نویسنده:سید فضل الله رضوی پور
بوصیری و بُرده ی او :
اینک به شرح یکی دیگر از قصائد مهم زبان و ادبیات عربی می پردازیم که توسط شخصی به نام بوصیری که بنابر قول مشهور اهل مصر و یا مغرب بوده است و در عهد ترکی مقارن با سالهای ( 696 ـ 608 ق ) می زیسته است . وی که شیعه زیدیه بود و در کتابت و شعر مهارت ویژه ای داشت ، از مشهورترین قصائدش « قصیده برده » و نیز « همزیه » او در مدح پیامبر اکرم (ص) می باشد ، اما برده بوصیری ، که در روایات علت نامگذاری آن ، به این خاطر بود که شاعر گویا قبل از سرودن این اشعار بیمار و حتی فلج بوده و پس از سرودن این اشعار زیبای خود در مدح پیامبر اکرم (ص) خواب می بیند که حضرت محمد (ص) به خواب وی آمده و ردای خویش را به وی عطا می کند و نیز دست مبارک خویش را بر پیکر بیمار شاعر می کشد و شاعر به هنگام صبح می بیند که هیچ گونه بیماری ندارد و به روایتی هم فلج بوده و از فلج رهایی می یابد ، اما هر چه هست این قصیده 116 بیتی در مدح و ستایش پیامبر را می توان به جرات یکی از بی نظیرترین قصائد سروده شده در مدح پیامبر (ص) دانست این قصائد و علی الخصوص « برده » به زبانهای هندی ، فارسی، ترکی ، آلمانی ، فرانسوی و انگلیسی ترجمه گردیده است . این شعر در نهایت جزالت و استواری و کمال زیبایی و متانت و حسن اسعتمال فنون بدیعی ممتاز است . اینک به نمونه هایی از این قصیده زیبا اشاره می نماییم :
مطلع قصیده :
1 ـ امن تذکر جیران بذی سلم
مزجت دمعا جری من مقله بدم
آیا به خاطر یاد همسایگان منطقه ذی سلم است ( منطقه ای میان مکه و مدینه ) که اشکی آمیخته با خون از چشمانت جاری نموده ای . مقصود شاعر از جبران ، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می باشد ( یعنی به خاطر ساکنان ذی سلم که همان پیامبر و ائمه بودند اشک پر خونی می ریزی ) .
2 ـ ام هبت الریح من تلقاء کاظمه
و اومض البرق فی الظلماء من اضم
یا این که باد از سمت کاظمه ( مکانی در جنوب بصره ) بوی خوش پیامبر (ص) را می آورد و یا اینکه برقی در ظلمت شب از جانب کوه اظم ( نزدیک مدینه ) درخشیده است .
3 ـ فما لعینیک ان قلت اکففا همتا
و ما لقلبک ان قلت استفق یهم
چشمانت را چه شده که وقتی به آنها می گویی باز ایستید ( از اشک ریختن ) مثل سیل جاری می گردند و قلبت را چه شده که وقتی که می گویی آرام باش ، دیوانه می شود و بی تاب می گردد .
4 ـ ایحسب الصب ان الحب منکتم
ما بین منسجم منه و مضطرم
آیا عاشق می پندارد که عشقش در لابلای اشک ریزان و قلب سوزانش نهفته خواهد ماند .
5 ـ نعم سری طیف من اهوی فارفنی
و الحب یعترض اللذات بالالم
بله ، زمانی که شبح و تصویر یار از چشمانم گذشت مرا بیدار کرد ( طوری که دیگر بی جواب شدم ) و عشق همیشه لذتها را با درد و رنج همراه می سازد ، یعنی عشق با اینکه لذت بخش است ولی سخت و دردناک است .
6 ـ فان امارتی بالسوء ما اتعظت
من جهلها بنذیر الشیب و الهرم
این نفس امر کننده من به بدی ها هنوز ، از جهلش بیدار نشده و پند نگرفته است با وجود آنکه پیری و سپیدی مویم به او هشدار می دهد .
7 ـ و النفس کالطفل ان تهمله شب علی
حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم
این نفس همانند بچه است که اگر رهایش کنی ، به سوی شیر خوردن متمایل می گردد و اگر آن را از شیر باز بداری ، باز داشته می شود ( کنترل نفس به دست خود انسان است ) .
8 ـ و خالف النفس و الشیطان و اعصهما
و ان هما محضاک النصح فانهم
با نفس خود ( نفس اماره ) و نیز با شیطان مخالفت کن و بر آنها عصیان کن و یا از آن دو پرهیز کن ، هر چند که خالصانه تو را نصیحت کنند .
9 ـ محمد سید الکونین و الثقلین
و الفریقین من غرب و من عجم
محمد (ص) سالار و سرور هر دو جهان و سرور و سالار انس و جن و نیز دو گروه عرب و عجم است .
10 ـ نبینا الامر الناهی فلا احد
ابر فی قول ( لا ) منه و لا ( نعم )
پیامبر عزیز ما که همیشه امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر بود ، و هیچ کسی در گفتن کلمه ( نه ) و کلمه نعم ( بله ) ، بهتر و شایسته تر از او نبود . همیشه به جا و درست سخن می گفت .
11 ـ هو الحبیب الذی ترجی شفاعته
لکل هول من الاهوال مقتحم
معشوق و محبوبی که امید شفاعت او می رود ، در تمامی سختی ها و مشکلات و ترس ها و غم ها ( شفاعت کننده ) خود اوست .
12 ـ دعا الی الله فالمستمسکون به
مستمسکون بحبل غیر منفصم
دعوت به سوی خدا می کند و هر کسی به او چنگ بزند ، به ریسمانی ناگسستنی چنگ زده است .
13 ـ فاق النبیین فی خلق و فی خلق
و لم یدانوه فی علم و لا کرم
نسبت به همه ی پیامبران در صورت و سیرت پیشی جست و آنها حتی در علم و کرم هم به او نمی رسند . پیامبر ما چه در حسن و زیبایی صورت و چه در حسن اخلاق سرآمد همه ی پیامبرن بود و بخشش و کرم او نیز فراتر از همه ی پیامبران و غیرقابل وصف بود و در علم نیز نظیری نداشت .
14 ـ و کلهم من رسول الله ملتمس
غرفا من البحر اورشفا من الدیم
و همگی آنان از نبی اکرم (ص) خواهان جرعه ای از دریای بیکران او و یا ذره ای از باران بی حد و اندازه او می باشند . ( دریای علم او و باران رحمت و بخشش او ) . یعنی پیامر چون دریایی بود که همه پیامبران دیگر دوست داشتند جرعه ای از دریای کرم و باران رحمت وی بنوشند .
15 ـ فانه شمس فضل هم کواکبها
یظهرن انوارها للناس فی الظلم
گویی که او چون خورشید رحمت و فضیلت و سایر پیامبران همچون سیارگانند که به دور آن خورشید می گردند و نور او را در تاریکی ها به مردم پخش می کنند .
16 ـ کالزهر فی ترف و البدر فی شرف
و البحر فی کرم و الدهر فی همم
پیامبر (ص) در لطافت و نرمی همچون گل و در شرف و بلندی همچون ماه و در بخشش و کرم همچون دریا و در کارهای بزرگ و یا غمها و همت ها و تلاش ها ، دلی به وسعت همه روزگار داشت .
17 ـ کانما اللؤلؤ المکنون فی صدف
من معدنی منطق منه و مبتسم
دندانهایش همچون مرواریدی نهانی داخل صدف است که معدن منطق و لبخند و تبسم اند .
18 ـ لا طیب یعدل تربا ضم اعظمه
طوبی لمنتشق منه و ملتثم
هیچ بوی خوشی نمی تواند با خاکی که استخوانهایش را در بر گرفته برابری کند و خوشا به حال کسی که او را می بوید و می بوسد . ( خوشا به حال زائر حرمش )
19 ـ و ان لم تکن فی معادی آخذا بیدی
فضلا و الا فقل یا زله القدم
اگر در روز رستاخیز دستم را نگیرد از روی لطف و کرم خویش ، پس آنگاه بگو که دیگر پایت لغزیده است . ( اگر در قیامت شفیع ما نباشد وای بر ما خواهد بود ) .
20 ـ خدمته بمدیح استقیل به
ذنوب عمر مضی فی الشعر و الخدم
با این مدیحه و ستایش این گونه گناهان عمری را که به شعر سرایی و خدمت گزاری به دیگران گذاشته پاک می کنم، ( شاید با مدح نبی جبران گناهان گذشته کنم ) .
21 ـ یا اکرام الخلق مالی من الوذ به
سواک عند حول الحادث العمم
ای بزرگوارترین و بهترین آفریده و مخلوق ، جز تو کسی را ندارم که به هنگام نزول حوادث قیامت به او پناه ببرم ( ادرکنی یا شافع الامم )
صفی الدین حلی و کافیه او در مدح پیامبر:
اما سومین قصیده ای که در مدح و ستایش نبی اکرم به بررسی و شرح آن می پردازیم ، قصیده ای است با نام « الکافیه البدیعیه فی المدائح النبویه » از صفی الدین حلّی که در سال ( 750 ـ 676 هـ . ق ) و در عهد ترکی یا مملوکی و یا عصر انحطاط بغداد سروده شده است . صفی الدین حلی یا عبدالعزیز بن سرایا بن علی بن ابی القاسم طایی ، در حله تولد و نشات یافت ، ( ما بین کوفه و بغداد ) ، او ابتدا به پادشاهان ارتقیه پیوست و آنان را مدح نمود و به هدایایی از جانب آنان نایل شد ، لذا این قصائد را با نام « ارتقیات » می خوانند ، ولی قصیده ای که در مدح نبی اکرم (ص) سروده در عالم ادبیات جایگاه ویژه ای برای خود دارد ، زیرا علاوه بر آنکه زیباییهای معنایی و لفظی و استعمال لغات دشوار و با تصنع را دارا می باشد ، دارای زیباییهای بسیار بلاغی است ، بدین صورت که هر بیتی از ابیات این قصیده ، شامل یک فن از فنون لفظی یا معنوی بدیع می باشد . و در هر بیتی یک صنعت بدیعی وجود دارد . اینک به نمونه هایی از این اشعار می پردازیم :
1- ان جنت سلماً فسل عن جیره العلم
و اقر اسلام علی عرب بذی سلم
اگر به منطقه « سلم » آمدی از همسایگان کوه « علم » سوال کن « درباره ی نبی اکرم (ص) » و به عربهای ساکن ذی سلم درود و سلام برسان .
در این بیت از نظر بلاغی ، برائت مطلع و جناس مرکب و مطلق وجود دارد میان ، فسل و سلم « و سلام و سلم »
2- فقد ضمنت وجود الدمع من عدم
لهم ، ولم استطع مع ذاک منع دمی
وجود اشک به خاطر فقدان و هجران آنان است ( ساکنان آن منطقه ) و با این وجود من هم نتوانستم جلوی اشک چشمم را بگیرم .
در این بیت نیز جناس ملقق وجود دارد میان من عدم و منع دم .
در حالی می مانم که اشکم همچون سیل جاری و ساری است و جسمم در میان استخوان هایم ، همچون گوشتی در روی قصابی است . ( از عشق نبی اکرم روحم از جسمم خارج می گردد و اصلا توانایی دوری از پیامبر را ندارم ) .
3 ـ قد طال لیلی و اجفانی به قصرت
عن الرقاد ، فلم اصبح و لم انم
شبم طولانی گردید ، به طوری که پلک هایم برای آن کوتاه شدند ( بسته نمی شدند از شدت بی خوابی ) نمی توانستم چشمانم را حتی برای لحظه ای خواب ببندم ( خواب از چشمانم پریده بود ) و نه توانستم شب را به صبح برسانم و نه توانستم بخوابم .
در این بیت طباق وجود دارد میان ، ( لم اصبح و لم انم )
4 ـ و جدی حنینی انینی فکرتی و لهی
منهم الیهم علیهم فیهم بهم
شادی و غم و فکر و همه مشغولیت هایم ، از ایشان و برای ایشان و در مورد ایشان و همراه است .
در این بیت صنعت هم لفّ و نشر وجود دارد . حروف جر مصرع دوم کاملا به ترتیب و به جا و هماهنگ با کلمات مصرع اول آورده شده است .
5 ـ فمی تحدث عن سری فما ظهرت
سرائر القلب الا من حدیث فم
دهانم از اسرار قلبم گویا و حاکی است و اسرار قلبم جز با دهانم و زبانم هویدا نمی شود .
در این بیت هم رد العجز علی الصدر وجود دارد .
6 ـ قالوا : اصطبر ، قلت صبری غیر متبع
قالوا : اسلهم ، قلت : ودی غیر منصرم
به من گفتند در مورد محبوبیت صبر کن . گفتم صبرم محال است ، گفتند که عشق او را فراموش کن گفتم که عشق من به او جدا نشدنی است .
7 ـ قالوا : الم تدر ان الحب غایته
سلب الخواطر و الالباب ؟ قلت لم
گفتند آیا نمی دانی که پایان عشق زوال عقل و خاطرات است ، گفتم : نمی دانم . در این بیت فعل پس از لم به قرینه ی لفظی حذف شده یعنی « لم ادر »
8 ـ من کان یعلم ان الشهد مطلبه
فلا یخاف للدغ النحل من الم
هر کسی که بداند ، برای رسیدن به شهد ، درد و رنج می طلبد ، از نیش زنبور هیچ ترسی ندارد .
در این بیت مراعات النظیر وجود دارد .
9 ـ محمد المصطفی الهادی النبی
اجل فی الحجر عقلا و نقلا واضح اللقم
او همان محمد نبی است که از جانب خدا برگزیده شد و هدایت گر مردم است و او بهترین پیامبر و دارای برهانی واضح و روشن که در سوره « حجر » هم به عقل کامل او و نقل روشن و بی نقص او اشاره گردیده است .
10 ـ امی خط ابان الله معجزه
بطاعه المضامین : السیف و القلم
درس نخوانده ای که خداوند معجزه وی را با به اطاعت در آمدن شمشیر و قلم در مقابل او به او عطا فرمود . او هم پیامبر شمشیر بود و هم قلم ، در هر دو کمال و اوج داشت ، ( هم در جنگها غالب بر کافران و مشرکان بود و هم در بیان و گفتار ) .
11 ـ ابدی العجائب ، فالاعمی بنفثته
غدا بصیرا ، و فی الحرب البصیر عم
آشکارترین عجایب و معجزات را از خود نمایان می سازد ، کور با آب دهان وی بینا می شود و در جنگ هم دشمنان بینا را با معجزه اش کور می کند . در این بیت نیز صنعت طباق وجود دارد .
12 ـ له السلام من الله السلام و فی
دار السلام تراه شافع الامم
درود و سلام بر او باد و سلام خداوند بر او باد ، بر کسی که در روز قیامت و یا در بهشت ، او را شفاعت کننده امت ها می یابی .
13 ـ آراء وه و عطایاه و نقمته
و عفوه رحمه للناس کلهم
نظریاتش و عطایای او بخشش های او چشم او و عفو او همگی رحمتی است برای همه مردم . صنعت جمع بین الامور وجود دارد .
14 ـ فجود کفیه لم تقلع سحائبه
عن العباد ، وجود السحب لم یقم
باران رحمت دستانش هیچگاه بر بندگان تمامی ندارد ولی باران ابرها روزی تمام می شود .
در این بیت صنعت تفریق وجود دارد .
15 ـ فان سعدت فمدحی فیک موجبه
و ان سقیت فذنبی موجب النقم
اگر سعادتمند شدم ، مدح من برای تو ( ای پیامبر عزیز ) موجب و باعث آن بوده است و اگر بدبخت شدم ، گناهانم موجب بدبختی ام بوده است . ( در این بیت صنعت مقابله وجود دارد ) .
این نمونه هایی از اشعار مدحی شعرای بزرگ عرب زبان در مورد شخصیت والا و عظیم پیامبر اکرم (ص) می باشد .
در میان شعرای معاصر نیز ، شاعری با نام احمد شوقی که اهل مصر بود ، همزیه ای در مدح پیامبر دارد که بسیار زیبا و مورد توجه شاعران و ادیبان و ناقدان بسیاری در تاریخ بوده است . به علت ضیق زمانی و مکانی ، از آوردن این قصیده خودداری می کنیم و به شعری که در معارضه برده کعب بن زهیر از استاد ، دکتر انوار که از اساتید ادبیات و عرفان در دانشگاه تهران می باشند ، می پردازیم و چند بیتی از این قصیده زیبا را برای حسن ختام مقاله خویش می آوریم باشد که پیامبر عظیم الشان با این مدایح زیبا و ماندگار ؛ این حقیر پر از گناه را نیز در روز قیامت مورد شفاعت و رحمت خویش قرار دهد ، انشاء الله …
اما قصیده ای که ابیاتی از آن را می آوریم ، با نام الدره الانواریه فی معارضه البرده الکعبیه الی الحضره النبویه و الذروه العلویه .
و این قصیده این گونه آغاز می شود :
بالله معتصمی و القلب متبول
و بالنبی و بالاسلام مکبول
ریسمان چنگم به سوی خداست در حالی که دلم شیفته اوست و با اسلام به قید و بند کشیده شده است . این بیت در معارضه بیت اول « بانت سعاد فقلبی … که در اینجا شاعر می گوید مرا با سعاد و معشوقه و … کاری نیست بلکه تنها ریسمانی که چنگ می زنم ریسمان نبی اکرم و اسلم است .
و بالهدایه و الاطهار معتصمی
و بالوصایه حبل الحب موصول
و نیز من به ریسمان امامان چنگ می زنم و به وصی بودن ( علی (ع)) که کوه دوستی پیامبر با او پیوند می خورد .
و لا سعاد و لا لیلی تکلفی
قلبی بحب رسول الله مشغول
مرا نه سعاد و نه لیلی شیفته خود نمود ، بلکه قلبم ، شیفته عشق رسول خداست و خود را با آن مشغول نموده است .
ان الفواد هوی نحو الذی سکن
البطحاء من مکه منها تناویل
قلبم عاشق کسی است که در منطقه بطحا ( در مکه ) زندگی می کند که دارای عطاها و کرم های بسیار است .
پی نوشتها:
توضیح این که : هر شماره مربوط شرح لغات مربوط به یک بیت می باشد و به ترتیب ابیات از اول تا آخر بررسی نشده است .
1 ـ متبول : مریض ، سعاد : نام محبوبه خیالی شاعر ، مکبول : بسته شده و در قید
2 ـ غرابیل : ج غربال ( الک )
3 ـ عتاق : شتران اصیل ، نجیبات : به همان معنا
4 ـ مراسیل : ج مرسال : تندرو ، تیز پا
5 ـ تسعی : نمامی کردن ، سخن چینی کردن
6 ـ غوّاه : ج غاوی : گمراهان
7 ـ آله حدباء : تابوت
8 ـ مأمول : چیزی که آرزوی انسان باشد ـ آرمان
9 ـ وشاه : ج واشی : نمام ، سخن چینان ، اقاویل : سخنان
10 ـ تنویل : عطا ، بخشش ، کرم
11 ـ بیداء : صحرا ، بیابان ، جای خالی
12 ـ مدّرعا جنح الظلام : استعاره از در تاریکی راه رفتن
13 ـ ضیغم : شیر ، محذر : بیشه
1 4ـ غیل : بیشه پر از علف
15 ـ مهنّد : شمشیری هندی که در برندگی و درخشش معروف بوده است .
16 ـ مقله : کاسه چشم
17 ـ اومض : درخشیدن
18 ـ اضم : نام کوهی در مدینه
19 ـ همتا : جاری شوند ، سیلاب شوند
20 ـ استفق : آرام باش
21 ـ منکتم : پوشیده و پنهان
22 ـ منسجم : ریزان ( مقصد اشک )
23 ـ مضطرم : پریشان و سوزان ( مقصود قلب )
24 ـ طیف : شبح ـ تصویر
25 ـ هرم : پیر و فرتوت
26 ـ تفطمه : اگر از شیر بگیری
27 ـ ثقلین : انس و جن
28 ـ هول : سختی ، مشکل
29 ـ مقتحم : شفاعت کننده
30 ـ لم یدانوه : با او نزدیکی و برابری نکنند .
31 ـ غرفا : جرعه ای از دریای بیکران
32 ـ رشفا : درّه
33 ـ النسم : آفریده ، مخلوق
34 ـ اعیا : کور کردن
35 ـ منفحم : غیر قابل درک
36 ـ تکل : مریض کردن
37 ـ الزهر : شکوفه ، گل
38 ـ ملتثم : بوسنده
39 ـ ذی سلم : نام منطقه ای
40 ـ وضم : تخته قصابی
41 ـ رقاد : خواب
42 ـ لدغ : نیش زدن ، نحل : زنبور
43 ـ جودس السحب : باران ابرها
44 ـ اعدام : فقر ، نداری ، تمویل : عطا و بخشش
منابع و مآخذ:
1 ـ تاریخ الادب العربی ، شوقی ضیف ، دارالمعرفه ، بیروت.
2 ـ الجامع فی تاریخ الادب العربی ، حنا الفاخوری ، دارالجیل ، مصر.
3 ـ تاریخ الادب العربی العصرین المملوکی و العثمانی . د . نادر نظامی طهرانی .
4 ـ النصوص من الأدب الجاهلی و الاسلامی ، د . نادر نظام طهرانی ، دانشگاه علامه طباطبایی.
5 ـ النصوص من الأدب الانحطاط ، د . نادر نظام طهرانی ، دانشگاه علامه طباطبایی.
6 ـ المجانی الحدیثه ، عن مجانی الاب شیخو ، مجلد 2 ، دارالمشرق ، بیروت.
7 ـ تاریخ ادبیات عربی ، محمد ترجانی زاده ، دانشگاه تبریز.
8 ـ تاریخ ادبیات عربی ، محمد عبدالجلیل ، ترجمه د . آذرتاش آذرنوش
9 ـ تاریخ بان و فرهنگ عربی ، دکتر آذرتاش آذرنوش ، انتشارات سمت.
10 ـ تاریخ الادب العربی ، احمد حسن الزیات ، دارالمعرفه، بیروت.
11 ـ المنجد الابجدی ، ترجمه ی استاد مهیار .
12- نشریه پایگاه نور شماره 10