شکی نیست که دوران کودکی امام جواد(ع) از مهمترین دورانهای زندگی آن حضرت به شمار میرود، چرا که اولین کودکی بود که در چنین سنی به امامت رسید و معادلات فکری سیاسی را به هم ریخت و برگ جدیدی در تاریخ زندگی ائمه(ع) رقم زد.
مهمترین رویدادهای کودکی امام جواد(ع)
مسأله جانشینی امام رضا(ع)، اصحاب و شیعیان حضرت را متأثر کرده بود. این اندوه زمانی به زیاد شد که فرقه واقفیه – بنا به دلایل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا(ع) قائل به غیبت امام کاظم(ع) شده بودند، در تبلیغات خویش نداشتن فرزند پسر از سوی امام رضا(ع) را دلیل بر ادعای موهم خود میدانستند… تا جایی که یکی از همین افراد در نامهای خطاب به حضرت نوشت: تو چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری؟!
حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: تو از کجا میدانی که فرزندی ندارم، به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمیشود مگر اینکه خداوند فرزند پسری به من عنایت فرماید تا حق و باطل را از هم جدا سازد.(1)
همچنین یکی از یاران به حضرت(ع) می¬گوید: امام پس از تو کیست؟ آن حضرت فرمودند: فرزندم.
سپس گفت: آیا کسی که فرزند ندارد، چگونه جرأت آن را دارد که بگوید فرزندم؟
راوی گوید: چند روز سپری نشده بود که امام جواد(ع) به دنیا آمد.(2)
همچنین «ابن قیام واسطی» که از فرقه واقفیه بود و امامت حضرت رضا(ع) را قبول نداشت، نزد آن حضرت آمد و به قصد عیبجویی حضرت(ع) گفت: آیا میشود که دو امام در یک مقطع زمانی با هم باشند؟
حضرت(ع) فرمود: نه، مگر آنکه یکی از آن دو صامت (خاموش) باشد.
ابن قیام گفت: پس چطور برای تو صامت نیست؟
امام(ع) فرمود: چرا، به خدا سوگند! خداوند برای من (فرزندی) قرار میدهد که حق و حق خواهان را استوار میبخشد و باطل و باطل خواهان را نیست و نابود میکند».(3)
*تولد امام جواد(ع)
تولد مبارک امام جواد(ع) نه تنها پایان بخش دلهرههای شیعیان و افشای نیت فرصتطلبان و سودجویانی چون فرقه واقفیه بود، بلکه آغاز فصل نوینی از تاریخ تشیع است.
در تاریخ ولادت امام جواد(ع) اقوال مختلفی وارد شده از جمله:
شیخ طوسی از احمد بن محمد عیاشی در «انوار البهیه» 10 رجب سال 195 هجری را روز ولادت حضرت(ع) دانسته است.
در میان اقوال سهگانه، فرازی از دعای ناحیه مقدسه که در ماه رجب خوانده میشود، قول سوم را تأیید میکند.
آنجا که حضرت(ع) میفرمایند: «اللهم انی اسألک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابن علی بن محمد المنتجب»(4)
مشهور بین شیعه هم همین قول سوم است؛ یعنی ولادت آن حضرت(ع) روز دهم ماه رجب سال 195 هجری قمری است.
*کودکی امام جواد(ع)
آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد(ع) چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آنکه محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار به امامان معصوم(ع) میشد، تقیه و شیوههای پنهانی مبارزه که برای «حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت» بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. ولی شکی نیست که دوران کودکی امام جواد(ع) از مهمترین دوران زندگی آن حضرت به شمار میرود، چرا که اولین کودکی بود که در چنین سنی به امامت رسید و معادلات فکری سیاسی را به هم ریخت و برگ جدیدی در تاریخ زندگی ائمه(ع) رقم زد.
از مهمترین رویدادهایی که در دوران کودکی آن حضرت(ع) به وقوع پیوست، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. در خانواده امام رضا(ع) در محافل شیعه، از حضرت جواد(ع) به عنوان مولودی پر خیر و برکت یاد میشد، چنان که از امام رضا(ع) منقول است که فرمودند: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است»(5) .
2. خلع سلاح واقفیه توسط امام جواد(ع)(6) : واقفیه کسانی بودند که در امامت امام موسی کاظم(ع) توقف کرده بودند.
3. آزمایش حضرت توسط جمعی از شیعیان و پاسخ امام جواد(ع) به پرسشهای آنان در پرتو علم امامت.
از جمله امتیازهای امام جواد(ع) اظهار علم اهل بیت(ع) است که نظیرش وجود ندارد.
در تاریخ آمده که چون حضرت رضا(ع) از دنیا رفت، عدهای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و 30 هزار مسأله در چند روز از حضرت(ع) سؤال کردند و حضرت(ع) بدون تأمل و فکر جواب دادند در حالی که ده سال بیشتر نداشتند.(7)
4. مناظره علمی با گروهی از معتزله و نیز با دانشمندان نامدار زمان مأمون از جمله یحیی بن اکثم و سرگردانی یحیی از طرح فروعات زیادی در مورد مسألهاش توسط امام(ع)(8)
5. تزویج توطئهآمیز امالفضل به امام(ع) توسط مأمون؛ این ازدواج که مأمون بر آن اصرار داشت، کاملاً جنبه سیاسی داشت و اهداف شومی را دنبال میکرد.
6. ایجاد شبکه ارتباطی وکالت توسط حضرت، امام جواد(ع) با تمام محدودیتهای موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ میکرد و با این عمل از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری میکرد.
حتی امام(ع) به هواداران خود اجازه میداد که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده و مناصب حساس را در دست گیرند.
*جوانی امام جواد(ع)
چنان که گفته شد مهمترین عملکرد و فعالیت علمی، فرهنگی و سیاسی ـ اجتماعی امام جواد(ع) که تاریخ را به حیرت واداشته است، همان دوران کودکی آن حضرت(ع) بوده است، ولی دوران جوانی امام(ع) نیز خالی از اتفاق و رویداد نبوده است، از وقایع این دوران از زندگی حضرت(ع) به چند مورد اشاره می کنیم:
1. تربیت شاگردان و انتشار علوم و دانش های خود توسط آنان:
گرچه دوره امام جواد(ع) به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آن حضرت(ع) از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت ایشان بسیار محدود بود، با این حال تربیت شاگرد در دستور کار حضرت(ع) هر چند به تعداد کم قرار داشت. بنابراین اگر میخوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد(ع) قریب 110 نفر بودهاند(9) و جمعاً 250 حدیث از آن حضرت نقل شده، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت(ع) شدیداً تحت مراقبت و کنترل سیاسی بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق دانشمندان بیش از 25 سال عمر نکرد.(10)
2. سفر حج: امام(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در آن شهر ساکن بود.
*یاران و اصحاب امام جواد(ع)
در هر دورهای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را بر عهده میگرفتند و امامت جامعه را عهدهدار میشدند، به تربیت شاگردان میپرداختند. شاگردانی که هرکدام وزنه علمی بزرگی به شمار میرفتند و در میدان رقابت سرآمد دانشمندان عصر خود بودند. حضرت امام جواد(ع) امام نهم ما شیعیان نیز به تربیت شاگردانی پرداختند که مایه استمرار و پایداری تشیع بودند.
آنها در رشد و شکوفایی تمدن اسلام سهم بسزایی داشتند، بنابراین شایسته است که برای احیای نام و یاد و آثار و مرام تربیت یافتگان مکتب ائمه و معرفی آنان به نسل حاضر و آینده تلاش کرد. در اینجا به برخی از این بزرگواران اشاره میشود:
1. عبدالعظیم حسنی: عبدالعظیم فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب(ع) است که به سبب انتسابش به امام حسن(ع) ملقب به عبدالعظیم حسنی است. وی از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادی(ع) بود.
مشهور است که وی در زمان امام هادی(ع) وفات یافت. وی فردی جلیلالقدر و عابدی وارسته بوده که روایات و احادیث زیادی از امام جواد(ع) و امام هادی(ع) نقل کرده است، وی کتاب «خطب امیرالمؤمنین(ع)» و کتاب «الیوم و اللیله» را تألیف کرده است.(11)
عبدالعظیم حسنی خدمت امام هادى(ع) رسید ؛ اعتقادات خود را بر ایشان عرضه کرد و امام آنها را مورد تایید قرار دادند.(12) محمد بن خالد برقی روایت میکند که عبدالعظیم حسنی از ترس سلطان وقت که علویین را اذیت و آزار میکرد و آنان را به قتل میرساند، گریخت و به شهر ری آمد و در خانه یکی از شیعیان سکونت گزید، شیعیان خبر حضور ایشان را شنیدند.(13) و به نزدش آمده و به حدیث او گوش فرا میدادند و سؤالات شرعی خود را میپرسیدند.(14)
ابوحماد رازى مىگوید : خدمت امام هادى(ع) در سامرّا رسیدم و سؤالاتى از احکام شرعى کردم ؛ پاسخ گرفتم هنگامى که خواستم با حضرت وداع کنم ایشان گفتند: اى حماد! اگر در شهر و ناحیه خودت دچار مشکلى درباره احکام دین شدى، درباره آن از عبدالعظیم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان.(15)
وی در سال 245 هجری قمری وفات یافت. هم اکنون قبر وی در شهر ری نزدیک تهران واقع شده و زیارتگاه عاشقان اهل بیت(ع) است، در برخی از روایات ثواب زیارت ایشان را معادل ثواب زیارت امام حسین(ع) ذکر کرده اند.(16)
2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: وی از جمله یاران و اصحاب امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بود و نیز نزد آن دو بزرگوار جایگاه رفیعی داشت، وی احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار روایت کرده و مورد وثوق و اطمینان محدثان شیعی است.(17)
بزنطی به عنوان فردی جلیلالقدر، فقیهی فاضل و یکی از اصحاب اجماع معرفی شده است.(18)
شیخ طوسی در «الفهرست» آورده است: وی از ثقات اهل کوفه است که حضرت رضا(ع) را ملاقات کرده و نزد ایشان از مقام عظیمی برخوردار بود. وفات وی در سال 212 هجری قمری است(19)، وی کتب متعددی تألیف کرده که از جمله آنها میتوان به کتاب «الجامع» اشاره کرد.(20)
2. فضل بن شاذان: فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام جواد(ع) و هادی(ع) و عسکری(ع) بود. وی نیز فردی مورد اعتماد و جلیلالقدر و فقیه و متکلم بود.(21) فضل بن شاذان از جمله کسانی است که امام حسن عسکری(ع) برای وی طلب رحمت فرمودند.(22) برخی نوشتهاند او 180 کتاب در فقه و حدیث و رد بر فرقههای ضاله و… نگاشته است که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است.(23)
شیخ طوسی نام برخی از آثارش را در «الفهرست» ذکر کرده است.(24) اکثر تراجمنویسان از او به نیکی یاد کردهاند. وفات فضل را در سال 260 هجری قمری نوشتهاند.
4. حبیب بن اوس طائی: حبیب بن اوس طائی معروف به ابوتمام، از اصحاب خاص امام جواد(ع) بود. او شاعری بزرگ و استاد لغتشناس و تاریخ و ایام عرب بود. وی دارای قصیده معروفی است که درباره ائمه دوازدهگانه است(26)، شیخ عباس قمی مینویسد: علما گفتهاند که از قبیله «طی» سه کس بیرون آمدند که هر کدام در باب خود منفرد بودند، حاتم طائی در جود، داود طائی در زهد و ابوتمام طائی در شعر.(27) قبر ابوتمام در موصل معروف است.
5. محمد بن ابی عمیر: وی از قبیله «ازدواج» از بزرگترین قبایل عرب بود. علما و دانشمندان حکم به وثاقت و بزرگواری او کردهاند و او را عابدترین و با ورعترین مردم زمان خویش میدانند و در فقه و دانش او را از افراد برجسته زمان خویش میشمارند که دارای کتب بسیاری است.(28) از نظر علم حدیث وی فردی معتبر است.(29)
وفات وی در سال 217 هجری قمری ذکر شده است.(30) شیخ طوسی کتب زیادی برای او شمرده است از جمله این کتابها می توان به کتاب «النوادر»، کتاب «الاستطاعه» و کتاب «الرد علی اهل القدر و الجبر» اشاره کرد.(31)
6. محمد بن سنان: وی از یاران برجسته امام جواد(ع) بود. روایاتی وجود دارد که بر بزرگی شأن و شدت اعتقاد و علم و ورع او دلالت میکند.(32) امام جواد(ع) درباره او و صفوان بن یحیی فرمود: خداوند از آن دو راضی و خشنود شود، زیرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نکردند.(33)
7. علی بن مهزیار: علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع) بود. وی از منزلتی رفیع در نزد ائمه(ع) برخوردار بوده است. از جانب امامان معصوم وکیل بود. او با امام جواد(ع) مراسله و مکاتبه داشت. امام جواد(ع) در جایی برای او می نویسد: «نوشتهات به دستم رسید. از کلامت خوشحال شدم، خداوند تو را مسرور گرداند…»(34) در معجم رجالالحدیث آمده است: وی از خواص یاران امام جواد(ع) بود و از جانب ایشان وکالت داشت و همچنین نزد آن امام بزرگوار دارای قدر و منزلت بود. در حدیث، جزء موثقین بوده و طعن و ایرادی بر او وارد نشده است. وی کتب زیادی تألیف کرده است.(35)
از دیگر یاران آن حضرت میتوان به آدم بن اسحاق قمی، ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اشاره کرد.
*مناظره امام جواد(ع) با یحیی بن اکثم
امام جواد(ع) از دو جهت به مناظرات علمی کشانده میشد.
نخست از طرف شیعیان که با توجه به سنّ کم آن حضرت میخواستند علم الهی امام(ع) را دریابند؛ بنابراین طبیعی بود که مجالس متعدّدی بدین منظور ترتیب داده میشد.(36)
پس از شهادت امام رضا(ع) بیشتر شیعیان به امامت امام جواد(ع) گردن نهادند، امّا در میان آنان کسانی بودند که مسأله کمی سنّ را با خود امام جواد(ع) مطرح کردند.(37) و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشینی سلیمان از داود(ع) کرد و فرمود: حضرت سلیمان، هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا می برد، حضرت داود، او را جانشین خود کرد، در حالی که عبّاد و علمای بنی اسرائیل، این عمل او را انکار می کردند.(38)
به طور خلاصه، شیعیان در موارد متعددی خواستند با طرح سؤالاتی از امام جواد(ع) نسبت به امامت وی اطمینان حاصل کنند، وقتی که امام(ع) با علم سرشار الهی پاسخهای قانع کننده و زیبایی به آنان داد، آنان احساس شادمانی کردند.(39)
دوم از طرف حکومت، یعنی مأمون و معتصم دو خلیفه معاصر آن حضرت. از آنجا که شیعیان، مدّعی علم الهی برای امامان خود بودند، خلفاء میکوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روی برخی از دانشمندان به نام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان، از این رهگذر در اعتقاد خود (وجود علم الهی) نزد ائمه اهل بیت(ع) دچار مشکل شوند و از پیروی آنها خودداری کنند.
افزون بر اینها، علاقه شخصی مأمون در بر پایی این مناظرات بیتأثیر نبوده است. او شهرت به علم دوستی داشت و فیلسوف خلفای عباسی شناخته میشد.(40)
مهمترین سندی که درباره این مناظرات در دست است، روایتی است که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده و خلاصه آن چنین است.
هنگامی که مأمون بر آن شد تا أمالفضل (دخترش) را به تزویج امام جواد(ع) در آورد، عبّاسیان بر آشفته و سخت به وحشت افتادند؛ زیرا بر این گمان بودند که این اقدام خلیفه، همان پیامدهایی به دنبال خواهد داشت که اقدامش درباره پدرش امام رضا(ع) پیش آورد.
بنابراین، پیش مأمون آمدند و او را بدین جهت که ممکن است خلافت از دست بنیعباس بیرون شود، از این اقدام بر حذر داشتند.
آنها هم چنین با اشاره به منازعات گذشته میان عباسیان و علویان گفتند: همان ماجرای علی بن موسی الرضا(ع) کافی است. مأمون در پاسخ گفت: درباره آنچه میان شما و آل ابو طالب پیش آمده، خود شما مقصّر بوده اید؛ زیرا اگر انصاف داشتید، آنان بر شما اولویت داشتند؛ امّا آن چه را که خلفای پیش از من درباره آنان انجام داده اند، جز قطع رحم چیزی دیگری نبوده است! من درباره جانشینی علی بن موسی الرضا هنوز هم پشیمان نیستم! ابو جعفر (امام جواد(ع)) را با این که سنّ او اندک است، بدان جهت برگزیدهام که برتری او را بر همه اهل فضل و علم، محرز میدانم و امیدوارم آنچه را که هم اکنون فهمیدهام، در آینده بر همگان روشن شود تا بدانند نظر من درباره وی درست بوده است.
آنان در جواب گفتند: محمد بن علی(ع) کودکی بیش نیست، نه معرفتی به دین دارد و نه فقهی میداند، خلیفه اجازه بدهند تا تفقّهی در دین پیدا کند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد.
مأمون گفت: وای بر شما! من این جوان را بیش از شما میشناسم. او از خاندانی است که علمشان لدنّی و از الهام خدا سرچشمه میگیرد و پدرانش همواره در علم و ادب از کسب علم و آموزشهای معمول بینیاز بودهاند و به منظور روشن شدن مسأله، هر وقت خواستید میتوانید او را بیازمایید.
آنان موافقت خود را اعلام کرده، تصمیم گرفتند، یحیی بن اکثم را که از قضات به نام و فقیهی مشهور بود، برای مناظره با امام برگزینند و پس از جلب موافقت یحیی، از او خواستند تا سؤال دشوار و پیچیدهای را برای مناظره آماده کند و به او قول دادند در صورتی که امام جواد(ع) را در جریان مناظره به عجز وا دارد، اموال و اشیاء نفیسی به وی خواهند داد.
سپس روزی را برای این کار، تعیین کردند و در آن روز همه عباسیان و نیز امام جواد(ع) و یحیی بن اکثم و حتّی شخص مأمون در مجلس حضور داشتند.
ابتدا یحیی بن اکثم اجازه خواست تا پرسشهای خود را در مقابل امام مطرح کند. پس از کسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد(ع) نیز اجازه خواست و پس از آنکه امام(ع) آمادگی خود را اعلام کرد، یحیی از ایشان پرسید:
مُحرِمی که حیوانی را کشته، وظیفهاش چیست؟
امام(ع) در جواب از وی پرسید: آیا فرد محرم صید را در حرم کشته یا در بیرون از آن؟ آیا محرم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطاء؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ محرم در حال عمره بوده یا حجّ؟
با این فروضی که امام جواد(ع) برای مسأله مطرح کرده یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهرهاش شکست او را به وضوح دریافتند، آنگاه مأمون با ابراز رضایت از وضعی که پیش آمده بود، رو به آل عباس کرد و گفت: آیا شناخت درست را از امام جواد(ع) فهمیدید؟ سپس دخترش امفضل را به عقد آن حضرت در آورد و مهریه را همان مهریه حضرت زهرا(ع) قرار داد.
پس از آنکه حاضران، مجلس را ترک کردند، مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضی را که در جواب یحیی ین اکثم مطرح کرده بود. بدهد.(41)
امام جواد(ع) فرمود: بلی! اگر شخص محرم در حلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّارهاش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد، کفارهاش دو برابر است و اگر جوجه پرندهای را در بیرون حرم بکشد، کفارهاش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد و اگر آن را در حرم بکشد، هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنان چه گورخر باشد، کفّارهاش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد، کفارهاش یک شتر است و اگر آهو باشد، کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد، کفّارهاش دو برابر میشود.
و اگر شخص محرم، کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حجّ باشد، باید قربانی را در «منی» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد، باید آن را در «مکه» قربانی کند. کفاره شکار، برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است، منتهی در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولی در صورت خطاء گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفاره برده به عهده صاحب اوست و بر صغیر کفاره نیست، ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کردهاش، پشیمان است برداشته میشود، ولی آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد.(42)
*یحیی بن اکثم مات میشود!
مأمون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید، همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابوجعفر(ع) به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست، فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ میگویم و گرنه از شما بهرهمند میشوم.
امام جواد(ع) فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه میکند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا میآید، آن زن بر او حلال میشود و چون ظهر میشود، باز بر او حرام میشود، و چون وقت عصر میرسد بر او حلال میشود و چون آفتاب غروب میکند بر او حرام میشود و چون وقت عشاء میشود، بر او حلال میشود و چون به نیمه شب میرسد بر او حرام میشود و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال میشود؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام میشود؟
یحیی گفت: به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمیبرم و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمیدانم، اگر صلاح میدانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
امام جواد(ع) فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانهای به او نگاه میکند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا میآید، کنیز را از صاحبش میخرد و بر او حلال میشود و چون ظهر میشود او را آزاد میکند و بر او حرام میشود، چون عصر فرا میرسد او را به حباله نکاح خود در میآورد و بر او حلال میشود، به هنگام مغرب، او را ظهار(43) میکند و بر او حرام میشود، موقع عشاء کفّاره ظهار میدهد و مجدّدا بر او حلال میشود و چون نیمی از شب میگذرد، او را طلاق میدهد و بر او حرام میشود و هنگام طلوع فجر، رجوع میکند و زن بر او حلال میشود(44). البته اینگونه پرسش و پاسخ امام یه مقتضای طرف مقابلش یعنی یحیی بن اکثم بودکه فقیهی مشهور بود والا اگر فرد دیگر در علمی دیگر بود پرسش و پاسخها هم بر آن اساس می¬بود.
*فرزندان امام جواد(ع)
منابع تاریخی تعداد فرزندان امام جواد(ع) را متفاوت گزارش کرده اند. شیخ مفید در کتاب «الإرشاد» گزارش کرده که حضرت جواد(ع) چهار فرزند پسر و دختر داشت.(45) محدث قمی در منتهی الآمال به نقل از کتاب «تاریخ قم» نام چند دختر دیگر از امام جواد(ع) را ذکر میکند. از بین فرزندان امام جواد(ع) برخی به خاطر نقش اجتماعی بیشتر به صورت برجسته در تاریخ یاد شدهاند و برخی هم تنها نامشان ذکر شده و شرح حالی از آنها به میان نیامده است.
قبل از پرداختن به اسامی فرزندان حضرت ذکر دو نکته لازم است و آن اینکه مادر همه فرزندان امام جواد(ع) بانویی است به نام «سمانه مغربیه» که زنی با کمال بود ولی از امالفضل همسر دیگر امام فرزندی به دنیا نیامد.
نکته دیگر آنکه همه این فرزندان بزرگوار منشأ خدمات ارزندهای برای جهان اسلام بودند و هرکدام در دوران خود از بهترین مردان و زنان به شمار میرفتند و از شایستگان زمان بودند و عموماً در اطراف شهر قم مدفونند، سادات و مردان مجاهد و بزرگواری از نسل پاک ایشان به دنیا آمدند، برنامههای عمرانی قم و موقوفات و قبه و بارگاه حضرت معصومه(ع) به دست ایشان انجام شده و آنها که در قم میزیستند منشأ خدمات شایستهای برای مردم قم بودند.
1. امام علی النقی الهادی(ع): ایشان پیشوا و رهبر و هادی امت اسلام بعد از پدر بزرگوارشان بودند، آن شخصیت والا نیز مانند پدر بزرگوار و پدران گرامیش تمام عمر 28 ساله را تحت نظر شدید خلفای عباسی بود. لذا شیعه از محضر پر فیض ایشان بصورت کامل و آزاد نتوانسته استفاده کند.
2. موسی مبرقع: دومین فرزند برجسته و بزرگوار امام جواد(ع)، ابواحمد موسی مبرقع نام دارد از آنجا که موسی دارای شمایل بسیار زیبا و صورت جمیل بود که هر کس را به یک نظر می فریفت در کوچهها برقع(نقاب) به صورت میانداخت تا زنان و مردان از دیدن او ناراحت نشوند، از این جهت او را موسی مبرقع گویند. تولد موسی مبرقع را در سال 214 هـجری قمری نوشتهاند و در هنگام مرگ پدرش حدود 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، چنانکه برادر بزرگوارش حضرت علی النقی(ع) 7 یا 8 سال بیشتر نداشت، موسی 30 ساله بود که از مدینه هجرت کرد و راهی قم شد و در هنگامی که در شهر مدینه بود، سرپرستی اولاد امام جواد(ع) را میکرد و موقوفات و صدقات پدرش را به اهلش میرسانید.
در سال 244 بود که متوکل عباسی که از موقعیت موسی مبرقع وحشت داشت، او را از مدینه به بغداد احضار کرد و ایشان را در شهر سامرا منزل داد تا او را مثل برادر بزرگوارش امام علی النقی(ع) زیر نظر داشته باشد و ایشان تا سال 247 که متوکل مُرد در سامرا بود، پس از مرگ متوکل موسی به ایران آمد و سال 256 بود که به قم وارد شد. موسی در قم مزارعی ایجاد کرد و خود به کار کشاورزی پرداخت و در همان جا ساکن شد.(46) در شهر قم ساداتی که منتسب به موسی مبرقع هستند خود را به سادات برقعی معرفی کرده و به این عنوان مشهورند. موسی مبرقع پنج پسر داشت به نامهای: ابوالقاسم حسین و علی و احمد و محمد و جعفر، «اولاد و ذریه موسی مبرقع غالباً در ری و قم بودند و از آنجا به قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد منتشر شدند و الان در بلاد شیعه از اعظم طوائف سادات و اشرافند»(47) .
موسی مبرقع در شب چهارشنبه هشت روز مانده به آخر ربیع الاول سال 296 هجری قمری در شهر قم وفات کرد و او را در منزل خودش به خاک سپردند و اکنون آرامگاه او به «چهل اختران» مشهور است.(48)
3. حکیمه خاتون: این زن با تقوا که از شایستهترین زنان عصر خود به شمار میرفت و در فضل و هنر ممتاز بود؛ وی از برجستهترین دختران امام جواد(ع) است، حکیمه در طول حیات پربرکتش چهار امام را درک کرد و از محضر آنان بهره برد، پدر گرامیش امام جواد(ع)، برادرش حضرت هادی(ع)، برادرزادهاش امام عسکری(ع) و امام زمان(عج) را که خود افتخار قابلگی امام دوازدهم را هم داشت.
از افتخارات دیگر حکیمه خاتون، تعلیم و تربیت نرجس خاتون مادر امام زمان(عج) بود، حکیمه در نزد ائمه(ع) محترم و مورد وثوق و اطمینان بود تا جایی که به مقام سفارت امام نائل آمد، نامههای مردم را به امام زمان(عج) میرسانید و توقیعات امام را به مردم بر میگردانید.
گویند: نواب امام زمان(عج) به وسیله این بانو با امام رابطه برقرار میکردند در کمالالدین از احمد بن ابراهیم نقل شده که گفت: من بر حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) در سال 262 وارد شدم و هر چه میخواستم از پشت پرده از آن حضرت میپرسیدم او به ما جواب میداد و او واسطه حجه بن الحسن العسکری(عج) بود که تمام امور مربوط به شیعه را انجام میداد.(49)
از حکیمه خاتون اخبار و احادیث بسیاری نقل شده و آیات بسیاری را تفسیر کرده است که دلیل بر قدرت علمی و روح ایمان و ولایت اوست، او با یکی از علویین به نام ابو علی الحسن المحدث از نوادگان امام سجاد(ع) ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.
حکیمه خاتون سرانجام در سال 274 هـجری قمری وفات یافت. مرقد شریفش در جوار ضریح امام هادی و امام عسکری(ع) قرار دارد که زیارت آن جناب مستحب مؤکد است. علامه مجلسى در باره حکیمه خاتون چنین می¬گوید: تعجب است که با این همه عظمت و منزلت چـرا زیارتى براى او نقل نکردهاند.(50)
ـ دیگر فرزندان امام جواد(ع) که هر کدام در موقعیت و زمان روزگار خود از برترین و بهترین مردم دوران خود بودند در تاریخ شرح حالی از آنها وارد نشده، تنها اسامی آنها در صفحات تاریخ به چشم میخورد:
4. ابواحمد حسین
5. ابوموسی عمران
6. فاطمه
7. خدیجه
8. امکلثوم
در تاریخ قم نام زینب، ام محمد و میمونه هم به چشم میخورد که از دختران امام جواد(ع) به شمار رفتهاند.(51)
مرحوم شیخ مفید هم از دختران امام جواد(ع) دختری به نام «اماحه» نام میبرد.(52)
*متن حرز امام جواد(ع)
متن حرز امام جواد(ع) عبارت است از: «یا نور یا برهان یا مبین یا منیر یا ربّ اکفنی الشرور و آفات الدّهور و أسألک النجّاه یوم ینفخ فی الصّور».(53)؛ ای نور، ای دلیل، ای آشکار، ای نور دهنده، پروردگارا! بدترین بدیها و بلاهای روزگاران را از من کفایت کن و از تو نجات در روزی را که در صور دمیده میشود، خواستارم.
این حرز را سید بن طاووس در کتاب مهج الدعوات آورده که کتاب معتبری است و نیز علامه مجلسی در بحارالانوار هم نقل کرده است.
البته مرحوم سید بن طاووس و نیز علامه مجلسی به نقل از مهجالدعوات، سند این حرز را نقل نکردهاند. اما با توجه به اینکه کتاب «مهج الدعوات» کتاب معتبر و با ارزشی است و علامه مجلسی با توجه به اعتبار این کتاب، حرز را از مرحوم سید بن طاووس نقل کرده است و نیز در این گونه دعاها و حرزها، معمولاً انگیزهای برای جعل و مخدوش کردنشان از سوی جاعلان حدیث، وجود ندارد. بنابراین، میتوان گفت که این حرز دارای ارزش و اعتبار است.
*پینوشتها:
1. طبرسی، اعلام الوری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، بی تا، ص 346.
2. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، مکتب بنی هاشمی تبریزی، 1381 ق، ج 2، ص 352.
3 . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بی تا، ج 4، ص 267.
5. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411 – 1991 م،چاپ اول،ص805.
6. طبرسی، اعلام الوری، المکتبه الاسلامی، چاپ سوم، بی تا، ص 347.
7. الإربلی، علی بن عیسی ، کشف الغمه، مکتبه بنی هاشمی تبریز، 1381 هـ.ق، ج 2، ص 142.
8. کلینی، اصول کافی، چاپ و نشر اسوه ، قم، چاپ اول، 1418 هـ.ق، ج 1، ص 566.
. شیخ مفید، الإختصاص، تعلیق: علی اکبر غفاری، انتشارات جامعه مدرسین، قم، بی تا، ص 99.
9. شیخ طوسی، رجال، منشورات المکتبه الحیدریه، چاپ اول، نجف، 1381 هـ.ق، ص 397ـ409.
10. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بی تا، ج 2، ص 284.
11. قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، چ 1، قم، مؤسسه الرساله ، 1414، ص 212.
12. شیخ صدوق، التوحید، تحقیق: حسینی طهرانی، سید هاشم ،قم، مؤسسه نشر اسلامی،صص81-82.
13 . موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413 هـ.ق ج 17، ص 50.
14. قزوینی، سید محمد کاظم، پیشین، ص 212.
15 . نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت ،مؤسسه آل البیت (ع)،1408 – 1988 م،چاپ دوم،ج17،ص321.
16. موسوی خوئی سید ابوالقاسم، پیشین، ج 17، ص 52.
17. قزوینی، سید محمد کاظم، پیشین، ص 126.
18. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1380 هـ.، ص 397.
19. طبرسی، محمد بن حسن، الفهرست، مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات، 1348 هـ.، ص 36.
20 . قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، بی تا، بی جا، ج 2، ص 80.
21. شیخ طوسی، الفهرست، پیشین، ص 254.
22. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1382، ص 584.
23. قزوینی، سید محمد کاظم، پیشین، ص 287.
24. شیخ طوسی، الفهرست، پیشین، ص 254.
25. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، چ 2، سال 1403 هـ.ق، ج 15، ص 173.
26. قزوینی، سید محمد کاظم، پیشین، ص 145، ابن شهر آشوب این قصیده را در کتابش مناقب ذکر کرده است.
27 . قمی، شیخ عباس، المنتهی، چ 2، تهران، کتاب فروشی مرکزی، 1333 ش، ص 230.
28. شیخ طوسی، پیشین، ص 218.
29. قمی، شیخ عباس ، پیشین، ص 130.
30. آقابزرگ تهرانی، پیشین، ج 2، ص 141.
31. ثقه الاسلام تبریزی، مرأه الکتب قم، مکتبه آیت ا… مرعشی ، 1414 هـ.ق، ص 57.
32 . موسوی خوئی، سید ابوالقاسم ، پیشین، ج 16، ص 151.
33. همان، ج 17، ص 162.
34. قزوینی، سید کاظم ، پیشین، ص 271.
35. موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، پیشین، ج 12، ص 192.
36. جعفریان، رسول ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم ، انتشارات انصاریان، چاپ پنجم 1381ش، ص 482.
37. همان، ص 473.
38. کلینی رازی، الاصول من الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش، ج1، ص483.
39. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، همان، ص475.
40. همان، ص482ـ483.
41. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، چاپ اول، 1395ق ، ج50، ص75ـ76؛ طبرسی، الاحتجاج، ص245؛ قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، بیروت، موسسه البلاغ، چاپ اول، 1408ق، ص168 تا 172؛ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، 1346ش ج2، ص269 تا 273؛ مسعودی، اثبات الوصیه، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، چاپ چهارم، 1373ق، ص216؛ شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، منشورات جماعه المدرّسین فی حوزه العلمیه، ص99.
42. مجلسی، همان، ص77؛ قزوینی، همان، ص174؛ شیخ مفید، الارشاد، ص274ـ275؛ طبرسی، همان، ص246؛ مسعودی، همان، ص217؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص100.
43. ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم هست و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدّدا بر او حلال شود. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1372ش، ص548.
44. همان، ص546 تا 548؛ مجلسی، همان، ص78؛ قزوینی، همان، ص175؛ شیخ مفید، الارشاد، ص274 تا 276؛ طبرسی، همان، ص247.
45. شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 هـ.ق، ج 2، ص 295.
46 . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، انتشارات دارالفکر، بیروت، چاپ سوم، 1350 ش، ص 114.
47. قمی، شیخ عباس ، منتهی الامال، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، ج 2، ص 622.
48. ]چهل اختران محلهای است در خیابان آذر شهر مقدس قم[.
49. شیخ صدوق، اکمال الدین، دارالکتب الاسلامیه، قم، چاپ دوم، 1395 هـ.ق، ج 2، ص 501.
50 .علامه مجلسی، بحارالانوار،تهران، اسلامیه، ج99، ص 79.
51. محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، انتشارات دارالفکر، بیروت، چاپ سوم، 1350، ص 114.
52. شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 هـ.ق، ج 2،ص 295.
53 . سید بن طاووس، مجمع الدعوات، چاپ سنگی، بی تا، ص42؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، چاپ دوم، 1398 قمری، ج94، ص361.