نویسنده : آیت الله جعفر سبحانى
مصونیت و پیراستگى پیامبر از خلاف و خطا، بسان دیگر پیامبران داراى مراحل سهگانه است، و این مراحل عبارتنداز:
1- مصونیت مطلق (عمدى و سهوى) در تبلیغ شریعت.
2- عصمت از خلاف و گناه در رفتار و گفتار.
3- پیراستگى از خطا و لغزش در جریانهاى عادى.
پیامبر اسلام و پیراستگى از گناه
گذشته از آیات فراوانى که بر عصمت همه پیامبران از گناه دلالت دارند، مىتوان از آیه ذیل مصونیت او را از گناه استفاده کرد:
«و ان کادوا لیفتنونک عن الذى اوحینا الیک لتفترى علینا غیره و اذاً لا تخذوک خلیلاً»
«آنان (مشرکان) نزدیک بود که با پیشنهاد خود، تو را از آنچه، به تو وحى کردیم، بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى در این هنگام تو را دوست خود بر مىگزیدند».
«و لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلاً»
«اگر به تو استوارى نمىبخشیدیم، نزدیک بود که مقدار کمى به آنان متمایل گردى» .
«اذا لا ذقناک ضعف الحیوه وضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیراً» (اسراء /73-75).
«در این صورت دو برابر مجازات (مشرکین) در زندگى دنیا و دو برابر مجازات آنان در سراى دیگر را به تو مىچشاندیم، آنگاه در برابر ما، یاورى پیدا نمىکردى».
مفسران درباره علت نزول آیات، شأن نزولهاى گوناگونى نقل کردهاند که بسیارى از آنها به خاطر مکى بودن آیات، صحیح و استوار نیست، تنها شأن نزولى که با زمان نزول آنها تطبیق مىکند، همان است که ابى حفص «صائغ» از امام باقر (ع) نقل مىکند که قریش به پیامبر پیشنهاد کردند که آنها خداى او را یک سال بپرستند مشروط بر این که پیامبر نیز بتان قریش را به همین اندازه پرستش نماید.
اختلاف شأن نزولها در مفاد آیه تأثیرى ندارد آنچه مهم است این است که در آیه «ولو لا ان ثبتنناک لقد کدت ترکن الیهم» دقت کافى انجام دهیم و براى توضیح دلالت آیه نکاتى یادآور مىشویم:
1- برخى از کوته نظران خواستهاند آیه را گواه بر عدم عصمت پیامبر بگیرند، در حالى که از نظر محققان آیه از دلائل نقلى عصمت او مىباشد، و در حقیقت، باریک بینان و ژرف نگران از درختى که در نظر مخالفان تلخ است میوه شیرین چیده و خلاف مقصود آنان را استخراج کردهاند.
2- لازم است در تعیین فاعل فعل «کادوا» که ضمیر متصل «و ان کادوا لیفتنونک» از آن حاکى است، دقت کنیم ظاهر آیه نشان مىدهد که مقصود از ضمیر «کادوا» همان مشرکان است و فاعل «لیفتنونک» نیز از آن حاکى مىباشد، و روى هم رفته مفاد آیه این است: مشرکان نزدیک شدند که او را بفریبند، و در این آیه سخنى از نزدیک شدن پیامبر (ص) به میان نیامده است .
3- آیه «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً» از دو جمله که یکى شرط (ثبتناک» و دیگرى جزا (لقد کدت ترکن) تشکیل یافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (یا اگر نه این بود) در زبان فارسى است در این صورت مفاد آیه این است اگر نه این بود که تو را ثابت قدم نگه داشتیم، نزدیک بود که به آنها متمایل شوى، ولى تثبیت الهى مانع از تحقق نزدیکى شد، نه تنها میل و انعطافى از تو سر نزد، بلکه به آن هم نزدیک نشدى.
4- این ثبیت الهى، جز تثبیت در مرحله فکر و اندیشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چیزى نیست؛ یعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گردید که قرب به مشرکان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و اندیشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشید.
و تثبیت به این معنى جز عصمت و «تسدید» پیامبران به وسیله روح القدس و غیره چیز دیگرى نیست.
5- باید توجه داشت که این تثبیت به یک مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلکه پیوسته شامل حال او مىباشد زیرا همان جهت که سبب شد خدا به پیامبر در این مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در دیگر موارد نیز وجود دارد، و جهتى ندارد که در یک مورد او را تثبیت کند و در مراحل دیگر او را به خود واگذارد.
6- تثبیت الهى آنچنان نیست که عنان اختیار و آزادى را از کف برباید و دیگر، پیامبر تثبیت شده نتواند بر خلاف آن کارى صورتندهد بلکه با این وضع مىتواند یکى از دو طرف کار را برگزیند براى بیان این جهت در آیه سوم مىفرماید:
«اذا لا ذقناک ضعف الحیوه وضعف الممات ثم لا تجدلک علینا نصیراً»
«در این موقع دو برابر عذاب (مشرکان) را در زندگى این جهان و جهان دیگر به تو مىچشانیم، آنگاه در برابر ما یاورى پیدا نمىکردى».
با توجه به این نکات روشن شد که نه تنها مفاد آیه در کام «عدلیه» که عصمت را حالت لازم در پیامبران مىدانند، تلخ نیست، بلکه بسیار شیرین و نوید بخش است و آن این است که: خداوند پیامبر خود را به خود او واگذار نمىکند و در لغزشها و سراشیبىها به او تثبیت و استوارى مىبخشد و او را از قرب و نزدیک شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مىدارد.
و در حقیقت، جمله «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن» بسان «ولولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفه ان یضلوک»(نساء /113) است جز این که آیه مورد بحث مربوط به تثبیت در برابر گناه و آیه دوم مربوط به صیانت پیامبر از لغزشهاى سهوى و غیر عمدى است و با صرف نظر از این تفاوت شیوه بیان و نحوه دلالت در همهیکسان است و هم اکنون در بحث بعد که پیرامون پیراستگى پیامبر از خطا است گفتگو مىکنیم، و پیرامون آیه توضیح کافى خواهیم داد.
پیراستگى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خطا و اشتباه
مصونیت پیامبر از خطا واشتباه در امور زندگى و جریانهاى عادى از جمله مسائلى است که در علم کلام پیرامون آن بحث و گفتگو شده و اقوال فراوانى درباره آن به چشم مىخورد، در این مورد، خرد براى حفظ «اعتماد مردم» به گفتار و رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مصونیت را یک حالت لازم و شرط حتمى تلقى مىکند:
خطا و اشتباه در غیر تبلیغ دین به دو صورت متصور است:
الف – خطا در انجام وظیفه مذهبى اعم از فردى مانند اشتباه در رکعات نماز و یا اجتماعى مانند کشتن فرد بى گناه.
ب – اشتباه در امور روزانه زندگى.
مسأله جلب اعتماد مردم که عامل مهم در پیشرفت مقاصد پیامبران است ایجاب مىکند که پیامبران در قسمت عمل به وظائف مذهبى اعم از فردى و اجتماعى مصون از اشتباه باشند، زیرا اشتباه در این قسمت کم کم سبب مىشود که مردم در تعالیم و گفتههاى آنان به دیده شک و تردید بنگرند و با خود چنین بیندیشند:
«وقتى پیامبر در عمل به وظائف، اشتباه و خطا مىکند، از کجا معلوم که در بیان تعالیم دچار اشتباه نشود؟» .
این اندیشه ایجاب مىکند که پیامبران در کارهاى عادى و جریانهاى روزمره نیز از اشتباه و خطا مصون باشند، زیرا اشتباه در این مورد از اعتماد مردم مىکاهد و سبب مىشود که مردم به تعالیم او از دیده دیگرى بنگرند.
اشتباه نشود! ما نمىگوئیم اشتباه در امور زندگى ملازم با اشتباه در بیان وظائف و تعالیم است زیرا چه بسا ممکن است مردى از جانب خدا در قسمت دوم مصونیت داشته باشد ولى در امور عادى دچار خطا و لغزش گردد و تفکیک میان این دو کاملاً صحیح و پابرجاست.
این تفکیک براى دانشمندان کاملاً امکانپذیر است، ولى روى سخن در اینجا با افراد دیگر است که نمىتوانند به این نوع از مسائل با دیده تفکیک بنگرند، بلکه همه را به یک چوب مىرانند و وجود شک و تردید یا خطا و خلاف در زندگى روزمره خود، موجب جوانه زدن شک در دیگر امور مربوط به پیامبر مىشود.
خداوند براى پیشرفت مقاصد بعثت، باید پیامبران را با مصونیت و پیراستگى کامل مجهز سازد، تا از این جهت اعتماد صددرصد مردم را به آموزگاران وحى جلب نماید و در نتیجه هدف و مقصد بعثت که تربیت و گرایش مردم است جامعه عمل بپوشد.
لذا امام ششم در روایتى مىفرماید:
«روح القدس تحمل النبوه و روح القدس لاینام ولا یغفل ولا یلهور ولا یسهو:روح القدس حامل نبوت است، او نمىخوابد و غفلت نمىکند و از او اشتباهى رخ نمىدهد» 1
تا اینجا با داورى خرد در مسأله تجویز خطا و سهو بر پیامبران آشنا شدیم اکنون وقت آن رسیده است که با منطق قرآن در این مورد نیز آشنا شویم، طبعاً منطق هر دو یکسان بوده و کوچکترین اختلافى میان آن دو نخواهد بود.
قرآن و خطا و سهو پیامبران
از آیه زیر مىتوان مصونیت پیامبر الهى را از اشتباه و سهو استفاده کرد:
«ولولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفه منهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شىء و انزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیماً» (نساء /113).
«اگر کرم و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصمیم مىگرفتند که تو را گمراه کنند، و آنان جز خویش کسى را گمراه نمىسازند(و در پرتو همین رحمت) هرگز ضررى به تو نمىرسانند، خدا آنچه را که تو نمىدانى به تو آموخت و کرم خدا در حق تو بزرگ است».
مفسران در شأن نزول آیه، جریانهاى مختلفى یاد کردهاند که نقل آنها مایه گستردگى سخن است؛ در اینجا ما یکى را به عنوان نمونه ذکر مىکنیم:
زره فردى از صحابه پیامبر به سرقت رفت صاحب آن به یک نفر از طائفه «بنى ابیرق» ظنین شد، سارق وقتى متوجه خطر شد ، زره را به خانه یک نفر یهودى انداخت، و از قبیله خود خواست که نزد پیامبر بر پاکى او گواهى دهند و وجود زره را در خانه یهودى گواه بر برائت او گیرند، در این شرائط «سارق» تبرئه شد و یهودى متهم گردید، خدا پیامبر خود را از جریان آگاه ساخت و آیه یاد شده به ضمیمه آیهاى که یادآور مىشویم، فرود آمد.
خواه این شأن نزول صحیح باشد یا نباشد، بالأخره از مجموع شأن نزولهائى که در این مورد نقل شده است، استفاده مىشود که پیامبر در آستانه داورى بر خلاف واقع (از روى خطا) قرار گرفته بود، و گروهى با صحنه سازى مىخواستند پیامبر را فریب داده و ظواهر قضیه را به رخ پیامبر بکشند تا وى بر خلاف حق حکم نماید، ولى خداوند او را از خطا و اشتباه حفظ و صیانت نمود و آن این که پرده از چهره حقیقت برداشته و چیزى را که او نمىدانست به او آموخت و کرم خدا نسبت به پیامبر بزرگ است؛ اکنون باید ببینیم چگونه آیات مورد بحث بر مصونیت پیامبر (ص) از خطا گواهى مىدهد.
در آیه مورد بحث سه جمله باید مورد توجه قرار گیرد:
الف: «و انزل الله علیک الکتاب و الحکمه».
ب: «و علمک ما لم تکن تعلم».
ج: «و کان فضل الله علیک عظیماً».
جمله نخست ناظر به مبانى داورى اوست و آن کتاب و سنت (حکمت) مىباشد. آگاهى از این دو منبع وسیع تشریع، مایه مصونیت در احکام کلى الهى مىگردد و در نتیجه پیامبر در تبیین احکام خدا هرگز دچار اشتباه و لغزش نمىگردد زیرا آنچه بشرتا روز رستاخیز به آن نیاز دارد در این دو منبع وارد شده است ولى روشن است که علم به قوانین کلى، مایه مصونیت از اشتباه در موضوعات، و جزئیات، و به اصطلاح در تطبیق آن کلیات بر موارد خود، نمىگردد بلکه براى مصونیت از اشتباه، به چیز دیگرى نیاز دارد.
در همان مورد شأن نزولى که پیامبر در آستانه داورى بر خلاف واقع قرار گرفته بود، و خداوند او را از لغزش حفظ کرد، او از تمام احکام کلى الهى آگاه بود – مع الوصف – علم به کلیات، موجب مصونیت او نگردید بلکه این علم به ضمیمه امر دیگر، به او مصونیت داد و این امر دوم همان است که در جمله دوم وارد شده است آنجا که مىفرماید:
«و علمک ما لم تکن تعلم: چیزى را که نمىدانستى به تو آموخت» این کدام علم است که پیامبر نمىدانست و خدإ؛ّّ به او آموخت؟ آیا علم به احکام کلى الهى است که در کتاب و سنت آمده است، یا مقصود علم به واقعیات و خصوصیات وقایع و جریانها است؟ شکى نیست که احتمال نخست کاملاً بىاساس است زیرا علم به کلیات احکام کلى در جمله پیشین به روشنى بیان گردید، دیگر نیازى به تکرار و تأکید نیست و هیچ کس احتمال نمىدهد که پیامبر الهى، از احکام شریعت خود بىاطلاع باشد، تا زمینه تأکید فراهم گردد.
مقصود از این جمله همان احتمال دوم است یعنى پرده از چهره واقعیات برداشت و او را در جریان توطئه برلغزاندن پیامبر، و وارد آوردن تهمت بر یک بى گناه قرار داد و این همان است که در آیه دیگرى که در این رابطه نازل گردیده با جمله «بما اریک الله» بیان گردیده است چنانکه مىفرماید:
«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله ولا تکن للخائنین خصیماً»
در این آیه براى داورى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، دو اصل بیان گردیده است:
1- «انزلنا الیک الکتاب: کتاب را بر تو فرو فرستادیم».
2- «بما اریک الله: به سبب آنچه که به تو ارائه نموده است».
و «با» در کلمه «بما» به معناى «سببیت» است یعنى: خداوند کتاب را براى تو فرستاد تا در سایه آن به ضمیمه آنچه که از حقائق براى تو ارائه کرده است، داورى نمائى و هرگز نلغزى.
بنابراین، پیامبر گرامى گذشته از علم به کتاب و سنت، با علم و آگاهى خاصى مجهز است که از آن در دو آیه قبل گاهى با جمله «و عملک ما لم تکن تعلم» تعبیر آورده است .
و گاهى آن را با جمله «بما اریک الله» بیان کرده است .
براى این که تصور نشود که این نوع مصونیت، مخصوص به یک مورد یا در خصوص داورى است و باب اشتباه به روى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد دیگر باز است، خداوند در آیه مورد بحث جمله سوم را مىآورد و مىفرماید:
«کان فضل الله علیک عظیماً: کرم خدا بر تو بسیار بزرگ است».
جایى که خداوند چیزى را بزرگ بشمارد، باید حساب آن را از چیزى که ما بزرگ مىنمائیم، جدا کرد، فضل و کرم بزرگ نشانه آن است که پیامبر گرامى در مسیر زندگى در قضاوتها و داوریها، در معاشرتها و برخوردها از خطا و لغزش مصون مىباشد.
خلاصه: به خاطر مصلحتى که در امر رسالت نهفته است و براى این که پیامبر اسوه و الگو و سرمشق امت است، باید در مسیر زندگى به گونهاى باشد که امت درباره او احتمال اشتباه و خطا ندهد تا در مسأله اطاعت از رفتار و گفتار او، دچار سرگردانى و دو دلى نباشد.
دلائل مخالفان
مخالفان عصمت پیامبر اسلام در مرحله خلاف و گناه و یا مصونیت او از خطا و لغزش با یک رشته آیات و احادیثى استدلال کردهاند، و از این طریق اذهان ساده لوحان را نسبت به اصل عصمت مشوش ساختهاند، براى تکمیل مطلب باید مجموع دلائل آنان مورد بحث و بررسى قرار گیرد.
نخست آیات را وارد بحث مىکنیم آنگاه به توصیح پارهاى از روایات مىپردازیم.
1- اگر از هوى و هوسهاى آنان پیروى کنى…
خدا پیامبر را با یک رشته «قضایاى شرطیه» مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرماید:
«و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءک من العلم مالک من الله من ولى ولا نصیر» (بقره /120)
«اگر از هوى و هوسهاى آنان (اهل کتاب) پس از آنکه آگاه شدى پیروى کنى، از جانب خدا براى تو، حامى و یاورى نیست».
در همین سوره در آیه 145 همین مضمون نیز وارد شده جز این که در آخر آیه به جاى «مالک من الله»… جمله «انک اذا لمن الظالمین» آمده است و در سوره رعد آیه 37 آیه نخست بدون کم و زیاد وارد شده جز این که به جاى «ولا نصیراً» کلمه «ولا واق» آمده است .
این آیات و مشابه آنها که هم اکنون یادآور مىشویم، کوچکترین گواه بر نفى عصمت نیست زیرا:
این آیات به صورت قضیه شرطیه وارد شده و یک چنین قضایایى هرگز گواه بر تحقق شرط (پیروى از هوى و هوسها) نیست، بلکه با پیراستگى کامل شخص نیز سازگار است .
این گونه گزارشها به صورت قضایاى شرطیه گواه بر آن نیست که روزى طرفین آن محقق مىگردد؛ خداوند به پیامبر خود مىگوید:
« و لئن شئنا لتذهبنّ بالّذى اوحینا الیک ثم لا تجدلک به علینا و کیلاً» (اسراء /86)
«اگربخواهیم آنچه را که بر تو وحى کردیم از تو مىگیریم و هرگز مدافعى بر خود پیدا نمىکنى».
در حالى که خدا از تعلق مشیت وى برگرفتن وحى از پیامبر به صورت قضیه شرطیه سخن مىگوید، همگى مىدانیم که چنین مشیتى هرگز انجام نخواهد گرفت. بلکه خدا به وسیله پیامبر (ص) خود، شریعت خویش را تکمیل خواهد نمود.
این گونه آیات که خدا پیامبر خود را به صورت قضیه شرطیه تهدید و توبیخ مىکند، بیش از آن است که در این منعکس گردد فقط دو آیه دیگر را متذکر مىشویم آنگاه به بیان نکته این گونه خبرها مىپردازیم.
« و لقد اوحى الیک والى الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین» (زمر /65).
« بر تو و بر کسانى که پیش از تو بودند وحى کردیم که اگر شرک بورزى عملهاى نیک تو حبط و بىاثر مىگردد و از زیانکاران مىباشى».
« ولو تقوّل علینا بعض الاقاویل لا خذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین» (حاقه /44-47).
« اگر او سخن دروغى را به ما نسبت دهد وى را با قدرت مىگیریم، و رگ حیات او را قطع مىکنیم، و کسى ازشما مانع از این کار نمىشود».
همه این اخبار و گزارشها که به صورت «اگر» وارد شده دلیل بر تحقق طرفین نمىگردد تا با مسأله عصمت منافاتى داشته باشد. تنها سؤالى که در اینجا باقى است این است که هدف از طرح این گونه احکام شرطى که هیچ گاه عملى نمىگردد چه بوده است در این جا مىتوان از میان نکات متنوع به دو نکته اشاره کرد:
1- این قضایا ناظر به طبیعت انسانى پیامبران است که صدورگناه و خلاف را از آنان کاملاً ممکن مىسازد، پیامبر طبیعت مافوق انسانى و بشرى ندارند که بر عصیان و گناه قادر و توانا نباشند بلکه از آن نظر که انسانند، بسان افراد دیگر در معرض لغزشها و توبیخها مىباشند و اگر مشمول عنایت الهى (عصمت) نشوند، تحقق گناه از آنها کاملاً مترقب خواهد بود؛ این تنها عنایت ربانى است که با افاضه عصمت، صدور گناه رابه صورت «محال عادى» در مىآورد و بر آنها قداست و طهارت مىبخشد.
این بخش از آیات ناظر به جنبههاى بشرى آنان مىباشد و در این قلمرو، عصمت و مصونیتى مطرح نیست و اگر پیامبران مصون و پیراستهاند به خاطر نیم دیگر از شخصیت آنها است که آنان را به صورت موجودى الهى در مىآورد که هرگز از در مخالفت وارد نمىشوند.
2- این آیات همگى جنبه «تربیتى» دارد و هدف تعلیم دیگران است در قالب خطاب به پیامبر گرامى، و این نوع خطابهاى حاد و تند نه تنها تعصب جاهلى و عناد و نادان را تحریک نمىکند بلکه او را به پذیرش این تعالیم تحریک و تشویق مىنماید و با خود چنین مىاندیشد جائى که پیامبر با آن عظمت در صورت صدور خلاف و گناه به توبیخ و کیفر محکوم مىشود، تکلیف من جاهل روشن است .
یکى از راههاى تربیت صحیح تفهیم حقیقت در ضمن گفتگو درباره دیگران است و در این مورد در زبان عرب مىگویند: «ایاک أعنى واسمعى یا جاره» و در زبان فارسى مىگویند: «به در مىگویم تا دیوار بشنود!».
کسانى این نوع خطابها را دستاویز اندیشههاى کج خود قرار مىدهند با الفباى قرآن آشنا نمىباشند و از اصول تربیت صحیح ناآگاه هستند و با توجه به این اصل، هر نوع تصور نادرست، پیرامون عصمت حضرت رسول کاملاً برطرف مىگردد.
پی نوشت ها :
1- بصائر الدرجات ، ص 134.
منبع:تفسیرمنشورجاوید،آیت الله سبحانى، ج 6،ص126-165
ادامه دارد …