صاحبان ادیان، در تشخیص هویت منجی عالم در پایان تاریخ با یکدیگر اختلاف دارند. هر کسی بزرگی از دین خود را رهبر این نهضت میپندارد و او را احیاگر دین خود میداند.
مهمترین اسباب اختلاف عبارتند از:
۱. بشارتهای آسمانی از آن جهت که خبری غیبی و مایه افتخار است؛ هر کسی بهجهت تعصب دینی که دارد، آن را به رهبر و بزرگ دینی خود حمل میکند.
۲. علمای ادیان و دانشمندان مکاتب مختلف، هویت و شخصیت مهدی، موعود آخرالزمان را به درستی نمیشناسند؛ بنابراین هر یک منجی را از رهبران خود می داند.
برای حل مشکل و روشن شدن هویت منجی بشریت مراحلی را باید طی نمود:
۱. تمییز بشارات و نصوص خاصهای که در رابطه با منجی در کتابهای مقدس آسمانی اهل کتاب وارد شده است.
۲. بررسی صفات و خصوصیات منجی در کتابها مقدس، بدون تأثیرپذیری از پیشفرضها.
۳. بررسی حقایق تاریخ و مقایسه آن با صفات و خصوصیاتی که در کتابهای مقدس درباره منجی آمده است تا مصداق واقعی و هویت شخصی منجی، معین شود.
۴. معرفی امام مهدی علیهالسلام به دیگران تا امکان تطبیق برای آنان نیز فراهم گردد. مشاهده میکنیم که گروهی از مسیحیان با بررسی صفات و خصوصیات مصلح و منجی جهانی در کتابهای مقدس خود و تطبیق آنها بر منجی ترسیم شده در اسلام، به اسلام و تشیع گرویدند و مهدویت اسلامی را پذیرفتند، اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. قاضی ساباطی مسیحی
او پس از بررسی بشارت اشعیای نبی در شأن مصلح جهانی و مناقشه در تفسیر یهود و نصارا برای آن میگوید: «درنتیجه مقصود از این کلام، همان مهدی موعود اسلامی است؛ زیرا در آنجا درباره منجی میگوید: او به مجرد شنیدن، جزا نمیدهد. و این با اجماع مسلمین سازگاری دارد که میگویند: این صفت از خصوصیات مهدی موعود است». و نیز میگوید: «عقیده امامیه در اینکه منجی، فرزند حسن عسکری است که در سال ۲۵۵ ه.ق. از مادری به نام نرجس متولد شد و سپس غایب گشت و به اذن خداوند ظهور خواهد نمود، به واقع نزدیکتر است».[۱]
۲. علامه محمدصادق فخرالاسلام
او که شخصی مسیحی بوده و پس از تحقیقات فراوان مسلمان و شیعه شده است، در کتابی به نام «انیسالاسلام» که در رد یهود و نصارا نوشته، تمام بشارتها به ظهور منجی را بر امام مهدی علیهالسلام موعود اسلامی منطبق کرده است.
۳. علامه محمدرضا رضایی
او نیز شخصی یهودی بوده و اسلام را انتخاب کرده است و در کتاب خود به نام «منقول رضایی» بشارات بر منجی را بر مهدی موعود منطبق کرده است.
پینوشتها
۱. البراهین الساباطیه، قاضی جوادبنمحمد ساباط، ص۲۰۷ و ۲۰۸.