مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن (1)

مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن (1)

نویسنده : علامه مصباح یزدی

1.اصل تأمین نیازهای جنسی
این نیاز دو سویه تا حدود زیادی، پیوند همیشگی یا طولانی میان زن و شوهر را سبب می شود و تأمین این نیاز بنیاد بسیاری از احکام خانواده است.

2.اصل تأمین نیازهای عاطفی
عامل دوم، پیدایش رابطه عاطفی میان مرد و زن است که آن دو را دلسوز، یار و یاور یکدیگر قرار می دهد. خداوند متعال انسان ها را به گونه ای آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تأمین می کنند، رفته رفته رابطه ای عاطفی میانشان پدید می آید و رشد می کند. این عاطفه، به شکلی نیرومند و به طور طبیعی، بین دو همسر به وجود می آید و می تواند نقش مهمی در تأمین مصلحت کل خانواده ایفا کند. می توان گفت که نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبّت اعضای خانواده به یکدیگر است. بنابراین، به حکم عقل، اگر زندگی خانوادگی ضرورت داشته باشد، بهترین عامل برای استواری و پایداری آن، برانگیختن عواطف افراد خانواده درباره یکدیگر است.

3.اصل مشاوره
سومین شالوده یا اصل حاکم بر خانواده، مشاوره است. در دوگانگی هایی که معمولاً در خانواده رخ می دهد، بهترین راه آن است که زن و مرد همفکری کنند و راهی را برگزینند که عقل می پسندد. البته این طبیعی است که هر کسی خواسته ها و باورهای ویژه ای داشته باشد و دو همسر دارای خواسته ها و اندیشه های ناهمگون باشند؛ اما در بسیاری موارد، همسران می توانند با همفکری خواسته ها و نظریات خود را هماهنگ کنند و از تعارض آن ها بکاهند. بنابراین، بهترین راه حل اختلاف های خانوادگی، این است که زن و شوهر همفکری صمیمانه و همدلی داشته، خیرخواه هم باشند، یکدیگر را درک کنند و درباره دلیل ها و باورهای یکدیگر بیندیشند، هوس ها و خودخواهی ها را کنار گذارند و هر دو، به حکم عقل گردن نهند؛ به ویژه که در خانواده مسائلی پیش می آید که ارتباط بسیاری با زن دارد و اگر مرد، به تنهایی و بدون توجه به نظر همسرش درباره آن ها تصمیم بگیرد، مشکلاتی در خانواده پدید خواهد آمد.
گفتنی است که لزوم و ارزندگی کنکاش با همسر در کارها و تصمیمات، مربوط به خانواده است و در کارهایی که مربوط به خانواده نیست، مشورت با همسر، از آن جهت که همسر است، نقشی ندارد.

4.اصل سرپرستی مرد در خانواده
چهارمین بنیاد و اصل حاکم بر خانواده این است که وظیفه سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. در زندگی خانوادگی، گاهی مشکلات و دوگانگی هایی پیش می آید که از راه عواطف و مشورت با همسر حل نمی شوند و اگر این مشکلات و اختلاف نظرها ادامه یابند، آرامش و آسایش خانواده و پایه های مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت. از این رو، برای پیش گیری از پاشیده شدن زندگی خانوادگی لازم است برای این گونه گرفتاری ها و اختلاف ها، که کم و بیش درخانواده ها به وجود می آیند، چاره دیگری اندیشید.
از نظر حقوقی خانواده وقتی به عنوان یک واحد کوچک اجتماعی شکل گرفت، همانند هر اجتماع دیگر، نیاز به سرپرست دارد و از آن جا که اسلام، خانواده را بنیاد جامعه می داند، توجه فراوانی به پی ریزی درست بنیان خانواده دارد تا از این رهگذر، استواری و سلامت جامعه را تضمین کند.
در اسلام وظیفه سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. خداوند در قرآن می فرماید:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء؛ (1) مردان بر زنان سرپرستی دارند.
البته چنان که پیشتر گفتیم، این به معنای مطلق بودن فرمانروایی مرد در محیط خانواده و فعّالِ ما یشاء بودن او نیست که به دلخواه فرمان دهد و زن همانند برده ای فرمانبر و تسلیم او باشد. از هیچ یک از منابع معتبر اسلامی و آیات و روایات چنین حقی برای مرد استفاده نمی شود؛ اما ممکن است کسانی با تمسک به متشابهات و مطلقات، بدون توجه به مخصّصات و مقیّدات و معارضات، و با سوء استفاده از آن ها چنین حقی برای خود قائل شوند.

5.اصل صلح و سازش
پنجمین اصل حاکم بر محیط خانواده، صلح و سازش است. گاهی کار به جایی می رسد که یکی از همسران – دست کم از دید همسرش – رفتاری خارج از منطق عقل را در پیش می گیرد. حال یا به راستی رفتار او بی منطق است یا این که چنین نیست، بلکه به گمان همسرش او شخص لجوجی است که می خواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و به حکم عقل تن در نمی دهد. در هر دو حال، طبیعی است که پیوند آن دو در معرض از هم گسیختگی قرار می گیرد و بنیاد خانواده سست می شود.
در چنین وضعیتی اسلام دستور می دهد تا آن جا که ممکن است، باید کوشید پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود، هرچند لازم باشد که یک طرف، برای حفظ خانواده و بقای زناشویی در برابر طرف دیگر بیش از حد انعطاف نشان دهد و حتی از حق مسلّم خود بگذرد. خداوند در این باره می فرماید:
وَإِنِ امْرَآهٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً إِعْرًاضاً فَلَا جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ؛ (2) و اگر زنی بیم ناسازگاری یا روی گردانی همسرش را داشته باشد، بر آن دو منعی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند؛ که سازش بهتر است.

6.اصل حَکَمیت (داوری)
ششمین اصل حاکم بر خانواده، در نظام حقوقی و اخلاقی اسلام، حکمیت است. خداوند در قرآن کریم سفارش می کند که اگر همسران با سازش مشکل خانوادگی را حل نکنند و خطر از هم پاشیدگی آن هم چنان باقی باشد، از افراد با تجربه در مقام حَکَم و داور استفاده کنند تا شاید آنان بتوانند به این مشکل پایان دهند. قرآن در این باره می فرماید:
فَابْعَثُواْ حَکَماً مِّنْ أهْلِهِ وَ حَکَماً مِّنْ أهْلِهَا؛ (3) پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] را (بدین منظور) گسیل دارید.
و بر زوجین لازم است که به داوری آن دو، تن دهند تا کانون خانواده پایدار بماند و تا حد امکان، صلح و سازش باشد، نه جدال و درگیری.

طلاق یا گسستن خانواده
از نظر شرع، طلاق راهی نکوهیده و مرجوح است که جز در موارد ضرورت نباید به سراغ آن رفت. پس نباید ملعبه دست افراد هوسباز، تنوع طلب و بیگانه از عواطف انسانی شود یا وسیله ای برای متزلزل ساختن بنیان خانواده گردد.
مسئله طلاق در بسیاری از آیات قرآن کریم طرح شده، و ازموضوعاتی است که احکام حقوقی و احکام اخلاقی آن، در بالاترین حد درهم آمیخته شده است.
همه آیات مربوط به طلاق، همواره بر رعایت حدود اخلاقی تکیه می کنند، موعظه می کنند، تهدید می کنند، هشدار می دهند و از راه های گوناگون مسلمانان را بر حذر می دارند که مبادا برخلاف احکام الهی رفتار کنند یا با سوء استفاده از حدود الهی در فکر آزار یا اضرار به همسران خود باشند.

همبستگی اجتماعی
در مقدمه ی بحث اخلاق اجتماعی گفته شد که عواملی را که سبب همبستگی و زندگی اجتماعی انسان می شود، می توان در سه دسته خلاصه کرد: عوامل طبیعی، عوامل عقلانی، عوامل عاطفی.
عامل طبیعی، همان غریزه جنسی است که باعث نزدیک شدن دو انسان و تشکیل خانواده می شود. بنابراین، غریزه جنسی زمینه ساز اجتماعات کوچک است که این اجتماعات، با گسترش تدریجی به صورت عشیره، طایفه و قبیله درمی آیند.
عامل عاطفی، تجلّی روشنش در میان اعضای خانواده است که سبب ارتباط افراد خانواده شده، از پراکندگی و از هم گسستگی اجتماع خانوادگی پیشگیری می کند.
عامل عقلانی نیز انسان را به اندیشه وامی دارد تا برای تأمین مصالح مادّی و معنوی خود، نیاز به انسان های دیگر را احساس کند و از این روست که به انسان حکم می کند که برای تأمین نیازهای زندگی خود، روابط مشترکی با انسان های دیگر برقرار سازد.

تأثیرعوامل طبیعی بر جامعه
از این سه عامل، در تشکیل جامعه بزرگ، عوامل طبیعی و غریزی تأثیری مستقیمی ندارد. طبیعی است که هر انسان، تنها می تواند با یک و یا حداکثر چند نفر چنین رابطه ای را برقرار کند. پس غریزه جنسی نمی تواند عامل مستقیمی برای تشکیل جامعه بزرگ باشد. البته برای این عامل، از این جهت که در تشکیل خانواده نقش دارد و خانواده ها نیز هسته های اولیه جامعه اند، می توان نقش غیر مستقیمی را در تشکیل جامعه بزرگ قائل شد؛ اما از آن جا که در این نوشته، عوامل مستقیم در تشکیل جامعه بزرگ را بررسی می کنیم، به بررسی عوامل طبیعی، که عاملی غیرمستقیم و مع الواسطه است، نمی پردازیم و تنها عواطف و عوامل عقلانی جامعه را تبیین می کنیم.

عوامل عاطفی و هم بستگی اجتماعی
عواطف به دو دسته تقسیم می شوند:
الف. عواطفی که تابع عامل طبیعی اند و به دنبال تأثیر عوامل طبیعی، شکوفا می شوند و جهت خاص خود را پیدا می کنند؛ مانند عواطف خانوادگی که در نتیجه ازدواج و تشکیل خانواده براساس عامل طبیعی یا غریزی، میان آن دو و فرزندانشان برقرار می شود و حتی عواطف متقابل مرد و زن که سبب ازدواج آن دو و تشکیل خانواده می شود، تابعی از همان عامل طبیعی و غریزی خواهد بود.
ب. عواطفی که تابع عوامل طبیعی نیستند، بلکه پس از شکل گیری اجتماع به وجود آمده اند و می توانند در بقای جامعه و استوار ساختن روابط اجتماعی تأثیر داشته باشند؛ یعنی پس از این که انسان ها به حکم عقلشان برای تأمین نیازهای مادّی و معنوی خود، هم زیستی اجتماعی و زندگی مشترک را در جامعه آغاز کردند، در سایه این هم زیستی متقابل، عواطف متقابلی نیز میان آنان پدید می آید؛ زیرا وقتی شخصی احساس کند که انسان های دیگر، خدماتی را به نفع او انجام می دهند و نیازهای وی را در زندگی اجتماعی برطرف می کنند، عواطف و محبت وی درباره آنان برانگیخته می شود.
بنابراین، عواطف در تشکیل زندگی اجتماعی و در تحقق جامعه بزرگ، نقش اساسی و احداثی ندارند، بلکه نقش آن ها تنها در تقویت و استحکام روابط اجتماعی – که براساس عوامل دیگری که پیشتر تحقق یافته است – و پایداری و تداوم آن ها خلاصه می شود.
ادامه دارد …

پی نوشت ها :

1.نساء (4)، 34. ر. ک: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 5، ص 331؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 3، ص 17؛ سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 4، ص 365.
2.نساء (4)، 128. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 5، ص 104.
3.نساء (4)، 35.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید