نویسنده: مهدى مهریزى
چهار. زنده کردن روح دین و سنّت پیامبر
تردیدى نیست که در پسِ احکام شرعى و قوانین و مقرّرات, اهداف و مقاصدى نهفته است که جوهر و جان شریعت به شمار مى روند و تمامى احکام و قالب هاى ظاهرى, براى حفظ سلامت و جلوگیرى از آسیب پذیرى آنهاست.
از سوى دیگر , احکام و قوانین , به جهت محسوس بودنشان زودتر مقبول نظر قرار مى گیرند و توده ها بدان انس مى گیرند, و چه بسا که در گیرو دار پرداختن به این ظواهر , جوهر و هدف , به فراموشى سپرده شود. بر همین پایه است که تذکار و یادآورى این اهداف, یکى از برنامه هاى پیشوایان دینى و کتب آسمانى است.
مى توان گفت که: عبودیت خدا , عدالت , صداقت و یک رنگى, و احترام به حقوق و کرامت انسانى , چهار هدف برتر ادیان آسمانى در عرصه هاى روابط انسانى و ارتباط انسان ها با خداوند است.
جامعه اسلامى پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , در این چهار عرصه , آسیب هاى فراوان دید. جاى بندگى خدا را شرک و پیروى غیر خدا گرفت; ستم و ستمگرى و تبعیض هاى ناروا بر کرسى عدالت نشست; حیله و نیرنگ و دورویى و دغل, جاى صداقت را گرفت; و رعایت حقوق انسان ها و احترام به کرامت او جایش را به تحقیر و به خواب فرو بردن انسان ها سپرد.
امام على(علیه السّلام) در دوران کوتاه حکومتش, بر این همّت گماشت که چهره و روح دین را آن گونه که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سوى خدا آورده بود و در جامعه صدر اسلامْ عینیت داشت , بازگردانَد. اینک به نمونه هایى از این راه کارها اشاره مى کنیم.
1 . عدالت خواهى
سخنان امام على و سیره اش در عدالتخواهى , شُهره همگان است. هنگامى که او را بر رعایت مساوات در تقسیم بیت المال سرزنش کردند, فرمود:
أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور فیمن وُلّیت علیه , و اللّه لا أطور به ما سمر سمیر و ما أمَّ نجم فى السماء نجماً.18
مرا فرمان مى دهید تا پیروزى را با ستم بر شهروندان بجویم؟ به خدا که, نپذیرم تا جهان سرآید, و ستاره در آسمان پى ستاره اى برآید.
و نیز فرمود: به خدا سوگند , اگر شب را بر خارهاى بیابان به سر کنم و در بند شوم , برایم دوست داشتنى تر است از آن که در روز رستاخیز, خدا و رسولش را دیدار کنم در حالى که ستم کننده بر بعضى بندگان بوده ام.19
و به محمدبن أبى بکر , هنگامى که او را فرماندار مصر مى کند , سفارش هایى دارد, از جمله:
و آس بینهم فى اللحظه و النظره. 20
میان آنان, در نگاه و توجّه [نیز] به برابرى رفتار کن.
وقتى عبیداللّه بن حرّ جُعفى که به معاویه پیوسته و او را در صفّین همراهى کرده است, براى حلّ مشکل خانوادگى خود به کوفه مى آید و به على(علیه السّلام) مراجعه مى کند, حضرت به وى مى فرماید: «دشمنان ما را یارى کرده اى و حالا بدین جا آمده اى؟!». عبیداللّه مى پرسد: «آیا این امر , تو را از عدالتْ باز مى دارد؟». فرمود: «نه».21
و این همه در شرایطى بود که بیست و پنج سال پس از رحلت پیامبر , جامعه اسلامى شاهد انواع بى عدالتى ها بود و تلخى تبعیض و ستم را با تمام وجود, چشیده بود:
گاه برترى دادن عرب بر غیر عرب , و گاه صحابیان بر غیر صحابیان , و گاه امویان بر دیگر تیره هاى عرب و….
امام على(علیه السّلام) احیاى این اصل دینى را جزو ارزش هایى مى شمارد که از آنها عدول نخواهد کرد و وقتى طلحه و زبیر بر این تساوى خُرده مى گیرند, مى فرماید:
وأمّا القسم والأسوه, فان ذلک أمر لم أحکم فیه بادئ بدء , قد وجدت أنا و أنتما رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یحکم بذلک, و کتاب اللّه ناطق به.22
و اما تقسیم و برابرى, این امرى است که ابتدا بدان فرمان ندادم, بلکه من و شما دیدیم که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدان فرمان مى داد و کتابِ خدا بدان ناطق است.
2 . صداقت و یک رنگى
یکى دیگر از اصولى که امام على(علیه السّلام) بر احیاى آنها همّت گماشت , یک رنگى و راستى بود. نخست, خود, سوگند مى خورَد که دروغ نگفته است:
واللّه ما کتمت وشمه ولا کذبت کذبه.23
به خدا سوگند کلمه اى را پنهان نکردم و دروغى نگفتم.
و در سیاست و مدیریت نیز به شدّت از نیرنگ و حیله باز مى دارد و مى گوید:
یا أیها الناس! لولا کراهیه الغدر, کنت من أدهى الناس.24
اى مردم اگر نبود زشتى نیرنگ, من از سیاست بازترین مردمان بودم.
و تفاوت خود را با معاویه در این مى داند که معاویه نیرنگ مى کند; امّا او از نیرنگ, دورى مى جوید.25
و به مالک اشتر , چنین سفارش مى کند:
اگر با دشمنت پیمانى بستى, بدان وفا کن و با امانت پیشگى بدان بنگر…; چرا که مردم به هیچ یک از فریضه ها به اندازه احترام به پیمان ها اهتمام ندارند. 26
اگر گزارش شده که على(علیه السّلام) در نبردها خدعه مى کرد, به معناى نیرنگ و شکستن پیمان ها نیست; بلکه گونه اى استفاده از جنگ روانى است. مثلاً در نبرد صفّین, سوگند مى خورَد که معاویه را خواهم کشت و این سخن را بلند بر زبان مى آورد و آن گاه , آهسته مى گوید: «إن شاء اللّه!».27 این رفتار , هیچگونه نیرنگى به همراه ندارد.
به نظر مى رسد که «خدعه در نبرد» نیز به معناى پیمان شکنى و خلاف قراردادها عمل کردن نیست; بلکه دقّت در برنامه ریزى و زیرکى و باهوشى و نوعى جنگ روانى با دشمن است;
وگرنه , صداقت و یک رنگى , اصلى برجسته در تعالیم اسلام و نظام زندگى است که استثنا بر نمى دارد و على(علیه السّلام) , اهتمام داشت که آن را احیا کند و شاید به همین جهت, از عزل معاویه در آغاز کار, صرف نظر نکرد.
3 . احترام به حقوق و کرامت هاى انسانى
در مکتب سیاسى امام على(علیه السّلام) , انسان ها یا برادر دینى اند و یا همتاى انسانى28 و از این رو, داراى کرامت و شخصیت اند و حقوقى دارند که باید نزد همگان, محترم شمرده شود.
انسان ها نباید تحقیر شوند; نباید در جهالت و بى خبرى بمانند; نباید بر آنها فخر فروخته شودو با ادبیات ارباب و رعیّتى با آنان رفتار شود که این همه, با کرامت انسان, ناسازگار است. از این رو , حضرت , مردم را نهى کرد که وقتى زمامدارْ سواره است, آنان در اطرافش پیاده حرکت کنند.29 از همین رو, ابوالأسود (آن مرد شایسته و صالح) را از قضاوتْ عزل کرد; چرا که که به هنگام دادرسى صدایش را بر روى یکى از طرفین دعوا بلند کرده بود.30
على(علیه السّلام) حکومت را بدان سبب مى خواهد که حقّى را به پا دارد و یا باطلى را دفع کند.31 از همین رو, از آغازگرى جنگ, منع مى کند و به شنیدن سخن دشمن در نبرد سفارش مى کند.32 و نیز فرمان مى دهد که جنگ در وقت عصر آغاز شود که تاریکى , زودتر , فرا رسد و دست از جنگ بردارند.33 بر همین اساس, نمى خواهد خوارى انسان ها را ببیند و به سائل مى گوید خواسته ش را بنویسد تا شرم گفتن را بر چهره اش نبیند.34
بر همین پایه, برمى آشوبد که یهودى کهن سال نابینایى در جامعه اسلامى تکدّى کند و بیت المال, او را کفالت نکند.35
براى حفظ کرامت انسانى به هنگام اجراى حدود مى گفت همگان «متلثّم و صورت بسته حاضر شوند, تا وقتى که اعلام مى کند هر کس خودش این جرم را مرتکب شده برگردد, دیگر مجرمانْ» شناخته نشوند.36 بر همین اساس, پیش از ارتکاب جرم, مجازات نمى کرد و ابن ملجم را دربند نمى کند.37 به همین ترتیب, به طلحه و زبیر اجازه مى دهد که به مکه سفر کنند, به صِرف این که سوگند بر زبان آوردند که مى خواهند براى زیارت بروند و نه توطئه.38
و بر همین اساس مى فرمود: و لست أرى أن اجبر احداً على عمل یکرهه.39
روا نمى بینم کسى را مجبور کنم بر کارى که خوش نمى دارد.
و نیز مى فرمود: ولا تکلّمونى کما تکلّمُ به الجبابره…40
با من, آن سان که با جبّاران و ستمگران سخن مى گویند, سخن گویید. القاب پُر طنطنه برایم به کار نبرید. آن ملاحظه کارى ها و موافقت هاى مصلحتى که در برابر مستبدان اظهار مى دارید, در برابر من اظهار مدارید. 41
پی نوشت ها :
18 . نهج البلاغه, خطبه 126 .
19 . موسوعه الامام على بن أبىطالب(ع), ج4, 227 .
20 . همان, ص 226 .
21 . همان, ص 229 ـ 230 .
22 . همان, ص112 .
23 . همان, ص 115 .
24 . همان, 127 .
25 . همان.
26 . نهج البلاغه, نامه 53 .
27 . موسوعه الامام على بن أبىطالب(ع), ج4, ص303 .
28 . نهج البلاغه, نامه 53: «اما اخٌ لک فى الدین أو نظیر لک فى الخلق».
29 . موسوعه الامام على بن أبىطالب(ع), ج4, ص 163 .
30 . همان, ص 256 .
31 . همان, ص 129, ح 1358 .
32 . همان, ص306, ح 1789 .
33 . همان, ص 310, ح 177988 .
34 . همان, ص 244, ح 1635 .
35 . همان, ص 204, ح 1527 .
36 . وسائل الشیعه, ج28, , ص53, ح1 و ص55, ح4 .
37 . موسوعه الامام على بن أبىطالب(ع), ج7, ص207, ح 2906 .
38 . الجمل, ص 166 ـ 167 .
39 . أنساب الاشراف, ج2, ص162; تاریخ الیعقوبى, ج2, ص203 .
40 . نهج البلاغه, خطبه 216 .
41 . سیرى در نهج البلاغه, ص 126 .
منبع: www.hadith.net