اگر تساهل اخلاقی را یکی از شاخههای تساهل بدانیم و آن را چنین تعریف کنیم:
«تساهل اخلاقی» عبارت است از چشمپوشی از خطای دیگران و گذشت و بزرگواری با وجود قدرت بر انتقام و مجازات و تعقیب، در آن صورت با صراحت میتوان علی علیهالسلام را نمونه ی اعلای تساهل به حساب آورد. اینکه امام علی علیهالسلام پس از دستیابی بر دشمنان مسلح خویش از آنان گذشت میکرد (نظیر آنچه دربارهی عایشه، مروان و ابنملجم شاهد هستیم) یا حد امکان از به کارگیری قوهی قهریه امتناع میکرد و پیش از آغاز هر درگیری، تا آخرین لحظه به گفت و گو به استدلال پرداخت، نشانگر تساهل و آسانگیری او در برخورد با مخاطبان و مخالفان است. به برخی از این موارد اشاره میکنیم.
1 ـ عفو عایشه در جنگ جمل
عایشه، دختر ابوبکر و همسر پیامبر به همراه طلحه و زبیر، سه رکن اصلی برپایی جنگ جمل بودند که با شکستن بیعت خود، خونهای بسیاری از مسلمانان را بر زمین ریختند و در همان سال نخست خلافت علی علیهالسلام، مشکلات بسیاری برای حکومت آن حضرت ایجاد کردند.1 با این حال علی علیهالسلام، پس از جنگ جمل او را مورد عفو و بخشش قرار میدهد.2
2 ـ دستور منع تعقیب و قتل مجروحان
پس از پایان جنگ جمل، امام علی علیهالسلام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند، هرکس تسیلم شد، او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند.3 عبدالفتاح عبدالمقصود با قلم زیبای خود، بزرگ منشی علی علیهالسلام را چنین تصویر میکند:
«شب چادر خود را بر همگان، پیروز و شکست خورده میگسترد و سرمای زمستان در هوایش جریان پیدا میکرد. اما علی هنوز به حصارهای شهری که دست دوستی خود را به سوی وی دراز کرد، پناه نبرده است. ترجیح داد همچنان در میدان بماند تا یک باره کار اسیران و سلاح و غنیمتها به سامان رسد و مردم هم به کار دفن مردگان و نجات زخمیان خود بپردازند. گروهی از یاران پنداشتند پس از این که خدا او را بر دشمنان پیروز گردانیده است، یک تن از آنان را هم زنده نخواهد گذاشت. یکی از یاران خدمتش رسید و گفت:
یا امیرالمؤمنین! اسیران را بکشم؟ حضرت در جواب فرمود: هیچ اسیری از اهل قبله را که از نظر خود برگردد و دست بکشد نمیکشیم».4
3 ـ عفو موسی بن طلحه
در همین ساعات، موسی بن طلحه را که اسیر شده بود، خدمت حضرت آوردند. بین مردم شایع شده بود که «این نخستین کسی است که کشته میشود». هرگز گمان نمیکردند حضرت، نسبت به فرزند رهبر مخالفان حکومت (طلحه) که اکنون گردنش زیر تیزی شمشیر اوست، اندک نرمشی به خرج دهد. اما آن جوان پیش آمد و بیعت کرد و چنان مدارا و نرمشی از علی دید که دل او را آرام ساخت».5 بنابر نقل ابن قتیبه6 حضرت به او فرمود: امید آن داشتم که من و پدرت از کسانی باشیم که خداوند دربارهی آنها فرموده است: «و نزعناما فی صدورهم من غل اخوانا علی سررٍ متقابلین؛ ما کینههای آنان را از سینههاشان بیرون میکنیم تا برادرانه روبهروی هم بر تختها تکیه زنند».7
آری اگر علی علیهالسلام مردی کینهتوز و ریاست طلب بود و به معیارهای انسانی و اخلاقی و الهی پایبندی نداشت و برای ملک و حکومت شمشیر میزد، میبایست به نشانهی فرادستی خود، موسی را از پای در میآورد، اما علی علیهالسلام که همیشه در پی حفظ خون مسلمانان و حرمت انسانها بود، چنین کاری نکرد تا نشانهای بر حقیقتجویی او باشد.
4 ـ مخالفت با بردگی اسیران
گروهی از یاران امام اصرار میورزیدند که با ناکثان، همچون مشرکان معامله کنند؛ یعنی دستگیرشدگان برده و کنیز محسوب شده و اموالشان قسمت شود، امام علی علیهالسلام با این درخواست مخالفت کرد. ابتدا بر کشتگان ناکثان نماز خواند. سپس دستور داد همهی اموال مردم را به خودشان برگردانند به جز اسلحهای که در آنها علامت حکومت باشد. بدین ترتیب برای مردم یک حکم فقهی جدید بیان کرد و آن این که از مال مسلمان مرده و مقتول، جز به وارثان قانونی آنها چیزی به دیگر مسلمانان نمیرسد. «لایحلُّ لِمُسلمٍ من المسلم المتوفّی شیء».8
سپس برای توجیه غلام و کنیز نبودن اسیران به یارانش فرمود: اَیُّکُمْ یَأْخُذُ اُمَّ الْمُؤْمِنینَ فی سَهْمِه؟ اگر قرار باشد زنان آنها کنیز باشند، امالمؤمنین عایشه سهم چه کسی خواهد بود؟ یعنی آیا ممکن است مسلمانی، زن پیغمبر خود را هرچند فتنهگر باشد، به عنوان کنیزی ببرد؟ دیگر زنان نیز، همسران برادران ایمانی ما هستند و نباید برده محسوب شوند.
بنابرنقل ابن قتیبه، در این هنگام مردی به پا خاست و گفت: ای امیرمؤمنان! چگونه اموال (جنگی) آنان بر ما حلال است و زنان و فرزندانشان برای ما جایز نیست؟ امام فرمود: (به هر حال) بر شما حلال نیست و چون سخن در این باره زیاد شد، حضرت فرمود: قرعه بیاندازید، با تیرهایتان قرعه بیاندازید. سپس فرمود: کدامیک از شما مادرتان عایشه را با سهم خود میبرد؟ گفتند: به خدا پناه میبریم و از او آمرزش میطلبیم. حضرت گفت: من نیز از خدا آمرزش میطلبم».9
5 ـ عفو مروان حکم
امیرمؤمنان پس از پیروزی بر اصحاب جمل، متعرض مسبّبان واقعی جنگ مانند مروان حکم و عبدالله بن زبیر نیز نشد. مروان به خانوادهای از قبیله «نمره» پناهنده شد و امام حسن و امام حسین علیهالسلام آن گونه که از سخنان علی علیهالسلام در نهجالبلاغه استفاده میشود، برای او از علی علیهالسلام امان گرفتند. امام، او را آزاد گذاشت. وقتی فرزندان امام علیهالسلام به او یادآور شدند که مروان بیعت خواهد کرد، امام فرمود:
اَوَلَم یُبایعنی بعدَ قتَل عثمانَ؟ لاحاجَهَ لی فی بیعته، إِنَّها کَفٌّ یهودیَّهٌ لَوبا یَعَنی بِکَفِّهِ لَغَدرَ بِسُبَّـتِه. أما اِنَّ لَهُ اِمْرَهً کَلَعْقَهِ الکَلبِ أَنْفَه، و هواَبوُالاَکْبُشِ الأَرْبَعَهِ و سَتَلْقی الأُمَّهُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِه یَوْما أَحْمَرَ.10
مگر او پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست؛ که بیعت شکن است و غدّار، با دستی چون دست جهود (یهودیان) مکار، اگر آشکارا با دست خود بیعت کند، رو گرداند و در نها ن با ریشخند آن را بشکند. همانا وی بر مردم حکومت کند اما کوتاه، چندان که سگ بینی خود را لیسد. او پدر چهار فرمان رواست، و زودا که امّت از او و فرزندان او روزی سرخ ـ خونین ـ ببینند.11
مروان حکم فرزند حکم بن ابی العاص است که رفتار و حرکات پیامبر را مسخره میکرد و حضرت، او و فرزندانش را به طایف تبعید کرد. ابوبکر و عمر هم جرأت بازگرداندن او را نداشتند، تا این که عثمان خلیفه شد و حکم را که عمویش بود به مدینه آورد و مروان را کاتب خود قرار داد. هم او بود که با خودخواهیها و استبداد، زمینهی قتل عثمان به دست شورشیان را فراهم کرد. وی دشمنی عمیقی با علی علیهالسلامو فرزندان او داشت و امام علیهالسلام به حیلهگری و نفاق او تصریح میکند. با این وجود، تسامح اخلاقی و اسلامی امام، شامل حال او نیز شد. علی علیهالسلام او را عفو کرد و هیچ گونه تضییقی برایش قایل نشد (نه حبس، نه تبعید).
این خطبه از اخبار غیبی امیرمؤمنان است که به حکومت آیندهی مروان اشاره دارد. وی 9 ماه خلیفه بود و پس از وی عبدالملک مروان و سه فرزندش سلیمان بن عبدالملک و یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک به خلافت رسیدند.12
آگاهی امام از فجایعی که به دست او و فرزندانش بر سر مسلمانان خواهد آمد، سبب نشد که وی از سماحت و عفو امام محروم شود.
6 ـ عفو عبدالله بن زبیر
عبدالله بن زبیر نیز از عوامل مؤثر در برپایی جنگ جمل است. وی، کسی است که به خانهی عایشه ـ خالهی خود ـ در مکه رفت و پس از گفت و گوی بسیار، او را برای خروج همراه طلحه و زبیر آماده ساخت. او همچنین در شرکت پدرش زبیر در جنگ با علی علیهالسلام نقش کلیدی داشت؛ زیرا پیش از آغاز جنگ، امیرالمؤمنین علیهالسلام با زبیر از طریق نامههای ارسالی خود به بصره که صعصعه بن صوحان آنها را میبرد، گفت و گو کرده بود، عبدالله، همیشه پدرش را به پایمردی و نترسیدن تشویق میکرد. هنگامی که امام علی علیهالسلام، از قتل زبیر به دست عمروبن جرموح با خبر شد و سر بریدهی او را به همراه شمشیرش به آن حضرت دادند، فرمود:
زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما اهلبیت بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.13
نقش عبدالله بن زبیر در تحریک پدر
امیرمؤمنان علیهالسلام پیش از آغاز جنگ در میدان نبرد زبیر را به مذاکره طلبید و آن دو آن قدر به هم نزدیک شدند که گردنهای مرکب آن دو به هم رسید. سپس امام علیهالسلام او را به یاد حدیثی از پیامبر انداخت که فرموده بود: «ای زبیر! تو با علی خواهی جنگید و در آن حال، بر او ستمکار خواهی بود». در نتیجه زبیر مردّد شد و به سوی لشکریانش بازگشت، هنگامی که عبدالله دگرگونی رأی پدر را مشاهده کرد، جلو رفت و گفت: پدر! چهرهات دگرگون شده و با چهرهای بازگشتی که گاه رفتن چنین نبود؟! زبیر گفت: علی مرا به یاد حدیثی انداخت که روزگار آن را از یادم برده بود. از این پس من با او نخواهم جنگید و بازخواهم گشت و امروز از شما جدا خواهم شد.
عبدالله که از این جریان سخت ناراحت شده بود و میخواست به هر قیمتی پدر را از رفتن باز دارد، گفت: ولی من فکر میکنم تو از شمشیرهای فرزندان عبدالمطلب ترسیدهای! زبیر گفت: وای بر تو! آیا مرا به جنگ با علی تحریک میکنی؟ بدان که من سوگند خوردهام که با او جنگ نکنم. عبدالله گفت: کفّارهی قسم خود را بده و بایست، تا زنان قریش نگویند که ترسیدی! زبیر که تحریک شده بود گفت: غلام من «مکحول» به عنوان کفارهی قسم آزاد است! سپس نیزهی خود را به حرکت درآورد و به میمنهی لشکر علی علیهالسلام حمله کرد. علی علیهالسلام به فراست، حال او را دریافت و فرمود: زبیر از روی اجبار این کار را میکند، او را تحریک کردهاند، راه را بر او باز کنید… بعد از چند بار حمله، زبیر به نزد عبدالله فرزندش بازگشت و گفت: آیا آدم ترسو این کار را میکند؟ عبدالله گفت: دین خود را ادا کردی و دیگر راه عذری به جای نگذاردی!14
آری، عبدالله بن زبیر چنین سابقهی تاریکی در جنگ جمل دارد و علی علیهالسلام نیز به نقش شیطانی او در تحکیم جنایت ناکثان آگاه است. با این وجود، وی را که پس از پایان جنگ به خانهی یکی از «ازدیان» پناه برده بود. سپس با وساطت محمد بن ابی بکر به خانهی محل حفاظت عایشه در بصره (خانهی عبدالله بن خلف خزاعی) منتقل شده بود، مورد عفو و بخشش قرار داد.15
7 ـ عفو سعید بن عاص و فرزندان عثمان
از دیگر کسانی که آتشافروز جنگ جمل بودند و علی علیهالسلام آنان را مورد عفو و بزرگواری خود قرار داد، سعید بن عاص و فرزندان عثمان بودند.
8 ـ عفو مردم بصره
پس از شکست سپاه بصره در جنگ جمل و کشته شدن طلحه و فرزندش محمد و به هلاکت رسیدن زبیر و سقوط هودج عایشه، امام علی علیهالسلام وارد بصره شد و در منطقهی مرکزی شهر، مردم را به دلیل پیمانشکنی و سست عنصری سرزنش کرد و فرمود:
شما سپاهیان آن زن و پیروان آن شتر بودید. چون صدا کرد، او را پاسخ گفتید و وقتی پی شد، فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما غدر (نیرنگ) و دین شما نفاق و آب شما شور است و آن کس که در شهر شما اقامت گزیند، در دام گناهانتان گرفتار آید و آن کس که از شما دوری گزیند، رحمت حق را دریابد. گویا میبینم که عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود میآید و به گمانم همگی غرق شدهاید و تنها قلهی مسجدتان، همچون سینهی کشتی، بر روی آب نمایان است.16
سپس فرمود: اکنون ای اهل بصره، دربارهی من چه گمان دارید؟ در این هنگام مردی برخاست و گفت: جز خیر و نیکی دربارهی تو نسبت به خود، گمان نمیبریم. اگر ما را مجازات کنی جا دارد؛ زیرا ما گناهکاریم و اگر ما را ببخشی، عفو برای خدا محبوبتر است. امام علی علیهالسلام فرمود:
همه را عفو کردم. از فتنهجویی دوری گزینید. شما نخستین کسانی هستید که بیعت را شکستید و عصای امت را دو نیم کردید. از گناه بازگردید و خالصانه توبه کنید.17
بنابر نقل مسعودی در مروج الذهب، علی علیهالسلام خطاب به همهی مخالفان اعلام کرد:
هرکس اسلحهی خود را بر زمین بگذارد، در امان است و هرکس به خانهی خود رود در امان است».18
طلحه و زبیر هنگام جنگ به مردم بصره اعلام کرده بودند: «اگر علی علیهالسلام پیروز شود، همه را خواهد کشت و تمام حرمتها را خواهد شکست. او بچهها را میکشد و زنها را اسیر میکند. پس برای حمایت از حریم خود بجنگید و مرگ را بر رسوایی ترجیح دهید». آن دو با این دروغ وحشتناک مردم را بر ضد حضرت شوراندند، ولی امام علیهالسلام پس از پیروزی، بر خلاف شایعههای مسموم طلحه و زبیر، همه را بخشید.
کلبی میگوید: از ابوصالح پرسیدم: چگونه علی علیهالسلام از اهل بصره صرفنظر کرد؟ در پاسخم گفت: همان گونه که پیغمبر با اهل مکه رفتار کرد؛ زیرا دوست داشت آنان هدایت شوند.19
آری، از شخصیتی چون علی که بر اساس روایات منقول از رسول خدا، حلیمترین مردم روی زمین بود،20 رفتاری جز این شایسته نیست و این، نشان دیگری از صبر و عفو و گذشت و در یک کلمه «تسامح اخلاقی» اوست.
9ـ گفتار نیکوی علی دربارهی کشتگان جمل
از سرداری که بر دشمنان خود پیروز میشود و با سینهای پر از کینه و حسّ انتقامجویی، بر کشتهی دشمن خویش حاضر میگردد، چه انتظاری داریم؟ انتظار مدح و ستایش و بیان فضایل آنان یا انتظار دشنام و شماتت و عیبجویی و تحقیر و سرزنش؟!
علی علیهالسلام، با دشمن دنیاطلب، هواپرست و جاهل خویش، به بزرگی و کرامت برخورد میکند. او آن گاه که بر بالین کشتهگان جمل حاضر شد، به بیان فضایل آنان زبان گشود.
بر بالین عبدالله بن خلف
هنگامی که علی علیهالسلام بر جسد «عبدالله بن خلف خزاعی» گذر کرد، دید لباسی زیبا بر تن دارد. مردم گفتند: «او رییس پیمان شکنان بود!» امام علیهالسلام به جای آنکه بر طعن آنان بیافزاید، فرمود: «چنین نبود، بلکه او انسانی شریف و بلند طبع بود».21
این سخن دربارهی مردی است که به گفتهی سید محسن امین، در روز نبرد به صراحت کینهی خود را نسبت به علی علیهالسلام ابراز کرده و او را به مبارزه طلبیده بود. او مینویسد:
عبدالله بن خلف خزاعی، رییس بصره و توانگرترین آنان در مال و زمین، از سپاه عایشه بیرون آمد و همآورد طلبید. وی درخواست کرد کس دیگری جز علی علیهالسلام برای جنگ با او قدم ننهد و این رجز را خواند:
ای ابوتراب! به آرامی به نزدیک من بیا که من
چون شیری به تو نزدیک شدهام در سینهام نسبت به تو کینه دارم
علی علیهالسلام به سوی او آمد و به او امان نداد تا ضربهای وارد کند و مغز او را از هم شکافت.22
باری، کینهی عبدالله خلف نسبت به علی که خود، آن را اعلام کرده بود و جدال شخصی او با علی، سبب نشد که آن حضرت، او را تحقیر کند و دشنام دهد یا نقایص وی را بر شمرد. آری، این، شیوهی جوانمردان است.
بر بالین معبد بن مقداد
سپس علی علیهالسلام بر کشتهی معبد بن مقداد گذر کرد و گفت: «خدا پدر این مرد را بیامرزد که اگر زنده بود، تدبیرش بهتر از تدبیر این مرد بود». عمار بن یاسر عرض کرد: «سپاس خدای را که این مرد را نابود کرد و صورت او را بر خاک مالید. ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند ما از کسی که از حق روی گرداند، ترسی نداریم چه پدر باشد چه پسر». امیر مؤمنان باز هم حرمت مقتول را نگه داشت و زبان به شماتت او نگشود، بلکه خطاب به عمار فرمود: «خداوند تو را بیامرزد و به تو اجر نیکو دهد».23
بر بالین کعب بن سور
کعب بن سور، قاضی بصره و قاری قرآن بود که در میان قبیلهاش نفوذ فراوانی داشت. طلحه و زبیر هرچه کردند نتوانستند او را با خود همراه کنند تا آن که عایشه را به ملاقات حضوری او فرستادند. وی پس از شنیدن سخنان عایشه، برای حضور در سپاه جمل اعلان موافقت کرد. او کسی بود که افسار شتر عایشه را در میدان جنگ در دست داشت و قرآنی به سینه خود آویزان کرده بود و مردم را به یاری عایشه فرا میخواند.
هنگامی که امیرمؤمنان علی علیهالسلام از میان کشتگان جمل میگذشت، چشمش بر جسد قاضی بصره افتاد که همان قرآن را بر گردن داشت. دستور داد قرآن را از گردن وی باز کنند و به مکان پاکی انتقال دهند. سپس فرمود: «کعب را بنشانید». او را نشاندند. امیرمؤمنان علی علیهالسلام همان سخنی را به وی گفت که رسول خدا به کشتگان بدر فرموده بود: «ای کعب! آنچه را خدای من به من وعده کرده بود، درست و استوار یافتم، آیا تو هم آنچه را پروردگارت وعده کرده بود، درست و استوار یافتی؟»24
سپس دستور داد او را بخوابانند.
بر بالین عبدالرحمنِ بن عِتاب بنِ اُسَید
مسعودی مینویسد: «علی علیهالسلام بر بالین عبدالرحمن بن عِتاب بنِ اُسَید که پسر ابوالعاص و او پسر امیّه میباشد، حاضر شد، در حالی که میان کشتگان افتاده بود فرمود:
«آه و اندوه بر تو ای دلیر قریش! شجاعان بنی عبد مناف را کشتی و مرا تیره روز و آشفته حال کردی».25
مالک اشتر که خود، عبدالرحمن را کشته بود گفت: «ای امیرمؤمنان! سخت غم آنان میخوری در حالی که آنان سرنوشت خویش را برای تو میخواستند!» حضرت فرمود: «زنانی، من و آنها را آوردهاند که تو را نیاوردهاند!».
با این جمله علی علیهالسلام چه نکتهای را به اشتر گوشزد میکند؟ به نظر میرسد او میخواهد بر ارتباط قبیلگی خود با عبدالرحمن که او نیز از قریش است تأکید کند و همان را مایه احترام خویش بر کشتهی عبدالرحمن بداند. آری، علی علیهالسلام از هر دستمایهای برای ابراز محبت و افسوس خود به کشتهگان جمل سود میبَرَد، به جای آن که به فکر مرهم نهادن بر دل پردرد خویش باشد.
خودداری امام علی علیهالسلام از آغاز کردن جنگ
امام علی علیهالسلام با همهی صلابت و قاطعیتی که در پاسداری از حق و حدود الهی و اجرای احکام خداوند داشت و با
همه رشادتهایی که در جنگ با دشمنان خدا از خود بروز میداد، هیچگاه آغازگر جنگ نبود. او نمیخواست خون مسلمانان و حتی کافران به ناحق بر زمین بریزد. از این رو، با ارسال نامه به مخالفان و حتی ملاقات حضوری میکوشید آنان را متقاعد سازد و به راه آورد.
این ویژگی امام علی علیهالسلام، پاسخ خوبی است به کسانی که آن حضرت را اهل خشونت و شمشیر و خونریزی میدانند و از انتساب «تساهل» به ایشان که به معنی رأفت و رحمت و آزادی مخالفان تا قبل از اقدام عملی علیه جامعهی اسلامی است، بیم دارند. باری، امام را میتوان به دلیل همین خویشتنداریها، اهل تسامح اخلاقی و سیاسی دانست؛ زیرا دست به شمشیر نمیبرد مگر هنگامی که مخالفانش دست به شمشیر بردند و خون مسلمانان را بر زمین ریختند.
10 ـ صلح جویی امام در جنگ جمل
در ماجرای جنگ جمل، همین رفتار را از امام علی علیهالسلام مشاهده میکنیم. امام علی علیهالسلام دوبار توسط صعصعه بن صوحان و عبدالله بن عباس، برای بصریان نامه فرستاد که مؤثر واقع نشده پیش از آغاز جنگ نیز برای بار سوم، قرآنی به دست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رود و آنان را به قرآن دعوت کند.26
یک بار نیز زبیر را در میدان به مذاکره فرا خواند و توانست او را تا حدودی نسبت به ادامه جنگ مردّد سازد.27
آغاز حمله از سوی سپاه جمل
با وجود خیرخواهی علی علیهالسلام و فرستادن قرآن برای حکمیت، لشکر بصره قانع نشد و تشنگی خود را برای آغاز نبرد با قتل نوجوان داوطلب، اثبات کرد. بنابر نقل طبری در این جا بود که علی علیهالسلام به سپاه خود فرمود: «اکنون بر شما نبرد، سزاوار است».28 البته شیخ مفید آغاز درگیری را این گونه توصیف میکند:
«در حالی که امام علی علیهالسلام سرگرم بیان فرمانهای جنگی به سپاهیان خود بود، ناگهان رگبار تیر دشمن، لشکرگاه امام را فرا گرفت که بر اثر آن، چند تن از یاران امام به شهادت رسیدند. از جمله، تیری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او را کشت. عبدالله نعش فرزند خود را نزد امام آورد و گفت: «آیا باز هم باید صبر و بردباری از خود نشان دهیم تا دشمن ما را یکی پس از دیگری بکشد؟! به خدا سوگند اگر هدف اتمام حجت باشد، تو حجت را بر آنان تمام کردی!».
سخنان عبدالله سبب شد که امام آمادهی نبرد شود. از این رو، زره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را پوشید و استر او را که به همراه داشت، سوار شد و در برابر صفوف یاران ایستاد. پرچم را به دست فرزندش، محمد حنفیه داد و فرمان پیشروی صادر کرد29 و به او فرمود:
اگر کوهها از جای خود کنده شوند، تو بر جای خود استوار باش. دندانها را بر هم بفشار. کاسهی سرت را به خدا عاریت ده. گامهای خود را بر زمین میخکوب کن. پیوسته به آخر لشکر بنگر (تا بدانجا پیشروی کنی) چشم خود را بپوش و بدان که پیروزی از جانب خدای سبحان است.30
دستور تعقیب نکردن فراریان و مجروحان
پس از آن همه خویشتنداری علی علیهالسلام، وقتی تیرباران سپاه بصره آغاز شد، حضرت اجازهی نبرد داد، اما در این فرمان نیز، روح رأفت و رحمت موج میزند. امام علی علیهالسلام فرمود:
وقتی سپاه جمل را شکست دادید، مجروحان را نکشید، اسیران را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، عورت کسی را رو نکنید، کشتهای را گوش و بینی نبرید، مال کسی را نبرید، مگر آنچه در میدان جنگ گذاردهاند.31
فرمان عفو عمومی
در پایان جنگ نیز، پس از کشته شدن محافظان شتر عایشه و سقوط هودج او که با خونریزی فراوان و هلاکت دست کم چهل تن از محافظان جمل میسر شد، علی علیهالسلام به منادی خود دستور داد تا فریاد زند:
فراریان را تعقیب نکنید، بر مجروحان حمله نبرید، به خانهها قدم ننهید. هیچ سلاح و لباس و کالایی برندارید. هرکس سلاح خود را بر زمین افکند، امان یافته و هرکه در خانهاش را ببندد، در امان است.32
اگر علی علیهالسلام مردی قدرت طلب و کینهتوز بود، نباید چنین فرمان انسانی را صادر میکرد. باید اجازه میداد افراد بیشتری از سپاه دشمن کشته شوند تا قدرت خود را هرچه بیشتر به رخ اهل بصره بکشد، ولی او جنگ را برای تربیت مردم و اصلاح امور آنان میخواست، همان گونه که قدرت را برای اقامهی عدل و داد. «آری، این است علی علیهالسلام، این است مهر علی بر دشمن این است رحمت علی بر بشر در میدان جنگ. آیا در تاریخ بشر کسی دیده است که حکومتی با یاغیان و طاغیان، چنین کند؟».33
11 ـ کوشش برای جلوگیری از خونریزی در صفین
علی علیهالسلام، پس از انتخاب به خلافت مسلمانان، خلیفهی مشروع و مقبول جامعه بود و حق داشت بر اساس صلاحدید خود، استانداران و کارگزاران مناطق گوناگون را عزل و نصب کند. یکی از این استانداران، معاویه بود که در زمان خلافت عمر و عثمان، والی شام بود. امام علی علیهالسلام هیچ گونه شایستگی برای ادامهی قدرت او نمیدید؛ زیرا از پرهیزکاری بهرهای نداشت و بسان پادشاهان رفتار میکرد و در دمشق برای خود قصرها و بناهای باشکوه ساخته بود.
علی علیهالسلام با وجود توصیهی مغیره بن شعبه و ابن عباس مبنی بر تعویض نکردن حاکم شام و باقی نگه داشتن معاویه بر قدرت، تصمیم به عزل او گرفت. مغیره میگفت: اگر همهی کارگزاران را تعویض میکنی، دست کم به معاویه کاری نداشته باش؛ زیرا او در سرزمین شام ریشه پیدا کرده و مردم، سخن او را میشنوند. از سوی دیگر، بر اثبات او دلیل داری؛ زیرا عمر او را بر تمامی شام ولایت داد و میتوانی به عمل عمر استناد کنی. امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
لاوَاللّهِ، لاأَسْتَعْمِلُ مُعاوِیَهَ یَوْمَینِ اَبَدا
نه، به خدا سوگند! حتی دو روز نیز او را بر سر کار نگه نمیدارم!34
هنگامی که ابن عباس از گفت و گوی مغیره با آن حضرت آگاه شد، پیشنهاد او را تأیید کرد و گفت: من نیز همین راه را به تو پیشنهاد میکنم که معاویه را بر سر کار ثابت بداری. آن گاه که با تو بیعت کرد، بر عهدهی من بگذار که او را از جای خود بردارم. امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
لا، وَاللّهِ لااُعْطِیهِ اِلاّالسَّیفَ
نه، به خدا سوگند! جز شمشیر به او پیشنهاد نخواهم کرد.35
حضرت علی علیهالسلام خود را در جایگاه خلافت، امین مردم میدانست و خدا را ناظر و گواه بر کار خویش میدید. از این رو، اعطای مسند قدرت را به فاسدان و قدرتطلبان که در پی خدمت به خلق و تحکیم دین نبودند و به اصطلاح «درد دین» نداشتند، بر خلاف عهد خود با مردم و ایمان خود به خدا میدانست. بنابراین در پاسخ پیشنهاد مغیره فرمود:
وَاللّهِ لااُداهِنُ فی دِینی و لا اُعْطی الرِّیاءَ فی أَمْری
به خدا سوگند! در کار دین، کوتاه نمیآیم و در امر زمامداری، به ریاکاری دست نمیزنم.36
همهی این موضعگیریها، «قاطعیت» و «قانون مداری» علی علیهالسلام را نشان میدهد که در چهارچوب «سیاست دینی» و در مقابل «سیاست دنیایی» قرار میگیرد. هدف او به جای «حفظ قدرت» برای ادامهی حکومت، حفظ حقیقت و ارزشها بود.
با وجود پافشاری امام علی علیهالسلام بر خلع معاویه از امارت شام، برای جلوگیری از خونریزی و برپایی جنگ تلاش گستردهای به کار برد و تا آخرین لحظه کوشید معاویه را به واگذار کردن قدرت و بیعت با خلیفهی مشروع مسلمانان متقاعد کند.
امام علی علیهالسلام میکوشید با ارسال نامه و اعزام نماینده به شام، هرگونه شبهه را از ذهن معاویه و هوادارانش بزداید و عذری برای مخالفت باقی نگذارد. علی علیهالسلام، شمشیر را نه اولین راه حل، بلکه آخرین چاره میدانست. نامههای آن حضرت به معاویه یا پاسخ او به نامههای رسیده از معاویه، 17 نامه از مجموع 79 نامهی موجود در نهجالبلاغه را در بر میگیرد که بعضی از آنها، فرازهای برجسته از نامهای مفصّلتر است که میتوان صورت کامل آنها را در کتابهای تاریخ که قدمتی بیشتر از نهجالبلاغه دارند، مشاهده کرد.37
12 ـ صلح جویی امام علیهالسلام در جنگ نهروان
پس از نیرنگ معاویه در بر سر نیزه کردن قرآن و تردید سپاه عراق در ادامهی جنگ، علی علیهالسلام تحت فشار یاران خود، آتشبس را پذیرفت و به حکمیّت نمایندهی عراق و شام بر اساس قرآن تن داد. بنابراین در هفدهم صفر سال 37 هجری پیمان نامهای میان علی علیهالسلام و معاویه تنظیم شد که بر اساس مفاد 8 مادهای آن، عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری) از سوی علی علیهالسلام و عمروبن عاص از جانب معاویه، تا پایان رمضان سال 37 (بیش از هفت ماه) فرصت داشتند در نقطهای میان عراق و شام (دومه الجندل) به مشورت بنشینند و بر اساس قرآن در کار امّت داوری کنند.
هنگامی که اشعص بن قیس مفاد پیمان نامه را برای سپاه عراق میخواند، گروهی از طوایف عراقی مانند «عتره»، و «بنی راسب»، «بنی تمیم» با دادن شعار «لاحکم الاّ للّه» با آن مخالفت کردند و از تصمیم پیشین خود مبنی بر پذیرش داوری قرآن پشیمان شدند. آنان از علی علیهالسلام نیز خواستند که آنرا نادیده بگیرد و به جنگ ادامه دهد و از گناهی که با پذیرش حکمیت مرتکب شده بود، توبه کند وگرنه کافر خواهد بود.
این گروه که در تاریخ به «خوارج» شهرت یافتند، دست به شمشیر برده و دوستان علی علیهالسلام را که به کفر آن حضرت معتقد نبودند، میکشتند و امنیت جامعه را سلب کرده بودند.38
امام علی علیهالسلام از هر فرصتی برای زدودن شبهه از ذهن و دل آنان، بهره گرفت که آنها را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد: پیش از خروج از صفین، پیش از ورود به نهروان، پس از ورود به نهروان (و در میدان جنگ) بررسی تاریخی این سه مرحله، حکایت از حس بشر دوستی و پرهیز از خونریزی آن حضرت دارد.39
13 ـ خوشرفتاری با ابن ملجم و پیشنهاد عفو یا قصاص منصفانهی او
یکی از بزرگترین فرازهای اخلاقی زندگی آموزندهی امام علی علیهالسلام، رفتار بزرگوارانه و جوانمردانهی او با قاتل کینهتوز و ناجوانمرد خویش؛ ابن ملجم است. علی علیهالسلام در گذشته به ابن ملجم محبتها کرده و با وجود آگاهی از نیّت پلیدش او را آزاد گذارده بود و اینک فرق مبارکاش به شمشیر کین او شکافته شده بود. با این حال، از لطف و نوازش در حق قاتل خودداری نکرد.
پس از آن که ابن ملجم در مسجد کوفه، شمشیر زهرآگین خود را بر فرق مبارک علی علیهالسلام وارد کرد، امام فریاد زد: «او را بگیرید و نگذارید فرار کند».40 مردم در پی او دویدند و سرانجام، قثم بن عباس پیش تاخت و او را بغل کرد و به زمین کوبید و دست بسته او را به خانهی علی علیهالسلام آورد.
بنابر گزارش طبری، آن حضرت به ابن ملجم فرمود: «ای دشمن خدا! مگر با تو نیکی نکرده بودم؟». گفت: «چرا». حضرت فرمود: «پس چرا چنین کردی؟» گفت: «شمشیرم را چهل صبحگاه تیز کردم و از خدا خواستم که بدترین مخلوق خویش را با آن بکشد!» حضرت فرمود: خودت با آن کشته میشوی که بدترین مخلوق خدایی!».41
با وجود آن که ابن ملجم از کردهی خود پشیمان نبود و پس از دستگیری، هنوز هم با جسارت هرچه تمامتر، علی علیهالسلام را در حضور خودش، بدترین مخلوق خدا میخواند، امام علیهالسلام به او توهین نمیکند، او را مورد ضرب و جرح قرار نمیدهد، و گرسنه نگاه نمیدارد. در عوض، به اطرافیان خود دربارهی خوراک و رفاه او سفارش میکند.
یعقوبی تاریخ نگار اهل سنت سفارش امیرمؤمنان را چنین گزارش میکند: قثم بن عباس، ابن ملجم را دستگیر کرد و او را نزد علی علیهالسلام آورد. حضرت فرمود: آیا تو ابن ملجم هستی؟ گفت: بلی. فرمود: فرزندم حسن، مواظب دشمنت باش، شکمش را سیر کن و بندش را محکم نمای. اگر من بدرود حیات گفتم، او را به من ملحق کن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج کنم و اگر زنده ماندم یا او را میبخشم یا قصاص میکنم».42
علامه مجلسی، سفارش امام نسبت به قاتل خود را با تفصیل بیشتری نقل میکند:
امام چون به هوش آمد، چشمهایش را گشود و این جمله را بر زبان آورد، ای ملایکهی پرودگارم! با من مدارا کنید… سپس نگاهش به ابن ملجم افتاد که دستهایش را بسته بودند و شمشیرش به گردنش آویزان بود. امام با صدایی ضعیف و لرزان و با مهربانی و لطف فرمود: «ای ابن ملجم! به کاری بزرگ دست زدی و جنایتی هولناک مرتکب شدی، آیا برای تو بد امامی بودم که این گونه مرا پاداش دادی؟ آیا به تو احسان نکردم و بر حقوقت نیافزودم؟ آیا دربارهی تو به من گزارش نمیدادند که چنین و چنان است و من تو را آزاد میگذاشتم… به امید آنکه از راه ضلالت باز گردی و از گمراهی رو بگردانی؟ سپس امام رو به فرزندش حسن کرد و فرمود: پسرم! با اسیر خود مدارا کن.
و دربارهی او رحمت و مهربانی پیش گیر، نمیبینی که چشمهای او از ترس چگونه گردش میکند و دلش چگونه مضطرب است!
امام حسن علیهالسلام عرض کرد: این ملعون، به شما ضربت زده و دل ما را به درد آورده است، حال امر میکنی با او مدارا کنم؟ فرمود: آری پسرم! ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. به حقی که به گردن تو دارم، از آنچه خود میخوری، به او بخوران و از آن چه میآشامی، به او بیاشام، او را به غل و زنجیر مکش و دستهایش را نبند…».43
آیا نمیتوان در مقابل این رفتار، رفتار دیگری را مجسم کرد که با استدلال بر جهنمی بودن ابن ملجم و خروج او از طریق هدایت، وی را مستحق هرگونه توهین و شکنجه بداند؟ چرا امام علی علیهالسلام با وجود تصریح بر «نهایت شقاوت ابنملجم» با او چنین برخورد میکند؟ استاد شهریار در غزل معروف خود چه زیبا به این فراز اشاره میکند:
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را
که به ما سوی فکندی همه سایهی هما را…
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا44
فرستادن کاسهی شیر
امام علیهالسلام، خود نخستین کسی بود که به سفارش خویش دربارهی قاتلِ زندانی عمل کرد. هنگامی که به دستور پزشک مقداری شیر برای آن حضرت آوردند تا بیآشامد، مقداری از شیر را نوشید و بقیه را برای ابن مُلْجَم فرستاد. این در حالی بود که بنا بر گزارش علامه مجلسی، از شدّت جراحت و تأثیر سمّ در بدن آن حضرت، گاهی امام به هوش میآمد و سپس مدتی طولانی به حال اغما فرو میرفت. با این وجود دوباره رو به امام حسن علیهالسلام کرد و فرمود:
فرزندم! تو را به حقی که بر تو دارم سوگند میدهم که در خوراک و نوشیدنی بر ابنملجم نیکویی کنید و با او تا زمان مرگ من مهربانی داشته باشید. از آنچه میخوری به او بخوران و از آنچه مینوشی در اختیار او بگذار…45
و شاعر، این بزرگی و کرامت را چنین به نظم کشیده:
چون نظر بر کاسهی شیر او فکند
شیر حق آن شهریار اَرْجمند
یاد کرد از قاتل مأیوس خویش
گفت پس با دختر مأنوس خویش
بَر به نزدِ قاتل من، شیر را
نزد رو بَه بَرْ غذای شیر را!46
و شهریار در شعر زیبای خود با عنوان «شب و علی» این چنین، کار بزرگ امیر مؤمنان را به سلک نظم آورده است:
علی آن شیر خدا شاه عرب
اُلْفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرّ اللّه است…
ماهِ محرابِ عبودیّت حقّ
سر به محرابِ عبادت مُنْشَقْ
میزند پس لبِ او کاسهی شیر
میکند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر! ای دشمن دوست!
در جهانی همه شور و همه شرّ
ها علیٌّ بشرٌ کیف بَشَرْ47
پیشنهاد عفو یا قصاص منصفانه و پرهیز از خونریزی
امام علی علیهالسلام که همیشه به هدایت و سعادت مردمان میاندیشید، در واپسین لحظاتِ زندگی با نفسهایی که به شماره افتاده و چشمانی که فروغ خود را از دست داده بود، به سرنوشتِ قاتلِ نگونبخت میاندیشد و به کینهای که از خوارج، در دل خویشاوندان و اطرافیان و اصحابش بر جای مانده است. بنابراین، در وصایای مکرّر خود، پیوسته به «پرهیز از خشونت و خودداری از به راه انداختن حمّام خون» به بهانهی قتل امیرالمؤمنین سفارش میکرد. دربارهی ابن ملجم نیز ضمن پیشنهاد عفو او به امام حسن علیهالسلام، تنها «قصاص منصفانه» و «مشروع» را مجاز میدانست: «یک ضربت در برابر یک ضربت و نه بیشتر!» همان چیزی که در فقه و شریعت اسلامی بر آن تأکید شده است48
سفارش به عفو
امام علیهالسلام در نامهی 23 و 47 نهج البلاغه به این موضوع اشاره دارد. ایشان در نامهی 23 میفرماید:
وَصِیَّتی لَکُمْ أَلاّ تُشْرکوا باللّهِ شَیئا، و مُحَمَّدٌ فَلا تُضَیِّعُوا سُنَّته، أَقیمُوا هَذیْن العَموُدَیْنِ و أوقِدُوا هذینِ المِصباحَیْن، و خَلاکُمْ ذمٌّ، أَنَا بالأَمْسِ صاحبُکُم، و الیومَ عِبْرَهٌ لکم و غَدَا مُفارِقُکُم، إنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمی، و إنْ أَفْنَ فالْفَناءُ میعادی، و إِنْ أَعْفُ فالْعَفْوُ لی قُرْبَهٌ، و هُوَ لَکُمْ حسنهٌ، فَاعْفُوا «ألا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِر اللّهُ لکُم».
سفارش من به شما این است که هیچ چیزی را برای خدا شریک قرار ندهید و سنّت محمد صلیاللهعلیهوآله را تباه نسازید. این دو ستون محکم دین را برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگاهدارید، تا سرزنش نشوید.
من دیروز یار شما بودم و امروز مایهی عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد. اگر مَن از این ضربت جانکاه جان سالم به در بَرَم، خود ولیّ خون خویشتنم، و اگر رخت از این دنیا بر بندم، مرگ وعدهگاهِ من است (و برایم ناخوشایند نیست) و اگر قاتلم را عفو کنم، عفو وسیلهی تقرّب من به خدا و مایهی ثوابِ شماست. پس (قاتلِ مرا) عفو کنید: «آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند؟49 50
امام در این وصیت، به صورت غیرصریح، تصمیم خود را بر عفو قاتل در صورت زنده ماندن، اعلام میکند و میگوید: در صورت زنده ماندن، خود اختیار خون خود را دارم! کنایه از اینکه افکار عمومی و خشمِ اطرافیان از خوارج و ابن ملجم، نمیتواند مرا به در پیش گرفتن موضعِ خشونتبار وا دارد واگر بخواهم، عفو میکنم و به دیگران کاری ندارم. نشانهی این تصمیم امام، در پیشنهاد آن حضرت به خانوادهی خویش است که میفرماید: حتی اگر جان دادم، چندان غمگین نباشید؛ زیرا من با مرگ آشنایم و با آن، انس دارم. بنابراین، باز هم از سر رحمت و کرامت، قاتل را عفو کنید تا شایستهی بخشایش خداوند باشید.
نهی از خشونت غیرقانونی
در نامهی 47 که دربردارندهی سخنان امام علی علیهالسلام در واپسین لحظههای حیات اوست، با سفارش به پرهیزکاری، ترکِ دنیاطلبی، پیکار با ستمکار و یاری ستمدیده، تلاش در آشتی دادن میان مردم، رسیدگی به حال یتیمان، رعایت حال همسایگان، توجه به قرآن، نماز، جهاد و امر به معروف، میفرماید:
یا بنی عبدِ المُطَّلِب لا أَلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَ المُسلِمینَ خَوضا، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمیرُالمُؤمِنین، قُتِلَ اَمیرُالمؤمِنینَ، ألا لا یُقْتَلَنَّ بی إلّا قاتِلی! اُنْظُروا، إِذا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِه هذِهِ فَاضْرِبُوُه ضَرْبهً بضربهٍ، و لا یُمَثَّلُ بالرَّجُلِ فأِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله یَقوُل: «اِیّاکُمْ و المُثْلَهَ و لَو بالْکَلْبِ العَقُور».
ای فرزندان عبدالمُطلّب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و میگویید: امیر مؤمنان را کشتهاند! امیر مؤمنان را کشتهاند! بدانید جز کشندهی من نباید کسی به خون من کشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت، جهان را بدرود گفتم، او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد. زنهار که او را مُثْلِه نکنید ودست و پا و دیگر اندامِ او را نَبُرید که من از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم میفرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده هرچند سگ دیوانه باشد.51
امام علی علیهالسلام در این سخنان، به طور همزمان، از تساهل مثبت و قانونگرایی سخن میگوید. تساهل به این دلیل که به خویشتنداری، آسانگیری و خودداری از اقدامات احساسی و کینهتوزانه دستور میدهد و از بهراه انداختن حمّام خون نهی میکند و قانونگرایی، از آن جهت که به آنان اجازه میدهد قاتل را به قصاص و با وارد آوردن یک ضربه به قتل برسانند و این، خشونت مشروع است.
بنابر این، تساهل از دیدگاه امام علی علیهالسلام نمیتواند به «سهلانگاری و بیتوجّهی در رعایت قانون الهی» و «بیقیدی و بیغیرتی» تفسیر شود و یا با اتکا به آن از هرگونه «ریختنِ خون انسان» حتی در قالب قصاص که یک قانونِ الهی است، به عنوان اقدامی بر ضدّ تساهل یاد شود!
14 ـ عفو عمروعاص و بُسْربن ارطاه در جنگ صفین
یکی از موارد تساهل اخلاقی در سیرهی امام علی علیهالسلام، چشمپوشی او از قتل عمروبنعاص، معاونِ اوّل معاویه در جنگ و بُسربن ارطاه یکی از سردارانِ سپاه شام است که با وجود قدرت امام بر قتل آنان، به دلیل رعایت یک ارزش اخلاقی صورت گرفته است.52
عفو عمروعاص
نصربن مزاحم مُنْقَری، وقایعنگار صفین نخستین گزارشگرِ این حادثه است که با اندک تغییری سخن او را نقل میکنیم:
«در یکی از روزها که جنگ مغلوبه شده بود و هردو طرف به نابودی هم کمر بسته بودند، عمرو عاص با حارث بن جَثْمی روبهرو شد که با عمرو دشمنی دیرینه داشت و با اشعاری، عمرو را مورد تمسخر و استهزا قرار میداد. حارث، اشعارش را برای عمرو خواند. عمرو بسیار خشمگین شد تا آنجا که سوگند یاد کرد به جنگ علی برود، هرچند هزار بار کشته شود.
در پی این سوگند، در میان صفوف جنگجویان به دنبال علی رفت و با نیزه بر آن حضرت حمله کرد. علی علیهالسلام با نیزه و شمشیر حملهی او را پاسخ گفت و اسب خود را نهیب داد تا خود را به عمروعاص برسانَد. عمروعاص که چنان دید خود را از اسب به زیر افکند و پاهای خود را بلند کرد و شرمگاه خود را آشکار ساخت. امیرالمؤمنین که این رفتار را از او دید، شرمگین شد و از او وی گرداند و از کشتن او صرفنظر کرد.53
مردم این گذشت و چشمپوشی را نشانهی کرامت و بزرگواری او دانستند و ضربالمثل قرار دادند. چنانچه ابونواس در شعری میگوید:
دور کردن پستی و شکست با مذلّت و خواری خیری ندارد
همچنان که عمرو، روزی با عورت خود، چنین کرد54
ابن شهر آشوب داستان رسوایی عمرو عاص و گذشت علی علیهالسلام را چنین نقل میکند:
روزی امیرمؤمنان به صورت ناشناس به میدان آمد. عمروعاص که از شایعاتِ مبنی بر ترسو بودنِ خودش نگران بود، شمشیر خود را برداشت و به مبارزه آمد، امّا گمان میکرد حریف او، یکی از فرماندهان لشکر علی است. علی علیهالسلاماو را دنبال کرد و رجز خواند و لابهلای اشعار حماسی خود را معرفی کرد. عمر و از روی ترس و وحشت پا به فرار گذاشت. امام او را تعقیب کرد و با نیزهای چنان به او فشار داد که نقش بر زمین شد. در این حال عمرو که خود را به مرگ نزدیک میدید، دست به حیله زد و پاهایش را بلند کرد و عورتش را آشکار ساخت. علی علیهالسلام که مظهر حیا و شرم بود، از کشتن وی صرفنظر کرد و به میان سربازانش بازگشت».55
عفو امام علیهالسلام و گذشت او از قتل عمروعاص، بسیار آموزنده است. علی علیهالسلام میداند که عمروعاص مغز متفکر سپاه معاویه محسوب میشود و اکنون شخصیت شمارهی دو سپاه شام به حساب میآید، با این حال، از او در میگذرد. آیا اگر علی علیهالسلام عمرو را در این حادثه میکشت، داستان حکمیت و قرآن بر نیزه کردن پیش میآمد و سپاه علی علیهالسلام دچار تفرقه میشد؟ آیا علی علیهالسلام از راه غیب، آینده را نمیدانست؟
باید گفت علی علیهالسلام همهی این نکتهها را میدانست، ولی باز هم، عمرو را عفو کرد؛ زیرا میخواست بگوید من برای احیای ارزشهای انسانی و اسلامی شمشیر میزنم، نه برای استمرار خلافتِ خودم! اگر علی علیهالسلام، بقای حکومت خود را به هر قیمتی میخواست، در داستان شریعهی فرات، آب را بر سپاه معاویه نمیگشود تا از تشنگی بمیرند تا راه بازگشت پیش گیرند! امّا به همان دلیلی که امام علی علیهالسلام پس از بستنِ آب از سوی معاویه و فتح شریعه به دست سپاهیانش، اجازه داد سربازان معاویه سیراب شوند، در اینجا نیز از قتل عمرو عاص چشم میپوشد و برای زنده نگه داشتن ارزشهایی مانند «حیا، کرامت» و «انصاف»، هزینهی گزافِ زنده ماندن عمرو عاص را میپذیرد.56 علی علیهالسلام تا هنگامی حاضر به قتل حریف است که نبرد، منصفانه و جانانه باشد، امّا آنگاه که حریف با آشکار کردن شرمگاه خود، آبرو و حیثیّت خود را حصارِ جان خویش قرار میدهد و در واقع به سودای آبرو در مقابل جان دست مییازد، علی علیهالسلامبر او آسان میگیرد و «تسامح اخلاقیِ» خود را شامل حال حریف میکند؛ زیرا حریف، با عرضه کردن آبروی خود، در حقیقت، پرچم امان برافراشته و جوانمردی چون علی علیهالسلام را به عفوِ خویش دعوت کرده است.
امام علی علیهالسلام در خطبهی 84 نهجالبلاغه که دربارهی عمروعاص و تبلیغات دروغین و مکر و فریب او بیان کرده است، به تبیین شخصیت عمروعاص میپردازد و بر لافزنی او پیش از جنگ و عورتگشایی او در گرماگرمِ کارزار تصریح میکند و میفرماید:
عَجَبا لِابْنِ النّابِغَهِ، یَزْعُمُ لِأَهل الشّامِ أَنَّ فِیَّ دُعابَهً و أَنّی امْرُؤٌ تِلْعابَهٌ، اُعافِسُ و أُمارِس، لَقَدْ قال باطلاً وَ نَطَقَ آثِما… فَإِذا کانَ عند الحَرْبِ، فَأَیُّ زاجرٍ و آمرٍ هو، ما لَمْ تَأَخُذِ السّیوفُ مَآخِذَها، فاذا کان ذلک، کانَ أَکْبَرُ مَکیدَتِه ان یَمْنَحَ القِرْمَ سُبَّتَه. أَما واللّه إِنّی لََیمْنَعُنی مِنَ اللَّعِبِ ذکْرُ الموتِ. و اِنَّهُ لَیَمْنَعُهُ مِن قَولِ الحَقِّ نِسْیانُ الآخِرَهِ. إِنّهُ لَمْ یُبایِعْ مُعاوِیَهَ حَتّی شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتیَّهً و یَرْضَخَ لَهُ علی ترکِ الدّین رَضیخَهً.
شگفتا از پسر آن زنِ بدکاره (لیلی، مادرِ عمروعاص)! به شامیان گفته که من بسیار شوخم و مردی بیهودهگوی و عَبَثکارم. تردیدی نیست که او یاوهسرایی میکند و به گناه لب میگشاید…57 چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و در هیاهو و امر و نهی، بیمانند! و چون پیکار آغاز میشود و صدای شمشیرهایی که از نیام بر آمده است، طنین میافکند، بزرگترین نیرنگ او این است که (از بیشرمی خویش و شرم دلاورمردان سود جوید) کمر بگشاید و پایین تنه را عریان کند (و خود را برهاند).
به خدا سوگند! یاد مرگ، مرا از شوخ طبعی باز میدارد، در حالی که فراموشی آخرت به عمرو اجازه نمیدهد تا سخن حق بر زبان آرد. او با معاویه بیعت نکرد مگر بدان شرط که او را پاداشی رساند و در مقابلِ ترک دین خویش، بدو لُقمهای خوراند!58
از کلماتِ خطبه بر میآید که امام علی علیهالسلام این سخنان را پس از پایان جنگ صفین فرموده است؛ زیرا عمروعاص تنها در مقابل علی علیهالسلام و در جنگ صفین، به چنان اقدام حقارتآمیزی دست زد و در جنگهای گذشته سابقه نداشته است.
عفو بُسربن ارطاه
بُسرِ بن ارطاه، یکی از سردارانِ معاویه در جنگ صفین و همان کسی است که پس از پایانِ جنگ و ضعف سپاهِ عراق، از سوی معاویه مأموریت یافت به شهرهای مکه و طایف و مدینه و منطقهی یمن حمله کند59 و شیعیانِ علی علیهالسلام را از دمِ تیغ بگذراند و او چنین کرد:
بنا بر گزارش ابنِ عَبْدُ البِّرِ قُرْطُبی؛ دانشمند بزرگ اهل سنت و شرح حال نویس مشهور، بُسْرِبنِ اَرطاه نیز همچون عَمروِ بنِ عاص، روزی به نبرد علی شتافت، ولی علی، وی را بر زمین کوفت و او چارهای نداشت جز آنکه با عورتگشایی، علی را به حیا وا دارد و از دستِ او بگریزد. سخن ابن عبدالبِرّ چنین است:
«بُسْر، از سردارانِ ستمپیشه بود که با معاویه در صفین حاضر شده بود. روزی معاویه او را فرمان داد تا به جنگ علی علیهالسلام برود و به او گفت: شنیدهام که در آرزوی رویارویی با علی هستی، به نبرد او برو که اگر خدا تو را بر او پیروز ساخت و او را بر زمین زدی، دنیا و آخرت را با هم به چنگ آوردهای! معاویه پیوسته بُسر را تشویق و تشجیع میکرد تا روزی علی را در گرماگرم جنگ در میدان دید، به او نزدیک شد و با وی درآویخت. علی علیهالسلام او را بر زمین زد و برایش همان ماجرایی رخ داد که برای عمروعاص در داستان کشف عورت رخ داده بود.»60
آری، علی مردی است که شمشیر را از روی خداخواهی میزند نه خودخواهی و چنین است که هماکنون نیز سیاستمدارانِ خودخواه و قدرتطلب، علی را در مصاف عمروعاص و بسربن ارطاه، به دلیل گذشت او محکوم میکنند، ولی خداخواهان او را میستایند. علی علیهالسلام برای همین گذشتها و ارزشمداریها، شگفتآفرین و جهانی گشته، وگرنه بسیارند کسانی که چنگیزگونه از روی شهوتِ قدرت، انسانها و ملّتهایی را از دم تیغ گذراندهاند و برای همیشه، مطرودِ تاریخ شدهاند.
اگر بر عملکرد علی علیهالسلام در صفین، علم غیبِ او را که از راه اتصال به منبع نبوّت به دست آورده است، بیافزاییم، شگفتیِ ما دوچندان خواهد شد؛ زیرا در آنصورت، علی علیهالسلام از قتل کسی در میگذرد که در اوج ضعف و زبونی است و میبیند که همین شخص، در آینده، خونهای دوستانِ او را، سفّاکانه بر زمین خواهد ریخت. آری، علی علیهالسلام از قتل قاتلِ آیندهی شیعیانِ خود در میگذرد، همانگونه که بر اساس روایات، از قتل قاتل خودش، ابن ملجم نیز چشم میپوشد و قصاصِ قبل از جنایت نمیکند. این در حالی است که سیاستمدارانِ قدرتطلبِ عالم، مخالفانِ احتمالی خویش را نیز پیشاپیش از سر راه بر میدارند و انسانیت را به پای تندیس قدرت خود، قربانی میکنند همچون فرعون که با تکیه بر پیشگویی کاهنان، پسران بیگناه بنیاسراییل را میکشت.
عفو عمروعاص و بُسْر، از موارد درخشانِ «تسامح اخلاقی» در سیرهی امام علی علیهالسلام است؛ زیرا شرط تسامح، قدرت داشتن و چیره بودنِ تسامح کننده بر تسامح شونده است و در صفین، به بهترین شکلی، قدرت علی علیهالسلام بر حریفانش آشکار شد.
15 ـ حذف عنوان امیرالمؤمنین علیهالسلام در پیمان صلح صفین
اگر تسامح را به معنای آسان گرفتن بر طرف مقابل اعم از دوست و دشمن بدانیم که گاه در قالب عفو و بخششِ گناهِ دشمن جلوه میکند و گاه در پذیرش خواستهی دشمن که تحمّل آن سخت است. حرکت علی علیهالسلام در پذیرش حذف عنوان «امیرالمؤمنین» از متن صلحنامهی صفین، از مصادیق بارز «تسامُحِ اخلاقی» است. هرچند علی علیهالسلام در موضع ضعف قرار داشت و از سَرِ اجبار به صلح نامه تن داده بود، امّا در مجموع، با اولویت دادن به مصلحت مسلمانان و حفظ خون یاران خویش، از خشونتِ نابجا که میتوانست حمامی از خون جاری کند، جلوگیری کرد. این، دقیقا همان کاری بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در صلح حدیبیّه انجام داد و به حذفِ عنوانِ «رسول اللّه» از جلوی نام مبارکش اقدام کرد تا بهانهای به دست جاهلان و معاندان ندهد.
مورّخان نوشتهاند:
چون نیرنگ معاویه و عمروعاص در برافراشتن قرآن بر سر نیزهها، برای فریب سپاه علی علیهالسلام کارگر افتاد، قرار شد پیمانِ آتشبس نگاشته شود که بر اساس آن، نمایندهای از دو طرف تعیین شود و به موضوع اختلاف عراق و شام رسیدگی کنند. متن این پیماننامه که بنا بر نقلی به دستِ «عُمَر بن سعد» و بنا بر گزارشی دیگر به دست «عبید اللّه بن رافع» دبیر علی علیهالسلام یا مالک اشتر نوشته شد، با این جمله آغاز میگشت:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. هذا ما تَقاضی عَلَیْهِ عَلِیٌّ اَمیرُالمُؤمِنینَ و مُعاویهُ بنُ ابی سفیانَ و شیعَتُهُما فیما تَراضَیا بِهِ مِنَ الْحُکْمِ بِکِتابِ اللّهِ و سُنَّهِ نبیّه صلیاللهعلیهوآله.61
این بیانیهای است که علی امیرمؤمنان و معاویه و پیروان آن دو، مفاد آن را پذیرفتهاند مبنی بر این که داوری میان آنان بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبر صلیاللهعلیهوآله انجام شود.
در این هنگام معاویه اسپندوار از جای جهید و گفت: «بد آدمی هستم که اقرار کنم که علی، امیر مؤمنان است، و با این حال با او نبرد کنم.» عمروعاص که در جلسه حضور داشت به کاتب گفت: «نام علی و نام پدر او را بنویس. او امیر شماست نه امیر ما!» احنف بن قیس تمیمی، سردار شجاع علی علیهالسلام رو به آن حضرت کرد و گفت: «مبادا لقب امیرمؤمنان را از کنار نامِ خود پاک کنی، که میترسم بار دیگر به تو باز نگردد! تن به این کار مده هرچند کار به کشتار بیانجامد.»
امام تا ساعتی از روز، از محو عنوان، خودداری کرد تا آنکه اشعث بن قیس، مرد مرموزی که از نخستین روز در لباس دوستی بر ضد امام کار میکرد و با معاویه سر و سرّی داشت، اصرار ورزید که لقب برداشته شود.62
در این کشمکش، امام علی علیهالسلام خاطرهی تلخ «صلح حدیبیّه» را به زبان آورد و فرمود:
من در سرزمین حدیبیّه، کاتب پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودم. در یک طرف، پیامبر خدا و در طرفِ مشرکان، سهیل بن عمرو قرار داشت. من صلح نامه را به این صورت تنظیم کردم: این، قرارداد صلحی است که محمد رسول خدا و سهیل بن عمرو آن را میپذیرند. در این حال، نمایندهی مشرکان رو به پیامبر کرد و گفت: من هرگز نامهای را که در آن خود را «پیامبر خدا» بدانی، امضا نمیکنم. اگر من میدانستم که تو پیامبر خدا هستی، با تو نمیجنگیدم. اگر چنین چیزی را بپذیرم و با وجودِ آن، تو را از طواف خانهی خدا باز دارم، مردی ستمکار خواهم بود.
من، خشمگین شدم و گفتم: به خدا سوگند! محمد رسول خداست، هرچند تو نخواهی! امّا رسول خدا به سخن آمد و فرمود: آنچه سهیل میخواهد بنویس که تو نیز همین مشکل را در آینده خواهی داشت و سرانجام به آن رضایت میدهی، در حالی که مجبور و تحت فشار خواهی بود.»63
فشار خوارج و دوستنمایانی همچون اشعث بن قیس از یک سو برای حذف عنوان «امیرالمؤمنین»، و رشادتِ گروهی دیگر از یاران امام که با شمشیرهای آخته به حضور حضرت آمده و دفاع خود را از امیرمؤمنان ابراز میکردند، ممکن بود به خونریزی دوبارهای بیانجامد. از اینرو، امام علی علیهالسلام با تشخیص موقعیت، به حذف عنوان رضایت داد و قرارداد حکمیت نوشته شده است.
16 ـ توبیخ عمروبن حَمِق به دلیل لعنِ مردم شام
یکی دیگر از مصادیق «تساهل اخلاقی» در سیرهی امام علی علیهالسلام، خودداری ایشان از «خشونتکلامی» در برخورد با اهل شام است.
پس از اتمام حجتها و نامهنگاریهای فراوان، زمانی که لجاجت معاویه در پافشاری بر مطالبهی خون عثمان و متهم ساختن علی و یارانش به قتل خلیفه آشکار شد، امام علی علیهالسلام مردم کوفه را برای نبرد با معاویه آماده کرد و در خطبهای فرمود:
سیرُوا اِلی اَعْداء اللّه، سیرُوا اِلی اَعْداء السُّنَنِ وَ القُرآن، سیروا اِلی بَقِیَّهِ الاَحْزابِ قَتَلَهِ المُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ
حرکت کنید به سوی دشمنان خدا. حرکت کنید به سوی دشمنان سنت پیامبر و قرآن. حرکت کنید به سوی باقیماندگان دشمنانِ اسلام در جنگ احزاب و کشندگانِ مهاجران و انصار!64
حُجْر بن عَدِیّ و عَمْروبنِ حَمِقِ خُزاعی، دو تن از یاران مقاوم و با اخلاص علی، در کوچههای کوفه به راه افتادند تا با سخنرانی و تبلیغات خود، مردم را برای پیوستن به سپاه علی علیهالسلام آماده کنند.65
آنان در لابهلای کلمات خود، از مردم شام به دلیل ترک حق و یاری باطل برائت جسته و اظهار بیزاری میکردند و به آنان دشنام میدادند. علی علیهالسلام چون از عمل آنان خبردار شد، کس به دنبال آنان فرستاد که از دشنام و بدگویی دست بردارید. آنان نزد علی آمدند و با تعجب پرسیدند: «مگر ما بر حق نیستیم؟» علی علیهالسلام فرمود: «آری، چنین است» گفتند: «مگر اهل شام بر باطل نیستند» حضرت فرمود: «چنین است.» گفتند: «چرا ما را از دشنامِ آنان باز میداری؟»67
علی علیهالسلام فرمود:
اِنّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تُکونُوا سَبّابینَ، و لکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمالَهُمْ و ذَکَرْتُمْ حالَهُمْ کانَ اَصْوَبَ فی الْقَوْلِ، و أَبْلَغَ فی العُذْر، و قُلْتُمْ مکانَ سبِّکُمْ ایّاهُمْ: اللّهُمَّ احْقِنْ دِماءَنا و دِماءَهُمْ، و أَصْلِحْ ذاتَ بَیْنِنا و بَیْنِهم و اهْدِهِمْ من ضَلالتهم حتّی یَعْرِفَ الحقَّ مَنْ جَهِلَه، و یَرْعَوِیَ عَنِ الغَیِّ وَ العُدْوانِ مَنْ لَهِجَ به.68
من خوش ندارم شما دشنامگو باشید. به جای دشنام، ا گر به توصیف اعمال و بیانِ حال دشمن بپردازید، سخنتان به صواب نزدیکتر و عذرتان پذیرفتهتر است. به جای آنکه دشنامشان دهید، بگویید: بار خدایا! خون ما و آنان را از ریختن نگهدار و میان ما و ایشان، سازش برقرار بدار و آنان را از گمراهی به راه راست برسان، تا آنکه حق را نمیداند، بشناسد و آن که شیفتهی دشمنی است، باز ایستد.69 70
17 ـ عفو عمرو بن عَبْدَود دلیل آب دهان انداختن
یکی از موارد «تسامح اخلاقی» در سیرهی امام علی علیهالسلام، برخورد خالصانه و کریمانهی او در برابر توهین عمروبن عبدود، در جنگ خندق است. هرچند علی علیهالسلام عمرو را که به مبارزه آمده بود، کشت، ولی قتل را مجازاتِ توهین او قرار نداد.
هنگامی که علی علیهالسلام با موافقت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله به مصافِ وی رفت، آن حضرت فرمود:
بَرَزَ الإیمَانُ کُلُّهُ اِلَی الشِّرْک کُلِّه
همهی ایمان با همهی شرک روبهرو شد.71
علی علیهالسلام ابتدا عمرو را به اسلام دعوت کرد و چون او خودداری کرد، پس از نبردی دیدنی، سر او را از بدن جدا کرد و در حالی که قطرات خون از آن میچکید، به سوی سپاه اسلام آورد. در این حال فریاد تکبیر از جانب مسلمانان به پا خاست.72
هرچند منابع تاریخی، در بیشتر موارد، داستان مبارزه علی علیهالسلام و عمرو را اینگونه، گزارش کرده و یادی از جسارت عمرو نسبت به علی علیهالسلام نکردهاند، ولی با این وجود، غزالی در کیمیای سعادت73، و ابن طباطبا در تاریخ «الفخری»،74 آن را به صورت زیر و با عبارات گوناگون نقل کردهاند.75
جسارت عمرو و عفو علی علیهالسلام
«عمرو بن عبدود که دلیری نامدار بود، به همراهی عِکْرمه پسر ابوجهل بر آن شدند که از خندق عبور کنند. عمرو از سپاه مدینه همآورد خواست، امّا هیچ کس جرأت درافتادن با او را نداشت. علی علیهالسلام به جنگ او رفت. چون با وی روبهرو شد، او را ضربتی نزد. کسانی که نزد پیغمبر بودند و از دور مینگریستند، خرده گرفتند و پنداشتند علی ترسیده است. حُذَیْفه به دفاع از این کسان برخاست. پیغمبر فرمود: «حذیفه! بس کن. علی خود سبب آن را خواهد گفت».
علی، عمرو را از پا درآورد و نزد رسول خدا آمد. پیغمبر صلیاللهعلیهوآله پرسید: «چرا هنگامی که با او روبهرو شدی، او را نکشتی؟»76 علی علیهالسلام در پاسخ گفت: «مادرم را دشنام داد و بر چهرهام، آب دهان انداخت. ترسیدم اگر او را بکشم برای خشم خودم باشد. او را وا گذاشتم تا خشم فرو نشست، سپس او را کشتم.»77
مولانا جلال الدین بلخی، داستان آب دهان انداختن عمرو و صبر و بردباری و اخلاص علی علیهالسلام را در مثنوی با تعبیرهایی لطیف که خاصِ اوست به نظم آورده است:
از علیآموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مُنَزَّه از دَغَل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبیّ و هر ولیّ
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان، انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محلّ
گفت: بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدستی سست در اِشکارِ من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست
در شجاعت شیر ربّا نیستی
در مروّت خود که داند کیستی؟…78
مولوی که از مدح علیبنابیطالب علیهالسلام به وجد آمده و احساس خستگی نمیکند، ادامه میدهد:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
تیغِ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت، خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرارِ هوست
زان که بی شمشیر کشتن کارِ اوست…
باز گو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته…
سرانجام علی علیهالسلام در پاسخ اصرارهای مولوی پاسخ میدهد که چرا شمشیر را انداخته و بیدرنگ پس از آب دهان انداختن عمرو، او را نکشته است:
گفت: من تیغ از پی حق میزنم
بندهی حقّم، نه مأمور تنم
شیر حقّم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا…
کَهْ نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را کِی در رباید تند باد
آن که از بادی رود از جا، خسی است
زان که باد ناموافق، خود بسی است
و در پایان رازِ این همه حلم عفو را، عشق به خدا معرفی میکند و میفرماید:
جز به بادِ او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد، سر خیلِ من
خشم بر شاهان، شه و ما را، غلام
خشم را هم بستهام زیر لِگام
تیغ حِلْمم، گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چو رحمت آمده است…
چون درآمد در میان غیر خدا
تیغ را اندر میان کردن سزا
علی علیهالسلام؛ الگوی تسامح اخلاقی
علی علیهالسلام همانگونه که الگوی شجاعت و مبارزه و جهاد است، الگوی تسامح و عفو و گذشت نیز هست و البته الگوی غیرت دینی، حق باوری، قاطعیت و ارزشمداری نیز است.
علی هم عَمرو را عفو میکند و هم میکشد! آنجا که پای خودش در میان است، عمرو را میبخشد و آنجا که دستور خدایش فرا روی اوست، عمرو را سر میبرد و بر آن افتخار میکند!
بار دیگر باید این سخن علی علیهالسلام را از زبان مولانا تکرار کنیم که:
گفت: من تیغ از پی حق میزنم
بندهی حقّم، نه مأمور تنم
پینوشتها:
1ـ فروغ ولایت، فصل ششم نبرد با ناکثان، ص 414.
2ـ ر.ک: المختصر فى اخبار البشر تاریخ ابى الفداء، ابوالفداء عمادالدین اسماعیل (م 732 ه) ج 1، ذِکرُ اَخبارِ عَلىِّ بنِ ابى طالب رَضى اللهُ عَنه، ص 172، الجمل (النّصره لسیّدِ العتره فى حرب البصره) ابوعبدالله محمد بن نعمان مفید (م 413 ه) ص 429 (خاتمه: فى تَتِمَّهِ اَسبابِ بُغضِ عایِشه لاَمیرِالمؤمنین علیهالسلام)؛ انساب الاشراف، احمد بن یحیى بلاذرى (م 279 ه) ج 6، مقتل عثمان بن عفان، ص 227، تحقیق و مقدمه: دکتر سهیل زکّار و دکتر ریاض زرکلى، دارالفکر)؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبرى)، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى (م 310 ه) ج 4، وقایع سال 36 هجرى، ص 450؛ فروغ ولایت، ص 372؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 253 (شرح خطبه سیزدهم)؛ على بن ابى طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 3 (فاجعهى جمل)، ترجمه: سیدمحمدمهدى جعفرى، ص 438.
3ـ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا ص 272.
4ـ الامام على بن ابى طالب، ترجمه: سیدمحمدمهدى جعفرى، جلد سوم فاجعه جمل ص 381 (با تصرف).
5ـ همان، ص 382.
6 الامامه والسیاسه، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینورى م 276 ه، ج 1، ص 98.
7ـ حجر، 47.
8ـ تاریخ طبرى، ج 4، ص 446.
9ـ الامامه والسیاسه، ج 1، ص 98.
10ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 73، ص 102.
11ـ ترجمه نهج البلاغه، سیدجعفر شهیدى، خطبه 73، ص 55.
12ـ فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه م 1400 ه، ج 1، ص 358، شرح خطبهى 72.
13ـ الجمل، باب ذکر مقتل الزبیر بن العوام، ص 389؛ تاریخ سیاسى اسلام تاریخ خلفا ج 2، ص 270 (جنگ جمل).
14ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیهالسلام، جنگ جمل، ص 407.
15ـ فروغ ولایت، ص 453.
16ـ نهج البلاغه، خطبهى 130.
17ـ الجمل، ص 218.
18ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن على بن الحسین مسعودى م 346 ه تحقیق: محمدمحى الدین عبدالحمید، ج2.
19ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 247.
20ـ کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین، ص 140، روایت چنین است: «قال رسول الله لفاطمه: یا فاطِمَهُ، اِنَّ لِکِرامَهِ اللّه اِیّاکِ، زَوَّجْتُکِ مَن أَقْدَمُهُمْ سِلْما و اَکْثَرُهُمْ عِلْما وَ أَعْظَمُهُم حِلما».
21ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 348.
22ـ فى رحاب ائمه اهل البیت، سیدمحسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى باعنوان: سیرهى معصومان ج 3، بخش دوم، ص 518.
23ـ همان، ص 521.
24ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 348؛ فروغ ولایت، ص 420؛ تجلى ولایت، ص 466؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج دوم تاریخ خلفا، ص 273؛ الجمل، ص 392.
25ـ مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص 728
26ـ تاریخ سیاسى اسلام، ج دوم خلفا، ص 269.
27ـ ر.ک: الجمل، ص 313؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا، ص 267؛ البدایه و النّهایه، ابن کثیر دمشقى، ج 6، ص 236؛ تاریخنامه طبرى، ج 2، ص 628 (حرب جمل)؛ الفتوح، ترجمه: محمدبن احمد مستوفى هروى (قرن ششم هجرى) تصحیح: غلامرضا طباطبایى مجد، ص 426؛ الائمه الاثنى عشر، هاشم معروف الحسنى، ترجمه: محمد درخشنده (با عنوان: زندگى دوازده امام) ج 1، ص 445؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 520؛ فروغ ولایت، ص 406.
28ـ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 520.
29ـ الجمل، ص 172؛ انساب الاشراف، ج 7.
30ـ نهج البلاغه، خطبهى 11.
31ـ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ترجمه: دکتر محمدحسین روحانى، ج 4، ص 1806.
32ـ سیرهى معصومان، ج سوم، بخش دوم امام على علیهالسلام، ص 521.
33ـ راه على علیهالسلام، صدر، سیدرضا، به اهتمام: سیدباقر خسروشاهى، ص 59.
34ـ مروج الذهب، ج 2، ص 364.
35ـ همان، ص 365. امام على علیهالسلام در نامههاى 6، 7، 8، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75 نهج البلاغه که خطاب به معاویه نگاشته است از بىلیاقتى او براى امارت شام پرده برداشته و در حقیقت، مخالفت خود را با بقاى معاویه بر پایهى اصل «شایستهسالارى» که مورد اتفاق عقل و نقل است، بنا مىنهد.
36ـ مروج الذهب، ج 2، ص 364.
37ـ ر.ک: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 82؛ الامامه و السیاسه، ج 1، ص 847، وقعه صفین، منقرى، نصر بن مزاحم م 212 ه ترجمه: پرویز اتابکى (با عنوان: پیکار صفین) ص 80.
38ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 237؛ وقعه صفین، ص 513؛ مروج الذهب، ج 2، ص 405؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا، ص 307؛ الفتوح، ص 692.
39ـ ر.ک: شذرات الذّهب فى أخبار من ذهب، شهاب الدین عبدالحى بن احمد م 1089 ه ابن عماد حنبلى، ج 1، ص 215، سنه سبع و ثلاثین، انساب الاشراف، ج 7، ص 346؛ الکامل فى اللّغه و الأدب، ج 3، ص 179، جاذبه و دافعه على علیهالسلام، مرتضى مطهرى، ص 124 (اصول عقاید خوارج)؛ خوارج از دیدگاه نهجالبلاغه، حسین نورى، تنظیم: محمدتقى بشارت، ص 101.
40ـ مروج الذهب، ج 2، ص 412.
41ـ تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 2684.
42ـ تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 212.
43ـ بحارالانوار، ج 42، ص 287.
44ـ کلیات دیوان شهریار، غزلیات، ص 76.
45ـ بحارالانوار، ج 42، ص 289.
46ـ تجلى امامت، ص 756.
47ـ کلیات دیوان شهریار، مثنویّات، ص 604 ذکر على و معاویه و تحکیم الحکمین.
48ـ الطبقات الکُبْرى، ج 3، ص 25.
نور، 22.
50ـ ترجمه نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ص 827؛ ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 503.
51ـ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، نامه 47، ص 321.
52ـ زندگانى امیرالمؤمنین على ، ص 540.
53ـ وقعهُ صفین، ص 205.
54ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیهالسلام، ص 522.
55ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3 فى حرب صفّین ص 207.
56ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 13، ص 185.
57ـ خورشید بىغروب نهجالبلاغه ترجمه نهجالبلاغه، ص 85.
58ـ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، ص 85.
59ـ الغارات، ص 215.
60ـ الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، ابن عبد البرّ قُرْطُبى، ابوعمرو یوسف بن عبد اللّه م 463 ه، ج 1، ص 245، على محمد مُعَوَّض و عادل احمد عبدالموجود، با مقدمه: محمد عبدالمنعم البرّى و جُمْعه طاهر نجّار، شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج 6، ص 316 (شرح خطبه 83).
61ـ وقعهُ صفین، صص 508 ـ 509.
62ـ فروغ ولایت، ص 657.
63ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 189؛ الاخبار الطُّوال، ص 194؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 388.
64ـ وقعه صفین، ص 94.
65ـ منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 94، شرح خطبهى 205.
66ـ الفتوح، ج 2، ص 448.
67ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبهى 197، و خطبهى 206 ترجمه دکتر شهیدى.
68ـ ترجمهى نهج البلاغه، عبدالمحمد آیتى، ج 1، ص 215 شرح خطبه 197؛ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، ص 240 (شرح خطبه 206)؛ ترجمه و شرح نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 660 (شرح خطبه 197).
69ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 22 شرح خطبه 199؛ فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 232 (شرح خطبه 204)؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 8، ص 378 (ما بَرَزَمِن شجاعته فى غزوه خندق) مغازى، واقدى، ج 2، ص 470 (غزوه الخندق)؛ کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین، تحقیق: حسین درگاهى، ص 132.
71ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیهالسلام، ص 110.
72ـ المناقب، ص 104، کشف الغمه فى معرفه الائمّه، ج 1، ص 204.
73ـ کیمیاى سعادت، غزالى طوسى، به کوشش حسین خدیوجم، ج 1، ص 517 اصل نُهم: امر به معروف، آداب مُحْتَسِب.
74ـ أَلْفَخْرى (فى الأداب السلطانیه و الدُّوَلِ الاِسلامیّه)، محمدبن على بن طباطبا ابن طَقْطَقا، الفصل الأوّل: فى الأمور السلطانیه، اصناف العقوبات، ص 44.
75ـ زندگانى امیرالمؤمنین على علیهالسلام، سیدجعفر شهیدى، ص 20.
76ـ بحارالانوار، ج 41، ص 50 (تاریخ على، باب 104، بابُ حُسْنِ خُلْقِه و بِشْرِه و حِلْهِ و عَفْوِه).
77ـ مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 132 (بابُ درجاتِ امیرالمؤمنین علیهالسلام، فصلٌ فى حِلْمه و شَفْقَتِه).
78ـ مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ابیات 3810 تا 3721.