نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم
د – وظایف و مسئولیت هاى سازمان وکالت
با بررسى شواهد تاریخى چنین به دست مى آید که ((سازمان وکالت ))از آغاز تا پایان آن ، کارکردهاى گوناگونى را دارا بوده است ، گرچه برخى از محققان وظیفه اصلى و عمده این سازمان را دریافت و تحویل اموال و وجوه شرعى عنوان کرده اند، (486) ولى به نظر مى رسد که ، این سازمان در مجموع ، اهداف دیگر نیز داشته است و دریافت و تحویل اموال از اصلى ترین وظایف آن بوده است . اگر به این سازمان به شکلى عمیقتر و با تحلیلى دقیقتر توجه کنیم آن را برتر از مجموعه اى خواهیم یافت که صرفا براى جمع اخماس ، زکوات ، صدقات ، هدایا و نذورات تشکیل شده باشد و هیچ وظیفه دیگرى براى آن قابل تصور نباشد.
به دیگر عبارت : بررسى شواهد تاریخى مؤ ید این مدعا است که هدف هاى سیاسى والایى در وراى وظایف شکلى و ظاهرى این سازمان نهفته بوده است ؛ چرا که اگر فعالیت این سازمان به هیچ شکل جنبه سیاسى نداشت ، نبایستى در طول دوران فعالیتش بارها و بارها، مورد هجمه حکومت ها قرار مى گرفت ، همچنین نمى بایست ائمه هدى علیهم السلام آن را در نهایت اختفا و پنهان کارى اداره مى کردند. لذا مى توان گفت : حتى دریافت و ارسال اموال و وجوه شرعى و حقوق الهى نیز، هدف سیاسى در برداشته و انگیزه اصلى ، تقویت جانب ایمان در برابر کفر بوده است . چنان که اهداف دینى و معنوى و نشر اصول و فروع مکتب را نیز نباید از قلمرو اهداف ((سازمان وکالت ))خارج نمود. با توجه به این مقدمه ، به وظایف این سازمان – درحدى که نصوص تاریخى و روایى اجازه مى دهند – اشاره مى کنیم :
1 – دریافت ، تحویل و توزیع وجوه شرعى
از آغاز تأسیس این سازمان ، وکلا اقدام به جمع آورى و تحویل وجوه شرعى که ائمه علیهم السلام مى کردند. از ((معلى بن خنیس )) به عنوان وکیل و قیم مالى امام صادق علیه السلام در ((مدینه ))یاد شده است . اقدام او در جهت جمع وجوه شرعى از شیعیان ، سبب بدگمانى ((عباسیان ))و شهادت او شد. ((منصور))خلیفه عباسى ، وى را متهم به جمع اموال براى کمک به قیام ((محمدبن عبدالله )) ، معروف به ((نفس زکیه )) ، مى نمود.(487)
در عصر امام کاظم علیه السلام ، با توجه به گسترش دامنه کارکرد ((سازمان وکالت )) ، و گسترش مناطق شیعه نشین ، مجموع وجوه مالى که به دست وکلاى آن بزرگوار مى رسید به مراتب بیشتر از عصر امام صادق علیه السلام بود. همین فزونى اموال در دست بعضى از وکلاى آن امام علیه السلام ، سبب شد که برخى از آنان پس از شهادت آن جناب ، راه خیانت در پیش گیرند، و با سر دادن داعیه مهدویت آن امام ، و انکار امامت امام رضا علیه السلام سعى در تصرف این اموال نمایند. (488) در دوره هاى بعدى با توجه به سامان مندتر شدن این سازمان ، وجوه مالى به طور منظم ، دریافت و توزیع مى شد.
