یکی از یاران امام هشتم درباره وجه تسمیه «رضا» نقل میکند: به امام جواد(ع) گفتم گروهی از مخالفان شما عقیده دارند مأمون پدر شما را «رضا» نامید، زیرا او به ولایتعهدی مأمون راضی شد. امام پاسخ داد: خدای تبارک و تعالی ایشان را رضا نامید.
یکی از مهمترین نتایج حضور امام رضا (ع) در ایران، مفهومی است که امروز نام غالب ابوالحسن علی بن موسی شده است؛ لقبی که بر نام و کنیه حضرت غلبه کرده و بیشترین اشتهار را در سطح جهان از آن خود ساخته است.
مطلبی که در ذیل مشاهده میکنید از کتاب «دو پیشوای ملل، حضرت ابراهیم(ع) و حضرت رضا(ع)» نوشته ابوالفضل خوشمنش انتخاب شده است که به بیان چرایی غلبه لقب «رضا» بر نام «علیبن موسی» اشاره دارد:
امروز اگر به بسیاری از مردم ایران و جهان گفته شود: ابوالحسن علی بن موسی(ع) نام کدام شخصیت دینی است، به احتمال زیاد لحظاتی را برای پاسخ به تأمل خواهند گذراند. اما ذکر لقب «رضا» که جایگزین نام شده، برای همه مشهور است. چنین مفهومی یعنی تن دادن به کسی که «رضا» و پسندیده و برگزیده از آل نبی است، دعوت به «رضای آل محمد»، دعوت به آرمانی مقبول در دل شمار زیادی از مردم سرخورده از مظالم خلفا و عمّال آنان بود، لکن در این بین چندین مشکل وجود داشت:
1. دعوتهای جوینده چنین آرمانی چندین بار در طول دهههای پیشینی به خاک و خون کشیده شده بودند. نمونهای بارزی از، دعوت زیدبن علی بود.
2. در نظر بسیاری از مردم، تعریف قاطعی از مفهوم «اهل بیت» وجود نداشت. نمونه بارز این ابهام، سوء استفاده بنی عباس از فرصت بود. آنان در واقع توانسته بودند با توجه به ابهام مورد اشاره در مفهوم «اهل بیت» و «الرضا من آل محمد» برای بسیاری از مردم، با تلاش برخی ایادی خود، خویشتن را از خاندان بنی هاشم و بنی اعمام رسول اکرم (ص) قلمداد کنند و بدین ترتیب بر پشت مرکب خلافت و زعامت بجهند. بهره گیری بنی عباس از این نارضایتی و دعوت به براندازی بنی امیه نزد ایرانیان، هواخواهان زیادی پیدا کرد و شعار «الرضا من آل محمد» آرمانی مطلوب و انگیزه بخش شد.
نسبت عباسیان به عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموی پیامبر (ص) میرسید و چنان که گذشت، از پیش از اسلام بین بنی هاشم و بنی امیه بر سر تولیت خانه کعبه اختلاف بود. در اواخر بنی امیه کسانی که با آن طایفه دشمنی داشتند طرف خاندان مخالف ایشان، یعنی بنی هاشم را گرفتند و چون عباسیان نیز از بنی هاشم به شمار میرفتند به کمک ایرانیان موفق شدند بر حریف و دشمن سابق خود بنی امیه پیروز شوند.
کار گروهی از خاندان عباسی از مطالبه سیاسی صرف فراتر رفت و شکل دعوتی دینی و عقیدتی به خود گرفت. در سال صدم هجری، یعنی قریب یک صد سال قبل از شهادت امام رضا(ع)، محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب که در حمیمه از ناحیه شراه از بلوک بلقای شام (اردن فعلی) می زیست با ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه نوه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) ملاقات کرد. ابوهاشم که امام کیسانیان بود، وصیت کرد که پس از او «امامت» به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس برسد. به همین جهت، بیشتر کیسانیه که طرفدار «امامت» ابوهاشم بودند پس از او به عهد امامت محمدبن علی بن عبدالله درآمدند و از آن تاریخ دعوت امامت بنی عباس، وجهه شرعی و روحانی به خود گرفت. عباسیان به این بهانه که اولاد علی بن ابی طالب(ع) از حق خود به نفع آنان صرف نظر کردهاند، بنای دعوت و پیشبرد را گذاشتند و از محبوبیت آل علی (ع) به نفع خود استفاده کردند.
«امام» عباسی که در اردن فعلی که از زمان عبدالملک مروان اقامتگاه خاندان عباسی شده بود، مسکن داشت، دوازده «نقیب» (پیشوا و رئیس) برگزید و از سوی خود به نواحی مختلف گسیل داشت. اعمال داعیان عباسی از طرف این نقیبان و همچنین هفتاد تن از شیوخ جزو رهبری میشد. ائمه عباسی مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امام در موسم حج در مکه با داعیان خود دیدار میکرد که در پناه ازدحام حاجیان، از سوء ظن مأموران حکومت برکنار باشند. دستور امام به داعیان این بود که بیشتر به ایرانیان اعتماد کنند و از عرب نیز به طوایف یمانی قحطانی اعتماد داشته باشند. روش تبلیغ آنان این بود که نخست شرحی از اسلام و محسنات آن بیان می کردند، سپس به ذکر معایب بنی امیه و انحراف آنان از اسلام میپرداختند.
آنگاه از آل محمد و اهل بیت و مظلومیت آنان و اینکه اسلام حقیقی در نزد ایشان است سخن می گفتند و مردم را به «الرضا من آل محمد» میخواندند و می گفتند ما باید به خلافت یکی از اولاد پیامبر راضی شویم. آنان از زیرکیای که داشتند نام کسی را نمی بردند و فقط چنین وانمود میکردند که دعوت به یکی از فرزندان رسول خدا دارند. مردم هم که در دل هواخواه و هوادار علویان بودند، گمان میبردند که مقصود دعوت این داعیان، یکی از فرزندان علی بن ابی طالب است. یکی از کسانی که در شرق ایران، برای نخستین بار عَلَم دعوت به بنی عباس را در قریه «سفیدنج» نزدیک مرو برافراشت، ابومسلم خرسانی بود.
نام فارسی او در کتاب معجم الادبای یاقوت «بهزادان» و نام پدرش «ونداد هرمز» ذکر شده است. بر درفش سیاه ابومسلم، آیه 39 سوره مبارکه حج «أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ الله علی نصرهم لقدیر» نگاشته شده بود و زیر پرچم او شیعیان کیسانیه، خوارج سیستانی، زرتشتیان خرمدینی، روستاییان، پیشه وران و بردگان دیده میشدند که به امید نجات از ظلم بنی امیه سلاح در دست و جامه سیاه بر تن داشتند و از همین رو مسوده یا سیاه جامگان نامیده شدند.
دیری نپایید که ابومسلم خراسانی، خود قربانی بزرگ و نخستین قربانی این دولت، و در واقع، قربانی دادن شعار در غیر موضعش شد و مزد خود را گرفت.
* 3 امام بعد از حضرت رضا(ع) نیز به «ابن الرضا» مشهور بودند
3. لقب «رضا» در تعقیب همان آرمان «الرضا من آل محمد» از سوی خود مأمون برای امام استعمال شد و باز بیشتر از همه این وقایع، «دعوت به رضای آل محمد» شعار زید در قیام خونینش بر ضدّ امویان بود. چنان که امام صادق (ع) فرموده بود: «خدا عمویم زید را رحمت کند. اگر پیروز می شد، به وعده خویش وفا می کرد. همانا وی مردم را به رضای آل محمد دعوت میکرد و منظور از رضا من بودم».
با توجه به آنچه گذشت، در می یابیم که گراییدن به «رضای آل محمد»، قبل از امام رضا(ع) نیز در فضای حیرت و سرخوردگیهای شیعیان و سپس ایرانیان و مسلمانان، به صورت آرمان طرح شده بود، اما تجلی و عینیت آشکار آن در زمان امام رضا روی داد.
لقب «رضا» همان گونه که سال ها قبل از امام رضا(ع) به مثابه یک آرمان برانگیخته شده و ذهن و زبان مردمان را با خود آشنا ساخته بود، در تعقیب همان آرمان «الرضا من آل محمد» و از باب حرمت و عزّتی که یافت، پس از امام رضا(ع) نیز قرین اعقاب امام باقی ماند. چنان که امام محمد تقی، امام علی نقی و امام حسن عسکری(ع) به احترام جدّ بزرگوارشان هر یک به «ابن الرضا» مشهور شدند و دستگاه خلافت چارهای از حفظ حرمت آنها در انظار مردم نداشت.
*چه کسی «علی بن موسی» را «رضا» نامید
شیخ صدوق از احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی درباره تسمیه رضا نقل میکند: به امام جواد (ع) گفتم گروهی از مخالفان شما عقیده دارند پدر شما را مأمون، رضا (ع) نامیده است، زیرا او به ولایت عهدی مأمون راضی شده است.
امام (ع) پاسخ داد: دروغ گفتند، بلکه او را خدای تبارک و تعالی رضا نامید، زیرا او مرضی خداوند متعال در آسمان و مرضی پیامبر و ائمه پس از وی در زمین بود.
گفتم: مگر نه این است پدران شما مرضی خدا و پیامبر و ائمه بودند؟
فرمود: چرا.
گفتم: پس از چه رو پدر شما در میان آنها «رضا» نامیده شد؟
فرمود: زیر مخالفان از دشمنان وی به او راضی شدند، همان گونه که موافقان از دوستان وی بدو رضایت یافتند و چنین موقعیتی برای هیچ یک از پدران وی پدید نیامد. از همین رو، وی «رضا» نامیده شد. چنان که اشاره شد، این لقب و نام بعدها برای سه فرزند حضرت باقی ماند و همین امر باعث احیای بیشتر آرمان تمسک به عترت و «آل محمد» یا همان ثقل اصغر مذکور در وصیت رسول اکرم (ص) شد و بسیاری از مردم بیش از پیش دانستند که «آل محمد» در جامعه حاضرند و رأی ایشان استوار و نظرشان صائب است.