نویسنده: سید صمصامالدین قوامى
۵. کیفیت دادرسى و صدور حکم
براى روشن شدن نحوه دادرسى در نظام قضایى امیرالمومنین(علیه السلام) نیاز به بیان مقدمهاىاست.
در طول تاریخ قضا، قبل و بعد از اسلام، نظامهاى مختلف رسیدگى وجود داشته که عبارتند از: نظام اتهامى، نظام تفتیشى و نظام مختلط[۶۲].
نظام اتهامى
این نظام قدیمىترین شیوه رسیدگى به دعاوى و داراى ویژگیهاى زیر است:
الف) ضرورت طرح شکایت از شاکى:
در این نظام تعقیب متهم فقط در صورت شکایت زیاندیده از جرم و مراجعه او به قاضى، امکانپذیر است.
ب) شفاهى بودن رسیدگى.
ج) علنى بودن محاکمه و وجود هیات منصفه.
د) ترافعى بودن نظام اتهامى:
شاکى باید کلیه ادله موجود علیه متهم را تا جلسه دادرسى ارائه کند.
به علت فقدان مرحله بازپرسى یا بازجویى، متهم در جلسه محاکمه و رسیدگى از ادله اطلاع مىیافت و ادله، آزادانه مورد بحث و گفتگو قرار مىگرفت و پس از دفاع متهم و پایان یافتن تحقیقات از سوى دادگاه، قاضى که حَکَم محسوب مىشد، با در نظر گرفتن ادله طرفین، به صدور حکم اقدام مىکرد.
ه) رعایت تساوى بین اصحاب دعوا.
و) ادله اثبات دعوا عبارت بود از اقرار شهود و سوگند براى رفع اتهام از متهم (قسامه) و آزمونهاى سنتى.
نظام تفتیشى
بر خلاف نظام اتهامى که فاقد مرحله تحقیقاتِ مقدماتى یا بازپرسى بود و هر گونه تحقیق و تفحص در جلسه دادگاه صورت مىگرفت، در نظام تفتیشى تحقیقات مقدماتى نقش موثرى دارد، به گونهاى که در نظام تفتیشى قرون وسطى، اعظم وقت مقامات قضایى صرف تهیه دلیل و مقدمات رسیدگى مىشد و جلسه رسیدگى دادگاه تا حدودى جنبه تشریفاتى داشت و در بسیارى از موارد براى تسجیل و اعلام نتایج به دست آمده قبلى تشکیل مىگردید.
ویژگیهاى این نظام عبارتند از:
الف) قضات حرفهاى
در این نظام بر خلاف نظام اتهامى، قاضى، فردى حرفهاى است که در رسیدگى نقش فعالى دارد و همین نقش با اهمیت است که به مرحله تحقیقات مقدماتى اهمیت مىدهد.
ب) وحدت قاضى و دادستان
در نظام تفتیشى قاضى نقش دادستان را نیز ایفا مىکند، بدین ترتیب که به محض اطلاع از وقوع جرم و حتى قبل از شکایت شاکى، تحقیقات را آغاز مىکند.
ج) کتبى بودن رسیدگى
د) غیر علنى بودن رسیدگى
ه) غیر ترافعى بودن رسیدگى
و) ادله اثبات دعوا
در این نظام اقرار مهمترین دلیل اثبات جرم محسوب مىشد و لذا نوعاً با شکنجههاى شدید بود و بعد از اقرار، شهادت شاهدان بدون توجه به تقوا و پاکدامنى آنان، حتى براى صدور حکم اعدام کفایت مىکرد.
این نظام داراى معایب فراوانى است، از جمله:
الزام متهم به سوگند، شکنجه او، عدم امکان دخالت وکیل مدافع در تحقیقات مقدماتى و هنگام مواجهه شهود با متهم، عدم اطلاع متهم از اتهامات منتسب به خود، الزام به اجراى مجازات در روز صدور حکم و الزام شاهد به تایید مجدد موداى گواهى.
نظام مختلط
در این نظام، مرحله تحقیقاتى و رسیدگى در دادگاه جداست و مقررات حاکم بر آنها تفاوت دارند. در مرحله تحقیقاتى با توجه به ضرورت کسب اطلاعات لازم از متهم به شکل نظام تفتیشى، حقوق و آزادیهاى وى محدود مىگردد، اما در مرحله رسیدگى به دادرسى، طبق اصول نظام اتهامى و با رعایت کامل حق دفاع صورت مىگیرد.
به طور خلاصه در نظام اتهامى تحقیقات مقدماتى وجود ندارد و همه چیز در دادگاه معلوم مىشود و در نظام تفتیشى همه همت بر تحقیقات مقدماتى است، اما در نظام مختلط، به هر دو اهمیت داده مىشود. اکنون این نظام الگوى بسیارى از کشورهاى اروپایى و حتى اسلامى است و در ایران، پس از انقلاب و قبل از تصویب دادگاههاى عمومى متداول بوده است.
با حفظ این مقدمه باید دید نظام قضایى علوى کدام است. نظر مشهور، نظام دادرسى را اتهامى مىداند، ولى با قدرى دقت در سیره قضایى آن حضرت و سیرى در قضاوتهاى فراوان ایشان، اثبات مىشود نظام دادرسى حضرت مختلط بوده است.
آن حضرت، شریح قاضى را به عنوان قاضى تحقیق که مقدمات کار را فراهم مىکند، تلقى مىنماید و مىفرماید: «در دماء و حقوق مسلمانان و حدود الهى، حکم را به عهده من بگذار[۶۳]».
در نامهاى که به استاندار موصل مىنویسد، دستور تحقیق در خصوص عاقله فردى که قتل خطایى انجام داده بود مىدهند، با عبارت: «فافحص عن امره؛ در کار او تحقیق کن[۶۴]».اگر مراد این باشد که نتیجه تحقیق را براى آن حضرت بفرستد، والى موصل، قاضى تحقیق مىشود و اگر براى قضاوت خودش تحقیق نماید، نشانگر تحقیق مقدماتى قبل از قضاوت است.
در نظام اتهامى صرفاً به اقرار و شهود و سوگند اکتفا مىشود و به جز اینها دلیلى شناخته شده براى اثبات حکم توسط قاضى وجود ندارد، اما در قضاوتهاى امیرالمومنین به ادله دیگرى مثل علم قاضى و قرعهکشى هم تکیه مىشود. امام(علیه السلام) در بسیارى از قضاوتها، به علم خود اطمینان مىکرد، بدون اینکه به بیّنه و سوگند و اقرار تکیه کند، مثل واقعهاى که شیخ صدوق و طوسى نقل مىکنند که در عهد ایشان، دو زن در یک زمان زاییدند. یکى از آنان پسر و دیگرى دختر آورد. آنکه دختر زایید، پسر را از گهواره بیرون آورد و دختر خود را به جاى او گذاشت و مدعى شد پسر از اوست و با مادر پسر نزد امیرالمومنین رفت. حضرت دستور داد شیر دو زن را بسنجند و هر کدام سنگینتر بود، پسر از آنِ او باشد.[۶۵]
در واقعهاى دیگر مردى سالخورده، زنى را به نکاح درآورد. پیرمرد هنگام نزدیکى مُرد. زن آبستن بود و پسرى به دنیا آورد. پس از مدت مدیدى، فرزندان پیرمرد، زن را به زنا متهم کردند و بر ادعاى خود گواهى دادند و مرافعه به خلیفه دوم کردند. او دستور سنگسار زن را داد. در راه زن به امام برخورد و کمک خواست. حضرت چند تن از کودکان همسال کودک متهم را خواند و آنها را به بازى سرگرم نمود.
سپس به آنها گفت: بنشینید. همگى نشستند، بعد گفت: برخیزید، که برخاستند، ولى کودک یتیم کف دست را بر زمین تکیه داد و برخاست. امام(علیه السلام) کودک را ارث داد و برادرانش را حد افترا زد. عمر پرسید: چگونه تشخیص دادى؟ گفت: از برخاستن و تکیه کردن کودک به کف دست، معلوم شد او از پیرمرد است.[۶۶]
موارد فراوان دیگرى از این قبیل، تمایز نظام دادرسى حضرت را از نظام اتهامى مشخص مىکرد.
گاه قرعه مىکشید. یک شخصى وصیت کرده بود بعد از مرگش، ثلث بندگانش را آزاد کنند. امام با قرعه معین کرد کدام آزاد شوند.[۶۷] به طور کلى هرگاه دو طرف دعوى شاهد اقامه مىکردند و گواه طرفین از هر حیث مساوى بود، امام با قرعه حق سوگند را به یکى از آنان که قرعه به نامش اصابت مىکرد، مىداد و هنگام قرعهکشى این دعا را مىخواند: اى پروردگار آسمان! هر کدام از طرفین دعوى حق است، حقش را بپردازد.[۶۸]
در نظام اتهامى، بازجویى وجود ندارد، ولى حضرت در قضاوتهاى خود بازجویى داشت، مانند زنى که بکارت دخترى را با انگشت زایل کرد و به او تهمت زنا زد و زنان همسایه را بر ادعاى خود گواه گرفت. حضرت از شهود بازجویى به عمل آورد و نهایتاً حق را به دختر داد.[۶۹] در اینجا هم بىطرفى نقض، و هم بازجویى شد که هر دو در نظام اتهامى وجود ندارد.
در موردى دیگر به عکس عمل کرد؛ یعنى بر خلاف واقعه فوق که به نفع متهم از مدعى و شهود بازجویى کرد، در مورد پسرى که مدعى بود عدهاى پدر او را کشتهاند و آنها انکار مىکردند، حضرت، جداگانه از متهمان بازجویى کرد به شکلى که آنها را متفرق کرد و با نقشه علمى که امروزه وظیفه پلیس (پلیس علمى) است، قاتل بودن آنها را ثابت کرد.[۷۰]
تمام موارد فوق نشانگر تمایز نظام دادرسى حضرت از نظام اتهامى، بعد از مرافعه بود. مواردى هم یافت مىشود که حضرت به تعقیب متهمان، قبل از مرافعه مىپرداخت، بدون اینکه شاکى خصوصى باشد. حضرت به عنوان «والى مظالم» و «مدعىالعموم» به ردّ مظالم و تعقیب متهمان مىپرداخت. آنچه راجع به والى مظالم گفتیم، از همین قبیل است. بر اساس «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً»[۷۱] حضرت اقدام به تعقیب و مجازات مجرمان بدون شکایت شاکیان خصوصى مىکرد. این امر در حقوق اللَّه بیشتر مشهود و مشهور است.
در سیره امام در مورد کسانى که در اثر فحاشى به رسول خدا(صلی الله علیه و آْله و سلم) محکوم به اعدام مىشدند، بدون محکمه، حکم در مورد آنها اجرا مىشد یا خود امام اجرا مىکرد، کما اینکه یک بار در حضور رسول خدا، کسى که آن حضرت را تکذیب کرده بود، گردن زد.[۷۲] حاکم مىتوانست دستور قتل ساب النبى(صلی الله علیه و آْله و سلم) و یا هر مرتد را صادر کند.[۷۳]
اگر ولایت بر حسبه را امرى قضایى محسوب کنیم، مجازاتهاى امام به شکل فورى و قاطع، نشانگر مجازاتهاى بدون محکمه است. این مجازاتها که نوعى تعزیرات است، بین نظام دادرسى علوى و نظام دادرسى اتهامى، تمایز ایجاد مىکند، چرا که در نظام اتهامى هیچ مجازاتى بدون محکمه انجام نمىپذیرد.
نظام قضایى امام، با نظام تفتیشى هم مغایر بود. عمدهترین تمایز در اقرار است که در موارد زنا و لواط وقتى افراد به جرم خویش اقرار مىکردند، حضرت به لطایفالحیل سعى درپوشاندن قضیه داشت و طرف را از اقرار خود برمىگرداند، مگر اینکه چهار بار اقرار مىکرد،که حکم جارى مىشد[۷۴] یا مىبخشید و این با نظامى که اساسش بر شکنجه و اقرار بود، تفاوت دارد.
با دلایل فوق آشکار مىشود نظام دادرسى حضرت، اصطلاحاً نظامى مختلط است، مخصوصاً در حقوق و دعاوى کیفرى که حضرت حق تحقیق را براى خود محفوظ مىداشت.
ممکن است گفته شود آنجا که حضرت از نظام اتهامى در دادرسى جدا مىشد و اصولبىطرفى و طرح دعوى توسط شاکى خصوصى یا ترافعى بودن دعوى را نقض مىکرد،دیگر نقش قاضى نداشته، بلکه به عنوان والى بود، که پاسخ آن را در وظایف قاضىدادیم. نظام قضایى حضرت، مجموعهاى از عناصر است که قضا به معناى اخص، جزءآن محسوب مىشود، علاوه بر اینکه والى مظالم، قاضى اعظم با قدرت بیشتر از قاضىعادى است.
خصوصیت دیگر نظام دادرسى علوى، عمومى بودن آن، در مقابل تخصصى بودن است. مراد از عمومى بودن دادرسى، رسیدگى توامان قاضى به امور حقوقى و کیفرى است، در مقابل تخصصى که قضات به قاضى حقوقى و قاضى کیفرى تقسیم مىشوند، سیره قضایى امام و قضات منصوب ایشان، نشانى از تخصصى بودن دادرسى ندارد، بلکه مرافعات حقوقى در امور مالى و خانواده و کیفرى (جرم و جنایتِ موجب حد و قصاص را مورد رسیدگى و صدور حکم قرار مىدادند.)
این نظام بر اساس وحدت قاضى در دادرسى استوار بود، ولى قاضى مجاز به مشورت بود، حتى رسول خدا به امیرالمومنین به عنوان قاضى یمن دستور مشورت در امور مهم را مىدهند.[۷۵] در عین حال در این نظام اصرارى بر وحدت قاضى نیست و با تعدد قاضى سازگاراست.
بر این اساس، نادرست بودن این پندار که عمومى بودن دادرسى را با اتهامى بودن آن مساوى یا مساوق مىداند، روشن مىگردد، زیرا مختلط و اتهامى بودن بر اساس معیارهایى همچون بىطرفى قاضى، لزوم شاکى خصوصى، تحقیقات قبل از صدور حکم، وجود یا عدم هیات منصفه، مورد مقایسه قرار مىگیرد، عمومى یا تخصصى بودن بر اساس ماده دعوى کهحقوقى یا کیفرى باشد، مورد تمییز و تشخیص واقع مىگردد. بنابراین نظام قضایى علوىدر بُعد دادرسى از جهت مالکیت دعوا، عمومى و از حیث مراحل رسیدگى، مختلط محسوب مىگردد.
ادله اثبات دعوى
نظام قضایى علوى، همان طور که در حین مقایسه اتهامى یا مختلط بودن ملاحظه شد، بر پنج عنصر استوار است: علم قاضى، شاهد، سوگند، اقرار و قرعهکشى.
از این میان، سه عنصر شهود و سوگند و اقرار، امرى عقلایى و متداول در تمام نظامات قضایى، اعم از اتهامى و تفتیشى و مختلط و عمومى و یا تخصصى، البته با اختلافات در نوع اجرا و شرایط است، اما علم قاضى و قرعهکشى از مختصات نظام قضایى علوى است که مشهور فقیهان شیعى قدیماً و حدیثاً آن دو را حجّت مىدانسته، هرچند فقهاى عامه با آن مخالف هستند، اما از دید قوانین حقوقى و موضوعه، چه قانون مدنى، چه کیفرى، نظام قضایى شیعى و سنّى توامان آن را حجت ندانسته و مورد عمل قرار نمىدهند.[۷۶]
سازمان قضایى نظام علوى
آخرین مبحث از نظام ساختارى قضایى آن حضرت، مبحث سازمان قضایى است. باید گفت بساطت و سادگى حکومت در صدر اسلام، با تشکیلات عریض و طویل دمساز نبود و بسیارى از امور قضایى به سادگى انجام مىگرفت، گرچه خصوصیات یک سازمان تشکیلاتى نیرومند در آن یافت مىشد.
به طور خلاصه باید گفت: سازمان آن حضرت غیرمتمرکز بود و به استانها در خصوص قضا تفویض اختیار و یا توکیل شده بود. آن طور که از عهدنامه مالک برمىآید، اختیار تام درقضا و نصب قاضى به او داده شده بود، همین طور به رفاعه، والى اهواز و والى موصل، البتهشریحِ قاضى بنا به دلایلى از تفویض کامل برخوردار نبود و به شکل قاضىِ تحقیق عملمىکرد.
از جهت مکانى، آن حضرت در مسجد و دکهالقضاى معروف خود قضاوت مىکرد.[۷۷] البته حدود و مجازاتها را بیرون مسجد اِعمال مىنمود. فقهاى اهل سنت که قضاوت در مسجد را مکروه مىدانند،[۷۸] بین اثبات حکم و اجراى آن خلط کردهاند.
حضرت براى برخى مجازاتها زندان داشته و بنا به قول مشهور علماى فریقین، اولین فردى بود که زندان را بنا نهاد.[۷۹] در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آْله و سلم) و خلفاى بعدى، از ساختمانها و امکانات موجود به عنوان زندان استفاده مىشد[۸۰] اما حضرت بدین منظور مکانى ساخت. به احکام زندان در نظام علوى در مبحث ساختار حقوقى خواهیم پرداخت.
امام على(علیه السلام) پلیس قضایى داشته که به او در دستگیرى و تعقیب مجرمان یارى مىدادند و نقش ضابط را ایفا مىکردند.[۸۱] همچنین از وجود کارشناسان در شناسایى جرم و مجرم بهره مىگرفت[۸۲] که اصطلاح فنى و متداول آن پلیس علمى است، به ویژه در مسایل مخصوص زنان که کارشناسان زن لحاظ مىشدند.[۸۳] البته نقش پلیس علمى را آن حضرت عمدتاً خود ایفا مىکرد، به طورى که گاه بدون توجه به بیانات شهود و مدعیان، به کاوش علمى مىپرداخت و بر اساس آن عمل مىکرد که در بحث علم قاضى به آن اشاره شد.
پینوشتها:
[۶۲]. آیین دادرسى کیفرى، محمد آشورى، ج۱.[۶۳]. وسائل الشیعه، باب ۳، از ابواب صفات قاضى، ح۱.
[۶۴]. همان، ج۱۹، کتاب دیات، باب ۲، از ابواب دیات عاقله، ح۱.
[۶۵]. همان، ج۱۸، باب ۲۱، ص۲۱۰، از ابواب کیفیه الحکم.
[۶۶]. همان، ح۳.
[۶۷]. همان، باب ۱۲، از ابواب کیفیه الحکم، ح۳، و احادیث دیگر این باب.
[۶۸]. همان، ح۱۹.
[۶۹]. همان، باب ۱۹، از ابواب کیفیه الحکم، ح۱.
[۷۰]. همان، باب ۲۰، از ابواب کیفیه الحکم، ح۱.
[۷۱]. نهجالبلاغه، نامه ۴۷، بخش ۲.
[۷۲]. وسائل الشیعه، باب ۱۸، از ابواب کیفیه الحکم، ح۱.
[۷۳]. همان، باب ۱، از ابواب حد مرتد، ح۱ و باب ۲۵، از ابواب حد قذف، ح۳.
[۷۴]. همان، باب ۵، از ابواب حد لواط، ح۱.
[۷۵]. القضاء فى الفقه الاسلامى، سید کاظم حسینى حائرى، ص۱۹۴.
[۷۶]. همان، ص۱۸۹، به نقل از الوسیط، عبدالرازق السنهورى، ج۲۷، ص۳۳.
[۷۷]. مستدرک الوسائل، باب ۱۷، ابواب کیفیه الحکم، ح۵ و ۷.
[۷۸]. شرائعالاسلام، ج۴، ص۷۴؛ جواهر، ج۴۰، ص۸۰.
[۷۹]. دراسات فی ولایه الفقیه، ج۲، ص۴۳۵، به نقل از احکام السجون، موائلى، ص۴۵.
[۸۰]. همان.
[۸۱]. وسائل الشیعه، باب ۲۴، از ابواب کیفیه الحکم، ح۱۳.
[۸۲]. تهذیب، شیخ طوسى، ج۱۰، ص۲۶۸، ح۸۸.
[۸۳]. وسائل الشیعه، باب ۲۴، از ابواب کیفیه الحکم، ح۱۳.
منبع: www.lawnet.ir
ادامه دارد…