نویسنده:فاطمه اروجلو
سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سیره نظری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
سیره عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر صلی الله علیه وآله منصبهایی ، مانند: امارت ، فرماندهی و سرپرستی جمعآوری زکات را به اشراف بنیهاشم ندادند به افرادی که روحیه اشرافی در آنها قوی بود ، زمین بایر میدادند تا آباد کنند – به کارهای یدی اهمیت میدادند در دادن امارت ، فرماندهی و ریاست ، به توانایی فردی توجه داشت. آباد کنند – به کارهای یدی اهمیت میدادند در دادن امارت ، فرماندهی و ریاست ، به توانایی فردی توجه داشت.
آیات قرآن آیاتی که اشاره به این ویژگیها دارد
آیاتی که راه کار نشان میدهد
آیاتی که ویژگی طاغوتها ، ملأ ، مترفان ، کافران ، منافقان ، متکبران و دنیاپرستان را توصیف میکند. آیاتی که به هدف آفرینش انسان میپردازد – آیاتی که به رابطه دنیا و آخرت و نقش عمل انسانمیپردازد – آیات مربوط به رزق و روزی.
مصرف تظاهری
مصرف نمایان (مصرف آشکار یا اسراف) کالاهای ارزشمند وسیلهای است برای کسب اعتبار و نمایش دادن ثروتمندی در اجتماعات گستردهتر که در آن ولخرجی و تجملگرایی و مصرف افزونتر ، نشانه خوشنامی بیشتری است. مصرف تظاهری و نمایشی، رکن اصلی پذیراییهای پرهزینه و هدیههای گرانبها بوده است. یک نظام رتبهبندی سازمان یافته در درون طبقه مرفه وجود دارد. کسانی که از لحاظ ریشه خانوادگی یا از نظر مالی و یا هر دو ، در بالاترین درجه از سلسله مراتب طبقه مرفه و ثروتمند قرار دارند از نظر جایگاه، برتر از کسانی هستند که دارایی و شرافت ارثی کمتری دارند. این پایین مرتبهها، به ویژه شریف زادگان مرفهِ ندار (دارای نژاد مرفه) یا آنان که در حاشیه این طبقه قرار دارند، خود را به وسیله یک نظام وابستگی و نمکپروردگی به اعضای برتر طبقه پیوند میزنند و از طریق وابستگی به ولی نعمت خود ، اعتبار و رفاه بیشتری فراهم میکنند آنها ندیمان و ملازمان ارباب هستند و چون نماد مرتبه والای ولی نعمت خویشاند ، از این رو، مصرف کننده نیابتی ثروت بیکران او به شمار میآیند و از سوی او تغذیه و پشتیبانی میشوند. بسیاری از این افراد و دیگر اشراف پایین مرتبهتر، به نوبه خود مصرف کنندگان نیابتی دارند که همسران، فرزندان، خدمتکاران و ملازمان آنها هستند و وظایفی، چون جنگیدن، امور حکومتی، شکار کردن، مواظبت از اسلحه و ساز و برگ جنگ و مانند آن را برای طبقه مرفه انجام میدهند.
نمونههایی از صدر اسلام
مادر ابو عزیز بن عمیر، از زنان ثروتمند مکه، بالاترین فدیهای که برای آزادی قریشیان داده میشد، پرداخت تا پسرش که از اسیران بدر بود، آزاد شود. یکی از هدفهای این عمل میتوانست نمایش ثروت و توانمندی مالی باشد. صفوان بن امیه که از اشراف قریش بود، خطاب به عمیر بن وهب میگوید: «میدانی که در تمام مکه مردی مانند من در گشایش و فراخی نسبت به اهل و عیال نیست». و او تأیید میکند. در این نگرش، رسیدگی به خانواده وسیلهای برای نمایش توانایی مالی است. اشراف قریش در راه بدر عهدهدار اطعام سپاه بودند. به نظر میرسد اشراف برای به رخ کشیدن ثروت و توانایی مالی خود به تجهیز سپاه میپرداختند. هنگام ترک مدینه، مردان یهودی بنی نظیر دف و نی میزدند و زنهایشان، زیورآلات زرین و گران قیمت خود را عمداً و بدون ترس نشان میدادند. یکی از دلایل این رفتار یهودیان، نمایش ثروتمندی و توانمندی مالی و فخرفروشی به مردم مدینه بود که موجب بالا رفتن اعتبار آنان بین مردم، مخصوصاً منافقان شد.
سعد بن معاذ، رابطه مردم مدینه را با قبایل غطفان و بنیمرّه در جاهلیت این گونه ترسیم میکند که آنها یا از اهل مدینه خرما میخریدند یا اهل یثرب آنان را میهمان میکردند؛ یعنی از نظر سلسله مراتب منزلتی، رابطه اعضای این قبیلهها با مردم مدینه، رابطه نمکپروردگی و وابستگی بود. رابطهای که عروه بن مسعود به آن اشاره میکند هم رابطه نمکپروردگی است و بیانگر وجود سلسله مراتب منزلتی در رابطه او و قریش که در آن، قریش ولی نعمتاند و عروه و فرزندان او با این که از اشرافاند، در برابر اشراف قریش، مصرف کنندگان نیابتی به حساب میآیند؛ آنجا که میگوید: «ای گروه قریش! مگر نه این است که شما به منزله پدر و من به منزله فرزندم و مگر من نبودم که تمام اهل عکاظ را برای یاری شما دعوت کردم؟ و چون آنها از پذیرش تقاضای من خودداری کردند، شخصاً با فرزندان و کسانی که از من اطاعت میکردند، به یاری شما نیامدم؟» ابوسفیان که نسبت به بنیزهره از برتری قبیلهای برخوردار بود به بهانه این که بنیزهره از بدر برگشتهاند، از دادن اموال بنیزهره امتناع میکرد. عمروعاص به نجاشی (پادشاه حبشه) بهترین هدیه سرزمین خود (پوست دباغی شده) را هدیه میکند. تا بدین وسیله ، سرسپردگی خود را به او اعلام کند.
بنا بر گزارش تاریخ، قریش با ترتیب دادن یک میهمانی، هزینههای بسیاری را صرف پذیرایی از گروههایی کرد که دور ایشان جمع شده بودند؛ بر این اساس، سفرههای اطعام در چهار محل گسترده شد و در دارالندوه ، جماعت خودشان و در خانههای صفوان بن امیّه، سهیل بن عمرو، عکرمه بن ابی جهل و حُویطب بن عبدالعزّی، سایر مردم پذیرایی شدند. به نظر میرسد که در این میهمانیها لازم بود مراتب منزلتی رعایت شود و اساساً، این برنامهها، با هدف کسب افتخار و احترام از طریق مصرف تظاهری برگزار میشد.
شهرت بعضی از وسایل و زیورآلات اشراف، نشانهای از مصرف تظاهری بود؛ به عنوان نمونه، میتوان به شتر ابو جهل که شتری گزیده و مهری بود، اشاره کرد، قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد. شمشیر ابی الحقیق یهودی نیز از شمشیرهای مشهور بود. گنجینه زر و زیور خاندان ابی الحقیق که معمولاً در عروسیهای مکه کرایه داده میشد، و نیز زیورآلات فارعه، دختر خزاعی یا بادیه، دختر غیلان که از زنان قبیله ثقیف بودند، اینگونه بوده است.
اقدامات پیامبر صلی الله علیه وآله برای مقابله با مصرف تظاهری
حضرت محمدصلی الله علیه وآله، اسراف و تجملگرایی را امری مذموم میدانست و برای مقابله با مصرف تظاهری این کارها را انجام دادند:
1. ترویج سادهزیستی و نفی اسراف و تجملگرایی در گفتار و عمل؛ پیامبرصلی الله علیه وآله در زندگی شخصی خود مراقب بود اسراف نکند. یکی از توصیههای آن حضرت به پیروان خویش، بر مبنای یک توصیه قرآنی، این بود که اسراف نکنند و از تجملگرایی خودداری کنند.
2. مقابله با نمادهای اشرافیگری، چون هدیه و میهمانی دادن؛ پیامبرصلی الله علیه وآله هدیه مشرکان را نمیپذیرفت و برای هیچ یک از پادشاهان و اشراف هم عصر خود هدیه نفرستاد. آن حضرت، در هیچ مرحلهای از زندگانی خویش مهمانیهای تجملی برگزار نکردند و در این گونه مراسم نیز حضور نداشتند. پس از آن که ابو براء عامر بن مالک بن جعفر برای آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد، پیامبر فرمود: من هدیه مشرک را نمیپذیرم.
3. جلوگیری از ساختن خانههای مجلل؛ عباس عموی پیامبرصلی الله علیه وآله حجرهای ساخت، رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمودند: آن را ویران کن. عباس خواست معادل ارزش آن را در راه خدا بدهد، اما پیامبرصلی الله علیه وآله تأکید کردند که آن را ویران سازد.
4. پیامبرصلی الله علیه وآله، برای جلوگیری از تشکیل طبقه اشراف جدید (نوآمدگان یا افراد نو کیسه) در جامعه اسلامی، به فقیران سفارش میکردند که در مسیر اشراف قدم نگذارند؛ پیامبر هنگام آمادگی برای جنگ خیبر به ابو عبس بن جبر که فقیر بود و زاد و توشه راه و خرج خانوادهاش را نداشت، فرمود: «ای ابو عبس تو و دیگر یاران فقیرت اگر سلامت باشید و کمی زنده بمانید، مالتان زیاد خواهد شد و آن چه که برای اهل خود باقی میگذارید فراوان شود، پول و بردههای شما زیاد میشود و این به سود شما نیست».
5. تغییر نگرش درباره زنها؛ در نگرش جاهلی، زن زندگی نیابتی داشت. رسول خدا صلی الله علیه وآله با بیان جایگاه واقعی زن و ارزش دادن به او، نگرشها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبر، حضرت فاطمهعلیها السلام و زنان همعصر او در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دلیل این مدعاست.
6. توجه نکردن به مراتب منزلتی در معاشرتها، واگذاری منصبها، مجازاتها و سایر امور؛ وسایل و ابزار زندگی افراد سرشناس به دلیل گران قیمت بودن آنها و نیز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص دیگران است. معمولاً کسانی که میخواهند مقام و مرتبه خود را نشان دهند برای فخرفروشی، اقدام به خرید اجناس به قیمتی فراتر از ارزش واقعی میکنند. به عنوان نمونه، میتوان به شتر ابو جهل اشاره کرد که به قول واقدی، شتری گزیده و مهری بود که در جنگ بدر نصیب پیامبرصلی الله علیه وآله شد. قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله نپذیرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حدیبیّه قربانی شد.
معیار ارجمندی و اعتبار مصرف تظاهری
مصرف نمایان کالاهای ارزشمند نشانه بزرگواری – عرف هدیههای گرانبها و پذیراییهای پرهزینه – ضایع کردن کالاها برای نمایش ثروتمندی و توانایی مالی – ایجاد نظام رتبهبندی سازمان یافته موروثی – ایجاد نظام وابستگی و نمکپروردگی و تنآسایی و مصرف نیابتی – مصرف و تنآسایی تظاهری از خدمات الزامی زنان.
روش طبقهمرفه رباخواری؛ ساختن خانههای مجلل؛ به کار بردن سنگهای قیمتی در ابزار جنگی؛ کشتن شتر و مهمانی دادن؛ شعر گفتن؛ هزینه کردن برای جنگ؛ هدیه کردن شتر و اموال گرانبها به سران قبیلهی قریش توسط سران قبایل دیگر؛ دادن هدیه به اشراف حبشه؛ وسایل و زیورآلات مشهور اشراف.
سیره پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله سیره نظری پیامبر
سیره عملی پیامبر
نهی از اسراف فرمانخراب کردن تاکستانهای اشراف طایف؛ نفی ربا ؛ جلوگیری از ساختن خانههای مجلل؛ ترویج فرهنگ سادهزیستی؛ مقابله با تظاهرات اشرافی؛ تغییر نگرش به زنان نهی از اسراف فرمانخراب کردن تاکستانهای در معاشرت با مردم و مجازات و دادن مناصب، به سلسله مراتب منزلتی توجه نمیکرد
آیات قرآن آیاتی که اشاره به این ویژگیها دارد
آیاتی که راه کار نشان میدهد
و لا تکونوا کالذین خرجوا من دیارهم بطر انما اموالکم و اولادکم فتنه (8/28) بنینضیر در سوره حشر؛ زخرف / 23.
انما اموالکم و اولادکم فتنه (8/28) آیات بسیاری از سوره زخرف.
لباس؛ نمودی از فرهنگ توانگری
تهیه لباس بیش از دیگر کالاهای مصرفی، مردم را وا میدارد تا از راحتی و ضرورتهای زندگی خود بکاهند تا آنچه را که حد مطلوب مصرف تظاهری است فراهم آورند. کارکرد لباس، به عنوان گواهی بر توانایی در صرف هزینه و اعتبارآوری سه ویژگی دارد:
1. اصل کلی ضایع کردن تظاهری، هنجار مسلط و مستولی بر شیوه لباس پوشیدن است. قانون ضایع کردن تظاهری (اسراف) با شکل دادن قانون سلیقه و آراستگی (تجملگرایی) موجب افزایش اهمیت مصرف لباس میشود. و خریدار لباس برای سازگاری با عرف رایج و هماهنگی با استاندارد معتبر سلیقه و آبرومندی اقدام به تهیه لباس میکند.
2. اصل دوم که تابع اصل اوّل میباشد، تنآسایی نمایان (تظاهری) است. لباس باید نشان دهد که پوشنده آن نیاز به اشتغال در هیچ نوع کار تولیدی ندارد.
3. لباس، علاوه بر گرانبها بودن و دست و پاگیر بودن باید با آخرین پسند روز مطابقت کند. در آن دوره اقتصادی که زنان هنوز جزو اموال مردان به شمار میآمدند و صاحب خود نبودند، ولخرجی (مصرف تظاهری) و تنآسایی تظاهری زنان از خدمات الزامی آنان بود که اعتبار بیشتر مردان را در پی داشت.
نمونههایی از صدر اسلام
مالک بن عوف، سرور و فرمانده قبیله هوازن، لباسهای بلند میپوشید و با تکبر و غرور راه میرفت. این نوع پوشش نشانه شرافت و بزرگی بود. گفته شده است که زنان یهود بنینضیر هنگام ترک مدینه، لباسهای حریر و دیبا پوشیده بودند و قطیفههای خز به رنگهای سرخ و سبز بر تن داشتند. نوع پوشش آنها بر کسانی که شاهد خروج آنان بودند، به خصوص منافقان تأثیر زیادی داشت.
اقدامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
1. منع لباس تجملی از یک طرف و جلوگیری از پوشیدن لباس پاره با وجود داشتن لباس نو از طرف دیگر؛ پیامبر به کسانی که لباسهای مخصوص اشراف و ثروتمندان را میپوشیدند تذکر میداد – لباسهایی که قسمتی از آن روی زمین کشیده شود یا آستین گشاد داشته باشد یا زر و زیور داشته باشد – آن لباسها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقیر سایرین میشد. پوشیدن لباس کهنه و پاره نوعی اظهار حقارت و نداری بود. علاء بن حضرمی پیراهنی آستین بلند پوشیده بود، آستین پیراهن را به اندازه حدود انگشتهایش کوتاه کردند. پیامبرصلی الله علیه وآله بر تن عبداللَّه بن عمرو بن العاص دو جامه به رنگ سرخ دید، فرمود: این جامه کافران است، بر تن مکن. یکی از یاران پیامبرصلی الله علیه وآله با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامهای کهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند که لباس نوی خود را بپوشد و وقتی پوشید، فرمودند: آیا این طور بهتر نیست؟
2. لباس رسول خداصلی الله علیه وآله بسیار ساده بود؛ پیامبرصلی الله علیه وآله لباس گرانقیمت خویش را به اسامه بن زید که جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قیمت پوشیدند.
معیار ارجمندی و اعتبار لباس نمودی از فرهنگ توانگری
قانون ضایع کردن = قانون سلیقه و آراستگی = مصرف لباس گرانبها اصل تنآسایی تظاهری = پوشنده لباس، کار تولیدی نمیکند لباس خدمتکاران و زنان و لباس کشیشی بیانگر منزلت بردگی و زندگی نیابتی آنهاست. ولخرجی و صرف هزینه بیشتر از جانب زن خانواده = اعتبارآوری بیشتر.
روش طبقهمرفه پوشیدن لباسهایی که قسمتی از آن روی زمین کشیده میشد یا لباسهایی با آستینهای بلند نشانه بزرگی بود – استفاده از زر و زیور در لباس مردان و زنان ثروتمند – لباسهای اشراف با توجه به مقام و منزلت اجتماعی و منصب آنها متفاوت بود.
منع پوشیدن لباس تننما – بریدن قسمتهای آویزانآستینها منع پوشیدن لباسهایتجملی ترغیب افراد به پوشیدن لباس نو به جای کهنه در صورت داشتن لباس بیشتر – پوشیدن لباس گران و تجملی برای جوانان اشکال نداشت. لباسهای پیامبر با لباس سایر افراد تفاوتی نداشت – به پاکیزگی لباس اهمیت میداد لباس ارزان قیمت را خود برمیداشت و لباس گرانقیمت یا تجملی را به اسامه و افراد جوانتر میداد.
محافظهکاری
طبقه مرفه ، محافظهکار است. این محافظهکاری همراه با کنارهگیری از کار تولیدی چنان نمود آشکاری دارد که حتی نشانه محترم بودن شخص محافظهکار شناخته میشود. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرک محافظه کاری یا واپسگرایی در ساختار اجتماعی است. ترک هر روش و راه و رسم پذیرفته شده زندگی با مخالفت این طبقه روبهرو میشود. آنان با عبارتپردازیهای مبالغهآمیز هر نوآوری و تغییر را موجب ایجاد آشوب در جامعه، واژگونی اخلاق و بر هم زدن نظم طبیعت معرفی میکنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پایینتر جامعه را به محافظهکاری میکشاند، زیرا امکانات مصرف و زیستن را بر آنها تنگ میکند تا توانایی پذیرش راه و روش جدید را نداشته باشند. به این ترتیب، طبقه مرفه، از سه طریق برای جلوگیری از توسعه فرهنگی بهره میبرد: 1. ایستایی کامل خود طبقه. 2. از راه الگوی سرمشقی ضایع کردن تظاهری (رقابت منزلتی) و محافظهکاری. 3. به طور غیر مستقیم از طریق نظام توزیع نابرابر ثروت و معاش که تکیهگاه این نهاد است.
نمونههایی از صدر اسلام
پیرمردی سالخورده از بنیعمرو بن عوف به نام ابو عفک، در 120 سالگی با اشعار خود مردم را به دشمنی با پیامبر برمیانگیخت. او با اشعار خود مردم را به محافظهکاری دعوت میکرد: « مدت زیادی زندگی کردم و هیچ خانه و مجمعی را خردمندتر و فریادرستر از قوم خود، برای فریاد خواهی ندیدم، سواری که به سراغشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهی و نصرت واقعی برسید حق بود «تبع» را پیروی میکردید». کعب بن اشرف ، شاعر یهودی نیز پیامبر صلی الله علیه وآله و اصحاب ایشان را هجو میکرد و در اشعار خود قریش را بر ضد مسلمانان میشوراند. سرودههای او پس از جنگ بدر ، روحیه محافظهکاری را بین مردم تقویت میکرد: « امروز دل زمین بهتر از روی آن است؛ این کشتگان همه از اشراف و سروران مردم و پادشاهان عرب و اهل منطقه حرم و مکان امن هستند. سخنان ابو سفیان بعد از پیروزی در جنگ اُحد مبنی بر این که هبل دوباره مقام خود را یافت و ارجمند شد و آنها عُزَّی دارند، اما مسلمانان عُزَّی ندارند ،نوعی تبلیغ سنتها و رسوم پیشین بود که برای مقابله با اندیشه جدید و با هدف واپسگرایی صورت میگرفت. کنانه بن صویراء از یهود بنینضیر برای جلوگیری از پیمانشکنی آنان به این نکته اشاره میکند که اموال و ثروتشان مایه شرف آنهاست. کنانه بن صویراء با وجود آن که به درستی سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله یقین داشت از ترس این که قومش آبروی او را ببرند و دخترش شعثاء را شماتت کنند ، اسلام را نپذیرفت.
ثروت و داراییهای مادی، امنیت اشراف را در پی دارد و از دست دادن یا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنی و بیتابی میشود. واکنش یهودیان بنینضیر به قطع درختان خرما به دست مسلمانان، از این نوع است. سخنان و اظهار نظرهای یاران پیامبرصلی الله علیه وآله درباره بنینضیر هنگام ترک مدینه و اندوه منافقان، نشان دهنده تأثیر زیاد آنها بر اهالی آن جاست. اشراف، معمولاً در شرایط سخت به تضعیف روحیه توده مردم، یادآوری گذشته و ایجاد رعب و وحشت میپردازند. عبداللَّه بن اُبیّ بن سلول که از اشراف محافظهکار مدینه بود، از مجادله کوچک مهاجر و انصار بهره گرفت و با بیان این که انسانهای عزیز با رسیدن به مدینه، افراد خوار را از آن بیرون خواهند کرد، به تحریک انصار پرداخت یا یکی از منافقان به نام زید بن لصیت در پی گم شدن شتر پیامبر صلی الله علیه وآله میپرسد: مگر خداوند به او خبر نمیدهد که ناقهاش کجاست؟ حیّ بن اخطب از اشراف بانفوذ یهود بنینضیر همچون ابو جهل، در پی ریاست و فرماندهی بود. کعب بن اسد، رئیس قبیله بنیقریظه، به دلیل برتری بنینضیر، تسلیم سخنان حیّ بن اخطب شد و پیمان خود را با پیامبر شکست. یهود بنی قریظه با وجود این که میدانستند محمدصلی الله علیه وآله فرستاده خداست، اما رشک و حسد آنها به اعراب با این بهانه که چرا پیامبر از بنیاسرائیل نیست، مانع از آن شد که اسلام بیاورند. یکی از افراد بنیمصطلق، پذیرش اسلام را به اسلام آوردن قوم خود منوط کرد.
اشراف از پیماننامهها و صلحنامهها برای اعمال قدرت بهره میبرند. معمولاً مواد آنها بر اساس تأمین منافع و اهداف اشراف و کسب اعتبار بیشتر آنان تنظیم میشود. در پیمان صلح حدیبیه که بر اساس ارزشهای مورد نظر قریش تنظیم شده بود، این امر کاملاً مشهود است، به طوری که یاران پیامبر به مواد صلحنامه اعتراض کردند. مفاد پیماننامه از این قرار است:
« باسمک اللّهم، این پیمان صلحی است که محمد پسر عبداللَّه و سهیل بن عمرو بستهاند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یکدیگر نشوند و به یکدیگر خیانت نکنند و سرقت و غارتی انجام ندهند و کاری به یکدیگر نداشته باشند. هر کس که بخواهد به دین محمدصلی الله علیه وآله یا به آیین و پیمان قریش درآید، آزاد باشد. هر فردی از قریش که بدون اجازه ولی خود پیش محمد بیاید [ایشان باید] او را برگرداند [ولی] اگر کسی از یاران محمد به قریش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد».
1. در این صلحنامه ، جایگزین کردن عبارت « باسمک اللّهم» به جای «بسم اللَّه الرحمن الرَّحیم» نوعی واپسگرایی است که سهیل بر آن اصرار میورزد و پیامبرصلی الله علیه وآله به دلیل منافات نداشتن آن با آموزههای اسلامی میپذیرد و قرآن کریم، عمل رسول خدا صلی الله علیه وآله را تأیید میکند.
2. در این پیماننامه تقدم نام پیامبرصلی الله علیه وآله به دلیل شرافت خانوادگی آن حضرت است. سهیل بن عمرو ، از این نظر در مرتبه پایینتری قرار داشت.
3. این بند صلحنامه «هر کس از قریش که بدون اجازه ولی خود پیش محمد بیاید او را برگرداند و اگر کسی از اصحاب محمد به قریش پناهنده شود، او را برنگردانند». نشانه برتریجویی و امتیازخواهی اشراف قریش است.
4. بندهای پایانی صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد». بیانگر بهرهگیری قریش از موقعیت خویش به سبب وجود کعبه و وضع قوانین در جهت کسب منافع و به دست آوردن اعتبار و احترام بیشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشی، پادشاه حبشه، که نسبت به او و سایر اشراف قریش، مرتبه منزلتی بالاتری داشت، به اسلام گروید. ابو سفیان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نیاوردن خود گفت: «چه کنم که من در میان مردمی به ظاهر خردمند و بلند اندیشه زندگی میکردم و میدیدم مردم گرانمایه در پناه عقل و اندیشه خود زندگی میکنند و به هر راهی که میرفتند، میرفتم و چون اشخاص شریف و سالخورده از محمد کنارهگیری کردند و خدایان خود را یاری دادند و به خاطر دین پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ایشان پیروی کردیم». در این سخنان، ایستایی طبقه اشراف و محافظهکاری آنها در رابطه با دین محمد صلی الله علیه وآله و نیز پیروی کورکورانه سایر اعضاء از روش اشراف طبقه بالاتر و مسنتر به وضوح دیده میشود.
ذات انواط درخت بزرگی بود که مردم دوره جاهلی برای آن قربانی میکردند و یک روز را آن جا میماندند. گروهی از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله از او خواستند که درختی مثل درخت ذات انواط بر بر ایشان تعیین کند. این درخواست را میتوان نوعی واپسگرایی قلمداد کرد. هنگامی که عروه بن مسعود – که از لحاظ نسب و مال و طرفدار، در میان مردم طائف برتری داشت – مسلمان شد به او تهمتهای ناروا زدند و او را اهل تزویر خواندند. سرانجام یکی از افراد قومش، که از همپیمانان ثقیف بود، او را کشت. این اقدام ، نشان دهنده ریشهدار بودن ارزشهای جاهلی بین آنهاست به طوری که تغییر آن ارزشها را حتی از جانب شخصیت والا مقامی چون عروه، تحمل نمیکردند. رفتار نمایندگان ثقیف در مدینه، نمونه روشنی از سبک زندگی اشرافی بود. به اعتراف خودشان چارهای جز پذیرش اسلام نداشتند، چرا که دین محمدصلی الله علیه وآله گسترش یافته بود و آنها در گوشهای محصور بودند.
یهودیان، آیین ابو سفیان و قریش را که بتپرستی و شرک بود، بهتر از دین اسلام ارزیابی میکردند و میگفتند: اشراف قریش از [حضرت] محمدصلی الله علیه وآله بهترند، چون خانه کعبه را گرامی میدارند و بر سقایت حاجیان اقدام و شتران پروار را قربانی میکنند و همان چیزی که پدرانشان میپرستیدند، میپرستند، پس آنها به حق سزاوارترند تا او.
اقدامات رسول خداصلی الله علیه وآله برای مقابله با محافظهکاری
1. نفی سنن جاهلی و تنظیم قوانین بر مبنای برابری؛ حضرت محمدصلی الله علیه وآله در آخرین حج خود دغدغههایشان را بیان کردند. ایشان با هوشمندی تمام، راههای نفوذ روحیه اشرافی و راهکارهای مورد توجه اشراف برای واپسگرایی و بازگشت به گذشته را شناسایی و گوشزد کردند و به مقابله با آن پرداختند؛ پیامبر صلی الله علیه وآله تأکید میکنند که جان و مال مسلمانان محترم و رباهای جاهلیت ملغی است بنابراین، رباهای عمویش (عباس) و خون عموزادهاش (عامر بن ربیعه بن حارث) – که نخستین خون ریخته شده در جاهلیت بود باطل میباشند و بدین ترتیب راه بازگشت به سنن جاهلی و بهانهجویی را میبندد. حضرتصلی الله علیه وآله با تعیین کردن ماههای حرام و مشخص کردن حدود الهی جلوی سوء استفادههای اشراف را میگیرند. پیامبرصلی الله علیه وآله با معرفی کتاب اللَّه به عنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلی جلوگیری میکند و با بیان حقوق زنان، آنان را از منزلت نیابتی و بردگی ترقی میدهند و با طرح برادری مومنان و این که همه از نسل آدم و از خاکاند و گرامیترین شخص نزد خدا با تقواترین است، ارزشهای منزلتی مورد نظر اشراف، مانند شرافت خانوادگی، ثروت و توانمندی مالی و … را بیاساس میدانند.
2. از بین بردن بتها، مسجد ضرار و کسانی که دعوت به محافظه کاری میکردند؛ پیامبرصلی الله علیه وآله عدهای را برای کشتن ابو عفک (پیرمرد 120 ساله از بنیعمرو بن عوف) فرستادند. به دلیل این که مردم را با اشعار خود به دشمنی برمیانگیخت. هم چنین به دلیل هجو پیامبرصلی الله علیه وآله و مسلمانان و تحریک قریش برای حمله به مسلمانان، گروهی از اصحاب اقدام به کشتن کعب بن اشرف کردند. سلام ابی الحقیق (ابو رافع)، از اشراف یهودی، گروه زیادی از قبیله غطفان و عربها را به دور خود جمع و جایزه کلانی تعیین کرده بود تا به جنگ پیامبر بیایند. پیامبر نیز عدهای را مأمور کشتن او کردند. جد بن قیس، رئیس قبیله بنی سلمه، نفوذ زیادی بر افراد قبیلهاش داشت. ….
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 22