هنگام درگذشت فاطمه زهرا (علیها السلام) امیر المؤمنین (علیه السلام) در کنار بستر ایشان جعبه ای را مشاهده کرد، پرسید این چیست؟ فاطمه (علیها السلام) عرض کرد در میان این جعبه حریر سبزی است که داخل آن صفحه ای سفید وجود دارد که در آن صفحه چند سطر نوشته شده، فرمود مضمون آن کتابت چیست؟ دختر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ داد، که در شب عروسی و زفاف، من در جایگاه عبادت خود نشسته بودم، مستمندی آمد و تقاضای جامه ای کهنه کرد. من دو پیراهن داشتم یکی نو که در آن شب پوشیده بودم و دیگری کهنه، همان پیراهن نو را به او دادم، صبحگاه پدرم برای دیدن ما آمد. فرمود تو که جامه نو داشتی چرا نپوشیدی؟ گفتم مگر شما نفرمودید هر چه انسان صدقه و کمک به مستمندان کند برایش باقی می ماند، من هم آن جامه نو را به بینوائی دادم. فرمود اگر جامه نو را می پوشیدی و کهنه را به فقیر می دادی برای شوهرت بهتر بود و آن بینوا هم به پوشاک می رسید.
عرض کردم این کار را از شما پیروی کردم زیرا مادرم خدیجه وقتی که افتخار شرفیابی خدمت شما را پیدا کرد و تمام اموال خود را در اختیار شما گذاشت همه آنها را در راه خدا بخشیدید تا به جائی رسید که سائلی از شما پیراهنی خواست، جامه خود را به او دادید و خویشتن را در حصیری پیچیده به منزل آمدید و در این امور مانند شما کسی نیست. پدرم گریه کرد و مرا به سینه چسبانید. در این موقع فرمود جبرئیل نازل شده و از جانب خداوند به تو سلام می رساند و می گوید به فاطمه بگو هر چه از ما می خواهد درخواست کند که من او را دوست دارم.
گفتم یا ابتاه شغلتنی عن المسئله لذه خدمه لاحاجه لی غیر لقاء ربی الکریم فی دارالسلام پدرجان مرا شیرینی فیض حضورش چنان به خود مشغول کرده که به یاد درخواست چیزی نیستم و جز لقاء پروردگار آرزوئی ندارم. پدرم دستهای خود را بلند کرد و به من نیز دستور داد دستم را بلند کنم و فرمود (اللهم اغفر لامتی) خدایا امت مرا ببخش و بیامرز. جبرئیل فرود آمد و عرض کرد خداوند می فرماید کسانی که از امت تو محبت فاطمه و شوهر او و فرزندانش را داشته باشند آمرزیدم. من تقاضای سند راجع به این موضوع کردم. جبرئیل این حریر سبز را آورد که در آن نوشته است (کتب ربکم علی نفس الرحمه) و جبرئیل و میکائیل نیز گواهی دادند. پدرم فرمود آن را حفظ نما و در موقع وفات سفارش کن که با تو در قبر گذارند. می خواهم در روز قیامت که زبانه های آتش شعله کشید به پدرم بدهم و ایشان آنچه را خداوند وعده داده درخواست کند.(13)
خت پیمبر خدیو کشور لولاک – زوجه حیدر علی عالی اعلا
میوه قلب نبی بتول مطهر – مام شبیر و شبر حبیبه و حورا
هر که بدل کشت بذر مهر تو امروز – حاصلش او بدرود به نشاه فردا
هر که ندارد درون ز مهر مزین – روز جزا سرشکسته گردد و رسوا
فکرت دانا کجا رسد به مدیحت – ذره نه بتوان به وصف مهر توانا
نیست عجب گر بحشر فخر نماید – جاریه کاخ تو به مریم کبری
قدر تو مجهول بود و قبر تو مخفی – حق تو مغضوب گشت و چشم تو حمرا
روز قیامت بس است بهر شفاعت – محسن تنها بنزد خالق یکتا(14)
13) ریاحین الشریعه نقل از ابن جوزی، ص 106.
14) جوهری