نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
دوم: شجاعت و دلیری
دومین شرط و صفتی که اهل سنّت در امام لازم می دانند شجاعت و دلیری اوست. صاحب شرح المواقف می گوید:
این شرط بدین جهت لازم است که امام قدرت و توانایی کافی را داشته باشد تا از مملکت و کیان اسلام دفاع کرده در جنگ ها با شجاعت و دلاوری، اساس اسلام و دین را حفظ کند.
با مراجعه به روایات و صفحات تاریخ به خوبی روشن می شود که چه کسی در جنگ ها در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله می جنگید و با شهامت از دین خدا حمایت می کرد و هرگز جبهه ی جنگ را ترک نمی کرد.
آری، این امیرالمؤمنین علیه السلام بود که بنابر باور شیعه و سنّی شجاع ترین مردم بود و اساس و پایه های ایمان، به شمشیر او محکم و استوار گردید. پرچم اسلام در تمام جنگ ها به دست او برافراشته می شد و هیچ گاه از صحنه نبرد عقب نشینی نمی کرد و در هیچ جنگی دیده نشد که از میدان مبارزه و نبرد فرار کند؛ بلکه همواره برای دفاع از اسلام از جان خود می گذشت و با تمام وجود از رسول خدا صلی الله علیه و آله حمایت می کرد.
به جرأت می توان گفت که فداکاری ها و جان فشانی های حضرت علی علیه السلام آن قدر فراوان است که از حدّ گفتن و روایت کردن گذشته است؛ بلکه باید با نگاهی عمیق ببینیم که چگونه آن بزرگوار در جنگ هایی چون بدر، احد، خیبر، حنین و احزاب از جان خود می گذشت تا اسلام زنده بماند و به همین جهت تا به امروز هیچ کس نتوانسته است در شجاعت و دلاوری آن حضرت، شک و شبهه ای ایجاد کند.
سوم. عدالت و دادگری
همان گونه که پیش تر گفتیم، صفت و شرط سومی که اهل سنّت برای امام بیان کرده اند، عدالت و دادگری است. ما در این باره احادیث بسیاری داریم که مورد اتفاق میان مسلمانان است، اهل سنّت نیز به صحیح بودن آن احادیث اعتراف دارند و تمام آن ها شهادت می دهند که عادل ترین مردم در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب علیهماالسلام است. ما در این زمینه فقط به ذکر دو حدیث اکتفا می کنیم:
حدیث یکم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کفّی و کفّ علی فی العدل سواء؛
دست من و دست علی در عدالت و دادگری یکسان است.
این حدیث را ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، متّقی هندی در کنز العمّال، صاحب الریاض النضره در مناقب العشره المبشّره و دیگران روایت کرده اند. (1)
حدیث دوم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:
یا علی! اخصمک بالنبوّه و لا نبوّه بعدی و تخصم الناس بسبع و لا یخصمک فیها أحد من قریش: أنت أوّلهم إیماناً بالله و أوفاهم بعهدالله و أقومهم بامر الله و أقسمهم بالسویه و أعدلهم فی الرعیه و أبصرهم بالقضیّه و أعظمهم عندالله مزیّه؛
ای علی! تو در همه ی کمالات با من برابر هستی تنها مقام نبوّت در تو نیست؛ چرا که بعد از من دیگر پیامبری نخواهد آمد. تو امتیازهایی داری که هیچ یک از قریش چنین نبودند؛ در میان آن ها نخستین کسی هستی که به خدا ایمان آوردی، در پیمانی که با خدا بسته ای باوفاترین آن ها هستی و در میان قریش تنها کسی هستی که فرمان خدا را اجرای می کنی، تو در تقسیم کردن اموال بهترین تقسیم کننده ها در میان مردم عادل ترین آن ها، در امر قضاوت بیناترین مردم هستی و برتری تو در نزد خدا بس بزرگ و باعظمت است.
این حدیث را ابونعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء، (2) نگارنده الریاض النضره و ابن عساکر نقل می کنند. ابن عساکر این روایت را از عمر بن خطاب نقل می کند که عمر می گوید: کفّوا عن ذکر علی… . آن گاه ابن عساکر این فراز از این حدیث را نیز نقل می کند.
البتّه شما می دانید آن گاه که عقیل برادر حضرت علی علیه السلام در هنگام تقسیم بیت المال، مال بیشتری را طلب کرد، آن حضرت چگونه عدالت را حتّی در برخورد با برادرش انجام داد و جریان های دیگری که در کتاب های اهل سنّت نیز آمده است که همه ی آن ها حاکی از عدالت آن حضرت است و ما به جهت طولانی نشدن بحث از ذکر آن ها خودداری می کنیم.
دیدگاه ابن تیمیّه
در چنین مواردی که هیچ تردیدی نیست، کسانی هم چون ابن تیمیّه تشکیک می کنند. برای نمونه سخنان او را در پاسخ علّامه حلّی ملاحظه کنید. وی در پاسخ علّامه حلّی که می گوید: «علی بن ابی طالب علیهماالسلام شجاع ترین مردم است» می نویسد: این سخن دروغ بوده و حقیقت ندارد؛ چرا که شجاع ترین مردم رسول خداست.(3)
حال ما در پاسخ او می گوییم: آیا بحث ما درباره شجاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؟
آیا کسی در شجاعت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شک دارد؟
بحث ما درباره ی خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله است که آیا علی بن ابی طالب علیهماالسلام است یا ابوبکر؟ آیا علی بن ابی طالب علیهماالسلام شجاع ترین مردم است یا ابوبکر؟
سخن ما در مسأله امامت و شرایط آن است که یکی از شرط های لازم و مورد اتفاق بین مسلمانان شجاعت امام است، حال ما می خواهیم بدانیم این صفت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در چه کسی وجود داشته است و همگان شجاع ترین مردم را چه کسی می دانند؟
ملاحظه می کنید که چگونه ابن تیمیّه بحث را به بیراهه می کشاند و مغالطه می کند؟ به راستی که چرا او مغالطه می کند؟ البته علّت آن معلوم است؛ زیرا پاسخی برای این پرسش ندارد؛ چرا که خود ابن تیمیّه و دیگر عالمان اهل سنّت می دانند که ابوبکر و عمر در بیشتر جنگ ها از صحنه نبرد فرار می کردند و آن دو هرگز در راه خدا نتوانستند حتّی یک نفر را به قتل برسانند.
علامه حلّی رحمه الله در جایی دیگر می گوید: علی بن ابی طالب علیهماالسلام دشمنان خدا را با شمشیرش کشته است.
ابن تیمیّه در پاسخ چنین می گوید: این که گفته شده «علی بن ابی طالب دشمنان خدا را با شمشیر خود کشته شده است» شکی نیست که او فقط بعضی از کفّار را کشته است!
به راستی آیا علّامه حلّی رحمه الله گفته است که علی علیه السلام همه ی کافران را کشته است؟ پس هیچ تردیدی نیست که منظور علّامه نیز همین بوده که علی علیه السلام عدّه ای از کفار را به قتل رسانده است.
ابن تیمیّه در جای دیگری می گوید: کسانی که در جنگ ها به شجاعت مشهور بودند هم چون: عمر، زبیر، حمزه، مقداد، ابوطلحه، براء بن مالک و دیگران نیز عده ی زیادی از کفّار را با شمشیر به قتل رسانده اند.
اگر کسی از ابن تیمیّه بپرسد: کافرانی که به دست عمر کشته شده اند کدام گروه از کفّار هستند؟
در پاسخ چنین می گوید: قتل گاهی با دست انجام می شود، همان گونه که علی می کشت و گاهی نیز به وسیله ی دعا صورت می گیرد.
وی در کتاب منهاج السنّه تصریح کرده است که عمر گروهی از کفّار را با دعا به قتل رساند و این هیچ مانعی ندارد!
و آن گاه که از شجاعت ابوبکر از او سؤال می کنیم؛ چرا که دومین شرط امام، شجاعت اوست؟ در جواب- بدون کم و زیاد- چنین می گوید:
اگر شجاعتی که از پیشوایان پسندیده است قوّت قلب و شجاعت باطنی باشد؛ پس شکی نباید کرد که شجاعت ابوبکر از عمر بیشتر است و عمر نیز از عثمان، علی، طلحه و زبیر شجاع تر است؛ چرا که ابوبکر در جنگ بدر با پیامبر در عریش (4) به سر برد.(5)
بنابراین شجاعت ابوبکر به قوّت قلب اوست و او با همین قوّت قلب در میدان های رزم و مبارزه پیکار می کرد. پس شجاعت دو معنا دارد:
1. شجاعتی که هر عرب زبانی معنای آن را می فهمد؛
2. شجاعت دیگر به معنای قوّت قلب است و ابوبکر چنین شجاعتی را دارا بود!
آری، ابن تیمیّه شجاعت ابوبکر و عمر را چنین بیان می کند و جوابی می دهد که شما در هیچ کتابی آن را ندیده و نخواهید دید. او عمر را انسانی مبارز و جنگجو قلمداد می کند؛ ولی می گوید که قدرت او در بازو و بدنش نبود؛ بلکه به وسیله دعا کردن با دیگران می جنگید و همان گونه که پیکار و نبرد به وسیله دست و قدرت بدن انجام می شود به وسیله ی دعا کردن نیز صورت می پذیرد!
ابن تیمیّه ابوبکر را نیز انسان شجاعی می داند؛ ولی همان شجاعت قلبی که در پیشوایان پسندیده است و می گوید شجاعت او به قوّت قلب اوست. اما علی شجاعت جسمی داشت؛ ولی از این شجاعت باطنی محروم بود و بهره ای نداشت.
با پاسخ های پوچ و بی اساس ابن تیمیّه یقین می کنیم که استدلال های ما، درست است ودر غیر این صورت باید برای معنای پیکار و جنگیدن در راه خدا معنای دیگری بیابیم و بگوییم که دعاکردن نیز خود نوعی جنگیدن در راه خداست!
علاوه بر این که اگر آن دو نفر شجاعت باطنی و قوّت قلب داشتند پس چرا در جنگ ها فرار می کردند؟
هیچ شکی نیست که ابوبکر و عمر در جنگ احد صحنه ی نبرد را خالی نموده و فرار کردند. این مطلب چنان قطعی است که پیشوایان اهل سنّت نیز به آن اعتراف دارند؛ کسانی چون ابوداوود طیالسی، ابن سعد نویسنده الطبقات الکبری، ابوبکر بزّاز، طبرانی، ابن حِبّان، دارقُطنی، ابونعیم اصفهانی، ابن عساکر، ضیاء مَقدِسی و دیگر بزرگان اهل سنّت این حقیقت را در کتاب هایشان آورده اند. (6)
ابوبکر و عمر در جنگ خیبر نیز فرار را بر ماندن ترجیح دادند. این خبر را احمد بن حنبل، ابن ابی شیبه، ابن ماجه، بزّاز، طبری، طبرانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ضیاء مَقدِسی، هیثمی و جمع زیادی از اهل سنّت ذکر کرده اند. متّقی هندی در کنزالعمّال خبر فرار آن ها را از همه ی کسانی که نام بردیم روایت می کند.(7)
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین حدیثی را به سند صحیح روایت کرده که ابن عباس گوید: در جنگ حنین تنها کسی که از میدان کارزار فرار نکرد و در کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می جنگید علی بن ابی طالب علیهماالسلام بود.(8)
در جنگ خندق نیز حماسه آفرینی علی علیه السلام معروف است. در این نبرد بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن معروف را فرمود:
لضربه علی فی یوم الخندق أفضل من عباده الثقلین؛(9)
یک ضربت علی در جنگ خندق بر عبادت جن و انس برتری دارد.
یا این که حضرتش فرمود:
لضربه علی فی یوم الخندق أفضل من عباده الاُمّه إلی یوم القیامه؛(10)
یک ضربت علی در جنگ خندق از عبادت تمام امّت تا روز قیامت بهتر و برتر است.
چکیده سخن
پیش تر گفتیم که با توجه به منابع اهل سنّت برای امام سه ویژگی لازم و ضروری است: علم، شجاعت و عدالت.
همه مسلمانان درباره این سه ویژگی اتفاق نظر دارند و بر این باورند که کسی که مردم او را به عنوان جانشین پیامبر و امام بعد از او اختیار می کنند باید این سه ویژگی را دارا باشد تا صلاحیت رهبری مردم را داشته باشد و اگر یکی از این ویژگی ها در او نباشد، چنین کسی لایق این مقام نخواهد بود.
در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله این کمالات و فضایل را تنها در وجود علی بن ابی طالب علیهماالسلام می بینیم و این سه ویژگی در وجود هیچ کس غیر از ایشان دیده نشده است.
اگر فرض کنیم و بگوییم ابوبکر و عمر نیز از این ویژگی ها بهره مند بوده اند، ما با دلیل های روشن و واضح و با اعتماد بر کتاب های معتبر اهل سنّت ثابت می کنیم که علی علیه السلام عالم ترین، شجاع ترین و عادل ترین مردم در میان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و با اثبات برتری آن حضرت بر دیگران، عقل حکم می کند که علی بن ابی طالب علیهماالسلام از همه ی امّت برای امامت و رهبری سزاوارتر است. خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:
«أَفَمَن یَهدی إِلَی الحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لا یَهدی»؛(11)
آیا کسی که به حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟
حال اگر کسی به احکام و مسائل شرعی جاهل بوده و حتّی از یک حکم فرعی نیز آگاه نباشد و برای نمونه اگر نداند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در نماز عید فطر و یا عید قربان چه سوره ای را می خواندند، آیا می توان این شخص را در جای پیامبر قرار داد و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند؟
آیا چنین کسی قدرت دارد با دلیل های روشن و واضح از دین و شریعت خاتم الانبیاء دفاع کند و در برابر شبهه هایی که از ملّت ها و آیین های مختلف مطرح می شود پاسخ گو باشد؟ پس آنان را چه می شود؟ چگونه داوری می کنند؟
سخن پایانی، ترجیح مفضول بر فاضل!
عقل هر انسانی حکم می کند که مقدّم کردن غیرعالم بر عالم قبیح و ناپسند است. بنابراین فردی مانند ابن تیمیّه چون این حکم عقل را پذیرفته و در کتاب منهاج السنّه چندین مرتبه بر این امر تأکید کرده است، چاره ای ندارد که به امامت حضرت علی علیه السلام ملتزم شود؛ زیرا این حکم عقل انکارناپذیر است؛ از این رو ناگزیر شده است احادیثی را که از جهت سند قطعی و یقینی بوده، دروغ و بی اساس بداند. او ناچار است به دروغ گویی روی آورد گرچه این حدیث در کتاب های معتبر اهل سنّت هم چون صحیح بخاری و صحیح مسلم با سندهای صحیح و قطعی آمده باشد. وی جز این که از اصل، چنین احادیثی را انکار کند راه دیگری ندارد؛ زیرا دشمنی او با امیرالمؤمنین علیه السلام وی را از اعتراف به حق و ملتزم شدن در برابر آن باز می دارد.
ولی ما این حقایق را با استدلال کامل بیان می کنیم، امید است بعضی از کسانی که کورکورانه از او تقلید می کنند به سوی حق بازگردند یا حجّت بر آن ها تمام شود تا آن ها که هلاک و گمراه می شوند از روی حجّت و دلیل باشد.
آری، کسانی به صحیح بودن این احادیث اعتراف دارند؛ ولی تقدیم غیر عالم را بر عالم قبیح نمی دانند! بنا براین کسانی که به امامت ابوبکر و عمر اعتقاد دارند، دو گروه هستند:
گروه نخست:
کسانی که تقدیم فرد ناآگاه را بر انسان آگاه قبیح نمی دانند، ولی تمام احادیث و روایات را قبول دارند که فضل بن روزبهان از این گروه است.
گروه دوم:
کسانی که این حکم عقلی را قبول دارند؛ ولی روایاتی را که به سندهای صحیح وارد شده دروغ می دانند همانند ابن تیمیّه که همه ی احادیث را رد کرده است.
فضل بن روزبهان و ابن تیمیّه استدلال هایی را که علّامه حلی رحمه الله بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام آورده رد کرده و هر کدام راهی را انتخاب کرده اند.
ابن روزبهان هم چون ابن تیمیّه ناگزیر به تصرف های قبیح و ناپسند نمی شود. وی می گوید: واجب نیست که امام بر دیگران برتری داشته باشد؛ بلکه اگر فردی نادان بر انسان دانا مقدّم شود قبیح نخواهد بود و با این سخن، حکمی کرده است که از ابتدای آفرینش جهان تا روز رستاخیز هیچ صاحب عقلی چنین حکم نمی کند.
از آن طرف ابن تیمیّه مطابق این حکم عقلی سخن گفته؛ ولی تمام روایات صحیح را دروغ دانسته و معنای شجاعت، کشتن و جنگیدن در راه خدا را تغییر داده است.
با مراجعه به کتاب المواقف، شرح المواقف، شرح المقاصد و دیگر کتاب های اهل سنّت روشن می شود که همه ی آن ها پریشان شده و به آن چه می گویند علم ندارند و ندانسته حکم می کنند. گاهی تقدیم غیر عالم بر عالم را قبیح می دانند و این احادیث را صحیح می شمارند و گاهی در این حکم تردید کرده و گویا نمی دانند که این قاعده ی عقلی قبیح است یا نه؛ از این رو بحث را به حال خود رها می کنند.
اکنون سخن قاضی ایجی صاحب کتاب المواقف را نقل می کنیم تا روشن شود که چگونه در این مسأله پریشان حال و سرگردان شده و سکوت اختیا رکرده است. نه این حکم را قبیح می داند و نه آن را رد می کند؛ ولی ما می دانیم علّت سرگردانی او این است که به آن چه می گوید علم ندارد و ندانسته سخن می گوید.
وقتی از قاضی ایجی سؤال می شود که درباره ی برتری علی علیه السلام بر ابوبکر چه فتوایی دارد؟ و آیا ابوبکر را بر علی بن ابی طالب مقدّم می دارد یا نه؟
چنین پاسخ می دهد: تشخیص برتری یکی از این دو بر دیگری از عهده ی ما بیرون است و ما نمی توانیم به این امر پی ببریم؛ ولی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوبکر، عمر و عثمان را بر علی مقدّم کردند و آن ها را بر علی برتری دادند، گمان نیکو به اصحاب پیامبر ما را به پیروی از روش ایشان دعوت می کند. ما این امر را به خدا واگذار می کنیم!
او با این پاسخ از بیان حقیقت فرار کرده و اصحاب را مسئول این امر می داند.
به قاضی ایجی باید گفت: با این پاسخی که شما داده اید دیگر بحث کردن در این مسأله سودی نخواهد داشت و نیازی نیست شما خود را به زحمت انداخته و این مطلب را در کتاب خود که از مهم ترین کتاب های علم کلام است بیاورید؛ بلکه از آغاز کلام باید بگویید که اصحاب چنین کردند، ما هم از آن ها پیروی کردیم و اعتقادمان طبق عمل آن هاست و خود نظری در این مسأله نداریم.
آری، روش آنان همواره این گونه است و «ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم»، «و کسانی که ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به کدامین جایگاه باز می گردند» و صلوات خدا بر آقا و سرور ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او باد.
کتابنامه :
1 . قرآن کریم.
الف
2. اتحاف الساده المتقین:
زبیدی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان.
3. الإحکام فی اصول الأحکام:
علی بن محمّد آمدی، دارالکتاب عربی، بیروت، چاپ دوم، سال 1406.
4. الإستیعاب:
ابن عبدالبرّ، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
5. أُسد الغابه:
ابن اثیر، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان.
6. الأسرار المرفوعه فی الأخبار الموضوعه:
ملاعلی قاری، المکتب الإسلامی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1406.
7. أسنی المطالب فی أحادیث مختلفه المراتب:
محمّد بن درویش الحوت بیروتی، مکتبه التجاریه الکبری، مصر، چاپ یکم، سال 1355.
ب
8. البدایه و النهایه:
حافظ ابی فداء اسماعیل بن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1408.
ت
9. تاریخ الخلفاء:
جلال الدین سیوطی، از منشورات شریف رضی، قم، ایران، چاپ یکم، سال 1411.
10. تاریخ بغداد:
خطیب بغدادی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1417.
11. تاریخ جرجان:
حمزه بن یوسف بن ابراهیم سهمی قرشی جرجانی.
12. تاریخ مدینه دمشق:
حافظ ابی القاسم علی بن حسن، معروف به ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، سال 1415.
13. ترجمه أمیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق:
حافظ ابی القاسم علی بن حسن، معروف به ابن عساکر، مؤسسه محمودی، بیروت.
14. تذکره الحفّاظ:
ذهبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
15. تفسیر الکشّاف:
زمخشری، شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی بابی حلبی، مصر، سال 1385.
16. تفسیر طبری (جامع البیان فی تفسیرالقرآن):
محمّد بن جریر طبری، دارالمعرفه، بیروت، سال 1412.
17. تفسیر فخر رازی (تفسیر الکبیر):
امام فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم.
18. تهذیب الآثار:
محمّد بن جریر طبری، مطبعه مدنی، مؤسسه السعودیه، مصر، سال 1402.
19. تهذیب الأسماء و اللغات:
نَوَوی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1416.
20. تهذیب الکمال فی اسماء الرجال:
جمال الدین ابی الحجاج یوسف مزی، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ پنجم، سال 1415.
ج
21. جامع الأُصول:
ابن اثیر، دارالفکر، بیروت، چاپ یکم، سال 1417.
22. الجامع الصغیر:
جلال الدین سیوطی، دارالفکر، چاپ یکم، سال 1401.
ح
23. حلیه الأولیاء:
ابونعیم اصفهانی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1418.
د
24. الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور:
جلال الدین سیوطی، دارالکتب علمیّه، بیروت، چاپ یکم، سال 1421.
ر
25. الریاض النّضره:
محبّ الدین طبری، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان.
ز
26. زین الفتی فی شرح سوره هل أتی:
احمد بن محمّد عاصمی، دار الکتب علمیّه، بیروت، لبنان، سال 1418.
س
27. سنن تِرمذی:
محمّد بن عیسی بن سوره تِرمذی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1403.
ش
28. شرح المواقف:
سیّد شریف جرجانی، از منشورات شریف رضی، قم، ایران، چاپ یکم، سال 1412.
29. شرح المواهب اللدنّیّه:
قسطلانی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، سال 1414.
30. شرح نهج البلاغه:
ابن ابی الدید، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1387.
ص
31. الصواعق المحرقه:
ابن حجر هیتمی مکّی، مکتبه القاهره، قاهره، مصر.
ف
32. فردوس الأخبار:
شیرویه بن شهردار بن شیرویه دیلمی، دارالفکر، بیروت، لبنان، سال 1418.
33. فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام:
احمد بن حنبل شیبانی.
34. فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر:
مَناوی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
ک
35. کنزالعُمّال:
متّقی هندی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1419.
م
36. مجمع الزوائد و منبع الفوائد:
حافظ نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، دارالفکر، بیروت، لبنان، سال 1412.
37. المستدرک علی الصحیحین:
حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.
38. مشکاه المصابیح:
خطیب تبریزی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.
39. المعجم الکبیر:
سلیمان بن احمد لخمی طبرانی، دار احیاء التراث، چاپ دوم، سال 1404.
40. المناقب:
ابن مغازلی، دارالأضواء، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال1214.
41. منهاج السنّه النبویّه:
ابن تیمیّه حرّانی، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، مصر، چاپ دوم، سال 1409.
42. الموضوعات:
ابن جوزی، دارالکتب علمیّه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
ن
43. نظم دررالسّمطین:
جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی حنفی.
44. نگاهی به حدیث منزلت:
سیدعلی حسینی میلانی، مرکز حقایق اسلامی، قم، چاپ یکم، سال 1387ش.
پی نوشت ها
1. تاریخ مدینه دمشق (شرح حال علی علیه السلام): 438/2، حدیث 945 و 946، تاریخ بغداد: 77/8، در این منبع آمده است: «یدی و ید علی فی العدل سواء» کنز العمّال: 604/11، حدیث 32921، الریاض النضره: 120/2، در این منبع آمده است: «کفّی و کفّ علی فی العدد سواء».
2. حلیه الاولیاء: 65/1.
3. منهاج السنه: 255/4.
4. عریش: هر پوششی که سایه افکند، سایه بان؛ فرهنگ فارسی معین: 1587/2.
5. منهاج السنه: 256/4.
6. ر.ک: کنزالعمّال: 424/10.
7. همان: 461/10.
8. المستدرک علی الصحیحین: 111/3.
9. شرح المواهب اللدنیّه: 371/8.
10. المستدرک علی الصحیحین: 32/3.
11. سوره ی یونس: آیه ی 35.
منبع مقاله: حسینی میلانی، آیت الله سیّدعلی؛ (1390)، امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در سنجش خرد، تهران: انتشارات الحقایق، چاپ چهارم.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، آیت الله سیّدعلی؛ (1390)، امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در سنجش خرد، تهران: انتشارات الحقایق، چاپ چهارم