نویسنده:مازیار کریمی حاجی خادمی
همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت، فقر و جهل شما بر او گران است و برای نجات شما بسیار حریص و نسبت به مؤمنان مهربان است(توبه/ 128)
همان گونه که برآمدن خورشید و گردش جانبخش آن در مداری جاوید و روییدن گلبنها و شکفتن گلها هیچگاه کهنه نمی شود و همان گونه که اندیشه در طبیعت پهناور گیتی هیچگاه خالی از لطف و درس آموزی نمی باشد، تعمق و تفکر در شخصیت بی نظیری همچون حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز هرگز فرسوده نمی شود و در مقابل چشم اندازهایی تازه و مفید را در برابرمان می گشاید. محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین حلقه زنجیری است که همگی تحت تربیتی الهی، انسانهایی آزاده، سرافراز و راستگو بوده اند که با دلهایی مالامال از محبت و صفا، این هدیه الهی را به صورت نوری از گریبان نسل بیرون دادند. در این مقاله گذری کوتاه بر شخصیت پیامبر اسلام به عنوان سیاستمداری متدین و متعهد می اندازیم که هیچ گاه از چهارچوب ارزش های الهی پا را فراتر نگذارد و ضمن پای بندی کامل به اخلاق انسانی با درایت، دوراندیشی و تدابیر هوشمندانه خود، شریعت اسلامی را بنیان گذارد.
کمال سیاسی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
سیاستهای همه جانبه و شگفت انگیز پیامبر چه قبل و چه بعد از بعثت ایشان، زینت بخش صفحات دفتر تاریخ اسلام است. از نمونه های بارز آن قبل از بعثت، در تجدید بنای کعبه تجلی نمود. وقتی که 35 سال از عمر شریف پیامبر می گذشت، قریش تصمیم می گیرند تا خانه کعبه را از نو بسازند. دیوار کعبه از چهار طرف بالا آمد تا به جایی رسید که می بایستی حجرالاسود را در جای خود نصب می کردند. در اینجا میان سران قبائل اختلاف افتاد و هر تیره ای می خواست تا این کار را خود انجام دهد. اختلاف شدید شد و کار تجدید بنا تعطیل شد. سرانجام تصمیم گرفتند تا رأی سالمندترین افراد قریش را بپذیرند. او گفت: نخستین شخصی که از در مسجد وارد شد حکمیت کند و باید همه رأی او را در مورد نصب حجرالاسود بپذیرند. از قضا این شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. ایشان نیز با سیاستی خاص به اختلاف پایان داد. حضرت دستور دادند پارچه ای بیاورید، آن را پهن کرده و حجرالاسود را در میان نهاد سپس فرمودند: هر یک از شما گوشه آن را بگیرید و بلند کنید و بدین ترتیب همه تیره ها در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند و در نهایت نیز پیامبر خود حجرالاسود را در جای مخصوص آن قرار داد و اختلاف میان قبایل از بین رفت. و بی شک حل این اختلاف (که می رفت منجر به خونریزی بزرگی گردد) در سایه سیاست و درایت پیامبر محقق گردید و پیامبر بعد از بعثت نیز به کارهای بسیاری که لفظ سیاست با عموم مدلولش به آن قابل اطلاق است مباشرت فرمودند، لیکن صلح حدیبیه که در سال ششم هجری منعقد گردید تا هنگامی که قریش آن عهد و میثاق را شکستند از سایر اعمال رسول اکرم به ابواب سیاست نزدیک تر است گویی این عهدنامه نتیجه درایت مردی است که تمام صفات او در کمال و نبوغ سیاسی وی متجلی بوده است. در واقع درایت پیامبر قبل از امضای صلح نامه نمود پیدا می کند یعنی از زمانی که در ماه ذیقعده سال شش هجری تصمیم به انجام عمره گرفتند. پیامبر در دعوت به زیارت خانه خدا فقط به مسلمانان اکتفا ننمود بلکه اعلان عمومی داد و همه ابنای قبایل عرب که قصد حج داشتند و در تعظیم خانه خدا با مسلمانان شریک بودند را دعوت کرد که متفقاً به زیارت کعبه روند(هرچند که بسیاری از اعراب دعوت آن حضرت را نپذیرفتند). در حقیقت قریش در صدد بود تا با تحریک نخوت عرب، همه قبایل را علیه ایشان برانگیزد، که پیامبر با این اعلان عمومی تدبیر آنان را نقش بر آب کرد زیرا با چنین هدف مشترکی اگر بین مسلمانان و قریش در موضوعی مخالفتی روی می داد این مخالفت با قریش یا افراد تحت نفوذ و حمایت ایشان محسوب می شد و مخالفت با قبایل و امت عرب نبود. همچنین قریش می کوشید تا عرب را علیه پیامبر اسلام خشمگین سازد و چنین وانمود کنند که مسلمانان بر آنند که ارزاق را قطع کرده و بازارهای مکه را که زائران کعبه گرم و یا رواج می سازند، بی رونق گردانند. اما در حقیقت این پیامبر بود که مسلمانان و سایر اقوام عرب را که قصد زیارت حرم داشتند به سوی مکه می کشید، پس او بود که با این دعوت، بازار مکه را معمور و آبادان می ساخت و بدین گونه نقشه قریش از این نظر به جایی نمی رسید. پیامبر در رحلت حدیبیه به قصد حج آهنگ مکه را نمودند و نه به قصد جنگ، از این رو مسلمین را بدون سلاح به حرکت درآورد و با این عمل، نه فقط قبایل عرب را از قریش جدا نمود، بلکه قریش را نیز دو دسته کرد ، زیرا در این هنگام عده ای از سران قریش معتقد شدند که باید با پیامبر جنگید و عده ای دیگر از صاحبان رأی به قبول مصالحه نظر دادند. اما از همه اینها که بگذریم پیامبر با قبول صلحنامه و پذیرش شرایط قریش – هر چند که برخی از آنها تحمیلی و مخالف با عقاید پیامبر بود- کمال حکمت و قدرت سیاسی خود را متجلی نمود. هر چند این صلحنامه ظاهراً به سود قریش تنظیم شد، اما پیامبر با سیاستی هوشمندانه بندهای آن را طوری تنظیم نمودند که به اصطلاح بتوانند با آنها بازی کنند و چندی نگذشت که قریش دانستند صلح حدیبیه با همه شرایطش به زیان آنان است و بیهوده آن را برای خویش غنیمت دانسته و برای پیامبر و یارانش زیان پنداشته بودند. مثلاً در بند اول آن آمده بود که مخاصمه و جنگ میان طرفین تا ده سال ترک گردد و مردم در این مدت بر جان و مال خود ایمن گردند.
با توجه به این موضوع که دشمن اول و اصلی مسلمین، مشرکین مکه و سران قریش بودند. این مسأله بسیار مهمی بود که پیامبر به مدت ده سال از گزند دشمن اصلی خود در امان باشد و لشکرکشی سال بعد پیامبر به خیبر و فتح قلاع آن و یا فرستادن نمایندگانی به سوی امپراطوری های بزرگ آن زمان و پادشاهان ممالک اطراف برای دعوت آنان به اسلام – که پیامبر از این طریق جوهره جهانی دین خود (و اینکه دین اسلام فقط مختص اعراب و شبه جزیره نیست) را نشان داد- نتیجه احساس امنیت و آسودگی خاطر از دشمن اصلی اسلام بود. و بدینگونه پیامبر از این بند صلحنامه که در ظاهر به سود هر دو طرف صلحنامه بود به سود پیشرفت دین خود و گسترش مرزهای اسلام و تحکیم پایه های آن استفاده نمودند. از سوی دیگر در بند دوم صلحنامه آمده بود که اگر کسی از قریشیان به نزد پیامبر آمده بود هر چند که مسلمان شده باشد، باید به او امان نداد و به سوی قریش بازگرداند هرچند این بند در ظاهر یک طرفه و به سود قریش بود اما با درایت و سیاست پیامبر با گذر زمان اندکی به سود مسلمین شد، زیرا کسانی که از قریش ایمان می آوردند و به سوی پیامبر به مدینه عزیمت می کردند طبق تعهد پیامبر در صلح حدیبیه در حوزه مسلمانان پذیرفته نمی شدند پس به ناچار از شهر بیرون می رفتند و به کاروان های تجار قریش که از هر دو سو در امان بوده و اطراف مدینه گذر می نمودند، تعرض می کردند و قریش نیز حق نداشت که شکایت آنان را نزد محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ببرد ، چه آن گروه به حکم صلح از ولایت رسول بیرون بودند و خود قریش نیز نمی توانستند آنان را در مکه توقیف کنند.
به علاوه کسی که ایمان می آورد و به سوی پیامبر در مدینه می رفت و به موجب عهدنامه از طرف پیامبر به قریش مسترد می گشت پیوند قلبی و الفت روحیش با اسلام و مسلمین همچنان برقرار می ماند و از این جهت نیز ضربه ای به اسلام وارد نمی آمد. اما راجع به مسلمانانی که به قریش می پیوستند، اگر در عهدنامه شرط می شد که قریش نیز متقابلاً اینگونه اشخاص را به پیامبر بازگردانند، (که البته این چنین نبود و قریش برخلاف پیامبر، چنانچه مسلمانی از دین برمی گشت و به مکه می رفت می توانستند و طبق صلحنامه حق داشتند که به او پناه دهند) با این عمل شکوه و غرور اسلامی خدشه دار می گردید زیرا کسی که به اختیار ، پیامبر را رها می کرد و به مشرکین می پیوست مسلمان محسوب نمی شد و بهتر آن بود که چنین مردی و یا احتمالاً زنی، از گروه مسلمانان جدا باشد. اما سیاست پیامبر در پذیرش این صلحنامه از سوی دیگر نیز پیروزی و فتحی بزرگ برای اسلام محسوب می شد، زیرا تا به آن روز مسلمانان بیشتر مشغول جنگ بودند و فرصت تفکر و تعقل در دستورات اسلامی را نداشتند ولی صلح حدیبیه آرامش فکری و روحی ویژه ای برای مسلمانان در برداشت که در نتیجه آن مسلمانان برای پیشرفت اسلام در مناطق جدید و تبلیغ دین، شروع به فعالیت های تازه ای نمودند. چنانکه در فاصله همان دو سالی که تا فتح مکه طول کشید افراد بسیاری مسلمان شدند، مثلاً تعداد مسلمانان در حدیبیه حدود 1400 نفر بود که 2 سال بعد در فتح مکه به ده هزار نفر رسید. نزول آیات سوره مبارکه فتح (انا فتحنا لک فتحاً مبینا) در مسیر بازگشت از مکه نیز مهر تأیید قرآن به فتح و پیروزی اسلام و سیاست صحیح پیامبر در پذیرفتن صلحنامه بود. و مسلمانان دانستند که بعضی فتوحات بدون شمشیر میسر می گردد و بعضی پیروزی ها اگر چه به ظاهر در نظر نزدیک بینان شتابزده، شکست محسوب می شود اما در حقیقت فتحی شایان و نمایان است. اینگونه بود که کمال سیاسی پیامبر مانند قیادت و درایت او در مسائل دیگر از قبیل اقتصادی ، نظامی، فرهنگی و اجتماعی، تجلی نمود.
سیاست پیامبر در تصمیم گیریها
سیاست پیامبر در تصمیم گیری هایشان این گونه بود که جمیع جهات را در نظر گرفته و سپس تصمیمی متناسب با مصلحت اسلام و در جهت اهداف خویش، اتخاذ می کردند. پیامبر هرگز حاضر نبود از هر وسیله ای برای پیشبرد اهداف خویش و احیاناً کسب محبوبیت در بین مردم استفاده نماید. مثلاً وقتی ابراهیم فرزند ایشان در سال 10 هجری در گذشت، خورشید در 2 ساعت از روز گرفت و مردم گفتند از جهت فوت ابراهیم است اما پیامبر فرمودند خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خدایند و برای مرگ یا زندگی کسی نمی گیرند. پیامبر همواره در تصمیم گیریها جایگاه ارزشها را حفظ می نمود و این ارزشها را هم از قرآن الهام می گرفت. مثلاً با توجه به اهتمام بسیار زیاد قرآن و اسلام به علم آموزی و کسب معرفت، پیامبر در غزوه بدر خطاب به اسیران دشمن اعلام نمود: هر اسیری یک نفر مسلمان را سواد بیاموزد آزاد خواهد شد.
یعنی جایگاه و ارزش علم آموزی در نزد پیامبر آنقدر بالاست که حاضرست به خاطر آن، اسیران دشمن را (که پرواضح است از آنان می توان بهترین بهر برداری سیاسی، نظامی یا اقتصادی و … نمود) آزاد نماید. پیامبر همیشه در کارهای سیاسی با قدرت عمل می کردند و همچنین به کارهای فرهنگی نیز اهتمام ویژه ای داشتند و آنها را در سرلوحه برنامه های خود قرار می دادند. مثلاً وقتی به بیعت عقبه اول (با ماهیتی فرهنگی) و بیعت عقبه دوم (با ماهیتی سیاسی) که میان پیامبر و انصار مدینه (البته قبل از هجرت) منعقد گردید می نگریم، دو نکته مهم را در می یابیم:
1- پیامبر اقدام فرهنگی را بر سیاسی مقدم می شمارد.
2- در کارهای سیاسی با قاطعیت و قدرت عمل می کند از اینرو در بیعت عقبه دوم صراحتاً به انصار فرمودند: باید همان گونه که از زنان و فرزندان و خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید.
نمونه دیگر حکمت و سیاست پیامبر در تصمیم گیریها در جریان تقسیم غنائم غزوه حنین و دلخوری انصار به سال هشتم هجری جلوه گر شد. پیامبر چون خواست دل افراد تازه مسلمان را به دست آورده و احیاناً برخی را تشویق به مسلمان شدن کند، غنائم جنگ را فقط بین سران قریش و برخی از مشرکین که ایشان را یاری داده بودند، تقسیم نمود. لذا انصار دلگیر شدند.(این نشان دهنده جایگاه بالای اسلام آوردن نزد پیامبر است.)
اما درایت پیامبر در نحوه دلجویی از انصار جالب است. ایشان انصار را جمع می کند و سپس می فرماید: من شما را از فقر و گمراهی نجات دادم و دلهایتان را به هم نزدیک کردم. سپس فرمودند: ای گروه انصار چرا به من پاسخ نمی دهید؟ انصار گفتند: بر ما منت نهادی. پیامبر فرمود: شما هم می توانید بگویید، ما شما را پناه دادیم و یاریتان کردیم و … (واضح است که وقتی پیامبر خدا این گونه صحبت کند، مخاطب خود به خود راضی و حتی شرمنده می گردد). سپس پیامبر فرمودند: من مال و منال دنیا را به دیگران بخشیدم ولی خودم را برای شما گذاشتم و سپس آنها را دعا کرد. اینجا بود که اشک از چشمان انصار جاری شد.
این است سیاست پیامبر در تصمیم گیریها، براساس واقع بینی و مبتنی بر مصلحت اندیشی…
ختم کلام
در خاتمه باید گفت هر چند پیامبر یک سیاستمدار یا شخصیت سیاسی به معنای امروزی آن نبود و فقط رسول و فرستاده خدا برای هدایت بشر، ولی با پایبندی کامل به اخلاق قرآنی و دوراندیشی، در طول 23 سال دعوت خود(و حتی دوران قبل از بعثت) از سیاستهای مختلفی برای توسعه و پیشرفت اسلام در شبه جزیره و خارج از آن استفاده نموده و اگر نبود این سیاستها، بدون شک اسلام نمی توانست مرزها را درنوردد و پیامبر در رسالت خطیر خویش موفق نمی بود.
پیامبر آنقدر سیاست در کار خود دارد که وقتی شخصی مثل پروفسور مونتگمری وات- رئیس بخش عربی دانشگاه ادینبورو- کتابی درباره ایشان می نویسد عنوان کتاب خود را می گذارد: محمد پیامبر و سیاستمدار.
منبع : پایگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)