خیلی ها فکر می کنند درست از لحظه یی که خطبه ی عقد جاری شد، دیگر تمام مرزها از بین می رود و زن و شوهرها باید بدون هیچ حرف ناگفته یی زندگی عاشقانه شان را شروع کنند؛ در دایره ی لغت این افراد، رازداری بعد از ازدواج جایی ندارد و زن و شوهر هیچ چیز را نباید از هم مخفی نگه دارند.
این صداقت خالصانه خیلی ستودنی است، اما وقتی رنگ و بوی افراط به خود می گیرد کم کم شبیه یک ساده لوحی پردردسر می شود که ممکن است مشکلات زیاد برای تان به وجود آورد. همان طور که در مثل داریم:
جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت!
دلخوری ها ی مربوط خانواده همسر که شما بدون هیچ ملاحظه یی با همسرتان در میان می گذارید، مصداق بارز همین رازگویی هایی است که فایده ی چندانی ندارند. فرض کنید شما به دلایلی از مادر شوهرتان رفتار ناخوشایندی دیده اید و هنوز از او دلخورید، بعد همان زمان همسرتان شروع به تعریف و تمجید از مادرش می کند که «او چقدر زن فهمیده، درستکار و محترمی است.»
در این شرایط اصلاً لازم نیست مقابل همسرتان جبهه بگیرد و شروع کنید به نقض کردن گفته های او و حتی بدتر از آن پرونده ی تمام حرف هایی را که مادر شوهرتان زده و شما را آزرده باز کنید. بگذارید این مسایل بین شما و مادرشوهرتان به شکلی منطقی و با گذشت زمان حل شود و روی روابط شما با همسرتان سایه نیندازد.
بدتر از مورد بالا وقتی است که شما از خانواده ی همسر دلخورید و اتفاقاً ماجرایی پیش می آید که همسرتان هم از یکی از اعضای خانواده اش دلخور می شود و این دلخوری را با شما در میان می گذارد. آن وقت شما شروع به برشمردن تمام بدی های آن فرد می کنید و داستان دلخوری هایتان از او را سر می دهید و حتی کاسه ی داغ تر از آش می شوید و از خود همسرتان هم بیشتر بد طرف مقابل را می گویید!
اما یادتان باشد همسر شما هر قدر هم که در آن لحظه عصبانی باشد، دوست ندارد از زبان نفر سومی مثل شما خطاهای خانواده اش را بشنود. این لحظات در ذهن همسر شما ثبت می شود و اگر زمینه ی تلافی کردن او را فراهم کند، قطعاً او را از شما دل چرکین خواهد کرد و باعث می شود دفعات بعدی درد دل هایش را با شما در میان نگذارد.
برعکس این مورد هم اشتباه است! لازم نیست در این شرایط دایه ی مهربان تر از مادر شوید و شروع کنید به خوب گویی افراطی از کسی که همسرتان را دلخور کرده است! شما فقط شنونده باشید. سعی کنید همسرتان را آرام کنید و وقتی عصبانیت همسرتان فروکش کرد هرگز این مشکل و دلخوری را به یاد او نیاورید و از آن به عنوان ابزاری برای مظلوم نمایی خودتان استفاده نکنید.
مشکلات اعضای خانواده ی شما نیز چیزی نیست که بخواهید به همسرتان انتقال دهید. از این مسایل در حدی با او صحبت کنید که اگر بعدها در جمعی کسی راجع به این مشکل چیزی گفت: همسر شما بی خبر نباشد.
اگر در خانواده ی شما یا همسرتان کسی پشت سر همسر شما بدگویی کرد لازم نیست عین همان حرف ها را کف دست همسرتان بگذارید، در غیر این صورت آتشی درمی گیرد که خودتان در آن خواهید سوخت!
اگر موضوع خیلی اهمیت داشت و پای اشتباهات همسرتان در میان بود. سعی کنید به نرم ترین حالت ممکن طوری که همسرتان ذره یی متوجه بدگویی دیگری از خودش نشود ماجرا را با او در میان بگذارید. فقط در حدی که درباره ی اشتباهش به او هشدار داده باشید و در صورت نیاز ، او را متوجه دلخوری طرف دیگر از همسرتان کرده باشید. آن هم با نیت این که همسرتان را به دلجویی از آن شخص ترغیب کنید.
این که تمام پسرهای فامیل، دوست، آشنا روزی آرزوی ازدواج با شما را داشته اند! یا مادر شمابه محض تمام شدن سربازی تان یک لیست بلند بالا از دختران دم بخت در اختیارتان قرار داده که از قضا همه شان علاقه مند ازدواج با شما بوده اند! چیزی نیست که بخواهید با همسرتان در میان بگذارید. مگر آن که بخواهید پای بی اعتمادی، سرخوردگی، تحقیر و احساس ناامنی را به زندگی تان باز کنید. همه ی موارد این چنینی را پشت در محضر جا بگذارید و زندگی جدیدتان را تنها با فکر همین یک نفری که با او سر سفره ی عقد نشسته اید شروع کنید.
این که در خیابان کسی مزاحم شما شده یا آرایشگر جدید محله تان که از ازدواج شما خبر نداشته، برای تان خواستگار پیدا کرده، موردی است که نه تنها نباید به همسرتان بگویید، بلکه خودتان هم در همان لحظه باید فراموشش کنید. گفتن این مسایل این حس را در همسر شما به وجود می آورد که هر زمان ممکن است شما را از دست بدهد و این اصلاًً حس خوشایندی نیست.
منبع: 7 روز زندگی شماره 123