نویسنده : محمدمهدى ماندگار
(1) خودآگاهی
سخن در اهمیت علم از نظر اسلام نیست؛ بلکه سخن در تلاش و جهاد برای افزایش آن است که به عنوان یک اصل در قرآن(30) و سنت(31) مورد تأکید قرار گرفته و نفی آن یعنی احساس استغنا را زمینه ساز طغیان معرفی کرده است.(32)
براین اساس، امام(علیه السّلام) یکی از اصول کلی سیاسی را همین اصل قرار داده و از هر فرصتی برای آموزش مدیران و کارگزاران خود به طور خصوص و مردم به طور عموم، استفاده می کند و خطبه ها و به خصوص نامه های حضرت(علیه السّلام) شاهدی بر این مدعاست.
حضرت(علیه السّلام) در مهمترین نامه خود که خطاب به مالک اشتر نخعی است، دو رکن مدیریت که تعهد و تخصص می باشد را متذکر می شود و در بخش تخصص، مالک را به ازدیاد مراوده با علما و حکما ترغیب می نماید: و اکثر مدارسه العلما و مناقشه الحکما فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک؛(33) در آموختن حقایق از دانشمندان و در کاوش با حکما به طور فراوان با آنان هم نشین باش، برای فراگیری و تثبیت مصالح جامعه عم.ت ساه تشادا خود و برپا داشتن آنچه که مردم را پیش از تو (در زندگی صحیح) پابرجا داشته است.
(2) تربیت محوری (جامعه پذیری از طریق خانواده)
انسان های بزرگ در آخرین لحظات عمر خود، خلاصه و چکیده نظرات خود را در قالب وصایا و سفارشات، برای اطرافیان خود مطرح می نمایند. امام علی بن ابی طالب(علیه السّلام) نیز وصایای جامع و کاملی را نه تنها برای فرزندان و اطرافیان خود بیان فرموده است؛ بلکه از آن جا که ایشان امام المتقین من الاولین والاخرین می باشد، وصایایی برای بشریت در طول تاریخ مطرح نموده که بخشی از آن در قالب وصیت یک پدر به یک فرزند، در نامه 31 در نهج البلاغه تنظیم شده است. این وصیت نامه با توصیفی زیبا از جایگاه انسان در فراز و نشیب حوادث روزگار شروع شده است: (من الوالد الفان… الی المولود المومل ما لایدرک). برخی وصیت نامه تربیتی- فرهنگی حضرت(علیه السّلام) را در محورهای ذیل دسته بندی کرده اند:(34)
– تبیین قلب جوان و تشبیه آن به زمین خالی آماده هر کشت و زرع، به عنوان بهترین زمینه تربیت؛ که وظیفه والدین، تعلیم و تربیت آن مزرعه پاک می باشد، قبل از این که سخت شود.(35)
– تبیین تأثیر جلب اعتماد در تربیت؛ حضرت(علیه السّلام) با عبارت فوق، وصیت را با تحریک عواطف و اظهار خیرخواهی و محبت دلبستگی شروع می فرماید(36) و در ادامه وصیت، سیزده مرتبه از کلمه(بنی) که نوعی به کارگیری عواطف و محبت را به همراه دارد، استفاده می فرماید.(37) و در بخشی دیگر، با بیان خلاصه ای از بهترین تجارب گذشتگان، این مهم را دنبال می کند. حضرت به خوبی در این وصیت می فرماید که وظیفه والدین تنها تأمین خوراک و پوشاک نیست؛ بلکه رسیدگی به آنچه به رشد روح و روان اولاد مربوط می شود نیز از جمله آنها وظایف والدین محسوب می شود.(38)
-تبیین این ارزش که گذشته می تواند چراغ راه آینده باشد و باید از تجارب دیگران در امر تربیت استفاده نمود.(39)
– تبیین تأثیر توجه به مبدا در تربیت(40)، حضرت(علیه السّلام) در این بخش با تاکید بر شناخت خداوند تبارک و تعالی، به بیان تأثیر ابعاد این شناخت در تربیت می پردازد که عمده ترین آن، دعا و درخواست از خدای تعالی می باشد. وقتی انسان به توانمندی های خالق قادر متعال پی ببرد، سعی خواهد نمود تا ضمن تقویت حسن ظن به امدادرسانی خداوند، توانمندی های آن خالق یکتا را نیز در جهت رشد خود استمداد بطلبد.
-تبیین تاثیر توجه به معاد در تربیت؛(41) حضرت(علیه السّلام) در این بخش، توجه به مرگ را به عنوان قاطع لذات و مهم ترین علامت فنای دنیا و انتقال انسان به سرای جاویدان و توجه به مواقف و عوالم پس ازمرگ را از مهم ترین عوامل تربیت انسان معرفی می فرماید و این که از آثار این توجه، اولا، آمادگی انسان برای مرگ و ثانیا، عدم وابستگی به دنیای فانی و ثالثا، تهیه زاد و توشه برای عالم پس از مرگ می باشد.
-تبیین اهمیت خودسازی و مراحل آن؛(42) در این بخش، حضرت(علیه السّلام) به بیان تقوا و بیداری دل و اهمیت کسب شناخت و آگاهی دین و جایگاه صبر و استقامت و تلاش، و مجرای احتیاط و میانه روی (اعتدال)، و لزوم وقت شناسی و اهمیت پرهیز از صفات ناپسند (هواپرستی، عجب و خودبینی، آفات زبان و طعام حرام) پرداخته، و دخالت این عوامل را در خودسازی بیان می فرماید.
– تبیین مسئولیت های اجتماعی؛ از قبیل: امر به معروف و نهی از منکر.
(3) تعادل
حضرت(علیه السّلام) بیش از هر چیزی در نهج البلاغه به این حقیقت اشاره فرموده است که اگر تو به موقتی بودن سرای دنیا و جاویدان بودن سرای آخرت توجه بشود، نگاه انسان به زندگی فردی و اجتماعی دگرگون خواهد شد. لذا در جایی این نوع دنیاگرایی صحیح و نگاه ابزاری به دنیا و هدف قرار دادن آخرت را، گام مهمی در خودسازی معرفی فرموده(43) و در جایگاهی دیگر، این نگرش را راز نجات از فتنه می شمارد،(44) و در موقعیتی دیگر، سلامت نظام را منوط به این تفکر می داند(45) و گاه به تفاوت مردم و اشراف و یا دنیاپرستان و زاهدان در این ذائقه فرهنگی (نگاه ابزاری به دنیا(46) می پردازد، و در یک کلام، این نوع نگاه را لازمه زهد و آزادگی و عدم وابستگی به دنیا تلقی نموده و بیش از هر چیز دیگر، دنیاپرستی دنیاگران را نکوهش می نماید و پیامدهای وابستگی مادی و دنیازدگی را گوشزد فرموده که عبارتند از: از خود بیگانگی و اسارت(47)، خودفروشی(48)، دین فروشی(49)، خیانت(50)، آشفتگی و افسردگی(51)، فساد سیاسی و اجتماعی(52)، جنگ و خونریزی(53)، انحطاط فرهنگی(54)، محرومیت از آزاداندیشی(55)، جهادگریزی(56)، رکود معنوی(57) و…
این ذائقه فرهنگی جلوه ها و نمودهایی دارد که از جمله آن، تعادل می باشد.
آنچه که انسان ها را از مسیر درست استفاده کردن از دنیا، منحرف ساخته است، طریق افراط و یا تفریط بوده است. رهروان طریق افراط، آن قدر به دنیا گرایش پیدا کرده اند که باید ایشان را دنیاپرست نامید و به چیزی غیر از دنیا نمی اندیشندو از طرف دیگر، رهروان طریق تفریط، چنان از دنیا بریده اند که گویی مسیر دیگری غیر از دنیا برای آخرت وجود دارد. اما آنچه که از روح اسلام برمی آید، آن است که استفاده بهینه از دنیا و آنچه تعلق به دنیا دارد، نه تنها مذموم نیست؛ بلکه ممدوح نیز می باشد،(58) که این همان طریق تعادل یا طریق وسطی می باشد که نه آن قدر غرق در دنیا بشود، و نه این که رهاکننده کامل دنیا باشد. از کلمات جامع امام(علیه السّلام) در این باره، بیانی است که حضرت(علیه السّلام) در مقابل یکی از خوارج که در حال نکوهش دنیا بود، ایراد فرموده است:
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها، و دار عافیه لمن فهم عنها و دار غنی لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد احیاءالله و مصلی ملائکه الله و مهبط وحی الله، و متجر اولیاءالله کتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه…؛(59) همانا دنیا، سرای راستی برای راست گویان، و خانه تندرستی برای دنیاشناسان، و خانه بی نیازی برای توشه گیران و خانه پند برای پندآموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهی، فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را سود بردند.
(4) وفاداری به تعهداتی که انسان با خدا و خلق خدا دارد.
وقتی انسان این دنیا را سرای زراعت و عمل دانسته و سرای آخرت را سرای محصول و عکس العمل تلقی کند، سعی در انجام تعهدات الهی که همان حفظ واجبات و ترک محرمات است، دارد(60) و به تعهداتی که با بندگان خدا، منعقد می کند، پایبند خواهد بود ولو مسلمان نباشند.(61)
(5) استکبارستیزی و پرهیز از زورمداری و زرمحوری(62)
(6) صلابت و صراحت(63)
(7) تبیین آداب معاشرت
از جمله سفارشات امام(علیه السّلام) در این محور، آن است که انسان آنچه برای خود می پسندد، باید برای دیگران نیز بپسندد و آنچه برای خود ناروا می داند، برای دیگران نیز ناروا بداند و ستم نکرده و نیکی کند؛ همان طوری که دوست دارد به او ستم نگردد و نیکی بشود، باید در برابر دیگران کظم غیظ داشته باشد و با نرمی و حسن ظن با دیگران رفتار کند.
امام(علیه السّلام) در جای دیگر، ضمن بیان ارزش های واقعی برای یک دوست خوب، صفات یکی از یاران(64) خود را به عنوان یک دوست خوب، این گونه توصیف می فرماید:
کان لی فیما مضی اخ فی الله، و مایعظمه فی عینی صغرالدنیا فی عنیه و کان خارجا من سلطان بطنه، فلا یشتهی ما لایجد و لایکثر اذا وجد، و کان اکثر دهره صامتا، فان قال بذالقائلین و نقع غلیل السائلین و کان ضعیفا مستضعفا…(65)
امام(علیه السّلام) در این کلام شریف، ارزش هایی را که قابل دوستی و برقراری ارتباط با صاحب آن ارزش می باشند، دسته بندی فرموده است:
1- کوچکی دنیا در چشم؛
2- پرهیز از شکم پرستی؛
3- نه به آنچه نداشت، گرایش داشت و نه در مصرف آنچه می یافت، زیاده روی می کرد؛
4- سکوت در اکثر عمر و در هنگام سخن، سخن ور و پاسخ دهنده پرسش پرسش گران؛
5-به ظاهر ناتوان و مستضعف و در برخورد، جدی، چون شیر بیشه در خروش و چون مار بیابان در حرکت؛
6- طرح برهان، تنها در نزد قاضی و دادگاه صالحه؛
7- عدم سرزنش دیگران، قبل از شنیدن عذر آنها؛
8- عدم شکوه در مقابل درد، مگر پس از تندرستی و بهبودی؛
.9 عمل به آنچه می گفت و نگفتن آنچه عمل نمی کرد؛
.10 در هنگام پیشی گرفتن سخن بر او، در سکوت مغلوب نمی گردید؛
.11 آزمندی بیشتر بر شنیدن تا گفتن؛
.12 مخالفت با خواسته های نفس، در مواقعی که بر سر دو راهی قرار می گرفت.
در پایان حضرت (علیه السّلام) می فرماید:
فعلیکم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فیها فان تستطیعوها فاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترک الکثیر؛(66) پس بر شما باد که با روی آوردن به این گونه ارزش های اخلاقی، در کسب آنها با یکدیگر رقابت کنید، و اگر نتوانستید، بدانید که به دست آوردن برخی از آن ارزش های اصلاحی، بهتر از رها کردن همه آنهاست.
(8) تبیین ارزش هایی که انسان را در جهت هماهنگی با اهداف آفرینش قرار می دهد.
حضرت (علیه السّلام) در خطبه ای معروف به خطبه (غرا) که از خطبه های شگفت آور امام(علیه السّلام) خوانده شده است، (67) بعد از بیان صفات الهی و سفارش به پرهیزکاری و بعد از تبیین ماهیت دنیا و رستاخیز، به اوصاف احوال بندگان خدا پرداخته و ارزش های ذیل را در جهت هماهنگی انسان با اهداف آفرینش معرفی می نماید:
.1 گام برداشتن در راه صحیح و صراط مستقیم؛
.2 تلاش در جهت کسب رضای خداوند؛
.3 عشق به سبقت در جهت نیکوکاری؛
.4 تلاش در جهت کسب تقوای الهی و پروا داشتن از خداوند؛
.5 تقویت روحیه عذرخواهی و اعتراف به خطاها؛
.6 تلاش در جهت پیمودن راه راهنمایان الهی؛
.7 تلاش در جهت طهارت باطن؛
.8 علم در جهت آبادانی برای آخرت.(68)
(9) تبیین سایر ارزش ها و ضدارزش ها
اگر بخواهیم تنها به بیان ارزش ها از دیدگاه نهج البلاغه بپردازیم، نیازمند پژوهش و کندوکاو جدی هستیم، که از طاقت این مختصر خارج است. لذا در این بخش، تنها به ذکر برخی دیگر از ارزش هایی که حضرت(علیه السّلام) در موارد متعدد متذکر شده است، بسنده می کنیم:
همسویی فکری- رفتاری با خاندان پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) (انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم…)؛(69)
راستی و صداقت: نامه 20، خطبه 174؛
حق گرایی: نامه های 53 و 17؛
قاطعیت: نامه 63؛
تواضع و فروتنی: خطبه 20 و نامه های 53 و 50؛
واقع بینی: خطبه های 150 و 121؛
وفا: خطبه .234
هجرت: حکمت 41 و نامه 64؛
همت: نامه 44؛
هوشیاری: نامه های 48 و 38؛
نشاط: نامه 57 و خطبه 53؛
نصیحت: خطبه 53؛
نماز: خطبه های 53 و 234؛
مساوات: نامه 58؛
مدارا: خطبه 313 و نامه 69؛
کار و کوشش: نامه 21 و حکمت 175؛
متانت: نامه های 54 و 53؛
تعقل: حکمت 165؛
فرصت یابی: حکمت 183 و خطبه 189؛
فداکاری: خطبه های 196 و 112؛
شهادت طلبی: خطبه 184؛
شجاعت: حکمت 290؛
شرح صدر: نامه 53؛
عدالت: خطبه 163؛
صراحت: خطبه 214؛
عیب جویی: حکمت 350؛
پرحرفی: خطبه 191 و حکمت 350؛
اختلاف: خطبه 112؛
اختناق و استبداد: حکمت 206 و نامه 53؛
تفاخر: حکمت 390 و خطبه 207؛
تحریف: خطبه های 41، 152، 150؛
ستم و تجاوز و جفا: خطبه 205 و نامه های 19، 45، 51، 53؛
جهل و کینه توزی: حکمت 163؛
ریاست طلبی: خطبه 201؛
ریاکاری: خطبه 201؛
رشوه خواری: خطبه های 32 و 206؛
زورگویی: خطبه 130؛
سعایت: خطبه 37؛
سستی: حکمت 231؛
شکم بارگی: حکمت 103 و خطبه 34؛
سودجویی: خطبه های 3، 56 و نامه 45؛
شخصیت زدگی: خطبه 192؛
شرک: نامه های 16 و 19؛
شک: خطبه های 113 و 177؛
شهوت: حکمت 707 و خطبه 108؛
غرور: حکمت؛ 283
غفلت: خطبه های 108 و 109؛
لجاجت: نامه 73؛
ناامیدی: خطبه 185؛
نفاق: خطبه های 13، 50، 175، 214؛
نژادپرستی: خطبه های 147، 234؛
هوس: خطبه 196 و نامه 13؛
هرزگی: خطبه 191؛
حسادت: نامه های 28، 62؛ خطبه های 133، 168 و .234
(10) تبیین مرزهای فرهنگی
.1 مرز بین انسان و حیوان و درندگان (ان البهائم همها بطونها…) (70)؛
.2 مرز بین مؤمن واقعی و بدعت گذار (واعلموا عبادالله ان المؤمن… متبع سرعه و مبتدع بدعء…) (71)؛
.3 مرز بین عبادت تجار، عبید و احرار (ان قوما عبدوالله رغبه…) (72)؛
.4 مرز بین عالم و جاهل (عالم مستعمل بعلمه…) (73)؛
.5 مرز بین جواد و فقیر (جواد لایبخل بمعروفه…) (74)؛
.6 مرز بین صبور و ناشکیبا (من صبر…) (75)؛
.7 مرز بین ستایش و چاپلوسی (الثنا باکثر من الاستحقاق ملق…) (76)؛
.8 مرز بین عدالت و اسراف (اتامرونی ان اطلب…) (77)؛
.9 مرز بین قاطعیت و دگراندیشی؛ (78)
.10 مرز بین فرهنگی جهادگران و دژخیمان؛ (79) و در جایی، حضرت (علیه السّلام) تعادل را مرز کلی بین ارزش ها و ضدارزش ها تبیین می فرماید. (80)
پی نوشت :
30 ـ حـضـرت موسى(علیه السّلام) بعد از آشنایى با حضرت خضر(علیه السّلام) از او مى خواهد که شاگردىاش کـنـد و از عـلـم لـدنـى او بهره اى در جهت رشد خود کسب نماید (قال له موسى هل اتـبعک على إن تعلمن مما علمت رشدا ـ کهف / 66) و یا به حضرت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امـر مـى شود که همواره از خداوند این ارزش را بخواهد (وقل رب زدنى علما ـ طه/ 114).
31 ـ در احـادیـث اسـلامى هیچ محدودیتى از لحاظ زمانى, جنسى, مکانى, معلم براى عـلم آموزى وجود ندارد و تنها مرز قائل شده در منابع اسلامى, مرز بین علم نافع و علم غیر نافع است.
32 ـ (کـلا ان الانـسان لیطغى ان رآه استغنى) ـ (علق/ 7), و در حدیثى آمده که (مـن اسـتـوى یـومـاه فـهو مـغبـون) ـ (مـجـلسى, بحار الانوار, ج 1, ص 177). 33 ـ نهج البلاغه, نامه 53.
34 ـ بـرگـرفـتـه از: عبدالحمید زهادت, تعلیم و تربیت در نهج البلاغه, (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى, 1378), صص135 ـ 238.
35 ـ ( وانما قلب الحدث کالارض الخالیه…).
36 ـ ( مـن الـوالـد الـفان المقر المدبر العمر المستسلم للدهر الذام للدنیا الساکن مساکن الموتى والظاعن عنها, الى المولود المومل…).
37 ـ (فانى إوصیک بتقوى الله اى بنى ولزوم امره…).
38 ـ (فاستخلصت لک من کل امر نخیله و…).
39 ـ (و اعرض علیه اخبار الماضین و…).
40 ـ (و اعلم یا بنى ان احدا لم ینیىء عن الله سبحانه…).
41 ـ (واذکر بذکر الموت وقدره بالقتإ…).
42 ـ (فـانـى إوصیک بتقوى الله یا بنى و لزوم امره وعماره قلبک بذکره…). 43 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 42, 194 و نامه هاى 31, 53 و حکمت 243.
44 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 38 و 234 (قاصعه).
45 ـ نهج البلاغه, نامه 53.
46 ـ نهج البلاغه, نامه هاى 31 و 53.
47 ـ نهج البلاغه, خطبه 159 و نامه32 و حکمت هاى 128, 360 و 431.
48 ـ نهج البلاغه, نامه هاى 39 و 70.
49 ـ نهج البلاغه, نامه 53 و حکمت 406.
50 ـ نهج البلاغه, نامه هاى 41,43 و 71.
51 ـ نهج البلاغه, نامه 50 و حکمت هاى 128 و 360 و 372.
52 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 3, 33, 105 و نامه 78.
53 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 15 و 168.
54 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 32, 131 و 144.
55 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 3, 181 و نامه 3.
56 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 34, 39, 199 و نامه 62.
57 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 21, 166.
58 ـ نـهج الـبـلاغـه, خطبه هاى 16, 142, 181 و 200 و نامه هاى 27 و 31 و حکمت هاى 270 و 396.
59 ـ نهج البلاغه, حکمت 126.
60 ـ نهج البلاغه, خطبه 166.
61 ـ نهج البلاغه, نامه هاى 19, 53, 65 و 74.
62 ـ نهج البلاغه, خطبه 234.
63 ـ نهج البلاغه, خطبه 11 و حکمت هاى 79 و 107.
64 ـ برخى گفته اند آن شخص, ابوذر غفارى بن مظعون بوده است.
65 ـ نهج البلاغه, حکمت 290.
66 ـ همان.
67 ـ مـحـمـد دشـتـى, تـرجمه نهج البلاغه, ص 131 (در این ترجمه, شماره خطبه, 83 مى باشد).
68 ـ نهج البلاغه, خطبه 82.
69 ـ نهج البلاغه, خطبه 96.
70 ـ نهج البلاغه, خطبه 152.
71 ـ نهج البلاغه, خطبه 175.
72 ـ نهج البلاغه, حکمت 229.
73 ـ نهج البلاغه, حکمت 373.
74 ـ همان.
75 ـ نهج البلاغه, حکمت 414 و 415.
76 ـ نهج البلاغه, حکمت 348.
77 ـ نهج البلاغه, خطبه 126.
78 ـ نهج البلاغه, خطبه 17.
79 ـ نهج البلاغه, خطبه هاى 51, 125 و 238.
80 ـ نهج البلاغه, خطبه 175.
منبع: خبرگزاری فارس