زندگی آدمی همواره در معرض حوادث و بلا های ناگوار است، و از این گریزی نیست. چگونگی ساختمان بشر چنین وضعی را بر او تحمیل کرده و بلا و مصیبت را ماجرای همیشگی و همگانی زندگی او قرار داده است: این جمله ی معروف و منسوب به مولای متقیان(علیه السلام): «الدنیا دار بالبلاء محفوفه…» (دنیا خانه ئی است که با آزمایشها و بلیه ها محاصره گردیده) ناظر به همین واقعیت است. بیماری ها، آسیب های جسمی، خسارت های مالی، فقدان عزیزان، محرومیت ها و … بخشهای رنگارنگی از این سرگذشت اجتناب ناپذیر بشراند که حتی برخوردارترین مردمان نیز از حوادثی از این قبیل، مصون نمی مانند. در این پیشامدها که البته بطور قهری و بدون میل و اراده ی انسان در زندگی او رخ می نماید، دو گونه عکس العمل از مردم بروز می کند: بعضی در برابر مصیبت، مقاومت خود را از دست داده و دچار شکستگی روحی می گردند و گروهی دیگر بار مصیبت را تحمل کرده و با توجه به جریان طبیعی این جهان، خود را از هنگامه ی مصیبت، سالم و سربلند خارج می سازند. به قول رودکی، فضل و بزرگمردی و سالاری انسان را در هنگامه ی بلا و مصیبت می توان آزمود. ضجه و زاری و جزع که شیوه ی مردمان ضعیف و دلهای کوچک و کم ظرف است، خود یک کشش قهری و طبیعی است، تکلیفی است که شور عاطفه ی سرکش بر انسان تحمیل می کند و هر یک از اعضاء را به صورت مناسبی استخدام می کند، چشم را می گریاند، زبان را به شکوه می گشاید، حنجره را به فریاد وا می دارد، دست و سر و پا را به حرکات و فعالیت های مخصوص وادار می سازد.
صبر در مقابل مصیبت ها به معنای تسلیم نشدن در برابر این موج عاطفی است. انسان صبور در مواجهه با مصائبی از این قبیل، متانت روحی و شخصیت انسانی خود را از دست نداده، دست و پای خود را در برابر حادثه گم نمی کند. مصیبت، او را دلمرده و افسرده و بی نشاط نمی سازد و پای او را از حرکت و تلاش در راه هدف اصلی و جدی زندگی اش باز نمی دارد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به یکی از اصحاب خود در مرگ فرزندش، چنین تسلیت نوشت: «فلا تجزعن أن تحبط جزعک أجرک- و أن تندم غدا على ثواب مصیبتک- فإنک لو قدمت على ثوابها علمت أن المصیبه قد قصرت عنها- و اعلم أن الجزع لا یرد فائتا و لا یدفع حسن قضاء- فلیذهب أسفک ما هو نازل بک مکان ابنک»: مبادا بیتابی تو اجرت را از بین ببرد، و فردا(ی قیامت) برای از دست دادن ثواب مصیبت پشیمان شود. اگر ثواب آنرا می دیدی در می یافتی که آن مصیبت در برابرش ناچیز است. بدان که بیتابی کردن آنچه را از دست رفته بر نمی گرداند و هیچ اندوهی قضای الهی را دفع نمی کند. پس آنچه به جای فرزندت به تو داده می شود، سزاست که اندوه تو را ببرد. این صبر نیز از انواع پسندیده ی صبر است و چنانکه در حدیثی آمده است: “نیکو و شیوا است” (حسن جمیل).
اگر قرار باشد انسانی که راهرو هدف و راه پیما بسوی جهتی است از هر حادثه ی ناگوار، ضربه ئی ببیند و بخشی از نشاط روحی خود را از دست بدهد، هرگز نمی توان انتظار داشت که مایه و ذخیره ی روحی لازم را برای پیمودن این راه بتواند حفظ کند. مقاومت در برابر انگیزه هائی که انسان را به ناشکیبائی در مقابل این مصائب وادار می سازد، عاملی است که آن نشاط روحی را در وی محفوظ می دارد و از هدر رفتن آن جلوگیری می کند از این بالاتر آنکه خود این مقاومت، تمرینی دشوار و سودمند است برای تقویت نیروی اراده و عزم آهنین در انسان، همان چیزی که با نبودن آن، راه پیمائی دشواری که هر کس موظف به آن است به هیچ صورت عملی نیست.
فایده صبر بر حوادث غیر اختیاری
صبر در برابر مصیبت هائی که به طور قهری و بدون اختیار به سراغ انسان می آید دارای دو فایده ی بسیار مهم است: نخست آنکه ذخیره ی نشاط روحی را که خمیر مایه ی همه ی فعالیت های خود سازنده ی اوست، حفظ می کند و مانع از نابودی و به هدر رفتن آن می شود. دیگر آنکه اراده ی انسانی را که عامل تحرک و ابزار حرکت اوست در او نیرومند می سازد و تاب مقاومت در برابر مصائب اختیاری (که درباره ی آن سخن خواهیم گفت) بدو می دهد. تشویق و تحریص عجیبی که از طرف اولیای دین به صبر در این موارد صادر گشته به لحاظ همین نقش سازنده و اعجازآمیز است.
نظری به روایات در این موضوع
در این دو روایت نشانه ای از فلسفه ی عمیق صبر بر مصیبت ها را می توان مشاهده کرد:
روایت اول:
از امام باقر یا صادق (علیهماالسلام) نقل شده است: «من لایعد الصبر لنوائب الدهر یعجز»؛ آنکس که برای سختی ها و ناملایمات روزگار، مایه ئی از صبر، فراهم نکرده باشد به ناتوانی و عجز در خواهد افتاد.
روایت دوم:
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «ان العبد لیکون له عندالله الدرجه لایبلغها بعمله، فیبتلیه الله فی جسده او یصاب بماله او یصاب فی ولده، فان هو صبر بلغه الله ایاه»: برای بنده، مقامی و رتبتی در نظر گرفته شده است که با عمل بدان نمی تواند رسید، پس خدا او را به بلیه ئی در پیکرش یا خسارتی در مالش یا حادثه ئی برای فرزندانش مبتلا می سازد، اگر صبر کرد خدا بدان مقام می رساندش.
در این روایت، نقش سازنده و تعالی بخش صبر کاملا آشکار است. ابابصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که :«الحر حر علی جمیع احواله: ان نابته نائبه صبر لها، و ان تداکت علیه المصائب لم تکسره و ان اسر و قهر و استبدل بالیسر عسرا. کما کان یوسف الصدیق الامین: لم یضرر حریته ان استعبد و قهر و اسر…»: آزاده در همه حال آزاده است؛ اگر حادثه ای گزنده ئی بر او وارد آید بر آن صبر می کند و در برابر آن مقاومت می ورزد، و اگر مصیبت ها و آزمایشها از همه طرف بر او وارد شوند و او را زیر ضزبات سخت بیفکنند نمی توانند در هم بشکنندش، گرچه در زنجیر اسارت گرفتار آید و مقهور قدرت های زمانه شود و آسایش و راحتی اش به سختی و ناراحتی بدل شود. چنانکه یوسف راستگوی راست کردار بود که اسارت و مغلوبیت و به غلامی افتادنش، نتوانست آزادی و آزادگی اش را از بین برد.
مرحله اول صبر در برابر مصیبت
استقامت در برابر مصایب دو مرحله دارد:
یکى لب به شکایت باز نکردن و خود را در برابر آن ناتوان و ضعیف ندیدن و با روى گشاده و لب خندان تحمل پیش آمدهاى سخت را نمودن و چون کوه دربرابر همه آن ها ایستادن و از خداى متعال نیروى پایدارى طلب نمودن و شکیبایى را پیشه خود ساختن و پیوسته این جمله شریفه: «انا لله وانا الیه راجعون»(ما از آن خدائیم و به سوى او بازمى گردیم!) را گفتن و عمیقا در معناى آن اندیشیدن است که آدمى بنده خداست، هر چه خداى مهربان بخواهد – و جز نیکى و سود چیزى دیگر نمى خواهد – بنده صالح باید تسلیم حق باشد و اطمینان داشته باشد که این پیش آمد به سود اوست.
فوائد مصیبت ها
اگر مصیبت، ستمى باشد که ستمگرى بر انسان روا داشته است، باید مطمئن باشد که خداى توانا انتقام او را خواهد گرفت. و اگر مصیبتى است که از طرف خداوند رسیده باشد یقین بداند که تحمل آن به سود او خواهد بود و هم از نظر مادى از آن بهره مند خواهد شد، هم از نظر معنوى. بهره مادى آن بسیاراست: یکى آن که روح در اثر پایدارى و استقامت در برابر شداید، قوى و توانا مى شود و هنگامى که نیروى روحى تقویت شد، رسیدن به مقامات عالى آسان خواهد بود و اگر به چنان مقامى نایل شد بر حفظ آن مقام توانا و قادر خواهد بود و کس دیگرى نخواهد توانست که آن مقام را از او بستاند؛ زیرا او در اثر پایدارى و استقامت، راه مبارزه با هرگونه فشار را آموخته و در چنین نبردى آزموده شده است و شایستگى نگاه دارى آن را دارد. بسیار کسانى بودند و هستند که به مقاماتى رسیدند، ولى در اثر بى لیاقتى نتوانستند آن را نگهدارى کنند، زیرا به تنبلى و آسایش خو گرفته بودند؛ ولى کسانى که در آغاز زندگى با سختى ها روبرو شده و در نبرد با ناملایمات بزرگ شده اند، کاملا بر حفظ مقام خود مسلط خواهند بود. چیزى را که به دست آورند، به زودى از کف نخواهند داد. فایده دیگر آن که، تحمل فشار مصایب، راه رسیدن به مقاصد و آرزوهاست. آرى: «نابرده رنج گنج میسر نمى شود.» تن پرورى و آسایش دوستى، جز زیان و نابودى بار نمى آورد «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» خداوند تبارک و تعالى نعمت های خود را بر کسى که در مصایب صبر کند، ارزانى خواهد فرمود. یوسف صدیق(علیه السلام) در چاه افتادن را تحمل کرد، زر خرید شدن را تحمل کرد، سال ها زندان کشیدن را تحمل نمود تا در نهایت زمام دارى مصر را به دست آورد. ایوب(علیه السلام) در افول نور چشمانش صبر کرد، در فقر و مسکنت استقامت کرد تا خداوند رحمت بى حسابش را بر او ارزانى فرمود و فرزندانش را به او باز گردانید. یعقوب پیامبر(علیه السلام) نیز سال ها در فراق فرزند خود سوخت و گداخت و صبر کرد، خداوند بار دیگر چشمش را به جمال فرزند ارجمندش روشن فرمود. بسیارى از زمام داران دیروز و امروز جهان هستند که سال ها رنج برده و مصیبت کشیدند و پایدارى کردند تا به مقامى که مقصودشان بود رسیدند.
بهره معنوى صبر در مصایب و حوادث ناگوار آن است که: خداوند متعالى بهترین پاداش هاى نیکو را عنایت خواهد فرمود، چنان چه قرآن خطاب به مسلمانان مى فرماید: « و لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون »: قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و فرزندان، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خدائیم و به سوى او بازمى گردیم! (بقره،155و156). خداوند می فرماید: ما شما را به مقدارى از مصایب مى آزماییم، سپس به کسانى که در برابر مصایب صبر و پایدارى کنند مژده مى دهد که بهشت برین و جنات عدن الهى در انتظار آن هاست، زیرا آن ها کسانى بودند که رضاى حق را بر رضاى خود مقدم داشتند و روترش نکردند و چین به ابرو نفکندند و تسلیم خواسته هاى حق شدند، پاداشى که خداى تعالى عنایت فرماید، پاداش خدایى است که نظیر و مانند ندارد وفوق آن، تصور نمى شود، براى وصول به چنین پاداشى سزاوار است که آدمى هرگونه مصیبت و رنجى را تحمل کند تا بدان گنج خداداد برسد.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید :«لا تعدن مصیبه اعطیت علیها الصبر و استوجبت علیها من الله ثوابا مصیبه انما المصیبه ان یحرم صاحبها اجرها و ثوابها اذا لم یصبر عند نزولها؛ مصیبتی را که در برابر آن صبر ورزیدید و از خدا پاداش گرفتید مصیبتش نخوانید، بلکه مصیبت آنگاه است که در برابر آن صبر نکنید و از پاداش خدایى محروم شوید». آرى، سخن حق همین است که امام صادق(علیه السلام) فرمود، زیرا جزع و شکایت جز پشیمانى سودى ندارد؛ هم نزد خدا ناپسند است وهم مردم شکایت کننده را دوست ندارند.
شکایت سودی نمی بخشد
اگر شکایت براى تشفى قلب و آسایش درون شخص مصیبت دیده باشد که با یادآوری مصیبت، پریشانى خاطر و سوزش دل افزون تر مى شود و سرانجام تلخى خواهد داشت، چون شکایت کردن عادت خواهد شد، در هر مصیبتى – هر چند بسیار کوچک باشد – اگر لب به شکایت باز شود عاقبت، نیروى مقاومت و پایدارى در برابر حوادث درهم شکسته شده و جز آدمى ضعیف و ناتوان که از هر بادى بلرزد، ثمرى نخواهد داشت، مرگ اجتماعى و تدریجى کم کم گریبان او را خواهد گرفت تا به مرگ حقیقى پایان یابد. اگر غرض از شکایت کردن آن باشد که دیگران براى شکایت کننده افسرده شوند، افسردگى آن ها چه سودى دارد، نه کمکى از آنان ساخته است و نه بارى از دوش مصیبت زده خواهند برداشت. بسیارى از مصایب هستند که کمک کردنى نیستند و شنونده جز آن که از شنیدن به تنگ آید و از مجالست و مصاحبت بگریزد، سودى نخواهد داشت؛ شکایت را فقط باید نزد خدا نمود که چاره ساز بى چارگان است. جزع و فزع کردن در مصایب عاقبتى شوم، ولى صبر و استقامت در برابر مصیبت، سرانجامى نیکو دارد، زیرا همه چیز این جهان پایان یافتنى است، خواه لذایذ و خوشى ها و خواه مصایب و ناگوارى هاى آن. بنابراین، پس از پایان هر مصیبت، سود و بهره را کسى مى برد که استقامت و پایدارى در برابر آن کرده باشد، درصورتى که آن که پیوسته جزع و شکایت مى کرد و براى خویش – چه در قلب و چه در زبان – روضه خوانى مى کرد جز ناتوانى و ناراحتى و خوارى نزد همگنان، سودى نبرده است.
دسته اى از مردم کسانى هستند که شکایت کردن را موجب عزت و محبوبیت خود مى پندارند و وسایلى بر مى انگیزند از قبیل: قند سیاه کردن یا نوحه گرى نمودن که دیگران را افسرده کرده و بگریانند، غافل از آن که این کار جز آزردن مردم اثر دیگرى ندارد، این فکر صد در صد اشتباه و کاملا خطاست. دسته دیگر مردمانى هستند که باشکایت و جزع خو گرفته اند به طورى که اگر مخاطبى یافت نشود خود براى خود شکوه مى کنند و پیوسته آلام و کاستى هاى خود را به یاد مى آورند، حتى اگر مصیبتى هم براى آنان رخ نداده باشد با اندوه و غم هاى خیالى، خود را سرگرم مى دارند و شب را تا صبح به بیدارى مى گذرانند و براى خود ناراحتى همیشگى ایجاد مى کنند، گویى اینان از تذکر غم و اندوه لذت مى برند. خروج انسان از مقام صابرین به جزع و فزع، گریبان دریدن، به صورت زدن و شکایت کردن زیاد است. این ها امورى هستند که در حیطه اختیار انسان قرار دارند، پس سزاوار است که از همه آنها اجتناب، و از قضاى الهى اظهار رضایت کند. البته نه به این معنى که ذاتا مصیبت را دوست داشته باشد، زیرا خوش نداشتن مصیبت امرى غیر اختیارى است، و با این صفت کسى از زمره صابرین خارج نمى شود. همانطور که ناراحتى درونى و گریستن خارج از اختیارند و موجب پائین آمدن مقام انسان نمی شوند.
مرحله دوم صبر در برابر مصایب
مرحله دوم از صبر در برابر مصایب آن است که: نباید در اثر فشار و شدت مصایب، خونسردى از دست برود و از مقصود دست برداشته و از کار کناره گیرى شود و کنج عزلت اختیار و در خانه به روى خود بسته شود، بلکه مسلمان شایسته، هر چه مصایبش بیش تر شود، باید در تعقیب هدف خود راسخ تر و محکم تر گردد. عثمان بن مظعون که از مسلمانان باسابقه ی صدر اسلام و از مهاجران به حبشه و مدینه بود، فرزند جوان خود را در مدینه از دست داد، سنگینی بار مصیبت بقدری او را بستوه آورد که تصمیم گرفت همیشه ی عمر، خانه نشین شده به عبادت بپردازد و یکباره دست از فعالیت های اجتماعی بردارد. افسردگی ناشی از این مصیبت، چنان بود که ترجیح می داد دیگر هرگز جلوه های زندگی را نبیند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به سراغ او رفت و او را از این عمل نهی کرده و فرمودند: «لارهبانیه فی الاسلام». در اسلام، گوشه گیری و ترک دنیا عمر را به عبادت های فردی سر کردن نیست، «انما رهبانیه امتی الجهاد»، رهبانیت و ترک دنیا در امت من باید به صورت جهاد در راه خدا انجام گیرد. پس صبر در برابر مصیبت های غیراختیاری بمعنای؛ بار مصیبت را بر دوش تحمل کردن و نشاط زندگی را از دست ندادن و ضربه ی ناشی از حادثه ی تألم انگیز را با ادامه ی فعالیت های اساسی و اصلی زندگی به فراموشی سپردن است.