نویسنده: دکتر ولی الله نقی پورفر
1- سیاست اختیار و بصیرت نیروها
وقتی صحبت از شهادت امام علی (ع) می شود، نوعاً توجه و ذهن ما به حرکت تروریستی گروه خوارج توسط ابن ملجم معطوف می شود، اما وقتی بیانات آن حضرت را در نهج البلاغه در مورد مسائلی که با آنها روبرو بوده است مطالعه می کنیم، می بینیم که مسأله فراتر از آن حرکت است.
در آن زمان، بلکه در بسیاری از اوقات، سنت معمول مدیریت های جاری در دنیا این بود که مدیران و حاکمان به زیر مجموعه خود ظلم می کردند، اما حضرت علی می فرماید:
«در مدیریت من سیره رفتاری مردم، سیره عجیبی است، در مدیریت من مکرر در مکرر مردم به من ظلم می کنند و من با ظلم آنها مواجهم و گویا مردم امیرند و من مأمور!» (1)
حضرت در زمینه مسائل مدیریتی به مردم تذکر می دهند که «روشهائی را که معاویه برای انسجام نیروهایش به کار می برد، من بهتر از او بلدم و می توانم آن روشها را بکار گیرم تا شما را تحت فرمان خود در بیاورم!» (2)
«اِنی لَعالمٌ بِما یُصلِحکُم و بما یُقیمَ اَوَدَکُمْ» (نهج البلاغه / خ 69 / دشتی)
«براستی من بدانچه که شما را سامان می دهد آگاهم و بدانچه که شما را راست می کند.!»
من خوب می دانم که چه اهرمی شما را به راه می آورد و مطیع می کند و می دانم که با چه روشهائی کج رفتاری شما اصلاح می شود.
اما این روش، یک اشکال دارد و آن این است که مدیریت اسلامی را فاسد می کند:
«وَ لَکِنْ اِنی لا اَرَی اِصلاحُکم بِالفساد نَفسی» (نهج البلاغه / خ69 / دشتی)
«ولیکن براستی من سامان شما را بواسطه تباه کردن خود نمی بینم (و نمی پذیرم)
پس در این روش، اصلاح مردم به قیمت فساد مدیریت تمام خواهد شد و امام علی هرگز به این شیوه ها متمسک نمی شود.
اهرمی که معاویه به کار می گرفت و مردم را تحت انقیاد در می آورد، اهرم تهدید یا تطمیع بود اما این اهرم و سیاست، مجوز شرعی ندارد.
خشونت غیر شرعی، خلاف شرع است و مدیریت را به انحراف و فساد شخصیت می کشاند و امام علی هرگز از این اهرم استفاده نمی کند.
در مدیریت امام علی و مدیریت اسلامی، سیاست اصلی بر اختیار و بصیرت نیروهاست (3)، در حالیکه معاویه، دقیقاً برعکس این سیاست را پیش گرفته بود و با اجبار و جهل و غفلت نیروها، اعمال مدیریت می کرد.
2- جامعه بی مسئولیت و شکوه امام (ع)
«سیاست تبیین و بصیرت دهی براساس اصل کرامت انسانی» مردم را با شوق و رغبت تحت فرمان در می آورد و موجب رشد و بالندگی معنوی آنان می گردد.
اما مردم آن زمان گوش دلشان بدهکار نبود و در هیچ حالتی تحت فرمان حضرت نبودند.
گاهی به بهانه گرما و گاهی به بهانه سرما از بسیج اجتماعی – نظامی سر باز می زدند. از این رو حضرت آنها را با عتابهای شدید مخاطب قرار می داد تا شوک وارد کند و تنبه ایجاد شود.
«یا اَشباهَ الرِجالَ و لا رِجال» (نهج / خ 27 / دشتی)
«ای شبه مردهای نامرد!…»
ولی مردانگی و فتوت در جامعه تضعیف شده بود و رگ غیرت کسی نمی جنبید.
به همین دلیل، امام پس از آن همه تلاش و تبیین و تذکر، از مردم خسته شد و مستقیماً به خود آنها می گفت:
« نه من به درد شما می خورم و نه شما، هم از دست شما خسته شده ام و هم شما از دست من خسته شده اید. » (4)
حدود یک هفته قبل از شهادت حضرت یا شب ضربت خوردن مواجهه ای با پیامبر اسلام اتفاق افتاد.
«مَلَکَتی عَینی و اَنا جالِسٌ» (نهج / خ 70 / دشتی)
«چشمم را خواب فرا گرفت در حالیکه من نشسته بودم»
«فَسَنَخَ لِی رَسولُ الله»
«پس رسول خدا بر من ظاهر شد
«فَقُلتُ یا رسولَ الله ماذا لَقیتُ مِنْ اُمَتِکَ مِنَ الاود و اللَدَد»
«پس گفتم ای رسول خدا (ببین) از امت شما چه رنجها از کجی و لجاجت مواجه شدم!»
بحث ابن ملجم نیست، بحث مردم است. حضرت می گوید که یا رسول الله من از این مردم خسته و بیزار شدم. صغیر و کبیر این مردم به من ظلم می کنند! و گوش به حرف من نمی دهند!
1/2- توصیه پیامبر خدا به نفرین امت
در اینجا می بینیم پیامبری که رحمه للعالمین است نیز از مردم زمان مولا آزرده است.
لذا پیامبر وقتی مصیبت های امام علی را می بیند به او می فرماید که:
«اُدعُ عَلَیهم»
«نفرینشان کن؟!
این پیامبر همان کسی است که هر وقت از دست مردم اذیت می شد و به او فشار می آمد، تنها نفرینی که قومش را می کرد این بود:
«اللهُمَ اِهْدِ قَومی فانَهُمْ لا یَعلَمُون»
«بار پروردگارا قوم من را هدایت کن چرا که آنان در نمی یابند و جاهلند.
این معنی نشان می دهد که گویا اذیتها و صدماتی که از جانب منافقان و مدعیان مسلمانی به امیرالمؤمنین وارد شد از جهاتی هرگز به پیامبر خدا در این حد وارد نشد!
2/2- نفرین و دعای امام علی (ع)
امام علی دو نفرین می کنند:
«اَبْدَلَنی الله بِهِمْ خیراً مِنهم» (نهج / خ 70 / دشتی)
«خداوند به عوض آنان بهتر از آنان را نصیب من گرداند.»
این دعا آرزوی مرگ و شهادت است چرا که امام از خدا می خواهد که او را با اولیاء همراه کند و او را از دست این مردم راحت کند که این خواسته امام همان شب فوراً و یا همان هفته اجابت شد و به شهادت رسید.
«و اَبْدِلْهُم بی شراً منی»
«و به عوض من، بدتر از من را نصیب آنان قرار دهد!»
این نفرین امام علی شش ماه بعد محقق شد.
امام حسن (ع) شش ماه اوضاع را بدست گرفت ولیکن به دلیل خیانت فرماندهان نتوانست آنرا اداره کند.
امیرالمؤمنین با تمام سابقه و عظمت اجتماعی اش نتوانست این مردم را هدایت کند چه رسد به امام حسن که در نگاه مردم آن جایگاه مولا را نداشت.
مردم کوفه به معاویه پیام دادند که اگر به ما پول و منافع برسانی حتی حسن بن علی (ع) را تسلیم تو می کنیم!
مشکل، مشکل مردم بود، جامعه به یک مصیبت اخلاقی و رفتاری دچار شده بود که علاج ناپذیر بود. سرطانی گرفته بود که نمی گذاشت جامعه سالم بماند. مثل امیرالمؤمنینی هم نمی تواند آنرا اصلاح کند یعنی مدیریت اسلامی برای این جامعه دیگر کارساز نیست لذا حکم عذاب آنها نازل شده است.
امام علی در مورد وضعیت این جامعه می فرماید:
«کُلَما خِیطَتْ مِنْ جانبٍ تَهَتَکَت مِنْ جانِبٍ آخر» (نهج / خ 69 / دشتی)
یعنی این جامعه از هر طرف دوخته می شود از طرف دیگر پاره می شود! مردم پوسیده اند. آنقدر مذاقهای باطل و سیره های غلط و آلوده در طول 25 سال حکومت خلفای سه گانه در شخصیت آنها نفوذ کرده بود که مردم کشش و ظرفیت اطاعت از ولی امر خدا را نداشتند.
امام حسن هم دچار چنین وضعیتی بود، مردم دیگر بدرد نمی خوردند. ایشان به حکم تکلیف ظاهری مدتی حکومت را بدست گرفتند و الا معلوم بود که با این مردم کاری نمی توان انجام داد.
در چنین شرایطی است که ولی معصوم آرزوی مرگ می کند و می بینیم که ابن ملجم جرأت پیدا کرد و کار جامعه را یکسره کرد و این بن بست را گشود و با حذف ظاهری امام، راه را برای استیلای معاویه هموار کرد.
3- شباهت جامعه امیرمؤمنان به جامعه ی حضرت صالح (ع)
شبیه به این جریان، داستان حضرت صالح است که امت او از او و شترش خسته شده بودند و اکثریت جامعه دلشان می خواست که این دو بنحوی از جامعه حذف شوند.
لذا یک نفر پیدا شد و شتر را پی کرد اما چون خواستِ همه ی افراد بود، خداوند همه را عذاب کرد.
اتفاقاً امام علی به همین نکته اشاره می کند و می فرماید:
«اِنما عَقَرَ ناقهَ صالِح رَجُلٌ واحدٌ فعَمَهُمُ الله العذاب» (نهج / خ 201 / دشتی)
«صرفاً ناقه صالح را یک نفر پی کرد پس (با این وجود) خداوند عذاب را بر همه تعمیم داد.»
جامعه چنین مسأله ای را می خواست ولی جرأت اقدام نداشت، مثل ابن ملجمی جرأت کرد و خواست جامعه را محقق کرد. لذا خدا حکم عذاب را به همه داده است.
گاهی می بینیم حضرت چنان خسته است که می گوید:
«اینها من را نمی خواهند، حجاج را می خواهند. کجا است آن غلام ثقفی که حساب مردم را برسد!!!» (نهج / خ 116 / دشتی)
واقعاً بروز شرایطی این چنین در یک جامعه، نشانگر به بن بست رسیدن آن جامعه است و در حقیقت فاتحه اسلام خوانده شده است.
در زمان خودمان هم می بینیم بعضی از مغرضان می خواهند شبهات فکری و شهوات آلوده را از طرق مختلف در جامعه تزریق کنند و جامعه را به وضعیتی لاعلاج و سرطانی برسانند.
برخی از این معاندین و مغرضین این هدف شیطانی را دارند که جامعه و مردم را به سمتی سوق دهند که مردم براحتی بگویند ما ولایت فقیه نمی خواهیم، شرعاً هم که نمی شود با زور بر مردم حکومت کرد. لذا می بینیم که بحث رفراندوم و احاله موضوع به آراء عمومی را هر از چندگاه مطرح می کنند.
ابتدا با القاء شبهه و رواج منکرات و فحشاء به نظر خودشان مذاق مردم را خراب می کنند و بعد می گویند: با رفراندوم جامعه را بسنجیم که آیا القائات ما مؤثر واقع شده یا نه؟!
شهادت امام علی یک هشدار جدی است برای اینکه اجازه ندهیم جامعه ما به سمت جامعه زمان حضرت برود چرا که در آن صورت پیامبر خدا هم نمی تواند جامعه را اصلاح کند و آنجاست که ولی معصوم آرزوی مرگ می کند.
در این زمینه یک نمونه قرآنی داریم و آن زمان حضرت موسی است و بن بستی که جامعه بدان دچار شد.
4- شباهت سیره امیرمؤمنان به حضرت موسی با بنی اسرائیل
بنی اسرائیل به تذکرات و فرامین موسی گوش نمی دادند و حاضر نبودند مسئولیت دین را به طور جدی به گردن بگیرند و هرچه موسی (ع) موعظه می کرد و تذکر می داد، زیر بار نمی رفتند.
وقتی آنها را به جبهه و جنگ فرا می خواند، می گفتند که:
ما از عهده بر نمی آییم. تو به همراه خدایت (به وسیله عصا) مشکل را حل کنید!
«فاذْهَبْ أنتَ و رَبُّکَ فَقاتِلا أنا هاهُنا قاعِدون» (مائده / 24)
«پس تو با پروردگارت بروید (و به تنهائی) سپس بجنگید! چرا که ما اینجا نشسته ایم (و توان جهاد نداریم)
حضرت موسی می توانست با اسلحه ی عصا، همه آنها را به خط کند و به جبهه و خط مقدم بفرستد، اما این چنین عمل کردن و افراد را به جبهه بردن، شرعی نیست و مرضی خدا نمی باشد.
ولی امر، شرعاً نباید از اهرم زور استفاده کند. از این رو حضرت دست به نفرین برمی دارد و می فرماید:
«ربِّ إنِّی لا أمْلِکُ ألاَّ نَفسی و أخی» (مائده / 25)
«پروردگارا! من جز بر خود و برادرم مالکیت و ولایت ندارم»
یعنی این مردم، حرف مرا گوش نمی دهند و از من اطاعت نمی کنند. لذا موسی (ع) هم همچون مولا دست به نفرین برمی دارد:
«فَافْرُقْ بَیْنَنَا و َبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» (مائده / 25)
«پس میان ما (موسی و هارون) و قوم منحرف و متجاوز به حدود الهی جدایی بیفکن!»
یعنی خدایا مرگ ما را برسان (نه ما بدرد این مردم می خوریم و نه مردم بدرد ما!)
5- وضع جامعه بعد از معصوم (امیرمؤمنان (ع) و موسی)
حضرت موسی (ع) آرزوی مرگ کرد و خداوند منان هم او را و هم حضرت هارون را از جامعه گرفت.
ولی معصوم را از جامعه گرفت، چرا که جامعه ظرفیت نداشت که ولایت معصوم را بپذیرد و لذا قرآن می فرماید که بر آن جامعه 40 سال حکم ذلت و بدبختی زده شد تا آن نسل از بین برود و نسل بعد علاقمند و پیرو حق باشد و به تکالیف شرعی خود اعتنا کند:
«قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» (مائده / 26)
«خداوند فرمود: پس براستی سرزمین مقدس تا 40 سال بر ایشان حرام است در حالیکه (در این مدت) سرگشته و حیران در این زمین (صحرای سینا) بسر خواهند برد، پس بر قوم پرده در بی حیا و متجاوز به حدود تأسف مخور.»
در زمان امام علی هم می بینیم که بعد از شهادت ایشان و امام حسن یک ذلت ویژه حدود 40 ساله بر جامعه اسلامی مسلط شد (از سال چهلم تا سال هشتاد هجری) جباران روزگار در آن چهل سال دمار از روزگار جامعه درآوردند:
– حجاج بن یوسف ثقفی، معاویه، ابن زیاد و… در این دوره ظاهر شدند.
– فجیع ترین حادثه بشری (واقعه کربلا) در همین چهل سال رخ داد.
یعنی سرطان و بیماری جامعه چنان بود که جز با شهادت فجیع امام حسین و یارانش نمی شد آن را جراحی کرد.
نهضت کربلا، مانند یک جراحی قوی و ریشه ای، جامعه سرطان زده آن روز را نجات داد.
در جامعه ای که ولایت جایگاهی نداشت، ورق برگشت و امام معصوم چنان عزت و احترامی پیدا کرد که بر قلوب مردم پادشاهی می کرد.
بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) فضای حرمت و توجه و محبت به اهل بیت به گونه ای شد که امام سجاد مخفیانه به حج می رفت چرا که خیل مشتاقان و ارادتمندان، حضرت را از انجام امور شخصی خود باز می داشت. ائمه پادشاه بر قلوب مردم شده بودند.
جامعه ای که ولایت را درک نمی کرد و ظرفیتش را از دست داده بود، به برکت نهضت کربلا نجات پیدا کرد و احیا شد، یعنی قیام امام حسین معجزه کرد و به جامعه ظرفیت داد و بستر را آماده کرد تا جامعه اسلامی به اهل بیت روی بیاورند.
ائمه معصوم هم از این فرصت بسیار ذی قیمت و بی بدیل استفاده کردند، به نحوی که جلسات درس امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به وسعت تشکیل می شد و هزاران نفر از آنها بهره می بردند. پس باید به این نکته دقت کرد که شبهات و شهوات، جامعه را با مشکل جدی مواجه می کند و برای علاج باید به شبهات پاسخ داد و عوامل تقویت کننده شهوات شیطانی را شناسائی و ریشه کن کرد.
خلاصه:
– اعمال مدیریت اسلامی بر اساس اختیار و بصیرت نیروها می باشد.
– ریشه دواندن «شبهات فکری» و «شهوات شیطانی» در طول نظام خلفاء در جامعه ی امیرمؤمنان حکومت حضرت را به بن بست کشاند.
– خروج از بن بست با توسل به زور و جهل نیروها فاقد مشروعیت اسلامی است.
پی نوشت ها :
1- نهج / خ 208 / دشتی
2- نهج / خ 200 / دشتی
3- «رب انی لا املک الا نفسی و اخی…» (مائده / 25) «ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی» (یوسف / 108)
4- «اللهم انی قد مللتهم و ملونی و سئمتهم و سئمونی فابدلنی بهم خیرا منهم و ابدلهم بی شرا منی…» نهج / خ 25.
منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.