بسم الله الرحمن الرحیم
ستایش خدایی را که توفیق یار ما فرمود تا از این سو و آن سو کلماتی را گرد هم آوریم و جمع پریشانی در ثنای مولایمان، دوست خدا، ابراهیم پیامبر که درود یزدان همواره بر او باد بیاراییم، باشد تا این دانه دهان مور، تحفه ای باشد مقبول و پیش کش بانی بیت الله المعمور.
اما آنچه شایان ذکر است، این است که این نوشتار، در حقیقت، مجموعه ای است از پراکنده های کتب، پیرامون حضرت ابراهیم که این ذره بی مقدار گرد هم آوردهام تا دوستارانی که این مقال، در دسترسشان قرار می گیرد، هاله ای از زندگی آن پیامبر بزرگ الهی را دریابند، بنابراین برخی مطالب آن ممکن است از کتابهایی آمده باشدکه چندان مورد اعتنا نباشند، اما ، برای آشنایی گذرا با سیره و زندگی این پیامبر بزرگ الهی، مناسب است و مطلب دیگر آن است که؛ آیاتی که از قرآن مجید در این نوشتار ترجمه شده است، در برخی از مواضع، عیناً ترجمه آن آیات نیست، بلکه بیانگر مضمون آیات است.
داستان یک ابر مرد
در روزگاری دور، نزدیک به یک هزار سال پیش از میلاد مسیح (علیه السلام) در آن سوی رودها و ساحلها، در آبادی آور کلدانیان در سرزمین بابِل، مردمانی در تاریکی جهل و گمراهی روزگار سپری میکردند، آنان در دریای نادانی و غفلت غوطه ور بودند، به دست خود سنگها و چوبها را می تراشیدند و ساخته خود را میپرستیدند و خدای خود میخواندند.
نمرود بن کنعان بن کوش، سلطانی افسار گسیخته آن سامان نیز از نادانی مردم آن دیار بهرهها می جست و خود را خدای بزرگ آنان نامیده بود.
در آن سامان بی سامان و آن گمراه آباد کلدانیان در شهر آور، ابراهیم با گامهای مشک فام خود، دیار گمراهان را مبارک کرد و خانهی تارخ و امیله در غره ماه ذی حجه روشن کرد.
روزها میگذشت و ابراهیم در همان شهر گمراهان و در کنار آنان روزگار سپری میکرد و هر روز دلیرتر از دیروز.
“ولقد اتینا ابراهیم رشده من قبل و کنا به عالمین”
هر آینه از پیش راه هدایت و ترقی را به ابراهیم رهنمون گشتیم و به شایستگی او آگاه بودیم (انبیاء 52)
اما چون آن کودک اهل اندیشه بلند بود و انوار الهی نیز همواره یاوریش میکرد، هیچگاه بت نپرستید و دریافته بود که خدای شایستهی ستایش یکی است و همتایی ندارد، توانایی که بر تمام جهان احاطه دارد و یگانهای که بینا و شنواست، فرمانروایی که همواره زنده است و مرگ و زندگی به دست اوست.
راه ابراهیم پیوسته گذر از وادی تاریکی به سوی نور است چرا که خدای بزرگ یار اهل ایمان است و آنان را از تاریکیها به نور در میآورد.
“الله ولی الذین امنو یخرجهم من الظلمات الی النور” (بقره 257)
ابراهیم که درود خدا و دلهای خدایی پیوسته بر او باد، با ارادهای آهنین و با نوری خدایی، بر آن شد تا راهنمای مردمان به سوی حق باشد، پس آستین همت بالا زد تا آنان را از تاریکی نادانی، به سوی نور آگاهی رهنمون باشد.
دل او چون آینه، صاف بود و لبریز از ایمان به خدای بزرگ و خوب میدانست که از پس این دنیای گذران، سرای دیگری است که در آن مردگان برانگیخته و پاداش کردار خویش را خواهند ستاند. و خوب میدانست که: «کسی که اندکی کار نیک انجام دهد پاداش آن را می ستاند و کسی که اندکی کردار نا شایسته از سر زند فرجام بد آن را خواهد دید» (زلزال 7و8).
اما در پی آن بود تا آنچه بدان ایمان دارد به چشم نیز ببیند، این بود که از خدای بزرگ خواست تا زنده شدن مردگان را به او بنمایاند تا نشانهای برای او و همه مردمان باشد.
خداوند از او پرسید: آیا ایمان به بازگشت مردگان نداری؟
ابراهیم عرض کرد: آری دارم، اما میخواهم دلم آرام گیرد.
خداوند فرمود: پس چهار پرنده را شکار کن و بر هر کوهی، پاره ای از آنان را قرار ده، آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوی تو میآیند و بدان که خداوند توانا و فرزانه است(بقره 260) .
و چون ابراهیم به خواست خود فرمان خدای بزرگ را بجا آورد، تکههای پرندگان گرد هم آمدند و هر یک از اندامها بجای خود قرار گرفت و به توان شگفت آور الهی جان در آنان دمیده شد و به سوی ابراهیم پرواز کردند.
ابراهیم نیز چون چنین دید دریافت که توانای بیهمتایی که آسمانها و زمین را در دستان اراده خود دارد، در راستی و ایمان خود هزاران بار بیشتر استوار گردید و گامهایش را در راه پیرایش جامعه از کژیها بلندتر برداشت.
این داستان ادامه دارد