نویسنده : علامه مصباح یزدی
افعال الهی که جلوه هایی از صفات الهی هستند، در صورتی که ادراک و شناخته شوند، آثار ویژه ای در دل و روان و سپس در رفتارآدمی پدید می آورند و از آن جا که افعال الهی چهره های گوناگون دارند – به این معنا که مفاهیم مختلفی از آن ها انتزاع می شود و با زمینه های گوناگون روحی انسان ارتباط می یابند – به تناسب آن ها صفات و افعال اخلاقی متعدّدی در این زمینه مطرح می شود که به برخی از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.
حالت سپاس گزاری
از جمله شناخت های مربوط به صفات و افعال الهی، شناختن این حقیقت است که خداوند نعمت های بسیاری به انسان عطا کرده و می تواند بر این نعمت دهی در دنیا ادامه بدهد و بر آن بیفزاید، نیز قادر است انسان را از نعمت های برتر و بیشتر از این نعمت ها در عالم آخرت برخوردار سازد و در مقابل، معرفت به این حقیقت که او می تواند این نعمت های دنیوی را از وی بگیرد و در جهان ابدی او را از همه نعمت ها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا سازد. چنین شناختی می تواند در انسان حالات خاص روانی و رفتاری پدید آورد.
سپاس گزاری، نخستین حالتی است که با توجه به منعم بودن خدا و شناخت او به عنوان ولیّ نعمت در انسان بیدار می شود؛ چرا که نعمت های او بزرگ و بی شمار است:
وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا؛ (15) و اگر بخواهید نعمت های خدا را شمارش کنید، نمی توانید آن ها را به شمارش آورید.
عبادت و بندگی
خضوع که از درک عضمت الهی وسپاس گزاری از نعمت های خدا پدید می آید، نیرومندترین انگیزه انسان برای عبادت خداست و بالاترین ارزش ها را به پرستش وی می دهد. برای تأیید این سخن، روایاتی را بیان می کنیم که عبادات را بر سه دسته تقسیم کرده اند: نخست، عبادت هایی که انگیزه از انجام دادن آن ها ترس از عذاب و کیفر است؛ دوم، عبادت هایی که به امید تحصیل ثواب و پاداش صورت می پذیرد؛ سوم، عبادت هایی که با این دو نوع، فرق اساسی دارد و با تعابیر مختلفی در روایات از انگیزه این نوع عبادت یاد شده است. در بعضی از روایات حبّ خدا انگیزه قسم سوم شمرده شده، در برخی دیگر شکر خدا و در مواردی نیز برشایستگی خداوند برای معبود انسان بودن تکیه شده است. (16)
شاید بتوان گفت قسم سوم چون برای همه کاملاً شناخته شده نیست، به صورت های مختلفی ذکر و در هر مورد متناسب با فهم شنونده مطرح شده، ولی در حقیقت می توان گفت خود آن هم مراتب گوناگونی دارد؛ بالاترین مرتبه اش همان است که با جمله «وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک» از آن، تعبیر و انگیزه اش تبیین شده است.
خوف و رجا
«خوف» و «رجا» هر دو به آینده انسان مربوط اند؛ برخلاف شکر که در مقابل نعمت هایی است که پیش تر خدا به انسان داده است. چنان که این دو حالت از جهت ریشه نیز با هم تفاوت دارند: خوف حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ که قادر است نعمت های دنیایی را در آینده از ما سلب کند و از نعمت های آخرتی محروممان سازد و رجا حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ که می تواند در آینده نیز به اعطای این نعمت های دنیایی ادامه دهد، از نظر کمّی و کیفی آن را بیفزاید و ما را از نعمت های بزرگ اخروی نیز برخوردار سازد.
بیم از محرومیّت و امّید به آینده بهتر، در فطرت انسان ریشه دارند و دو عامل نیرومند هستند برای آنکه انسان را به کوشش و خودسازی و اصلاح امور مادی و معنوی خویش وادارند و به لحاظ همین نقش و اهمیت، قرآن از بُعد تربیتی بر آن ها فراوان تأکید می کند و در بیدار کردن و جهت دهی صحیح به آن دو، با لحن های مختلف و در مناسبت های گوناگون اهتمام می ورزد که لازم است در این جا به بعضی از آیات اشاره کنیم:
نقش تربیتی خوف در قرآن
1.آیاتی تأکید دارند بر این که سعادت ابدی از آنِ کسانی است که بیم و خشیت دارند؛ مانند:
إنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوالصَّالِحَاتِ أوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ*جَزَاءُهُمْ عِندَ رَّبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أبَدًا رَّضِیَ اللهُ عَنْهمْ وًرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ؛ (17) محققاً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آنان بهترین افراد خلق اند، پاداششان در نزد پروردگارشان بهشت های جاوید است، که از دامنه آن ها نهرها جاری است، در آن جاودان بمانند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند، این [پاداش بزرگ و سعادت ابدی] از آنِ کسانی است که از پروردگارشان [بیم و] خشیت داشته اند. (18)
2.در گروه دیگری از آیات قرآن، خشیت با تعابیر مختلف شرطی برای پذیرش دعوت انبیاء و هدایت الهی و تأثر از انذارهای آسمانی معرفی شده است؛ مثل:
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَ هَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ*الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَهِ مُشْفِقُونَ؛ (19) و حقاً اعطا کردیم به موسی و هارون فرقان [تورات که فارق حق و باطل است] و نور و [آن چه را مایه] یادآوری برای پرهیزکاران است، آن کسانی که در پنهان از پروردگارشان خشیت دارند و از روز واپسین در بیم و هراس به سر می برند. (20)
3.در گروه سوم، آیاتی خوف و خشیت را با تعابیر مختلفْ عامل اجرای کار خیر و شتاب در آن معرّفی کرده اند؛ مانند:
إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَهِ رّبِّهِم مُّشْفِقُونَ*وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ *وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا یُشْرِکُونَ *وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ؛ (21) کسانی که از خشیت پروردگارشان در هراس اند و کسانی که به آیات پروردگارشان ایمان آورند و کسانی که به پروردگارشان شرک نورزند، و کسانی که آن چه را دادند [در راه خدا] می دهند، در حالی که دل هایشان ترسان است [و می دانند] که به سوی پروردگارشان باز خواهند گشت، آنان در کارهای نیک شتاب کنند و هم آنان به سوی آن ها پیشی گیرند.
در این چند آیه با تعابیرمختلف خشیت، اشفاق و وَجَل، بر این حقیقت تأکید می کند که صفات خوف و خشیت از خدا و قیامت انسان را وامی دارد تا در کارهای خیر فعّال باشد و در انجام دادن آن ها شتاب کند.
4.گروه چهارم از آیات با تعابیر مختلف دلالت دارند بر آنکه جز از خدا از چیز یا کس دیگری نباید ترسید؛ مثل:
-وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللهُ أحَقُّ أن تَخْشَاهُ؛ (22) و تو از مردم می ترسی و خداوند شایسته تر است که از او بترسی.
-الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أحَدًا إلَّا اللهَ؛ (23) کسانی که رسالت های الهی را [به مردم] می رسانند و از او می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی هراسند. (24)
آیه مذکور مدح گونه ای از انبیاست و ویژگی خداترسی و نهراسیدن آنان از غیر خدا را صفتی پسندیده و برجسته می شمارد.
5.در بعضی دیگر از آیات بر خشیت به مثابه ی شرط عبرت آموزی از حوادث تأکید می کند؛ چنان که پس از ذکر داستان فرعون در آیاتی آمده است:
فَأخَذَهُ اللهُ نَکَالَ الآخِرَهِ وَالأولَیْ *إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِّمَن یَخْشَی؛ (25) پس خداوند او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد که در این [رخداد] عبرتی هست برای آن کس که خشیت دارد.
مفهوم رجا
وقتی انسان بپندارد در آینده نعمتی نصیب او خواهد شد که از آن لذّت می برد و بهره مند می شود، از این اندیشه احساس خوب و شیرینی به وی دست می دهد که آن را «رجا» و «امید» می نامیم.
پس در رجا نیز همانند خوف دو ویژگی نهفته است: یکی توجه به آینده، و از این رو امید ربطی به گذشته ندارد جز به لحاظ نتایج بعدی آن؛ دوم این که منشأ اصلی امید نیز لذّت و شیرین کامی و راحتی است که برای خود انسان حاصل شود، ولی بالعرض این حالت به چیزهای دیگری هم نسبت داده می شود.
رجا در قرآن کریم
در قرآن کریم رجا، گاه به خدا نسبت داده شده و گاه به رحمت خدا و گاه به روز قیامت؛ از آن جهت که قیامت عالمی است که در آن، انسان مشمول رحمت ابدی الهی می شود. ما به ترتیب به بعضی از این آیات اشاره می کنیم. در دو آیه رجا به خدا نسبت داده شده است:
-لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللهَ کَثِیراً؛ (26) حقاً برای شما در [زندگی و رفتار] رسول خدا الگوی خوبی وجود دارد برای آن کس که دل به خدا و روز جزا بسته است و بسیار یاد خدا می کند.
-لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللهَ وَالْیَومَ الْآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللهَ هُوَالْغَنِیُّ الْحَمیِدُ؛ (27) حقاً برای شما در ایشان الگوی خوبی است برای آن کس که به خدا و روز قیامت امیدوار است. و کسی که پشت کند، پس [بداند] که خداوند بی نیاز و ستوده است.
در شماری از آیات، متعلّق رجا لقاءالله است که این آیات به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته درباره کسانی است که به لقای خدا امید دارند؛ مانند:
فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادهِ رَبِّهِ أحَداً؛ (28) پس، آن کس که به لقای پروردگارش امید دارد، لازم است کارنیکو کند و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.
در دسته دوم، از کسانی به بدی یاد می شود که به لقای پروردگار امید ندارند؛ مانند:
أَنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاطْمَأنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ *أوْلَئِکَ مَأوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ (29) آن کسانی که امیدی به لقای ما ندارند و به زندگی دنیا دل بسته اند و بدان آرامش یافته اند و آن کسانی که از آیات ما غافل اند، آنان جایگاهشان آتش است برای اعمالی که انجام می دادند.
گفتنی است آیات شریفه به این حقیقت تصریح کرده اند که منشأ این ناامیدی، غفلت از خدا و آیات خداست و غفلت خود، معلول آن است که شناخت درستی از او ندارند. بنابراین، شناخت و معرفت مقدّمه و شرط لازم در پیدایش رجاست و رجا حالتی است که از نوعی معرفت و خداشناسی در نفس انسان حاصل آید و منشأ آثار عملی شود. یعنی در واقع، امید به لقای خدا و ناامیدی از آن – پس ازشناخت و معرفت که ریشه دارتر و مبنایی تر است – علّت و اساس دست زدن به اعمال زشت و زیبا و صلاح و فساد انسان و سرانجام عامل وصول به پاداش و کیفرآخرتی است.
در بعضی از آیات، متعلّق رجا جهان آخرت است؛ مانند:
فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ؛ (30) پس [شعیب] گفت: ای قوم من، خدا را پرستش کنید و به روز قیامت دل ببندید و در زمین طغیان مکنید در حالی که فسادکارید.
در مواردی هم متعلّق رجا عناوین دیگری است؛ نظیر:
وَلَا تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَألَمُونَ کَمَا تَألَمونَ وَ تَرْجُونَ مِن اللهِ مَا لَا یَرْجُونَ؛ (31) در طلب قوم [= دشمنان] سستی نکنید که اگر درد و رنج می برید، آنان هم مانند شما رنج می برند و شما به چیزی [ = ثوابی] از جانب خداوند امید دارید که آنان امیدی به آن ندارند.
و در یک آیه متعلّق رجا حساب است:
إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَاباً؛ (32) [طغیانگران در دنیا] امیدی به حساب نداشتند.
نباید ازاین نکته غافل شد که رجا حالتی روانی است که از علم و معرفت به مبدأ و معاد حاصل می شود – چنان که بسیاری از آیات گویای آن بودند – و نیز این که رجا، اساس همه ی تلاش های مفید و پرثمر انسانی و منشأ اصلاح امور خلق در جامعه وصول شخص به سعادت ابدی است؛ چنان که ناامیدی از خدا و روز قیامت منشأ همه فسادها و تبهکاری ها و شقاوت ابدی است.
خشوع
این واژه کم و بیش متلازم با خواب و خشیت است. خشوع به معنای دل شکستگی است و حالت انعطاف پذیری دل را نشان می دهد؛ در برابر قساوت که حالت سنگ دلی و اثرناپذیری دل را گویند.
خداوند در قرآن می فرماید:
ألَمْ یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛ (33) آیا هنگام آن فرانرسیده برای کسانی که ایمان آورده اند که دل هاشان در برابر یاد خدا و آن چه از حق فرود آمده بشکند و متأثر شود و چون کسانی نباشند که پیش تر کتاب به ایشان داده شد، پس مدت ها بدین منوال گذشت، پس دل هاشان سخت و سنگ شد و بساری از ایشان فاسق و نابکارند.
این آیه مؤمنان را ترغیب می کند که خشوع و دل شکستگی را کسب کنند و سنگ دل نباشند و در برابر کلمات خدا، آیات الهی، کتب آسمانی و حق و حقیقت فروتن باشند و تحت تأثیر آن ها همه زندگی و گفتار و رفتارخود را شکل صحیح دهند.
قرآن خشوع را جزو صفات بارز و برجسته انسانِ شایسته به شمار می آورد و هنگام ستودن افراد یا گروه ها از این ویژگی نام می برد؛ چنان که در مدح پیامبران می فرماید:
إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَ کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ؛ (34) آنان در کارهای خیر شتاب می کردند و با بیم و امید ما را می خواندند و در برابر ما خاشع بودند.
تضرّع و استکانت
آیاتی از قرآن کریم حالاتی به نام تضرّع و استکانت را یادآوری کرده اند. تضرّع و استکانت به حالتی اشاره دارند که در پی خوف و خشیت به وجود می آید. تضرّع در لغت به معنای کوچکی کردن و تذلّل، و اثرش گریه و زاری کردن است؛ البته اکنون در عرف ما، تضرّع را به معنای گریه و زاری که در واقع اثر تضرّع است به کار می برند؛ ولی چنان که گفتیم تضرّع در واقع، حالتی قلبی است، نه یک عمل عضوی؛ احساس کوچکی و درماندگی است که منشأ گریه و زاری کردن می شود. ولی منشأ پیدایش خود این حالت در قلب انسان چیست؟ در پاسخ می توان گفت عاملی که انسان را متوجه ضعف و حقارت و واماندگی خویش در برابر حوادث و مشکلات زندگی می کند، سبب پیدایش چنین حالتی در دل وی خواهد شد. آری گرفتاری و محرومیت، فقر و بیماری، سیل و زلزله و امثال آن ها هستند که انسان را به خود می آورند و از غرور و غفلت خارج می سازند و از قرآن می توان دریافت خدای متعال هرگاه پیامبران را می فرستاد، مردم را به گرفتاری و بلا مبتلا می کرد؛ بدین منظورکه حالت تضرّع یابند و دین خدا را بپذیرند و به راه حق هدایت یابند:
وَمَا أرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا أخَذْنَا أهْلَهَا بِالْبَأسَاء وَالضَّرَّآء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛ (35) و در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم، جز آنکه اهل آن را به بلا گرفتار ساختیم، باشد که [به سوی خدا بازگردند و در برابر او] تضرّع و زاری کنند.
باید توجه داشت که دلبستگی به دنیا و مادیات، انسان را در مسائل معنوی سخت دل و انعطاف پذیر می سازد. این کاملاً طبیعی است که وقتی انسان توجه خود را بر چیزی متمرکز ساخت و به اصطلاح به آن داد، به آن چه با آن تضاد و تزاحم دارد بی اعتنا و کم توجه می شود و به همین دلیل است که وقتی انسان به کسی دل می بندد، کمتر به دیگران توجه می کند.
از این رو، برای پیشگیری از بیماری قساوت و درمان آن لازم است بر این دو عامل تکیه کنیم: هم بکوشیم بدن بیش از حد از بهره های مادی و لذایذ جسمانی برخوردار نباشد و هم سعی کنیم به مادیّات دل نبندیم و این گونه دلبستگی ها را از صفحه دل بزداییم.
پی نوشت ها :
15.ابراهیم (14)، 34.
16.در روایتی از معصوم چنین آمده است: «ان قوماً عبدوا الله رغبهً فتلک عباده التجار وان قوماً عبدوا الله رهبهً فتلک عباده العبید وان قوماً عبدوه شکراً فتلک عباده الاحرار». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 69.
در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «انّ العباد[ه] ثلاثه قوم عبدوا الله عزّ و جلّ خوفاً فتلک عباده العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالی طلب الثواب فتلک عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عزّ و جلّ حبّاً له فتلک عباده الاحرار و هی افضل العباده». همان، ج 70، ص 255.
و در روایت سومی از امام علی بن الحسین (علیه السلام) نقل است که: «انی اکره ان اعبد الله ولا غرض لی الّا ثوابه فأکون کالعبد الطمع آن طمع عمل والّا لم یعمل واکراه ان [الا] اعبده الّا لخوف عقابه فاکون کالعبد السّوء ان لم یخف لم یعمل، قیل فلم تعبده؟ قال: لما هو اهله بایادیه علیّ و انعامه». همان، ص 210.
17.بیّنه (98)، 7 و 8.
18.همچنین بنگرید به آیات توبه، 18؛ رعد، 21 – 24 و ملک، 12.
19.انبیاء (21)، 48 و 49.
20.همچنین بنگرید به آیات انبیاء، 48 و 49؛ یس، 11؛ طه، 1 – 3 و نازعات، 45.
21.مؤمنون (23)، 57 – 61.
22.احزاب (33)، 37.
23.احزاب (33)، 39.
24.همچنین بنگرید به آیات مائده، 3، 44؛ بقره، 150 و توبه، 13.
25.نازعات (79)، 25 و 26.
26.احزاب (33)، 21.
27.ممتحنه (60)، 6.
28.کهف (18)، 110. ر. ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 390؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 437.
29.یونس (10)، 7 و 8. همچنین بنگرید به آیات یونس، 11، 15 و فرقان، 21.
30.عنکبوت (29)، 36.
31.نساء (4)، 104.
32.نبأ (78)، 27.
33.حدید (57)، 16. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 184.
34.انبیاء (57)، 90.
35.اعراف (7)، 94. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 208.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن