عدالت اجتماعی (2)

عدالت اجتماعی (2)

نویسنده : علامه مصباح یزدی

دسته بندی آیات اصلاح
دسته ای از آیات قرآن کریم، مطلق اصلاح را گوشزد کرده اند؛ مانند:
فَمَنْ آمَنَ وَأصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ (15) پس هر آن کس که ایمان آورد و اصلاح کند، بیمی بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد.
شماری از آیات هستند که در ظاهر مطلق اند، ولی با توجه به قراینی که در کلام آمده، نمی توان آن ها را مطلق دانست، بلکه به موارد خاصی نظر دارند؛ مانند:
-فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأصْلَحَ فَإِنَّ اللهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ؛ (16) پس کسی که پس از ستمکاری اش توبه کند و به صلاح آید، خداوند توبه او را می پذیرد.
این آیه نیز به ظاهرْ مطلق است؛ اما با توجه به این که در آیه پیشین، حکم سارق ذکر شده، این آیه نیز به همین مورد سرقت مربوط می شود.
غیر از آیه های مذکور آیات فراوان دیگری هستند که مطلق نیستند و به موارد خاص نظر دارند؛ مانند:
1.آیه هایی که به توبه از گناه و جبران آن نظر دارند:
مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءاً بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأصْلَحَ فَأنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ (17) هر کس از شما از سرِ نادانی کار بدی کند، سپس بعد از آن، به توبه و اصلاح آید، پس وی آمرزنده مهربان است.
2.آیه هایی که بیشتر به اصلاح اجتماعی نظر دارند:
وَقَالَ مُوسَی لأخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ (18) و موسی [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من، جانشینم باش و [آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروی مکن».
3.آیه هایی که به نوع خاصی از اصلاح اجتماعی نظر دارند:
فَمَنْ عَفَا وَأصْلَحَ فأجْرُهُ عَلَی اللهِ؛ (19) پس هر کس که درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر خداوند است.
این آیه، که پس از آیه «وَجَزاءُ سَیِّئَه سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا؛ و جزای بدی، مانند آن، بدی است» آمده، به گذشتن و چشم پوشی از لغزشی که طرف مقابل با انسان انجام داده و سازش با او نظر دارد.
وَبُعُولَتُهُنَّ أحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أرَادُواْ إِصْلَاحاً؛ (20) و شوهرانشان به بازگرداندن آنان در این [مدّت] سزاوارترند، اگر قصد سازش داشته باشند.
در این آیه و آیه های 35 و 128 سوره نساء، سازش زوجین مورد نظر است.
4.آیه هایی که به اصلاح ذات البین و ایجاد صلح و سازش میان دو گروه متخاصم از مردم نظر دارند:
وَتُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ؛ (21) و [تا] میان مردم، سازش برقرار کنید.
5.در یک مورد هم اصلاح اموال یتیمان مورد نظر است:
وَیَسْألُونَکَ عَنِ الیَتَامَی قُلْ إِصْلَاحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ؛ (22) از تو [ای پیامبر] درباره یتیمان می پرسند، بگو: «به صلاح آنان کار کردن بهتر است [ از این که انسان را بی سرپرست بگذارید]».
واژه افساد در قرآن
قرآن در بسیاری از آیات افساد در زمین را با تعابیر گوناگون نکوهش و از آن نهی می کند؛ مانند:
ولَا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ؛ (23) و در زمین به فساد و افساد نپردازید.
این تعبیر در آیه های بسیاری تکرار شده است.
در بعضی از آیات، از پیروی مفسدان نهی شده است؛ مانند:
وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ (24) و راه فسادگران را پیروی مکن.
بعضی از آیات، از افساد بعد از اصلاح نهی می کنند؛ مانند:
وَلَا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدِ إِصْلَاحِهَا؛ (25) و درزمین پس از اصلاح آن فساد نکنید.
و آیه های بسیار دیگری نیز با تعابیر گوناگون، فساد و افساد را محکوم می کنند و آن را نامطلوب و زیان بار معرفی می کند؛ مانند:
تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلَا فَسَاداً؛ (26) آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواستار برتری جویی و فساد نیستند.
وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الأرْضِ إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ؛ (27) در زمین فساد مجوی که خداوند فسادکاران را دوست نمی دارد.

صلاح و فساد اجتماعی
هدف از تشکیل جامعه، تأمین مصالح مادّی و معنوی افراد است که اگر این هدف تحقق یابد، جامعه ای شایسته به وجود خواهد آمد و کسانی که به تحقق این هدف کمک کنند و بر اصلاح جامعه همت گمارند، مصلح خواهند بود. برعکس، اگر جامعه ای در تحقق این اهداف اجتماعی ناموفق باشد، به تناسب ناموفق بودنش دچار فساد است؛ یعنی چنان چه صددرصد، ناکام و فاقد همه نتایج مطلوب و اهداف جامعه صالح باشد، فاسد مطلق است و اگر در بعضی جهان نارسایی داشته باشد و در رسیدن به بعضی اهداف ناکام بماند، به همان مقدار دچار فسادهای جزئی است که مانع دست یابی کامل به اهداف جامعه می شود.

نشانه ها و شرایط جامعه صالح
نشانه ها و شرایط جامعه شایسته را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
شرط یکم این است که افراد و اعضای جامعه بتوانند بی اضطراب و دغدغه در آن به زندگی خود ادامه دهند و زندگی و سلامت آنان تهدید نشود و جان همه در امان بماند. جامعه ای که اعضایش امنیت جانبی نداشته باشند، بی شک جامعه فاسدی است.
شرط دوم آن است که اعضای جامعه امنیت مالی داشته باشند. اگر در جامعه اموال مردم را نابود کنند، خانه هایشان را ویران کنند، کشتزارهایشان را به آتش بکشند، یا آفتی برای باغ ها و مزارعشان ایجاد کنند که بازده کامل را نداشته باشد و یا به هر شکل دیگر زیان مالی به اعضای جامعه وارد بشود، این هم نوعی فساد اجتماعی است و کسانی که این کارها را بکنند، مفسداند. آیه شریفه «یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ؛ (28) زراعت ها و چارپایان را نابود می سازد» به همه این موارد نظر دارد.
شرط سوم حفظ آبرو و حیثیت افراد در جامعه است. اعضای جامعه انتظار دارند آبرو، شخصیت و حرمتشان در جامعه محفوظ بماند. اگر در جامعه ای شخصیت افراد مصونیت ندارد، کسانی به ناحق ترور شخصیت می شوند، افراد بی گناه متهم می گردند و آبرویشان تهدید می شود، چنین جامعه ای نیز آلوده به نوعی فساد اجتماعی است.
شرط چهارم، وحدت، همدلی و عواطف دوسویه است که باید در بین افراد جامعه حاکم باشد. در جامعه صالح باید بین افراد و گروه ها روابط صحیح برقرار باشد؛ چنان که در زندگی خانوادگی، بین زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، خواهر و برادر و … وجود دارد.
به طور کلی هر کاری که روابط عاطفی میان اعضای جامعه را تیره سازد – مثل سخن چینی و سحر – از مصادیق فساد یا مفاسد اجتماعی است و برعکس، هر کاری که عواطف اعضای جامعه به یکدیگر را برانگیزد و زمینه محبت و دوستی را میان آنان فراهم سازد، جزو اصلاح و مصالح اجتماعی است.
شرط پنجم، حفظ «حیثیت معنوی» اعضای جامعه است. البته حیثیت معنوی مفهوم وسیعی دارد و به یک معنا شخصیت و آبرو را هم می توان حیثیت معنوی تلقی کرد؛ اما منظور ما از حیثیت معنوی در این جا صرف ابعاد مربوط به عقل و روان انسان است؛ مثل باورها و افکار که مربوط به مسائل عقلی و نظری است و اخلاق که مربوط به مسائل روانی است.
جامعه ای که اعضایش اعتقادات درستی پیدا نکنند و آموزش، پرورش و فرهنگ جامعه، زمینه تحصیل باورهای صحیح را برای افراد فراهم نسازد یا به عکس، عواملی وجود داشته باشد که عقاید صحیح را از مردم بگیرند و کج فکری و کج اعتقادی در آن ها به وجود آورند، چنین جامعه ای نیز فاسد است و فساد اعتقادی و فساد اخلاقی جزو عمیق ترین ابعاد فساد اجتماعی خواهد بود.
همچنین اگردرجامعه عواملی باشند که سبب انحراف اخلاقی افراد و رواج فحشا و بی عفتی بشوند، این نیز نوعی فساد اجتماعی مربوط به بُعد فرهنگی جامعه است. بنابراین در مسائل اخلاقی و مسائل اعتقادی نیز عنوان صلاح و فساد و اصلاح و افساد اجتماعی صادق است.

اصلاح، عدل و احسان
اصلاح و افسادی که به طور متعارف در امور اجتماعی به کار می رود، تقریباً با عدل و ظلم تطبیق می کند و به عبارتی دارای مصادیق مشترک اند؛ زیرا اصلاح اجتماعی، تنظیم روابط اجتماعی است، به گونه ای که جامعه در مسیر کمال مطلوب و هدف نهایی حرکت کند و حق هر کسی به او داده شود که روابط عادلانه نیز بر همین معنا اطلاق می شود؛ چنان که در غیر این صورت جامعه فاسد است و روابط اجتماعی، ظالمانه.
پس اقامه عدل را در مفهوم گسترده اش، اصلاح، و رفتار ستمگرانه را در معنای وسیعش افساد می گویند، حال در هر محدوده و متعلق به هرچه باشد؛ مثل حیات، سلامت، مال، آبرو، اخلاق و عقیده؛ زیرا اعضای جامعه، حق دارند که امنیت جانی، بدنی، مالی، آبرویی، اخلاقی و عقیدتی داشته باشند و هرعاملی که به تأمین این حقوق کمک کند، به اصلاح جامعه یاری رسانده است و به عکس، هر عاملی که این حقوق را تضییع کند، عامل فساد اجتماعی خواهد بود.
ممکن است برای اصلاح اجتماعی معنایی گسترده تر از عدل در نظر بگیریم تا احسان را نیز در بر بگیرد. اگر در جامعه فرد ناتوانی را بیابید که به عللی – طبیعی یا غیر طبیعی – قادر به اداره زندگی خود نیست و شخصاً هم مسؤلیتی برای تأمین زندگی و برآوردن نیازهای او نداشته باشید، با این حال به او کمک کنید، اعم از کمک علمی یا درمانی یا مالی، این کار شما اصلاح است؛ ولی عدل نیست؛ بلکه احسان است.
البته مسئولان جامعه موظف اند که در حد توان نیازهای ضروری یکایک اعضای جامعه را تأمین کنند. حتی اگر نیازمندانی در جامعه باشند که نتوانند با تلاش زندگی خویش را اداره کنند، عائله دولت می شوند و بر حکومت است که زندگی شان را تأمین کند و اگر با وجود توانایی و امکانات نیازهای ایشان را تأمین نکند، ستم کرده است. از این رو کمک حکومت به افراد بی بضاعت، تحت عنوان عدل قرار می گیرد نه احسان. کسانی که برای تأمین زندگی افراد ناتوان مسئولیت خاصی ندارند با این حال به آنان کمک می کنند، در واقع به آنان احسان کرده اند و این کار در قلمرو عدل قرار نمی گیرد؛ زیرا اگر هم این کار را نکنند، به آنان ستم نکرده اند.

پی نوشت ها :

15.انعام (6)، 48. همچنین بنگرید به آیات اعراف، 35، 170 و هود، 117.
16.مائده (5)، 39.
17.انعام (6)، 54. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 7، ص 105.
18.اعراف (7)، 142.
19.شوری (42)، 40.
20.بقره (2)، 228.
21.بقره (2)، 224. همچنین بنگرید به آیات نساء، 114؛ انفال، 1 و حجرات، 9.
22.بقره (2)، 220.
23.بقره (2)، 60.
24.اعراف (7)، 142.
25.اعراف (7)، 56.
26.قصص (28)، 83.
27.قصص (28)، 77.
28.بقره (2)، 205.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید