سیره اخلاق فردی معصومین (ع)
چکیده
رفتار اخلاقی معصومین(علیهم السلام) که بیشتر در ارتباط با خودشان انجام شده است، به انسان الگو می دهد و لازم است از آن تبعیت نمود. خودسازی و پرداختن به اصلاح نفس در سیره همه ی معصومین(علیهم السلام) مشاهده می شود؛ به ویژه در سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که سال ها خود را پالایش داد تا برای انجام مسئولیت رسالت و تربیت مردم آماده شود. صبر و پایداری و حیا از ارزش های اخلاقی در سیره معصومین(علیهم السلام) هستند و اثربخش در زندگی. اهتمام به نظافت و نظم و انضباط نیز، در سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) جایگاهی ویژه دارند و رعایت آن در زندگی موجب رشد و عامل ترقی اجتماعی است.
منظور از سیره اخلاقی، رفتارهای فردی و ارزشی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) است که بیشتر در ارتباط با خودشان انجام شده اند، ولی نقش تربیتی و دیگرسازی نیز دارند. اگر انسان به سیره فردی و اخلاقی آنان توجه کند، می تواند روش پرورش اخلاق را از آنان بیاموزد. سیره اخلاقی معصومین(علیهم السلام) عرصه ی وسیع و دامنه گسترده ای دارد که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم.
اصلاح خویشتن
واژه «اصلاح» بر وزان «افعال» از ریشه «صَلَحَ» ضد إفساد و بدی و به معنای از بین بردن فساد و نارسایی از فرد و جامعه آمده است و اغلب، درباره اعمال انسان به کار می رود.(1) انسان، گاه عمل خود را اصلاح می کند که به آن خودسازی و گاه عمل دیگران را اصلاح می کند که به آن دیگرسازی گفته می شود. اصلاح به این دو مفهوم کاربرد زیادی در متون دینی دارد. در قرآن کریم آمده است: (وان تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفورا رحیما)؛(2) و اگر سازش نمایید و پرهیزگاری کنید، همانا خداوند آمرزگار و مهربان است. اگر انسان ها با تقوا و باهم سازگار باشند. مورد غفران و رحمت الهی قرار می گیرند. در جای دیگر می فرماید: «انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم»؛(3) همانا مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان دو برادر خود آشتی افکنید.
منظور از اصلاح و خودسازی در این نوشتار، کسب شرایط لازم برای تربیت و پرورش دیگران، پیش از اقدام به اجرای آن است؛ یعنی مربی ابتدا باید از نظر روحی و معنوی و کسب مهارت های تربیتی ورزیده شود تا بتواند فضایل اخلاقی را در شاگردان نهادینه سازد. امام علی(علیه السلام) می فرماید: «من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تادیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه؛(4) آن که خود را پیشوای مردم قرار داد، باید پیش از آن که دیگران را آموزش دهد، خود را تعلیم دهد و باید پیش از آن که با زبانش تربیت کند با کردارش خوبی ها را تعلیم دهد».
شاید خلوت و ریاضت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در غار حرا و راز و نیاز با خدا در مدت طولانی چهل سال، بدین منظور بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به لحاظ روحی و روانی، برای تبلیغ، تربیت و انجام مسئولیت خود آماده سازد. علی(علیه السلام) درباره ی شیوه ی تربیت اخلاقی پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «ولقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛(5) از آن زمان که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ ترین فرشته اش را همراه وی ساخت تا شبانه روز او را در طریق کرامت و اخلاق نیک براند». هرچند پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از ملکه عصمت و طهارت ذاتی برخوردار بود و نیاز به فراگیری شرایط لازم برای تربیت را نداشت، ولی به دلیل سنگینی مسئولیت و اهمیت تربیت نفوس، سال ها به عبادت و سیر و سلوک پرداخت تا با آمادگی کامل روحی و معنوی به انجام وظیفه بپردازد. این رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) اشاره روشنی به این نکته دارد که هر مربی باید اول خود را بسازد، و سپس به دعوت و تربیت دیگران بپردازد؛ و گرنه چندان توفیقی حاصل نخواهد آمد.(6)
امام علی(علیه السلام) شرایط لازم برای تربیت را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آموخت. ایشان در این زمینه می فرماید: «ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علماً و بامرنی بالاقتداء به ولقد کان یجاوره فی کل سنه بحراء فأراه ولایراه غیری؛(7) من نیز همانند کودکی که در پی مادرش گام بر می دارد، به دنبال او (پیامبر(صلی الله علیه و آله) ) می رفتم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) هر روز روزنه ای از اخلاق کریمانه خود برایم می گشود و مرا به پیروی از خودش فرمان می داد».
امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، امام علی(علیه السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و سایر معصومین(علیهم السلام) اخلاق کریمه را از امامان(علیهم السلام) قبل از خود آموختند و پس از تحصیل شایستگی های لازم به تربیت مردم پرداختند. اگر معصومین(علیهم السلام) این گونه بوده اند، پس غیر معصوم به طریق اولی باید قبل از پرداختن به تربیت متربیان، به اصلاح خویشتن بپردازد؛ زیرا این امر هم تأسی به سیره معصومین(علیهم السلام) است و هم تأثیر مربی بر شاگردان را افزایش می دهد.
صبر و پایداری
«صبر» از فضایل اخلاقی و در منابع واژه شناسی به معنای مقید کردن، بردبار بودن، شکیبایی کردن، استقامت، استواری کردن و متحمل شدن است.(8) در علم اخلاق نیز واژه صبر، برای تحمل مشکلات و استقامت در برابر سختی ها به کار می رود. آن چه از مفهوم لغوی و اصطلاحی صبر برمی آید آن است که صبر بر دو رکن اساسی «تحمل سختی ها» و «پایداری در برابر آنها» استوار است. بر این اساس، صبر تنها تحمل مصیبت نیست، بلکه استقامت در برابر ناگواری ها نیز جزو معنای آن است. قرآن کریم در مورد دو رکن صبر خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فاصبر علی ما یقولون»؛(9) بر آن چه دشمنان می گویند، صبر کن.
یعنی هر چه سخنان ناروا از مردم شنیدی نادیده انگار و در برابرش تحمل و بردباری نشان بده. در جای دیگر می فرماید : «فاصبر إن وعد الله حق»؛(10) صبر و پایداری کن؛ چرا که وعده الهی حق است.
در این آیه صبر به معنای پایداری و استقامت در برابر حوادث است که نباید موجب ناامیدی انسان گردد.
صبر از بزرگ ترین فضیلت های پیامبران و اولیای الهی در طول تاریخ بوده است که با بهره گیری از روحیه استقامت و پایداری در مسیر انجام وظیفه، در برابر مشکلات گوناگون ایستادند و به هدایت مردم پرداخته اند.(11) صبر و پایداری از ویژگی های رفتاری همه ی معصومین(علیهم السلام) است و این موضوع در آیات و روایات به تفصیل بیان شده است. اگر سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) مورد مطالعه قرار گیرد، صبر و استقامت اولیای الهی در برابر انواع حوادث و نابسامانی ها به روشنی قابل درک است. آیات قرآن همواره پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به شکیبایی فرمان می دهد. خداوند در آیه ای از آیات قرآن می فرماید: «فاصبر کما صبراولو العزم من الرسل»؛ (12) پس شکیبایی کن، هم چنان که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز به این دستور خداوند عمل نموده، با کمال صبر و بردباری با مشکلات برخورد کرد و هیچ گاه بی صبری و ناشکیبایی از خود نشان نداد. سفر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شهر طائف و حوادثی که در آن جا برای آن حضرت پیش آمد، گواه بر صبر و استقامت ایشان در برابر مشکلات است. او همراه «زید بن حارثه» به طایف رفتند، به این امید که بتوانند دین خدا را بر آن مردم عرضه کنند و آنها را به یکتاپرستی هدایت نمایند. پس از دعوت سران بنی ثقیف به توحید با مخالفت شدید آنان رو به رو شدند تا آن جا که مردم نادان طائف با وارد کردن ضرب و جرح بسیار، حضرت را از شهر بیرون کردند.(13) با این حال، پیامبر(صلی الله علیه و آله) از رسیدن به آن هدفی که در نظر داشت مأیوس نشد و راهی که پیش گرفته بود، ادامه داد و در تمام فراز و نشیب های زندگی، رسالتی را که بر عهده داشت به بهترین شکل انجام داد.
در زندگی علی(علیه السلام) نیز صبر و پایداری جزو برنامه های اصلی رفتاری ایشان بود و همواره با روحیه تحمل و بردباری با حوادث گوناگون برخورد می کرد. آن حضرت درباره ی شرایط زندگی بیست و پنج ساله خود بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فرایت ان الصبر علی هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی، اری تراثی نهیا؛(14) پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم؛ پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند».
صبر امام حسن(علیه السلام) در قبال حوادث زمان خود، به ویژه پس از شهادت پدرش علی(علیه السلام)، خیانت اصحاب و یاران و جریان صلح با معاویه، مشکلاتی را برای آن حضرت پیش آورد که غیر قابل تحمل بود، ولی آن بزرگوار با استقامت و پایداری از آنها عبور کرد. در سرزمین ساباط (مدائن)، یاران خائن و بی وفا به قصد جان امام مجتبی(علیه السلام) به آن حضرت حمله کردند. وسایل شخصی او را تاراج نموده، زخمی بر ران مبارکش وارد ساختند که به استخوان رسید.(15) امام حسن(علیه السلام) آن همه ی مصیبت را متحمل شد، ولی هیچ گاه ناشکیبایی از خود نشان نداد و همواره شکر خدا را بر زبان داشت.
امام حسین(علیه السلام) مصیبت های بزرگ کربلا و رویدادهای نهضت عاشورا که بر کسی پوشیده نیست را تحمل کرد و درس های بزرگی به تمامی جویندگان راه حق و حقیقت و سعادت داد.(16)
صبر ائمه اطهار(علیهم السلام) تنها در برابر حوادث سیاسی و مسائل اجتماعی نبود، بلکه در همه ی امور زندگی نظیر مسائل خانوادگی نیز با صبر و بردباری رفتار می کردند از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که آن حضرت در برابر نارسایی های خانواده نیز شکیبایی پیشه می کرد. امام صادق(علیه السلام) از پدرش امام باقر(علیه السلام) روایت می کند که آن حضرت فرمود: انی لاصبر من غلامی هذا و من اهلی علی ما هو امر من الحنظل، انه من صبر نال بصبره درجه الصایم القائم و درجه الشهید الذی قد ضرب بسیفه قدام محمد(صلی الله علیه و آله)؛(17) من در برابر این غلام و خانواده، آن قدر صبر می کنم که این کار از خنظل (گیاه تلخ) برایم تلخ تر است. صبر من به این علت است که هر کس صبر پیشه کند، درجه روزه داری نمازگزار و درجه شهیدی که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) شمشیر بزند را به دست می آورد».
شرم و حیا
واژه «حیا» در زبان واژه شناسان به معانی مختلفی چون شرمنده بودن، خجالت کشیدن، زنده نگه داشتن کسی و زندگی بخشیدن به کسی آمده است.(18) حیا به این معنا، متضمن دو عنصر مهم است؛ یکی، شرم و خجلت که آثار آن در چهره انسان آشکار می گردد و دوم، حفظ و نگه داری که موجب عزت و اقتدار فرد خواهد بود. حیا در فرهنگ اسلامی و دانش اخلاق هم از این دو ویژگی برخوردار بوده و به معنای شرمندگی و خودداری از بعضی عمل ها به کار می رود. نتیجه این خودداری، به عزت فرد و جامعه منتهی می شود. خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف حیا می گوید:«حیا عبارت است از ترس و خوفی برای نفس، به خاطر عروض امری که مقتضی مذمت است. در مقابل آن، وقاحت و پررویی است؛ یعنی کسی که دارای صفت وقاحت باشد، در صورت از دست دادن حمد و ستایش دیگران یا به دست آوردن مذمت آنان، نگران نمی شود».(19)
حیا یک صفت درونی است که در نوع بشر وجود دارد و حتی کودکان نیز دارای این ویژگی هستند و از انجام بعضی کارها در حضور دیگران امتناع می ورزند. اما میزان برخورداری مردم از این صفت و به کارگیری آن در زندگی متفاوت است. بعضی افراد چندان بهره ای از حیا ندارند، چه بسا برخلاف آن، دارای صفت وقاحت و بی حیایی هستند. آن چه با تجربه ثابت شده است، انسان های با شخصیت و وقار از درجات بالای حیا بهره مندند؛ چرا که حیا با بزرگی و بزرگواری رابطه مستقیم دارد. هر قدر انسان احساس بزرگواری و شخصیت کرد دارای مراتب بالایی از شرم و حیا است و از کارهای مخالف آن دوری می کند. چنان که در داستان حضرت موسی(علیهم السلام) و دختران شعیب این مطلب به خوبی قابل فهم است. قرآن کریم می فرماید: «فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء»؛(20) موسی دید که یکی از آنان – دو دختر که موسی(علیهم السلام) برای شان از چاه آب کشیده بود – با کمال حیا باز آمد.
یعنی راه رفتن دختر شعیب راه رفتن همراه با حیا و وقار بود.
امام علی(علیه السلام) در توصیف حیا می فرماید: «الحیاء لباس سابغ و حجاب مانع وستر من المساوی واق و حلیف للدین و موجب للمحبه و عین کالئه تزود عن الفساد و تنهی عن الفحشاء؛(21) شرم و حیا جامه ای است در برگیرنده و حجابی است بازدارنده از گناه و پوششی است نگه دارنده از بدی ها، حیا گوهری است همراه با دین، برانگیزاننده مهر و محبت و چشمی است مراقب و از بین برنده فساد و تباهی و بازدارنده از زشتی ها».
نمونه های حیا در سیره معصومین(علیهم السلام)
حیا از صفات برجسته معصومین(علیهم السلام) است که در سیره آن بزرگواران به خوبی تجلی یافته است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) از شرم و حیایی بالا برخوردار بودند و هیچ گاه برخلاف آن، رفتاری را انجام ندادند. ابوسعید خدری می گوید: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، از دختران جوان پرده نشین با حیاتر بود»،(22) یعنی حیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) از حیای دختران جوان شدیدتر و فراتر بود.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) غض طرفه عن الناس حیاء حین کلموه؛(23) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره هنگام سخن گفتن مردم با ایشان، صورت خویش را از سر شرم و حیا به زیر می انداخت».
جنگ احد از جنگ های بزرگ صدر اسلام بود که کفار قریش علیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به راه انداختند و تصمیم داشتند حکومت نوپای اسلام را از مدینه بردارند. هنگامی که جنگ آغاز شد، «طلحه بن ابی طلحه» پرچمدار کفار بود. وی به میدان آمد، هماورد طلب کرد و گفت: ای اصحاب محمد(صلی الله علیه وآله)، آیا کسی در میان شما هست که با شمشیر من زود راهی بهشت شود یا مرا به سوی جهنم بفرستد؟ طلحه از شجاعان قریش بود و کسی جز علی(علیه السلام) حاضر نشد که به نبرد با او برود. آن دو در میدان جنگ به یکدیگر حمله کردند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از جایگاه خود ناظر بر صحنه جنگ بود و حملات آنها را زیر نظر داشت. ناگاه علی(علیه السلام) ضربه ای وارد کرد و پای طلحه قطع شد. طلحه بر زمین افتاد و پرچم سرنگون شد. علی(ع) به سوی او رفت تا کارش را یک سره کند، در آن حال، عورت وی مکشوف گشت. حضرت از وی روی گرداند و او را رها کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از کار علی(علیه السلام) خوشحال شدند و تکبیر گفتند.(24) نظیر این جریان در جنگ صفین نیز نقل شده است. زمانی که علی(علیه السلام) به عمروعاص رسید و خواست به او حمله کند، عمروعاص برای نجات خود عورتش را برهنه کرد و علی(علیه السلام) برگشت.(25)
سراسر زندگی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) تجلی بخش حیا، و پاکدامنی بود و سیره آن بزرگ بانوی اسلام در این زمینه فراوان است. حسن بصری گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) از فاطمه (علیهاالسلام) پرسید: چه چیز برای زن بهتر است؟ گفت: آن که نه زن مرد نامحرمی را ببیند و نه مردی نامحرم او را ببیند».(26)
در مناقب مغازلی از علی بن الحسین(علیه السلام) روایت شده است که آن حضرت فرمود: نابینایی از فاطمه(علیهم السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه ورود خواست که فاطمه بی درنگ پشت پرده قرار گرفت. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: چرا چنین کردی، آن مرد تو را نمی بیند؟ عرض کرد: یا رسول الله(صلی الله علیه و آله)، اگر آن مرد مرا نمی بیند، من او را می بینم و او بوی مرا استشمام می کند. آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «گواهی می دهم که تو پاره تن من هستی».(27)
نظافت و آراستگی
کلمه «نظافت»، معنای روشنی دارد و نیازی به تعریف و تبیین ندارد. با این حال، اگر به منابع واژه شناسی مراجعه کنیم، معانی متعددی برای آن ذکر کرده اند. به گفته برخی واژه شناسان، نظافت هم معنای لازمی دارد، یعنی پاک و پاکیزه یا شسته و رفته بودن و هم معنای متعددی که به مفهوم پاکیزه کردن و شستن چیزی است.(28) نظافت به این دو مفهوم، در متون دینی نیز به کار رفته و منظور از آن، زدودن ناپاکی های جسمی و معنوی از خود و دیگران است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) همواره با طهارت و آراستگی ظاهر و باطن زندگی کردند و کمترین نابسامانی در جسم و روح آنها وجود نداشت.
قرآن کریم یکی از ویژگی های اهل بیت(علیهم السلام) را طهارت و پاکی آنان از هرگونه پلیدی معرفی می کند. خداوند آیه تطهیر را در شأن آن بزرگواران نازل کرده و می فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛(29) خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت(علیهم السلام) دور کند و شما را پاک سازد.
منظور از اراده در این آیه شریفه، اراده تکوینی خداوند بر طهارت اهل بیت(علیهم السلام) است؛ یعنی اراده تکوینی الهی بر پاکی ایشان تعلق گرفته که آنان با اراده و اختیار خویش منزه از آلودگی زندگی کنند و این امر در عالم خارج نیز تحقق یافته است؛ بدین معنا که خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر اساس اراده قطعی خداوند از تمام آلودگی های ظاهری و باطنی پاک و منزه هستند.(30) منظور از طهارت در این آیه، طهارت مطلقه است که همه ی ابعاد زندگی اهل بیت(علیهم السلام)، اعم از ظاهری و باطنی، روحی و معنوی، اخلاقی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را فرا می گیرد. نکته قابل توجه آن است که آراستگی باطنی اهل بیت(علیهم السلام) با آراستگی ظاهری آنان همراه شده است؛ همان گونه که باطن اولیای الهی پاک بود، ظاهرشان نیز از هرگونه زشتی و آلودگی پاک و منزه بوده است. اما افراد عادی ممکن است دارای طهارت ظاهری باشند، ولی باطنشان آلوده به گناه و معصیت باشد.
نظافت ظاهری
در سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است که آن حضرت لباس تمیز می پوشید و از عطر فراوان استفاده می کرد و هرگاه بیرون می رفت، سر و صورتش را مرتب می نمود. امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرماید: «کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یرجل شعره و اکثرما کان یرجل شعره بالماء و یقول کفی بالماء طیباً للمومنین؛(31) پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره موهایش را شانه می زد و آن را با آب صاف، مرتب می کرد و می فرمود: آب برای خوشبو کردن مؤمن کافی است». در روایتی دیگر از امام رضا(علیه السلام) آمده است که فرمود: «من اخلاق الانبیاء التنظف؛(32) از اخلاق پیامبران نظافت و پاکیزگی است».
پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) برای آراسته کردن خود، از خضاب فراوان استفاده می کردند. چنان که وقتی «محمد بن مسلم» از امام باقر(علیه السلام) پیرامون خضاب کردن پرسش نمود، ایشان فرمود: «کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یختضب»؛(33) پیامبر(صلی الله علیه و آله) هماره خضاب می کرد».
آن چه از مطالعه سرگذشت و دستورات آن بزرگواران به دست می آید، حاکی از این واقعیت است که سراسر زندگی پیامبر و خاندانش(علیهم السلام) همراه با پاکی و پاکیزگی ظاهری و باطنی بوده است. استفاده از لباس نو و تمیز، بهره بردن از حنا، عطر و گلاب، اصلاح سر و صورت، برداشتن ناخن های دست و پا و امثال آنها همواره از برنامه های عملی آن بزرگواران بوده است. آنان نه تنها خود بدان عمل می نمودند، بلکه دیگران را نیز سفارش می کردند تا به عنوان مستحبات اسلامی به آن عمل نمایند.
نظافت دهان و دندان سیره همیشگی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود که همواره بر آن مداومت داشت. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اربع من سنن المرسلین التعطر و السواک و النساء و الحناء؛(34) چهار چیز از سنت انبیا است: عطر زدن، مسواک کردن، مجامعت با زنان و خضاب با حنا».
نظم و انضباط
نظم و انضباط با معنای مرتب کردن، منظم بودن، سر و صورت دادن؛ به نظام درآوردن، نظام یافتن و امثال آنها ذکر شده است.(35) نظم بخشی به این معنا، هم در زندگی فردی و خصوصی و هم در زندگی اجتماعی و سیاسی سیره معصومین(علیهم السلام) وجود داشته است. امام علی(علیه السلام) همان گونه که خود نظم را در تمام امور رعایت می کرد، آن را به حاکمان و پیروان نیز توصیه می نمود. آن حضرت در نامه ای خطاب به مالک اشتر می گوید: «وایاک و العجله بالامور قبل اوقاتها او التسقط فیها عند امکانها او اللجاجه فیها اذا تنکرت او الوهن عنها اذا استوحشت فضع کل امر موضعه و اوضع کل امر موقعه؛(36) مبادا هرگز در کاری که وقت آن نرسیده شتاب کنی یا کاری که وقت آن رسیده سستی ورزی و یا در چیزی که وقت آن روشن نیست ستیزه جویی نمایی و یا در کارهای روشن کوتاهی کنی. تلاش کن تا هر کاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی».
امام علی(علیه السلام) در وصیت به امام حسن و امام حسین(علیه السلام) پس از ضربت خوردن خویش می فرماید: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی، بتقوی الله و نظم امرکم؛(37) شما را و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیت به آنها می رسد را به ترس از خدا و نظم در امور زندگی سفارش می کنم».
پی نوشت ها :
1. مفردات الفاظ القرآن، واژه «صلح»، ص 489.
2. نساء، آیه ی 129.
3. حجرات، آیه ی 10.
4. نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی، ص 571.
5. همان، ص359.
6. فقه السیره النبویه، ص 93.
7. نهج البلاغه، ترجمه علی شیروانی، ص359.
8. فرهنگ معاصر، ص354.
9. طه، آیه ی 130.
10. غافر، آیه ی 55.
11. سیده نساء العالمین، ص122.
12. احقاف، آیه ی 35.
13. حیاه النبی و سیرته، ج1، ص193.
14. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 3(شقشقیه)، ص6.
15. کشف الغمه، ج2، ص112.
16. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، حوادث عاشورا.
17. سیده فاطمه الزهراء، ص123.
18. فرهنگ معاصر، ص150.
19. بازنگاری اساس الاقتباس، ص628.
20. قصص، آیه ی 25.
21. غررالحکم و دررالکلم، ص257.
22. بحارالانوار، ج16، ص230.
23. فروع کافی، ج5، ص565، ح41.
24. اعلام الهدایه، ج2، ص79.
25. نصربن مزاحم یساری، وقعه ی صفین، ص 407.
26. بحارالانوار، ج43، ص84.
27. فاطمه من المهد الی اللحد، ص205.
28. فرهنگ معاصر، ص698.
29. احزاب، آیه ی 33.
30. تفسیر المیزان، ج16، ص474؛ امام شناسی، ج3، از ص 41 تا آخر.
31. سنن النبی، ص144.
32. همان، ص153.
33. همان، ص164.
34. همان، ص153.
35. فرهنگ معاصر، ص 379و 699.
36. دانشنامه علوی، ج10، ص59 و نهج البلاغه، نامه 53.
37. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 47.
منبع: سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (علیهم السلام)