عالم بی عمل

عالم بی عمل

نویسنده: محمد حسین حق شناس

اهل علم شاخه ایی از شاخه های شجره نبوت و ولایت است و مهم‏ترین وظیفه عالم‏، عمل به علم خویش است و اینگونه مى‏توانند دیگران را در دین جذب کند. آنچه مردم را به طلب علم بى میل کرده به این خاطر است که عالمانِ عامل کم هستند و این عالمان دینى هستند که به ارشاد و امر و نهى مردم همت مى‏گمارند. بنابراین عالمان حقیقى، کسانی هستند که دارای ویژگی هایی باشندکه برخی از آنها عبارتند از: خشیت از خدا ، عمل به علم ، اظهار حق و ساده زیستى.
دانشمند و عالمی میتواند راهنمای دیگران باشد که خود را اسیر منافع مادى نکرده باشد و از دام طمع رهایى یافته باشد.
نتیجتاً دعوتگرِ بى‏عمل به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته و محکوم شده است و واعظ و گوینده‏اى که به گفته‏هاى خویش عمل نکند، پند و سخنش از ایمان و انگیزه دینى سرچشمه نمى‏گیرد و طبیعى است که انگیزه‏هاى غیر الهى و مادّى او را به موعظه و تبلیغ واداشته است.
وقتى چنین شد، به‏طور قطع موعظه، اندرز و تبلیغ آنها نیز در مخاطبان تأثیر نخواهد گذاشت زیرا تا وقتی سخن از دل برنخیزد از گوشی وارد و از گوش دیگر خارج خواهد شد و هرگز در دل شنونده جاى نمى‏گیرد.
مَثل عالم بی عمل مَثل گرسنه‏اى است که روى گنج خوابیده و مَثل پیکرى است بى ‏روح و زنبورى است بى‏عسل.
در قرآن مجید درباره عالمان فاسد خصوصیّات ناپسندی را بیان کرده است که در متن مقاله به مواردی از آن اشاره مى‏شود.

مقدمه
در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام از ویژگی و خصائص علم و فراگیرى، آموزش دادن، نشر آن بسیار بحث شده است و بهتر است بدانیم، اولین چیزی که از فرمان خداوند متعال اطاعت کرد عقل بود و به این خاطر به او هفتاد و پنج لشکر را عطا کرد که یکی از آنها علم است و مورد تمجید قرار گرفته است که در مقابلش جهل و نادانى و تاریک اندیشى و جمود و گمراهى قرار دارد که همیشه مورد مذمت بوده است.
اما یکى از تعصب های جاهلیت، مقاومت و حمایت کردن در مطالب علمیه است که به خاطر اظهار حق و ابطال باطل نبوده که این عصبیت بسیار زشت و ناروا است.
و اهل علم شاخه ایی از شاخه های شجره نبوت و ولایت است که به درستی از عواقب اخلاق فاسده آگاه است پس اگر خودش دچار این عصبیت و در برگیرنده صفات شیطانی شود قطعاً مورد مؤاخذه بیشتری واقع میگردد.
کسى که خود را برای هدایت و راهنمای سعادت در راه آخرت معرفی می کند اما عامل به قول خود نباشد و باطنش با ظاهر یکی نباشد، در زمره اهل ریا و نفاق قرار می گیرند و موجب فساد امت می شود پس لازم است که خود را کاملا از این مفاسد دور نگه دارند تا وعظ آنها برای جامعه مؤثر گردد و در قلوب آنها رخنه کند و خود را به اعمال حسنه و اخلاق کریمه مزین نمایند و منصب شریفى را که حق تعالى، عطا کرده است حیثیت و مقام آن را نگه دارد و سبب بی حرمتی آن نشود و اگر این چنین شد، خسران و ضرر آن را جز خداوند متعال کسى دیگر نمی داند.
مهم‏ترین وظیفه عالم‏، عمل به علم خودش می باشد و او الگوى عمل کردن است که دیگران هم بنا بر همین الگو درس بزرگی خواهن گرفت و اینگونه مى‏توانند، دیگران را جذب کنند و آنان را پیرو علم خود بسازد و در آن هنگام اثر وجودى آنان به صورت کامل، بروز خواهد کرد.
امام على علیه السلام قوام جامعه را به چهار امر میدانند از اینرو امام على علیه السلام میفرماید: یَا جَابِرُ قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَهٍ عَالِمٍ [یَسْتَعْمِلُ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا یَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ یَا جَابِرُ مَنْ کَثُرَت] نِعْمَهُ نِعَمُ اللَّهِ عَلَیْهِ کَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیْهِ فَمَنْ قَامَ [بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ فِیهَا عَرَّضَ نِعْمَهَ اللَّهِ لِدَوَامِهَا وَ مَنْ ضَیَّعَ مَا یَجِبُ لِلَّهِ فِیهَا عَرَّضَ نِعْمَتَهُ لِزَوَالِهَا لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَقُمْ فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَ الْفَنَاء] جابر! دنیا به چهار چیز برپاست: دانایى که دانش خود را به کار برد، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد. پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد، (چون با دیدن عالم بى عمل از علم زده مى‏شود) و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد.
جابر! آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود.
پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند؛ و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند، نعمت او را ببرد و نیست گرداند. (1)
و در نقلى دیگر مى‏فرماید: «انَّما زَهَّدَ النَّاسَ فى‏ طَلَبِ الْعِلْمِ کَثْرَهُ ما یَرَوْنَ مِنْ قِلَّهِ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ» آنچه مردم را به طلب علم بى رغبت کرده آن است که بسیار مى‏بینند که عالمانِ عامل به علم، کم هستند. (2)
این عالمان دینى هستند که به ارشاد و امر و نهى مردم همت مى‏گمارند، اینان وارثان علوم پیامبرانند. چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «الْعُلَماءُ وَرَثَهُ الْانْبِیاء». (3)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این گروه را به دلیل اینکه مردم را به صراط مستقیم هدایت می کنند از نزدیک‏ترین افراد به مقام نبوت دانسته است و مى‏فرماید: «اقْرَبُ النَّاسِ مِنْ دَرَجَهِ النُّبُوَّهِ اهْلُ الْعِلْمِ وَ الْجِهادِ، امَّا اهْلُ الْعِلْمِ فَدَلُّوا النَّاسَ عَلى‏ ماجاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ امَّا اهْلُ الْجِهادِ فَجاهَدوُا بِاسْیافِهِمْ عَلى ماجاءَتْ بِهِ‏الرُّسُلُ»
نزدیک‏ترین مردم به مقام نبوت اهل علم و جهاد مى‏باشند؛ امّا اهل علم مردم را به آنچه پیامبران آورده‏اند راهنمایى کرده‏اند واهل جهاد به وسیله شمشیرهایشان براى (دفاع از) آنچه پیامبران آورده‏اند، جهاد نموده‏اند. (4)
در روایات، بر فضیلت عالم نسبت به عابد تأکید زیادی شده است که به برترى خورشید بر ستارگان تشبیه شده است و این به خاطر هدایتگرى و ایستادگى در برابر شبهات دشمنان است که دشمنان مى‏خواهند با القاى شبهه، ایمان مؤمنان را تضعیف کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد اینگونه عالمان فرمود: «برترى عالم بر عابد هفتاد درجه است که فاصله هر دو درجه به مقدار دویدن اسبى به مدت هفتاد سال است؛ و دلیل این برترى آن است که شیطان بدعت‏هایى را براى مردم قرار مى‏دهد، پس عالم به آنها آگاه شده و از آنها نهى مى‏کند در حالى که عابد بر عبادت خود روآورده و متوجه بدعت‏ها نشده و آنها را نمى‏شناسد.» (5)
البته در اینکه عالمان هدایتگر، چه کسانی هستند و با چه ویژگى‏هایى از دیگر عالمان ظاهرى تمییز می دهد باید به وجود خصایصى در آنها توجه شود که این خصائص و ویژگی ها سبب شده جزء عالمان حقیقى محسوب گردند. برخى از این خصائصی که از اهمیت ویژه ایی برخوردار است عبارتند از:

1- خشیت از خدا:
اگر در فرهنگ قرآن در مفهوم علم دقت شود از نظر قرآن علم حقیقى علمى است که نتیجه و حاصل آن قرب به خدا باشد. قرآن مجید در سوره فاطر آیه 28 خشیت از خدا را تنها از آنِ عالمان مى‏داند. انَّما یَخْشَى اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء. حقیقت این چنین است که از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى‏ترسند.
پس عالم کسى است که معارف الهى در جان و قلبش رسوخ کرده باشد و به مرتبه یقین رسیده باشد که از خدا مى‏ترسد و نگران عاقبت و پایان کار خود می باشد و در مقابل اهل جهل حلم مى‏ورزد و سعی و تلاش خود را براى نجات بندگان خدا اضافه مى‏کند و در برابر شبهات دشمنان ایستادگی می کند و علم خود را همانند مشعل، برای کسانی که در راه مانده اند قرار مى‏دهد. چنین عالمى است که هم خود را و هم دیگران را می تواند نجات بددهد؛ امّا کسى که چنین صفاتى را در خودش پرورش ندهد و نورانیت علم در او ظهور نکرده باشد و از علم بهره‏اى نبرده باشد، دیگر توان پرورش دادن دیگران را ندارد و خودش هم در چاه ظلمات نفس اسیر است.

2- عمل به علم:
عالمانى هدایتگر جامعه و اسلام به حساب می آیند که آنچه به زبانشان می گویند خودشان هم عمل کنند. برای اینکه مردم، وقتی از عالمان تبعیت کنند، بیشتر به عملشان نگاه مى‏کنند تا به گفتارشان. عالم وقتی به علمش عمل کند با سکوتش درس مى‏دهد در حالى که عالم بى عمل سخنش بى‏تأثیر و بدون منفعت است چه بسا خسران هم به بار می آورد. امام صادق علیه السلام عالم بودن عالمان بى عمل را نفى کرده و مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعالِمٍ» کسى که عملش سخنش را تصدیق نکند، عالم نیست. (6) و چنین کسانى قطعاً هدایتگر دیگران نیز نخواهند بود؛ و اینگونه باعث می شود که افرادی را هم از اسلام فراری دهند.

3- اظهار حق:
چندین مسؤولیت و امر خطیر بر عهده دانشمندان می باشد و در صورتى که به وظایف خویش عمل کنند مى‏توانند هدایتگرانى مفید براى جامعه باشند.
مسؤولیت اول آنان تعلیم دادن به مردم است. امام على علیه السلام در این زمینه مى‏فرماید: «خداوند از اهل جهل پیمان نگرفته که به تعلّم بپردازند مگر اینکه (قبلًا) از اهل علم پیمان گرفته که به آنان بیاموزند». (7)
مسؤولیت دوم دانشمندان آن است که علمشان را پنهان نکنند و مواقعی که خطری، اسلام را تهدید می کند مثلا در برابر بدعت‏ها و کج‏رویهاى جامعه علمشان را ظهور دهند. در قرآن علماى اهل کتاب را در همین رابطه شدیدا توبیخ کرده است، و بر سر پیمانى که قرار بوده است حقایق را بیان کنند و از کتمان آن بپرهیزند، عمل نکرده‏اند؛ و از هدایت مردم طفره رفته و آنان را از کارهاى زشت خودداری نکردند.
خلاصه آنکه دانشمندى توان هدایت را دارد که در برابر باطل، شجاعت به خرج داده و وظایف الهى خویش را بر سود و زیان مادیات دنیوی ترجیح دهد.

4- ساده زیستى:
مسأله زهد و ساده‏زیستى و بی اعتنایی آنها به دنیا و مادیات از مهمترین خصلت های عالمان برای هدایت مردم به شمار می-رود؛ و دانشمندى که خود را اسیر منافع مادى نکرده باشد می تواند دیگران را رهنمایى کند ولی کسى که از این ویژگی ها به دور باشد و خود را در بند مادیات ناچیز قرار داده باشد هرگز قدرت بر اصلاح و راهنمایی دیگران را ندارد. (8)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنِ ازْدادَ فِى الْعِلْمِ رُشْداً فَلَمْ یَزْدَدْ فِى الدُّنْیا زُهْداً، لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ الَّا بَعْداً» کسى که علمش زیاد شود امّا زهد او در دنیا افزون نشود، جز دورى از خدا چیزى بر او افزون نگردد؛ و مسلّم است عالمى که از خدا فاصله گیرد، هرگز هدایتگر جامعه نیز نخواهد بود. (9)

نکوهش تبلیغ بى‏عمل:
دعوتگری که نسبت به تبلیغش غیر عامل است مانند یک آبراه فلزّى است که آب را از سرچشمه به مزارع خشک می رساند و نه خودش از آن سودى مى‏برد و نه دیگران و حتی به ندرت نابود مى‏شود؛ و در قرآن مجید و فرهنگ دینى، دانشمند و دعوتگرِ بى‏عمل به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته و محکوم شده است، زیرا وقتى انسان با زبانتش سخنى را مى‏گوید و عمل نمى‏کند یا به این خاطر آن است ‏که دلش با زبانش یکی نیست و به گفته‏هاى خود اعتقاد ندارد که این چیزی نیست جز نفاق و یا عمل نکردن به گفته های خودش به خاطر ضعف و سستى در اراده است که این رذیله خطرناکى است که با سعادت انسان در تضادّ است. از این رو قرآن مجید در سوره صف آیات 2- 3، مؤمنان‏ را به ‏خاطر گفته بى‏کرده، سرزنش کرده، مى‏فرماید: «یا ایُّها الَّذینَ امَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ انْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چرا سخنى مى‏گویید که [به آن] عمل نمى‏کنید!؟ نزد خدا بسیار خشم‏آور است که سخنى بگویید و بدان عمل نکنید.
گفتن و عمل نکردن، دانستن و به کار نبستن و خواندن و نرفتن، کارى سفیهانه و غیر عاقلانه است. قرآن مجید در سوره بقره‏ آیه 44 به گویندگان بى‏عمل مى‏گوید: «اتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ انْفُسَکُمْ وَ انْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ افَلا تَعْقِلُونَ»
آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خویشتن را فراموش مى‏کنید، در حالى‏که شما کتاب (آسمانى) تلاوت مى‏کنید، آیا نمى‏اندیشید!؟
گوینده‏اى که حتی به سخنش عمل نمی کند، گفته اش از ایمان سرچشمه نمى‏گیرد و این طبیعى است که به خاطر هدف های غیر الهى و مادّى، او را به تبلیغ واداشته است و این هرگز رنگ خدایی ندارد و رسول خدا صلى الله علیه و آله، چهره واقعى چنین کسانى را این‏گونه ترسیم مى‏کند: «مَرَرْتُ لَیْلَهَ اسْرِىَ بى‏ عَلى‏ اناسٍ تُقْرَضُ شَفاهُمْ بِمَقاریضَ مِنْ نارٍ فَقُلْتُ: مَنْ هؤُلاءِ یا جِبْرائیلُ؟ فَقالَ هؤُلاءِ خُطَباءُ مِنْ اهْلِ الدُّنْیا مِمَّنْ کانُوا یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ یَنْسَوْنَ انْفُسَهُمْ»
شبى که مرا به آسمانها بردند، مردمى را دیدم که لبهایشان با قیچى‏هاى آتشین، قطع مى‏شد، پرسیدم: اى جبرئیل! اینان کیانند؟ گفت: اینها گویندگان دنیا پرستند؛ از جمله کسانى که مردم را به نیکى فرمان مى‏دهند و خویشتن را فراموش مى‏کنند!
وقتى سخنی از دلِ سوخته و دردمند بیرون نیاید تبلیغ آنها در مخاطبان تأثیر نخواهد گذاشت و هرگز در دل شنونده جاى نمى‏گیرد؛ و وقتی مردم می بینند که عملش با گفته‏هاى مخالف دارد به راستى و درستى سخنش شک مى‏کنند و با تردید مى‏پرسند: چرا خودش به آنچه مى‏گوید، عمل نمى‏کند؟ (10)
حضرت صادق علیه السلام، این حقیقت تلخ را چنین بیان مى‏کند: «انَّ الْعالِمَ اذا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا» هرگاه عالم به علم خویش عمل نکند، اندرز او از دلها مى‏لغزد همان‏طور که باران از سنگ صاف مى‏ریزد. (11)
گفتنى است که مبلّغان کج رفتار، و عالمانی که غیر عامل هستند به خاطر غرض های مادّى، در جایگاههاى تبلیغ و نشر معارف و احکام دینى تکیه مى‏زنند و دین را از فکر مردم، خارج مى‏کنند و سبب گمراهى مردم مى‏شوند و آنان را از دریافت پیام الهى و هدایت محروم می کنند. (12)
امام على علیه السلام بر چنین کسانى، نفرین کرده، مى‏فرماید: «… لَعَنَ اللَّهُ الْامِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکینَ لَهُ وَ النَّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلینَ بِهِ» خدا لعنت کند کسانى را که به خوبى امر مى‏کنند و خود آن را ترک مى‏گویند و از بدى باز مى‏دارند و خود مرتکب آن مى‏شوند. (13)

عمل به گفتار
اگر بخواهیم از نظر روانى، تأثیر مستقیمی بر امر آموزش و پرورش داشته باشیم باید به علم خویش عمل کند و متعلمان، از یک طرف، گفته‏هاى معلم را می شنوند و از طرف دیگر به عملکرد او چشم مى‏دوزند که آیا کردار و گفتار با هم یکسان است یا نه؟
در فرهنگ اسلام، توأم بودن علم و عمل مورد توجّه و بسیار اهمیت دارد زیرا رفتار و عمل بهترین راه برای اثباتِ حقّانیتِ گفتار است و هرگونه شائبه‏اى را از ذهن دیگران بیرون می کند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «کُونُوا دُعاهَ النَّاسِ بِاعْمالِکُمْ وَ لا تَکُونُوا دُعاهً بِالْسِنَتِکُمْ» با کردار خویش فراخوان مردم (به اسلام) باشید، نه اینکه (تنها) با زبانتان، آنها را فراخوانید. (14)
بر این مبنا اگر معلّم و مربّى به یافته‏هاى خویش عمل نکند، نه خودش و نه دیگران سودی نخواهند دید به گفته سعدى:
فقیهى، پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلّمان، در من اثر نکند، به حکم آنکه نمى‏بینم مر ایشان را فعلى موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن، سیم و غلّه اندوزند
عالمى که «گفت» باشد و بس
هر چه گوید، نگیرد اندر کس‏
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
عالم که کامرانى و تن‏پرورى کند
او خویشتن، گم است، که را رهبرى کند؟ (15)
قرآن مجید، نکوهیده‏ترین تعبیر را نسبت به عالمان بى‏عمل به کار برده، در یک جا او را به «سگ» تشبیه کرده در سوره اعراف آیه 176 میفرماید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ انْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» مثل او مثل سگ است که اگر به او حمله کنى، زبان از دهان درآورد (و پارس کند) و اگر رهایش کنى باز، چنین کند.
در تفسیر این آیه آورده‏اند: «از بسیارى از روایات و کلمات مفسّران استفاده مى‏شود که منظور از این شخص، مردى به نام» بلعم باعورا بوده است که در عصر موسى علیه السلام زندگى مى‏کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى‏شد و حتى موسى علیه السلام از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى‏کرد و کارش در این راه آن‏ قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‏رسید. ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهاى او، از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسى علیه السلام قرار گرفت. (16)

تمثیل های عالم‏ بى‏ عمل‏
جا دارد، مثل هایی را که در آیات و روایات برای این شخصیت مذموم آمده است را بیان کنیم:

الف: در قرآن کریم
قرآن مجید در سوره جمعه آیه 5، از عالم بى عمل به «الاغ» تعبیر کرده و فرموده است: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. مثل حال آنان که تحمّل (علم) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به الاغى ماند که بار کتابها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد)، آرى قومى که مثل حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار مردم ستمکار بدى هستند و خدا هرگز ستمکاران را رهبرى و هدایت نخواهد کرد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانى‏
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایى بر او کتابى چند
آن تهى مغز را چه علم و خبر
که برو هیزم است یا دفتر؟ (17)
الاغى بر پشت خود بارى از کتابهاى نفیس و با ارزش حمل مى‏کند. کتابهایى که هر کدام، دنیایى از معارف و حکمت و علوم مورد نیاز بشر را در بر دارند.
لیکن الاغ بیچاره چه مى‏داند که چه بر پشت گرفته! و این بار با محموله‏هاى دیگر که پیشتر مى‏برد چه فرقى دارد. او فقط مى‏داند که بارى بر پشتش سنگینى مى‏کند، و به هر سوى او را هدایت کنند به هر مشقّتى هم باشد، بار را با خود حمل مى‏کند، براى او بار کتاب و بار کاه توفیر و فرقی نمى‏کند.
همه‏اش بار است و او بارکش! ولى از آن روى که گفته‏اند: «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى، شخص عالم مى‏داند که چه جواهرى بر پشت الاغ بار شده است؛ و عالم وقتی ارزشمند مى‏شود که علومى را که یاد می گیرد خودش هم به کار بگیرد و به دیگران نیز بیاموزاند؛ و الّا هیچ کس، الاغ را با آن همه کتابی که حمل می کند دانا نمى‏خواند، و با نفیس بودن کتابها به ارزش الاغ اضافه نمی شود؛ و او را از حیوانیّت خارج نمى‏سازد.
و تصوّر کنید که وقتی الاغ، کتابى را بر پشتش حمل می کند، غرور و سرکشى نماید و ادّعا کند که من همه چیز را مى‏دانم و سُم بر زمین بزند و بگوید دیگر بار نمى‏برم، و من آزاد و مستقل هستم. چه مى‏شود!؟ کمترین چیزى که نصیب آن الاغ مى‏شود خشم و غضب صاحب الاغ است که با ضربه‏هاى چوب، چنان از او پذیرایى کند که دیگر از این فکرها و ادعاها به سرش نزند و این چه عاقبت ناگوارى است!! و این تمثیل عالمانى است که با آگاهى به حقایق، آیات خدا را تکذیب مى‏کنند.
با این که کتاب آسمانى در پیش خو دارند و می دانند که چه اوامر و نواهى را فرموده است، امّا باز مطیع هواى نفس مى‏شوند و به محتوا و مضمون آن عمل نمى‏کنند؛ و این موضوع باعث می شود که هم خودش و هم دیگر انسانها دچار فساد و انحراف ‏شوند؛ و خداوند در سوره احزاب آیه 67 میفرماید: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» (پروردگارا، ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان) فاسد خود را کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.
مثل این گونه افراد در داشتن کتاب و علم و عمل نکردن به آن و تکذیب آیات الهى و گمراه نمودن انسانها از راه حق، مثل الاغى است که بارى کتاب بر پشت دارد ولى از آنچه که با خود دارد چیزى نمى‏فهمد و بهره‏اى نمى‏برد و بالطّبع هدایت هم نمى‏شود. (18)

ب: در روایات
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: عالم بى‏عمل، مثل چراغى است که خودش مى‏سوزد (و بهره‏اى نمى‏برد) ولى دیگران از نورش استفاده‏ها مى‏برند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: عالم بى‏عمل، چون تیرانداز بدون کمان است.
عیسى علیه السلام فرمودند: عالم بى‏عمل، مثل چراغى بر پشت‏بام است که اتاق‏ها تاریک‏اند.
امام على علیه السلام فرمود: عالم بى‏عمل، همچون درخت بى‏ثمر و گنجى است که انفاق نشود.
امام صادق علیه السلام فرمودند: موعظه‏ى عالم بى‏عمل، چون باران بر روى سنگ است که در دلها نفوذ نمى‏کند.

ج: در کلام اندیشمندان:
عالم بى عمل، مانند گرسنه‏اى است که بر روى گنج خوابیده.
عالم بى عمل، مانند تشنه‏اى است بر کنار آب و دریا.
عالم بى عمل، مانند طبیبى است که خود از درد مى‏نالد.
عالم بى عمل، مانند بیمارى است که دائماً نسخه درمان را مى‏خواند، ولى به آن عمل نمى‏کند.
عالم بى عمل، مانند منافقى است که سخن و عملش یکى نیست.
عالم بى عمل، مانند پیکرى است بى ‏روح و زنبورى است بى‏ عسل. (19)
عالم بى عمل، مانند چاه فاضلابى است که درون آن متعفّن است.
عالم بى عمل، مانند قبرى است که ظاهرش سالم ولى درونش استخوان‏ها پوسیده. (20)

حفظ حیثیت علم و دانش‏
وظیفه یک مبلغ آن است که به مقام والا و ارزشمند علم ارج بگذارد و شؤون آن را نگه بدارد و طوری رفتار نکند که خواسته یا ناخواسته، به ارزش آن صدمه بزند چرا که به تعبیر امام على علیه السلام لا عِزَّ اشْرَفُ مِنَ الْعِلْمِ – هیچ عزّتى شریفتر از علم نیست. (21)
و «اذا زادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَ ادَبُهُ وَ تَضاعَفَتْ خَشْیَتُهُ لِرَبِّهِ» هر چه دانش مرد افزایش یابد، ادبش افزون گردد و ترس از خدایش دو چندان شود.
پس ضرورت دارد که مربّى، مؤدّب، موقّر، خداترس و … باشد تا شؤون و حیثیت تعلیم و تربیت محفوظ بماند. (22)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: فِیمَا أوْحَى اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إلى داوُدَ- عَلَیْهِ السَّلامُ-: یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِکَ أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ
«در آن چیزهائى که خداى- عزَّ و جلَّ- به داود وحى فرستاد، این بود که: اى داود! چنانچه نزدیکترین مردم به خدا متواضعان هستند، همین طور دورترین مردم به او متکبّرانند». (23)
حضرت عیسى بن مریم به حَواریّین گفت: یا مَعْشَرَ الْحَواریِّینَ لِی إلَیْکُمْ حاجَهٌ اقْضُوها لِی. قالُوا: قُضِیَتْ حاجَتُکَ یا رُوحَ اللَّهِ، فَقامَ فَغَسَّلَ أقْدامَهُمْ. فَقالُوا: کُنّا نَحْنُ أحَقَّ بِهذا یا رُوحَ اللَّهِ.
فَقالَ: إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدْمَهِ الْعالِمُ. إنَّما تَواضَعْتُ هکَذا لِکَیْما تَتَواضَعُوا بَعْدِی فِی النّاسِ کَتَواضُعِی لَکُمْ. ثُمَّ قالَ عِیسى- عَلَیْهِ السَّلامُ-: بِالتَّواضُعِ تُعْمَرُ الْحِکْمَهُ لا بِالتَّکَبُّرِ، وَ کَذلِکَ فِی السَّهْلِ یَنْبُتُ الزَّرْعُ لا فِی الْجَبَلِ
من حاجتى به شماها دارم آن را برآورید. گفتند: حاجتت روا است اى روح اللَّه! پس برخاست و پاهاى آنها را شست و شو داد. گفتند: ما سزاوارتر بودیم در این کار از تو. فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت نمودن به خلق، عالِم است؛ و من براى شما این گونه تواضع کردم که شما نیز براى مردم بعد از من این گونه تواضع کنید؛ و آن گاه عیسى گفت: حکمت به تواضع تعمیر مى‏شود، نه به تکبُّر. چنان که زراعت در زمینِ نرم مى‏روید، نه در کوهستان. (24)
عالمى که به صفت تواضع متصف نباشد و از مردم توقع کُرنش و تواضع داشته باشد، عالِم نیست، و آن مفاهیمی که در سر دارد چیزی نیست جز رجز شیطانی.
اگر قرار بود با این مفاهیم به سعادت و سلامت می رسید، ابلیس هم باید سعید می بود.
و این که فرمودند: «حکمت به تواضع، آباد مى‏شود» یا مراد این است که تا تواضع، در قلب نباشد، بذر حکمت در آن رشد نمى‏کند همان طور که زمین نرم نباشد، نبات هم در آن رشد نمى‏کند، و یا مراد آن است که‏ تا وقتی علماء تواضع نداشته باشند، توان این را ندارند که بذر حکمت را در قلوب‏ مردم رشد دهند. بنابراین چیزی که می تواند دلهاى سخت را نرم کند و به طاعت بکشاند تواضع است، و این هم برای دستور اصلاح نفس است و هم برای دستور اصلاح غیر است.
از اینرو کسانی که خود را راهنما و رهبر راه سعادت معرّفى مى‏کنند، باید با این صفت یعنی تواضع، خلق را دعوت کنند، و سیره انبیاء و اولیاء علیهم السلام را در نظر داشته باشند که با آن همه مقامات، با رفتار خاضعانه دلهاى آنها را خاضع مى‏کردند!
پس تا نورانیّت و تواضع در قلب عالِم نباشد، نه نمى‏تواند به ارشاد مردم بپردازد و نه نمى‏تواند بذر معارف را در قلوب مردم بگذارد. (25)
حضرت صادق- علیه السلام- میفرمایند: اطْلُبُوا العِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالحِلْمِ وَ الوَقارِ، وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ العِلْمَ، وَ تواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ العِلْمَ، وَ لا تَکُونُوا عُلَماءَ جَبّارِینَ، فَیَذْهَبَ باطِلُکُمْ بِحَقِّکُم «طلب کنید علم را، و زینت پیدا کنید با علم به بردبارى و وقار، و تواضع کنید براى کسى که به او علم مى‏آموزید و از او علم مى‏آموزید، و نباشید علماء جبّار که باطلتان حقِّتان را از بین ببرَد». (26)
دانستیم که با صفات مذموم، حق از میان مى‏رود؛ و اگر عالِمْ متکبّر شد، ثمره علمش از بین می رود، و این خیانتی بزرگ نسبت به مردم است که مردم را از حق و حقیقت منصرف مى‏کند؛ و چون عالم، به اخلاق حسنه رفتار نکرد، عقیده مردم نسبت به دین و علم سست و بی اراده مى‏شود، و دلهای مردم هم از علمائی که حق را می گویند دور می کنند، و این بدترین ضربتهائى است توسط علماء وظیفه نشناس به پیکر دیانت و حقیقت اصابت می کند. (27)
همانطور که قرآن از عالم بی عمل تنفر دارد درباره اهمیّت علم و ارزش عالم و دانشمند سخن به میان آمده است؛ و حتی قرآن، آنان را بر دیگران برترى داده و به دیده احترام مى‏نگرد، و در سوره زمر آیه 8 میفرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» و خداى متعال آنان را در ردیف خود و فرشتگان قرار داده که بر وحدانیّت خداوند شهادت مى‏دهند آن جا که در سوره آل عمران آیه 18 میفرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» و آنان را در جهت دانستن تأویل آیات الهى چنین بزرگ شمرده که در سوره فاطر آیه 27 میفرماید: ‏«إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» به سبب همین ایمانشان و کسب علم، خداوند درجاتشان را بالا برده و نیکو گردانیده است و در سوره مجادله آیه 12 فرموده است «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.» همچنین احادیث فراوانى در باب «عالم» و اهمیّت و ارزش آنها وارد شده است تا جایى که همنشینى و مجالست با عالم و نگاه دوختن به چهره او را عبادت دانسته‏اند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است که «فضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر النّجوم» برترى دانشمند بر عابد مانند برترى ماه است بر دیگر ستارگان. (28)
و امام على علیه السلام مى‏فرماید: و العالم اعظم اجرا من الصّائم القائم الغازى فى سبیل اللّه و پاداش عالم از روزه‏دار شب زنده‏دارى که در راه خدا جهاد کند بیشتر است. (29)
ارزش عالم تا آنجاست که خوابیدنش عبادت است.
مرکّبش از خون شهیدان برتر است.
و فرشتگان بال و پر خویش را زیر پاى جویندگان علم مى‏گسترانند.
و نزدیکترین مردم به درجه نبوّت هستند.
و در روز جزا، مانند پیغمبران، به شفاعت می پردازند.
نمازى که با عالم اقامه شود مانند این است که با پیغمبرى به جا آورده است.
حضرت على علیه السلام در مثلى، افاضه علم و دانش را از جانب عالمان چنین بیان مى‏کند: «فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَهِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّى یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْ‏ء – مَثل عالم مَثل درخت خرما است باید در انتظار باشى تا چیزى از آن بر تو فرو ریزد. (30)»
آنچه در تعالیم اسلامى به گرامی داشت و تکریم عالمان پرداخته است، عالمى است که علم را براى خدا طلب کند و داراى تواضع و اخلاص، زهد، ورع و صیانت نفس، مسلّط بر هواى نفس و از ریا و نیرنگ و شیّادى امتناع ورزد؛ و این عالم ممدوح است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: العلم علمان: علم على اللّسان فذلک حجّه على ابن ادم و علم فى القلب، فذلک العلم النّافع- علم دو علم است: علمى بر زبان، که حجتى است بر پسر آدم، و علمى در قلب که علم سودمند همان است. (31)
و امام علی عیه السلام میفرماید: .. فإنّ خیر القول ما نفع؛ و اعلم أنّه لا خیر فی علم لا ینفع، و لا ینتفع بعلم لا یحقّ تعلّمه. بهترین گفته آن است که سود برساند، و بدان که دانشى که سودى نداشته باشد خیرى در آن نیست؛ و از علمى که آموختن آن شایسته نیست سودى به دست نمى‏آید. (32)
عالمى به مجالست و همنشینى او سفارش شده است و گرامی است که «انسان با دیدن عالم به یاد خدا بیافتد، و سخنش بر علم مردم اضافه شود و با عملش، به آخرت رغبت پیدا کنند. که از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قالت الحواریّون لعیسى علیه السّلام: یا روح اللَّه من نجالس؟ قال: من یذکّرکم اللَّه رؤیته و یزید فی علمکم منطقه و یرغّبکم فی الآخره عمله.»
حواریّون به عیسى علیه السلام گفتند: اى روح اللَّه! با چه کسى معاشرت کنیم؟ فرمود: کسى که دیدنش، شما را به یاد خدا بیاورد، و گفتارش بر علم شما بیافزاید، و کردارش شما را به آخرت تشویق کند. (33)
و گرنه عالمان فاسد نه تنها ممدوح نیستند بلکه مذموم و مورد سرزنش هستند و شدیدترین عقابها و عذابها و بدترین نسبتها درباره آنها بیان شده است تا جایى که یک عالم فاسد ممکن است دنیا را به فساد بکشاند. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: اىّ النّاس شرّ؟ قال: العلماء اذا فسدوا – بدترین مردم کیست؟ گفت: علمایى که فاسد شوند. (34)
و امام على علیه السلام درباره آنها می فرماید: قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّکِه‏ – پشت مرا عالم بى‏آزرم و جاهل زاهد نما شکست. جاهل به زاهد نمایى خود مردمان را مى‏فریبد، و عالم با بى‏آزرمى خود آنان را مغرور مى‏کند. (35)
بنابراین، عالمانى که دانش خود را در اختیار ظالمان قرار می دهند و آیات الهى را کتمان می کنند و عمل خالص ندارند، مثلشان در قرآن «کمثل الکلب» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» بیان شده است و به جاى آن که با علمشان، به اوج برسند، علمش او را به زمین ذلّت و خوارى فرو مى‏برد؛ و حتی شدیدترین عذابها در قعر جهنّم برایشان مهیّا است که خداوند با آنان نه حرفى می زند و نه پاکشان می گرداند.
در احادیث، تعبیرات گوناگونى درباره اینان آمده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: انّ النّار لیتأذّون من ریح العالم التّارک لعلمه و انّ اشدّ اهل النّار ندامه و حسره رجل دعا عبدا الى اللّه فاستجاب له و قبل منه فاطاع اللّه فادخله الجنّه، و ادخل الدّاعى النّار بترکه علمه و اتّباعه الهوی.
اهل دوزخ از بوى بد عالمى که علم خود را بى‏عمل گذاشته است آزرده مى‏شوند؛ و از میان اهل آتش آنکه بیش از همه گرفتار پشیمانى و حسرت است، مردى است که دیگرى را به راه خدا خوانده، و او پذیرفته و از راه طاعت خدا به بهشت راه یافته است، در صورتى که خود آن تبلیغ ‏کننده به سبب ترک عمل به علم خود و پیروى از هواى نفس، دوزخى شده است. (36)
و امام سجّاد علیه السلام میفرماید: این عالمان بى عمل را به ثعلب (روباه) تشبیه مى‏کند: یَا زُرَارَهُ النَّاسُ فِی زَمَانِنَا عَلَى سِتِّ طَبَقَاتٍ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ وَ شَاه… وَ أَمَّا الذِّئْبُ فَتُجَّارُکُمْ یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِم
اى زراره، مردم در زمان ما بر شش گروه هستند: شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند … و امّا روباه کسانى هستند که از دینشان ارتزاق مى‏کنند و آنچه که به زبان مى‏گویند در قلوبشان وجود ندارد. (37)
اینان آنچه بر زبان مى‏آورند در قلبشان وجود ندارد؛ و قول و فعلشان با هم همانندى ندارد؛ و در احادیث بسیاری، خصایص عالمان فاسد را اینگونه وصف می کند:
شیفته ی دنیا و حبّ آن را دارند و به آن دلبستگی دارند.
علم را به این خاطر طلب می کند که بهتر و بیشتر به دنیا برسد.
دین را براى فخر فروشى و ریاست و شهرت و مدح و ستایش طلب مى‏کنند.
علم را براى برتر انگارى و ادعا کردن می آموزد.
و اینان از کتمانگران علم هستند.
و بنا بر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله مَنْ کَتَمَ عِلْماً نَافِعاً أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنْ نَار – کسى که علم سودمندى را کتمان کند، خداوند در روز قیامت به لجامى از آتش او را در بند خواهد کرد. « (39)»
دنیایشان را از بیت المال سپری می کند ولی وظایف خود را ترک مى‏کنند.
محرومین و ضعفا را به دست ظالمان می سپارند تا اینکه از بین بروند بدون آن که در نجات آنها تلاشی کنند.
در برابر چشمان مردم زهدى کاذب دارند در حالى که زاهد نیستند.
و اینان کسانی هستند که کمر دین را با همین رذائل و فسادها مى‏شکنند؛ و مشهور به علمند نه عمل؛ و همین ها بدترین مخلوق خدا هستند. (38)
در قرآن مجید نیز علاوه بر مثالهایى که درباره عالمان فاسد زده است در پاره‏اى از آیات شریفه، بعضى از خصوصیّات ناپسند آنان را بیان داشته است که به طور نمونه به موارد زیر اشاره مى‏شود:
1- عالمان فاسد حیات دنیا را نسبت به آخرت می فروشند و راه خدا را سد مى‏کنند و اینها در گمراهى به سر می برند. که در سوره ابراهیم آیه 3 میفرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ» همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏دهند و (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند و مى‏خواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهى دورى هستند!
2- آیات قرآن عظیم را کتمان می کنند و آیات الهى را به بهاى کمی مى‏فروشند؛ و خداوند در قیامت به خاطر خشمش، با آنها سخن نمی گوید و آنها را پاک نمی گرداند و در قیامت عذاب دردناکی برایشان خواهد بود. که در سوره بقره آیه 174 میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ‏ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» کسانى که کتمان مى‏کنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهاى کمى مى‏فروشند، آنها جز آتش چیزى نمى‏خورند (و هدایا و اموالى که از این رهگذر به دست مى‏آورند، در حقیقت آتش سوزانى است) و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمى‏گوید و آنان را پاکیزه نمى‏کند و براى آنها عذاب دردناکى است.
3- اموال مردم را به ناحق استفاده می کنند و خلق را از راه خدا منع مى‏کنند. که در سوره توبه آیه 34 میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم»
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مى‏خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمى‏دارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!
4- قراءت کتاب آسمانى را تحریف می کنند تا آنچه از خودشان گفته اند به خدا نسبت دهند، و می گویند این آیات از جانب خدا نازل شده است در صورتى که این طور نیست و با اینکه خودشان مى‏دانند به خدا دروغ مى‏بندند. که در سوره آل عمران آیه 78 میفرماید: «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُون.» در میان آنها [یهود] کسانى هستند که به هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان مى‏گردانند که گمان کنید (آنچه را مى‏خوانند)، از کتاب (خدا) است در حالى که از کتاب (خدا) نیست! (و با صراحت) مى‏گویند: «آن از طرف خداست!» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ مى‏بندند در حالى که مى‏دانند!

نتیجه گیری
وظایفى که یک مبلغ و عالم نسبت به خداوند متعال دارد این است که از خداوند استمداد بخواهد و تلاشش را برای نشر فرهنگ اسلام بیشتر کند که اگر فرهنگ اسلامى را به متعلّمان انتقال ندهد متخصّصان بى‏ایمانى بر سر کار می آیند و به جاى خدمت به مردم و اسلام به آنان، خیانت خواهند کرد.
و امر دیگری که از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که در تمام امورش اخلاص داشته باشد و از آنچه که می گوید خودش عمل کند تا در ردیف عالمان بى‏عمل قرار نگیرد و اینگونه، گفتار عالم، فقط زبانی نبوده بلکه گفتارش از دل هم بوده بنابراین به دل هم خواهد نشست.
اما اگر این خوصوصیات را نداشته باشد بعید نیست که روز قیامت، در پیشگاه خداوند محکوم و وارد دوزخ شود.
منبع:راسخون
پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه – ترجمه شهیدی، 428
2. عبد الواحد، تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، 46
3. الکافی، 1 / 32
4. محجه البیضاء، 1 / 14
5. بحار الأنوار، 2 / 24
6. الکافی، 1 / 36
7. بحار الأنوار، 2 / 81
8. هدایت در قرآن، 81
9. بحار الأنوار، 2 / 37
10. تبلیغ در قرآن، 101
11. الکافی، 1 / 44
12. تبلیغ در قرآن، 102
13. نهج‏البلاغه، خطبه 129
14. الحیاه، ‏1 / 522
15. کلیات سعدى، 92
16. تفسیر نمونه، 7 / 14
17. کلیات سعدى، 172
18. تشبیهات و تمثیلات قرآن، 187
19. پرتوى از نور، 40
20. همان، 706
21. شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ‏6 / 383
22. همان، ‏3 / 193
23. تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ‏15 / 273
24. الکافی، ‏1 / 37
25. شرح حدیث جنود عقل و جهل، 347
26. روضه الواعظین و بصیره المتعظین، 1 / 10
27. شرح حدیث جنود عقل و جهل، 349
28. الکافی، 1 / 34
29. مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، 134
30. الکافی، ‏1 / 37
31. الحیاه، ‏1 / 130
32. الحیاه، ‏1 / 111
33. الحکم الزاهره، 730
34. الحیاه، 2 / 541
35. بحار الأنوار، ‏2 / 111
36. الحیاه، ‏2 / 441
37. بحار الأنوار، ‏64 / 225
38. تشبیهات و تمثیلات قرآن، 193
39. بحار الأنوار، ‏2 / 78
منابع:
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه.
3. تمیمى آمدى، عبد الواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ه ش.
4. جمعى از نویسندگان، هدایت در قرآن‏، بی جا، بی تا.
5. جهانبخش، ثواقب، تشبیهات و تمثیلات قرآن، اوّل، نشر قو، تهران، 1376 ه ش.
6. حضرت امام خمینى (ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل (طبع جدید)، دوازدهم‏، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1387 ش.‏ .
7. حکیمى، اخوان، الحیاه با ترجمه احمد آرام‏، مکرر، تهران‏، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380 ش.‏
8. خوانسارى، آقا جمال الدین، شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، اول، تهران، دانشگاه تهران، 1366 ه ش.‏
9. شیخ طبرسى، فضل بن حسن حفید، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، دوم، نجف، حیدریه، 1385 ه ق.
10. شیخ کلینى‏، الکافی‏، دوم‏، تهران‏، اسلامیه‏، 1362 ش.‏
11. الحکم الزاهره با ترجمه انصارى محلاتى، دوم، قم‏، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1375 ش.‏ .
12. فتال نیشابورى‏، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، اول‏، قم،‏ انتشارات رضی‏، بی تا.
13. فیض کاشانى، ملا محسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الإحیاء، چهارم، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، 1417 ه ق.
14. قرائتى، محسن، پرتوى از نور، دوم، تهران، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن‏، 1388.
15. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403 ه ق.
16. محدث عاملى، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، اول، قم، آل البیت، 1409 ه ق.‏
17. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374 ه ش.
18. الهامى نیا على، اصغر، تبلیغ در قرآن، بی جا، بی تا.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید