خطبه متقین معروف به همّام

خطبه متقین معروف به همّام

بسم الله الرحمن الرحیم
رُوِیَ أنَّ صَاحِباً لِأمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یُقالُ لَهُ: هَمَّامٌ کانَ رَجُلاً عابداً،فَقالَ لَهُ یا أمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأنِّی أنْظُرُ إِلَیْهِمْ،فَتَثَاقَلَ علیه السلام عَنْ جَوَابهِ،ثُمَّ قَالَ یا هَمَّامُ إتَّقِ اللَّهَ وَأحْسِنْ (فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ
راوی می گوید که امیرالمؤ منین علیه السلام مصاحبى داشت به نام همّام که مردى عبادت پیشه بود روزى گفتش که اى امیرالمؤ منین ، پرهیزگاران را برایم توصیف کن، آنسان که گویى در آنها مى نگرم امیرالمؤ منین علیه السلام در پاسخش درنگ کرد، سپس گفت: اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خدا با کسانى است که پرهیزگارى کنند و نیکوکارند
فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِذِلِکَ الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ،فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ
همّام بدین سخن قانع نشد و امیرالمؤمنین علیه السلام را سوگند داد
امیرالمؤمنین علیه السلام حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد (صلی الله و علیه و آله) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود
أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّا عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِنا مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لِأنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصاهُ، وَ لا تَنْفَعُهُ طاعَهُ مَنْ أَطاعَهُ، فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیا مَواضِعَهُمْ
اما بعد، خداوند، سبحانه و تعالى ، موجودات را بیافرید، و چون بیافرید از فرمانبرداریشان بى نیاز بود و از نافرمانیشان در امان، زیرا نه نافرمانى نافرمایان او را زیانى رساند و نه فرمانبردارى فرمانبرداران سودى آنگاه روزیهایشان را میانشان تقسیم کرد و جاى هر یک را در این جهان معین ساخت
فَالْمُتَّقُونَ فِیها هُمْ أهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ
پس پرهیزگاران را در این جهان فضیلتهاست، گفتارشان به صواب مقرون و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آمیخته است
غَضُّوا أبْصارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا أسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ
از هر چه خداوند بر آنها حرام کرده است ، چشم مى پوشند و گوش بر دانستن چیزى نهاده اند که آنان را سودى رساند. آنچنان به بلا خو گرفته اند که گویى در آسودگى هستند
وَ لَوْ لا الْأجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أرْواحُهُمْ فِی أجْسادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْ قا إِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْ فا مِنَ الْعِقابِ
اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشان مقرر داشته ، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسین دارند، چشم بر هم زد نى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمى گرفت
عَظُمَ الْخالِقُ فِی أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِی أعْیُنِهِم
تنها آفریدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد مى نماید
فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُعَذَّبُونَ با بهشت چنان اند که گویى مى بینندش و غرق نعمتهایش هستند. و با دوزخ چنانند که گویى مى بینندش و به عذاب آن گرفتارند
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ، وَ أجْسادُهُمْ نَحِیفَهٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفِیفَهٌ، وَ أ نْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ
دلهایشان اندوهگین است و مردم از آسیب شان در امان اند و بدنهاشان لاغر است و نیازهاشان اندک است و جانشان به زیور عفت آراسته است
صَبَرُوا أیَّاما قَصِیرَهً أعْقَبَتْهُمْ راحَهً طَوِیلَهً، تِجارَهٌ مُرْبِحهٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ، أرادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُرِیدُوها، وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا
چند روز کوتاه دنیا را شکیبایی کرده تا آسایشى ابدى قیامت را به دست آورند، این تجارت ، که پروردگارشان نیز برایشان فراهم ساخته، سود بسیار دهد. دنیا در طلب آنهاست و آنها از دنیاگریزان اند، به اسارتشان مى گیرد ولى جانهاى خویش به فدیه دهند تا از اسارت برهند
أمَّا اللَّیْلَ، فَصافُّونَ أقْدامَهُمْ تالِینَ لِأجْزاءِ الْقُرْآنِ، یُرَتِّلُو نَها تَرْتِیلاً، یُحَزِّنُونَ بهِ أنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثِیرُونَ بهِ دَواءَ دائِهِمْ
اما شبها، همچنان برپاى ایستاده اند تا جزء جزء کتاب خدا را بخوانند، و آرام و با تأنّى و تدبّر مى خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگین مى سازند و داروى درد خویش از آن مى جویند
وَ إِذا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیها تَخْوِیفٌ أصْغَوْا إِلَیْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَها فِی أُصُولِ آذانِهِمْ
و چون به آیتى رسند که در آن وعید عذاب باشد گوش دل بدان مى سپارند و پندارند که اکنون بانگ جوش و خروش جهنم در گوششان پیچیده است
فَهُمْ حانُونَ عَلَى أوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجَباهِهِمْ وَ أکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أطْرافِ أقْدَامِهِمْ، یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعالى فِی فَکاکِ رِقابِهِمْ
در برابر پروردگارشان رکوع می کنند و پیشانى و کف دست و زانو و نوک پاى بر زمین نهاده اند و از خداوند تعالى آزادی خود را از آتش جهنّم مى طلبند
وَ أمَّا النَّهارَ، فَحُلَماءُ عُلَماءُ أبْرارٌ أتْقِیَاءُ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِداحِ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض
اما در روزها، دانشمندانی بردبار، نیکوکارانی، پرهیزکار هستند که ترس از خدا آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، چون بیننده اى در آنان نگرد، پندارد که بیمارند و حال آنکه ، بیمار نیستند
وَیَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ أمْرٌ عَظِیمٌ، لا یَرْضَوْنَ مِنْ أعْمالِهِمُ الْقَلِیلَ،وَلا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ
و مردم به اشتباه گویند بى شک در عقلشان خللى است، آرى، کارى بزرگ آنها را به خود مشغول داشته از اعمال خویش چون اندک باشد، ناخشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندک نماید
فَهُمْ لِأنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ، إِذا زُکِّیَ أحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مِمَّا یُقالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی ، وَ رَبِّیأعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی ؛ اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لِی ما لا یَعْلَمُونَ
که اینان پیوسته خود را متهم مى دارند و از آنچه مى کنند بیمناک اند.چون یکی از آنان را به پاکى بستایند، از آنچه درباره اش ‍ مى گویند بیمناک مى شود و مى گوید که من خود به خویشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است، اى پروردگار من ، مرا به آنچه مى گویند مؤ اخذه مکن و مرا بهتر از آنچه مى پندارند بگردان و گناهان مرا که از آن بى خبرند، بیامرز
فَمِنْ عَلامَهِ أحَدِهِمْ: أنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِی دِین، وَ حَزْماً فِی لِین وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ، وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ
از نشانه هاى یکی از آنها این است که مى بینى: در دینداری نیرومند است و در عین دوراندیشى نرمخوى و ایمانش ‍ پر از یقین است و در کسب علم آزمند
وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ، وَ قَصْداً فِی غِنًى ، وَ خُشُوعاً فِی عِبادَهٍ، وَ تَجَمُّلاً فِی فاقَهٍ، وَ صَبْراً فِی شِدَّهٍ، وَ طَلَباً فِی حَلالٍ وَ نَشاطاً فِی هُدىً وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع
و علمش آمیخته به حلم و توانگریش ‍ همراه با میانه روى است و عبادتش پیوسته با خشوع، در بینوایى محتشم است و در سختى ، بردبار، در طلب حلال است و در جستجوى هدایت شادمان و از آزمندى به دور است
یَعْمَلُ الْأعْمالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ، یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ
در حالی که به کارهاى شایسته مى پردازد، دلش بیمناک است . سپاس گویان روز را به شب مى آورد و ذکرگویان شب را به روز مى رساند
یَبِیتُ حَذِراً، وَ یُصْبِحُ فَرِحاً: حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ، وَ فَرِحاً بِما أصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ
شب را در عین هراس مى گذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح مى گشاید، هراسش از غفلتى است که مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتى است که نصیبش گشته
إِن اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فِیما تُحِبُّ، قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیما لا یَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فِیما لا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ
اگر نفسش در طلب چیزى ناخوشایند سرکشى کند، پاى مى فشرد تا خواهشش را برنیاورد. شادمانى دلش چیزى است که پایدار است و پرهیزش ، از چیزى که نمى پاید. دانش را به بردبارى و گفتار را با کردار آمیخته است
تَراهُ قَرِیبا أمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُهُ، خاشِعا قَلْبُهُ، قانِعَهً نَفْسُهُ، مَنْزُورا أکْلُهُ، سَهْلاً أمْرُهُ، حَرِیزا دِینُهُ، مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ مَکْظُوما غَیْظُهُ، الْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأمُونٌ
او را بینى که آرزویش کوتاه است و خطایش اندک، دلش خاشع و نفسش قانع است، خوردنش اندک و کارهایش آسان است و دینش محفوظ و امیالش در حرام مرده و خشمش فرو خورده، به خیرش امید و از شرّش ایمنى است
إِنْ کانَ فِی الْغافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ
اگر در جمع غافلان باشد، نامش را در زمره ذاکران نویسند و اگر در میان ذاکران باشد، در شمار غافلانش نیاورند
یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیدا فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ حاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبراً شَرُّهُ، فِی الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَ فِی الْمَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخاءِ شَکُورٌ
اگر بر او ستمى رود، عفو کند و به آن کس که محرومش داشته ، بخشش نماید. و با هر که از او ببرد، پیوند کند. زشتگویى از او دور است، گفتارش نرم است، بدیهای او پنهان و نیکوکارى در او هویدا است همواره خیرش به همه رسیده و آزار او به کسی نمی رسد، در سختی ها آرام و در ناگواری ها شکیبا و خوشی ها سپاسگزار ‍ است
لا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لا یَأثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ، یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ
بر کسى که دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نکشاند.پیش از آنکه بر زیانش شهادت دهند، او خود به حقیقت اعتراف مى کند
لا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لایَنْسَى ما ذُکِّرَ، وَ لا یُنابِزُ بالْألْقابِ، وَ لا یُضارُّ بالْجارِ، وَ لا یَشْمَتُ بالْمَصائِبِ، وَ لا یَدْخُلُ فِی الْباطِلِ وَ لا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ
و آنچه را به او سپرده اند ضایعش ‍ نمى کند، آنچه را که به او تذکر دادند از یاد نمى برد، دیگران را با القاب زشت نمى خواند،به همسایه زیان نمى رساند، به هنگام مصیبت شماتت روا نمى دارد، به باطل وارد نمى شود و از محدوده حق خارج نمی شود
إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ
اگر خاموش باشد از خاموشى خویش غمگین نمى گردد. اگر بخندد صدای خنده او بلند نمى شود، چون بر او ستمى رود، صبر مى کند تا خدا انتقامش ‍ را بستاند
نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَناءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی راحَهٍ، أتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ، وَ أراحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ
خود را به رنج مى افکند و مردم از او در راحت اند.براى قیامت ، خود را به مشقت مى اندازد و مردم را به رفاه و آسایش مى رساند
بُعدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَهٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَهٌ، لَیْسَ تَباعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَهٍ، وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِ یعَهٍ
از هر که دورى گزیند به سبب پارسایى و پاکى است و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویى و رحمت است نه دورى گزیدنش از روى تکبر و نه نزدیک شدنش از روى مکر و خدعه است
قالَ :فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کانَتْ نَفْسُهُ فِیها
راوی گوید که : همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشى جان داد
فَقالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام : أما وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أخافُها عَلَیْهِ ،ثُمَّ قالَ: هَکذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ الْبالِغَهُ بأهْلِها
امیرالمؤ منین علیه السلام گفت : که بر جانش بیمناک بودم سپس فرمود: آرى ، اندرزهاى رسا به هر که اهلش باشد چنین کند
فَقالَ لَهُ قَائِلٌ :فَما بالُکَ یا أمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟
یکى گفت یا امیرالمؤ منین تو خود چگونه اى ؟ یعنی چرا در خودت اثر نمی کند
فَقالَ علیه السلام : وَیْحَکَ! إِنَّ لِکُلِّ أجَلٍ وَقْتا لا یَعْدُوهُ، وَ سَبَبا لا یَتَجاوَزُهُ، فَمَهْلاً لا تَعُدْ لِمِثْلِها، فَإِنَّما نَفَثَ الشَّیْطانُ عَلَى لِسانِکَ
امیرالمؤ منین علیه السلام گفت : واى بر تو، مرگ هر کس را زمانى است که از او در نگذرد و سبب مشخصی دارد که از آن تجاوز نکند آرام باش و دیگر چنین سخنانی مگو که شیطان آن را بر زبان تو دمیده است
منابع:
خطبه 184 نهج البلاغه فیض الاسلام
خطبه 193 نهج البلاغه محمد دشتی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید