یکی از صفات پسندیده و فضیلت های اخلاقی انسان، احسان و نیکوکاری است. این صفت در اهل بیت (علیهم السلام) که به تعبیر قرآن اسوه کامل بشریت می باشند، به شکل کامل آن تجلی یافته است؛ زیرا الگوهای کامل بشر می بایست در هر فضیلت انسانی نمونه و مصداق کامل باشند.
گزارش های گوناگونی از مظهریت اهل بیت (علیهم السلام) در صفات و فضیلت های پسندیده اخلاقی وارد شده است که حتی اگر این گزارش های روایی و تاریخی نبود، تنها گزارش قرآن از اعمال صالح و رفتارهای پسندیده آنان که تجلی و مظهر صفات و منش و خوی باطنی آنان است برای اثبات این مطلب کفایت می کرد. ازآن جایی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به تبع ایشان، اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) برای تکمیل مکارم اخلاقی آمده اند، در عمل چنان نشان می دهند که مردم بتوانند آنان را به عنوان الگوهای عملی بپذیرند و از منش و خلق و خوی ایشان پیروی نمایند.
گزارش های مختلف آیات قرآنی درباره ویژگی های منحصر به فرد اهل بیت (علیهم السلام) و احسان و ایثار آنان به گونه ای بوده است که خداوند سوره ای را به ایشان اختصاص می دهد. گزارش های روایی نیز در عمل بیانگر رفتارهایی است که بازتاب احسان و ایثار آنان می باشد.
بی گمان نام حسن برای امام مجتبی (علیه السّلام) نامی با مسمی برای حضرت بوده است و روایات و گزارش های تاریخی نشان می دهد که آن حضرت مصداق کامل ونمونه برتر در حسن و احسان بوده است
نویسنده مطلب حاضر با بهره گیری از آیات و روایات می کوشد تا نشان دهد امام حسن مجتبی (علیه السّلام) در احسان، نمونه کاملی بود که می بایست در زندگی از وی الگوبرداری کرد و برای دست یابی به مقام مخلصان و ابرار از شیوه و سلوک آن حضرت (علیه السّلام) سود جست. با هم آن رااز نظر می گذرانیم.
مقام محسنان در آیات قرآنی
اصطلاح احسان که برگرفته از حسن است در دو معنا به کار رفته است که نعمت بخشیدن به دیگری و نیز کار نیک انجام دادن می باشد. در بینش و فرهنگ اسلامی از جهاتی احسان برتر از عدالت شمرده شده است: زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست انجام بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
اگر بخواهیم برای انسان دو بعد عقلانی و عاطفی در نظر بگیریم باید گفت که خاستگاه عدالت عقل است و بر این اساس حقوق همواره برپایه عدالت ریخته وطراحی می شود ولی خاستگاه احسان، احساسات و عواطف روحی پاک بشر است و آن چه آدمی را به احسان و ایثار سوق می دهد، عواطف پاک و سالم توست که اجازه می دهد تا از آن چه حق اوست بگذرد و راه عفو و گذشت را در پیش گیرد و یا بدان چه نیازمند است بگذرد و به دیگری ایثار کند و دیگری را بر خود مقدم دارد.
قرآن درباره ایثارگری مؤمنان می فرماید که آنان با آن که خود به چیزی نیازمند هستند ولی دیگری را بر خود مقدم می شمارند: و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه (حشر آیه9) و یا درباره اقدام اهل بیت در مقدم داشتن اسیر و یتیم و مسکین می فرماید: و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (انسان آیه8)
قرآن ریشه احسان و ایثار را در ایمان کامل شخص می شمارد. ایمانی که موجب می شود تا شخص تنها رضایت و خشنودی خدا را بجوید و تقرب به درگاه او را هدف خویش قرار دهد. (انسان آیات5تا 9)
کسی که در جست وجوی خشنودی الهی است، در جست وجوی محبت و عشق اوست تا مصداق «یحبهم و یحبونه» شود و از مقام حبی بهره مند گردد.
دستاوردها و آثار احسان
خداوند در آیه 207 بقره که گزارشی از ایثار حضرت امیرمؤمنان (علیه السّلام) در لیله المبیت است می فرماید: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد. این بدان معناست که آن حضرت جانش را در طبق اخلاص گذاشت و در جست وجوی خشنودی خداوند در بستری خفت که چهل شمشیر آخته قریشان شبانه در تاریکی شب یکباره بر بدن فرود می آمد و او را به شهادت می رساند ولی از آن جایی که ایمان آن حضرت (علیه السّلام) کمال ایمانی بود و جز رضایت خداوند نمی جست تن به این شمشیرها داد و جان خود را در معرض خطر قرار داد.
تحلیل قرآن در این آیه به این که خداوند بر بندگانش رئوف و مهربان است نشان می دهد که حضرت به حکم رئوف بودن خداوند از مرگ حتمی و قطعی رهید و دیگر این که او از مقام رئوف بهره مند شد. مقام رئوف نسبت به بندگان خاص الخاص است و در حقیقت بهره مندی شخص از مهربانی و محبتی خاص است که شامل افراد ویژه و محبوب خداوند می شود.
به سخن دیگر رفتار بر خاسته از عواطف کامل و سالم امیرمؤمنان که ریشه در عقلانیت حبی دارد او را به سوئی می کشاند که از جان مایه گذارد و خود را برای خدا و رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دین اسلام، قربانی کند. چنین عملی موجب واکنشی خاص از سوی خداوند می شود که قرآن از آن به رئوف بودن تعبیر می کند. بنابراین می توان گفت که ایثار، آثاری چون تقرب و رضای الهی همراه با مهربانی خاص و رأفت را به همراه خواهد داشت.
البته آثار مادی و معنوی دیگری چون رسیدن به مقام ابرار و محسنان و بهره مندی از بهشت خاص و رهایی از گرفتاری های دوزخی و عذاب های دنیوی و اخروی و مصون ماندن از سختی های قیامت و دیدار مسرورانه خدا و مانند آن را می توان بر شمرد که در آیات چندی از سوره اسراء بیان شده است.
خداوند در آیه 7 سوره اسراء بازگشت آثار احسان را پیش از آن که به شخص احسان شونده بداند به خود شخص می داند و می فرماید: ان احسنتم احسنتم لانفسکم؛ اگر نیکی و احسان کنید به خودتان احسان کردید؛ زیرا پیش از آن که دیگری از احسان شما بهره مند شود و روح و روان شما از آثار آن بهره مند شده و حتی در حوزه امور مادی این ایثارگر و نیکوکار است که پیش از احسان شونده بهره مند شده است.
شاید بتوان آرامش برخاسته از احسان گری (بقره آیه112) را از مهم ترین دستاوردهای احسان دانست که پیش از آن که شخص احسان شونده از احسان و نیکی شخص بهره مند شود.
خود شخص از نظر عاطفی و احساسی به آرامشی دست می یابد که برای او بسیار مهم است.
البته این آرامش اختصاص به دنیا ندارد و آرامشی پایدار در محسنان می باشد و آدمی را از هرگونه ترس از آینده و اندوه گذشته می رهاند و او با دلی آرام و قلبی مطمئن زندگی خویش را پیش می برد و به دیدار و لقای الهی می رود. (همان)
بهره مندی از امدادهای غیبی و خاص خداوند (نحل آیه 128 و عنکبوت آیه 69) اجابت دعا و مستجاب الدعوه شدن (آل عمران آیات 147 و 148)، محبوبیت در نزد خداوند (بقره آیه 195 و نیز آل عمران آیات 134 و 138 و مائده آیات 13 و 93)؛ سعادت دنیوی (آل عمران آیه 148 و نحل آیه 30 و زمر آیه 30)، دست یابی به مقام عصمت و عفت (یوسف آیه 23)، فرجام نیک و سعادت مند اخروی (لقمان آیه 22)، اتمام نعمت های خاص و عام نسبت به احسان کننده (انعام آیه 154)، بخشش همه گناهان ریز و درشت (هود آیه 114 و نمل آیه 11 و زمر آیات 34 و 35) و نیز دست یابی به راهی مطمئن و ریسمان استوار الهی (لقمان آیه 22) از جمله دستاوردهای احسانی است که آدمی انجام می دهد و به شکل خوی و منش خویش درمی آورد.
مصادیق احسان
هر چند که قرآن برای احسان، مصادیق بسیاری را برشمرده که می توان به اموری چون اجتناب و دوری از فساد و افساد (اعراف آیه 56)، پرهیز از فحشا (نجم آیه 31 و 33) و گناهان کبیره (همان)، انجام استغفار و توبه (ذاریات آیات 16 و 18)، امیدواری به خداوند (مائده آیه 84 و 85)، تهجد و نماز شب (ذاریات آیات 16 و 17)، جهاد در راه خدا (توبه آیه 120 و عنکبوت آیه 69)، تواضع (مائده آیه 82 و 85)، تقوا (یوسف آیه 90 و زمر آیات 33 و 34) اشاره کرد ولی به نظر می رسد که مصداق بارز و ظاهر آن اموری است که ارتباط تنگاتنگی با کمک های مالی و دنیوی به دیگران دارد.
از این رو قرآن پرداخت زکات که امری مالی و کمک به دیگری در حوزه امور اقتصادی و دستگیری بینوایان و فقیران است (لقمان آیه 3 و 4) و تأمین محرومان و قرار دادن برای محرومان و سائلان حقی (ذاریات آیه 16 و 19) و انفاق در راه خدا در حال توانگردی و حتی تنگ دستی (آل عمران آیه 134) به ویژه کمک مالی به خویشاوندان و مانند آن را به عنوان مصادیق آشکار و ظاهر احسان برشمرده است.
به سخن دیگر هرگونه خیرخواهی و کمک به دیگران (توبه آیه 91) و حتی پرداخت کالا و هدیه مناسب به کسانی که به عللی در زندگی شکست خورده اند (بقره آیه 236) و فرو بردن خشم در هنگامی که به عللی چیزی از انسان به دست دیگری از میان می رود و خسارتی وارد می شود (آل عمران آیه 134) از مصادیق مهم و آشکار احسان در حوزه مسائل اجتماعی و روابط انسانی است.
امام حسن (علیه السّلام) اسوه احسان
اگر به زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) براساس گزارش های قرآنی و روایی و تاریخی نگاه گذرا شود به خوبی می توان دریافت که آن امام همام (علیه السّلام) الگوی کامل احسان بوده است.
خداوند در سوره انسان (هل اتی) گزارشی کامل از احسان و ایثارگری امام و خانواده آن حضرت (علیه السّلام) از پدر و مادر و برادر و خواهر بیان می کند.
آن حضرت (علیه السّلام) در خردسالی در زمانی که هر کودکی برای امور کوچک و جزیی گریه می کند و در برابر غذا و گرسنگی بی تابی می کند، نه تنها یک شبانه روز بلکه سه شبانه روز از غذای خویش می گذرد و همانند برادر خردسالش آن را به افراد فقیر و یتیم و اسیر می دهد. (انسان آیه8)
این خصوصیت و منش اخلاقی که در کنف تربیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) پدید آمده بود، موجب شد که وی تا آخر عمر به عنوان یکی از محسنان و نیکوکاران روزگار مطرح باشد.
در روایات بسیاری از احسان و ایثارگری امام سخن به میان آمده است. در کتاب ارزشمند «الحیاه” که با ترجمه احمد آرام منتشر شده آمده است که امام حسن مجتبی «ع»، دو بار از همه مال خود دست کشید، و سه بار اموالش را در راه خدا تقسیم کرد، حتی کفشی را می بخشید و کفشی دیگر را نگاه می داشت (ج3، 301، ص299)
این که حضرت دو بار همه دارایی و ثروت خویش را میان خود و فقیران تقسیم کرد عملی است که از بسیاری برنمی آید و کم تر کسی به خود چنین جرأت می دهد که از آن همه اندوخته ها و مالی که به سختی و زحمت از راه کشاورزی و جهاد و تجارت به دست آورده دست بکشد و به دیگران بخشد. تنها خاندان اهل بیت (علیهم السلام) و پیروان صدیق ایشان هستند که از چنین منش و خلق و خویی بهره مند می باشند.
آن حضرت خود چنان بود که با عمل و گفتار دیگران را به احسان دعوت می کرد و می فرمود: تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است.
چنان که از آن حضرت نقل کرده اند که می فرمود: هرکس احسان های خود را به زبان آورد بخشندگی خود را تباه کرده است. و یا می فرمود: احسان آن است که تأخیری در پیش و منتهی در پس نداشته باشد.
در روایات آمده است که مردی خدمت امام حسن (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین به حق آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی.
امام پرسید: دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم؟
آن مرد گفت: فقر است.
امام به خادم خود دستور داد: «هر چه مال در نزد تو هست به او بده».
او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد.
امام (علیه السّلام) رو به مرد فقیر کرد و گفت: «تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هر وقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم».
احسان و ایثار امام تنها در مال و اموال نبود بلکه هم چنان که در قرآن آمده، در برابر اعمال دیگران که خشم را به دنبال می آورد روش کظم الغیظ را پیش می گرفت (آل عمران آیه 134) و با عفو و گذشت احسان می نمود. چنان که در روایات آمده روزی امام (علیه السّلام) از راهی عبور می کرد مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به ایشان کرد. حضرت هیچ عکس العملی نشان نداد.
وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام به او نزدیک تر شد و با تبسم به او سلام کرد. آن گاه فرمود: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم، اگر فقیری بی نیازت سازم. به هر حال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم».
چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».
در تاریخ آمده است که حسن بن علی (علیه السّلام) پس از جد بزرگوارش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب (علیه السّلام) از همه مردم زاهدتر بود.
شخصی به نام مدرک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند.
مدرک می گوید: خود امام لب به آن غذا نزد و مشغول خوردن نان با قدری نمک شد.
وقتی به آن حضرت گفته شد شما چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: «ان ذاک الطعام احب عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم».
نگاهی گذرا به فرازهای زندگی آن حضرت
پیشوای دوم جهان تشیع در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
حسن بن علی (علیه السّلام) از دوران جد بزرگوارش چند سال را بیشتر درک نکرد؛ زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگی گفت.
پس از درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریبا سی سال در کنار پدرش امیرمؤمنان (علیه السّلام) قرار داشت و پس از شهادت علی (علیه السّلام) شش ماه بر مسلمین خلافت کرد. آن امام والامقام در طول عمر مبارک خود دوبار تمام ثروت و دارایی خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف کرد.
به گفته مورخان، امام حسن مجتبی (علیه السّلام)، فردی شجاع، دلیر و مبارز بود و در غالب جنگ هایی که امام علی (علیه السّلام) حضور داشتند آن حضرت نیز حضور داشت.
امام حسن (علیه السّلام) مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را در فضایی نابسامان به عهده گرفت. در این زمان امام (علیه السّلام) در برابر مکر معاویه قرار گرفت و ناچار شد صلح کند.
بی شک ارزش صلح امام حسن (علیه السّلام)، با توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص خود، کمتر از جنگ و شهادت امام حسین (علیه السّلام) نبود. خیانت طرفداران ایشان، تهدید و تطمیع های معاویه و نهایتا تشکیل مثلث زر و زور و تزویر باعث بروز وقایعی شد که امام (علیه السّلام) را مجبور به امضای صلحنامه با معاویه کرد. در این شرایط امام مجتبی (علیه السّلام) منطقا و قاعدتا نمی توانست وارد مبارزه با معاویه گردد تا اینکه ایشان ناچار به پذیرش صلح تحمیلی شد.
براساس این صلحنامه، حکومت به این شرط که به کتاب خدا و سنت رسول او و سیره خلفای صالح، عمل کند به معاویه سپرده می شود. در ضمن، پس از معاویه خلافت به امام حسن (علیه السّلام) واگذار می گردید. همچنین معاویه براساس این صلحنامه ملزم شد که دشنام دهی به امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) و بد گفتن از ایشان در منابر را ممنوع سازد. در امان بودن یاران امام علی (علیه السّلام) عدم تعرض به آنان و محفوظ ماندن جان و مال و فرزند و ناموس شان از هر گزندی از دیگر مفاد این صلحنامه به شمار می رفت.
بی تردید می توان گفت صلح امام حسن (علیه السّلام)، چهره واقعی معاویه را آشکار ساخت و دستگاه جور او را به مردم شناساند. از این رو معاویه درصدد حذف فیزیکی امام برآمد و سرانجام، نقشه کشتن او را طراحی کرد.
امام حسن (علیه السّلام) در سال پنجاه هجری، به وسیله زهری که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگی به شهادت رسید. مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگر است.