نقش‌آفرینی روشمند انبیاء در بهبود و ارتقاء روابط اجتماعی از منظر قرآن کریم

نقش‌آفرینی روشمند انبیاء در بهبود و ارتقاء روابط اجتماعی از منظر قرآن کریم

نویسنده: سید محمدرضا علاءالدین (1)

چکیده:
قرآن کریم نقش‌آفرینی روشمند انبیاء در بهبود و ارتقاء اخلاق اجتماعی و مبانی روابط اجتماعی و ارتباط آن با محیط‌های طولی و عرضی را در سوره‌های آل عمران، حجرات، فرقان، زخرف، رعد، توبه، انفال و نور مورد توجه قرار داده است. بررسی نقش‌آفرینی روشمند انبیاء در بهبود و ارتقاء اخلاق اجتماعی و مبانی روابط اجتماعی موضوع مورد توجه ما در این مقاله است. بعد اجتماعی انسان و پدیده‌های اجتماعی به صورت مستقل و صریح برای نخستین بار از سوی پیامبران الهی و در قالب دین مورد عنایت و توجه واقع شده است، قرآن کریم با صراحت کامل از بهبود و ارتقاء روابط اجتماعی سخن گفته و شواهد تاریخی نیز آن را تصدیق می‌کند، توجه همه جانبه، عمیق و واقع بینانه اسلام به جامعه و امور و مسائل اجتماعی در تاریخ بشریت، موضوعی کم نظیر به شمار می‌رود. دعوت به مطالعه جوامع، بیان سنت‌های الهی- اجتماعی، پرداختن به تاریخ جوامع، اهمیت دادن به زندگی در جامعه، رفع اختلاف، دعوت به وحدت و یکپارچگی، وضع قوانین اجتماعی و مسائلی همچون برقراری عقد اخوت، تحقق امر به معروف و نهی از منکر و تذکر به امتها در توجه به فراگیری آثار اعمال در قرآن و روایات با کمال صراحت و به تفصیل مطرح گردیده که نشانه‌های گویایی بر این امر است. بدون شک اسلام تنها دینی است که اجتماع و زندگی اجتماعی را اساس تعلیمات خویش قرار داده و روح جامعه را تا آخرین حد ممکن در احکام و معارف خویش نفوذ می‌دهد و خلاصه اسلام به قدری به اجتماع اهمیت می‌دهد که نظیری برای آن در قبل و بعد امم یافت نمی‌شود، در این نوشتار سعی بر آن است که الگوی قرآن کریم در ارتباطات اجتماعی و پیوندها و مصاحبت‌ها مطرح و روش‌ها و شیوه‌های بنیادی انبیاء (علیهم السلام) در ارتباطات اجتماعی مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرد. و بر این اساس برنامه‌های راه گشای قرآن کریم به دلیل جامعیت، اصالت و ریشه در وحی داشتن برای ایجاد ساختاری نظام مند در ارتباطات اجتماعی مطرح و دستورالعمل‌های ارزنده عینی و همیشگی رفتارهای اجتماعی انبیاء در قرآن کریم و کلام معصومین (علیهم السلام) که وابسته به گذشته نبوده و فراتر از زمان و مکان است و قواعد عمومی اعتقادی و اخلاقی را در جنبه‌های مختلف رفتارهای انسانی در خود دارد. و می‌تواند به صورت کاربردی ایمنی‌ها و آسیب‌های ارتباطات اجتماعی را به ما گوشزد نموده و در محیط‌های مختلف زندگی (خانوادگی، رفاقتی و دوستی، آموزشی و تحصیلی، شغلی و کاری و جمع و جامعه) روش‌های صحیح ارتباطات و مصاحبت و معاشرت را به ابناء بشر آموزش دهد و محمل مناسبی برای دستیابی به الگوی انسان کامل باشد.
مقدمه:
انسان موجودی اجتماعی است و به زندگی اجتماعی نیازمند است اما چگونه زیستن او منوط به وحی الهی است. رشد تدریجی جوامع در اخلاق اجتماعی و بهبود و ارتقاء روابط اجتماعی آنها در سایه عنایت مکتب‌های الهی انبیاء در توسعه اخلاق اجتماعی و بهبود و ارتقاء روابط اجتماعی باید مروری کوتاه بر اخلاق و نوع روابط اجتماعی اقوام و جوامع عصر انبیاء داشت از باب مثال قبایل عرب جاهلی در بازار عکاظ با طرح میزان غارت خود یا نیاکان خویش فخر و مباهات می‌کردند و آن چه در قیصرهای روم، کسراهای ایران، خاقان‌های چین و فرعون‌های مصر وجود داشت از همین قبیل بود. یعنی رشد کیفی آنان بر اساس «قد افلح الیوم من استعلی» (طه، 64) آن که امروز برتری و غلبه یابد او پیروز است، با شکل‌های گوناگون تحقق پیدا کرده بود. اما انبیاء الهی وقتی به رسالت مبعوث می‌شدند با عطر وحی آن جوامع را متحول می‌نمودند از جمله قرآن کریم، برنامه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را طرح اخوت و برادری، عدالت و آزادی و ارزش‌های معنوی و انسانی، ایثار و گذشت می‌داند که با چه زحمات طاقت فرسایی عرب جاهلی و سایر جوامع را بر این اساس متحول نمود. منکران خدا و پیامبر زندگی جمعی دارند لیکن در تأمین اجتماع برین و زندگی مقبول محتاج به هدایت آسمانی‌اند و به عبارت دیگر: انسان‌ها می‌توانند زندگی مادی خود را شکل دهند و با قرارداد زندگی کنند اما زندگی سعادتمندانه واقعی که در پرتو آن سعادت ابدی و جاودانه نیز تأمین باشد نیازمند به هدایت انبیاء الهی است. (خواجه نصیر طوسی، الاشارات و التنبیهات، ج3، ص237) و به عبارت دیگر چنانکه انسان در زندگی فردی نیازمند به غذاست اما علم تغذیه و پزشکی و شعب وابسته به آن‌ها وی را به کیفیت تغذیه راهنمایی می‌کنند تا برای زنده ماندن چه غذاهایی را و به چه مقدار بخورند در مسائل اجتماعی نیز چگونه زیستن انسان نیازمند به راهنما است.
انبیاء و نقش‌آفرینی علمی آنها در حوزه ارتباطات اجتماعی
برتری حضرت آدم (علیه السلام) بر ملائکه به سبب علم بوده است آیات 30 تا 32 بقره این برتری و رجحان را آشکارا بیان می‌کنند.
انبیای الهی صاحب علم بوده‌اند. انبیاء (علیهم السلام) که از برترین انسان‌ها در دوران خود بوده‌اند، مجهز به سلاح علم و دانش بوده‌اند. و فعالیت آنها در حوزه ارتباطات اجتماعی کاملاً علمی و روشمند بوده است شاهد این موضوع آیات فراوانی است که در قرآن بر این موضوع تأکید نموده‌اند.‌ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده که در دوران فترت رسولان حقایق را برای شما بیان می‌کنند تا مبادا روز قیامت بگویید برای ما بشارت‌گر و هشداردهنده‌ای نیامد. پس قطعاً برای شما بشارت‌گر و هشدار دهنده‌ای آمده است و خدا بر هر چیزی تواناست.» (مائده، 19)
وقتی پیامبران دعوت خود را نشر می‌دادند عده‌ای از مردم شروع به انتقاد می‌کردند و می‌گفتند:…قومه مانرئک الا بشرا مثلنا نظنکم کذبین…ویا…وما نری لکم علینا من فضل… (هود27)… و اننا لفی شک مماتدعونا الیه مریب (هود62) با این بهانه‌ها که ناشی از عصبیت خام بود از پذیرش دعوت انبیاء سربر می‌تافتند. اما همه پیامبران یک صدا در مقابل منطق آنها منطق علم و فکر و اندیشه را پیش می‌گرفتند و در پاسخ آنان می‌گفتند:… یاقوم ارءیتم ان کنت علی بینه من ربی… (10) (هود88) می‌بینیم که پیامبران به جز بینه و حجت قاطع به چیزی تأکید ندارند و این نحوه برخورد تأثیر زیادی در رشد و شکوفایی علمی و عقلی مردم داشت، انبیاء می‌گفتند:… انلزمکموها و انتم لها کرهون (هود28) (کاشانی1423ق، ج3، ص268، حسینی شیرازی1342ق، ج2، ص595، فیضی دکنی، 1417ق، ج3، ص64، صادقی تهرانی، 1365ش، ج14، ص278)
از روابط اجتماعی پیامبران و برخورد آنها با اقوام خود و نحوه پاسخی که به آنها داده‌اند سه نکته به دست می‌آید:
اول اینکه پیامبران قوم خود را مثل خودشان خطاب نمی‌کردند بلکه با لفظ «یاقوم» خطاب می‌کردند تا نشان دهند که دلسوز و خیرخواه آنان هستند.
دوم آنکه به آنها می‌گفتند که شما خود گمراه، سفیه یا دیوانه هستید بلکه در جواب می‌گفتند که ما سفیه گمراه و یا دیوانه نیستیم. و سوم اینکه خود را رسول و فرستاده خدای عالمیان معرفی می‌کردند. (شبر1407ق، ج2، ص378، اندلسی1420ق، ج5، ص87؛ سمرقندی، بی تا، ج1، ص526؛ طنطاوی، بی تا، ج5، ص303 سیوطی1416ق، ج1ص162) با نگاه به این نقش‌آفرینی پیامبران می‌توان دریافت که انبیاء تا چه اندازه در گفتار و رفتار خود تابع علم، عقل، منطق و اخلاق بوده و این را در پیروان خود زمینه سازی کرده‌اند.
روشها و منشهای انبیاء در روابط اجتماعی
از عمده روشهای انبیاء صبوری و بردباری در روابط اجتماعی بوده است. انبیاء برای مقابله با عقاید باطل و رفتار خشونت آمیز دشمنان، صبر پیشه می‌نمودند: «ادفَع بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ فَإِذا الَّذی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌ حَمیمٌ وَما یُلَقَّاها إلأَّ الّشذینَ صَبَروا وَما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظِّ عَظیمٍ» یعنی «بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! امّا جز کسانی که دارای صبر و استقامتند، به این مقام نمی‌رسند، و جز کسانی که بهره‌ی عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند، به آن نایل نمی‌گردند
انبیاء با صبوری از اشتباهات و ظلم دیگران می‌گذشتند و اهل گذشت بودند. قرآن کریم می‌فرماید: (وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
) (شوری: 43)؛ کسی که صبر کند و ببخشد کار بزرگی انجام داده است. انبیاء با صبوری هنگام مصیبت‌ها و مشکلات، خداوند را به یاد می‌آوردند (و بشّر الصابرین الَّذینَ أِذا أَصابَتُهُم مُصیبَهً قَالوُا إِنّا إِلَیهِ رَاجِعوُنَ)
انبیاء در موقعیت‌های جهل و خشونت، با حلم و مدارا برخورد می‌کردند: (وَلَا تَستَوِی الحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ادفَع بِالَّتی هِی أَحسشن فَاذَا الَّذِی بَینَکَ وَبَینَهُ عَدَاوَّهًً کَأَنَّهُ وَلیٌ حَمیمٌ وَمَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الَّذینَ صَبرُّوا وَمَا یُلَقَّئها إِلّا ذُو حَظِّ عَظیمٍ). معنای «ادفع بالتی هی احسن» این است که هنگام مواجه شدن با سیئه، با حسنه برخورد کن. علامه طباطبایی در المیزان می‌فرماید:
«ادفع بحلمک جهلهم إساءتهم».
انبیاء با صبوری در کارها مقاومت بیشتری داشتند و هر پیامبری با صبوری کار چندین نفر غیر صبور را انجام می‌داد: (یا أَیَّهَا النَّبیُّ حَرِّضِ المُؤمِّنینَ عَلَی القِتالِ إِن یَکُن مِنکُم عِشروُنَ صابِروُنَ یَغلِبوا مِائَتَینِ وَإِن یَکُن مِنکُم مِائَهٌ یَغلِبوُا أَلفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأنَّهُم قَومٌ لا یفقَهُونَ). انبیاء با صبوری و اطمینان به درستی در راه و هدفشان، به گفته‌های بی‌اساس دیگران توجه نمی‌کردند: (إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ الله بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ). انبیاء با صبوری در برابر زخم زبان، تهمت و ناسزای افراد جاهل با بردباری برخورد می‌نمودند: (وَاصبِر عَلی ما یَقوُلونَ وَاهُجُرهُم هَجراً جَمیلاً)
انبیاء با صبوری، در برابر آزمونها و بلایا برخورد منطقی داشتند، (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین). همچنین در موقع از دست دادن مواهب الهی، از خود خویشتن داری نشان می‌دادند و توکل به خدا کردند (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین).
انبیاء با صبوری هنگام از دست دادن عزیزان، بی‌تابی نمی‌نمودند: (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین). یا هنگام بیماری خویشتن داری خود را از دست نمی‌دهد: (وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـ?ئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـ?ئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ). همچنین هنگام فقر و تنگ دستی متانت و خویشتن داری خود را حفظ می‌کردند و جزع و بی تابی نمی‌نمودند (وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـ?ئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـ?ئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ) و در برابر نیازهای فیزیولوژیک، خود کنترلی بیشتری از خود نشان می‌دهند: (لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا).
انبیاء با صبوری در موقعیت‌های ترس و خوف خویشتن داری از خود نشان می‌دادند: (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ) و در موقعیت‌های تنش زا خشم و غضب خود را کنترل می‌نمودند. (الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).
برنامه‌های بنیادی انبیاء در ارتباطات اجتماعی
پیامبران الهی، بعنوان پیام آوران عشق، محبت و عاطفه، از آغاز خلقت تا سپیده دم روشنایی همیشه بر مدار هدایت خلق بال و پر زده و درصدد کشف منزل مقصود ‌هادی و هدایتگر بوده‌اند که در این میان آخرین رسول الهی برای هدایت خلق مشقات و سختی‌های بسیاری را متحمل گردید، تا پلی بین خالق و مخلوق باشد و چراغ جهان افروز عالم گردد، چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید (وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً). و به اذن حق، خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی. (احزاب/46) بررسی ارتباطات میان فردی، درون فردی انبیاء، در دو بعد زمان و مکان است که این الفت و مصاحبت با بحث سمع و بصر گره خورده است. روش‌های بنیادی انبیا و اولیا در ارتباطات اجتماعی و نحوه معاشرت‌ها و ارتباطاطشان به صورت فردی و اجتماعی بر اساس سیره عملی و نظری آنها در قرآن کریم ترسیم شده است. قرآن از سوی خداوند متعال، جهت هدایت خلق به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد تا از طریق آن راهی مستقیم و استوار برای ارتباط و گفتگوی دو جانبه خالق و مخلوق برقرار گردد و آیات محکم آن برنامه و جهت رسیدن به این هدف را نمایان سازد. قرآن نقشه بهبود و ارتقاء روابط انسان با خداست تا در پرتو این ارتباط، ارتباطات اجتماعی و نحوه معاشرت‌ها و ارتباطات انسانی تعریف و معنا می‌یابد اما هر نقشه‌ای، نقشه‌خوان می‌خواهد و انبیاء با سیره عملی و نظری خود نقشه این ارتباطات را تبیین نمودند. برای این که جامعه از جهت کمی و کیفی رشد نماید نیازمند به هدف واحد و اصول و مبانی و خط مشی‌های واحد است تا انسان‌ها در پرتو آن در مسیر واحد و در جهت هدف واحد حرکت کنند و کسی در جهت خلاف آن حرکت نکند و اگر کسی در مسیر خلاف حرکت کند او را برگردانند تا هماهنگ با دیگران حرکت کند. «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ (بقره/213) مردم یک گروه بودند پس خدا رسولان فرستاد که نیکان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنان کتاب به راستی فرستاد تا تنها دین خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حکم فرما باشد. بنابراین پیام انبیاء الهی آن است که جامعه بشری برای شکوفایی به هدف واحد و مشترک نیازمند است و لازمه داشتن هدف واحد اصول و مبانی واحد است و اصول و مبانی واحد ملازم با خط مشی است و با وحدت خطّ مشی فروع جزیی آن نیز واحد خواهد بود. وقتی همه در مسیر واحد و به سمت واحدی حرکت کنند هر کس راه خود را می‌رود و سرعت مستعدان و سبقت تیزهوشان موجب برخورد نخواهد بود. بر همین اساس است که قرآن کریم دستور داد به سرعت حرکت کنید «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (آل عمران/133) به سوی مغفرت پروردگار خود با سرعت حرکت کنید و در میدان خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» (بقره/148) اگر وحی و رسالت نبود جامعه نه گسترش کمّی داشت و نه رشد کیفی، اما رشد کمّی نداشت به این دلیل که جوامع پیوسته گرفتار جنگ‌های خانمان سوز بود و این جنگ و کشتار مجال رشد به جامعه نمی‌داد راه رشد کیفی نداشت به این دلیل است که در صورت نبود وحی و رسالت، جوامع انسانی هدفی جز هدف حیوانی و تأمین لذایذ و بهره مادی نمی‌داشت و اگر هدف حیوانی باشد نتیجه آن محرومیت از زندگی اصیل انسانی است.
1) اولین برنامه انبیاء بیداری و شکوفا سازی عقل و اندیشه امت‌ها
آنچه از آیات قرآنی به دست می‌آید این است که تک تک پیامبران در هر دوره‌ای به عنوان چراغ راه هدایت در جامعه خویش مطرح بودند و نمونه یک انسان عاقل و خردمند بودند و بی خردی برخی از افراد قوم، آنها را به عکس العملی مثل خود آنان وا نمی‌داشت بلکه سعی بر آن داشتند که هم در مقابل اظهارنظرهای نامعقول مخالفان، پاسخ‌های معقول و خردمندانه بدهند و وجدان خفته آنها را بیدار سازند و هم در برابر اعمال ناشایستی که نسبت به پیامبران انجام می‌دادند روش مناسب و هدایت گرانه داشته باشند. از این رو هیچ یک از پیامبران از اینکه آنها را سفیه و یا دیوانه و غیره می‌خواندند عصبانی نشده و مانند خود آنها با آنان رفتار نکردند بلکه در مرحله اول از خود رفع اتهام می‌کردند و سپس دلیل و برهان خود را به آنان گوشزد می‌نمودند و به آنان می‌فهماندند که اظهار نظر آنان و یا عقیده‌ای که نسبت به مسأله‌ای دارند از روی عقل و خرد اتخاذ نشده است.
این منطق پیامبران است که بدون استثنا در همه آنان تجلی دارد و قرآن از همه آنها به یک نحو گزارش می‌کند و اینکه می‌بینیم امروزه بشریت به حد مطلوبی از روابط و اخلاق اجتماعی رسیده و به راحتی در کنار انسان‌های مصلح و انسان دوست قرار می‌گیرند و دعوت آنها را می‌پذیرند، در سایه تلاش پیامبرانی است که در طول قرن‌های متمادی به بیداری و شکوفا سازی عقل و اندیشه بشریت پرداخته‌اند تا بشریت به این مرحله قدم بگذارد. حضرت نوح، حضرت ابراهیم، (علیه السلام) و پیامبرانی همچون موسی (علیه السلام) تا خاتم پیامبران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که به رشد اندیشه و عقلانیت در مردم پرداخته‌اند.
بنابراین با این ویژگی که قرآن کریم از پیامبران در طول تاریخ یاد کرده است نشان می‌دهد که زحمات اینها یکی بعد از دیگری به ثمر نشسته و بشر امروز در مقایسه با دوران قبل به بیداری و شکوفایی عقلی بی نظیری رسیده است و اینها همگی در سایه تلاش‌های خستگی ناپذیر پیامبران و اخلاق صالح آنان بوده است.
2) دومین برنامه انبیاء تعلیم و تربیت آداب اجتماعی
خداوند در قرآن کریم بر اهمیت و ارزش تعلیم و تربیت و عمل به اخلاق و آداب معاشرت توجه داده و از انبیاء خواسته تا آداب معاشرت را در حوزه رفتارهای اجتماعی به جامعه بیاموزند. بنابراین همانگونه که خداوند معاشرت سالم و درست را از طریق پیامبران به مؤمنان و مردم می‌آموزد (انعام، آیه54وفصلت آیه34و نیز حجرات، آیه1تا5) همچنین بر والدین است که آداب درست را از کودکی در محیط خانوادگی به کودکان خویش آموزش دهند. (لقمان، آیات17و19) (نور، آیات58و59). تا شرایط جامعه پذیری و حضور کودکان در جامعه فراهم آید. در ارزش و اهمیت تعلیم و تربیت آداب معاشرت همین بس که خداوند در مقام تعلیم و تزکیه پیامبران (کهف، آیه22) و مؤمنان (انعام، آیه 54 و حجرات، آیات1تا5وآیات دیگر قرآن) برآمده و خود اقدام به تعلیم و تربیت ایشان نموده است تا این گونه بر ارزش و اهمیت آداب معاشرت تأکید کند.
آموزه‌های وحیانی قرآن درباره آداب معاشرت به دو دسته احکام سلبی و ایجابی تقسیم می‌شود. به این معنا که برخی از این آداب متوجه ترک برخی از رفتارهاست و برخی دیگر نیز رفتارهایی است که می‌بایست به عنوان رفتارهای درست و سالم مورد توجه قرار گرفته و بر آن اهتمام ورزیده شود. خداوند در بسیاری از آیات به رذائل رفتاری و اخلاقی اشاره کرده و آن را عامل مهمی در فروپاشی جامعه سالم و ایجاد بحران در روابط اجتماعی دانسته است. از این رو بسیاری از رفتارهای ناسالم و نابهنجار معرفی شده و به عنوان رفتارهای ناپسند از آنها پرهیز داده شده است.
از جمله مهم‌ترین رذائل رفتاری و اخلاقی می‌توان به اختلاف افکنی (آل عمران آیه 103و نساء آیه35 و انفال، آیات1و46)، آزار و اذیت دیگران با سخنان نسنجیده (بقره آیات263و 264و آل عمران، آیه186و آیات بسیار دیگر)، استهزای دیگران (بقره، آیات14و15و مائده آیه57)، افترا و تهمت (نساء آیات36و 37و 138)، بغض و کینه ورزی (حشر، آیه 10)، تبعیض و برخورد دوگانه (عبس آیات5تا10)، تجسس در کار و زندگی دیگران (حجرات آیه12)، تحقیر دیگران با بدنام کردن آنها (حجرات، آیه11)، تفاخر و بزرگ فروشی (لقمان، آیه18)، تکبر (آل عمران، آیه75و لقمان، آیه18)، خیانت در امور مالی (آل عمران، آیات 75و 160)، دشنام به عقاید دیگران (انعام، آیه108)، گفتار خشونت آمیز (آل عمران، آیه159)، دشمنی با دیگران (مائده آیه2)، با صدای بلند فریاد زدن (لقمان آیه19)، ظلم و ستم (نساء، آیه148)، عیب جویی و عیب گیری (توبه، آیه 79)، غیبت کردن (حجرات، آیه 12)، گمان بد و نادرست (همان و نیز نور، آیه 12)، همکاری در گناه (مائده آیه2)، منت گذاری (مدثر، آیه 6)، نجوای آمیخته به گناه و ممنوع (مجادله، آیات9و10)، و مانند آن اشاره کرد که می‌بایست از آنها اجتناب کرد تا شرایط برای معاشرت و روابط سالم اجتماعی میان افراد مختلف و اقشار گوناگون جامعه فراهم آید. هرگونه بداخلاقی می‌تواند روابط اجتماعی را خدشه دار سازد و معاشرت را غیر ممکن و یا دشوار نماید. از سوی دیگر، رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی از اصولی است که خداوند در آموزه‌های قرآنی به عنوان آداب معاشرت از آن یاد کرده و بدان توجه داده است.
از جمله مهم‌ترین آدابی که می‌بایست در معاشرت بدان اهتمام ورزید عبارتند از: احترام به عقاید و مقدسات دیگران (انعام، آیه108)، احترام به عالمان و دانشمندان حاضر در مجلس (مجادله، آیه11)، احترام به معلم در معاشرت و استفاده علمی از او (کهف، آیات60تا77)، احترام به دیگران و جا دادن به آنانی که وارد مجلس می‌شوند (مجادله، آیه11)، احسان به دیگران (بقره، آیه 195و آل عمران، آیه134)، برخورد برادرانه (بقره، آیه22و حجرات، آیه10)، ادای امانت به اهل آن (بقره، آیه 283و آل عمران، آیات75و161)، اجازه خواستن از صاحب خانه (نور، آیه27)، اجازه خواستن پیش از ورود به حریم خصوصی دیگران (نور، آیات58 و59) رعایت انصاف در برخورد با مردم بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنان (آل عمران، آیه75)، نرمی در گفتار و پایین آوردن صدا در معاشرت و سخن گفتن (لقمان، آیه19و حجرات آیات2و3)، پذیرش دعوت دیگران برای شرکت در مهمانی (احزاب، آیه53)، سلام کردن (نساء، آیه86 که مصداقی از احسان است، (الجوهرالثمین، ج2، ص76)، تحیت به نیکوترین وجه در مقابل احترام و تحیت دیگران (همان)، تعاون بر نیکی‌ها (مائده، آیه2)، تواضع و فروتنی و پرهیز از تکبر (مائده، آیه54 و نیز اسراء، آیه37 و لقمان، آیات18و19)، جادادن به دیگران و برخاستن از جای خویش در مجالس برای تکریم به دیگران و در اختیار قرار دادن آن (مجادله، آیه11)، حفظ شخصیت افراد و آبروی آنان (بقره، آیات 220و263و نساء آیه 15و آیات دیگر)، خوش خلقی و خوش رویی (آل عمران، آیه159)، دفع بدی با خوبی (مؤمنون، آیه96 و فصلت، آیه34)، سخن نیک و رفتار نیکو داشتن (بقره، آیه83 و نساء آیات 5 و8)، صبر و شکیبایی در برابر گفته‌های مخالفان (مزمل، آیه10و بلد، آیه17)، و با اقشار محروم جامعه (کهف، آیه28)، صداقت در گفتار و اعمال (توبه، آیه119)، رعایت عدالت (نساء، آیه135)، عفو و نادیده گرفتن لغزش‌های مردم و گذشت از خطای آنان (بقره، آیه109و نیز آل عمران، آیات134و159)، (مشورت با مردم (همان)، معرفی خود به مخاطب (هود، آیه81، و حجر، آیات51 تا58 و آیات دیگر)، مهربانی در گفتار و رفتار (آل عمران، آیه159 و فتح، آیه29و حدید، آیه27)، وفای به عهد در روابط (بقره، آیات100و127 و اسراء، آیه32) و وفای به وعده (مریم، آیه54).
مراعات اخلاق قرآنی و آداب پسندیده در معاشرت‌ها بویژه با جنس مخالف (بقره، آیات229 و231 و نساء، آیه 19و احزاب آیه53) می‌تواند مسیر درست را برای سلامت شخص و شخصیت و جامعه نشان دهد و جامعه ایمنی را منسجم و مستحکم‌تر سازد. همه انبیاء به این فضائل اخلاقی و آداب پسندیده تأکید نموده و با دلسوزی خالصانه به تعلیم و تربیت مردم پرداخته و آنها را از رفتارهای ناپسند پرهیز داده، و آثار و برکات بکارگیری فضائل اخلاقی و آداب پسندیده را برای افراد و جامعه ذکر نموده‌اند.
سومین برنامه انبیاء رفع اختلاف از جامعه
در قرآن کریم آمده است «وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
» (یونس آیه19) بشر اولی با هم زندگی می‌کردند. پس از آنکه در میان آنان اختلاف ظهور کرد خدای سبحان برای رفع اختلاف آنان پیامبران را مبعوث کرد و قانون در اختیار آنان قرار داد تا زندگی جمعی انسان‌ها را نظم و سامان بخشیده و در پرتو حاکم شدن نظم آنان را ارجمند کرد. قرآن کریم در آیات فراوانی به این نکته می‌پردازد که با اختلاف جامعه از شکوفایی باز می‌ماند و برای جلوگیری از توقف و رکود و هدر دادن نیرو و توان باید اختلاف و نزاع را به کناری نهاد و با اعتصام به ریسمان الهی به رشد و شکوفایی نائل آمد. انسانهای عصر حضرت آدم (علیه السلام) زندگی ساده‌ای داشتند. زیرا آن‌ها نه وسایل صنعتی و کشتار جمعی داشتند و نه سرمایه‌های سنگین و علل و عوامل آشوب برانگیز دیگر، بلکه آن‌ها سالیان متمادی در یک زندگی ساده به سر می‌بردند تا کم کم رشد کردند و از صنعت و سرمایه برخوردار گردیدند. پس از آن بود که اختلاف در میان آنان پدید آمد و وقتی اختلاف پیدا شد کتاب‌های آسمانی که حاوی مجموعه قوانین و مقررات بود نازل گردید، تا به این اختلاف پایان دهد و به زندگی آنان نظم و سامان بخشد. نازل نشدن کتاب‌های آسمانی بر انسان‌های عصر حضرت آدم (علیه السلام) و اولاد او به این معنا نیست که آن‌ها بدون حجت الهی زندگی می‌کردند و پیامبری در بین آنان نبود بلکه در بین آنان پیامبری بود که آن‌ها را هدایت می‌کرد، از این رو همیشه حجت الهی و پیامبر در بین مردم بود تا آنها را هدایت کند گر چه کتاب مدّونی در اختیار آنان نبود. این نکته نیز قابل توجه است که کتاب در اصطلاح قرآن کریم: مجموعه قوانینی است که عقاید، احکام، حقوق، اخلاق و مسایل کیفری و مانند آن را تبیین می‌کند. خداوند در میان انبیاء الهی به پنج پیامبر اولوالعزم کتاب داده است و پیامبران دیگر یا با مواعظ و نصایح و بیان امور اخلاقی مردم را اداره می‌کردند و یا حافظ شریعت یکی از انبیاء اولوالعزم گذشته بودند گر چه برخی از بزرگان مانند ابونصر فارابی در کتاب (المله) برای حضرت آدم (علیه السلام) نیز کتاب قائل بوده است. بنابراین انسان‌ها هیچگاه بدون حجت الهی نبوده‌اند و اولین انسانی که در روی زمین خلق شده و زندگی می‌کرد و نسل فعلی به او ختم می‌شود یعنی حضرت آدم (علیه السلام) حجت خداوند بوده است. زیرا حجت الهی پیش از خلق است «لان الحجه قبل الخلق» (کلینی، اصول کافی، ج1ص177) حجت خدا قبل از خلق افراد عادی است چنانچه حجت با خلق و بعد از خلق نیز خواهد بود از برخی روایات استفاده می‌شود که قبل از آدم انسان‌های دیگری بودند اما ظاهراً منقرض شدند و نسل کنونی بشر به حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) ختم می‌شود و اولین سخنی که از زمینه ثواب و گناه مطرح شد به وسیله حضرت آدم بود که هابیل به برادر خود گفت: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ. (مائده/29) می‌خواهم گناه کشتن من و گناه مخالفت تو، هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوی که آن آتش جزای ستمکاران است. از این آیه استفاده می‌شود که ‌هابیل سخن ثواب و گناه و آتش را از زبان پدرش حضرت آدم (علیه السلام) آموخت و با برادر خود مطرح نمود پس حجت خدا قبل از خلق افراد بوده است در سوره مبارکه هود فرمود: وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ
(هود/118) اگر ذات اقدس الهی می‌خواست مردم را با اجبار و اضطرار یکسان قرار می‌داد. ولی تکامل در آن نبود زیرا هر کس با اراده و سلیقه و نظر خاص خود در این صراط تکامل حرکت نمی‌کرد بلکه با جبر در این مسیر قرار می‌گرفت اما چون انسان‌ها با اختیار در مسیر تکامل حرکت می‌کنند در روابط اجتماعی آنها اختلاف پیدا می‌شود و چون اختلاف در بین آنان به وجود می‌آید ضرورت نزول کتاب مطرح می‌شود. بنابر این اصل اختلاف نظر، طرز تفکر و تفاوت استعدادها سهم مؤثری در تکامل بشری دارند اما کتاب الهی که جامع قوانین مدنی، حقوقی و کیفری است از طرف خدا نازل می‌شود تا مردم به اختلاف‌ها و نزاع‌ها پایان دهند. (بقره/213)
علامه طباطبایی در ذیل آیه آورده است «اختلاف قبل از علم، اختلاف، فطری و ضروری و طبیعی است و سرچشمه آن اختلاف سواد انسان‌ها است که منجر به اختلاف احساسات و ادراکات و احوال است و این اختلاف منتهی به اختلاف اعراض و مقاصد و آمال است و این اختلاف خود سبب اختلاف در افعال و اعمال می‌شود و همین اختلاف است که سرانجام آن، اختلال نظام اجتماع است و برای رفع این اختلاف بشریت نیازمند به وحی و ره آورد انبیاء است اما اختلاف دیگری بعد از آمدن دین و کتاب پیدا می‌شود که این اختلاف بعد از علم است که آن را حاملان دین به وجود آوردند که در واقع سرچشمه این اختلاف بغی و ستم است نه فطرت. (طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج 2، ص121، 126)
4) چهارمین برنامه انبیاء دعوت به وحدت
انبیاء برای اینکه جامعه را در پرتو وحدت شکوفا کنند هم زمینه‌های پیدایش وحدت را بیان کرده‌اند و هم دعوت به وحدت نموده و از تفرقه نهی کرده‌ناد زمینه‌های پیدایش وحدت که تا کنون بیان گردید عبارت بود از: ارائه هدف‌های مشترک و اصول و مبانی مشترک و راهنمایی به خط مشی مشترک و تعلیم فروغ جزئی زیر پوشش خط مشی کلّی و پیروی از راهنمایی واحد و رهبر مشترک انبیاء الهی هستند. و اما قرآن دعوت انبیاء به اتحاد و یکپارچگی وحدت را و نهی از تفرقه را اینچنین بیان می‌دارد.
الف: دعوت به وحدت با پیروی صراط مستقیم:«وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
» (انعام/153) این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد. این چیزی است که خدای سبحان شما را به آن سفارش می‌کند شاید تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید. وجود مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) در جمع اصحاب خود برای بیان مضمون این آیه کریمه یک خط مستقیم بر روی زمین ترسیم کرد سپس خطوطی جزئی و فرعی از طرف راست و چپ آن رسم فرمودند، آنگاه از اصحاب پرسیدند این نقشه چیست آنها عرض کردند ما نمی‌دانیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: راهی که من آورده‌ام مانند همین راه وسط است و آن راه‌های چپ و راست، راه‌های گمراهی است. بنابراین اگر مسلمانان خواهان فلاح و رستگاری هستند باید از صراط مستقیم پیروی کنند و از راه‌های دیگر که راه گمراهی است پیروی ننمایند.
ب: نهی از تفرقه و اختلاف: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ
» (انعام/159) کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته‌های گوناگون و مذاهب مختلف تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه‌ای با آن‌ها نداری، سرو کار آنها تنها با خداست، سپس خدا آنها را از آنچه انجام می‌دهند با خبر می‌کند.
ج: دعوت به اتحاد و بیان خط مشی و اصول آن: در سوره آل عمران خداوند طی آیاتی هم مردم را دعوت به اتحاد نموده و خط مشی و اصول آن را بیان می‌کند و هم از تفرقه و اختلاف نهی می‌کند «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (آل عمران/ 103) و همگی به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هر گونه وسیله وحدت) چنگ بزنید و پراکنده نشوید در این آیه هم امر به اتحاد و هم نهی از اختلاف می‌کند تا ضرورت وحدت روشن شود. مفاد آیه آن نیست که هر فردی از افراد جامعه لازم است مسلمان و مؤمن باشد بلکه منظور آن است که همگان با هم مسلمان و مؤمن باشند، توضیح آن که اگر هزار نفر در منطقه‌ای به سر می‌برند و هر کدام مؤمن و مسلمان باشند ولی هماهنگ، مساعد، معاضد و معاون یکدیگر نباشند هیچ کدام از آنان به آیه عمل نکردند و اگر همه آنها هماهنگ و معاون یکدیگر باشند به آیه عمل کرده‌اند. دستور قرآن به ایمان و شهادت به صدق ره آورد وحی و رسالت یک مسئله فردی است اما وقتی می‌فرماید: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (آل عمران/103) و قید جمیعاً را می‌آورد یعنی همگان باید چنین باشند.
برقراری عقد اخوت
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام ورود به مدینه و قبل از ساختن مسجد و اقدام به کارهای عمرانی به منظور تأسیس جامعه ایمانی و ایجاد همدلی در آحاد یک امت، اولین شعارش این بود که فرمود: تأخوا فی الله اخوین اخوین» (السیره النبویه ابن‌هاشم، ج2، ص150) یعنی همه شما دوبه دو در راه خدا برادر شوید، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) با برقراری عقد اخوت بین مؤمنان و بین خود و وجود مبارک حضرت امیر (علیه السلام) و برادری بین اوس و خزرج. شعار اتحاد و هماهنگی را تحقق بخشید. در سوره مبارکه حجرات فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
» (حجرات، آیه10) مؤمنان برادران یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید. بر اساس روایتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامه» (مجلسی، بحارالانوار، ج26، ص342). من و علی پدران این امت هستیم. پس همه مسلمانان فرزندان پیامبر و علی (علیه السلام) و برادران یکدیگر هستند چه اینکه قرآن همه مؤمنان را فرزندان حضرت ابراهیم خلیل می‌داند و می‌فرماید:«مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا» (حج/ 78) از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتاب‌های پیشین و این کتاب آسمانی مسلمان نامید. با توجه به آیات و روایات، اولاً مسلمانان بر اساس دیانت اسلام فرزندان یک پدرند و علی (علیه السلام) نیز هم نقش پیامبر است و این سلسله نیز به ابراهیم (علیه السلام) ختم می‌شود و آن حضرت، هم پدر انبیای ابراهیمی و هم پدر امّت‌هاست. این شعار حضرت در آغاز تأسیس حکومت بود و در حجهالوداع نیز خطبه معروف به وحدت را ایراد کرد و در آن فرمود: «المسلمون اخوه تتکافا دمائهم یسعی بذمتهم ادناهم و هم ید علی من سواهم» (مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص242) یعنی مسلمانان با هم برادرند خون‌هایشان شبیه هم هست، خون هیچ کس ارزشمند‌تر از خون دیگر نیست.
5) پنجمین برنامه انبیاء امر به معروف و نهی از منکر
قرآن در کنار رفع و حل اختلاف و دعوت به اتحاد و پرهیز از تفرقه با امر به نظارت عمومی به عنوان عامل ولایت و حکومت انبیاء امر به معروف و نهی از منکر را لازم شمرده است تا با اجرای آن هم از وقوع آن از فساد و تبهکاری پیشگیری گردد و هم در مقام مبارزه با فساد و تبهکاری، همه کارها برای قضا و داوری به محاکم رسمی کشانده شده و به اجرای حدود و تعزیرات منتهی نشود از این رو فرمود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ» (آل عمران/ 104، 106) باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنان همان رستگارانند. و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند. آن هم پس از آن که نشانه‌های روشن پروردگار به آنان رسید و آن‌ها عذاب عظیمی دارند و آن عذاب عظیم روزی خواهد بود که چهره‌هایی سفید و چهره‌هایی سیاه می‌گردند. در این آیات پس از فراخوانی به دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر و نظارت عمومی، با سبک گفتاری خاصی با شدیدترین لحن به خطر تفرقه و اختلاف اشاره می‌کند. زیرا چنین می‌گوید: بعد از روشن شدن حق و آشکار شدن مطلب اگر کسی داعیه اختلاف در سر بپروراند گرفتار عذاب عظیم خواهد شد و زمان این عذاب روزی است که صورت گروهی سیاه می‌شود. این یک هشدار و زنگ خطر است که بخشی از عذاب عظیم همان روسیاهی قیامت است و این روسیاهی در قیامت رسوایی است انسانی که در قیامت سیه روی باشد. نشانه سیاهی درونی اوست در قیامت اگر انسانی سفیدروی باشد نشانه روسفیدی دنیا و سعادت آن‌هاست و اگر سیه روی باشد روسیاهی درونی و رسوایی آن‌هاست. پس از هشدار به خطر اختلاف و تفرقه و عذاب عظیم آن‌ها از قیامت برای تشکیل جامعه و انسجام مطلوب آن یکی از امتیازات جامعه ایمانی را بیان می‌کند که این جامعه امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و به خدا ایمان می‌آورند: «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ
» (آل عمران/110) شما بهترین امتی بودید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اند چه این که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید و اکثر اهل کتاب به چنین برنامه و آیین درخشانی ایمان آوردند برای آن‌ها بهتر است ولی عده کمی از آن‌ها با ایمانند و بیشتر آن‌ها فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار.
6) ششمین برنامه انبیاء تذکر و موعظه عبرت آموزی و معاد باوری
یکی از نقش‌آفرینی‌های انبیاء تذکر و موعظه عبرت آموزی و معاد باوری و توجه به فراگیری آثار اعمال است چرا که اقتضای اخلاق اجتماعی این است که هر گاه از همه یا اکثر افراد جامعه فضائل یا رذائلی صورت پذیرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامنگیر می‌شود. قرآن کریم در سوره اعراف می‌فرماید: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ)؛ «واگر (بر فرض) اهل آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و خود نگه داری می‌کردند، حتماً برکاتی از آسمان و زمین بر آنان می‌گشودیم»، (اعراف/96). به این معنا که اگر همه یا اکثر افراد جامعه اهل ایمان و تقوی شوند برکات آسمانی و زمینی مانند نزول سودمند و به هنگام، فراوانی بارش‌های آسمانی، ازدیاد محصولات کشاورزی و دامپروری و دفع آفات از آنها، صحت و سلامت بدنی، آسایش و آرامش روحی و امنیت اجتماعی بر آن‌ها افزایش می‌یابد. به عکس این قضیه نیز، آیه شریفه این گونه اشاره دارد: (وَاتَّقُواْ فِتْنَهً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّهً): «و خودتان را از [بلا و] فتنه‌ای نگه دارید که فقط به کسانی از شما که ستم کردند، نمی‌رسد (بلکه همه را فرا می‌گیرد؛ )»، (انفال/25). آری بترسید که فقط کسانی از شما که ستم کرده‌اید گرفتار فتنه نمی‌شوند بلکه فتنه ستم ناکرده‌ها را نیز در بر می‌گیرد. این قانون که بیانگر یک ارتباط حقیقی و تکوینی است از قوانینی است که اختصاص به یک قوم و گروه ندارد بلکه به فلسفه آن که بنگریم همگانی بودن آن به خوبی قابل برداشت است. نگاهی اجمالی به آیات قرآن کریم می‌رساند که این کتاب شریف به یک رشته از قوانین تکوینی و تشریعی مشترک بین همه جوامع قایل است و از این رو می‌فرماید: (لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ)؛ «به یقین، در حکایت‌های آنان برای خردمندان عبرتی بود»، (یوسف/111) و یا در آیه دیگری می‌فرماید: (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِّمَن یَخْشَى
)؛ «قطعاً، در این (امور) عبرتی است برای کسی که بهراسد»، (نازعات/26)، دستور به این عبرت آموزی در این آیات و آیات دیگری مانند آیه 13 آل عمران و آیه 2 سوره حشر، تنها در صورتی ممکن و مفید است که یک واقعه و حقیقت تاریخی پدیده‌ای منحصر به فرد و متعلق به یک جامعه خاص نباشد بلکه قابلیت تکرار در دیگر جوامع و زمان‌ها را داشته باشد. لذا معلوم است که از نگاه قرآن کریم وجوه اشتراک فراوانی بین گذشتگان و آیندگان وجود دارد که عبرت آموزی آیندگان از سرنوشت گذشتگان را امکان پذیر و مفید می‌سازد. در این زمینه مناسب است تا برخی دیگر از آیات مورد توجه قرار گیرند. از جمله آیاتی که در این زمینه وجود دارد که دعوت به سیر و سفر در زمین و عبرت آموزی دارد. قرآن کریم از مردم دعوت به سیر در زمین نموده تا نسبت به سرانجام مردم قبل از خود آگاهی یابند: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…)؛ «و پیش از تو نفرستادیم، جز مردانی از اهل آبادی‌ها را، که به سوی آنان وحی می‌کردیم؛ پس آیا در زمین گردش نکرده‌اند، تابنگرند، چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند؟…»، (یوسف/108). (أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند که چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند؟»، (روم/9)، أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…)؛ «و آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند، در حالی که آنان نیرومندتر بودند؟ (فاطر/44). (أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ …)؛ «و آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند؟ که از آنان از نظر نیرو و آثار در زمین برتر بودند. پس خدا به [سزای] پیامدهای (گناهان) شان (گریبان) آنان را گرفت…»، (غافر/21). (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّهً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ)؛ «و آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند؟ که بیش‌تر از آنان بودند و از نظر نیرو و آثار در زمین، برتر بودند و آنچه را کسب می‌کردند، (عذاب الهی را) از آنان دفع نکرد»، (غافر/28). (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام کسانی که پیش از آنان بودند؟»، (محمد/10)، (أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ)
؛ «آیا اطلاع نیافته‌اند که پیش از آنان، چه بسیار گروه‌هایی را هلاک کردیم؟! در زمین به آنان امکاناتی دادیم که برای شما آنچنان امکاناتی فراهم نکردیم؛ و باران‌های پی در پی آسمان را بر آنان فرستادیم و نهرهایی قرار دادیم که از زیر (شهرهای) آنان روان باشد و آنان را به خاطر پیامدهای (گناهان) شان هلاک ساختیم و گروه‌های دیگری بعد از آنان پدید آوردیم»، (انعام/6)، (وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا
)؛ «و چه بسیار گروه‌هایی را پیش از آنان هلاک کردیم که آنان از نظر اثاث و ظاهر نیکوتر بودند»، (مریم/74)، (أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ)؛ «و آیا برای آنها روشن نکرد که چه بسیار گروه‌هایی را پیش از آنان هلاک کردیم، در حالی که (این کافران) در خانه‌های آنان راه می‌روند؟!»، (طه/128)، به خصوص با تأمل در آیات 21و28 سوره غافر، 6 انعام و74 مریم که اشاره به برخی دارایی‌های اقوام مانند قدرت، قوت و امکانات بیشتر کرده و آن را از ویژگی‌های آن‌ها می‌داند، لیکن آنها مانعی از قوانین حاکم بر کل جوامع نیستند که قرآن علی رغم آن ویژگی‌ها به تأمل و تدبر در سرگذشت آنها دعوت می‌کند. قرآن کریم در شش آیه دیگر دعوت به همین عبرت آموزی اما با لحن دیگری می‌نماید که در سرگذشت گذشتگان بیندیشید و عاقبت تکذیب کنندگان را بنگرید. اصطلاح قرآنی سیر در زمین به معنای تفکر و تأمل در وقایع و حوادث تاریخی است به منظور عبرت آموزی و پند اندوزی. حال اگر هر واقعه‌ای پدیده‌ی منحصر به فرد بود و ربطی به سایر جوامع نداشت خداوند حکیم دعوت به ژرف اندیشی در آن نمی‌کرد: (قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذَّبِینَ
)؛ «به یقین، پیش از شما، سنّت‌ها [و روش‌هایی وجود داشته که] سپری شده است. پس در زمین گردش کنید و بنگرید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟!»، (آل عمران/137)؛ (قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ
)؛ «بگو: در زمین گردش کنید؛ سپس بنگرید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟!»، (انعام/ 11)؛ (فَسیروا فِی الأَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ)؛ «پس در زمین گردش کنید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است»، (نحل/36)؛ (فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ
)؛ «پس، از آنان انتقام گرفتیم؛ و بنگر که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است!»، (زخرف/25)، از نگاه قرآن کریم این قانونی قطعی است که جوامعی که آیات الهی را تکذیب می‌کنند یا بزهکاری پیشه می‌کنند و یا اکثرشان مشرک می‌شوند، سرنوشت مطلوبی نخواهند داشت، و این قانون الهی، استثناناپذیر نیست و کلیت دارد و این است سرّ اصلی استفاده از تأمل در سرنوشت گذشتگان. حال مناسب است تا گونه‌ای دیگر از آیات الهی ناظر به موضوع بحث مورد توجه قرار گیرد. خداوند در دسته‌ی دیگری از آیات به طور مشخص سرگذشت برخی از اقوام را به یاد نام می‌کند و آنگاه آن را منشأ درس‌آموزی و تأمل در نحوه زندگی جاری انسان‌ها و آینده حیات آن‌ها می‌داند.
قرآن کریم در یکی از فرازهای بلند خود در خصوص قوم بنی اسرائیل پس از آن که داستان دوبار سرکشی و فساد آنها و توبه آن‌ها در سرزمینشان را متذکر می‌شود می‌فرماید: (وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا

فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا
عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا
)؛ «و در کتاب تورات به بنی اسرائیل فرزندان یعقوب اعلام کردیم که قطعاً، دو بار در روی زمین فساد خواهید کرد و حتماً با سرکشی بزرگی برتری خواهید نمود. و هنگامی که نخستین وعده (از آن) دو فرارسید، گروهی از بندگان سخت نیرومند و جنگ آورمان را بر شما می‌شورانیم و میان خانه‌ها (یتان برای سرکوبی شما) به جست و جو درآیند؛ و این وعده‌ای واقع شده است. سس دوباره پیروزیِ بر آنان را به شما بازگردانیم و شما را به وسیله‌ی اموال و پسران اِمداد رسانیم و نفرات شما را بیش‌تر (از دشمن) قرار دهیم. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید، پس به خود بدی می‌کنید و هنگامی که وعده آخر فرا رسد، (مردانی را می‌فرستیم) تا صورت‌هایتان را اندوهگین سازند؛ و تا داخل مسجدالاقصی شوند، همان گونه که بار اول وارد آن شدند؛ و تا آنچه برآن تسلط یابند، کاملاً نابود کنند. امید است که پروردگارتان به شما رحم کند؛ و اگر (به فسادگری) بازگردید، ما نیز به کیفر شما بازمی‌گردیم؛ و جهنّم را برای کافران تنگنا (و زندان) قرار دادیم»، (اسراء/4، 8). این آیات دربرگیرنده امید است که باز رحمت خداوند شامل شما گردد و اگر شما بار دیگر به فساد بازگردید ما به تسلط و عقوبت دشمن بر شما بازمی‌گردیم. هم چنین در سوره شعراء پس از بیان برخی مسائل زمان حضرت موسی (علیه السلام) می‌فرماید: (وَأَنجَیْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ
)؛ «و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم؛ سپس دیگران فرعونیان را غرق ساختیم. قطعاً، در آنها نشانه‌ای است، ولی بیشترشان مؤمن نیستند»، (شعراء/65، 67). قرآن کریم در سوره زخرف پس از طرح غرق شدن قوم فرعون و دلیل آن می‌فرماید: (فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ
فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِینَ
)؛ «و هنگامی که ما را خشمگین و اندوهناک ساختند، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم و آنان را پیشگامان (در عذاب) و نمونه‌ای عبرت آمیز برای ملت‌های پسین قرار دادیم»، (زخرف/55، 56). یا در مورد قوم حضرت نوح می‌فرماید: (فَأَنجَیْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ
)؛ و ما وی و کسانی را که با او در کشتی انباشته از تجهیزات و انسان‌ها و حیوانات بودند، نجات بخشیدیم. آن گاه بعد از آن باقی ماندگان را غرق ساختیم. قطعاً، در آنها نشانه‌ای است، ولی بیشترشان مؤمن نیستند»، (شعرا/ 69. 103). هم چنان در بیان سرگذشت قوم هود بعد از بیان طولانی می‌فرماید: (کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ … فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ)؛ قوم عاد فرستادگان خدا را تکذیب کردند؛ و حضرت هود را تکذیب کردند؛ پس آنان را هلاک کردیم؛ قطعاً، در آنها نشانه‌ای است، ولی بیش‌ترشان مؤمن نیستند»، (شعراء/123، 139). در ادامه قرآن کریم به همین گونه داستان قوم ثمود را مطرح می‌سازد و می‌فرماید: (کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ
…فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ
)؛ قوم ثمود فرستادگان خدا را تکذیب کردند؛ … و عذاب الهی آنان را فرو گرفت؛ قطعاً، در آنها نشانه‌ای است، ولی بیش‌ترشان مؤمن نیستند»، (شعراء/141، 158).سپس سرگذشت قوم لوط را یادآور می‌شود و می‌فرماید: (کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ
…فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ
)؛ قوم عاد فرستادگان خدا را تکذیب کردند؛ … و حضرت هود را تکذیب کردند؛ پس آنان را هلاک کردیم؛ قطعاً، در آنها نشانه‌ای است، ولی بیش ترشان مؤمن نیستند»، (شعراء/123، 139) . در ادامه بلافاصله به سرگذشت قوم شعیب اشاره می‌کند و می‌فرماید: (کَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ
…إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ
)؛ «گفتند: ‌ای لوط! اگر به این سخنان پایان ندهی، حتماً از اخراج شدگان خواهی بود…قطعاً، در آنها نشانه‌ای است ولی بیش ترشان مؤمن نیستند»، (شعراء، 176، 190). این هفت سرگذشت که معجزه آسا قرآن کریم به آن‌ها اشاره کرده و ضمن برشماری برخی اختصاصات هر قوم از نظر رفتاری به آن کلیت و قانون کلی که آیه و نشانه در این سرگذشت‌هاست، تأکید کرده و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: این قرآن را بر تو نازل کردیم تا از هشداردهندگان باشی (شعراء، 194) به طور قطع بیانی این چنین نشاید مگر اینکه اشتراکات زیادی بین اقوام وجود دارد که می‌تواند سرمنشأ برنامه‌ای جدید و یا تکمیلی از جانب خداوند بر پیامبرش باشد و بر اساس آن بعدی از ابعاد هدایتی قرآن کریم پایه گذاری گردد که عبارت است از مطالعه سرگذشت اقوام و جوامع سابق و عبرت گیری از سرگذشت‌ها آنها. هم چنین باید از آیاتی که از سرنوشت مفسدین یاد می‌کند مانند آیه14 سوره نمل و آیاتی که به سرگذشت ظالمین اشاره دارد، مانندآیه 40 قصص، را در این موضوع جای داد.
7) هفتمین برنامه انبیاء استحکام روابط اجتماعی و تبیین برکات جماعت آگاهانه
قرآن کریم به جامعه مستحکم که از روابط عالی انسانی برخوردار است به دید تکریم می‌نگرد و در ساختار آن سعی بلیغ دارد و نگاه انبیاء را هم اینچنین توصیف می‌کند. اهتمام اسلام به جامعه در حدّی است که نوع احکامش را به روال جمعی تنظیم کرده است و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، صلاح جامعه را بر صلاح و سود فرد مقدم داشته است، علاوه بر این، آیاتی که در گذشته در رابطه با جامعه و لزوم وحدت و پرهیز از تفرقه و لزوم نظارت عمومی مورد بررسی قرار گرفت نیز نشانه اهتمام اسلام به جامعه است. با یک نگاه اجمالی به مجموعه احکام اسلام معلوم می‌شود که روح جمعی در همه احکام و حکم اسلامی پخش است چنان که گلاب در گل مفروش است و با گرفتن گلاب از گل، آن برگ گل فاقد منظر زیبا و بوی خوش می‌شود اگر روح جمعی را از مسلمانان و احکام اسلامی بردارند، این دین نیز بی خاصیت می‌شود. در مورد نماز که کار روزانه مسلمانان است از طرفی دستور داده است که آن را با جماعت اقامه کنند و اقل جماعت هم دو نفر است. گرچه از برخی روایات استفاده می‌شود که اگر کسی نباشد که مؤمن با او نماز جماعت برگزار کند، نماز فرادای او نیز جماعت است «المؤمن وحده جماعه» (حرعاملی، وسائل الشیعه، ج5، ص379) سرّ جماعت بودن آن است که فرشتگان با او هستند. و از طرفی دستور می‌دهد که این فریضه را در مسجد برگزار کنند «لاصلوه لجار المسجد الّا فی المسجد» همسایه مسجد باید نماز را در مسجد اقامه کند. براساس این که اجتماع‌های کوچک در طول هفته به صورت یک اجتماع عمومی در شهر ظهور کند دستور برگزاری نماز جمعه را صادر کرده است و برای عظمت و اهمیت نماز جمعه دو حکم فقهی بیان کرد که اولاً تا شعاع یک فرسخ نباید نماز جمعه دیگری برگزار شود و ثانیاً تا شعاع دو فرسخس همه کسانی که عذری ندارند موظف‌اند در نماز جمعه شرکت نمایند. علاوه در محدوده شهر در سال اجتماع بزرگتری شکل می‌گیرد تا نماز عید قربان و عید فطر در آن برگزار گردد و برای تأمین چنین هدفی دستور داد که به صحرا بروند تا در فضای وسیع زیر آسمان گرد آمده و یک معبود را با یک نوا و ندا پرستش نمایند و برای ظهور و حضور روح جمعی مسلمانان در سطح جهان دستور داد تا همه مردم از شهر و روستا از کشورهای مختلف سالی یکبار در کنگره عظیم و بین المللی حج شرکت کنند. مردمی که از حضیض هر دره و فجّ عمیق سربرآورده و از اوج قلّه هر کوهی سرفرود آورند و همگان در کنار کعبه، خدای یگانه و یکتا را با یک صدا و نجوا بخوانند و بخواهند. بنابراین احکام اسلامی نظیر نمازهای جماعت، جمعه، عید، کنگره عظیم حج، جهاد، انفاق و زکات با توجه به مصارف هشتگانه آن از احکام اجتماعی اسلام است و این احکام و احکام اجتماعی دیگر به گونه‌ای تنظیم شده است که جنبه زیست اجتماعی بشر تقویت شود.
نتیجه:
نتایجی که از این نوشتار بدست می‌آید عبارتند از:
1) الگوهای قرآن کریم در ارتباطات اجتماعی و پیوندها و مصاحبت‌ها مطرح شده و روش‌ها و شیوه‌های بنیادی انبیاء (علیهم السلام) در ارتباطات اجتماعی بسیار جذاب و بی‌نظیر است.
2) دستورالعمل‌های ارزنده، عینی و همیشگی قرآن کریم و کلام معصومین (علیهم السلام) که سرشار از رفتارهای سازنده اجتماعی است و وابسته به گذشته نبوده و فراتر از زمان و مکان است و قواعد عمومی اعتقادی و اخلاقی را در جنبه‌های مختلف رفتارهای انسانی در خود دارد باید در دستور کار مجموعه نهادهای اجتماعی قرار گیرد.
3) طرح راه‌گشا بودن برنامه‌های اجتماعی قرآن کریم به دلیل جامعیت، اصالت و ریشه در وحی داشتن برای ایجاد ساختاری نظام‌مند در ارتباطات اجتماعی بایستی به زیباترین وجه مورد تأکید قرار گیرد.
4) آموزه‌های قرآن کریم و حضرات معصومین (علیهم السلام) در تشخیص و پیشگیری و درمان آسیب‌ها در ارتباطات اجتماعی و ایمنی بخشی به جامعه کاملاً رویکرد کاربردی و عملیاتی دارد. و در محیط‌های مختلف زندگی (خانوادگی -رفاقتی و دوستی- آموزشی و تحصیلی – شغلی و کاری و جمع و جامعه) روش‌های ارتباطات و مصاحبت و معاشرت را به شایستگی آموزش می‌دهد.
5) تبیین نظری الگوهای رابطه اجتماعی بر اساس آموزه‌های قرآن کریم و معصومین (علیهم السلام) و استفاده از این نتایج توسط دست اندرکاران دستگاه‌های اجتماعی و آموزشی، از جمله رسانه‌های ارتباط جمعی (صدا و سیما، جراید و نشریات) آموزش و پرورش و دانشگاهها، می‌تواند محمل مناسبی برای دستیابی به الگوی انسان کامل باشد.

پی‌نوشت‌ها

1. دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان
منابع تحقیق :
1-ابن‌هاشم، عبدالملک، السیره النبویه، المکتب العلمیه، بیروت: 1423ق
2- اندلسی، محمدبن یوسف (1420ق) البحرالمحیط فی التفسیر، بیروت: دارالفکر بدون نوبت چاپ ج5.
3- حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، مکتب الاسلامیه، تهران:1381ش
4- حسینی شیرازی، سیدمحمد، تقریب القرآن الی الاذهان، بیروت: دارالعلم
5- سمرقندی، نصربن محمدبن احمد، بحرالعلوم، دارالحیاء و التراث العربی، 1430ق
6-سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، دارالفکر، بیروت: 1403ق
7-شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، دارالسرور، بیروت: 1411ق
8- شبر، سیدعبدالله الجواهر الثمین فی التفسیر الکتاب المبین، کویت: مکتبه الالفین، 1407ق
9- صادقی، تهرانی، محمد (1368ش) الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن قم، انتشارات فرهنگ اسلامی
10- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی التفسیر القرآن، جامعه مدرسین، قم:1393ق
11- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران:1376ش
12- طوسی، ابی جعفر محمدبن حسن، التبیان فی التفسیر القرآن، دارالحیاءوالتراث العربیه، بیروت:1406ق
13- طوسی، خواجه نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات ابن سینا، مؤسسه مطبوعات دینی، تهران:1383
14- طنطاوی سید محمد (بی تا) التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، بی جا، بدون نوبت چاپ، ج5
15- فیضی دکنی و ابوالفضل (1417ق) سواطع الالهام فی تفسیر القرآن، قم: دارالمنار، بدون نوبت چاپ، ج3
16- قمی مشهدی، محمدبن محمد رضا (1361ش) تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی بدون نوبت چاپ ج
17- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دارالاحیاء و التراث العربی، بیروت:1404ق
18- کاشانی، ملافتح الله؛ تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ناشر علمی، تعهران:1350
19- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران: 1375ش
منبع مقاله :
فصلنامه‌ی قرآنی کوثر، سال پانزدهم، پاییز 94، شماره 55

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید