منابع شیعه در اصول و فروع دین

منابع شیعه در اصول و فروع دین

یکی از بحث‌های مهم در شناخت شیعه، بحث در مورد منابع مذهب شیعه است. یعنی بحث در این باره که شیعه عقاید و آرای خود در مورد اصول و فروع دین را از کجا و چگونه به دست می‌آورد، و نقاط اشتراک و امتیاز آن در این باره با دیگر مذاهب اسلامی کدام است؟ شیعه امامیه، اصول و فروع دین اسلام را از چهار منبع به دست می‌آورد که عبارتنداز: 1. قرآن کریم، 2. سنت نبوی، 3. احادیث ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ، 4. عقل و تفکر عقلی. اینک به تبیین این منابع چهارگانه می‌پردازیم:
الف) قرآن کریم
قرآن کریم مورد قبول و احترام همه‌ی مذاهب اسلامی است و از منابع مشترک آنان به شمار می‌رود، هر چند در چگونگی بهره‌گیری معرفتی از قرآن و روش فهم مفاهیم و معارف قرآنی اختلاف نظراتی وجود دارد. از دیدگاه شیعه ـ به پیروی از ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ـ قرآن کریم نخستین و مهم‌ترین منبع و سرچشمه‌ی عقاید، معارف و احکام دینی است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره فرموده است:
«انّ الله تبارک و تعالی أنزل فى القرآن تبیان کلّ شىء حتی و الله، ما ترک الله شیئاً یحتاج الیه العباد حتّی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا أنزل فى القرآن، الاّ وقد انزله الله فیه»[1]؛ خداوند بزرگ بیان همه چیز را در قرآن نازل کرده است، سوگند به خدا چیزی را که بندگان (در زمینه‌ی هدایت) به آن نیاز دارند، ‌فروگذار نکرده است تا کسی نتواند بگوید اگر این حکم از خداوند بود، در قرآن نازل می‌شد، آگاه باشید که خداوند آن را در قرآن نازل فرموده است.
آن حضرت در حدیث دیگری فرموده است:
«ما من أمر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى کتاب الله عزّ و جلّ، و لکن لا تبلغه عقول الرّجال»[2]؛ هیچ مسأله‌ای که مورد اختلاف قرار گیرد، وجود ندارد مگر این که اصل آن در کتاب الهی آمده است؛ ولی عقول افراد به آن نمی‌رسد (بنابراین، قرآن به مفسرانی توانمند که حقایق قرآن را می‌دانند نیاز دارد).
اصالت قرآن کریم از دیدگاه ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تا حدّی است که هم آهنگ بودن احادیث اسلامی با قرآن از شرایط مقبولیت احادیث است و هرگاه حدیثی فاقد چنین ویژگی بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود. چنان که امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«ما وافق کتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فدعوه».[3] و در حدیث دیگری فرموده است:
«ما لم یوافق من الحدیث القرآن، فهو زخرف».[4] مصونیت قرآن از تحریف
تحریف در کتاب آسمانی به دو صورت قابل فرض است: یکی تحریف لفظی و دیگری تحریف معنوی. مقصود از تحریف لفظی این است که بر آیات و عبارات کتاب آسمانی افزوده، یا از آن کاسته شود. تحریف معنوی آن است که آیات و عبارات کتاب آسمانی به گونه‌ای نادرست تفسیر و تأویل گردد که در اصطلاح آن را «تفسیر به رأی» می‌گویند.
آنچه در مورد تحریف، مورد بحث و گفتگوی محقّقان قرار گرفته تحریف لفظی قرآن، آن هم از جنبه‌ی کاهش است؛ زیرا در این که بر قرآن کریم آیه یا سوره‌ای افزوده نشده و از این جهت تغییری در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع کاهش، برخی توهم کرده‌اند که آیات یا سوره‌ها و احیاناً کلماتی از قرآن کریم کاهش یافته است. و از آنجا که در میان شیعه، برخی ـ خصوصاً در مورد امامت ـ به چنین تحریفی معتقد شده‌اند، مخالفان شیعه به ویژه وهابیان، آن را دستاویز مناسبی برای اعتراض علیه شیعه قرار داده‌اند. اما این عقیده از نظر دانشمندان بزرگ شیعه مردود دانسته شده، و آنان آشکارا بر صیانت قرآن کریم از تحریف، اعم از افزایش یا کاهش آن، تأکید نموده‌اند.
از دیدگاه اکثریت قاطع شیعه فرض نخست تحریف در قرآن کریم راه ندارد و قرآن موجود در میان مسلمانان، همان است که از جانب خداوند و از طریق وحی بر پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نازل شده است. بزرگان و برجستگان از متکلّمان، مفسّران و فقیهان شیعه از دیر زمان بر این مطلب تصریح و تأکید کرده‌اند. شیخ صدوق (متوفای 381 هـ)، شیخ مفید (متوفای 413 هـ)، سید مرتضی (متوفای 436 هـ)، شیخ طوسی (متوفای 460 هـ)، امین الاسلام طبرسی (متوفای 548 هـ)، علامه حلی (متوفای 726 هـ) محقق کرکی (متوفای 940 هـ)، شیخ بهایی (ـ متوفای 1031 هـ) ملا محسن فیض کاشانی (متوفای 1090 هـ) شیخ جعفر کاشف الغطا (متوفای 1228 هـ)، شیخ محمد حسین کاشف الغطا (متوفای 1373 هـ)، علامه سید محسن امین (متوفای 1371 هـ)، امام شرف الدین عاملی (متوفای 1402 هـ)، علامه امینی (متوفای 1390 هـ)، علامه طباطبایی (متوفای 1402 هـ)، امام خمینی (متوفای 1409 هـ)، آیت الله خویی (متوفای 1413 هـ)، برخی از متفکران بزرگ شیعه‌اند که بر مصونیت قرآن کریم از تحریف لفظی (به کاهش یا افزایش) تصریح کرده‌اند. از آنجا که نقل سخنان نامبردگان در گنجایش این بحث نیست، به نقل سخن شیخ صدوق و امام خمینی ـ رحمه الله علیهما ـ بسنده می‌کنیم:
شیخ صدوق در کتاب اعتقادات خود چنین گفته است:
«اعتقاد ما بر این است که قرآنی که بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نازل شده همان است که در بین مسلمانان موجود است، و بیش از این نبوده است، و هر کس به ما نسبت دهد که ما می‌گوییم: قرآن بیش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است.»[5] امام خمینی ـ رحمه الله ـ در این باره گفته است:
«هر کس به عنایت ویژه‌ی مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر قرائت و کتابت آشنا باشد، بر نادرستی پندار تحریف آگاه خواهد بود، و روایاتی که بر اثبات عقیده‌ی تحریف به آنها استناد شده است یا از جنبه سند ضعیف‌اند و قابل استدلال نیستند، یا جعلی و ساختگی‌اند، چنان که نشانه‌های جعلی بودن آنها نمایان است و مفاد آن دسته از این روایات که صحیح و معتبر می‌باشند، ‌این است که در تفسیر و تأویل قرآن تحریف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن.»[6] در کلام امام خمینی دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. مطلب نخست دلیل بر مصونیت قرآن کریم از تحریف است و مطلب دوم نقد استدلال قایلان به تحریف. دلیل بر نفی تحریف این است که قرآن کریم پیوسته مورد اعتنا و اهتمام خاص مسلمانان بوده است، و آنان در حفظ و حراست آن از هیچ گونه کوششی دریغ نکرده‌اند، و حتی هنگام جمع و تدوین قرآن در عصر خلفا وقتی عمر بن خطاب آیه‌ای را به نام آیه‌ی رجم مطرح کرد از وی نپذیرفتند. زیرا هیچ کس نظر وی را در این باره تأیید نکرد.[7] این دلیل پیوسته مورد توجه منکران تحریف در قرآن بوده است، چنان که سید مرتضی گفته است: «ان العنایه اشتدت و الدواعى توفرت علی نقله و حراسته… فکیف یجوز أن یکون مغیّرا او منقوصاً مع العنایه الصادقه و الضبط الشدید.»[8] البته بر نفی تحریف قرآن دلایل دیگری نیز اقامه شده است که نقل آنها در این مجال نمی‌گنجد.
مطلب دوم این است که قایلان به تحریف قرآن (تحریف به کاهش) به برخی از روایات استدلال کرده‌اند که ظاهراً بر چنین مطلبی دلالت می‌کند. پاسخ این است که این روایات یا از نظر سند اعتبار ندارند و نمی‌توان به آنها استدلال کرد، یا جعلی و ساختگی بودن آنها آشکار است. اگر احیاناً روایات درستی نیز در این باره وجود داشته باشد، قابل تأویل و توجیه می‌باشد، و آن این که ناظر به تحریف معنوی در آن است نه تحریف لفظی.
این حقیقت که دیدگاه اکثریت قاطع شیعه، بر مصون ماندن قرآن کریم از هر گونه کاهش و افزایشی است را، برخی از محققان اهل سنت دریافته و دامن مذهب شیعه را از اتهام اعتقاد به تحریف منزّه دانسته‌اند. چنان که شیخ رحمت الله هندی مؤلف کتاب ارزشمند و معروف «اظهار الحق» گفته است:
«قرآن کریم از نظر اکثر علمای شیعه امامیه از هر گونه تغییر و تبدیل محفوظ مانده است، و قول کسانی که قایل به تحریف به کاهش در قرآن می‌باشند، را مردود می‌دانند.»[9] شیخ محمد، محمد مدنی از اساتید الازهر نیز در این باره گفته است:
«امامیه هرگز به کاسته شدن آیات یا سوره‌هایی از قرآن قایل نیستند، هر چند در این باره روایاتی در کتاب‌های حدیث آنان نقل شده است: همان گونه که نظیر آن روایات در کتاب‌های حدیث ما نیز نقل شده است. و محققان هر دو مذهب (شیعی و سنی) آنها را نادرست می‌دانند. هر کس به اتقان سیوطی رجوع کند نمونه‌هایی از این روایات را خواهد یافت که از نظر ما اعتباری ندارند. علمای بزرگ امامیه نیز روایات مربوط به تحریف و کاهش در قرآن را مردود دانسته‌اند.»[10] استاد مدنی، در ضمن گفتار خود این مطلب را نیز یادآور شده است که هرگاه فردی از شیعه یا اهل‌سنت با استناد به پاره‌ای روایات فاقد اعتبار، قایل به تحریف قرآن گردد، ‌سخن وی، میزان نسبت دادن چنین اعتقادی به آن مذهب نخواهد بود، چنان که یکی از علمای مصر، کتابی به نام «الفرقان» تألیف کرد و روایات مربوط به وقوع کاهش در قرآن را گردآوری کرد. ولی دانشگاه الأزهر پس از اثبات بی‌پایگی آن کتاب از حکومت خواست تا آن را توقیف نموده، نسخه‌های آن را جمع کند، و حکومت نیز چنین کرد.
بنابراین، گروهی از علمای وهّابی که بر نسبت دادن اعتقاد به تحریف لفظی در قرآن به شیعه اصرار ورزیده و دیدگان خود را بر آن همه اقوال صریح بر نفی تحریف قرآن فرو می‌بندند، از جاده‌ی انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را می‌پویند.[11][1] . اصول کافی: 1/59، باب الرد الی الکتاب و السنّه، حدیث1.
[2] . همان، حدیث 6، ص60.
[3] . همان، باب الاخذ بالسنه و شواهد الکتاب، ج1.
[4] . همان، حدیث 4.
[5] . الاعتقادات فى دین الامامیه، ص59.
[6] . تهذیب الاصول: 2/165.
[7] . سیوطی، الاتقان فى علوم القرآن: 1/244.
[8] . مجمع البیان، ص15، پنجم از مباحث مقدماتی.
[9] . الفصول المهمه، ص175.
[10] . صیانه القرآن من التحریف، ص84 به نقل از مجله‌ی «رساله الاسلام» چاپ قاهره، سال 11، شماره‌ی 44، ص382 ـ 385.
[11] . جهت آگاهی بیشتر از دلایل نفی تحریف قرآن و نقد دیدگاه مخالفان به کتاب‌های ذیل رجوع شود: المیزان فى تفسیر القرآن، ج12، ص114 ـ 133؛ البیان فى تفسیر القرآن، ص197 ـ 235؛ آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ص17 ـ 29؛ صیانه القرآن من التحریف.
@#@
حجّیّت ظواهر قرآن
شکّی نیست که قرآن کریم هدایتگر و راهنمای بشر در زندگی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی است، و پیروی از آن انسان را به سعادت و رستگاری می‌رساند. «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[1] خداوند حکیم معارف قرآنی را در لباس زبان عربی روشن، نازل فرموده است تا برای بشر قابل فهم باشد.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[2] «قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»[3] «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»[4] با توجه به دو مطلب یاد شده (1ـ فلسفه‌ی نزول قرآن، 2ـ فلسفه‌ی نزول آن در قالب عربی آشکار) روشن می‌شود که آنچه از ظواهر کلام الهی به دست می‌آید حجّت است، و مبنای نظام عقیدتی، اخلاقی و رفتاری انسان است زیرا اگر چنین نباشد نقض غرض لازم خواهد آمد که با حکمت الهی ناسازگار است. علامه‌ی طباطبایی در این باره گفته است:
«قرآن کریم در بیانات خود همه‌ی مردم را طرف خطاب قرار داده، گاهی بی این که حجتی بر گفته‌ی خود اقامه کند، بلکه به مجرد اتکاء به فرمانروایی خدایی خود به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند توحید، نبوت و معاد، و احکام عملی مانند نماز، روزه و غیر آنها امر می‌کند و از برخی اعمال نهی می‌کند. اگر این بیانات لفظی را حجیت نمی‌داد، هرگز از مردم پذیرش و فرمان برداری نمی‌خواست. پس ناگزیر باید گفت: این گونه بیانات ساده‌ی قرآن راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی. ما این بیانات لفظی مانند (آمنوا بالله و رسوله) و (اقیموا الصلوه) را ظواهر دینی می‌نامیم.»[5] البته، باید توجه داشت که معارف قرآنی بطون و لایه‌هایی دارد. فهم برخی از مراتب آن ساده و در نتیجه همگانی است، و درک مراتب دیگر آن به آگاهی‌ها و مهارت‌هایی نیاز دارد که همگانی نیست. گذشته از این، در قرآن کریم محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن وجود دارد و بدون احاطه و توجه کامل نسبت به این امور نمی‌توان به مفاهیم و معارف قرآن پی برد.
بدین جهت است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از تفسیر کردن قرآن به رأی ناآزموده و فاقد روش و مبنای معقول و مشروع به شدّت نهی کرده است.[6] مقصود از تفسیر به رأی این نیست که ذهن انسان از هر گونه دانش و اندیشه‌ای تهی باشد؛ زیرا چنین فرضی واقعیت خارجی ندارد، و هر انسانی اندوخته‌هایی از تصورات و تصدیقات علمی در ذهن خود دارد، بلکه مقصود این است که رأی و نظر خود را بر قرآن کریم تحمیل نکند، و به عبارت دیگر، ‌از پیش داوری بپرهیزد و با رعایت روش معقول و مشروع در فهم کلام الهی، قرآن را تفسیر کند. به عبارت دیگر، تفسیر به رأی ناظر به نیتجه‌ای که از تدبّر در قرآن به دست می‌آید نیست، بلکه ناظر به روشی است که در فهم کلام الهی به کار گرفته می‌شود. بدین جهت، در روایت نبوی دیگری آمده است: «من تکلّم فى القرآن برأیه فأصاب فقد أخطا».[7] آن کس که در زمینه‌ی قرآن بر اساس رأی خویش سخن بگوید، اگر واقع را هم بگوید خطاکار است. حکم به خطا با فرض اصابت کردن به واقع دلیل بر این است که مقصود از تکلم به رأی، نادرست بودن روش فهم کلام الهی است.
آنچه گفته شد نظریه‌ی اکثریت قاطع علمای شیعه است. ولی برخی از علمای شیعه که «اخباری» نامیده می‌شوند[8] حجّیّت ظواهر قرآن کریم را نپذیرفته و راه فهم قرآن را منحصر در روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ دانسته‌اند. نظریه و دلایل آنان در کتاب‌های اصول فقه شیعه به تفصیل نقد و بررسی شده است. چگونه می‌توان فهم قرآن را به طور کلی به روایات ارجاع داد با این که در احادیث معصومین ـ علیهم السّلام ـ قرآن کریم معیار قبول و رد روایات ـ خصوصاً روایات متعارض ـ شناخته شده است. و نیز در باب عقود و ایقاعات هر شرطی که مخالف قرآن کریم باشد باطل دانسته شده است. اگر ظواهر کلام الهی حجت نباشد، چگونه می‌توان آن را معیار تشخیص روایت درست از نادرست، و شرط صحیح از باطل دانست؟
گذشته از این، ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مواردی شاگردان خود را به رجوع به قرآن و استنباط احکام الهی از ظواهر کلام الهی ارشاد کرده‌اند، چنان که وقتی زراره از امام باقر ـ علیه السّلام ـ پرسید که دلیل بر این که باید قسمتی از سر و پاها را مسح کرد (نه تمام آنها را) چیست؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود این مطلب از آیه‌ی کریمه‌ی «و امسحوا برؤوسکم» به دست می‌آید.
«فعرفنا حین قال: برؤوسکم، أنّ المسح ببعض الرأس لمکان الباء».[9] مسح در لغت به معنی کشیدن دست یا هر عضو دیگر بر چیزی به صورت مباشری و بی‌واسطه است، هرگاه بدون کلمه‌ی باء متعدّی گردد بر استیعاب دلالت می‌کند، و هرگاه با کلمه‌ی باء متعدّی شود بر مسح بر بعضی از شیء ممسسوح دلالت می‌کند، و چون در آیه‌ی کریمه با کلمه‌ی باء متعدی شده است، مقصود مسح برخی از سر است نه تمام آن.[10] روشن است که این استدلال برگرفته از ظاهر آیه‌ی کریمه است. هرگاه ظاهر قرآن کریم حجت نباشد، ‌چنین استدلالی پذیرفته نخواهد بود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ به فرزندش اسماعیل فرمود: هرگاه مؤمنان نزد تو به چیزی شهادت دادند، سخن آنان را قبول کن. آن گاه به آیه‌ی کریمه‌ی «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»[11] استدلال کردند.
آن حضرت در نهی از قبول خبر سخن چین به آیه‌ی کریمه‌ی « إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[12] استدلال نمودند.
و موارد بسیار دیگر از این قبیل.[13] دلیل دیگر بر حجیت ظواهر قرآن کریم، حدیث ثقلین است، زیرا مطابق این حدیث متواتر، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از مسلمانان خواسته است که به قرآن و عترت تمسک کنند، و فقط تمسک به عترت را توصیه نکرده است. روشن است که تمسک به قرآن در صورتی ممکن است که قرآن قابل فهم باشد، و آنچه از تدبر در آن و مطابق با اصول لازم در فهم کلام الهی، به دست می‌آید، حجت باشد.
دلیل دیگر بر این مطلب، آیات تحدّی در قرآن کریم است، زیرا اگر قرآن برای بشر قابل فهم نمی‌بود، تحدّی معنا نمی‌داشت، تحدّی در صورتی معقول است که مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه کلامی را همانند آن بیاورد. اما اگر فرض بر این باشد که الفاظ قرآن قابل فهم نبوده و از قبیل الغاز است، در این صورت تحدّی معنا نخواهد داشت.[14] منکران حجیت ظواهر قرآن کریم بر اثبات ادعای خود دلایلی آورده‌اند که عالمان اصولی در مباحث مربوط به حجیت ظواهر به تفصیل آنها را نقل و نقد کرده‌اند. از آنجا که نقل و بررسی آنها در این جا موجب گستردگی مباحث خواهد شد، از آن صرف نظر می‌کنیم.[15] ب) سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ
سنت در لغت به معنی طریقه و روش است، و در اصطلاح فقهاء قول، فعل و تقریر معصوم سنت نام دارد. بنابراین، مقصود از سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قول، فعل و تقریر آن حضرت است. سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دومین منبع مذهب تشیع در عقاید، اخلاق و احکام الهی است. این مطلب مورد قبول همه‌ی مذاهب اسلامی است، هر چند در شرایط راویان حدیث نبوی و راه دریافت سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اختلافاتی وجود دارد. بنابراین، هرگاه از طریق معتبر حدیثی نقل شود که در برگیرنده‌ی قول یا فعل یا تقریر رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ باشد، حجت شرعی است. دلیل بر حجیت سنت نبوی ـ گذشته از دلیل عقلی ـ قرآن کریم است. آیات ذیل از جمله دلایل این مطلب است:
1. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛[16] قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه برای آنان نازل شده است (یعنی قرآن کریم) را برای مردم بیان کنی، شاید آنان تفکر نماید.
مطابق این آیه، احادیث نبوی بیانگر معانی و مقاصد آیات قرآنی است. روشن است که هدف از تبیین مقاصد و معانی قرآن، چیزی جز هدف نزول قرآن، یعنی هدایت بشر نیست. پس سنت نیز، همچون قرآن، حجت شرعی است.
2. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»؛[17] رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای آنان که به خدا و قیامت دل بسته‌اند (رضوان الهی و رستگاری اخروی را می‌خواهند) اسوه‌ای پسندیده است.
3. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»؛[18] آنچه را پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای شما می‌آورد. بپذیرید، و از آنچه شما را از آن نهی می‌کند، اجتناب کنید، و از نافرمانی خدا بپرهیزید، زیرا خداوند شدید العقاب است.
4. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛[19] بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهان شما درگذرد، خداوند آمرزنده‌ی مهربان است.[1] . مائده/16.
[2] . یوسف/2.
[3] . زمر/28.
[4] . نحل/103.
[5] . شیعه در اسلام، ص42.
[6] . مَن فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار. (حدیث نبوی معروف).
[7] . المیزان، ج3، ص76.
[8] . اخباری لقب گروهی از محدثان و فقهای شیعه است و انکار حجیت ظواهر قرآن کریم مورد قبول آنان نیست، بلکه برخی از آنان چنین اعتقادی دارند.
[9] . وسائل الشیعه، ج1، ص291.
[10] . المیزان، ج5، ص221.
[11] . توبه/61.
[12] . حجرات/6.
[13] . ر.ک: البیان، ص265 ـ 266.
[14] . همان، ص246.
[15] . جهت آگاهی در این باره به کتاب‌های اصول فقه، مبحث حجیت ظواهر رجوع شود و در کتاب البیان فى تفسیر القرآن، ص267 ـ 273 نیز مطالب ارزشمندی در این باره آمده است.
[16] . نحل/44.
[17] . احزاب/21.
[18] . حشر/7.
[19] . آل عمران/31.
@#@
5. «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ»؛[1] بگو از خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اطاعت کنید، پس اگر روی برتابند، خداوند کافران را دوست ندارد.
6. «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی»؛[2] پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نه گمراه شده و نه به خطا رفته است، او از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آنچه او می‌گوید جز، وحی الهی نیست.
ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و سنت نبوی
در احادیثی که از ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روایت شده بر جایگاه رفیع سنت و لزوم استناد به آن به عنوان سرچشمه‌ی معارف اسلامی پس از قرآن کریم تأکید شده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«ما من شىٍ الاّ و فیه کتاب أو سنّه»؛[3] چیزی نیست مگر آن که حکم آن در کتاب یا سنت بیان شده است.
سماعه بن مهران از امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پرسید آیا حکم همه چیز در کتاب و سنت بیان شده است یا این که شما نیز (خارج از کتاب و سنت) در آن باره حکمی دارید؟ امام ـ علیه السّلام ـ پاسخ داد: «بل کلّ شىء فى کتاب الله و سنّه نبیّه».[4] همانگونه که موافقت با قرآن یا عدم ناسازگاری با آن معیار تشخیص احادیث درست از نادرست است، سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز در تشخیص احادیث ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ چنین جایگاهی دارد. عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد احادیث مختلفی که از ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ روایت می‌شود پرسید: امام ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«اذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهداً من کتاب الله أو من قول رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و الاّ لله فالّذى جاءکم به اولی به»؛[5] هرگاه حدیثی به شما رسید، و شاهدی از قرآن یا حدیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بر آن یافتید، آن را بپذیرید، در غیر این صورت سزاوارتر آن است به کسی که آن را برای شما نقل کرده است نسبت داده شود.
زراره از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت کرده است که فرمود: «کُلّ مَن تعدّی السنّه رُدَّ الی السنّه»؛[6] هر کس از سنت پیامبر تعدی کند، باید به سنت بازگردانده شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیث دیگری فرموده است: «مَن خالفَ کتاب الله و سنّه محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فقد کفر»؛[7] کسی که با کتاب خدا و سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مخالفت کند، کافر است.
ممکن است گفته شود شیعه در بحث‌های کلامی، فقهی و اخلاقی غالب به احادیث ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ استناد می‌جوید و جز در موارد اندک به احادیث نبوی استدلال نمی‌کنند، بنابراین، شیعه عملاً نسبت به سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اهتمام لازم را به کار نمی‌بندد.
پاسخ این است که همانگونه که در آغاز بحث یادآور شدیم سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مورد اعتنا و اهتمام همه‌ی مذاهب اسلامی است، ولی با این حال در چگونگی دست یافتن به سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ میان مذاهب مختلف و بلکه علمای یک مذهب اختلاف نظر وجود دارد. آنان در مورد شرایطی که برای روایات سنت نبوی قایل‌اند اتفاق نظر ندارند. همین امر موجب شده است که ابو حنیفه در باب احکام فقهی تنها تعداد اندکی از احادیث را معتبر شمارد که به گفته‌ی ابن خلدون شماره‌ی آنها به بیست حدیث نمی‌رسد. ولی مالک بن انس شمار آنها را سیصد حدیث دانسته است.[8] از دیدگاه شیعه امامیه مطمئن‌ترین طریق برای دست یافتن به سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. آنچه را (فی المثل) امام صادق ـ علیه السّلام ـ بیان کرده است، در حقیقت همان است که در سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شده است. چنانکه هشام بن سالم و حماد بن عیسی و دیگران روایت کرده‌اند که امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «حدیثی حدیث أبى، و حدیث أبى حدیث جدّى، و حدیث جدّى‌ حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث امیر المؤمنین، و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و حدیث رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قول الله عزّ وجلّ.»[9] علامه‌ی کاشف الغطا پس از یادآوری این که شیعه و اهل‌سنت در این که کتاب و سنت از مصادر احکام شریعت است اختلافی ندارند، یادآور شده است که تفاوت شیعه با دیگران در مورد سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ این است که آنان تنها آن سنتی را معتبر می‌دانند که از طریق اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روایت شده باشد. مانند این که امام صادق ـ علیه السّلام ـ از پدرش امام باقر ـ علیه السّلام ـ ، و او از پدرش زین العابدین ـ علیه السّلام ـ ، او از امام حسین ـ علیه السّلام ـ و او از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ و او از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت کند. اما روایت کسانی چون ابو هریره، سمره بن جندب، مروان بن حکم، عمران بن حطال خارجی و عمروبن عاص و نظایر آنان را معتبر نمی‌دانند.[10] ج) گفتار و رفتار اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ
مقصود از اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ کسانی‌اند که در آیه‌ی تطهیر و احادیث نبوی معرفی شده و معصوم از خطا و گناه شناخته شده‌اند.
1. آیه‌ی تطهیر
«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛[11] فقط اراده‌ی خداوند به این تعلق گرفته است که هر گونه رجس و پلیدی را از شما خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دور سازد، و شما را به گونه‌ای خاص پاکیزه سازد.
کلمه‌ی «انّما» یکی از ادوات حصر و قصر است. بر این اساس، اراده‌ی الهی نسبت به طهارت اهل‌بیت، اراده‌ی ویژه‌ای است، و طهارت خاصی را اراده کرده است. یعنی اراده‌ی تکوینی است نه اراده‌ی تشریعی، زیرا اراده‌ی تشریعی و طهارتی که از آن به دست می‌آید عمومیت دارد. چنانکه پس از بیان حکم وضو، غسل و تیمم می‌فرماید: «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ»؛[12] خداوند نمی‌خواهد شما را گرفتار حرج و مشقت کند، بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه سازد. و در مورد زکات می‌فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»؛[13] از اموال آنان صدقه دریافت کن تا بدین وسیله آنان را تطهیر و تزکیه نمایی.
یکی از تفاوت‌های اراده‌ی تکوینی و تشریعی این است که تحقق آنچه به اراده‌ی تشریعی خواسته شده است، منوط به اختیار و انتخاب انسان است، و چون ممکن است انسان آن را اختیار نکند تخلف مراد از اراده‌ی تشریعی امکان پذیر می شود. به عبارت دیگر، ‌اراده‌ی تشریعی همان هدایت تشریعی است که جز ارایه‌ی طریق و نشان دادن راه طهارت و رستگاری نیست، و چون انسان مختار و انتخابگر آفریده شده است، ممکن است راه سعادت را برگزیند، و ممکن است برنگزیند. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».[14] ولی در اراده و هدایت تکوینی که ایصال به مطلوب است، تخلف راه ندارد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».[15] از آنچه گفته شد به دست می‌آید که:
الف) خداوند طهارت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از هر گونه آلودگی را به اراده‌ی تکوینی اراده کرده است.
ب) اراده‌ی تکوینی خداوند قطعاً تحقق می‌یابد.
پس طهارت اهل بیت از هر گونه آلودگی قطعاً تحقق یافته است.
از طرفی، خطا و گناه از آلودگی‌های معنوی به شمار می‌رود. بنابراین، اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از خطا و گناه پیراسته‌اند، یعنی معصوم‌اند.
اکنون با توجه به نکات ذیل می‌توان مصداق اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ را به دست آورد.
1ـ هیچ یک از مذاهب اسلامی مقام عصمت را برای همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و دیگر خاندان او ـ جز فاطمه‌ی زهرا، و همسر و فرزندان او ـ قایل نیستند. ولی شیعه، فاطمه‌ی زهرا و همسر و فرزندان او را معصوم می‌داند. هرگاه نظریه‌ی شیعه را نپذیریم، آیه‌ی شریفه تطهیر هیچ مصداقی نخواهد داشت، و این، بر خلاف مفاد آیه‌ی تطهیر است.
2ـ آیات قبل و بعد آیه‌ی تطهیر مربوط به همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است، و ضمایری که در آنها به کار رفته است، ضمایر جمع مؤنث است. «وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ…»، «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ…»، «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»، «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ…»، در حالی که ضمیری که در آیه‌ی تطهیر به کار رفته است، ضمیر جمع مذکر است (عنکم… یطهّرکم) پس نمی‌توان آن را بر همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ تطبیق کرد. اما بر قول شیعه قابل تطبیق است، زیرا غیر از فاطمه‌ی زهرا ـ علیها السّلام ـ دیگر اهل‌بیت (علی، حسن، حسین ـ علیهم السّلام ـ ) مذکرند، و استعمال ضمیر مذکر به لحاظ این که اکثر آنها مذکرند از نظر ادبی موجه است.[1] . آل عمران/32.
[2] . نجم/2 ـ 4.
[3] . اصول کافی، ج1، ص59، باب الرد الی الکتاب و السنّه، حدیث 4.
[4] . همان، حدیث 2.
[5] . همان، ‌باب الأخذ بالسنّه و شواهد الکتاب، حدیث 2.
[6] . همان، حدیث 11، ص71.
[7] . همان، حدیث6، 70.
[8] . مقدمه ابن خلدون، ص444، دار القلم، بیروت. ابو حنیفه ـ رضی الله عنه ـ یقال بلغت روایته الی سبعه عشر حدیث او نحوها، و مالک ـ رحمه الله ـ انّما صحّ عنده ما فى کتاب الموطأ و غایتها ثلاثمائه حدیث او نحوها.
[9] . وسائل الشیعه، ج18، ص58.
[10] . اصل الشیعه و اصولها، ص164 ـ 165.
[11] . احزاب/33.
[12] . مائده/6.
[13] . توبه/103.
[14] . انسان/3.
[15] . یس/82.
@#@
3ـ احادیثی که در شأن نزول آیه‌ی تطهیر روایت شده است، مصداق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ منحصر دانسته، و آنگه که ام‌سلمه که از همسران مورد احترام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بود از آن حضرت پرسید آیا من هم از اهل بیت هستم و مشمول حکم آیه‌ی تطهیر می‌باشم یا نه، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود «انک الی خیر» تو راه خیر را برگزیده‌ای.[1] ولی او را از اهل‌بیت به شمار نیاورد.
در صحیح مسلم از عایشه روایت شده که گفت: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عبایی که از موی سیاه بافته شده بود بر دوش داشت، حسن و حسین، فاطمه و علی را در زیر آن جای داد. آنگاه گفت: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».[2] احادیث مربوط به این که آیه‌ی تطهیر در شأن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و فاطمه و فرزندان و همسر او نازل شده بسیار است، (بیش از هفتاد حدیث) که حدود چهل حدیث آن را اهل سنت از ام‌سلمه، عایشه، ابو سعید خدری، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، وائله بن اسقع، علی ـ علیه السّلام ـ ، حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ ، و دیگران روایت کرده‌اند.
و بیش از سی حدیث نیز در کتب حدیث شیعه از حضر علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا ـ علیهم السّلام ـ ، ابوذر، ابولیلی، ابو الأسود دوئلی و دیگران روایت شده است.[3] پاسخ به یک اشکال
همان گونه که بیان گردید، اراده‌ی مورد نظر در آیه‌ی تطهیر اراده‌ی تکوینی است و در اراده‌ی تکوینی تخلّف راه ندارد. بدین جهت طهارت اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ از هر گونه پلیدی و انحراف امری است قطعی و تخلف ناپذیر. در این جا این اشکال مطرح می‌شود که آیا غیر اختیاری بودن عصمت با مختار بودن اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ منافات ندارد. به عبارت دیگر، تکوینی بودن اراده، در آیه‌ی تطهیر زمینه‌ی طرح شبهه‌ی جبری بون افعال اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ را فراهم می‌سازد.
پاسخ این است که مفاد اراده‌ی تکوینی چیزی جز عصمت و مصونیت از گناه و خطا نیست، ‌و مصونیت از خطا با اختیاری بودن فعل منافات ندارد؛ زیرا عصمت اسباب ویژه‌ای دارد که خداوند آنها را در اختیار معصومان نهاده است. و آن عبارت است از علم قطعی آنان به عظمت معبود از یک سوی، و عواقب و آثار ناگوار گناه از سوی دیگر. این علم ویژه، اراده‌ی قطعی و جزیی نسبت به طاعت و ترک معصیت را در پی دارد. و نتیجه آن چیزی جز عصمت از گناه نیست. حال، چه تفاوتی وجود دارد که این علم ویژه از آغاز در اختیار فرد یا افرادی قرار داده شود، یعنی موهبتی و افاضی باشد، یا این که پس از گذشت مدتی و در پی یک سلسله اعمالی بر او اعطا گردد، یعنی اکتسابی باشد. آنچه مهم است این است که عصمت، حقیقت و ذات معصوم را که انسان است دگرگون نمی‌سازد، و صدور گناه از انسان از آن نظر که انسان است امری است ممکن، اگر چه با داشتن صفت عصمت ناممکن خواهد بود.
این مطلب در مورد افراد پرهیزگار که از تقوای بالایی برخوردارند، نیز به صورت نسبی قابل بررسی است. مثلاً فردی پرهیزگار که هرگز دست به قتل عمدی دیگران نمی‌زند، از انجام چنین گناهی معصوم است. یعنی ملکه‌ی تقوا مانع از صدور چنین فعلی از او است. اگر چه از آن نظر که انسان است، صدور گناه از وی امکان پذیر است.
یک پدر یا مادر معمولی در شرایط متعارف هرگز فرزند خود را نخواهد کشت. صدور این فعل از او در چنین شرایطی امکان پذیر نیست، اگر چه از آن نظر که یک فرد از افراد بشر است توان انجام چنین کاری را دارد. اما وجود عاطفه‌ی پدری و مادری مانع از آن است که حتی تصور انجام چنین عملی را بنماید، تا چه رسد به انجاام آن.[4] 2. حدیث ثقلین
حدیث ثقلین یکی از احادیث متواتر اسلامی است. که شیعه و اهل‌سنت آن را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت کرده‌اند. متن حدیث چنین است: «یا ایها الناس انى تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتى، اهل بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضّلوا بعدى ابداً، و انّهما لن یفترقا حتی یردا علىَّ الحوض فانظروا کیف تخلفونى فیهما»؛[5] دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می‌گذارم. هرگاه به آن تمسک جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو، کتاب خدا و عترت و اهل‌بیت من می‌باشند. این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در قیامت نزد من آیند، پس بنگرید که چگونه با آنها رفتار خواهید کرد.
همانگونه که یادآور شدیم، حدیث ثقلین از نظر سند جای هیچ گونه گفتگویی ندارد، و از بیش از سی صحابی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است.[6] حدیث ثقلین بر مطالب ذیل دلالت می‌کند:
1. وجوب پیروی از عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و مرجعیت علمی آنان در معارف و احکام دینی؛ زیرا مقصود از تمسک به کتاب و عترت چیزی جز عمل به آنها نیست. و این مطلبی است که علمای اهل‌سنت نیز به آن اذعان نموده‌اند. چنان که سعد الدین تفتازانی گفته است:
«ألا تری انه ـ علیه السّلام ـ قرنهم بکتاب الله تعالی فى کون التمسک بهما منقذاً عن الضلاله، و لا معنی للتمسک بالکتاب الاّ الأخذ بما فیه من العلم و الهدایه، فکذا فى العتره».[7] 2. عصمت اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از خطا و گناه زیرا:
اولاً: اهل‌بیت را عِدل قرآن کریم قرار داده است. پس همانگونه که قرآن از هر گونه انحراف و بطلانی مصون است، اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز چنین‌اند.
و ثانیاً: تمسک به آنان را بدون هیچ گونه قید و شرطی، همچون تمسک به قرآن مانع از گمراهی شناخته است. روشن است که اگر در اهل‌بیت احتمال گمراهی وجود داشته باشد، تمسک به آنان نمی‌تواند به صورت کلی و همه جانبه مانع از ضلالت و گمراهی‌شان باشد.
و ثالثاً: آنان هرگز از قرآن جدا نمی‌شوند، و چون در قرآن انحرافی نیست، پس در عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز انحرافی وجود نخواهد داشت.
3. وجود پیشوای معصوم در همه‌ی زمان‌ها لازم است، زیرا فرموده است عترت هیچ گاه از قرآن جدا نمی‌شود و بالعکس، قرآن نیز هیچگاه بدون عترت نخواهد بود.
پس در همه‌ی زمان‌ها فردی از عترت پیامبر که معصوم از گناه و خطاست وجود دارد. بر این اساس حدیث ثقلین بر وجود امام عصر ـ علیه السّلام ـ نیز دلالت می‌کند، زیرا از خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ جز او کسی از ویژگی عصمت برخودار نیست.[8] دلالت حدیث بر عصمت عترت و اهل‌بیت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و مرجعیت دینی آنان نیز روشن است، زیرا تمسک به عترت همچون تمسک به قرآن سبب نجات از گمراهی دانسته شده است. پس همان گونه که قرآن کریم مصون از خطا و انحراف است «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».[9] قول و فعل اهل‌بیت و عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز مصون از خطا و انحراف است. از سوی دیگر، عدم جدایی آن دو از یکدیگر بیانگر این مطلب است که تا روز قیامت پیوسته در کنار قرآن باید از رهنمودهای عترت نیز بهره گرفت، یعنی پیوسته رهبری معصوم از عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وجود دارد. این خصوصیت، جز بر امامان شیعه منطبق نیست، زیرا ویژگی عصمت در هیچ یک از خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ غیر از آنان (به علاوه حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ ) ادعا نشده است.
3. حدیث سفینه
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در مورد اهل‌بیت خود فرموده است: «انّما مثل أهل بیتى فیکم کسفینه نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق»؛[10] اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح‌اند که هر کس بر آن نشست از طوفان نجات یافت، و هر کس آن را رها کرد و از آن فاصله گرفت، غرق گردید.
وجه تشبیه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ به کشتی نوح این است که مسلمانان باید در اصول و فروع دین از علم و دانش اهل‌بیت، طلب هدایت کنند و گفتار و رفتار آنان را سرمشق زندگی قرار دهند، در غیر این صورت در طوفان اختلافات مذاهب و آرای غرق خواهند شد، و نجات نخواهند یافت. ابن حجر در توضیح این حدیث گفته است:
«وجه تشبیه اهل‌بیت به کشتی نوح این است که هر کس به پاس شکرگزاری خداوند که اهل‌بیت را چنین شرافتی عطا کرده است، آنان را دوست داشته و گرامی بدارد، ‌و به هدایت علمای اهل‌بیت تمسک جوید، از تاریکی مخالفت‌ها نجات خواهد یافت، ‌و هر کس از آنان تخلف کند، ‌در دریای کفر نعمت الهی غرق شده، و در ورطه‌های طغیان هلاک خواهد شد.»[11] 4. حدیث امان اهل الأرض
در حدیث دیگری، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اهل‌بیت خود را به ستاره‌های آسمان تشبیه کرده و فرموده است:
«النجوم امان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بیتى امان لأمتى من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیله من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس»؛[12] ستارگان[13] سبب امنیت ساکنان زمین از غرق شدن در دریا می‌باشند، و اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ من سبب امنیت امتم از اختلاف، پس، اگر قبیله‌ای از عرب با آنان مخالفت کند، حزب ابلیس خواهند بود.[1] . اسباب النزول، ص239.
[2] . صحیح مسلم، ج24، ص1883، کتاب فضایل الصحابه، باب نهم.
[3] . جهت آگاهی بیشتر در مورد تفسیر آیه‌ی تطهیر به تبیان، ج8، ص340؛ مجمع البیان، ج4، ص357؛ المیزان، ج16، ص309 ـ 313 و کتاب آیه التطهیر، تألیف شیخ محمد مهدی آصفی رجوع شود.
[4] . در این باره به تفسیر المیزان، ج11، ص163؛ و کتاب «الکلام المقارن» ص259 ـ 260 رجوع شود.
[5] . حدیث ثقلین به عبارت‌های مختلف نقل شده است، آنچه در متن آمده نقل مشهور آن است.
[6] . در مورد سند حدیث و راویان آن به کتاب «عبقات الانوار»، جلد اول و دوم، و کتاب «المراجعات»، مراجعه‌ی شماره‌ی 8 رجوع شود.
[7] . شرح المقاصد، ج5، ص303، منشورات الشریف الرضى، قم.
[8] . ر.ک: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص247 ـ 269.
[9] . فصلت/42.
[10] . المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص151 و ج2، ص343. جهت آگاهی از دیگر مصادر حدیث سفینه از طریق عامه و خاصه به کتاب «غایه المرام» سید هاشم بحرانی، ج3، ص13 ـ 24 رجوع شود.
[11] . المراجعات، مراجعه‌ی شماره‌ی 8؛ به نقل از الصواعق المحرقه، ص91، باب 11، تفسیر آیه‌ی هفتم.
[12] . المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص149، حاکم نیشابوری پس از نقل حدیث گفته است: این حدیث از نظر سند صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده‌‌اند. برای آگاهی از دیگر مصادر این حدیث از طریق عامه و خاصه به کتاب «غایه المرام»، ج3، ص137 ـ 140 رجوع شود.
[13] . این مطلب که ستارگان مایه‌ی هدایت و راهیابی بشر می‌باشند در آیات قرآن نیز آمده است، چنانکه می‌فرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» (نحل/16). و نیز می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (انعام/97). یکی از دیرینه‌ترین و عمومی‌ترین راهنماها در خشکی و دریا ستارگان بوده‌اند، بدین جهت در کتاب و سنت مورد توجه قرار داده شده است.
@#@
احادیث یاد شده و احادیث بسیار دیگری که پیروی از اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را بر مسلمانان لازم دانسته است، به روشنی بر مرجعیت علمی و دینی آنان دلالت دارد. و ثابت می‌کند که گفتار و رفتار اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ پس از قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ منبع و سرچشمه‌ی شناخت اصول و فروع دینی می‌باشد.
اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در نهج البلاغه
تا این جا با دیدگاه قرآن کریم و احادیث نبوی در مورد مقام و منزلت علمی و عملی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و لزوم پیروی از آنان آشنا شدیم. اینک مناسب است دیدگاه امام علی ـ علیه السّلام ـ که خود باب مدینه‌ی علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و معیار حق و باطل است را در مورد جایگاه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در رهبری امت اسلامی جویا شویم، بدین منظور به نهج البلاغه رجوع می‌کنیم و بخش‌هایی از سخنان آن حضرت را در این خصوص یادآور می‌شویم:
ـ «هم عیش العلم و موت الجهل… لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه، هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فى نصابه و انزح الباطل عن مقامه…»؛[1] اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ مایه‌ی حیات دانش و مرگ نادانی‌اند، با حق مخالفت نمی‌کنند، و در آن اختلاف نمی‌ورزند، آنان پایه‌های اسلام و پناهگاه‌های امن برای پناهندگی‌اند. به واسطه‌ی آنان حق به جایگاه خود می‌نشیند، و باطل پاکسازی می‌شود.
ـ «فأین یتاه بکم و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم أزمه الحق، و اعلام الدین، و ألسنه الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و ردوهم ورود الهیم العطاش»؛[2] شما را با حیرت و سرگردانی به کجا می‌برند؟ و چگونه گمراه می‌شوید، با آن که عترت پیامبرتان در میان شمایند. آنان زمامداران حق، و نشانه‌های دین، و زبان‌های راستی‌اند، پس آنان را در بهترین منزل‌هایی که قرآن برایشان مقرّر داشته جای دهید، و چونان شتر تشنه به سوی چشمه‌ی زلال و گوارای معرفت آنان، روی آورید.
ابن ابی الحدید در شرح این قسمت از کلام امام ـ علیه السّلام ـ گفته است: اگر گفته شود این سخنان امام ـ علیه السّلام ـ بر عصمت اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ دلالت می‌کند، رأی اصحاب شما در این باره چیست؟ سپس در پاسخ گفته است: ابو محمد بن متوبه در کتاب «الکفایه» تصریح کرده است بر این که علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ معصوم است. اگر چه ما عصمت او را به عنوان امام واجب نمی‌دانیم، زیرا عصمت شرط امامت نیست، ولی دلایل و نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت می‌کند، و این وصف از ویژگی‌های او در میان صحابه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به شمار می‌رود.[3] ـ «انظروا أهل بیت نبیّکم، فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن یخرجوکم من هدی، و لن یعیدوکم فى ردی، فان لبدوا فالبدوا، و ان نهضوا فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلّوا، ولا تتأخّروا عنهم فتهلکوا»؛[4] به اهل‌بیت پیامبرتان بنگرید، سمت و جهت آنان را برگزینید، و از آنان پیروی کنید، زیرا آنان شما را از مسیر هدایت بیرون نخواهند برد، و به وادی گمراهی باز نخواهند گرداند. اگر ایستادند، بایستید، و اگر حرکت کردند حرکت کنید، از آنان پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک خواهید گردید.
نکته‌ای که در پایان این بحث بر آن تأکید می‌کنیم این است که ائمه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در حقیقت ترجمان و زبان قرآن و سنت پیامبر بوده‌اند، یعنی آنچه آن بزرگواران در زمینه‌ی معارف و احکام الهی بیان کرده‌اند تفسیر و تبیین قرآن و سنت بوده است. چنان که در احادیثی که در بحث مربوط به کتاب و سنّت از آنان نقل شده، بر این مطلب که هیچ چیزی نیست مگر این که حکم آن در قرآن کریم و سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمده است، تأکید شده است، ولی بر این مطلب نیز تأکید نموده‌اند که همه‌ی معارف و احکام وارد در کتاب و سنت را کسی جز آنان که راسخان در علم و وارثان علوم نبوی‌اند نمی‌دانند؛ امام علی ـ علیه السّلام ـ در این باره فرموده است:
«ذلک القرآن فاستنطقوه، و لن ینطق ولکن اخبرکم عنه، ألا انّ فیه علم ما یأتى و الحدیث عن الماضى، و دواء دائکم، و نظم ما بینکم»؛[5] از قرآن بخواهید که با شما سخن بگوید، ولی سخن نخواهد گفت (حقایق و معارف خود را آشکار نخواهد کرد) ولی من از قرآن به شما خبر می‌دهم (حقایق و معارف آن را بیان می‌کنم) آگاه باشید که علم آینده، و داستان گذشته، و دوای دردهای شما، (در حیات اخلاقی و معنوی) و نظم در حیات اجتماعی شما ـ همگی ـ در قرآن است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است: «کتاب الله، فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه»؛[6] خبر گذشته و آینده و معیار داوری در حیات شما در قرآن کریم است، و ما آن را می‌دانیم.
آن حضرت در جای دیگر فرموده است: «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأویله»؛[7] ما راسخان در علم هستیم، و ما تأویل قرآن را می‌دانیم.
و در جای دیگر فرموده است: «والله انّى لأعلم کتاب الله من اوّله الی آخره، کانّه فى کفّى فیه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما کان و خبر ما هو کائن، قال الله عزّ و جلّ: (فیه تبیان کلّ شیء)».[8] احادیثی که از ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ در این باره روایت شده بسیار است.
د) عقل و خرد
یکی از منابع مذهب شیعه، عقل و تفکر عقلی است. روشن‌ترین دلیل بر حجیت و اعتبار تفکر عقلی این است که اثبات وجود خدا و ضرورت دین و شریعت وابسته به تفکر و استدلال عقلی است.
قرآن و تفکر عقلی
قرآن کریم تفکر عقلی را به رسمیت شناخته و با تأکید بسیار به آن توصیه کرده است. چنان که می‌فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ».
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».[9] قرآن کریم، علاوه بر این که خردمندان و متفکران در نظام آفرینش را می‌ستاید، کسانی را که خرد و عقل خویش را در جهت شناخت حقایق و اسرار هستی، که سرانجام انسان را به خداشناسی رهنمون می‌گردد، به کار نمی‌برند، نکوهش نموده است. چنان که می‌فرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».[10] «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».[11] گذشته از این، قرآن کریم، خود در اثبات عقاید دینی از برهان و استدلال عقلی بهره گرفته است. در مورد توحید چنین استدال کرده است.
«لَو کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[12] بر اثبات معاد برهان ذیل را اقامه کرده است:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».[13] و بر لزوم پیروی از رهبران معصوم الهی چنین استدلال کرده است.
«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».[14] و نمونه‌های بسیار دیگر.
قرآن کریم از مشرکان و کافران می‌خواهد که، اگر به راستی به راه و روش خود ایمان دارند، برهان خود را اقامه کنند.
«قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».[15] آنگاه با صراحت تمام یادآور می‌شود که آنا جز از ظن و گمان خویش پیروی نمی‌کنند، و اهل یقین و برهان نیستند:
«إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ».[16] از دیدگه قرآن منطق مشرکان و کافران جز این نبوده است که به روش نیاکان خود استناد می‌جستند، و حال آن که روش آنان غیر عاقلانه و خارج از طریق هدایت بوده است. «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ».[17] پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تفکّر عقلی
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از جانب خداوند مأموریت داشت که مردم را به بهره‌گیری از روش حکمت، موعظه‌ی پسندیده و جدال احسن به توحید و آیین الهی دعوت کند « ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».[18] این روش‌های سه گانه، همگی، عقلی و فکری است، ‌ولی از نظر سطح و مرتبه‌ی تعقل و تفکر متفاوتند، موعظه‌ی حسنه در نازل‌ترین سطح، جدل در سطح متوسط، و حکمت در مرتبه‌ی عالی تفکر و تعقل قرار دارد. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، در زمینه‌ی عقاید اسلامی، از همه‌ی این روش‌ها بهره گرفته است. گذشته از آیات قرآن که نمونه‌هایی از این روش‌ها را بیان کرده است، در کتاب‌های حدیث و تاریخ اسلام نیز نمونه‌های دیگر از آن نقل شده است:
1. یکی از عمای یهود نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمد و دو پرسش ذیل را مطرح کرد:
الف) خداوند کجاست؟
ب) خداوند چگونه است؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود:
الف) خداوند مکان خاصی ندارد، زیرا محدود نیست، پس او در هر مکانی هست.[1] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 239، ص825.
[2] . همان، خطبه‌ی 87.
[3] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (چهار جلدی)، ج4، ص131.
[4] . همان، خطبه‌ی 97.
[5] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 158.
[6] . اصول کافی، ج1، ص50، کتاب فضل العلم، باب الرد الی الکتاب و السنّه، حدیث 9.
[7] . همان, کتاب الحجه، باب الراسخین فى العلم، حدیث 1، ص166.
[8] . همان، باب انّهم یعلمون علم الکتاب کلّه، حدیث 4، ص178.
[9] . آل عمران/190 ـ 191.
[10] . انفال/22.
[11] . یونس/100.
[12] . انبیاء/22.
[13] . مؤمنون/115.
[14] . یونس/35.
[15] . بقره/11.
[16] . انعام/116.
[17] . بقره/170.
[18] . نحل/125.
@#@
ب) خداوند را نمی‌توان به کیفیت وصف کرد، زیرا کیفیت آفریده‌ی خداوند است، و خداوند به صفات آفریده‌هایش وصف نمی‌شود.[1] 2. یکی دیگر از علمای یهود پرسش‌هایی را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ پرسید و آن حضرت به آنها پاسخ داد:
الف) از چه راهی وجود خدا را اثبات می‌کنیم؟
پاسخ: از راه آیات و نشانه‌های او. (برهان اِنّی).
ب) با این که همه‌ی انسان‌ها آفریده‌ی اویند، چرا عده‌ای را به پیامبری برگزیده است؟
پاسخ: زیرا آنان پیش از دیگران به ربوبیت خداوند اقرار کرده‌اند. (اصل شایستگی در رهبر).
ج) به چه دلیل خداوند از صفت ظلم پیراسته است؟
پاسخ: زیرا ناپسندی آن را می‌داند، ‌و نیازی به ظلم کردن ندارد، «لعِلْمه بقُبْحه و استغنائه عنه».[2] نکته‌ی جالب توجه این است که دلیل عقلی متکلمان عدلیه بر اثبات عدل الهی، همین دلیل است. چنان که محقق طوسی در تجرید الاعتقاد گفته است:
«و علمه و استغناؤه یدلاّن علی انتفاء القبح عن افعاله»؛[3] علم و بی‌نیازی خداوند بر نفی قبح از افعال الهی دلالت می‌کنند.
ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و تفکر عقلی
در عصر پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در میان مسلمانان دسته‌بندی فرقه‌ای و روش‌های کلامی مختلفی وجود نداشت. گفتگوهای کلامی و اعتقادی با بت‌پرستان و اهل کتاب صورت می‌گرفت. ولی در عصر ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ اختلافات فرقه‌ای و روش فکری و کلامی گوناگون پدید آمده بود. گروهی بر ظواهر آیات و روایات جمود می‌ورزیدند و هرگونه بحث و تفکر عقلی را ممنوع می‌دانستند، گروهی دیگر در پی آن بودند که همه‌ی معارف و احکام را با عقل خود اثبات یا تبیین کنند. اهلِ حدیث نماینده‌ی روش نخست، و معتزله نماینده‌ی روش دوم بودند. در این میان اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روش میانه‌ای را برگزیده و دیگران را از هر گونه افراط و تفریط بر حذر می‌داشتند.
امام علی ـ علیه السّلام ـ در مورد جایگاه عقل در شناخت خداوند فرموده است:
«لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»؛[4] عقل‌ها را بر درک کنه صفت خویش آگاه نساخته است، و از معرفت واجب خویش محروم ننموده است.
از دیدگاه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ عقل در شناخت اصول و مبادی دین، هم در حوزه‌ی جهان‌بینی و هم در حوزه‌ی ایدئولوژی توانا و خودکفاست، ولی در تفاصیل احکام الهی به رهنمودهای و حیانی نیازمند است. بر این اساس عقل و وحی دو حجّت خداوند بر بندگان به شمار آمده است. اما کاظم ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«انّ لله علی النّاس حجّتین: حجّه ظاهره و حجّه باطنه، امّا الظاهره فالرُّسل و الانبیاء و الأئمه و امّا الباطنه فالعقول».[5] در مکتب اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ عقل و وحی مکمّل یکدیگرند. از یک سو، پیامبران با رهنمودهای وحیانی خود عقول بشر را بارور و شکوفا می‌سازند، و از سوی دیگر، ‌عقول بشر حجت‌های الهی را تحکم و تأیید می‌کنند. امام علی ـ علیه السّلام ـ یکی از اهداف بعثت پیامبران را شکوفا ساختن عقول بشر دانسته و فرموده است:
«و لیثیروا لهم دفائن العقول».[6] و امام کاظم ـ علیه السّلام ـ عقول را مکمّل حجّت‌های الهی دانسته و فرموده است: «ان الله تبارک و تعالی، أکمل للنّاس الحجج بالعقول».[7] علمای شیعه و تفکّر عقلی
علمای شیعه، با الهام‌گیری از کتاب و سنت، برای عقل در حوزه‌ی معرفت دین جایگاه برجسته و شایسته‌ای قایل شده‌اند. از یک سو، متکلمان امامیه اصل حسن و قبح عقلی را پذیرفته و عدل الهی را بر پایه‌ی آن اثبات و تبیین کرده‌اند و از سوی دیگر، ‌فقهای امامیه عقل را در عرض کتاب و سنت به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام شرعی دانسته، قاعده‌ی ملازمه‌ی میان حکم عقل و شرع را تأسیس کرده‌اند. و این، علاوه بر نقش ابزاری عقل در فهم کتاب و سنت است، که قراین و اعتبارات عقلی می‌تواند راهگشای مفسّران و مجتهدان در تفسیر قرآن کریم و استنباط احکام الهی از قرآن و سنت باشد.
تذکر این نکته در این جا لازم است که آن چه به عنوان حجت الهی بر بشر در عرض وحی به شمار آمده است، مستقلات و یا ملازمات روشن عقلی است، و نه ظنون و احتمالات فکری که از نوع قیاس و استحسان است. بدین جهت، در مکتب اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ ، و به پیروی از آن در فقه امامیه، عقل به عنوان راه استواری برای استنباط احکام الهی به رسمیت شناخته شده است، ولی از قیاس و استحسان که پشتوانه‌ای جز ظن و گمان ندارد، به شدّت نهی گردیده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ خطاب به ابان بن تغلب فرمود:
«انّ السنّه لا تقاس، الا تری انّ‌ المرأه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها، یا أبان انّ السنّه اذا قیست محق الدین»؛[8] قیاس (تشبیه و تمثیل) در سنت (شریعت الهی) اعتبار ندارد، بدین جهت در اسلام قضای روزه بر زن (که به دلیل عذر زنانگی نتوانسته است روزه بگیرد) واجب است ولی قضای نماز واجب نیست. (با اینکه اهمیت نماز در اسلام از روزه بالاتر است) ای ابان، اگر سنت و شریعت الهی با قیاس ارزیابی شود، دین نابود خواهد شد.
حاصل آن که عقل در موضوع دین شناسی و معرفت دینی نقش‌های گوناگونی را ایفا می‌کند:
1. پایه‌های اولیه دین را اثبات می‌کند، مانند وجود خدا و برخی از صفات الهی که مبنای اثبات شریعت است، و اثبات ضرورت دین و شریعت و…
2. در عرض وحی می‌تواند پاره‌ای از احکام شریعت را به دست آورد. و به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام شرعی به شمار آید. (مستقلات و ملازمات عقلیه).
3. به عنوان ابزار فهم کتاب و سنت نقش معرفتی مهمی را ایفا می‌کند. در این جا عقل در طول وحی (کتاب و سنت) است نه در عرض آن، و چون نوری است که وسیله‌ی دیدن اشیاء است، و خود، چیزی را به آنها نمی‌افزاید.
4. در قلمروی محدود به تبیین عقلانی احکام دینی می‌پردازد، و فلسفه و حکمت آنها را بیان می‌کند. البته نقش عقل در این حوزه به ویژه در عبادات بسیار محدود است. و آنچه از طریق تفکر عقلی یا معرفت علمی در مورد فلسفه و حکمت احکام الهی می‌توان گفت، غالباً به گونه‌ای نیست که بتوان علّت اصلی و فلسفه‌ی نهایی آن را به دست آورد. بدین جهت، توسعه و تعمیم حکم از یک موضوع به موضوعات دیگری که با موضوع حکم مشابهت‌هایی دارند دشوار است.[9] [1] . توحید صدوق، ص310، باب 44، حدیث 1.
[2] . همان، ص397، باب 61.
[3] . کشف المراد، مقصد سوم، ‌فصل سوم.
[4] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 49.
[5] . اصول کافی، ج1، ص13، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12.
[6] . نهج البلاغه، خطبه‌ی اول.
[7] . اصول کافی، ج1، ص13، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12.
[8] . وسائل الشیعه، ج18، ص25.
[9] . جهت آگاهی بیشتر در مورد نقش و جایگاه عقل در فهم و استنباط احکام شریعت به کتاب‌های ذیل رجوع شود: اسلام و مقتضیات زمان، اثر استاد شهید مطهری؛ دروس فى علم الاصول، تألیف آیت الله شهید صدر؛ شریعت در آینه‌ی معرفت، تألیف استاد آیت الله جوادی؛ القواعد الاکلامیه، اثر نگارنده‌ی این سطور.
علی ربانی گلپایگانی- درآمدی بر شیعه شناسی، ص119-157

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید