نویسنده: محمد یوسفی
عالم جلیل آخوند ملا زین العابدین سلماسی رحمه الله فرمود:
روزی در مجلس درس فخرالشیعه، آیه الله علامه بحرالعلوم قدس سره (1) در نجف اشرف نشسته بودیم که عالم محقق جناب «میرزاابوالقاسم قمی» – صاحب کتاب «قوانین» – برای زیارت علامه وارد شدند.
کسانی که درس مجلس در حضور داشتند و بیشتر از صد نفر بودند متفرق شدند. فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، که در درجات عالی صلاح و ورع و اجتهاد بودند، ماندیم.
آن سال، سالی بود که میرزا از ایران برای زیارت ائمه عراق علیهم السلام و حج بیت الله الحرام آمده بودند.
محقق قمی رو به سید بحرالعلوم کرد و گفت: شما به مقامات جسمانی (به خاطر سیادت) و روحانی و قرب ظاهری (مجاورت حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام) و باطنی رسیده اند پس از آن نعمت های نامتناهی چیزی به ما تصدق فرمایید.
سید بدون تأمل فرمود: شب گذشته یا دو شب قبل (تردید از ناقل قضیه است) برای خواندن نماز شب به مسجد کوفه رفته بودم با این قصد که صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درس ها تعطیل نشود. (سالهای زیادی عادت علامه همین بود.) وقتی از مسجد بیرون آمدم در دلم برای رفتن به مسجد سهله شوق افتاد؛ اما از ترس این که به نجف نرسم خود را از آن منصرف کردم ولی لحظه به لحظه شوقم زیادتر می شد و قلبم به آنجا تمایل بیشتری پیدا می کرد.
در همان حالتِ تردید بودم که ناگاه بادی وزید و غباری برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد. خیلی نگذشت که خود را کنار در مسجد دیدم داخل شدم دیدم خالی از زوّار و متردین است جز این که در آنجا شخص جلیل القدری مشغول مناجات با خدای قاضی الحاجات بود آن هم با جملاتی که قلب را منقلب و چشم را گریان می کرد. حالم دگرگون گردید و دلم از جا کنده شد، زانوهایم به لرزه درآمدند و اشکم از شنیدن آن جملات جاری شد. جملاتی بود که هرگز به گوشم نخورده بود و چشمم در جایی ندیده بود، فهمیدم که مناجات کننده، آن کلمات را نه آن که از محفوظات خود بخواند بلکه آنها را همان لحظه انشاء می کند.
در همان مکان خود ایستادم و گوش می دادم و از آنها لذت می بردم تا از مناجات فارغ شد. آن گاه رو به من کرد و به زبان فارسی فرمود: مهدی بیا.
پیش رفتم و ایستادم.
دوباره فرمود که پیش روم. باز اندکی رفتم و توقف نمودم.
برای بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است. (1)
من هم پیش رفتم تا جایی رسیدم که دست ایشان به من و دست من به آن جناب می رسید و مطلبی را فرمود.
آخوند ملا زین العابدین سلماسی می گوید: وقتی صحبت علامه رحمه الله به این جا رسید، یک باره از سخن گفتن دست کشید و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمی راجع به سؤالی که قبلاً ایشان پرسیده بود کرد. آن سؤال این بود که چرا علامه با آن همه علم و استعداد زیادی که دارند تألیفات شان کم است؟
ایشان هم در جواب دلائلی را بیان کردند؛ اما میرزای قمی دوباره آن صحبت با علامه را سؤال نمود.
سید بحرالعلوم رحمه الله با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است. (2)
پی نوشت ها :
1. یعنی هر جا من می گویم بیا، تا همان جا بیا، نه این که به خاطر رعایت ادب توقف کنی.
2. کمال الدین، ج 2، ص 99، س 21 و عبقری الحسان، ج 1، ص 37.
منبع مقاله :
یوسفی، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا، قم، خورشید هدایت، چاپ دوم