این وجوه مالى تحت عناوینى ، همچون زکات ، هدایاى مالى ، صدقات ، نذورات ، موقوفات و احیانا خمس مى گنجیدند. (489) در برهه هایى از زمان ، که برخى شیعیان در پرداخت وجوه شرعى سستى مى ورزیدند، امامان شیعه علیه السلام نسبت به این امر به آنان هشدار مى دادند. به عنوان نمونه ، گویا در عصر امام عسکرى علیه السلام مقدارى سستى در پرداخت خمس توسط برخى از شیعیان ((نیشابور))بروز نمود و لذا آن حضرت ، در نامه اى از مسامحه آنان در این باره گله مندى خود را ابراز نموده و در ادامه فرموده است : اگر به خاطر رستگارى ، سعادت و نجات اخروى آنان نبود، هرگز چنین اصرارى نداشتم .(490)
در عصر ((غیبت صغرى )) ، با وفور پرداخت خمس و سایر وجوه مالى از سوى شیعیان روبه رو هستیم . در مورد سبب شدت گیرى در پرداخت وجوه مالى ، صاحب ((وسایل الشیعه ))چنین آورده است :
((علت فراوانى پرداخت خمس در این عصر، وجود وکلایى است که پرداخت وجوه شرعى به آنان لازم بود، و همین طور افراد محتاجى وجود داشتند که از ((سادات ))بوده و کفایت و سرپرستى آنان بر امام علیه السلام واجب بود، ولو از نصیب خودش )) .(491)
یعنى ، وجود وکلاى متعدد از سوى ((ناحیه مقدسه ))در دور دست ترین نقاط جهان اسلام – علاوه بر ((نواب اربعه ))- موجب شده بود، شیعیان عذرى در پرداخت این وجوه نداشته باشند و بهانه عدم دسترسى به شخص امام ، با وجود وکلاى آن حضرت ، پذیرفتنى نبود.
کیفیت دریافت وجوه شرعى توسط وکلا در عصر غیبت ، گاهى همراه با اظهار کرامت و خرق عادت بود. این بدان جهت بود که اطمینان کافى نسبت به حقانیت این وکلا و نواب حاصل شود. از جمله نمونه هاى قابل طرح براى این سخن ، تحویل مال هنگفتى به فرستاده امام علیه السلام توسط ((محمد بن ابراهیم بن مهزیار))است آنگاه که فرستاده ، از اوصاف و ویژگیهاى پنهان آن مال خبر داد. نظیر این را در مورد ((احمد بن محمد دینورى ))نیز مشاهده مى کنیم . (492)
در مورد ((حسین بن روح نوبختى ))روایت شده است که پس از تحویل گرفتن وجوه مالى پیرزنى از اهل ((آوه ))از ایران ، با وى به لهجه فصیح آوجى سخن گفت . (493)
در برهه اى از دوران غیبت صغرى ، دریافت اموال بدون پرداخت قبض و رسید صورت مى گرفت که به نظر مى رسد به خاطر وجود جو خفقان عباسى بوده است . از جمله ، در اواخر عصر سفارت ((محمد بن عثمان عمرى ))که به خاطر خطرناک بودن وضعیت سیاسى ، براى اموال هیچ گونه رسیدى داده نمى شد؛ حتى در مواردى ، آورنده اموال آن را در نقطه اى گذاشته و به راه خود ادامه مى داد. در موردى ، یکى از کسانى که اموالى را به ((حسین بن روح ))- که در عصر سفیر دوم به عنوان دستیار وى انجام وظیفه مى کرد – تحویل داد و او از دادن رسید خوددارى نمود، مسأله را با سفیر در میان نهاد و او نیز کار ((ابن روح ))را تأیید کرد و به فرد مزبور فهماند که این کار با توجه وضعیت خاص سیاسى انجام مى شود.(494)
اموالى که نزد ائمه هدى علیهم السلام ارسال مى شد در راه هاى مختلف به مصرف مى رسیدند که از جمله آنها، مصارف بیت امامت ، تأمین مالى وکلا و ابواب ، کمک به نیازمندان از سادات و بنى هاشم و غیر آنان ، و صرف در جهت مصالح عمومى شیعیان ، نظیر رفع اختلافت مالى آنان و غیر آن بود.
