مقالات مربوط به زندگی گهربار امام جواد علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید.(لطفا کلیک کنید)
چراغ های کم سوی زمان خاموش می شوند تا شاهد طلوع نهمین خورشید «امامت» باشند؛ خورشیدی که طلوع جمال بی مثالش را پیامبر صلی الله علیه و آله بشارت می دهد!
چراغ های کم سوی زمان را چگونه طاقت پرتوافشانی جمال اوست؛ جمال دلارایی که آسمان و زمین، محو نورافشانی اوست و مدینه را دیگربار عطر صلوات فرا گرفته است.
می آید موسی علیه السلام زمان، که فرعون های سیاه اندیشه عباسی، از معجزه «موسوی»اش، شگفت زده خواهند شد و با کمال خردسالی، عظمت نام تبارش را در سراسر هستی جار خواهند زد!
پیران قبیله، عاجز از درک مفاهیم بیانش خواهند شد و منطق علوی اش علیه السلام ، شگفتی ساز عرصه های دانش خواهد بود!
می آید عیسای زمان، که از انفاس سبحانی اش، مردگانِ جهل، به زندگانی جاویدِ معرفت خواهند رسید.
هرجا قدم بگذارد، از برکت گام هایش، زندگی جاری خواهد شد!
پدر، با نهایت شادمانی در آغوشش می گیرد و محو جمال نورانی اش می شود!
پس از سه روز لب به سخن می گشاید و با بلاغت هرچه تمام تر می فرماید:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللّه و اَشْهَدُ اَنَّ محمداً رسول اللّه!
شهادت می دهم به یگانگی خداوند«جل جلاله».
شهادت می دهم به رسالت جدش حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله که خود مأمور به ادامه مکتب اوست و ادامه ولایتِ تبار آسمانی اش!
اوست وارث امانت پیامبر صلی الله علیه و آله !
اوست وارث عدالت علی علیه السلام !
اوست وارث کرامت حسن علیه السلام !
اوست وارث شجاعت حسین علیه السلام !
اوست وارث عبادت سجاد علیه السلام !
اوست وارث علم باقر علیه السلام !
اوست وارث صداقت صادق علیه السلام !
اوست وارث صبر کاظم علیه السلام !
و…
ثانیه ها می گذرند و شهر، در سکوتی دلنشین، به نجوای شبانگاهی جیرجیرک ها، گوش سپرده است.
نسیم ملایمی، زلف های پریشان شب را شانه می زند.
مادر، چه نیکو زنی است و چه بانوی پاکی! عفّت او زبانزد عالم است و حالا منتظر ثانیه های نیامده است که قرار است اتفاق مبارکی رُخ دهد.
مدینه پیراهن پر از ستاره را بر تن کرده و در گردن خود ماهِ تابان را آویخته است.
باران، نرم نرمک بر گونه های خیس مدینه می خورد و از دست های گرم شهر فرو می چکد و بر روی صورت پونه ها آرام می گیرد.
امام رضا علیه السلام ، با آرامش خاصی، همچنان منتظر تولّد نوزادِ مبارک است و لبش از ذکر آرام نمی گیرد.
زنان قبیله، چراغ به دست ایستاده اند و تولد نور را انتظار می کشند.
… و صدای گریه ملیح نوزاد در هوا می پیچد و عطر سیب بهشتی، فضای خانه را عطرآگین می کند.
تمام چراغ های روشن یکباره خاموش می شود و این نور باهر نوزاد است که خانه را روشن می کند
او را «محمّد» اسم گذاشتند و گوشواره عرش امامت، در گهواره عزّت و کرامت، آرام می گیرد و مهد شرف و عزّت شیعیان، تولّدی دوباره می یابد.
او شبیه موسی بن عمران است که دریاهای علم و دانش را می شکافد.
او شبیه عیسی بن مریم است که مادر او را، خداوند، مقدّس و مطهّر گردانیده است.
امام جواد علیه السلام متولد می شود تا مردم، طعم شیرین کرامت و بزرگواری را از دست های این مولود مبارک بچشند.
او متولد می شود تا عالمان بزرگ عصر خود را به پابوسی خود بکشاند.
چرا در نُه سالگی، استاد بلامنازع زمان خویش نباشد؛ که علم او لَدُنّی است؛ علم او موقوف به تحصیل نیست.
… و او متولد می شود تا چلچراغ عصمت، همچنان روشن بماند.
هلال هاله های نورانی، طلوع طلعت دلدار را مژده می آورند!
موجی از فرشتگان از عرش تا فرش پرواز می کنند، غنچه ها می شکفند، ابرها هلهله می کنند و نور از هر سو می تراود، بوی میلاد دریایی از سپیده می آید!
صدای گام های میهمانی گرامی در رواق دل عاشقان می پیچد.
آری! مردی می آید از نورستان!
دامن دامن مهربانی و سخاوت همراه دارد و دست هایش از بوی بخشندگی سرشار است.
جوان ترین جوانه هاست که موهبت رویش هدایت را بر پرده روشن اندیشه اش سپرده اند.
معلّم همه خوبی هاست، پناهگاه ایمنی و مددکار هر چه روشنی است.
تلألونهمین گوهر پرورده در صدف عصمت و تمامی مجد و شرافت و عظمت است.
هیچ گلی از دانش در برابر فرزانگی و آگاهی وی، تاب قد کشیدن ندارد.
ستوده ای پاکیزه است، پیشوای گل، آموزگار کُلّ!
روشنای تمامی حیات، امام جواد علیه السلام ، مردی از طایفه توحید، مؤمنان را همیشه نوید، گلبوته سبز شهید.
زبان گویای همه پاکی ها و پاسدار همه شرافت هاست
ظهور نورِ دل و دیده سلطان توس، بر عاشقان مبارک!
این بوی خوش کدام بهار است که پیچیده در گستره خاک؟ نسیم، پیراهن معطر کدام بهار را به تن کرده است؟
پروانه ها، بوی خوش کدام گل نورسته را شنیده اند که از گوشه گوشه جهان، دامن کشیده اند به حوالی مدینه که تحصن کرده اند پشت در خانه «ثامن الائمه»؟
هیجان کدام حادثه آسمانی، چنین به تپش انداخته است قلب زمان را؟
خاک، نفس می کشد عطر بهشت را از قدم هایت.
تمام پنجره ها، پلک گشوده اند به چشم انداز سیمای ملکوتی ات.
آهوان دشت های دوردست، دشت به دشت و کوه به کوه، دویده اند عطش عشق را، با بوی زلالی چشمه جوشان کرامت تو.
عطر صلوات فرشتگان است در دهان مدینه. دیگر داشت انتظار آمدنت، نفس گیر می شد برای روزگار، اما تو چون حقیقتی آشکار، از دامان «خیزران» سر برداشتی تا «امامت» از شاهراه امن حضورت عبور کند؛ تا «عشق» بر سر خوان کرامتت مهمان شود، تا «ولایت»، در سایه سار مهربانی ات بیاساید.
جهان، هفده سال در هوای آرامش الهی ات تنفس خواهد کرد. جاده های هدایت، در سرگردانی انتظارشان به محدوده قلمرو حضور تو رسیده اند.
در شریان رجب، هیجان می دود و شور غوغا می کند. صدای هلهله آسمان، یک لحظه بند نمی آید. آمده ای تا دنیا، اقتدار علم لدنی ات را بر تمام منابر حکمت و دانش، لب به تحسین بگشاید.
آمده ای تا شریعت، به گفتار و رفتار تو تکیه زند.
آمده ای تا قصه ولایت، دنباله دار بماند.
یا جواد الائمه! هرگز از خاطره قرن ها، سایه ارادت و محبت تو کم نخواهد شد!
صبح، در کوچه باغ های پر از اقاقیا پیچید و از سر انگشت خورشید، دیدیم آسمان را که از تو نورانی شده بود.
ای جوانی یکدست آسمانی! کدام حنجره آبی، تغزل تو را به میهمانی با جونه ها و افراها آورد؟
کدام مرکب، بی دلیل باعث شد میهمان نجیب ترین چشم های جهان شویم؟
و عشق یعنی امام و امام یعنی تو و تو خلاصه دردها و لبخندهای مدینه ای.
پدر که سفر رفت تا در شرقی ترین کنگره زمین، با رازقی ها و آهوها پیوند ببندد، تو بودی و بار امانتی که می بایست تا انتهای عالم، بر دوش آدم باشد.
تو رسول کوچک عشق بودی، کودک آرمانی لبخند و شکوفه، آسمان بی حد و انتهای خیال و تجرید.
روز میلاد توست و زمین، باغ هایش را به یُمن مقدم کسی بهارانه می کند که از سر انگشت هایش بوی تازگی می آید.
خرماهای مدینه طعم شیر می دهند و شیر شتران بادیه، بوی گُلاب می گیرد.
دُنیا دارد به خنده سپیدی می اندیشد که امروز در آسمان گرفته بطحا و یثرب طالع می شود… ماه سپیدی که می آید، همان کرامت یکدستی است که پدر درباره او گفت: «این مولودی است که پُر برکت تر از او برای شیعه ما به دنیا نیامده است» و جواد یعنی برکت آسمانی
یعنی زُلال کریم، یعنی بهار بی مضایقه.
یعنی همه شعرهایی که باید بگوییم، همه رویاهایی که باید ببینیم، همه شیرینی هایی که باید طعمشان را چشید و جواد یعنی چشم در اندوه آسمان تر کردن، یعنی دیدن این که روزی خنده های صبح گونت را با تلخ ترین وداع، بدرقه خواهیم کرد.
تو که آشناترین غریب دنیا می شوی، شاعرانه ترین گریه سال ـ اندوه ـ نمی گذارد این شادی یکدست، مرا به عرش ببرد.
تو می آیی
آهنگ رفتن تو از روز آغاز مقدّر است…
آه ای امام سیب ها و قناری ها، امام صبح و سپیده! ما را مهمان خنده های خورشید کن.
ما را به جاودانگی مطلق عشق ببر.
ما را به ملکوت بفرست، به همه خواب های شاعرانه جهان … ما را …
مقالات مربوط به زندگی گهربار امام جواد علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید.(لطفا کلیک کنید)