نویسنده:غلامرضا پرهیزکار
چکیده:
با آغاز غیبت کبرا علاوه بر نیابت علمی، زمینه برای نیابت مالی و سیاسی نایبان عام از امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف به وجود آمد؛ با طولانی شدن غیبت و تعطیل ماندن حکم دینی خمس، نایبان علمی امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف ابتدا در جایگاه فرد امین و سپس به عنوان فرد فقیه و نایب امام، مسؤولیت اموال مربوط به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف را برعهده گرفتند. از سوی دیگر با گذشت زمان زمینه برای طرح جدیتر نیابت سیاسی در شکلی منسجمتر و در قالب ولایت فقیه فراهم شد. در پی پیروزی انقلاب اسلامی و تحقق عملی ولایت فقیه به عنوان شکل تکامل یافته مرجعیت تقلید و نیابت عام، مرحله تثبیت و جامعه پذیری مردم نسبت به آن در حال وقوع است.
مقدمه:
شیعیان پس از عصر نبوی، حدود 250 سال جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله را میان خود میدیدند و از ایشان از جهات معنوی، علمی، سرپرستی دینی، قضایی و برخی هدایتهای سیاسی بهره میبردند. اما با ورود به عصر غیبت، شیعیان که دیگر از نعمت حضور امام معصوم علیه السلام در میان خود محروم شده بودند، خلأ شدیدی احساس میکردند؛ از این رو برای جبران این خلأ باید چارهای اندیشیده میشد. امام زمان علیه السلام و دیگر معصومان علیه السلام در روایاتی، نقشهای بر زمین مانده را از وظایف عالمان دینی برشمردند و مردم نیز برای رفع نیازهای دینی خود که در اثر تحولات زمانه تغییر میکرد یا پیچیده میشد، به سراغ عالمان دینی رفتند.
نتیجه تعامل میان چهار عنصر مردم، عالمان، تحولات زمانه و متون دینی مرتبط با موضوع، ایجاد سازمان مرجعیت و تکامل تدریجی آن در بستر تاریخ، و تحول آن به نظام ولایت فقیه بود که پس از انقلاب اسلامی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی ایران حضوری فعال یافت.
این مقاله عهده دار بررسی سیر رشد تدریجی نیابت عام است که در برههای از زمان در قالب مرجعیت تقلید شکل گرفت و به تدریج تحول یافت و در قالب ولایت فقیه آشکار شد.
نیابت علمی :
در زمان حضور امامان علیه السلام، مردم، معارف دینی خود را مستقیماً یا به واسطه شاگردان، از امام معصوم علیه السلام دریافت میکردند. در عصر غیبت صغرا نیز به واسطه نواب خاص، این امر تا حدی ممکن بود؛ اما با مرگ سمری، چهارمین نایب خاص امام عجل الله تعالی فرجه الشریف این امکان از میان رفت؛ نه دیگر خود امام علیه السلام در میان مردم بود و نه شاگردی یا نایبی داشت که حلقه ارتباط مردم با او باشند. شیعیان باید چه میکردند؟ در این بین راویان و محدثان به اعتبار پیشینه عملکردی خود در پاسخگویی به مراجعات علمی مردم در عصر امامان علیه السلام که به توصیه و تأیید ایشان علیه السلام صورت میگرفت، عهدهدار پاسخگویی به نیازهای علمی شیعیان شدند؛ در عین حال روایتی منقول از حضرت حجت علیه السلام با صراحت وظیفه عالمان دینی را در عصر غیبت روشن میساخت. این روایت را سفیر دوم بیان کرده بود؛ یعنی پیش از آنکه سفیر چهارم ـ طبق توقیعی که از امام نقل کرده است ـ پایان نیابت خاص را برای همیشه اعلان کند، چراغ راه در پیش رو روشن شده بود. روایت مذکور بابی جدید از نیابت را بر عالمان گشود.
حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف شیعیان را امر میکند در رخدادها و حوادث پیش آمده به راویان احادیث امامان علیه السلام مراجعه کنند و آنها را حجت امام بر خود بدانند: «و اما در حوادث پیش آمده، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنان، حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها هستم» (صدوق، 1405: ص484).
یعنی سخن آنها، حجت، دلیل و برهان من بر شما و در واقع سخن آنها سخن من است. سخنشان را همچون سخن من تلقی کنید و آن را بپذیرید. طبق این دستورالعمل امتثال اوامر راویان، همچون اوامر امام علیه السلام لازم میشود که همان معنای نیابت است؛ ولی این نیابت، دیگر نیابت خاص نیست که حضرت مستقیماً کسی را واسطه خود با مردم معرفی کند؛ بلکه گروهی را که دارای ویژگیهای مشخصی هستند (و در این روایت و برخی روایات دیگر به آن اشاره شده است) معرفی میکند. حال، این ویژگیها در هرکس یافت شود، نایب امام علیه السلام محسوب میشود؛ به همین سبب او را نایب عام مینامند. محقق کرکی (م940 ق) در تعریف نایب عام میگوید:
مراد از حاکم امام معصوم یا نایب خاص او و در زمان غیبت، نایب عام امام میباشد و نایب عام کسی است که جامع تمام شرایط فتوا و حکم باشد. او را نایب عام مینامند؛ زیرا بر یک وجه کلی و با توجه به سخن معصومان علیه السلام که «بنگرید به فردی از خودتان که حدیث ما را نقل کند و …» منصوب شده است (کرکی، 1408: ج11، ص266 به نقل: قاسمی، 1384: ج1، ص49).
به هر تقدیر، عالمان دینی که طی حدود دو قرن و نیم حضور امام معصوم علیه السلام، نیازهای علمی خود را از طریق امامان علیه السلام تأمین میکردند. با آغاز غیبت برای جمعآوری و تدوین روایات معصومان علیه السلام، تلاش فراوانی کردند، تا از این طریق بتوانند وظیفه نیابت خود و سرپرستی شیعیان را به انجام رسانند. در همین دوران، کتبی به نگارش در آمد که اینک از معتبرترین کتب روایی و فقهی شیعه محسوب میشود و از مهمترین منابعی است که عالمان شیعی در عصر حاضر از آنها بهره میگیرند. این، نشان از غنای علمی شیعه در آن دوران و به تکامل رسیدن وظیفه نیابت علمی عالمان دینی در آن عصر دارد. رسیدن به این مرحله از تکامل، به لحاظ تاریخی میتواند زمینهساز ورود به دیگر مراحل نیابت عام باشد.
در این بین، با توجه به اعتبار عالمان نزد مردم و احساس نیاز مردم به پناهی در عصر غیبت که بتواند بخشی از خلأ نبود امام معصوم علیه السلام را جبران کند، میتوان حدس زد که مردم نیز مرجعیت علمی و نیابت عام این عالمان را پذیرفته باشند. آنان، از این طریق میتوانستند تجربه ولایت پذیریشان در حوزه مسائل علمی را که در عصر حضور امامان معصوم علیه السلام وجود داشت، استمرار بخشند.
از ربع آخر قرن چهارم، امامیه سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم میپذیرفتند؛ ولی حوزه مسؤولیت آنان را به اندازه وظیفه حضرتش نمیدانستند؛ به عبارت دیگر، فقها در جایگاه سخنگویانِ دیدگاههای امام در رابطه با آیین و قوانین اسلامی تلقی میشدند؛ لکن مسؤولیت مقام امامت را حائز نبودند (جاسم حسین، 1367: ص227).
نیابت مالی:
در بررسی روند توسعه نیابت عام فقها میتوان به نیابت مالی اشاره کرد. البته این نوع نیابت به لحاظ تاریخی بلا فاصله در استمرار نیابت علمی قرار نمیگیرد؛ اما یکی از مراحل تکاملی نیابت عام محسوب میشود.
برای روشن کردن مقصود، نیابت مالی را در خصوص خمس بررسی میکنیم. خمس، نوعی مالیات است که پرداخت آن، بر عموم مکلفان با شرایطی خاص واجب میشود. نیمی از خمس سهم امام علیه السلام است که در اختیار امام علیه السلام قرار میگیرد و نیمی دیگر سهم سادات است. وقتی سازمان وکالت به وجود آمد، از جمله وظایف آن، جمعآوری خمس و رساندن آن به دست امام معصوم علیه السلام بود. این روند، تا عصر غیبت صغرا ادامه یافت؛ اما «شواهدی وجود دارد که چون آخرین توقیع امام دوازدهم علیه السلام خاتمه ارتباط مستقیم با مرگ سفیر چهارم را اعلام کرد، وکلا فعالیتهای زیر زمینی خود را متوقف کردند و به ویژه از جمعآوری خمس امتناع ورزیدند» (همان: ص227).
وکلا، خمس را از طریق نواب خاص به امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف میرساندند؛ اما وقتی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف قطع ارتباط خود را با نایبان خاص اعلام کرد، درباره تکلیف خمس نفیاً یا اثباتاً چیزی نگفت؛ ولی به دلیل اینکه سهم امام علیه السلام باید در اختیار شخص امام علیه السلام قرار میگرفت و او اینک حاضر نبود و امکان پرداخت به او فراهم نبود، استنباط عمومی، توقف دریافت آن بود. محدثان نیز با این که عهدهدار نیابت علمیشدند، جرأت دریافت خمس را نداشتند و نیابت مالی را از شؤون خود نمیپنداشتند؛ به ویژه که شاید تصور نمیشد دوران غیبت طولانی شود.
از همین رو برخی علما بر این نظر بودند که باید خمس را تا هنگام قیام و رساندن آن به دست حضرت نگهداری کرد (همان: ص228).
این دیدگاه نسبت به زکات که نوعی دیگر از مالیات اسلامیاست، اصلاً وجود نداشت. شیخ مفید (333-413 ق) از علمای آغاز غیبت کبرا که از دریافت سهم امام اجتناب میکرد، بر وجوب پرداخت زکات به فقیه فتوا میداد (مفید، 1410: ص252 به نقل: قاسمی، همان: ج1، ص115). همینطور دیگر فقیهان برجسته آن زمان همچون؛ ابو صلاح حلبی (374ـ 447 ق) (حلبی، 1403: ص172به نقل: قاسمی، همان: ج1، ص115)، شیخ طوسی (385ـ 460ق) (طوسی، بیتا: ص192) و دیگران …، فتواهای مشابهی، همچون وجوب یا استحباب پرداخت زکات به فقیهان دارند؛ اما معمول فقها تا پیش از قرن هفتم درباره سهم امام علیه السلام فتوایی مشابه با فتوایشان در زکات نداشتند. دلیل آن هم به نظر روشن میرسد؛ سهم امام، سهم امام است و هیچ کس حتی نایب امام حق دریافت آن را ندارد.
ولی این فکر ثابت نماند. ابو صلاح حلبی شاید نخستین کسی باشد که به صورت مطلق، وجوب تحویل خمس به فقیه امین را مطرح میکند (حلبی، همان: ص172 به نقل: قاسمی، همان: ص116 و145 و152)؛ اما به صورت مطلق میگوید: خمس را باید به فقیه امین تحویل داد، و به نیمی از آن که سهم امام است، تصریح ندارد. شاید در فضای علمی آن زمانه وقتی کسی میگفت خمس را باید به فقیه امین داد، از سخن او فقط سهم سادات استنباط میشده است و نه مجموعه سهم سادات و سهم امام.
پس از او، قاضی ابن برّاج (م 481ق) از تحویل سهم امام به فقیه سخن میرانَد؛ اما مقصود او، تحویل آن به فقیه، به عنوان فردی امین است، نه انسانی فقیه تا یا خود یا با سپردن به دیگران در هنگام ظهور، آن را به امام معصوم برساند (ابن براج، 1406: ج1، ص180 به نقل: قاسمی، همان: ص152).
این نظر میتواند زمینهساز توجه به نقش نایبان امام علیه السلام در عصر غیبت درباره اموال امام علیه السلام باشد. با طولانی شدن غیبت، مؤمنان درباره خمسهایی که نزدشان جمع شده بود، احساس بلاتکلیفی میکردند و دوست داشتند به نحوی خود را از قید این اموال امانتی رها سازند. از سویی عالمان دینی از تعطیل ماندن احکام دین در عصر غیبت نگران بودند. آنان با این استدلال که احکام دینی برای عمل نکردن و ترک گفتن نیامده است، مسؤولیت پذیرش سهم امام عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر عهده گرفتند. آنان که نیابت علمی امام را بر عهده داشتند، بیشترین شناخت را از امام و موارد مصرف سهم امام توسط خود امام علیه السلام داشتند؛ از همین رو به دریافت سهم امام رو آوردند؛ چیزی که مردم نیز برای رهایی از بلاتکلیفی به تحقق آن گرایش داشتند؛ بنابراین، شاهد مرحله دیگری از توسعه نیابت عام فقیهان؛ چه در نگاه نایبان عام و چه در نگاه شیعیان هستیم.
اجماع درباره (عدم دریافت) خمس تا قرن هفتم ادامه داشت؛ اما چون غیبت امام دوازدهم طولانی شد، شیعیان مؤمن در رابطه با سهم امام که گذشتگان به آنان سپرده بودند، نمیدانستند چه کنند؛ به ویژه محقق حلی میخواست این مسأله را حل کند. وی شروع به دریافت سهم امام کرد و آن را در فعالیتهای مذهبی در جهت اهداف تشیع مصرف نمود. [1] این اقدام که فقهای بعدی آن را ادامه دادند، فاصلهای با حوزه اختیارات فقهای پیشین را نشان میدهد (جاسم حسین، همان: ص228).
پی نوشت :
[1]. فتوای محقق حلی در کتاب المعتبر و در کتاب شرایع الاسلام، دریافت آن از سوی فقیه و صرف آن در سهم سادات است. عبارت دکتر جاسم حسین، چیزی دیگر را تداعی میکند که دست کم با آنچه در دو کتاب مذکور از محقق حلی آمده است، همخوانی ندارد.