اموال ارسالى در عصر سفیر اول و دوم امام عسکرى علیه السلام نیز انجام مى شد. او که شغل روغن فروشى را به عنوان پوشش و قالبى براى فعالیت هایش برگزیده بود، نامه ها و اموال را در ظروف روغن نزد امام علیه السلام مى برد. یکى از دستیاران این دو سفیر، به نام ((محمد بن احمد بن جعفر قطان ))نیز شغل پارچه فروشى را به عنوان استتارى براى فعالیتش قرار داده و اموال را در میان طاقه هاى پارچه نزد سفیر حمل مى کرد.(495)
2 – رسیدگى به اوقاف
به امور اوقافى که غالبا املاک و زمین بوده و در نقاط مختلف ، از ((ایران )) ، ((عراق ))و غیر آنها پراکنده بودند، توسط بعضى از وکلا رسیدگى مى شد؛ مانند: ((احمد بن اسحاق قمى ))وکیل وقف در ((قم )) ، و ((حسن بن محمد بن قطاه صیدلانى ))وکیل وقف در ((واسط)) . (496)
3 – راهنمایى و ارشاد شیعیان ، و مناظره با مخالفان
یکى از شؤ ون مهم این سازمان ، راهنمایى و ارشاد شیعیان به وظایف و اصول صحیح مکتب بوده است . تردیدى نیست که وقتى کسى به عنوان وکیل عام و فراگیر یک امام معصوم علیه السلام به اهالى شهر یا منطقه اى معرفى مى شود از نظر شناخت و آگاهى ، برتر از سایر افراد است . و این وکلا بودند که غالبا توسط شیعیان مورد استفسار واقع مى شدند و شاید همین امر موجب شد تا عده اى گرایش به ((مذهب وقف ))پیدا کنند؛ چرا که سران این مذهب ، برخى از وکلاى امام کاظم علیه السلام بودند و انحراف عقیدتى آنان ، و از رسوایى وجاهت آنان نزد شیعه ، موجب گرایش عده اى به سوى آنها شد.(497)
همان گونه که پس از شهادت امام رضا علیه السلام ، حدود 80 تن از رهبران امامیه ، که ((عبدالرحمان بن الحجاج )) ، سر وکیل ((عراق )) ، و عده اى بسیارى از وکلاى دیگر نیز در میان آنها بودند، در ((بغداد))در خانه ((عبدالرحمان بن الحجاج ))اجتماع نمودند تا پیرامون امامت حضرت جواد علیه السلام به بحث بنشینند؛ چرا که نوجوانى و کمى سن آن حضرت موجب تردید بعضى ، نسبت به امامت آن بزرگوار شده بود.(498) این امر پس از رحلت امام جواد علیه السلام نیز مجددا توسط وکیل الوکلاى آن جناب ؛ یعنى ((محمد بن الفرج ))رخ داد و شیعیان با حضور در خانه او درباره امامت هادى علیه السلام به بحث نشستند.(499)
در عصر ((غیبت صغرى )) ، که شیعه به ناگاه با وضعیت جدیدى مواجه گشت و خود را با فاجعه عدم امکان دسترسى مستقیم به امام معصوم علیه السلام روبه رو دید، طبیعى است که فضاى حیرت و سردرگمى به مراتب فراگیرتر از دوره هاى قبلى (به هنگام وفات یک امام ) بوده باشد. در چنین فضائى باز ((سازمان وکالت ))به عنوان مرجع و پناهگاه افراد نیازمند به ارشاد و راهنمایى مطرح بود؛ به عنوان مثال : پس از رحلت اولین نایب حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) که مردم نسبت به جانشین او سردرگم بودند، ((ابوجعفر عمرى ))- نایب دوم – بود که وظیفه ارشاد و رفع سردرگمى شیعیان را بر دوش داشت . جریان مربوط به ((ابوالعباس ، احمد دینورى سراج ))مؤ ید این سخن است . (500)
شواهد فراوانى حاکى از آن است که ، امامان علیهم السلام شیعیان و حتى نمایندگان را براى شناخت حق ، در هنگام عدم دسترسى به امام به وکلاى مبرز خود ارجاع مى دادند. یکى از بارزترین این شواهد، موردى است که امام هادى علیه السلام ، ((احمد بن اسحاق قمى ))را به مراجعه نزد ((عثمان بن سعید عمرى )) ، به هنگام عدم امکان دسترسى به امام علیه السلام ، مأمور مى کند.(501)
در مسائل کلامى و اعتقادى ، به خصوص در عصر غیبت ، وکلا و نواب امام علیه السلام مرجع تعیین کننده حقانیت عقاید یا انحرافى بودن آنها بودند. به عنوان مثال : وقتى جامعه شیعه از ((عمرى ))نایب حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشریف )، درباره ((مفوضه ))و عقایدشان پرسش نمودند، او در پاسخ ، دیدگاه ((مفوضه ))در نسبت دادن خلق و رزق به ائمه علیهم السلام را تکذیب کرده و آن را مربوط به ذات مقدس بارى تعالى دانست . (502) با این کلام ، موضع رسمى نواب ائمه علیهم السلام – که همان عقیده توده علاقمندان به اهل بیت علیهم السلام و جامعه شیعه در این موضوع است – تأیید شد. همین طور ((حسین بن روح نوبختى )) ، وقتى با پرسش یکى از شیعیان درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسین علیه السلام مواجه مى شود، پاسخى تفصیلى و قانع کننده ارائه مى کند که راوى این جریان مى گوید ((من در این که این پاسخ ها را از جانب خود بگوید تردید نمودم ، ولى بدون آن که سخنى بگویم او رو به من کرده و گفت : اینها از ((اصل ))(حضرت حجت ((عج ))) شنیده شده است )) . (503)
گفت و گو و مناظره با مخالفان ، گرچه منحصر به وکلاى ائمه علیهم السلام نبوده ، ولى این مأموریت گاه به وکلا واگذار مى شد. به عنوان نمونه : ((عبدالرحمن بن الحجاج ))که وکیل ارشد امام صادق ، و سه امام بعدى علیهم السلام بود، از جانب امام صادق علیه السلام مامور گفت و گو با اهل ((مدینه ))مى شود و گفته شده است که حضرت به او مى فرمود: یا عبدالرحمن ، کلم اهل المدینه فانى احب ان یرى فى رجال الشیعه مثلک .(504)
گاهى وکلاى ائمه علیهم السلام ، محدثان معتبر شیعى را براى رفع شبهات و تردیدها به کمک مى گرفتند. به عنوان نمونه : ((حسین بن روح نوبختى )) کتابى را که از نظر اعتبار مشکوک بود، براى محدثان ((قم ))فرستاد تا در آن نظر کنند و اگر چیزى بر خلاف نظرات خود یافتند به او بگویند. ارشاد شیعیان به عقاید حق توسط وکلا، تنها مربوط به جهات فکرى و اعتقادى نبود و گاه موارد شخصى را نیز شامل مى شد.(505)
4 – نقش سیاسى سازمان وکالت
گرچه این سازمان به ظاهر براى جمع آورى وجوه شرعى و اموال اهدائى شیعیان تشکیل شده بود، ولى نمى توان نقش سیاسى آن را انکار نمود؛ حتى با قطع نظر از هرگونه فعالیت صرفا سیاسى ، خود مسأله جمع اموال از اطراف و اکناف براى امامان شیعه علیهم السلام ، از دید حکام بنى عباس به عنوان فعالیتى سیاسى تلقى مى گردید. (506) متهم نمودن امام صادق و امام کاظم علیهم السلام از طرف ((منصور))و ((هارون ))مبنى بر جمع اموال براى کمک به مخالفان حکومت عباسى ، در راستاى همین مقوله است . این نوع حساسیت در مورد امام هادى علیه السلام توسط ((متوکل ))عباسى نیز به چشم مى خورد. او پس از آگاهى از فعالیت گسترده وکلاى امام هادى علیه السلام ، درصدد قلع و قمع این سازمان و دستگیرى اعضاى آن برآمد و حتى بعضى از یاران و وکلاى آن حضرت ؛ مانند: ((على بن جعفر همانى ))را نیز دستگیر کرد، و برخى را؛ مانند: ((ابوعلى بن راشد)) ، ((عیسى بن عاصم ))و ((ابن بند))را به شهادت رساند و یا زیر شکنجه قرار داد تا شهید شدند.(507)
تلاش فراوان حاکمیت عباسى در عصر غیبت ، براى شناخت اعضاى ((سازمان وکالت )) ، از دیگر قرائن وجود نقش سیاسى براى این سازمان است . (508)
اگر این سازمان به عنوان خطرى سیاسى براى حاکمیت عباسى مطرح نبود، چرا این همه حساسیت نسبت به موجودیت آن در میان بود؟! در کنار این نکات ، وجود اصل پنهان کارى ، تقیه ، و سرى بودن این سازمان ، خود بهترین دلیل و گواه است که این تشکیلات داراى چهره اى سیاسى بوده و از نظر حکومت عباسى ، رها کردن آن به حال خود، مى توانست بسیار خطرآفرین باشد.
5 – نقش ارتباطى سازمان وکالت
در مبحث ((علل تشکیل سازمان وکالت ))گذشت که یکى از اصلى ترین انگیزه هاى شکل گیرى آن ، نقش ارتباطى این سازمان بوده است . بدیهى است شیعیانى که در نقاط دوردست مى زیستند و گاه حتى براى یک بار نیز موفق به دیدار امام خویش نمى شدند، براى رفع نیازهاى شرعى ، مالى و… به وکلا؛ یعنى واسطه هاى امام در شهرهاى مختلف ، روى مى آوردند. پرداخت وجوه مالى به وکلا، پرسش از مسائل شرعى ، کلامى و اعتقادى ، عرضه نمودن مکاتبات و نامه ها به محضر امام علیه السلام به واسطه وکلا و دریافت پاسخ ، ارسال پیام هاى شفاهى و دریافت پاسخ آنها، و امور دیگر، از جمله مواردى بود که وکلا به عنوان واسطه بین امام علیه السلام و شیعیان انجام مى دادند. پیدا است اگر ((سازمان وکالت ))در میان نبود این امور معطل ، و شیعیان بلاتکلیف مى ماندند.
در دوره هاى نزدیک به عصر ((غیبت صغرى ))و در طول این دوره ، از مهم ترین وظایف وکلا ((اخراج توقیعات ))بوده است . ((توقیع ))در اصطلاح به معناى پاسخ هاى کوتاه و کلمات قصارى است که بزرگان در ذیل و حاشیه نوشته ها، عریضه ها و مانند آن ، در پاسخ سوالى ، یا براى حل مشکلى و یا براى تعبیر از یک نظر و عقیده مشخص ، مرقوم مى داشتند. گرچه غالبا توقیعات در پاسخ سوالات بودند، ولى مواردى نیز بوده است که امام علیه السلام خود، آغاز به اخراج و اصدار ((توقیع ))مى نمود، بدون آن که پرسش و یا مشکلى مطرح شده باشد، مانند توقیعى که حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) براى تعزیت درگذشت سفیر اول به سفیر دوم صادر فرمود، و یا توقیعى که براى اعلام پایان سفارت سفیر چهارم و شرع ((غیبت کبرى ))صادر فرمود.
رسم بر این بود که پس از عرضه داشتن سوالات ، توقیعات در فاصله دو، سه و یا چند روز صادر مى شدند، ولى گاهى برخلاف عادت ، در فاصله بسیار کوتاهى پاسخ حاضر بود.
مضمون توقیعات ، شامل امورى از قبیل : پاسخ به سوالات شرعى ، دستور کارکردهاى مختلف به وکلا، رسید وجوه شرعى ، اعلام نصب وکیل به وکالت ، اعلام خطر سیاسى نسبت به ((سازمان وکالت ))و بیان راه حل ، اعلان لعن ، عزل و طرد وکلاى خائن و فاسد یا مدعیان دروغین وکالت ، معرفى شخصیت بعضى از وکلا و رفع اتهام از آنان ، حل مشکلات شخصى افراد، و رفع اختلافات ، تردیدها و شبهات بود.(509)
6 – کمک به نیازمندان ، و حل مشکلات شیعیان
از دیگر وظایف ((سازمان وکالت )) ، کمک به نیازمندان شیعه بود که این کارگاهى با نفوذ دوایر دولتى صورت مى پذیرفت .
به عنوان مثال ،: ((على بن یقطین )) ، وکیل امام کاظم علیه السلام یکى از کسانى بود که با نفوذ به دستگاه خلافت عباسى درصدد رفع ظلم از شیعیان برآمد و در این کار موفق بود. امام علیه السلام هنگامى که نارضایتى او را از همکارى با دستگاه ظلم بنى عباس – حتى به این مقدار – ملاحظه کرد به او فرمود: ان لله مع کل طاغیه وزیرا من اولیائه یدفع به عنهم و انت منهم یا على . ؛ (510) یعنى ((خداوند به همراه هر سرکشى ، وزیرى از میان اولیاى خود دارد که به وسیله او از دوستان خود، دفع بلا مى کند، و تو از آنان هستى اى على )) !
گاه ، وکلاى ائمه علیهم السلام مامور برطرف کردن درگیریهاى موجود بین بعضى از شیعیان مى شدند و در این راه اگر لازم مى شد وجوه مالى را نیز خرج مى کردند. به عنوان مثال : ((مفضل بن عمر جعفى )) ، وکیل و امین امام صادق علیه السلام ، مامور پرداخت 400 درهم از سوى امام علیه السلام به ((ابوحنیفه سائق الحاج )) و یکى از بستگان او مى شود که در مورد ارث با هم مشاجره داشتند. این ، نشانگر میزان اهتمام ائمه علیهم السلام به حفظ وحدت بین شیعیان است . (511) در عصر غیبت ، ((سازمان وکالت ))تنها ملجأ شیعیان بود. لذا در موارد بسیارى ، مراجعه نزد سفرا و ابواب ((ناحیه مقدسه )) ، و راهنمائى هاى آنان ، و گاه فراهم آوردن مقدمات دیدار افراد با امام عصر علیه السلام توسط سفرا، بهترین کمک ها براى شیعیان در این عصر تلقى مى شد.
… ادامه دارد.
پی نوشت :
486- ر. ک : مکتب در فرایند تکامل ، ص 19 ؛ تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ص 134.
487- تنقیح المقال ، ج 3، ش 11994.
488- اینان که سردمداران مذهب واقفیه بودند، توسط امام رضا علیه السلام مورد لعن و طرد واقع شدند و مطرود جامعه شیعى آن عصر گشتند. على بن ابى حمزه بطائنى ، حیان سراج و عثمان بن عیسى رواسى از جمله این افراد بوده اند. ر. ک : رجال ، کشى ، ص 493، ح 946؛ الغیبه ، شیخ طوسى ص 42.
489- در این باره ر. ک : مکتب در فرایند تکامل ، ص 19؛ رجال ، کشى ، ص 434، ح 819.
490- رجال ، کشى ، ص 575، ح 1088.
491- رسائل الشیعه ، ج 6، ح 378.
492- ر. ک : الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 171؛ بحارالانوار، ج 51، ص 303، (جریان مربوط به محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازى ).
493- الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 195.
494- همان ، ص 225.
495- ر. ک : تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ص 170، 174.
496- درباره احمد بن اسحاق ، رجوع شود به : رجال ، نجاشى ، ص 66 ؛ تنقیح المقال ، ج 1، ص 50، جامع الرواه ، ج 1، ص 41. و درباره حسن بن محمد بن قطاه صیدلانى رجوع شود به : کمال الدین ، ص 504، ح 35؛ بحارالانوار، ج 51، ص 336.
497- ر. ک : رجال ، کشى ، ص 405، ح 760 و 759؛ الواقفیه ، ج 1، ص 211 به بعد؛ مکتب در فرایند تکامل ، ص 83.
498- ر. ک : اثبات الوصیه ، ص 213 – 215؛ تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ص 78.
499- الکافى ، ج 1، ص 324، ح 2.
500- او به عنوان وکیل و مورد اعتماد مردم ، اموالى را از سوى مردم دینور و نیز احمد بن الحسن المادرائى (وکیل در قرمیسین ) به سمت بغداد مى برد، ولى با ادعاى نیابت توسط بعضى از رقباى دروغین نایب دوم ؛ یعنى ابوجفر عمرى روبه رو مى شود؛ وقتى این مدعیان دروغین را عاجز از اقامه حجت بر صدق دعوى مى یابد و ابوجعفر عمرى برهان لازم را ارائه مى کند و از اوصاف اموال خبر مى دهد حق را بازشناخته و پس از تحویل اموال به او، به سمت دیار خود حرکت مى کند. تفصیل این جریان را مى توانید در بحارالانوار، ج 51، ص 300، مطالعه کنید.
501- وقتى احمد بن اسحاق قمى به حضرت عرض مى نماید: ((من همیشه برایم ممکن نیست نزد شما حاضر شوم ، در این موارد به چه کسى مراجعه کنم و قول چه کسى را قبول کنم و مورد عمل قرار دهم ؟))حضرت در پاسخ فرمود: هذا أبو عمرو، الثقه الامین ، ماقاله لکم فعنى یقوله و ما اداه الیکم فعنى یودیه ر. ک : معجم رجال الحدیث ، ج 11، ص 112.
502- ر. ک : الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 178؛ مکتب در فرایند تکامل ، ص 58.
503- کمال الدین ، ص 507، ح 37.
504- رجال ، کشى ، ص 442، ح 830.
505- ر. ک : الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 240؛ مکتب در فرایند تکامل ، ص 60.
506- ر. ک : الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 240؛ مکتب در فرایند تکامل ، ص 60.
507- این سخن ، زمانى بیشتر تأیید مى شود که به اتهام منصور، نسبت به امام صادق علیه السلام توجه کنیم که طى آن ، حضرت را متهم نمود که وکیلش ، معلى بن خنیس را براى جمع کمک براى نهضت محمد بن عبدالله (نفس زکیه ) به سوى شیعیانش فرستاده است . همین اتهام موجب شد که منصور، حضرت با به بغداد فرابخواند. نظیر همین اتهام را هارون به امام کاظم علیه السلام نسبت داد. ر. ک : تنقیح المقال ، ج 3، رقم 11993.
508- متوکل عباسى به خاطر همین حساسیت نسبت به وکلاى امام هادى علیه السلام ، ایوب بن نوح ، – وکیل ناحیه کوفه – را تحت تعقیب قرار داد (تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ص 81). ئ غلى بن جعفر همانى را محبوس نمود و تصمیم به قتل وى گرفت و در پاسخ وساطت وزیرش – عبیدالله بن یحیى بن خاقان – گفت : ((خودت را براى وساطت نسبت به او و اموالش به زحمت مینداز، چرا که عمویش مرا خبر داده که او، رافضى و وکیل على بن محمد است ))(رجال ، کشى ، ص 607، ح 1129، و ح 1130، بحارالانوار، ج 50، ص 183)، متوکل همچنین ، سر وکیل مناطق بغداد، مدائن و قراى سواد یعنى ابوعلى بن راشد را به شهادت رساند، و برخى دیگر مانند عیسى بن جعفر بن عاصم را با ضربت عمودى بر سرش کشت ، و ابن بند را ابتدا 300 تازیانه زد، سپس در دجله انداخت . (رجال ، کشى ، ص 603، ج 1122).
509- عبدالله بن سلیمان ، وزیر عباسى ، وقتى از وجود وکلایى براى ناحیه مقدسه آگاه مى شود، کسانى را به عنوان جاسوس و به ظاهر براى تحویل وجوه شرعى ، نزد وکلاى متعددى که مورد سوء ظن واقع شده بودند مى فرستد تا وکالت آنها را احراز کند، ولى با ارشاد حضرت هیچ یک از وکلا اقدام به قبول وجهى نکردند تا زمانى که خطر کاملا رفع شد. (بحارالانوار، ج 51، ص 310، ح 30).
510- در این باره ، ر. ک : تاریخ الغیبه الصغرى ، ص 472؛ مکتب در فرایند تکامل ، ص 131؛ کمال الدین ، ص 483، ح 4؛ تنقیح المقال ، ج 2، رقم 10222؛ رجال ، کشى ، ح 1005؛ بحارالانوار، ج 82، ص 50؛ الغیبه ، شیخ طوسى ، ص 185.
511- رجال ، کشى ، ص 433، ح 817.
منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت