نویسنده: مرتضی کریمی نیا
این نوشتار به بررسی چند واژه، ترکیب و اصطلاح عربیِ به کار رفته در قرآن کریم و مقتضیات ترجمه ی فارسی آن ها می پردازد. در واقع این مقاله را ضمیمه ای بر نوشته ی پیشین من با عنوان «از مقتضیات زبان فارسی در ترجمه ی قرآن»(1) دانست که پیشتر در فصلنامه ی حوزه و دانشگاه انتشار یافته است. موارد مورد بحث در این مقاله عبارتند از دو واژه ی «بعض» و «نفس» و برخی ترکیبات ساخته شده از آن دو.
1. بعض
این واژه، همانند نقیضش کلمه ی «کل»، در اصل برای قید مقدار در زبان عربی به کار می رود و غالباً میزان و مقدار چیزی را نشان می دهد. این دو کلمه (بعض و کل) همواره به اسم پس از خود اضافه می شوند و هیچ گاه با الف و لام نمی آیند؛ (2) اما گاه مضاف الیه این دو کلمه حذف می شود و به جای آن تنوینی به نام «تنوین عوض» می آید. (3) مانند آیه ی کُلٌّ أَتَوهُ داخِرینَ (نمل، 87). چند مثال ساده قرآنی از کاربرد کلمه ی بعض در مقام قید مقدار اینهایند: قال لَبِثتُ یَوماً أَو بَعضَ یَومٍ (بقره، 259)؛ وَ یَقُولُونَ نُؤمنُ بِبَعضٍ و نَکفُرُ بِبَعضٍ (نساء، 150)، فَلَعَلَّکَ تارِکُ بَعضَ ما یُوحی اِلَیکَ (هود، 12). در کاربرد ساده ی واژه ی «بعض» همواره فعل مفرد مذکر به کار می رود. (4) از این نظر فرقی نمی کند که مضافٌ الیه آن مفرد باشد مانند بعض السیاره(5)، جمع سالم مانند بعض الأعجمین(6) و بعض النبیّین، (7) یا جمع مکسر مانند بعضی أزواجه (8) و بعض الأقاویل. (9) به عکس کلمه ی «کلّ» غالباً (10) در مفرد، تثنیه، جمع، مذکر و مؤنث بودن تابع مابعد خود است. چند مثال قرآنی چنین است: مفرد مذکر: و کُلَّ شَیءٍ فَصَّلناهُ تَفصیلاً (اسراء، 12)؛ مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِسابِ (غافر، 27). مفرد مؤنث: تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَهٍ عَمّا أَرضَعَت (حج، 2)؛ لِتُجزی کُلُّ نفسٍ بما تَسعی (طه، 15). جمع مذکر: یَوم نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِم (اسراء، 71)؛ کُلُّ حِزبٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُونَ(روم، 32). (11)
1ـ1ـ بعض به معنای «یکی از» یا «بعضی از»
از همین جا می توان تفاوت ساختاری مهم کلمه ی «بعض» در عربی و واژه ی «بعضی» در فارسی را دریافت. «بعضی» در زبان فارسی امروز، ضمیر فعل جمع می گیرد و -جز به نادرست- در اطلاق بر یک شخص یا یک شیء به کار نمی رود؛ اما کلمه ی «بعض» در زبان عبری غالباً بر یک چیز یا یک فرد اطلاق می شود و در غیر این حالت، برای بیان بخشی نامعیّن از چیزی به کار می رود.
نمونه ای از این دو گونه کاربرد کلمه ی «بعض» در آیه ی سوم سوره ی تحریم آمده است: وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ(تحریم، 3). بنابراین آیه، پیامبر رازی را تنها و تنها به یکی از همسرانش گفته، چرا که در ادامه ی آیه آمده است: فَلَمّا نَبَّأَت بِهِ. (12) لذا «بعض» نخست را نباید به «بعضی» و مانند آن ترجمه کرد، بلکه باید گفت: یکی از همسرانش. اما «بعض» دوم و سوم را به بخشی، برخی و پاره ای می توان برگرداند. ترجمه های تحت اللفظی قدیم چون ترجمه ی تفسیر طبری، ترجمه ی قرآن موزه ی پارس، و ترجمه قرآن مورخ 556 این واژه را به برخی و بعضی- نه یکی ترجمه کرده اند. (13) ترجمه ی تفسیر طبری: «و چون پنهان کرد پیغامبر سوی برخی زنان او سخنی». اما میبدی که اغلب در این موارد سربلند بیرون می آید، به درستی در ترجمه ی خود واژه ی «یکی» به کار برده است: «راز کرد پیغامبر با یکی از زنان خویش چون آن زن آن سخن بگفت دیگری را… » (میبدی). (14)
از میان چند ترجمه ی معاصر فارسی، آقایان آیتی، فولادوند، مجتبوی، موسوی گرمارودی، بهرام پور و طاهری، آیه را درست ترجمه کرده و آقایان امامی، الهی قمشه ای، خرمشاهی، پاینده و مکارم شیرازی نادرست ترجمه کرده اند. ترجمه ی آقای بهاءالدین خرمشاهی چنین است: «و چنین بود که پیامبر سخنی را پوشیده وار به بعضی از همسرانش گفت؛ و چون آن را [آن زن به زن دیگر] خبر داد… » ترجمه ی استاد مکارم شیرازی: «(به خاطر آورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد… ».
دیگر مثال این بخش را از یکی از ترجمه های کهن فارسی، از فرهنگنامه ی قرآنی می آورم (15) که نشان می دهد ترجمه ای از قرآن به زبان فارسی (ظاهراً از قرن هفتم) و از نظر برابرهای فارسی زیباست. (16) مترجم در ترجمه ی کلمه «بعض» در آیه ی اِن نَقولُ إلّا أعتَریکَ بَعضُ الهَتِنا بِسوءٍ (هود، 54)، واژه ی «یکی» به کار برده است. همین آیه را میبدی به درستی چنین ترجمه کرده است: «نمی گوئیم ما بتو مگر این که بتو رسانید یکی از خدایان ما گزندی»؛ و ترجمه ی فارسی مؤلفی ناشناخته (از حدود قرن چهارم هجری) در بخشی از تفسیری کهن به پارسی این گونه است: «نکوئیم مکر که بتو رسید از خدایان ما بَذِ یکی و بتو رسانید یکی از خدایان ماگزندی».
اغلب ترجمه های فارسی معاصر از این آیه غیر دقیق اند که در زیر آنها را می آورم.
مجتبوی: جز این نمی گوییم که برخی از خدایان ما به تو گزندی رسانیده اند.
مکارم شیرازی: ما (درباره ی تو) فقط می گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند.
فولادوند: [چیزی] جز این نمی گوییم که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده اند.
خرمشاهی: ما جز این نمی گوییم که بعضی از خدایان به تو گزند رسانده اند.
پاینده: جز این نگوییم که بعضی از خدایان ما آسیبی بتو رسانده اند.
امامی: جز این نگوییم که بعضی از خدایان مان تو را گزند زده اند.
ترجمه های آقایان آیتی، موسوی گرمارودی، طاهری قزوینی، انصاری و بهرام پور نیز کمابیش همین گونه اند. در ادامه به دو کاربرد اصطلاحی و خاص واژه ی «بعض» که در قرآن کریم به کار رفته اند اشاره می کنم.
1ـ2- بعضی در مقام نکره ساز
در واژه ی «بعض» نوعی ابهام و عدم تعیین نهفته است. وقتی می گوییم: «إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ» (حجرات، 12)، به روشنی تمام گمانهای ناپسند و گناه را در سخن خود بیان نکرده ایم. به همین سان، در آیات فَقُلنا أضرِبُوهُ بِبعضِها (بقره، 73)، و یَومَ یَأتی بَعضُ ایاتِ رَبِّکَ (انعام، 158) و مانند آن ها ابهام و عدم تعیّن باقی است. این عدم تعیّن گاه از نظر زبانی چنان ادا می شود که مضاف الیه «بعض» کاملاً معنای نکره به خود می گیرد؛ هر چند از نظر دستوری در ظاهر نشانه ی کلمات معرفه را دارد.
نمونه ای قرآنی از این ساختار، آیه ی و أَلقُوهُ فی غَیابَتِ الجُبِّ یَلتَقِطهُ بَعضُ السَّیّارَهِ (یوسف، 10) است. مراد گوینده ی این سخن آن بوده که یوسف را در چاهی بیندازند تا کاروانی او را بیابد و با خود ببرد «بَعضُ السَّیارَهِ» با آن که در ظاهر دستوری اش در زبان عربی، ساخت معرفه دارد، اما به دلیل ماهیت کلمه ی «بعض» در معنا کاملاً نکره و نامعیّن است. شاید این امر برخاسته از ماهیت وحدت ساز کلمه «بعض» نیز باشد. از همین رو در ترجمه ی فارسی آن، با رعایت مقتضیات زبان فارسی باید بگوییم: «کاروانی». اغلب مترجمان فارسی قرآن کریم تحت تأثیر زبان عربی قرآن، این عبارت را به برخی از کاروانیان، بعضی از کاروانیان و غیره ترجمه کرده اند که صحیح – یا دست کم با توجه به فعل مفرد جمله، گویا و دقیق – به نظر نمی رسد. ترجمه ی این عبارت به «یکی از کاروانیان» یا «یک کاروان» نیز خوب است که میبدی در قرن ششم تقریباً چنین کرده است: «بیفکنید او را در کنج قعر چاه تا برگیرد او را کسی از کاروانیان». (17) از میان مترجمان معاصر، تنها آیتی، الهی قمشه ای، انصاری و بهرام پور صحیح و روان ترجمه کرده اند: «تا کاروانی او را برگیرد» (آیتی)؛ «که کاروانی او را بیابد (و با خود به دیار دور برد)» (الهی قمشه ای). سایر ترجمه ها اینهایند:
انصاری: تا کسی از مسافران او را برگیرد.
بهرام پور: تا یکی از کاروان ها او را برگیرد.
مجتبوی: تا برخی از کاروانیان او را برگیرد.
خرمشاهی: که برخی از کاروانیان او را برگیرد.
مکارم شیرازی: تا بعضی قافله ها او را برگیرند.
امامی: تا برخی از راهیان بردارندش.
فولادوند: تا برخی از مسافران او را برگیرند.
پاینده: که بعضی از مسافران او را برگیرند.
موسوی گرمارودی: تا برخی از کاروانیان (وی را بیابند و) بردارند. (کذا فی المتن)
مثال بعدی آیات وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ (حاقه، 44ـ46) است که در آن، «بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ» به معنای «سخنانی» یا «بافته هایی» است. مراد و مفهوم آیات فوق این است که اگر پیامبر بر ما دروغی یا سخنانی می بست، ما چنین و چنان می کردیم؛ نه آن که اگر وی برخی دروغها یا بعضی سخنان را به ما نسبت می داد… ترجمه ی اخیر موهم آن است که تنها برخی دروغها (و نه برخی دیگر) موضوع این حکم الهی است. چند ترجمه ی درست فارسی از قدیم و جدید اینهایند:
میبدی: اگر رسول بر ما هیچ سخن فرانهادی جز از گفته ی ما.
سورآبادی: اگر بر ما بافتی محمد برخی، یعنی حرفی از این قرآن.
تفسیر قرآن مجید کمبریج: اگر محمد بر ما دروغ سازدی و چیز گویدی.
مکارم شیرازی: اگر او سخنی دروغ بر ما می بست.
خرمشاهی: اگر بر ما سخنانی می بست.
امامی: اگر او بر ما سخنی می بست.
طاهری: اگر [محمد] سخنانی به دروغ بر ما بسته بود.
ترجمه های نادرست:
شاه ولی الله دهلوی: اگر می بست پیغامبر بر ما بعض سخن ها را.
الهی قمشه ای: و اگر (محمد ص) از دروغ بر ما برخی سخنان را می بست.
مجتبوی: اگر وی برخی سخنان را بر ما برمی بافت.
فولادوند: اگر [او] پاره ای گفته ها بر ما بسته بود.
آیتی: اگر پیامبر پاره ای سخنان را به افترا بر ما می بست.
موسوی گرمارودی: اگر (این پیامبر) بر ما، برخی سخنان را نسبت می داد.
نمونه ی دیگر آیات وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (شعرا، 198ـ199) است که در این جا نیز، کلمه ی «بعض» مانند دو آیه ی پیش به کار رفته است. ضمیر فاعلی و فعل «فَقَرَأَهُ» نشان می دهد که «بَعضَ الأعجَمینَ» مفرد و البته در سیاق کلام نکره است و ترجمه ی آن به صورت برخی از عجمها یا بعضی عجمها نادرست است. ترجمه ی صحیح آیه چنین است: اگر آن را بر عَجَمی (یا یکی از عجمها) فرو می فرستادیم و او آن را بر ایشان می خواند، بدان ایمان نمی آوردند. سورآبادی و میبدی از میان مترجمان قدیم، و آقایان آیتی و طاهری قزوینی این آیات را صحیح ترجمه کرده اند. ترجمه ی طاهری: «اگر ما آن [قرآن] را بر یک غیر عرب نازل کرده بودیم، و او آن را بر مردم مکه می خواند، به آن ایمان نمی آوردند». (18). ترجمه های نادرست:
پاینده: اگر آنرا ببعضی عجمان نازل کرده بودیم و برای ایشانش همی خواند بدان ایمان نمی آوردند.
مجتبوی: اگر آن (قرآن) را بر برخی عجمان فرو فرستاده بودیم، و وی آن را بر ایشان می خواند، بدان ایمان نمی آوردند.
مکارم شیرازی: هر گاه ما آن را بر بعضی از عجم [= غیر عرب] ها نازل می کردیم، و او آن را بر ایشان می خواند، به آن ایمان نمی آوردند.
فولادوند: اگر آن را بر برخی غیرعرب زبانان نازل می کردیم، و [پیامبر] آن را بر ایشان می خواند، به آن ایمان نمی آوردند. (19)
خرمشاهی: اگر آن را بر بعضی از مردم بیگانه زبان نازل کرده بودیم، سپس آن را بر ایشان می خواند؛ بدان ایمان نمی آوردند.
انصاری: اگر آن را بر برخی عجمیان نازل می کردیم و آن را بر ایشان می خواند به آن مؤمن نمی شدند.
موسوی گرمارودی: اگر آن را بر کسانی غیر عربی زبان نازل کرده بودیم؛ که او آن را بر ایشان می خواند؛ بدان ایمان نمی آوردند.
1 -3- بعضکم بعضاً: یکدیگر، همدیگر
از مهم ترین ترکیبهایی که با «بعض» ساخته می شود، تعابیری چون بعضکم ببعض، بعضهم علی بعض، بعضنا البعض و… است. این تعابیر و امثال آن ها همگی از سه بخش تشکیل یافته اند:
الف) دوباره کلمه ی «بعض».
ب) ضمیری چون نا، هُم، کُم و گاه «ه» یا «ها».
ج) یکی از حروف جرّ مانند باء، فی، علی، لام، مِن. گاه به جای این حروف جرّ نشانه ی مفعولی، فاعلی، ابتدائیت و مانند آن جایگزین می شود.
بیش از 90% از کاربردهای کلمه ی «بعض» در قرآن کریم چنین ساختاری دارند که در زبان عربی اصطلاحی خاص به شمار می آید. در واقع این تعبیر، مفهوم «یکدیگر / همدیگر را در زبان عربی می رساند و ترجمه ی لفظ به لفظ آن در زبان فارسی یا هر زبان دیگری نادرست است. برای بیان مفهوم و معنای یکدیگر/همدیگر، هیچ تعبیر مستقل دیگری در زبان عربی نداریم؛ (20) حال آنکه این مفهوم از تعابیر کلیدی و پایه در تمام زبان ها به شمار می آید. چند مثال قرآنی برای این کاربرد اینهایند.
«وَ إذا خَلا بَعضُهُم إلی بَعضٍ قالُوا؛ چون با یکدیگر خلوت کنند، گویند: (بقره، 76).
«وَ إذا ما اُنزِلَت سُورهٌ نَظَرَ بَعضُهُم إلی بَعضٍ؛ چون سوره ای فرو آید، به یکدیگر می نگرند» (توبه، 127).
«ألأَخلآءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ؛ دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند»(زخرف، 67).
«فَأَقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ یَتَلاوَمُونَ؛ سرزنش کنان به یکدیگر رو کردند» (قلم، 30).
لا تَجعَلُوا دُعاءَ الرََّسولِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضًا؛ پیامبر را در میان خود چونان یکدیگر صدا مزنید» (نور، 63).
«لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً؛ غیبت یکدیگر مکنید»(حجرات، 12).
ترجمه ی این اصطلاح به «بعضی از شما بعضی دیگر را» یا «بعض شما بعضی را» میراث برگردانهای تحت اللفظی و کهن فارسی از قرآن کریم است که در قدیم تقریباً همه جا رعایت می شده است. فرهنگنامه ی قرآنی که فرهنگ برابرهای فارسی قرآن بر اساس 142 نسخه ی خطی کهن محفوظ در کتابخانه ی مرکزی استان قدس رضوی را ارائه می دهد، ترجمه ی عبارت های «بعضنا بعضاً»، «بعضهم ببعض» و «بعضکم علی بعض» را در بیش از 25 آیه ی قرآن از مترجمان فارسی قدیم آورده است. (21) این ترجمه ها که اغلب در فاصله ی قرون چهارم تا نهم هجری صورت پذیرفته اند، در برابر این اصطلاح معادلهایی چون لختی، پارَ، پاره، پاره ی دیگر، بهری(22)، بهره ی، برخی، برخ، ورخی، دیگری، گروه، گروهی، بخش و اندک را به کار برده اند. در این میان تنها چهار ترجمه ی قدیمی فارسی (شماره های 6، 10، 24 و 39) در برگردان چهار آیه ی مختلف واژه ی فارسی «یکدیگر» را به کار برده اند. (23) طبیعی است که غلبه ی زبان تحت اللفظی در نخستین ترجمه های فارسی قرآن به مترجم اجازه نمی داده است تا قرآن را آن گونه که سلیس و روان سخن می گوید و می نویسد، به فارسی ترجمه کند. آثاری چون ترجمه ی تفسیر طبری (از نیمه ی قرن چهارم)، ترجمه ی قرآن موزه ی پارس (احتمالاً از اوایل قرن پنجم) و ترجمه ی قرآن (نسخه ی مورخ 556 هجری)، نیز به خوبی تأثیر و هیمنه ی زبان ترجمه ای را در برگردان رایج ترین تعابیر و اصطلاحات زبان عربی نشان می دهند. (24)
با این همه وقتی به سراغ ادیبانی چون سورآبادی (قرن پنجم)، میبدی (قرن ششم) یا مؤلف تفسیر قرآن مجید کمبریج (در میانه ی قرون چهارم تا ششم) می رویم، ترجمه ی ایشان از اغلب یا اکثر موارد به کار رفته ی این اصطلاح در قرآن کریم را صحیح و سر راست می یابیم. چند نمونه ی صحیح از ترجمه های کهن به فارسی را می خوانیم.
تفسیر قرآن مجید کمبریج:
«قالُوا لا تَخَف خَصمانِ بَغی بَعضُنا عَلی بَعضٍ؛ گفتند از ما مترس که ما هردو خصمانیم، و از ما بر یکدیگر ستم است»(ص، 22).
«وَ لکن لِیَبلُوَا بَعضَکُم بِبَعضٍ؛ و لکن خواست تا شما را بیکدیگر آزموده کند» (محمد، 4).
«و اَقبَلَ بَعضهم عَلی بَعض یتساءَ لُونَ؛ و ایشان اندر بهشت روی سوی یکدیگر کنند» (طور، 25).
قرآن کریم، با ترجمه ی نوبت اول از: کشف الاسرار میبدی:
«وَ رَفَعنا بعضَهُم فوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضًا سُخریًّا؛ و برداشتیم ایشان را زبر یکدیگر در عز و در مال پایه ها افزودنی تا یکدیگر را به چاکری و بندگی گیرند و زیر دستی سازند» (زخرف، 32).
«وَ قُلنَا أهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ؛ و گفتیم فرو روید یکدیگر را دشمن و بر یکدیگر گماشته» (بقره، 36)(25)
«وَلا تَتَمَنَّوا ما فَضَّل اللهُ بِه بَعضُکُم عَلی بَعضٍ؛ و آرزو مکنید آن چیز را که الله تعالی شما را بآن بیکدیگر افزونی و فضل داد» (نساء، 32).
«ألمنافِقُونَ ألمُنافِقاتُ بَعضُهم مِن بَعضٍ؛ مردان و زنان منافقان همه از یکدیگراند» (توبه 67).
«ألمنافِقُونَ ألمُنافِقاتُ بَعضُهم أولیاءُ بَعضٍ؛ مؤمنان، مردان و زنان منافقان یاران یکدیگراند» (توبه 71).
بخشی از تفسیر کهن به پارسی، از مؤمنی ناشناخته (حدود قرن چهارم هجری):
«ألمُنافِقُونَ و ألمُنافِقاتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ؛ منافقان مردان و زنان همه از یکدیگراند» (توبه، 67).
«وَ ألمؤمِنونَ و المُؤمناتُ بَعضُهُم أولیاءُ بَعضٍ؛ مؤمنان مردان و زنان یاران یکدیگراند» (توبه، 71).
«وَ یَجعَلَ ألخَبیثَ بَعضَهُ عَلی بَعضٍ فَیَرکُمَهُ جَمیعًا؛ و باطلِ اهلِ باطل بر هم می اوکند تا رُکَمَه گردد، همه» (انفال، 37).
«وَ إذا ما أُنزِلَت سُورهٌ نَظَرَ بَعضُهُم إلی بَعضٍ؛ و آن که سوره ی فرو فرستاده آمذیذ با یکدیگر نکرستندید و در یکدیگر نموذنذید» (توبه، 127).
تفسیری بر عشری از قرآن مجید (نسخه ی محفوظ در کتابخانه ی موزه ی بریتانیا):
«وَ تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئذٍ یَموجُ فی بَعضٍ؛ بگذاشتیم آن روز ایشانرا تا بیک دیگر اندر افتادند» (کهف، 99).
«وَ لَعلا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ؛ مرو را قهر کندی چنانکه ملوک دنیا بر یکدیگر کنند» (مؤمنون، 91).
«فَأَتَبَعنا بَعضَهُم بَعضاً؛ لاجرم از پس یک دیگر شان هلاک می کردیم» (مؤمنون، 24)
«لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً؛ خواندن پیامبر را برابر مدارید با خواندن یک دیگرتان»(نور، 63).
زبان تحت اللفظی کهن در ترجمه، کمابیش به بسیاری از مترجمان متأخر نیز سرایت کرده است. از جمله آن ها کمال الدین حسین کاشفی (در قرن نهم) و شاه ولی الله دهلوی، پارسی گوی هندی در قرن دوازدهم هجری اند که تقریباً همه جا این اصطلاح را کلمه به کلمه ترجمه کرده اند. به چند نمونه از هریک اشاره می کنم.
مواهب علیه یا تفسیر حسینی (بفارسی)، از کمال الدین حسین کاشفی: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ؛ دوستان در آن روز بعضی از ایشان مر بعضی را دشمن باشند»(زخرف، 67).
«وَ لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ؛ و آشکار مسازید برای او سخن را هم چون آشکارا خواندن برخی از شما مر بعضی را»(حجرات، 2).
«لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً؛ باید که غیبت نکند بعضی از شما بعضی دیگر را» (حجرات، 12).
قرآن مجید، با ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی:
«وَ إِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا؛ و چون تنها شوند بعض از ایشان با بعضی گویند» (بقره، 76).
«وَ مَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَهَ بَعْضٍ ؛ و نیستند بعضی ایشان پیروی کننده قبله ی بعض دیگر را» (بقره، 145).
«بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ؛ بعضی شما از جنس بعض است» (آل عمران، 195).
«وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً؛ و ساختیم بعض شما را در حق بعضی ابتلائی» (فرقان، 20).
به همین میزان می توان گفت مترجمان فارسی معاصر نیز هر جا و هر اندازه که در بند زبان عربی متن قرآن بوده اند، شیوه ی قدما را برگزیده و هرگاه به صرافت طبع خود در زبان فارسی رجوع کرده اند، آن را به «یکدیگر» برگردانده اند. فی المثل شادروان سید جلال الدین مجتبوی که تأکید و اهتمامی بسیار به مطابقت ترجمه اش با متن قرآن داشته، در اکثر موارد این اصطلاح رایج عربی را واژه به واژه ترجمه کرده است. چند نمونه از ترجمه ی وی را مرور می کنیم:
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا؛ خواندن پیامبر را میان خود همانند خواندن برخی از شما برخی دیگر را مسازید»(نور، 63).
«بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا؛ بلکه ستمکاران برخی به برخ دیگر جز فریب وعده نمی دهند»(فاطر، 40).
«وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُواْ؛ چون برخی شان با برخی تنها نشینند»(بقره، 76).
«وإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ؛ ستمکاران برخی دوستان برخی دیگرند» (جاثیه، 19). (26)
«وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا؛ هر چند برخی از آنان یار و همپشت برخی باشند» (اسراء، 88).
از سوی دیگر، مترجمی چون بهروز مفیدی شیرازی که قرآن را نه از عربی، بلکه بر مبنای ترجمه ی رشاد خلیفه از انگلیسی به فارسی درآورده، (27) از آنجا که هیچ گاه با متن عربی آیات روبه رو نبوده، تقریباً همه جا این اصطلاح را به درستی به «یکدیگر» ترجمه کرده است؛ چه رشاد خلیفه، مترجم مصری الاصل قرآن به انگلیسی، همواره در ترجمه ی خود از این اصطلاح، ترکیب انگلیسی one another یا each other را نهاده است.
اکنون که ما بسیاری از قیود مترجمان نخستین قرآن به فارسی را کنار گذاشته و به زبان روز ترجمه می کنیم، اصرار بر برخی کلیشه های قدیمی به هیچ وجه دقت و امانت در ترجمه به حساب نمی آید و شایسته است مترجمان قرآن در این موارد نیز به زبان فارسی امروز و متقضیات آن توجه کنند. بگذریم که گاه حتی مترجمان معروف معاصر و یا مترجمان دقیق النظر امروز در ترجمه ی جمله ی واحدی از قرآن که در دو آیه ی مختلف آمده، وحدت رویه نداشته و ترجمه هایی دوگانه ارائه داده اند. فی المثل آیه الله مکارم شیرازی در ترجمه ی آیه ی»(وَ) فأَقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ یَتَسآءَلونَ» در آیات 27 و 50 از سوره ی صافات چنین آورده اند:
«و رو به یکدیگر کرده و از هم می پرسند»(صافات، 27).
«بعضی رو به بعضی دیگر کرده می پرسند» (صافات، 50).
و یا برگردان دو آیه ی زیر که مشابهت ساختاری بسیار دارند، در ترجمه ی آقای بهاء الدین خرمشاهی چنین آمده است:
«یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛ بعضی به سخنان آراسته ی ظاهر فریب، پیام و الهام می دهند» (انعام، 112).
«إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا؛ ستمکاران [مشرک] به یکدیگر وعده ای جز از روی فریب نمی دهند» (فاطر، 40).
در پایان این بخش، ترجمه ی مترجمان فارسی معاصر و قدیم از چند آیه ی قرآن را مرور و با هم مقایسه می کنیم که در همگی آنها تعابیر فوق به کار رفته است.
«وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَهَ بَعْضٍ»(بقره، 145).
میبدی: نه تو به قبله ی ایشان پی خواهی برد و نه جهود به قبله ی ترسا و نه ترسا به قبله ی جهود.
پاینده: تو پیرو قبله ی آنها نیستی، آنها نیز پیرو قبله ی یکدیگر نیستند.
خرمشاهی: تو [نیز] پیرو قبله شان نیستی، و آنان پیرو قبله ی همدیگر هم نیستند.
مجتبوی: تو نیز پیرو قبله ی آنها نیستی، و آن ها نیز پیرو قبله ی یکدیگر نیستند.
تقریباً تمام ترجمه های فارسی معاصر و بیشتر ترجمه های کهن در این آیه، درست عمل کرده اند.
«وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا» (حجرات، 12).
میبدی: از پس یکدیگر بد مگویید.
تفسیر قرآن مجید کمبریج: یکدیگر را غیبت مکنید.
پاینده: غیبت همدیگر مگویید.
امامی: در پس یکدیگر بد مگویید.
آیتی: از یکدیگر غیبت مکنید.
مکارم شیرازی: هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند.
مجتبوی: از پس یکدیگر بدگویی- غیبت- نکنید.
فولادوند: بعضی از شما غیبت بعضی نکند.
خرمشاهی: کسی از شما غیبت دیگری نکند.
بهرام پور: کسی از شما غیبت بعضی نکند.
انصاری: برخی از شما برخی دیگر غیبت نکند.
موسوی گرمارودی: برخی از شما، از برخی دیگر، غیبت نکند.
«وَ جَعَلنا بَعضَکُمُ لِبَعضٍ فِتنَهً» (فرقان، 20).
میبدی: شما را با یکدیگر فتنه و آزمایش کردیم.
پاینده: شما را مایه ی امتحان یکدیگر کرده ایم.
آیتی: شما را وسیله ی آزمایش یکدیگر قرار دادیم.
بهرام پور: ما شما [مردم] را وسیله ی آزمایش یکدیگر قرار داده ایم.
طاهری: شما را وسیله ی آزمون یکدیگر ساخته ایم.
مجتبوی: برخی از شما را وسیله ی آزمون برخی دیگر گردانیدیم.
خرمشاهی: بعضی از شما را مایه ی آزمون بعضی دیگر ساخته ایم.
امامی: برخی تان را آزمون برخی دیگر ساختیم.
انصاری: برخی از شما را برای برخی [دیگر مایه ی] آزمونی ساخته ایم.
موسوی گرمارودی: برخی از شما را مایه ی برخی دیگر کردیم.
«وَ أُولُوا ألأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلى بِبَعْضٍ فی کتاب اللَّهِ مِنَ المُؤْمِنینَ وَ المُهاجِرِینَ»(احزاب، 6).
میبدی: خویشاوندان سزاوارترند بیکدیگر (میراث بردن را) در دین خدای از همه گرویدگان هجرت کرده و ناکرده.
پاینده: خویشاوندان در مکتوب خدا بهمدیگر از مؤمنان و مهاجران نزدیکترند.
خرمشاهی: خویشاوندان در [حکم] کتاب الهی نسبت به همدیگر از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارتر [به ارث بردن] هستند.
آیتی: در کتاب خدا خویشاوندان نسبی از مؤمنان و مهاجران به یکدیگر سزاوارترند.
موسوی گرمارودی: خویشاوندان، نسبت به همدیگر در کتاب خداوند، از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند.
مجتبوی: در کتاب خدا خویشاوندان برخی به برخی [در میراث] سزاوارترند از مؤمنان و مهاجران. (28)
انصاری: خویشاوندان در کتاب خداوند، برخی از آنان به برخی [دیگر] از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارترند. (29)
امامی: در کتاب خدا خویشاوندان برخی به برخی سزاوارتراند از گرویدگان و کوچندگان.
«وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»(حجرات، 2).
میبدی: با او بلند سخن مگویید چنانک با یکدیگر بلند گوئید.
سورآبادی: بلند مگویید و به نام مخوانید او را چون بلند کردن و به نام خواندن شما یکدیگر را.
پاینده: با او سخن بلند چون بلند گفتنتان بیکدیگر مگویید.
خرمشاهی: در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همدیگر، بلند حرف مزنید.
امامی: با وی بلند سخن مگویید، چنان که با یکدیگر گویید.
آیتی: همچنان که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او به آواز بلند سخن مگویید.
ترجمه ی تفسیر طبری: مه آشکار کنید او را بگفتار چون آشکارا خواندن برخی از شما برخی را.
مجتبوی: با او بلند سخن مگویید مانند بلند سخن گفتن برخی از شما با برخ دیگر.
2- نفس
«ن ف س» از واژه های کهن در زبان آرامی است که استعمال اسمی آن بسیار فراوان تر و رایج تر از کاربرد فعلی آن بوده است. اگر پاره ای اشعار جاهلی که انتساب آن ها را قطعی نمی توان دانست کنار بگذاریم، در قرآن کریم تنها دو مورد از مشتقات فعلی این ماده به کار رفته است: و الصُّبحِ إذا تَنَفَّسَ (تکویر، 18)؛ و فی ذلک فَلیَتنافَسِ ألمُتنافِسونَ (مطففین، 26). «ن ف س» در حالت اسمی دو شکل اصلی دارد که هر دو از دیگر زبان های سامی (چون عبری، آرامی و سریانی) ریشه گرفته اند. یکی نَفَس (جمع: انفاس) به معنای دم، نسیم هوا و بوی خوش که معادل آن در عبری nāpaš و در سریانی nafeš است؛ و دیگری نَفس (جمع: اَنفس، نفوس) که معادل آن در عبری nāpaš و در سریانی napšā است. (30) این اسم (:نَفس) در زبان عربی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که پاره ای از آن ها عبارتند از: روح، روان، جان، درون، ضمیر، زندگی، کَس، شخص، خون(31)، خود، خویشتن.
مشتقات اسمی و فعلی نفس در زبان عربی تطور و گسترش بسیار داشته است، آنچنان که فرهنگ های معاصر زبان عربی انبوهی از معانی و کاربردهای جدید را برای آن برمی شمارند که اغلب مختص همین زبان و در درون فرهنگ عربی – اسلامی سده های گذشته شکل گرفته اند. در ادامه ی مقاله تنها به برخی از مهم ترین کاربردهای زبانی نفس / انفس می پردازم.
1-2- نفس در قرآن
در قرآن کریم، به ندرت کلمه ی نفس و جمع آن، انفس / نفوس در کاربرد کلامی یا فلسفی امروزی به معنای روح یا نفس مجرد به کار رفته است؛ با این همه دلالت کلمه ی نفس / انفس در پاره ای از آیات قرآن بر مفهوم جان یا روح را نمی توان انکار کرد. (32) کاربردهای مختلف کمله ی نَفس / اَنفُس در قرآن را به ترتیب زیر می توان تقسیم کرد:
الف- نفس به معنای جان، روح در مقابل بدن. در این کاربرد قرآنی، اکثراً کلمه ی نفس همراه با ال (:النفس) به کار می رود، مانند: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا ؛ (زمر، 42)؛ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمْوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ (بقره، 155)؛ النَّفسِ أللَّوامَه (قیامت، 2)؛ ألنَّفسُ ألمُطمَئِنَّهُ (فجر، 27)؛ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (نازعات: 40)؛ إِنَّ النََّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ (یوسف، 53)؛ و نَفسٍ وَ ماسَوّیها (شمس، 53).
ب- نفس به معنای انسان، شخص، تن، جسم انسان. مانند آیات: أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفس (مائده، 45)؛ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ (اسراء، 33؛ انعام، 151؛ و مشابهش در فرقان، 68)؛ خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَهٍ (نساء، 1؛ زمر، 6).
ج- نفس به معنای «کس / فرد» یا «هیچ کس / هیچ فرد» در فارسی. چنانچه مفرد، تنها، نکره و در جمله ی مثبت به کار رود به معنای کس /فرد است، مانند: ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفسٍ ما کَسَبَت (آل عمران، 161)؛ وَ إذا قَتَلتُم نَفساً (بقره، 72). گاه بسته به موقعیت کلام، می توان آن را به «انسان»، در آیه ی أَقَتَلتَ نَفساً زَکیّهً (کهف، 74) یا «یکی» (معادل أحداً) در آیه ی إنّی قَتَلتُ مِنهُم نَفساً (قصص، 33) ترجمه کرد. از سوی دیگر، چنانچه نفس مفرد، تنها، نکره و در جمله ی منفی به کار رود، معادل با هیچ کسی / هیچ فردی است؛ مانند: وَ ما تَدری نَفسٌ بِأیِّ أرضٍ تَموتُ (لقمان، 34)؛ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها (انعام، 152). (33)
د- نفس به معنای درون، ضمیر، دل. تنها در موردی این کاربرد را در قرآن کریم می یابیم که نفس به اسمی علَم یا ضمیری متصل اضافه شود و بر سر آن حرف جرّ «فی» آمده باشد. چند مثال قرآنی برای اسم عَلَم و ضمایر مجروری متصل اینهایند:
إِلا حَاجَهً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا (یوسف، 68).
تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ (مائده، 116).
فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ (یوسف، 77).
تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ (احزاب، 37).
أَوْ أَکْنَنْتُمْ فی أَنْفُسِکُمْ (بقره، 235).
یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مَا لَا یُبْدُونَ لَکَ (آل عمران، 154).
رَّبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ (اسراء، 25).
هـ- نفس / اَنفس به معنای خود / خودتان / خویش / خویشتن. بیشترین کاربرد کلمه ی نفس / أنفس در قرآن کریم، در اضافه به ضمایر متصل چون ک، کُما، کُم، ه، هُما، هُم، ی، و نا است. چنین ترکیبی بیش از دویست بار در قرآن به کار رفته که تقریباً در اغلب این موارد مناسب است در ترجمه ی فارسی آن ها از مشتقات کلمه ی «خود» استفاده کرد. (34) مثالهای قرآنی مختلف این کاربرد در اضافه به ضمیرهای متصل از این قرار است:
خود / خودش، مذکر: فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ (بقره: 231).
خود / خودش، مؤنث: إِن وَهَبَت نَفْسهَا لِلنَّبىِّ (احزاب، 50).
خودشان، مذکر: إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ (انعام، 26).
خودشان، مؤنث: یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ (بقره، 228).
خودت: وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ (نساء، 79).
خودتان: وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (بقره، 44).
خودم: إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی(نمل، 44).
خودمان: رَبَّنا ظَلَمنا أنفُسَنا (اعراف، 23).
2ـ2ـ انفسکم / انفسهم در معنای یکدیگر
چنان که دیدیم رایج ترین، ملموس ترین و ساده ترین کاربرد نفس / انفس در قرآن کریم، بیان مفهوم اساسی خود (self) است. اما در میان استعمالات متعدد قرآنی از تعبیر انفسکم / انفسهم، موارد معدودی هست که نه می توان آن ها را به خودتان / خودشان ترجمه کرد و نه برگردان آن ها به هیچ یک از صور پیشین ممکن است. کمی دقت در این مثالهای قرآنی، خواننده ی آشنا با زبان عربی را به این نتیجه می رساند که در ترجمه ی این آیات، باید از گونه ای مفهوم تقابل و عمل طرفینی بهره جست، و تنها معادل موجود در زبان فارسی برای این مفهوم واژه های یکدیگر و همدیگر است. مفسّران، لغویان و قرآن پژوهان قدیم در تفاسیر و دیگر کتب خود فراوان بدین امر اشاره کرده اند: فی المثل، مقاتل بن سلیمان (م 150هجری) در بیان وجود مختلف معنایی کلمه ی «نفس» می گوید:
ششم: تَقتُلونَ أَنفُسَکُم، یعنی یکدیگر را می کشید، که این تعبیر در سوره ی بقره [آیه ی 85] آمده است: ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ یعنی یقتل بعضکم بعضاً؛ همانند آن آیه ی قرآن (بقره، 54) که می فرماید: فَاقتُلوا أنفُسَکُم یعنی یکدیگر را بکشید. (35)
بیانی مشابه را ابو عبدالله حسین بن محمد دامغانی (478 هجری) در وجوه و نظایر خود چنین آورده است:
چهارم، تَقتُلونَ أَنفُسَکُم یعنی یکدیگر را می کشید. این سخن خدا در سوره ی بقره [آیه ی 85] که می فرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ» یعنی یکدیگر را می کشید، و آیه ی «فَاقتُلوا أنفُسَکُم» یعنی یکدیگر را بکشید. (36)
اکنون با ذکر چند نمونه ی قرآنی، ترجمه های فارسی مترجمان قدیم و جدید را مرور می کنیم.
فَتُوبُواْ إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ (بقره، 54).
این دستور الهی که خطاب به بنی اسرائیل و به دنبال ماجرای گوساله پرستی آنان صادر (و مجدداً در آیه ی نساء، 66 خطاب به یهودیان عصر پیامبر اکرم بیان) شده است، متضمن فرمان خودکشی نبوده، بلکه مراد آن این است که یکدیگر را بکشید. ابن قتیبه (213ـ276) می گوید: «فاقتلوا انفسکم أى لِیقْتُلْ بَعْضُکُم بعضاً»(37). روشن است که معنای «بعضکم بعضاً» در فارسی همان یکدیگر / همدیگر است. طبری (م 310هجری) نیز در تفسیر این عبارت، 12 روایت از ابن عباس (دو روایت)، مجاهد (3 روایت)، سعید بن جبیر، قتاده، ابن شهاب، ابوالعالیه، سدّی، عبید بن عمرو و ابن اسحاق آورده که در تمامی آن ها این عبارت قرآنی به «کشتن یکدیگر» (قاموا صفین، یقتل بعضهم بعضاً، قام بعضهم الی بعض یقتل بعضهم بعضاً) تفسیر و معنی شده است. (38)
چند ترجمه ی فارسی از آیه ی یاد شده چنین است:
میبدی: پس بازگردید به خداوند و آفریدگار خویش و خویشتن را بکشید.
پاینده: به خالق خویش بازآیید و خودتان را بکشید.
خرمشاهی: اینک به درگاه آفریدگارتان بازگردید و خودتان را بکشید.
امامی: اینک به سوی آفریدگارتان بازگردید و خودهاتان را بکشید.
مجتبوی: اکنون به آفریدگار خویش باز گردید و خود- یکدیگر -را بکشید.
آیتی: اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یکدیگر را بکشید. (39)
انصاری: پس رو به آفریدگارتان آورید، و همدیگر را بکشید. (40)
موسوی گرمارودی: پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید. (41)
وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِّنْهُمْ (نساء، 66).
این آیه خطاب به اهل کتاب معاصر با دوره ی نزول قرآن و حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و مضمون آن تقریباً همان است که به بنی اسرائیل در عصر موسی در حادثه ی گوساله پرستی فرمان داده شده است. پیشتر به آن آیه و برگردانهای مترجمان فارسی از آن اشاره کردم. اکنون ترجمه ی همان مترجمان از این آیه را مرور می کنیم که گاه با تعبیر به کار رفته در برگردان پیشین متفاوت است.
موسوی گرمارودی: و اگر بر آن ها مقرر می داشتیم که تن به کشتن دهید یا از دیار خویش بیرون روید، جز اندکی از ایشان آن را انجام نمی دادند. (42)
خرمشاهی: و اگر بر آنان مقرر داشته بودیم که خودتان را بکشید یا از خانه و کاشانه تان بیرون روید، جز اندکی از آنان آن کار را نمی کردند.
انصاری: و اگر بر آنان مقرر می داشتیم که خویشتن را بکشید و یا از خانه هایتان بیرون روید جز اندکی از آنان [حکم مقرر را] انجام نمی دادند. (43)
بهرام پور: و اگر بر آنان مقرر می کردیم که تن به کشتن دهید یا از خانه های خود بیرون شوید، جز اندکی از آنان عمل نمی کردند. (44)
آیتی: و اگر به آنان فرمان داده بودیم که خود را بکشید و از خانه هایتان بیرون روید، جز اندکی از آنان فرمان نمی بردند. (45)
مجتبوی: و اگر ما بر آنان مقرر می داشتیم که خود یکدیگر را بکشید یا از خانه های خویش بیرون شوید جز اندکیشان چنین نمی کردند.
امامی: اگر بر آنان نوشته بودیم که خودهاتان را بکشید یا از خانه هاتان برون روید، نمی کردند، مگر اندکی شان.
پاینده: اگر بر آن ها مقرر داشته بودیم که خودتان را بکشید یا از دیار خویش بیرون شوید، جز اندکیشان چنین نمی کردند.
تَخافُونَهُم کَخیفَتِکُم أنفُسَکُم (روم، 28).
در این آیه برای بیان توحید افعالی برای مشرکان مثلی زده شده است. به آنان گفته می شود که چگونه الله- خدای برتر و خالق همه چیز- را با بتهای خود در تدبیر امور جهان شریک می کنید، حال آن که خود حاضر نیستید با بردگانتان در یک رتبه بنشینید. مضمون آیه این است که آیا هیچ بنده یا برده ای دیده اید که هم طراز و شریک مالی ارباب آزادش باشد و ارباب او چنانکه از دیگر افراد آزاد حساب می برد، از او بترسد؟ «تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ» یعنی از آن بردگان آن گونه بترسید که در زندگی و امور مالی از یکدیگر می ترسید. (46)
مترجمان فارسی گاه در ترجمه ی واژه ی «خودتان» را به کار برده اند و گاه تعبیر درست تر «یکدیگر» را.
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس: می ترسید از ایشان چون ترسیدن شما از یک دیگرتان.
پاینده: از آنها، چنان که از همدیگر بیم می کنید، بیم کنید؟
آیتی: همچنان که شما آزادان از یکدیگر می ترسید از آن ها هم بیمناک باشید؟
موسوی گرمارودی: از آنان همان گونه بهراسید که از همدیگر می هراسید.
بهرام پور: همان طور که [در تصرف مال] از یکدیگر بیم دارند، از [تصرف و تعدی] آن ها بترسید؟
طاهری: در مورد آن ها همان گونه ترس دارید که از یکدیگر دارید؟
مجتبوی: از آن ها [درباره ی اموالتان] بیم دارید چنانکه از خودتان -آزادان- بیم دارید.
امامی: از ایشان چنان می ترسید، که از خودهاتان می ترسید؟
انصاری: در حالی که همچون ترس از خودتان (افراد آزاد) از آنان بترسید.
خرمشاهی: از آنان همان گونه که از [امثال] خودتان بیمناکید، بیمناک باشید؟
وَ لا تَلمِزو أنفُسَکُم (حجرات، 11)
ترجمه ی تفسیر طبری: و مه طعنه زنید تنها شما یکدیگر را.
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس: طعنه مزنید تنهای یکدیگر را.
سورآبادی: غیبت مکنید تنهای خویش را، ای یکدیگر را طعنه مزنید.
میبدی: و بر یکدیگر طنز مدارید.
پاینده: عیب یکدیگر مگویید.
آیتی: از هم عیب جویی مکنید.
بهرام پور: عیب یکدیگر را به رخ نکشید.
انصاری: عیب همدیگر را مجویید.
طاهری: از یکدیگر عیب جویی نکنید.
خرمشاهی: در میان خویش عیب جویی مکنید.
موسوی گرمارودی: در میان خود عیب جویی مکنید.
مجتبوی: از خودتان -یکدیگر- عیب جویی مکنید.
امامی: بر خودهاتان عیب منهید.
فَاذَا دَخَلْتُم بُیُوتَاً فَسَلِّمُوا عَلَی أنْفُسِکُم (نور، 61). (47)
میبدی: زمانی که در خانه ها شوید سلام کنید بر کسان خویش
آیتی: چون به خانه ای داخل شوید بر یکدگیر سلام کنید
خرمشاهی: چون وارد هر خانه ای شدید به همدیگر سلام دهید
طاهری: وقتی وارد منازل می شوید بر یکدیگر سلام کنید
بهرام پور: زمانی که به خانه ها وارد شدید به یکدیگر سلام کنید
موسوی گرمارودی: پس چون به هر خانه ای درآمدید به همدیگر درود گویید
مجتبوی: پس چون به خانه هایی درآیید بر خودتان -بر اهل آن سرای که بر دین شمایند- سلام گویید.
انصاری: پس چون به خانه ها درآیید بر [قوم] خویش سلام گویید
پاینده: چون به خانه ای درآمدید خویشتن را سلامی گوئید
امامی: هر گاه به خانه ای درآیید بر خودهاتان درود گویید
پی نوشت ها :
1. مرتضی کریمی نیا، «از مقتضیات زبان فارسی در ترجمه ی قرآن کریم» فصلنامه ی حوزه و دانشگاه، سال سوم، ش 10، بهار 1376، ص 13ـ25.
2. ازهری، در تهذیب اللغه، ج1، ص 360 می گوید: «قال ابوحاتم: ولاتقول العرب الکل و لا البعض، و قد استعمله الناس حتی سیبویه و الاخفش فی کتابیهما، لقلّه علمهما، بهذا النحو فاجتَنِب ذلک فانه لیس من کلام العرب».
3. ابن هشام انصاری، مغنی البیب عن کتب الاعاریات، تحقیق مازن مبارک و دیگران، ج 1، ص 446ـ447.
4. خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، ج1، ص 283.
5. وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَهِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَهِ (یوسف، 10).
6. وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (شعراء 198ـ199).
7. وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ (اسراء، 55).
8. وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ… (تحریم، 3).
9. وَلَوْ تَقَوّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (حاقه، 44ـ45).
10. در موارد غیر غالب (فی المثل هنگامی که «کل» به جای مضافٌ الیه، تنوین عوض می گیرد)، می توان هم فعل مفرد و هم فعل جمع به کار برد. دو مثال قرآنی چنین است. قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِه (اسراء، 84)، کُلٌّ کانوا ظالِمینَ (انفال، 55)
11. ابن هشام در مغنی اللبیب (تحقیق مازن مبارک و دیگران، ج 1، ص 258ـ262)، علاوه بر ذکر نمونه هایی دیگر از آیات قرآن، مثالهایی نیز از اشعار عرب برای جمع مؤنث و تثنیه مذکر آورده است.
12. ضمیر فاعلی در «نَبَّأَت» مفرد مؤنث است و مراد از آن همان مصداق «بعض ازواجه» است.
13. شاید این عمل مترجمان اولیه ی قرآن را چنین بتوان توجیه کرد که واژه های «بعض» در زبان فارسی قدیم متفاوت بوده اند؛ یعنی «بعض» به معنای بخشی یا پاره ای از چیزی بوده «بعضی» به معنای یکی بوده است. این توجیه را از آن رو آوردم که در غیاث اللغات آمده است: «در لفظ بعضی، یای تحتانی برای وحدت است و اگر وحدت منظور نباشد، آوردن یاء درست نیست» (ر. ک: لغت نامه دهخدا، ذیل واژه ی بعضی). روشن است که این کاربرد متفاوت، گو اینکه روزگاری در زبان فارسی رواج داشته به مرور از میان رفته است و هزاران نقل قول از همان متون کهن می توان یافت که در آن ها، واژه ی «بعضی» به معنای مقداری یا تعدادی به کار رفته است ر. ک: لغت نامه ی دهخدا، همانجا.
14. سورآبادی (متوفای 494ق) نیز ترجمه ی صحیحی آورده است: «و چون راز کرد پیغامبر با یکی از زنان خویش سخنی (و آن حفصه بود)، چون خبر کرد حفصه مر عایشه را بدان… » (ج4، ص 2633).
15. ج1، ص 353.
16. همان، ج1، ص چهل و نه / مقدمه.
17. دو ترجمه ی صحیح و زیبای دیگر از مترجمان قدیم پارسی اینهایند: «تا برگیرد و بردارد او را یکی از راه گذریان» (سورآبادی، قرن پنجم)؛ «تا برگیرد او را کسی از کاروانیان» (بخشی از تفسیری کهن به پارسی، قرن چهارم).
18. ترجمه ی صحیح و زیبای سورآبادی هم چنین است: «وگر فروفرستادیمی این قرآن را بر یکی از بدزبانان تا برخواندی آن را بر ایشان، نبودندی بدان گرویدگان».
19. دیگر ایراد مهم این ترجمه آن است که فاعل «فقرأه» را پیامبر دانسته است؛ گویی که قرار است قرآن بر گروهی از عجمها نازل شود و سپس پیامبر آن را برایشان بخواند!
20. در برخی ساختارهای قرآنی کلمه أنفُس (در أنفُسَنا و أنفُسَکُم و أنفُسَهم) به همراه برخی افعال، معنای «یکدیگر/ همدیگر» را می رساند که در همین مقاله به آن ها اشاره می کنم. گفتنی است این الگوی زبانی در بیان معنای «یکدیگر» امروزه در زبان عربی به کار نمی رود؛ اما ساختار «بعضکم بعضا» همچنان متداول است. به جز این، برخی از ساختارهای فعلی، گاه معنای تقابل و عمل طرفینی را می رسانند. مثلاً باب افتعال: اقتَتَلوا = با هم کارزار کردند؛ باب تفاعل تَضارَبوا = با هم زد و خورد کردند.
21. فرهنگنامه ی قرآنی، ج1، ص 352ـ354.
22. ابوالفتوح رازی در تفسیر فارسی خود روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن همواره با به کارگیری این کلمه، ترجمه ای تحت اللفظی از عبارت «بعضکم بعضاً» ارائه داده است. فی المثل «لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً؛ و غیبت مکنید بهری از شما بهری را» (حجرات، 12)؛
وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ؛ چون بفرستد سورتی، بنگرند بهری با بهری» (توبه، 127).
23. ترجمه ی شماره ی 6 در برگردان آیه ی «کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» (حجرات، 2)، ترجمه ی شماره 10 در برگردان آیه «و اذا خلا بعضهم الی بعض»؛ (بقره، 76)، ترجمه ی شماره ی 24 در برگردان آیه «فان امن بعضکم بعضا» (بقره، 283)، و ترجمه ی شماره ی 29 در برگردان آیه ی «ا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ» (بقره 76) از واژه ی یکدیگر بهره برده اند. فرهنگنامه ی قرآنی، همان، ص 352- 354.
24. به چند نمونه از برگردانهای لفظ به لفظ در این ترجمه ها اشاره می کنم.
«وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ» (صافات، 27).
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس: او روی فاکنند برخی از «ایشان فابرخی می پرسند.
ترجمه ی قرآن نسخه ی مورخ 556: و روی کنند برخی از ایشان وربرخی دیگر همی پرسند یکدیگر را.
ترجمه ی تفسیر طبری: و پیش آمدند برخی از ایشان بر برخی و می پرسند یک دیگر را.
« الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (زخرف، 67).
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس: دوستان در معصیت آن روز، برخی از ایشان مر برخی دشمن باشند.
ترجمه ی قرآن نسخه ی مورخ 556: دوستان روز رستخیز برخی از ایشان دیگر برخ را دشمنی اند.
ترجمه ی تفسیر طبری: دوستان آن روز برخی از ایشان مر برخی را دوشمن اند.
«وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»(جاثیه، 19).
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس: و ستم کاران بهری زیشان دوستان برخی اند.
ترجمه ی قرآن نسخه ی مورخ 556: بدرستی که کافران برخی ازیشان یاران اند دیگر برخ را.
ترجمه ی تفسیر طبری: و که ستم کاران برخی از ایشان دوستان برخی اند.
25. قس با ترجمه ی این آیه ی مشابه در میبدی: «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ؛ گفت فرو روید از آسمان همگان، آدم و حوا ابلیس را دشمن و ابلیس ایشان را دشمن»(طه 123).
26. قس با ترجمه ی صحیح وی از دو آیه ی مشابه: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ؛ و کسانی که کافر شدند دوستان و پیونداران یکدیگرند» (انفال، 73). «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ؛ و مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یکدیگرند»(توبه، 71).
27. قرآن، آخرین کتاب آسمانی، تنها ترجمه ی تأیید شده ی فارسی با متن عربی از نسخه ی انگلیسی دکتر رشاد خلیفه توسط بهروز مفیدی شیرازی، لوس آنجلس (کالیفرنیا، آمریکا): انتشارات تسلیم شدگان متحده ی بین المللی، 1995.
28. ترجمه ی وی از آیه ای مشابه در انفال، 75 به عکس اینجا کاملاً صحیح و روان است: « وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ؛ خویشاوندان در کتاب خدا [درباره ی میراث] به یکدیگر سزاوارترند».
29. وی آیه ی مشابه (انفال، 75) را درست ترجمه کرده است: «خویشاوندان در کتاب الهی به همدیگر [از دیگر مؤمنان] سزاوارترند».
30. محمد جواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان های سامی و ایرانی، ج2، ص 921ـ922.
31. این معنی که در زبان های سامی بسیار کهن و اصیل است، در قرآن به کار نرفته است. بلاشر حدس می زند، دلیل این امر آن باشد که قرآن به روشنی بسیاری از الفاظ را از معانی مادی شان دور کرده و در مفاهیم غیرمادی شان به کار می برد. نگاه کنید به مقاله ی بلاشر در زیر:
Régis Blachère, (Note sur is substantif nafs “souffle vital”, “āme” , dans le Coran), Semitixca 1 (1948) pp. 69ـ77.
32. در مقابل، دسته ای معتقدند نفس/ نفوس در قرآن معنای جان، روح یا نفس انسانی نمی دهد و گروهی دیگر، در تقابل صد و هشتاد درجه ای، حتی پاره ای از کاربردهای ساده ی نفس بر معنای کَس، تن، فرد، آدمی و انسان را به معنای روح و نفس مجرد انسانی (در کامل ترین مفهوم فلسفی اش) می انگارند.
33. گاه حتی در این حالت ترکیب «کل نفسٍ» در جمله ی منفی قرار می گیرد که باز هم آن را به «هیچ کس» ترجمه می کنیم؛ مانند آیه ی لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها (انعام، 164).
34. بجز مواردی که در قسمت «د» گذشت.
35. مقاتل بن سلیمان بلخی، الاشیاء و النظائر فی القرآن الکریم، تحقیق عبدالله محمود شحاته، ص 271.
36. ابوعبدالله حسین بن محمد دامغانی، الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، تحقیق محمد حسن ابوالعزم الزفیتی، ج2، ص 268. نیز نگاه کنید به زیدبن علی، غریب القرآن المنسوب الشهید زین بن علی بن الحسین، تصحیح محمد جواد حسینی جلالی، ص 127؛ ابن قتیبه، تأویل مشکل القرآن، ص 371.
37. ابن قتیبه دینوری، تفسیر غریب القرآن، تحقیق شیخ ابراهمیم محمد رمضان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1421/ 2000م، ص 49.
38. محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، تحقیق علی عاشور، ج 1، ص 328ـ331. شریف مرتضی نیز در غرر الفوائد و درر القلائد نخست دیدگاه مفسران به سه دسته می کند. الف) خداوند به آن ها فرمان خودکشی داده است. ب) خداوند فرمان داده یکدیگر را بکشند. ج) فرمان داده خود را تسلیم کشته شدن کنند (تکلیف الاستسلام للقتل). وی از این میان، قول نخست را به دلایل کلامی و تاریخی مردود می شمارد و دو وجه دیگر را تأیید می کند؛ در آخر وی وجهی را اضافه می کند که در دیگر تفاسیر نیامده است: «ای اجتهدوا ممّا أقدمتم علیه و الندم علی ما فات، ادخال المشاق الشدیده علیکم فی ذلک، حتی تکادوا ان تکونوا قتلتم انفسکم». نگاه کنید به شریف مرتضی، علی بن الحسین الموسوی، امالی المرتضی: غرر الفوائد و درر القلائد، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 371ـ373.
39. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 66 نساء است.
40. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 66 نساء است.
41. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 66 نساء است.
42 مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 54 بقره است.
43. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 54 بقره است.
44. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 54 بقره است.
45. مخالف با ترجمه ی همین مترجم از آیه ی 54 بقره است.
46. ابن قتیبه دینوری، تأویل مشکل القرآن، ص 382.
47. قال الحسن: لیسلم بعضکم علی بعض، کما قال تعالی: وَ لا تَقتُلُوا أنفُسَکُم، ابن قتیبه، تفسیر غریب القرآن. ص 264.
فهرست منابع تحقیق:
الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم، مقاتل بن سلیمان بلخی، تصحیح عبدالله محمود شحاته، قاهره، وزاره الثقافه، 1395ق / 1975م.
الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، ابو عبدالله حسین بن محمد دامغانی، تحقیق محمد حسن ابوالعزم الزفیتی، قاهره، وزاره الاوقاف، 1421 / 2000م.
امالی المرتضی: غرر الفوائد و درر القلائد، علی بن حسین موسوی علوی معروف به شریف رضی، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1373 ق / 1954م.
بخشی از تفسیری کهن به پارسی، از مؤلفی ناشناخته (حدود قرن چهارم هجری)، تصحیح مرتضی آیت الله زاده ی شیرازی، تهران، نشر میراث مکتوب و مرکز فرهنگی نشر قبله، 1375.
تأویل مشکل القرآن، ابن قتیبه دینوری، تصحیح احمد صقر، چاپ دوم، قاهره، دارالتراث، 1393ق / 1973م.
ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، تصحیح اسعد الطیّب، قم، انتشارات اسوه، 1414.
ترجمه ی تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، چاپ سوم، تهران، توس، 1367.
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس، از مترجمی ناشناس، به کوشش علی و رواقی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1355.
ترجمه ی قرآن (نسخه ی مورخ 556هجری)، به کوشش محمد جعفر یاحقی، چاپ اول، تهران، مؤسسه فرهنگی شهید محمد رواقی، 1364.
تفسیر سورآبادی «تفسیر التفاسیر»، ابوبکر عتیق نیشابوری، مشهور به سورآبادی، تصحیح سعیدی سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو، 1381.
تفسیر غریب القرآن، ابن قتیبه دینوری، تصحیح شیخ ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1421ق / 2000م.
تفسیر قرآن مجید، نسخه محفوظ در کتابخانه ی دانشگاه کمبریج، تصحیح جلال متینی، چاپ اول، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
تفسیری بر عشری از قرآن مجید، نسخه ی محفوظ در کتابخانه ی موزه ی بریتانیا، تصحیح جلال متینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352.
تهذیب اللغه، ابومنصور محمد بن احمد ازهری، تحقیق ریاض زکی قاسم، بیروت، دارالمعرفه، 1422 / 2001.
جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تحقیق علی عاشور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1421ق /2001م
رض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ابوالفتوح رازی، به کوشش محمد جعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، چاپ دوم، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1337- 1378.
غریب القرآن المنسوب الی الشهید زیدبن علی بن الحسین، از زیدبن علی، تصحیح محمد جواد حسینی جلالی، قم مکتب الاعلام الاسلامی، 1376 ش /1418ق.
فرهنگ تطبیقی عربی با زبان های سامی و ایرانی، محمد جواد مشکور، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1357.
فرهنگنامه ی قرآنی، فرهنگ برابرهای فارسی قرآن بر اساس 142 نسخه ی خطی کهن محفوظ در کتابخانه مرکز آستان قدس رضوی، زیر نظر محمد جعفر یاحقی، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372.
قرآن، آخرین کتاب آسمانی، تنها ترجمه ی تأیید شده ی فارسی با متن عربی از نسخه ی انگلیسی دکتر رشاد خلیفه توسط بهروز مفیدی شیرازی، چاپ اول، لوس آنجلس (کالیفرنیا، آمریکا، انتشارات تسلیم شدگان متحده ی بین المللی، 1995.
قرآن حکیم، ترجمه ی سید جلال الدین مجتبوی، چاپ دوم، تهران، حکمت، 1376.
قرآن کریم، با ترجمه ی ابوالفتوح رازی، به کوشش محمد مهیار، چاپ اول، مطبوعات دینی، 1380.
قرآن کریم، با ترجمه ی نوبت اول از: کشف الاسرار میبدی، تصحیح علی اصغر حکمت، تهران، ابن سینا، تاریخ مقدمه، 1351.
قرآن کریم، ترجمه و شرح واژگان از ابوالفضل بهرام پور، چاپ اول، قم عصمت، 1383.
قرآن کریم، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی، چاپ چهارم، تهران، دوستان، 1382.
قرآن کریم، ترجمه ی سید علی موسوی گرمارودی، چاپ اول، تهران، قدیانی، 1383.
قرآن کریم، ترجمه ی مسعود انصاری، چاپ اول، تهران، فرزان، 1377.
قرآن کریم، ترجمه ی مهدی الهی قمشه ای، به اهتمام حسین الهی قمشه ای، چاپ اول، تهران، انتشارات هفت گنبد [1381].
قرآن مجید، ترجمه ی مهدی الهی قمشه ای، ویراسته ی حسین استادولی، چاپ اول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377.
قرآن مجید، ترجمه ی ابوالقاسم امامی، چاپ اول (وزیری)، تهران، اسوه، [1377].
قرآن مجید، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، 1339.
قرآن مجید، ترجمه ی شاه ولی الله محدث دهلوی، کراچی و لاهور، تاج کمپنی لمیند، 1989.
قرآن مجید، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ چهارم، تهران، سروش، 1374.
قرآن مجید، ترجمه ی مهدی فولادوند، چاپ سوم، قم، دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1376.
قرآن مجید، ترجمه ی ناصر مکارم شیرازی، چاپ سوم، قم، دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1376.
قرآن مبین، ترجمه، توضیح و تفسیر فشرده ی قرآن به قرآن از علی اکبر طاهری قزوینی، چاپ اول، تهران، قلم، 1380.
لغت نامه ی دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، چاپ اول از دوره ی جدید، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ابن هشام انصاری، تحقیق مازن مبارک و دیگران، افست، قم، مکتبه سید الشهداء، 1366 ش/ 1408 ق.
مواهب علیه یا تفسیر حسینی (بفارسی)، کمال الدین حسین کاشفی، تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران، اقبال، 1329.
بلاشر، مقاله ی زیر:
Régis Blachère, “Note sur le substantif nafs “souffle vital”. āme”, dans le Coran”, Semilitixca 1 (1984) pp. 69-77: also in: Andecta 5, Damascus: Institute Francais de Damas, 1975, pp. 51-60.
منبع مقاله :
نشریه ترجمان وحی، سال هشتم، شماره ی دوم