نویسنده:حسن حسین زاده شانه چی
اشاره: نویسنده در این سلسله مقالات پس از بیان تاریخ غیبت، جغرافیاى انسانى و ترکیب جمعیتى مهمترین شهرهاى اسلامى در دوران غیبت صغرى به بررسى مراجع، فعالیتها و حوزههاى علمیه شیعه در این دوران پرداخت. نخستین حوزه علمى شیعه که مورد بررسى قرار گرفت حوزه علمى قم بود. در این حوزه خاندان مهمى مىزیستند که از جمله آنها خاندان »بابویه« بودند. از این خاندان علماى بزرگى برخاستند که یکى از این علما »علىبن موسىبن بابویه« است. در شماره قبل موقعیت علمى این عالم بزرگوار تا حدى مورد بررسى قرار گرفت و اینک ادامه این بحث را پى مىگیریم.
ابنبابویه روابط مستمرى با علماى بغداد و کوفه و نائبان خاص داشت و سفرهایى به این شهرها کرده و در طى آن به تحصیل و تدریس پرداخته بود. عباسبن عمر کلودانى مىگوید که در یکى از سفرهاى ابن بابویه به بغداد در سال 328 ق. از او اجازه روایت تمام کتابهایش را گرفت.1
ابنبابویه ازطریق مکاتبه با حسینبن روح با ناحیه مقدسه نیز در ارتباط بود. ضمن یکى از نامههایش از امام درخواست کرده بود که از خدا بخواهد تا فرزندى صالح بهوى عطا کند. در توقیعى که پس از آن براى وى صادر شد بشارت ولادت دو پسر به او داده شد که یکى از آن دو محمدبن على معروف به شیخ صدوق است.2
خاندان برقى نیز از خاندانهاى علمى بزرگ در قم بودند. چهره شاخص این خاندان احمدبن محمدبن خالد برقى است. خاندان وى که اصالتاً کوفى و از موالى اشعریان بودند، به دلایلى به ایران مهاجرت کرده و در قریه »برقرود« قم سکنى گزیدند؛ ازاینرو به نام برقى شهرت یافتند. احمدبن محمدبن خالد در اوایل عصر غیبت مىزیست و تصانیف بسیارى داشت. شیخ طوسى در فهرست خود نزدیک به صد کتاب از وى نام مىبرد که در موضوعات مختلف فقهى، آداب و سنن، تفسیر و علوم قرآنى، تاریخ و موضوعات کلامى و عقیدتى است. وى در سال 274 و یا 280 ق. درگذشته است.3
از همین خاندان محمدبن عبیداللَّه برقى ملقب به ماجیلویه است که داماد احمدبن محمد برقى است و در شعر و ادب سرآمد بوده و روایاتى نیز نقل کرده است.4 یکى از اصحاب نزدیک احمدبن محمد برقى که در نزد وى به آموختن و فراگیرى پرداخت ابن سمکه است. او کتاب مفصلى در تاریخ عباسیان نوشته و آن را کتاب العباسى نامیده بود. این کتاب نزدیک به دههزار صفحه بوده است.5
ابن قولویه، جعفربن محمد (متوفا 362 ق.) از دانشمندان و محدثان این عصر بود. او کتابهاى فقهى به تعداد ابواب فقه داشت. از کتابهاى ارزنده وى کتاب جامعالزیارات است که با نام کاملالزیارات چاپ شده است. این کتاب داراى 108 باب در فضیلت زیارت معصومین(ع) است که از زیارت نبىاکرم (ص) شروع و به زیارت امامزادگان ختم مىشود. قسمت عمده کتاب – از باب 16 تا باب 98 – درباره فضیلت زیارت امام حسین (ع) کیفیت، آداب و ادعیه آن است.6
چند تن دیگر از عالمان بزرگ قم در این عصر عبارتند از:
محمدبن حسن بن فرّوخ الصفّار (متوفا 290 ق.) او از اصحاب امام عسکرى (ع) بود و درباره مسائلى که براى او پیش مىآمد با آن حضرت مکاتبه مىکرد. بیش از سىکتاب براى وى ذکر شده است که غالباً در ابواب فقهى است. از مجموع کتابهاى وى کتاب بصایرالدرجات فى فضایل آل محمد(ع) بهدست ما رسیده است. این کتاب که در دهجزء مرتب شده است حاوى 1881 روایت است که هر جزء را به بیان فضیلتى از فضایل اهل بیت(ع) اختصاص داده است.7
محمدبن حسن بن ولید که از وى به شیخ اهل قم و فقیه آنها نام برده شده است. وى در نقل روایات بسیار معتبر و موثق بوده و صاحب تألیفاتى است. ابن ولید در سال 343 ق. درگذشت. او از مشایخ روایت شیخ صدوق است.8
عبداللَّه بن جعفر حمیرى قمى (متوفا بعد از 298 ق.) وى از رجال بزرگ شیعه بود که نه تنها در شهر قم بلکه در کوفه نیز از جایگاه والایى برخوردار بود. مسافرت او به کوفه و استماع محدثان کوفه از وى معروف و مشهور است. او کتابهاى بسیارى تصنیف کرد. 13 تا 17 عنوان کتاب براى او نام بردهاند که در موضوعات مختلف عقیدتى چون توحید و امامت هستند. وى ازجمله کسانى است که کتابى در باب غیبت داشته به نام کتابالغیبه والحیره. وى همچنین کتابى درباره توقیعات و کتابى درباره مسائلى که محمدبن عثمان عمرى نائب دوم امام بیان کرده بود، داشت.9 ارزندهترین کتاب وى که به دست ما رسیده است کتاب قُربالاسناد اوست. تألیف کتابهایى تحت این عنوان همانند کتابهاى امالى در میان محدثان شایع بود. در این کتابها محدثان پارهاى روایات را که از حیث سندى عالى و در عین حال سلسله سند آن کوتاه بود و تعداد راویان در سند حدیث تا معصوم کم بود، گرد مىآوردند و از اینرو آن را قُرب الاسناد مىگفتند. اینگونه کتابها و نقل اینگونه روایات نوعى افتخار براى محدثان محسوب مىشد بهجز حمیرى کسان دیگرى چون علىبن ابراهیم قمى، ابن بُطّه و ابنبابویه، قربالاسناد داشتهاند.
قربالاسناد حمیرى اخبارى است با اسناد نزدیک به امام صادق و امام رضا (ع). این قسمتى از کتاب است که باقى مانده و سایر اجزاى کتاب ازبین رفته است. نجاشى از برخى اجزاء دیگر که قربالاسناد به امام جواد و به حضرت صاحبالامر است یاد کرده است. قربالاسناد به امام صادق و امام کاظم(ع) همان است که علامه مجلسى در بحارالانوار تحت عنوان تألیف عبداللَّهبن جعفر حمیرى از آن نقل مىکند.10
علىبن ابراهیم قمى از محدّثان و فقیهان قم و از استادان کلینى مؤلف الکافى بود. احادیث بسیارى نقل کرده و تألیفات متعددى داشت ازجمله کتاب اختیارالقرآن و قربالاسناد و کتابهایى در موضوعات تاریخى. از وى جمعاً 15 کتاب نام برده شده است11 که از میان آنها تنها تفسیر او بهدست آمده است که خوشبختانه کامل و بدون افتادگى است. علامه تهرانى در الذریعه تصریح مىکند که علىبن ابراهیم و کتاب تفسیر صغیر و کبیر نداشته بلکه هر دو یکى است و
برگرفته از تفسیر امام حسن عسکرى نیز نیست. علىبن ابراهیم در ابتداى کتاب خود مختصرى از روایات مبسوط و مسند را از امام صادق از جدش امیرالمؤمنین (ع) در بیان انواع علوم قرآن نقل کرده است. او در تفسیرش فقط احادیثى را که از امام صادق (ع) در تفسیر آیات روایت شده، آورده است. شاگرد وى و راوى این تفسیر قسمتى از روایات امام باقر (ع) را که بر ابوالجارود املا فرموده در اثنا این تفسیر گنجانیده است و نیز روایات دیگرى از سایر استادانش در آن درج کرده است. این کتاب دوبار چاپ سنگى شده و در سال 1387 ق. در دو جلد به قطع وزیرى چاپ شد.12
شهر قم بهواسطه وجود محدثان بسیار و موثق، مرکز نقل و حفظ احادیث اهل بیت(ع) بود و از این حیث جایگاه والایى داشت بهطورى که حتى سایر مراکز تشیع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مىبخشیدند و چنانچه یکى از محدثان قم به شهر آنها وارد مىشد، مورد توجه اهل علم و حدیث واقع مىگردید. مثلاً زمانى که عبداللَّه بن جعفر حمیرى که از اصحاب امام عسکرى (ع) بود، در سال 292 ق. به کوفه وارد شد، چون خبر بهگوش مردم رسید همگى بر گرد او جمع شدند و به استماع حدیث از وى پرداختند.13 درواقع این امر ناشى از این بود که قمىها داراى اعتقادات سالم و بهدور از انحرافات افراطى و تفریطى بودند. ازنظر پاىبندى به تشیع دوازدهامامى ، قم داراى موقعیت ممتاز و برترى نسبت به کوفه بود. درواقع کوفه و بغداد مرکز گرایشهاى فرقهاى و اندیشههاى افراطى و غالى بود، درحالى که در قم از هیچ یک از فرق شیعه چون زیدیّه، اسماعیلیّه، فطحیّه و واقفیّه اثرى نبود.
مادلونگ، اسلامشناس آلمانى دراینباره نوشته است:
شیعیان قم در وفادارى به امامت دوازده امام باقى ماندند و هیچگونه انشقاق فطحى یا واقفى در میان تعداد بىشمار محدثان امامى این شهر یاد نشده است…14
شهر قم از نظر عقیدتى یکدست بود و تابعیت تکتک امامان را پذیرفته بود و در عصر غیبت نیز پیوند خود را با نواب خاص حفظ کرد. عالمان قم بشدت با مظاهر انحراف و افراطىگرى مقابله مىکردند؛ به عنوان مثال احمدبن محمدبن خالد برقى راوى موثق و عالم بزرگ بهجهت نقل برخى روایات ضعیف مورد اعتراض علماى قم قرار گرفت و احمدبن محمدبن عیسى که زعامت دینى شهر را داشت او را از شهر اخراج کرد. البته پس از چندى که حقیقت آمر آشکار شد وى را بازگردانیده و از او دلجویى کرد.15 همین قضیه براى سهلبن زیاد آدمى پیش آمد. احمدبن محمدبن عیسى که به غلّو و دروغگویى وى در نقل روایات شهادت مىداد وى را از قم رانده و از وى اظهار برائت کرد و مردم را از شنیدن احادیثش نهى کرد و او ناچار به رى رفت.16 محمدبن اُورمه از دیگر کسانى بود که متهم به غلّو شد و نزدیک بود اهل قم وى را بکشند.17
جو مقابله با افراطىگرى بهگونهاى بود که حتى اجازه ورود چنین اندیشههایى به شهر داده نمىشد، محمدبن على بن ابراهیم صیرفى که در کوفه به کذب و غلّو مشهور بود. زمانى که به قم آمد بههمین اتهام از شهر اخراج شد.18 حتى علماى قم از نقل روایاتى که بوى غلّو مىدادند نیز خوددارى مىکردند. ابن ولید محدث بزرگ حاضر نبود برخى روایات ابنصفّار را که در کتابهایش نقل کرده روایت کند؛ زیرا در آنها شائبه غلّو درباره ائمه(ع) وجود داشت.19
مامقانى در تنقیحالمقال از قول وحید بهبهانى درباره این شیوه اهل قم مىنویسد:
… آنها جایگاه خاصى از رفعت و جلال و مرتبت معینى از عصمت و کمال را برحسب اجتهاد و رأى خود قایل بودند که تعدّى از آن را جایز نمىشمردند و بنا به عقیدهشان این تعدّى را ارتفاع و غلّو مىدانستند…
وى سپس مواردى را که آنها از مصادیق غلّو درباره ائمه(ع) مىدانستند برمىشمرد.20
به هرحال این جوّ قم چنان موقعیت علمى ثابت و مقبولى را براى آن پدید آورده بود که مىتوانست مرجع حل و فصل برخى مسائل و مشکلات شود، بهطورى که حتى نائب خاص امام نیز گاه در مشکلات علمى به آنها رجوع مىکرد. نقل شده است که حسینبن روح نوبختى کتابى به نام التأدیب را بهنزد گروهى از فقیهان قم فرستاد و از آنها خواست تا کتاب را بررسى کنند و ببینند چه مقدار مطالب آن با نظر آنها مخالف است.21 این امر نشان مىدهد که مکتب علمى قم مبناى اساسى براى سنجش آرا و اقوال علمى شیعه بود.
مکتب کوفه :
شهر کوفه را باید اولین شهرى دانست که تمایلات شیعى در آن به طور وسیعى بروز و ظهور یافت. این امر به زمانى برمىگردد که امام على(ع) مرکز خلافت خویش را از مدینه به این شهر منتقل کرد. گرایشات شیعى در میان قبایل یمنى به خصوص قبایل ربیعه و حمیر ومذحج و همدان فراوان بود.22 این امر را به وضوح از ستایشهاى امام(ع) از این قبایل در جنگ صفین مىتوان دریافت.23 در دوران امویان شهر کوفه مرکز تجمع شیعیان و حرکتهاى ضد اموى بود. قیامهایى که پس از واقعه کربلا در شهر به وسیله شیعیان و علویان برپا شدگویاى همین مطلب است. در زمان امام صادق(ع) مراودات برخى خاندانهاى شیعى و گروهى از محدثان با امام(ع) موجب شد تا جوّ علمى شهر شکل گیرد به زودى شهر کوفه یکى از مراکز حدیثى شیعه گردید. بسیارى از اصحاب ائمه(ع) محدثان کوفى بودند. با انتقال ائمه(ع) به عراق، در نیمه اول قرن سوم، این شهر به جهت نزدیک بودن به محل استقرار امامان و گسترش مراودات شیعیان با ایشان موقعیت ممتازترى یافت.
در عصر غیبت این شهر گرچه موقعیت علمى خود را کمابیش حفظ کرده بود ولیکن همانند گذشته نبود مرکزیت یافتن شهر قم به عنوان شهرى علمى که عالمان آن داراى عقاید درستى بودند از یک سو، و شکلگیرى تدریجى مکتب بغداد از سوى دیگر، موجبات ضعف موقعیت علمى کوفه را فراهم ساخته بود.
با این حال هنوز شهر کوفه به عنوان مرکز اصلى تشیع قلمداد مىشد و داراى مکتب خاصى بود که محدثان و فیهان شهر از آن پیروى مىکردند. در این شهر خاندانهاى علمى قدیمى مىزیستند که تا این دوران جایگاه علمى خویش را حفظ کرده بودند. از جمله اشعریان که از قبایل یمنى بودند و شاخهاى از آنها در قم زعامت علمى و دینى را داشتند آلنُهیک از قبیله نخع، آل جهم از قبیله لخم، آل زربى از بنىاسد و آل اَعیَن از دیگر خاندانهاى مشهور شهر بودند.
در بین این خاندانها، آل اَعیَن از همه سرشناستر بودند. این خاندان که اصل آنها از اعراب غساسه بود داراى عقیدهاى راسخ در تشیع و مکانت علمى والایى بودند. آنها بزرگترین خاندان شیعه مذهب درشهر کوفه بودند که رجال علمى و مذهبى آنها بیش از دیگران و ممتازتر از دیگران بودند. نخستین رجال دینى آنها در زمان امام سجاد وامام باقر(ع) بودند و بازماندگان آنها تا عصر غیبت باقى بودند و در میان آنها فقیهان و قاریان و ادیبان و راویان حدیث بسیار بود. در شهر کوفه محلهاى به آنها اختصاص داشت که پیشتر از آن قبیله بنىشیبان بود و مسجدى داشتند که در آن نماز اقامه مىکردند و خانههایشان آنجا بود.24 در عصر غیبت چند تن از این خاندان شاخص بودند: علىبن سلیمان بن حسن از شاخه بکریون، که توقیعاتى از ناحیه امام(ع) درباره وى صادر شد. وى از مشایخ روایت ابنبابویه قمى است و کتابى به نام النوادر نوشت.25 علىبن یحیى ابوالحسن زرارى، شیخ طوسى در کتاب الغیبه در فصل مربوط به کسانى که امام مهدى(ع) را دیدهاند روایتى از محمدبن حسن قمى نقل مىکند که بر طبق آن امام(ع) راوى را در مسائل دینىاش به ابوالحسن زرارى ارجاع داده بود. طوسى این امر را دلیل بر این مىداند که او وکیل امام بوده است.26 محمدبن سلیمان بن حسن که از اصحاب امامعسکرى(ع) بود و در ایام غیبت با امام(ع) در ارتباط بود و گویا وکیل آن حضرت بوده است. او در سال 300 ق. درگذشت و تألیفاتى از خود باقى گذاشت.27 اما چهره شاخص این خاندان در این غصر، ابوغالب زرارى است، عبیدالله بن احمدبن محمد (36-25)ق. از شاخه بکریون خاندان اعین بود. او عالمى فرهیخته و صاحب تصنیفاتى بود که تنها رساله وى در باب رجال خاندان اعین به دست ما رسیده است.
این کتاب در واقع رسالهاى است که وى براى پسرش نوشته و در آن به شرح احوال خاندان اعین ورجال آنها پرداخته است. این کتاب قدیمىترین کتاب رجالى شیعه است که ما در دست داریم و برخى این کتاب را پس از پنج کتاب رجالى معتبر و متقدم؛ یعنى رجال ابن غضایرى، رجال نجاشى، فهرست طوسى، رجال طوسى و اختیار معرفهالرجال وى، معتبرترین کتاب رجالى شیعه دانستهاند.28 ابوغالب همچنین کتابى در تاریخ نوشته که نتوانسته آن را به اتمام برساند و تنها هزار صفحه از آن را نوشته بود.29
از دیگر خاندانهاى علمى کوفه آل نُهیک از قبیله نخع هستند. نجاشى از آنها تعبیر به »بیت من اصحابنا« دارد. عبیدالله بن احمد بن نهیک از چهرههاى برجسته این خاندان است که بسیارى از اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه) را گرد آورده بود.30 ابو على احمدبن احمدبن عمار (متوفا 346 ق.) از مشایخ جلیل القدر کوفه بودکه احادیث و اصول بسیارى را روایت کرده. وى تألیفاتى داشت از جمله کتابى درباره پدران نبىاکرم(ص) و ایمان ابوطالب.31
یکى از چهرههاى برجسته علمى کوفه »ابن عقده« است. وى، احمدبن محمدبن سعید همدانى (متوفا 333) زیدى جارودى بود اما ارتباط زیادى با فقیهان و محدثان امامیه داشت و روایات بسیارى از ایشان نقل کرده است. از جمله کتابهاى او، کتابى است درباره رجالى که از امام صادق(ع) روایت کردهاند. او از چهار هزار نفر نام برده است و از هر یک حدیثى راکه روایت کردهاند، ذکر مىکند بیشتر کتب او در شرح احوال راویان امامیه است.32 او همچنین کتابى به نام الولایه نوشته بود که نام راویان حدیث غدیر را در آن گرد آورده بود. همچنین کتابى در تفسیر آیه »انّما انت منذر و لکّل قوم هاد« و کتابى در طرق حدیث منزلت نوشته بود.33
جو علمى کوفه برخلاف قم بسیار آشفته و نااستوار بود. عدم ثبات عقیده از خصوصیات بارز کوفیان بود که از دیرباز بدان شناخته شده بودند. سستى آنها در عقیدهشان بارها و در مواضع مختلفى، در زمان امام على(ع) و امام حسن(ع) و در واقعه کربلا و قیامهاى پس از آن به ثبوت رسیده بود. گذشته از این شهر کوفه جو ناآرامى داشت و از ابتدا محل درگیرىهاى عقیدتى، گرایشات مختلف افراطى و تفریطى بود. اغلب گرایشات افراطى شیعى برخاسته از همین شهر بود.
گرایشات افراطى و اندیشههاى غلوّآمیز که سابقه دیرینهاى در این شهر داشت در عصر غیبت نیز همچنان باقى بود در میان عالمان و محدثان کوفى در این عصر به نام کسانى برمىخوریم که به غلو و ارتفاع متهم و یا مشهور بودند.34 شهر کوفه همچنین منشأ پیدایش بسیارى از فرقههاى شیعى چون زیدیه، خطابیه، واقفیه و… بود در عصر غیبت نیز غالباً محدثان زیدى، و فقیهان واقفى و فطحى مذهب در کوفه حضور داشتند بر خلاف شهر قم که حضور چنین افرادى را
برنمىتابید. از آن جمله مىتوان به علىبن حسن طاهرى واقفى مذهب و علىبن حسن بن فضّال، که به داشتن مذهب فطیحه مشهور بود، اشاره کرد.35 منقول است که طاطرى در مذهب خود بسیار متعصب بود و کتابهاى زیادى در دفاع و حمایت از آن نوشته بود.
از ویژگىهاى عالمان کوفه دسترسى آنها به اصول چهارصدگانهاى بود که در ایام حضور ائمه(ع)، نگاشته شده بود و اساس فقه مکتوب شیعى را تشکیل مىداد اکثراصول چهارصدگانه در دست محدثان و راویان کوفى بود و آنهارا روایت مىکردند درباره علىبن محمد بن زبیر کوفى (متوفا 348ق) که بیش از صدسال عمر کرد گفته شده است که اکثر این اصول را روایت مىکرد.36
همچنین ابوعلى احمدبن محمد بن عمار (متوفا 346ق) که از مشایخ جلیلالقدر کوفه بود نیز بسیارى از اصول را در دست داشت و روایت مىکرد.37 در شهر کوفه اندیشههاى کلامى و عقلى بسیار رایج بود علماى کلام و متکلمان شیعه در کوفه زیاد بودند و تألیف و نگارش در حوزه علوم کلامى کم نبود. این امر بیشتر ناشى از وجود فرقههاى مختلف و حضور اندیشههاى گوناگون بود که ناخواسته موجب پدید آمدن بحثهاى کلامى و عقلى میان اندیشمندان مىشد.
پی نوشتها:
1. النجاشى، رجال، ص 261.
2. الطوسى، فهرست، ص 51 تا 53؛ النجاشى، همان ص 182؛ الخویى، معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 50.
3. التفرشى، نقدالرجال، ج 4، ص 108.
4. همان، ص 141؛ ر.ک: قولویه، جعفربن محمد، کاملالزیارات، نشر الفقاهه، قم، 1417 ق.
5. الصفّار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، منشورات مکتبه المرعشى، قم، 1404 ه’ ق.
6. الطوسى، فهرست، ص 442.
7. همان، ص 102.
8. حمیرى، عبداللَّه بن جعفر، قربالاسناد، مؤسسه آل البیت(ع) قم، 1413 ه’ ق.
9. الطوسى، فهرست، ص 89.
10. قمى، علىبن ابراهیم، تفسیر القمى، دارالکتاب للطباعه والنشر، قم، 1387 ه’ ق.
11. النجاشى،همان، ص 219.
12. جعفریان،رسول ، تشیع در ایران، ج 1، ص 209.
13. التفرشى،همان ، ج 1، ص 155، بهنقل از ابن غضایرى، ج1، ص138.
14. همان، ج 2، ص 384.
15. النجاشى، همان ص 329.
16. همان، ص 332.
17. همان، ص 345.
18. مامقانى، تنقیحالمقال.
19. الطوسى، الغیبه، ص 240 و 227.
20. ر.ک: جعفرى، محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه آیهاللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 129.
21. ر.ک: المنقرى، نصربن مزاحم، وقعه صفین، مکتبه المرعشى، 1418، ص 287 و 288.
22. رک: الزرارى، ابوغالب، رساله ابىغالب، مرکز البحوث والتحقیقات الاسلامیه، 1411 ه’ .ق، ص128.
23. همان، ص 219.
24. الطوسى، الغیبه، ص 163.
25. همان، ص 163؛ رساله ابىغالب، ص 226.
26. رک: رساله ابىغالب، ص 76.
27. الطوسى، فهرست، ص 75.
28. الطوسى، الرجال، ص 430.
29. الطوسى، فهرست، ص 70.
30. التفرشى، همان، ج 1، ص 158.
31. النجاشى، همان، ص 95.
32. رک: همان، ص 332، التفرشى، همان، ج 4، ص 269؛ النجاشى، همان، ص266.
33. الطوسى، فهرست، ص 391-392.
34. الطوسى، الرجال، ص 430.
35. الطوسى، فهرست، ص 62.
36. همو، الغیبه، ص 221.
37. همو، الرجال، ص 430 و 433.
منبع: موعود شماره 32