیا می خواهی برای من به منزله هارون برای موسی باشی؟ (19)
5- “معاذ بن جبل” که آن حضرت (ص) در سال فتح، او را راهنمای فقه و سنت قرار داد. (20)
ششم: متون اسلامی، همچنانکه در داستان موسی و بنده صالحی که نوجوان گمراه کننده ی پدر و مادر صالح و مؤمن خویش را از پای در آورد (سوره کهف – آیه 80)، دیگران را از جوان منحرف، متنفر و بیزار می سازند.
هفتم: در عین حال جامعه و پدر و مادر را جداً بر آن داشته که به دنبال فرزند صالح و تربیت و یاری رساندن به او برای پرورش نیکو و عدم سوق وی به عاق شدن، باشند. در این رابطه از پیامبر خدا (ص) نقل شده که فرمود: «خداوند پدر و مادری که فرزندشان را به عاق شدن سوق دهند، نفرین کرده است.» (21)
و نیز از آن حضرت (ص) نقل شده که فرمود: «شما را به جوانان سفارش می کنم که آنها از دیگران دل نازکترند.» (22)
هشتم: اسلام جوانان را بدان فراخوانده که دوستان شایسته و با اخلاق خوبی برای خود برگزینند و از منحرفان فاصله گیرند؛ امام علی بن الحسین (زین العابدین) (علیه السلام) خطاب به فرزندش می فرماید: «زنهار از دوستی و مصاحبت با دروغگو دوری کن که او همچون سرابی است که دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور می سازد، از دوستی و مصاحبت با آدم هرزه دوری کن که ترا به پشیزی می فروشد؛ از دوستی با تنگ چشم و ممسک اجتناب ورز که اندک مالی را که سخت بدان نیاز داری از تو دریغ می دارد؛ از دوستی و مصاحبت با “گسسته از خویشان خود” دوری کن که او را در کتاب خدا، نفرین شده یافتم.» (23)
و بدین ترتیب، اسلام می کوشد نسل جوان و شایسته ای پرورش دهد که بتواند امانت الهی را بر دوش کشد و با قدرت و صلابت، مقتضیات جانشینی خدا بر روی زمین را تحقق بخشد.
پی نوشت ها :
1. “غرر الحکم”، حدیث 4381.
2. همان منبع، حدیث 9689.
3. “مجموعه ورام” جلد دوم، صفحه 118.
4. “مجمع البیان” جلد دوم، صفحه 285.
5. “کنزالعمال” جلد اول، صفحه 532.
6. “کنزالعمال” جلد اول، صفحه 776.
7. “نهج البلاغه”، توضیح “دکتر صبحی الصالح”، از صفحه 391 تا 406.
8. “مجمع البیان”، جلد دوم، صفحه 285.
9. “کنز العمال”، جلد اول، صفحه 532.
10. “الدرالنظیم”، صفحه 587.
11. “کنزالعمال”، جلد اول، صفحه 475.
12. “الفردوس”، جلد 4، صفحه 82.
13. طوسی، “الامالی” صفحه 583.
14. “معانی الاخبار”، صفحه 119.
15. این حدیث را “الترمذی” در باب القیامه، روایت کرده است: نیز نگاه کنید به “تاریخ یعقوبی” صفحه 59.
16. “غررالحکم”، حدیث شماره 8272.
17. “بحارالانوار” جلد اول، صفحه 405 و “اسد الغابه”، جلد 4 صفحه 369.
18. “السیره الحلبیه”، جلد 3، صفحه 120.
19. “المراجعات” صفحه 117 که حدیث مشهوری است و “بخاری” و دیگران آنرا با سند نقل کرده اند.
20. “السیره الحلبیه”، جلد سوم، صفحه 130.
21. “شباب قریش”، صفحه 1.
22. “الوسائل”، جلد پنجم، صفحه 115.
23. “تحف العقول”، صفحه 279.
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی