نویسنده : مولی محسن فیض کاشانی
اخلاقیاتى که بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزیده اند.
غزالى گوید:
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بردبارترین (1) ، شجاعترین (2) ، عادلترین (3) ، و پاکدامن ترین مردم بوده است . با هیچ زنى که او را در ملکیت خود نداشت و یا به همسرى خود درنیاورده بود و یا از خویشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت .(4) از همه مردم بخشنده تر بود، هیچ دینار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زیاد مى آمد و کسى را پیدا نمى کرد که به او بدهد و شب ناگهان مى رسید به خانه نمى رفت تا آن را به نیازمندش مى رساند (5) و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترین چیزى که در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى کرد و بقیه آن را در راه خدا مى داد. (6) کسى از او چیزى نمى خواست مگر این که به او مى داد.(7) آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ایثار مى کرد، و چه بسا که خود پیش از پایان سال ، اگر چیزى به او نمى رسید محتاج مى شد.(8) به دست خویش کفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى کرد (9) و با همسران گوشت خرد مى کرد. (10) از همه کس با حیاتر بود، به چهره کسى خیره نمى شد (11) و دعوت آزاده و برده را مى پذیرفت . (12) و هدیه را قبول مى کرد اگر چه یک جرعه شیر بود و در برابر آن هدیه مى داد.
مال صدقه را نمى خورد. (13) و در پاسخ دادن به سخن کنیز و فرد تهى دست تکبر نمى ورزید. (14) براى پروردگار خشمگین مى شد، نه براى خود. (15) حق را اجرا مى کرد اگر چه به زیان خود یا اصحابش تمام مى شد. (16) از طرف گروهى از مشرکین پیشنهاد کمک در مقابل گروه دیگرى از مشرکین به آن حضرت شد در حالى که او کم باور بود و حتى به یک فرد نیازمند بود تا بر یارانش بیفزاید اما نپذیرفت و فرمود: ((من از مشرک کمک نمى طلبم .)) (17) جنازه یکى از فضلاى اصحاب و نیکانشان که در بین یهودیان کشته شده بود پیدا شد، بر ایشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر دیه پرداخت کرد در حالى که اصحاب آن حضرت به یک شتر نیازمند بودند تا باعث تقویت آنها شود، (18) و از گرسنگى سنگ به شکم مبارکش مى بست ،(19) هر خوراکى را که حاضر بود میل مى کرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسید و آن را رد نمى کرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمایى بدون نان به دستش مى رسید میل مى کرد و اگر کبابى پیدا مى کرد مى خورد و اگر نان گندم یا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و یا عسلى بود مى خورد و اگر شیر بدون نانى مى یافت به آن اکتفا مى کرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(20) در وقت غذا خوردن تکیه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلکه حوله اى زیر پاهایش مى انداخت .(21)
از نان گندم سه روز متوالى سیر نخورد تا به دیدار خدا شتافت و این اعمال را از باب ایثار و به خاطر کمک به دیگران مى کرد نه به دلیل فقر و نه به سبب بخل (22). دعوت به مهمانى را قبول مى کرد (23) و به عیادت بیماران مى رفت ، و تشییع جنازه مى کرد. (24) در بین دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، (25) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساکت تر اما نه از راه کبر (26) و سخنش رساتر از همه بود بدون کلام زاید (27) و خوشروتر از همه مردم بود؛ (28) هیچ امرى از امور دنیا او را وحشت زده نمى ساخت . (29) هر لباسى که ممکن بود مى پوشید؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پیچید و گاهى برد مخصوص یمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشیدنى اى را که از راه مباح در اختیار داشت مى پوشید. (30) انگشترى اش نقره بود، (31) که به انگشت کوچک دست راست و چپش مى کرد.(32) بر پشت مرکب خود، برده و غیر برده را سوار مى کرد. (33) بر هر چه ممکنش بود، از قبیل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پیاده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و کلاه راه مى رفت . از بیماران در دورترین نقطه شهر عبادت مى کرد. (34) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(35) با تهیدستان همنشین و با مستمندان هم خوراک مى شد، (36) و صاحبان فضیلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نیکوکارى برخورد مى کرد.(37) با خویشاوندان صله رحم مى کرد بدون این که دیگران را بر ایشان مقدم بدارد. (38) بر کسى ستم روا نمى داشت . (39) هر که از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذیرفت . (40) شوخى مى کرد ولى جز سخن حق نمى گفت . (41) مى خندید اما نه با صداى بلند. (42) بازى مباح و مجاز را مى دید و نهى نمى فرمود. (43) کسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى کرد، تحمل مى فرمود.(44) یک ماده شتر و گوسفندى داشت که خود و اعضاى خانواده اش از شیر آنها تغذیه مى کردند.(45) غلامان و کنیزانى داشت ، از نظر خوراک و پوشاک بر آنها برترى نداشت ، (46) جز در کار خدایى و یا کارى که ناگزیر بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند.(47) به باغهاى اصحابش تشریف مى برد. (48)
هیچ مستمندى را به سبب بى چیزى و درماندگى اش تحقیر نمى کرد ، و هیچ شاهى را به سبب سلطنتش اهمیت نمى داد، براى هر دو ، در پیشگاه خدا یک نوع دعا مى کرد.(49)
خداوند اخلاق خوب و سیاست کامل را در آن حضرت با وجود این که بى سواد بود جمع کرد، نه مى توانست بنویسد و نه بخواند ، در مناطق کوهستانى و بیابانهاى خشک (50) ، در حال گوسفند چرانى و یتیمى که نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نیک و راه و رسم پسندیده و شرح حال گذشتگان و آیندگان ، و آنچه را که باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خیر و موفقیت در دنیا بود و با واجب و ترک امور زاید ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پیروى از رفتار او، موفق بدارد. (( آمین رب العالمین . ))
پی نوشت ها :
1- این حدیث را ابوالشیخ در کتاب اخلاق رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله آورده است . (( (المغنى ) ))
2- این حدیث را مسلم ، ج ۲، ص ۷۲ از قول انس نقل کرده و بخارى نیز نظیر آن را آورده است .
3- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) از قول حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ضمن حدیث طولانى راجع به اوصاف پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است .
4- مسلم و بخارى این حدیث را از قول على بن ابى طالب علیه السلام نقل کرده اند و در حدیث عایشه آمده : پیامبر صلى اللّه علیه و اله جز با زنى که مالک بود تماس نگرفت .
5- این حدیث را طبرانى در (( الاوسط )) نقل کرده است .
6- این حدیث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۱۵۲ ضمن حدیث طولانى از قول بلال نقل کرده است .
7- این حدیث را بخارى به روش خود در کتاب (( النفقات )) از صحیح خویش ج ۷، ص ۱۸۱ از قول عمر نقل کرده و مسلم نیز نظیر آن را آورده است .
8- این حدیث را ترمذى و ابن ماجه از قول ابن عباس نقل کرده اند.
9- این حدیث را احمد در مسند عایشه و صدوق در خصالج ۱، ص ۱۳۰ و بخارى در ج ۷، ص ۸۵ و ج ۸ ص ۱۲۱ نقل کرده است .
10- این حدیث را ترمذى در ج ۸، ص ۳۱ و احمد از قول عایشه نقل کرده است .
11- بخارى ، در ج ۶، ص ۲۲۵ و مسلم در ج ۷، ص ۷۷ مطلبى شامل این مضمون آورده اند.
12- ترمذى در (( الشمائل )) ص ۲۳ و ابن ماجه و حاکم این حدیث را از انس نقل کرده اند.
13- این حدیث را بخارى در ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۵ صحیح خود آورده است .
14- این حدیث را حاکم نقل کرده و قبلا گذشت .
15- این حدیث را ترمذى چنین نقل کرده : دنیا و مال دنیا او را خشمگین نمى کرد و در برابر تجاوز به حق چیزى جلو خشم او را نمى گرفت .
16- مسلم این حدیث را در ج ۵، ص ۲۰۱ از قول عایشه نقل کرده است .
17- این حدیث را مسلم در ج ۵، ص ۹۸ از حدیث سهل بن ابى حثمه نقل کرده است .
18- این حدیث را مسلم در ج ۵، ص ۹۸ از حدیث سهل بن ابى حثمه نقل کرده است .
19- این حدیث را بخارى در ج ۵، ص ۱۳۸ ضمن داستان کندن خندق نقل کرده و طبرانى در حدیث طولانى – به طورى که در (( مجمع الزوائد )) ج ۶، ص ۱۳۱ آمده – با سند معتبرى نقل کرده است .
20- درباره تمام این مطالب به (( المواهب اللدنیه قسطلانى ، )) ج ۱، ص ۳۰۸ (( فصل ما تدعو ضرورته الیه صلى اللّه علیه و اله )) مراجعه کنید.
21- به سند این حدیث برخورد نکردم ، عراقى گوید: چنین عملى را بین اعمال پیامبر سراغ ندارم قول معروف نوشته ابن ماجه است از قول جابر که ما در زمان رسول خدا کمتر پیش مى آید که طعامى داشته باشیم و اگر هم داشتیم ، جز دست و ساعد خود چیزى براى گستردن نداشتیم .
22- در امالى صدوق ، ص ۱۹۲ نظیر این حدیث آمده است .
23- این حدیث در آداب خوردن ص ۷ گذشت ، با این عبارت : (( (( لودعیت الى کراع لا جبت .)) ))
24- این حدیث را ترمذى در ج ۴، ص ۲۳۵ و ابن ماجه به شماره ۴۱۷۸ نقل کرده اند.
25- به کتاب (( المواهب اللدنیه ، )) ج ۱، ص ۳۰۲ مراجعه کنید، حاکم در ج ۳، ص ۳۱۳ از عایشه نقل کرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله نگهبان داشت تا این که آیه (( (( اللّه عصمک من الناس )) )) نازل شد، پیامبر صلى اللّه علیه و اله سر از گنبد در آورد و فرمود: مردم ، بروید خداوند نگهدار من است .
26- در کتاب (( شمائل ترمذى )) ص ۲۳ و همچنین در کتاب (( الشمائل ابوالحسن بن ضحاک )) نظیر این مطلب آمده است .
27- در صحیح بخارى ، ج ۴، ص ۲۳۱ و سنن ابى داوود آمده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله حدیث را براى وعده معاد مى فرمود نه براى عده و رقم )) سند این حدیث صحیح است . و در حدیث هند بن ابى هاله آمده است : پیامبر فصلى سخنان کوتاه و پر معنى فرمود بى کم و زیاد. (( المعانى )) صدوق ص ۸۱ و (( الشمائیل )) ترمذى ص ۱۵.
28- حدیثى با این عبارت ترمذى در (( الشمائل )) ص ۱۶ از قول عبداللّه بن جزء آورده : من کسى را متبسم تر از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله ندیدم.
29- احمد در مسند عایشه به این مضمون مطلبى را نقل کرده است .
30- به (( الشمائل )) ترمذى ص ۶ و صحیح مسلم ج ۶ ص ۱۴۵ مراجعه کنید.
31- این حدیث را مسلم در ج ۶ ص ۱۵۱ آورده است .
32- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل ع(( ص ۷ و مسلم در ج ۶ ص ۱۵۲ صحیح خود نقل کرده اند.
33- این حدیث را بخارى در ج ۶ ص ۴۹ و ج ۴ ص ۶۷، صحیح خود آورده است .
34- در این مورد، مسلم در ج ۳، ص ۶۰ از حدیث جابر بن سمره نقل کرده است ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله سوار بر اسب برهنه اى بود موقعى که از تشییع جنازه ابن دحداح بر مى گشت و از قول سهل بن سعد نیز نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله اسبى داشت به نام لحیف )) و از قول ابن عباس آورده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله در حجه الوداع در حالى که بر شترى سوار بود، طواف مى کرد.)) در ج ۵، ص ۱۶۷ از قول براء نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله را سوار بر استر سفید در روز حنین دیدم )) و از حدیث اسامه نقل کرده : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله سوار بر الاغى بود و در زیر، پالانى داشت )) و از حدیث ابن عمر نقل کرده : (( آن حضرت سواره و پیاده به مسجد قبا مى آمد)) و نیز در ج ۳، ص ۲۰ از قول وى در عیادت از سعد بن عباده نقل کرده : (( پیامبر برخاست و ما که ده و اندى نفر بودیم به همراه او برخاستیم و بى کفش و جوراب و کلاه و پیراهن در زمینى شوره زار مى رفتیم .))
35- این خبر که حضرت (( زنان و بوى خوش را دوست داشت )) معروف است . نسائى ، و ابوداوود آن را نقل کرده اند و قبلا گذشت . ابن عدى از عایشه نقل کرده : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله دوست نداشت جز بوى خوش داشته باشد)) و نیز بد آمدنش از بوى سیر معروف است . مسلم و بخارى آن را در احکام مساجد نقل کرده اند، بخارى در ج ۷، ص ۲۱۱ از قول انس نقل مى کند: (( اگر کسى به آن حضرت عطر تعارف مى کرد، رد نمى فرمود)) در مسند، طیالسى ص ۲۱۸ شماره ۱۵۵۹ به سند خود از عایشه نقل کرده و مى گوید: براى پیامبر صلى اللّه علیه و اله رواندازى سیاه از پشم ساختم ، پوشیده خوشش آمد، چون عرق کرد، برد یمنى داد، آن را دور انداخمت . در آن جا ص ۲۷۷ شماره ۲۰۸۱ از انس نقل شده مى گوید: (( ندیدم کسى به رسول خدا صلى اللّه علیه و اله عطر تعارف نماید و او رد کند.))
36- هم خوراکى آن حضرت را با مساکین بخارى در ج ۸ ص ۱۲۰ از حدیث ابوهریره نقل کرده ، مى گوید: (( اصحاب الصفه ، مهمانان اسلام ، زن و فرزند کس و کارى نداشتند، وقتى صدقه اى مى رسید، پیامبر صلى اللّه علیه و اله براى آنها مى فرستاد و خود میل نمى کرد و اگر هدیه اى مى آوردند، براى آنها مى فرستاد و خود نیز استفاده مى کرد و با آنها شریک مى شد.))
37- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حدیث طولانى در وصف آن حضرت آورده است .
38- در مستدرک حاکم ج ۳، ص ۳۲۴ از قول ابن عباس آمده : (( آن حضرت ، عباس را مانند احترام فرزند به پدر، احترام مى کرد.)) و از قول سعد بن ابى وقاص است : (( آن حضرت ، عمویش عباس و دیگران را از مسجد بیرون کرد، عباس گفت : ما را که فامیل و عموى تو هستیم بیرون مى کنى و على را در مسجد جا مى دهى ؟ فرمود: من شما را بیرون نمى کنم و او را ساکن نمى سازم …))
39- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج ۲، ص ۵۵۰ از قول انس و عایشه نقل کرده است .
40- این حدیث را بخارى در ج ۶، ص ۸۹ ضمن داستان کعب بن مالک ، هلال بن امیه و مراره بن ربیعه – که هر سه نفر تخلف کردند – نقل کرده است . به (( درالمنثور )) ، ج ۳، ص ۲۸۶ مراجعه کنید.
41- این حدیث را ترمذى در ج ۸، ص ۱۵۷ نقل کرده است .
42- این حدیث را بخارى ، در ج ۶، ص ۱۶۷ از قول عایشه نقل کرده ، گوید: هرگز از پیامبر صلى اللّه علیه و اله خنده ندیدم مگر وقت شادمانى اش که لبخند مى زد و در حدیث هند بن ابى جعاله که در (( الشمائل )) ترمذى ، ص ۱۶ آمده است : (( خنده اش لبخند بود.))
43- این موضوع ذاتا درست است ، در مسند طیالسى ، ص ۲۱۷ نظیر این مطلب آمده ولى عراقى به داستان بازى حبشیها در حضور پیامبر صلى اللّه علیه و اله اشاره کرده و به گفته آن حضرت که فرمود: (( بس کنید بچه حیوانها!)) که این داستان خرافى و افترا بر رسول خدا صلى اللّه علیه و اله و گستاخى بر خداست و در صحیح مسلم ؛ ج ۳، ص ۲۲ و صحیح بخارى ؛ ج ۲ ۷ ص ۲۰ و سنن نسائى ، ج ۳، ص ۱۹۵ (( باب اللعب فى المسجد )) آمده است .
44- این حدیث را بخارى در ج ۶، ص ۱۷۱ نقل کرده و ابن منذر و طبرانى از ابن ابى ملیکه نقل کرده اند مى گوید: (( نزدیک بود که دو کار خیر ابوبکر و عمر را هلاک سازد، این دو تن در نزد پیامبر صلى اللّه علیه و اله صدایشان را بلند کردند موقعى که سواران بنى تمیم نزد پیامبر آمدند یکى از آن دو نفر به اقرع بن حابس و آن یکى به مرد دیگرى اشاره کرد، آنگاه ابوبکر و عمر گفت ، تو جز مخالفت با من غرضى نداشتى عمر گفت : قصد من مخالفت با تو نبود، صدایشان از این بابت بلند شد، پس خداوند آیه : (( (( یا ایها الذین آمنوا لاترفعوا اصواتکم …)) )) را نازل کرد. به (( درالمنثور )) ، ج ۶، ص ۸۹ مراجعه کنید.
45- نظیر این حدیث را محمّد بن سعید در (( الطبقات )) از قول ام سلمه نقل کرده است .
46- ترمذى در (( الشمائل )) از قول ابوسعید خدرى با سند ضعیف نقل کرده است : (( پیامبر صلى اللّه علیه و اله با خدمتگزاران غذا مى خورد.)) و در (( الطبقات )) از قول سلمى و دیگران نظیر این حدیث را نقل کرده است .
47- ترمذى در (( الشمائل ، )) ص ۲۴ از حسن بن على علیه السلام و صدوق نیز در (( المعانى )) نظیر این حدیث را آورده است .
48- این حدیث را ترمذى در (( السنن ع(( ضمن داستان آمدن پیامبر با جمعى از صحابه به خانه ابوالهیثم بن تیهان و ابوایوب نقل کرده و مسلم نیز نقل کرده و بخارى در ج ۸، ص ۲۶ از انس نقل کرده است : (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله از خانواده اى از انصار دیدن کرد و نزد آنها غذا خورد.))
49- بخارى در ج ۷، ص ۹ از حدیث سهل بن سعد نقل کرده ، مى گوید: مردى بر رسول خدا صلى اللّه علیه و اله گذشت ، پرسید: چه مى گویید درباره این شخص ؟ گفتند: او شایسته است که اگر از زنى خواستگارى کرد قبول کنند و اگر از کسى وساطت کرد بپذیرد و اگر سخنى گفت ، گوش دهند. مى گوید: سپس پیامبر صلى اللّه علیه و اله ساکت شد، مردى از مستمندان مسلمان گذر کرد، فرمود: درباره این شخص چه مى گویید؟ گفتند: سزاوار است که اگر از زنى خواستگارى کرد، قبول نکنند و اگر واسطه شد، نپذیرند و اگر سخنى گفت ، گوش فرا ندهند، رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: اما اگر تمام روى زمین از اقران آن مردم پر باشد، این یکى از همه آنها بهتر است . اما ناترسى پیامبر: او به پادشاهان ، فرمانروایان و به هر ستمگرى بدون ترس و بیم نامه نوشت که معروف است ، به صحیح مسلم ، ج ۵، ص ۱۶۶ و (( جمهره رسائل العرب ، )) ج ۱، ص ۳۲ – ۷۲ مراجعه کنید.
50- در (( احیاء العلوم )) و بعضى از نسخه هاى این کتاب ، عوض بلاد جبل ، بلا جهل آمده است .
منبع:برگرفته از ترجمه کتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء