مرحوم حجّهالاسلام حاج شیخمحمّدشریف رازی :
حجّهالاسلام و المسلمین آقای حاج سیّدعبّاس حسینی کاشانی، به نقل از گروهی از چهرههای مورد اعتمادِ نجف اشرف، داستانِ شنیدنیِ ملاقات سفیر کبیر انگلستان با «آیتالله سیّدأبوالحسن اصفهانی» را به این صورت برای نگارنده حکایت کرد :
پس از پایان جنگ دوّم جهانی، یکی از تجّار سرشناس و درستکار به نام «حاج مهدی بهبهانی(35») که در بازار عراق و سوریّه مورد احترام و اعتماد بود و در نجف و شام، آثار خیّریه بسیاری دارد، از سوی دولت وقتِ عراق و نخست وزیر (نوری سعید) به محضر «آیتالله اصفهانی» رسید و ضمن صحبت گفت :
سفیرکبیر، قصد شرفیابی و تقدیم پیام دولتِ متبوع خویش را به حضرتعالی دارد!
«مرحوم سیّد» فرمود : مرا با سفیر انگلستان چه کار؟!
حاضر به دیدار نشد، آقای بهبهانی، اصرار کرد که نپذیرفتنِ او صورت خوشی ندارد. «مرحوم سیّد» : به یک شرط او را میپذیرم! و آن اینکه : دیدار و گفتگو، عَلَنی و در حضورِ عموم باشد!
این مطلب، مورد توافق قرار گرفت.
بعد از معلوم شدن وقت دیدار، آقای بهبهانی به بغداد اطّلاع داد، میتوانند شرفیاب شوند.
«مرحوم سیّد» هم از علمای بزرگ حوزه، تجّار و شیوخ عرب، دعوت نمود که در ساعت مقرّر حضور یابند.
روزِ موعود فرا رسید.
از یک سو، سفیر انگلستان، با نخست وزیر عراق و گروهی از وزرأ با اسکورت و تشریفاتِ بسیار، به بیتِ «مرحوم سیّد» وارد شدند و از سوی دیگر هم أنبوهی از شخصیّتهای مختلف که از سوی «مرحوم سیّد»، دعوت شده بودند گرد آمدند!
هر کس، در جایِ خود قرار گرفت و با آمادگیِ مجلس، «مرحوم سیّد» نیز از اندرونی به مجلس وارد شد!
ابّهت و عظمت و روحانیّتِ «مرحوم سیّد» همه حاضران را گرفت و همگی به احترام ایشان ایستادند و آن بزرگوار در جای خود نشست!
سفیر بریتانیا که در کنار «مرحوم سیّد» بود، بعد از عرض سلام و اظهار ارادت و تقدیم پیام دولت متبوع خویش، گفت : عالیجناب! دولت انگلستان نذر کرده بود! که اگر بر آلمان نازی پیروز گردد، صدهزار دینار! خدمتِ شما ـ به عنوان پیشوای جهان تشیّع ـ تقدیم دارد، تا در هر موردی که خود شایسته میدانید، هزینه کنید!
«مرحوم سیّد» فرمود : مانعی ندارد!
سفیر، بیدرنگ کیف خود را گشود و یک قطعه چک صدهزار دیناری تقدیم نمود.
«مرحوم سیّد» هم آن را دریافت کرد و زیرِ تشکِ خود نهاد!
از پذیرش چک، به وسیله آن مرجع شیعه، بسیاری از علمأ، تجّار و شخصیتهایِ عرب، آزردهخاطر شدند.
أمّا طولی نکشید که دیدند «مرحوم سیّد» به سفیر و همراهان فرمودند :
ما میدانیم که در این جنگ، بسیاری از مردم، آواره و از هستی ساقط شدند.
از طرف ما به دولت متبوع خود بگوئید :
سیّدأبوالحسن، به نمایندگی از مسلمانان، وجهِ ناقابلی، به منظور کمک به آسیب دیدگانِ جنگ، تقدیم میدارد و از کمیِ وجه معذرت میخواهد!
چرا که خود میدانید ما در شرایط مشابهی هستیم.
آنگاه، چک سفیر بریتانیا را از زیرِ تشک درآورد و یک قطعه چک صدهزار دیناری! نیز از خود روی آن گذاشت و با عذرخواهی به سفیر بریتانیا داد!!
وضعیّتِ مجلس، دیدنی بود!
با این تدبیرِ ظریف و سخاوت «سیّد»، سفیر انگلیس، شرمنده و رنگِ چهرهاش تغییر کرد!
اجازه مرخّصی خواستند و با بوسیدنِ دست آن مرجع بزرگ از بیت ایشان خارج شدند!
پس از لحظاتی نوری سعید (نخست وزیر عراق) به خدمتِ «سیّد» برگشت و خود را بر قَدَمهایِ «سیّد» انداخت! و شروع به بوسیدن کرد! و گفت :
ای پیشوای عظیمالقدر! قربانت گردم! تاکنون از هیچ یک از علمای ما، به دلیل مادّی بودنِ أکثر آنان، چنین گذشت و بزرگواری دیده نشده است!
نماینده انگلیس بعد از ترکِ محضر جناب عالی، از هوشیاری و درایتِ شما سخنها میگفت!
او گفت :
ما میخواستیم، شیعیان را استعمار کنیم و آنان را بخریم!
أمّا پیشوایِ شما، ما را خرید!!
و پرچمِ اسلام را در بریتانیا بر زمین کوبید!!
بعد از رفتنِ «نوری سعید» علمای حاضر در مجلس، از «مرحوم سیّد» پرسیدند :
اگر آن وجهی که به سفیر انگلیس تقدیم کردید، به مصرف حوزه علمیّه میرسید، بهتر نبود؟!
«مرحوم سیّد» در جواب فرمود :
سهم امامباید در ترویج اسلام و مذهب صرف گردد، به نظر من یکی از مواردی که میتوانستیم بهترین بهرهبرداری را در ترویج اسلام بنمائیم، همین مورد بود.
گفتار «سیّد» مورد تأیید و تحسین همگان قرار گرفت!