هزاره‌گرایی، مبادی و زمینه‌ها

هزاره‌گرایی، مبادی و زمینه‌ها

نویسنده: دکتر حسین کلباسی اشتری

تأسیس جامعه آرمانی به مثابه خواست و غایت مشترک ابنای بشر، مقوله‌ای است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند. از دیرباز صورت‌ها‌ی مختلف این خواست در اکثر آیین‌ها و ادیان و نحله‌های فکری، فلسفی و عرفانی بشر وجود داشته و دارد. بی‌تردید «آرمان‌شهر» یا همان اندیشه‌های «اتوپیایی» یکی از صور فلسفی – اجتماعی این خواست بشری بوده و بسته به زمینه‌های فکری، اسطوره‌ای و فرهنگی هر جامعه، به هیئت خاصی خود را نشان داده است. جستجوی تاریخی در آیین‌های هندی – چینی، آیین زردشت، آیین‌های آفریقایی و آمریکای جنوبی و به ویژه ادیان ابراهیمی نشان می‌دهند که آنها گردش زمان و صیرورت تاریخ را متوجه و معطوف به مرحله‌ای می‌دانند که گویی یا از طریق بازآفرینی و یا در اثر تحولی شگرف و تکان دهنده، دنیایی جدید پدید می‌آید و عالم نوپدید یا نتیجه خواست و مشیت الهی و اراده مافوق طبیعی است و یا نتیجه تلاش خود بشر برای تحقق جامعه آرمانی است. بدین لحاظ هر چند اصطلاح «فلسفه تاریخ» متعلق به دوران معاصر و از زمره واژگان عصر روشنگری اروپاست، می‌توان مسامحتاً گفت اغلب آیین‌ها و ادیان زنده عالم به نوعی از عنصر «فلسفه تاریخ» برخوردارند، گرچه تلقی از «زمان» و «تاریخ» در ادوار قدیم و جدید کاملاً متحول گردیده است. به طور خاص در ادیان ابراهیمی اندیشه جامعه آرمانی، مدینه فاضله – و به اصطلاح آگوستینوس «شهر خدا» (1) – با مفاهیمی چون «خیر و شر»، «اراده الهی»، «ایمان و شرک» و به ویژه «نجات و رستگاری» و «داوری و جزا» آمیخته است و گویی تحقق و تأسیس مدینه آرمانی، ترجمان تقدیر الهی در جهت دادن به حوادث و رویدادهای تاریخی و امور عالم است. در جوهره تلقی اخیر از حوادث تاریخی، عملاً خواست بشر با خواست الهی متحد گردیده و تمامی رویدادها با ظهور منجی («مسیح» یا «مسیحا») به سمت خواست خداوند تغییر جهت می‌دهد:
اعتقاد به ظهور مسیح با دخل و تصرف در آیین و اساطیر کهنِ مربوط به مصائب تموز و خدایان مشابه او، به ویژه با از بین بردن امکان تکرار سرمدی این گونه ماجرا، ارزش جدیدی بدان‌ها داد. مردم اینک معتقد بودند که چون مسیح درآید جهان یکباره و برای همیشه نجات خواهد یافت و تاریخ از حرکت باز خواهد ایستاد. با توجه بدین معنی است که می‌توانیم هم درباره ارزش معادی دادن به زمان آینده و آن «روز موعود» سخن بگوییم و هم می‌توانیم راجع به مسئله «نجاتِ» صیرورت تاریخی از هیچی و پوچی، گفت‌و‌گو کنیم. تاریخ دیگر نه به صورت دوری که تا بی‌نهایت در حال تکرار است جلوه می‌کند – نظیر آنچه مردم بدوی تصورش می‌کردند (به صورت آفرینش، فرسایش، فروپاشی و بازآفرینی سالانه گیتی) – و نه نظیر آنچه در فرضیه‌های بابلی انگاشته شده است (به صورت خلقت، نابودی و باز خلقت مجدد که در فاصله‌های طولانی از زمان یعنی هزاره‌ها ، سنه‌ی کبری و دهرها انجام می‌گیرد). مطابق برداشت جدید، تاریخ که مشیت الهی، آن را مستقیماً مدبّری می‌کند، عبارت است از یک سلسله از تجلیات ربانی که هر کدام از آنها، مثبت یا منفی، دارای ارزش ذاتی مستقل هستند. (2)
در این میان مفهوم «نجات» و «رهایی» ناظر به چیزی است که نگاه بشر را به آینده معطوف می‌دارد، آینده‌ای سرشار از عدالت و برابری، یا دنیایی که در آن از ظلم و بی‌عدالتی و نابرابری خبری نیست. بدین ترتیب، «نجات» لاجرم امری بالفعل و حاضر نیست، بلکه با فراهم آمدن شرایطی خاص محقق می‌گردد و در اینجاست که آدمی به «انتظار» و لوازم و مقتضیات آن باید تن در دهد. در کنار این مفاهیم، مفاهیم دیگری چون «پایان عالم» و «آخر الزمان» نیز سر بر می‌آورد؛ خصوصاً آنکه برای تحقق عالم مطلوب، بعضاً بر هم ریختن نظم موجود ضرورت دارد. وصفی که از جهان پایانی در ادیان مختلف دیده می‌شود، از بسیاری جهات با اوصاف دنیای پس از مرگ همانند است، به طوری که گاه جدا کردن این دو از یکدیگر امکان ندارد.
درباره مفهوم آخر‌الزمان آنچه در همه ادیان مشترک است این است: جامعه‌ای که پس از ظهور «موعود» تشکیل می‌شود، مجموعه‌ای به تمام معنا هماهنگ و زیباست؛ حکومتی جهانی بر بنیاد دین که از رهبری فردی الهی و آسمانی برخوردار است؛ حکومتی که در آن نادرست و ناراستی نیست؛ جهانی که در آن دانش به اوج خود رسیده و فرهنگ عمومی بدان حد رشد یافته است که نزاع‌ها و کشمکش‌ها‌ی فردی رخت بر می‌بندد؛ عدل و داد بر همه ارکان جامعه حاکم است و فراوانی در همه مظاهر طبیعت به چشم می‌خورد. وفور و امنیت و آسایش همگانی و فراگیر از اوصاف این دوره است و قانون مسلط در جامعه همان قانون خدایی است که در کتابش بر مردم فرو فرستاده؛ بدین نحو که پیرو آیین زردشت معتقد است اوستا حاکمیت می‌یابد، یهودی یا مسیحی معتقد به تسلط تورات یا انجیل است و بالاخره مسلمان قائل به حاکمیت قرآن کریم است. این جهان بی‌رنج ادامه می‌یابد تا بدان جا که به رستاخیز بپیوندد و به سعادت ابدی منتهی گردد. (3)
گفتیم که برای پدید آمدن چنین جهانی، بعضاً زوال و نابودی عالم کنونی ضرورت دارد، اما تعیین عمر عالم حاضر و مدت زمان جهان پایانی خود از مقولاتی بوده است که در آیین‌ها و ادیان به تعابیر و مقادیر مختلفی بیان شده و در عصر حاضر نیز مفهوم «هزاره‌گرایی» به همین وجه از بحث ارتباط می‌یابد و خاستگاه آن مشخصاً کلمات و عباراتی است که در تورات و انجیل در ضمن بحث از خلقت عالم، پایان آن و آغاز عالمی دیگر مطرح گردیده است. در ادیان دیگری نظیر دین زردشت هم مفهوم «هزار» و «هزاره» را می‌توان مشخصاً تشخیص داد، به ویژه آنکه در این دین، مفهوم اخیر با مفهوم «نجات» پیوندی وثیق پیدا کرده است. (4) بدین ترتیب، هر کدام از معانی و مفاهیمی که ذکر گردید، خود با مفهوم یا مفاهیم دیگری پیوند و ارتباط یافته و شاید تعیین تقدم و تأخر ذاتی و علّی میان آنها دشوار باشد، الّا اینکه اعتباراً می‌توان گفت کمال‌خواهی انسان، وی را به «انتظار» گشایش عالمی دیگر و «نجات» از شرایط دشوار و نامطلوب کنونی سوق می‌دهد.
این مقوله در اصل به حالت انتظار بشر نسبت به آینده باز می‌گردد و هر کدام از مقولات «انتظار» و «آینده» از سویی در مناسبت با یکدیگر و از سویی دیگر با ساحت روحی و معنوی انسان، افق‌های جدیدی را با هزاران معنا و مفهوم می‌گشایند؛ و هنگامی که به سراغ یکی از ساحت‌ها‌ی یاد شده می‌رویم، باز دریچه‌ای دیگر به رویمان گشوده می‌شود. نگاه به «آینده» خود نشان از ناخشنودی آدمی نسبت به وضعیت حال و «اکنون» دارد و اگر گذشته‌ی رضایت‌بخشی در نظر او وجود داشته، باز درصدد بازسازی آن در آینه فرد است. این درست است که انتظار و توقع آدمی از آینده و فردا به وضعیت روحی و روانی افراد و اقوام وابسته است، ولی در عین حال نگاه به آینده و پرسش از فردایی که نیامده است، ویژگی مشترک تمامی اقوام و طوایف است. شاهد بر این معنا وضعیت بشری است که با پشت سر گذاشتن تجربه علم تحصّلی و شعار عبور از ادوار دین و متافیزیک، همچنان نسبت به وضع کنونی خود ناخشنودی است و به صور مختلف در سودای تأسیس «اتوپیا»ی مطلوب خود بی‌قراری می‌کند.
در عصر حاضر با وجود سیطره همه جانبه علم جدید و غلبه نگاه تکنیکی به عالم، این تعلق روحی و گرایش معنوی به انحای گوناگون و در قالب ادبیات ویژه هر زمان – ولی با روح و جوهره مشترک – عرضه و مطرح شده و عرصه‌های اصلی حیات او شامل ادبیات وهنر و اخلاق و حتی عرصه‌های سیاست واقتصاد و حقوق و مانند آن را متأثر ساخته است. بدین لحاظ، گرچه مقوله‌ای مانند هزاره‌گرایی بدواً با منشأ دینی و در هیئت کلامی به چشم می‌آید، ولی در واقع آنچه این مقوله را از سایر مقولات فکری و اجتماعی متمایز می‌گرداند، جنبه فرافرهنگی و فراتمدنی بودن آن است؛ بدین معنا که در اغلب فرهنگ‌ها و تمدن‌های بشری می‌توان نشانه‌های این مقوله را جستجو و مصادیق آن را به درجات مختلف شناسایی کرد. در عین حال باید بدانیم که صورت کامل و منسجم آن را در ادیان و آیین‌ها و به ویژه ادیان آسمانی – با تأکید بر ادیان ابراهیمی – می‌توان یافت و‌ای بسا صورت‌های متنوع دیگری از این معنا در قالب داستان و شعر و اسطوره و حماسه و … از همین جوهره دینی مایه گرفته باشند. آنچه که امروزه با عنوان «هزاره‌گرایی» شهرت یافته، خود با عناوین دیگری نظیر «منجی‌گرایی» (5)، «موعود‌گرایی» (6)، «آینده‌گرایی» (7) و بالاخره اندیشه‌های آخرالزمانی و «آخرت‌شناسی» (8) پیوندی وثیق یافته و به هنگام طرح مقوله‌ای از مقولات مذکور، خواه ناخواه دیگر مقولات و معانی مربتط با آن نیز به میدان بحث و تأمل وارد می‌شوند. از سویی دیگر، تشخیص نوعی تقدم و تأخر میان مفاهیم یاد شده و یا تمایز اصل و فرع میان آنها کار چندان ساده‌ای نیست؛ گرچه میتوان اعتباراً مقوله «نجات» و «منجی‌گرایی» را به عنوان یکی از اصیل‌ترین مفاهیم اجتماعی بشر و البته برآمده از متون دینی و از زمره آرمان‌های فطری و الهی آدمیان بر شمرد. با وجود این، در مقام تحقیق روشن می‌شود که معنای اخیر خود در ارتباط نزدیکی با مفاهیم و اندیشه‌های آرمان شهری (9) بشر قرار دارد، مقوله‌ای که به نحو وسیع در ساحت‌ها‌ی ادبی، هنری، سیاسی، اجتماعی و صور مربوط به خلاقیت‌های آدمی انعکاس وسیع داشته و دارد.
با توجه به آنچه که گفته شد، در باب این مقوله می‌توان ملاحظات مقدماتی و مختلفی را مدنظر داشت که قابل پیگیری و جستجو است:
الف) زمینه‌ها و خاستگاه‌های نظری و جامعه‌شناختی اندیشه و جنبش هزاره‌گرایی؛
ب) علل و عوامل رشد، گسترش و همچنین زوال گرایش‌های هزاره‌گرایی؛
ج) نتایج و پیامدهای گرایش هزاره‌گرایی در اخلاق و سیاست؛
د) مناسبت میان هزاره‌گرایی و اندیشه‌های مربوط به منجی‌گرایی و موعود‌گرایی دینی.
تمامی این ملاحظات می‌توانند ما را در جهت شناسایی زمینه‌ها و ظرفیت‌های موعود‌گرایی دینی یاری رسانند. علی‌القاعده فهم دقیق ارتباط و مناسبت میان هزاره‌گرایی و موعودگرایی دینی، از منظر خاستگاه‌های نظری و بسترهای تاریخی آنها میسر است و بدین وجه نگاهی اجمالی و فشرده به زمینه‌های نظری و عینی موضوع ضرورت دارد.

الف) زمینه‌ها وخاستگاه‌های نظری و جامعه‌شناختی هزاره‌گرایی
گرایش‌ها و جنبش‌های هزاره‌گرایی، در اصل واکنش‌ها و تمایلات نظری جوامع بشری نسبت به وضع موجود و آرزوی دستیابی به وضعیت مطلوب را بازتاب می‌دهد. این گرایش ریشه در خواست آدمی برای اصلاح، ترقی و کمال دارد و این خواست و تمایل آنقدر شایع و فراگیر است که در وجود آن کسی تردید نکرده و نمی‌کند.
با قطع نظر از ویژگی‌های فطری و خدادادی بشر و وجه کلامی و الهیاتی موضوع، می‌توان چنین تصور کرد که واحدهای بشری چه به لحاظ فردی و چه در ساحت اجتماعی، میان دو قطب تناهی و عدم تناهی وجود خود در تقلا و تکاپو به سر می‌برند. همه ما انسان‌ها مانند سایر اعیان در قیود و حدود زمانی – مکانی قرار داریم؛ هر کدام از ما محدود و مقید به زمان و مکانی خاص هستیم و این بارزترین وجه متناهی وجود – از جمله وجود بشر – است، اما همین موجود متناهی با وجه دیگری از وجود، یعنی وجه نامتناهی نیز قرین است و به تعبیر برخی از فیلسوفان معاصر، وجود انسان ترجمان تجلی نامتناهی در متناهی است. از مؤلفه‌های عدم تناهی بشر همین نظر به آینده و امکانات آتی و عرصه‌های فراروی اوست و به لحاظ انضمامی، همین قدر که آدمی در بدترین و سخت‌ترین شرایط بیرونی و درونی خویش باز توجه و امید به آینده دارد، این نشان از نامتناهی بودن وجود اوست. در بیان اهل عرفان، وجود انسان خلاصه و آینده تمامی مراتب و شئونات هستی از طبیعت تا مثال و تجرد محض است، در واقع رکن اصلی خلاقیت‌ها و به ویژه آفرینش هنری از همین جنبه نامتناهی وجود انسانی مایه می‌گیرد و در غیر این صورت، انگیزه‌ای برای تولید و حتی باز تولید آثار و محصولات ذوقی و هنری وجود نخواهد داشت.
بنابراین، نفسِ تمایل و التفات انسان به بهبود، گسترش و اصلاح وضع موجود با گرایش به امکانات آتی و بالقوه، سخت مرتبط است و چنانچه همین التفات درونی با زمینه‌های دینی و مابعدالطبیعی امتزاج یابد، علل و مبادی حیثیت تاریخی مفاهیمی چون «هزاره‌گرایی» را فراهم می‌سازد، بدین صورت که اگر جامعه‌ای در مسیر کمالیه خویش با موانع و ناکامی‌هایی مواجه شود، امید به کمال را از طریق پناه بردن به ظهور شخصیت‌ها و چهره‌هایی که می‌توانند از درون رکود و سکون موجود، مسیری را به سوی کمال ایجاد نمایند، زنده نگه می‌دارند. با این وصف، زمینه‌های روحی و درونی بشر، همراه با رویکردهای تکامل‌گرایانه از حرکت تاریخ، مبادی عالی و نظری ایده هزاره‌گرایی را قوام می‌بخشد و البته که از استعداد پذیرش و الحاق به جهت‌گیری‌های دینی نیز برخوردارند.
از منظر جامعه‌شناختی، هزاره‌گرایی فاقد مختصات و ویژگی‌های یک جنبش اجتماعی به معنای متداول آن است و از همین رو، زمینه‌ها‌ی شکل‌گیری ایده هزاره‌گرایی را نمی‌توان در چارچوب نظریات رایج در خصوص علل ظهور و رشد جنبش‌های اجتماعی تحلیل و توجیه نمود. جنبش هزاره‌گرایی نه یک جنبش و حرکت اجتماعی است و نه از مضامین جنبش‌های سیاسی و فرهنگی برخوردار است، بلکه هزاره‌گرایی بیانگر نوعی نگرش وجود شناسانه است که آمال و آرزوهای درونی بشر جهت رسیدن به وضع مطلوب را انعکاس می‌دهد. در واقع باید گفت رشد وگسترش ایده و گرایش هزاره‌گرایی با رکود و ناکامی جنبش‌های اجتماعی و عدم تحقق طرح‌ها و آرمان‌ها ارتباط مستقیم دارد. نگاه تکامل‌گرایانه در عرصه اجتماعی، آحاد جامعه را به سوی تکوین الگوهای کمال و فرآیند دستیابی به ترقی و کمال مطلوب وا می‌دارد. از این رو جنبش‌های اجتماعی، به ویژه آنها که دارای ماهیت اصلاحی و انتقادی است، در تلاش برای عرضه الگو یا الگوهای خاص از ترقی و شیوه‌های نیل به آن الگوها بر می‌آیند. اما ناکامی این حرکت‌ها و جنبش‌ها و عدم کفایت الگوها و طرح‌های عرضه شده برای هدایت جوامع بشری به غایات مطلوب، سبب می‌شود که این جوامع به استقبال ایده‌هایی از نوع «هزاره‌گرایی» رفته و تقدیر جامعه را در سایه ظهور منجی و مصلح اجتماعی که در این مورد خاص در آغاز هر هزاره‌ای رخ می‌نمایاند، توجیه کنند.

ب) علل رشد و گسترش و زوال هزاره‌گرایی
از آنچه که گفتیم می‌توان نتیجه گرفت که علل درونی (روحی، نفسانی) و بیرونی (عینی، خارجی) که به نسبت و به نحو ترکیبی خاصی در تکوین و ظهور اندیشه هزاره‌گرایی نقش داشته‌اند، هر چند همان طور که ذکر شد، نخستین زمینه‌های این اندیشه را باید در کتب آسمانی و تعالیم ادیان ابراهیمی جستجو کرد. احصای کامل علل ایجاد و گسترش این ایده دشوار می‌نماید، ولی اجمالاً به برخی از مهم‌ترین عوامل دخیر در این امر می‌توان اشاره کرد:

1. علل اجتماعی – فرهنگی :
اعتقادات و باورهای دینی، نظام‌های ارزشی و تعلقات روحی و معنوی هر جامعه که در عین حال مقوّم فرهنگ آن جامعه نیز می‌باشد، معمولاً در حکم اصول و مؤلفه‌های ثابت حیات اجتماعی تلقی می‌شوند؛ اما در عین حال همین اصول و مبانی ثابت، متناسب با اوضاع و احوال و شرایط اجتماعی، در معرض تفسیرها و برداشت‌های گوناگون قرار گرفته یا حداقل از شدت و ضعف برخوردار می‌گردند. بر این اساس، اندیشه هزاره‌گرایی نیز در مقاطع خاص تاریخی از شور و هیجان بیشتری برخوردار گردیده، به صورت گفتمان غالب و شایع فرهنگی و اجتماعی ظهور می‌کند.
از سویی دیگر، برخی فرهنگ‌ها و نظام‌های اعتقادی، از زمنیه مساعدتری جهت پرورش و رشد ایده‌های مآرمانی از جمله ایده هزاره‌گرایی برخوردار می‌باشند. ایدئولوژی‌ها و نظام‌های ارزشی معتقد به رستگاری و سعادت نهایی انسان و به ویژه معتقد به استقرار عدالت و صلح جهانی و غلبه مطلق بر دشمنان و بیگانگان، تحقق این غایات را در قالب ایده‌هایی همچون هزاره‌گرایی وعده می‌دهند. در واقع پشتوانه مهم – و حتی اصلی – این مقوله، ساختار ایدئولوژیک و فرهنگی جامعه است که بنا به چارچوب نظری و قدرت انگیزش این نظام‌ها ، در نوع و شتاب حرکت ایجاد شده، تأثیر می‌گذارند.

2. علل روان شناختی:
بحران‌های اجتماعی و سرخوردگی روحی بشر از طرح و الگوهای عرضه شده، به اضافه ناکامی الگوهای مزبور در ساماندهی همه جانبه و اعتدال‌گونه جوامعه بشری، یکی از ریشه‌ها و عوامل اصلی ظهور اندیشه و هزاره‌گرایی و اقبال بشر به این ایده اجتماعی است. این معنا در سراسر تاریخ و به ویژه در جوامع دینی دارای نمود و مصادیق فراوان است و حتی در دوره جدید و حاکمیت «عقل خودبنیاد» و عصر مدیریت عقلانی جوامع بشری نیز التفات و دعوت به این اندیشه و عمل به لوازم آن مشاهده می‌شود. آنچه در باب وجه نامتناهی انسان، کمال‌طلبی و عدم رضایت و خشنودی او نسبت به وضعیت حاضر و بالفعل او گفتیم، در حکم عقبه روان‌شناختی این موضو ع به شمار می‌روند و البته با لحاظ معنا و مفاد واژه «انتظار» و معادل آن در فرهنگ‌های دیگر، بدینه موضوع نیز منصرف خواهیم شد که در ذیل هزاره‌گرایی نوعی انقلاب، آغاز و تولدی دوباره و در معنای فنّی‌تر، نوعی نقطه عطف تاریخی نهفته است. آنچه که فی‌المثل در هزاره‌گرایی برآمده از دو سنت یهودی و مسیحی می‌توان مشاهده کرد، بر محور پایان دوره‌ای خاص و آغاز دوره‌ای دیگر بنا گردیده است.

ج) نتایج و پیامدهای اندیشه هزاره‌گرایی در عصر جدید
شاید گزافه نباشد ادعا کنیم امروزه هیچ حوزه‌ای از حوزه‌های انسانی به اندازه حوزه «اخلاق» و «سیاست» از مقوله «هزاره‌گرایی» متأثر نگردیده است. البته در معنایی وسیع «فرهنگ» و در ذیل آن «هنر» و «ادبیات» نیز به نحو چشمگیری از این معنا تأثیر پذیرفته‌اند. اما می‌توان پرسید چرا قید «امروزه» و «عصر حاضر» در اینجا آمده است؟ اگر در پاسخ تنها به توصیف صورت‌های متنوع و نوپدید الگوها و هنجارها در هنر و سیاست و اخلاق اکتفا کنیم، آنگاه می‌بینیم که تجلیّات انسان و عالم مدرن در ساحت‌های مختلف، چیزهایی کاملاً متفاوت از قراین خود در عصر ماقبل مدرن است و این نه یک امر اتفاقی و یا برعکس نه کاملاً اختیاری و ارادی است، بلکه در یک کلام تقدیر برآمده از اراده بشر مدرن است. «جمهوری» افلاطون، «آتلانتیس» فرانسیس بیکن، «اتوپیا»‌ی تامس مور و «لویاتان»‌ ها‌بز جملگی بر تأسیس شهر آرمانی مطابق طرح‌های نظری خویش تمرکز دارند، اما «جمهوری» افلاطون با هیچ یک از طرح‌های بعدی مشابهت ندارد، چه در مبادی و چه در غایات و شیوه‌ها و مناسبات اجتماعی. اصولاً شهروند مدینه افلاطونی با شهروند عامل جدید نه تنها در خواسته‌ها و نوع انتظارات فردی و اجتماعی، بلکه در مقام وجودی و نسبت‌اش با کیهان و هستی تفاوت اساسی دارد که یکی از آن تفاوت‌ها در فردیت (10) و خود بنیادی انسان مدرن است.
دوره جدید به طرحی نظر داشت که در آن انسان به قدرت خویشتن و اراده جمعی، بهشت موعود را بسازد و خود در تأسیس آن مدخلیت تام داشته باشد. قرن هیجدهم اروپا و دوره موسوم به «روشنگری» به بسط آرمان‌های عدالت‌خواهانه و مناسبات اجتماعی برآمده از انقلاب فرانسه می‌اندیشید و شاید همان زمان به حضور آحاد انسانی در «شهر جهانی» مطابق طرح‌های روشگری یقین کامل داشت. اما با گذشت دو قرن از ایده «صلح پایدار» امانوئل کانت، چیزی غیر از آنچه معماران در دنیای مدرن بدان نظر داشتند، ظهور کرد. به رغم ظهورات خیره کننده تکنیکی و صنعتی دو قرن اخیر، آدمی در عرصه مناسبات فردی و اجتماعی شکاف‌ها و تضادهای گوناگون و دامنه‌داری را تجربه کرد. گسترش دموکراسی و لیبرالیسم به خارج از موطن اصلی‌اش، نه تنها امکان «جهانی شدن» تجدد را به چالش کشید، بلکه حتی در امکان سازگاری و همسانی عناصر مقوم خود نیز تردید و تشکیک نمود. کافی است تنها حوادث قرن گذشته و حتی نیم قرن اخیر را در سطح بین‌المللی و حتی دنیای توسعه یافته مرور کنیم؛ آن گاه می‌توان به برخی از علل اقبال به اندیشه نجات، موعودگرایی و اخیراً هزاره‌گرایی پی بُرد. البته فراموش نکنیم که احیای این معانی و مفاهیم به معنای رجوع به گذشته و تمسک به سنت صرف نیست، بلکه در مقوله‌ای مانند «موعودگرایی» و «هزاره باوری» دوره اخیر، با قرائتی جدید از این موضوع همراه با روحی کاملاً مدرن مواجهیم و در نتیجه مقوله هزاره‌گرایی خود در طی قرون متمادی دستخوش تغییرات معنایی قابل توجهی گردیده است. این روایت و قرائت جدید، به نوبه خود در عرصه‌های سیاست و اخلاق نیز تأثیرگذار بوده به طوری که امروزه در نظریات و دیدگاه‌های نظریه‌پردازان و حتی بسیاری از چهره‌های سیاسی، مفاهیم مذهبی و دعاوی پیشگویانه و آینده‌گرایانه کاملاً رسوخ کرده است. این تغییر و تحول، حکایت از ناخشنودی بشر امروز از اوضاع عالم معاصر می‌کند و هم نشانه بحرانی است فراگیر که دنیای توسعه یافته و توسعه نیافته هر دو در آن مشترکند.

د) مناسبات میان هزاره‌گرایی، منجی‌گرایی و موعود‌گرایی دینی
با لحاظ آنچه که گفتیم، التفات مجدد بشر به بازخوانی متون و منابع دینی برای آگاهی از تقدیر عالم و حوادث آینده امری طبیعی و شاید قهری به نظر می‌رسد. وقتی در چیزی یا جایی «بحران» بروز می‌کند، آدمی به تکاپو می‌افتد و برای خروج از بحران به دنبال گریزگاهی می‌گردد و هر چه بحران شدیدتر و عمیق‌تر باشد، نگرانی و التهاب بشر نیز فزونی می‌یابد. واقعیت این است که به سختی می‌توان دوره‌ای از حیات بشر را سراغ گرفت که شدت التهاب و بحران به اندازه عصر حاضر باشد، زیرا دست کم در هیچ مقطعی، شعاع و طیف بحران همانند امروز گسترش نیافته بود. با ملاحظه همین معناست که می‌توان علل طرح و شیوع مفاهیمی مانند «جهانی شدن» را در دهه‌های اخیر دریافت، زیرا نخستین چیزی که در ذیل جهانی شدن به ذهن خطور می‌کند این است که به راستی چه چیز است که باید «جهانی» شود؟ و مگر در بسط طرح‌های عالم مدرن و اخذ و اقتباس آنها توسط ملل دیگر خلل وکاستی وجود داشته که امروز باید جبران شود؟
به هر روی، درک بحران و احساس ناامنی بشر، رجوع به اندیشه نجات و چشم دوختن به «موعود» و احیای هزاره باوری و مانند آن را طبیعی می‌سازد، به ویژه آنکه در ذیل و ضمن این مفاهیم، نوید ظهور عالمی متفاوت و سرشار از کامیابی موج می‌زند. امروزه حجم وسیعی از برنامه‌های تلویزیونی، شبکه‌های ماهواره‌ای، کتاب و مقاله و گزارش و به طور کلی امکانات رسانه‌ای و فناوری اطلاعات در سطح جهانی به تبلیغ و ترویج این معانی و مفاهیم اختصاص دارد؛ این در حالی است که درست در سه دهه قبل، حضور تبلیغ و ترویج آموزه‌های دینی در عرصه سیاست و اجتماع امری غیر متعارف و به لحاظ مقررات و قوانین مدنی، ممنوع شناخته می‌شد! بنابراین جا دارد در چرایی احیا و ظهور مجدد این مفاهیم بیندیشیم واز خود بپرسیم آیا امروز چنان «شدت» و «عسرت» بالا گرفته است که به «فَرَج» و «گشایش» نزدیک امیدوار باشیم؟ یقیناً علائم و قراین تحقق وعده الهی آشکار شده و آدمی فارغ از دین و آیین مختار خود، چشم به نجات و گشایشی دوخته است که از پس آن عدالت و امنیت و کرامت انسان را به چشم خود ملاحظه کند.
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل *** چرا که بی‌تو ندارم مجال گفت و شنید
بهای وصل تو گر جان بُود خریدارم *** که جنس خوب مبّصر به هر چه دید، خرید
به لب رسید مرا جان و بر نیامد کام *** به سر رسید امید و طلب به سر نرسید

پی‌نوشت‌ها:

1. De Civitate Dei
2. الیاده، میرچا، اسطوره بازگشت جاودانه، ترجمه بهمن سرکاراتی، ص 116.
3. راشد محصّل، محمدتقی، نجات‌بخشی در ادیان، صص 246-247.
4. بنگرید به: همان، گفتار نخست، صص 39-71.
5. Messianism
6. Promisianism
7. Futurism
8. Eschatology
9. Utopia
10. individuality
منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزاره‌گرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید