نویسنده: محمد جواد مروجی طبسی
پاسخ های کوبنده با الهام از آیات
بسیاری از پرسشگران، سؤالات خود را به گونه ای تنظیم و طرح می کنند که مطلب ندانسته ای را در زندگی خود به علم مفید تبدیل کنند، اما برخی دیگر نه تنها به دنبال پاسخ نیستند، بلکه قصدشان ریختن آبروی طرف مقابل است؛ گرچه آبروی خودشان هم در معرض خطر باشد. در دوران زندگی معصومان، به ویژه در زندگی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نمونه های فراوانی می بینیم که گاهی سؤالات دشمنان به این منظور بوده است. اما تاریخ گواه است که آنان در برابر پاسخ های کوبنده و دندان شکن حضرت کاظم (علیه السلام) به شدت سرافکنده و خجل گشته اند. به نمونه های زیر دقت فرمایید:
1. پاسخ به ابوحنیفه
محمد بن مسلم می گوید: روزی ابوحنیفه به محضر امام صادق (علیه السلام) وارد شد و عرضه داشت: فرزندت موسی را دیدم که نماز می خواند و مردم از مقابل او عبور می کنند، ولی او از عبورشان جلوگیری نمی کند و همان گونه که می دانید، این کار نادرست است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: موسی را صدا بزنید. چون امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به حضور پدر رسید، آن حضرت فرمود: فرزندم! ابوحنیفه می گوید: تو نماز خوانده ای و مردم از برابر تو عبور می کردند و آنها را منع نمی کردی؟
امام کاظم (علیه السلام) در پاسخ فرمود: آری، پدرجان! ولی کسی که من برای او نماز می خواندم، به من نزدیکتر از کسانی بود که از برابرم می گذشتند و خداوند می فرماید:« و نحنُ اقربُ الیه من حبل الورید»(1)؛ « و ما به او از رگ گردنش نزدیک تریم».
محمد بن مسلم می گوید: همین که امام صادق (علیه السلام) این پاسخ را از فرزندش شنید، او را به آغوش کشید و به سینه چسبانید و فرمود: پدر و مادرم به فدای تو باد، ای گنجینه ی رازها(2)!
2. چرا مظلمه ما را برنمی گردانند؟
علی بن اسباط گوید: چون امام موسی کاظم (علیه السلام) بر مهدی عباسی وارد شد، دید مشغول برگرداندن مظالم مردم است. فرمود: ای امیر! چرا آنچه از ما به ظلم گرفته شده، به ما برنمی گردانند؟
مهدی گفت: ای ابوالحسن! موضوع چیست؟
امام فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی چون فدک و حومه آن را برای پیامبرش فتح کرد و بر آن اسب و شتر رانده نشد( با جنگ گرفته نشد)، خدا این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود:« و آت ذاالقربی حقّهُ»(3).پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ندانست که آنها کیان اند. آن حضرت به جبرئیل و جبرئیل هم به پروردگارش مراجعه کرد. خداوند به او وحی فرمود: فدک را به فاطمه بده. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه را خواست و به او فرمود: فاطمه! خدا به من امر فرمود که فدک را به تو دهم.
فاطمه گفت: یا رسول الله! من هم از شما و از خدا پذیرفتم.
تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بود، وکلای فاطمه نیز آنجا بودند، اما چون ابوبکر به حکومت رسید، وکلای او را از آنجا بیرون کرد. فاطمه نزد ابوبکر آمد و از او خواست تا فدک را به وی برگرداند. ابوبکر گفت: شخصی سیاه پوست یا سرخ پوست بیاور تا به نفع تو در این باره گواهی دهد. حضرت فاطمه، امیرمؤمنان و ام ایمن را آورد، آنها به نفع او گواهی دادند. ابوبکر برایش نوشت که متعرضش نشوند. فاطمه بیرون آمد و نامه را همراه داشت که به عمر برخورد کرد. عمر گفت:
دختر محمد! چه همراه داری؟
فرمود: نامه ای است که پسر ابوقحافه برایم نوشته است.
گفت:آن را به من نشان ده.
فاطمه خودداری کرد. عمر آن را از دست فاطمه بیرون کشید و آن را خواند. و سپس آب دهان روی نامه انداخت و نوشته های آن را پاک و نامه را پاره کرد و به فاطمه گفت: این فدک را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است که تو بخواهی ریسمان به گردن ما گذاری( ما را بدین وسیله محکوم کنی).
مهدی عباسی به امام کاظم (علیه السلام) گفت: ای اباالحسن! حدود فدک را به من بگو.
حضرت فرمود: یک حدّش کوه احد، و حدّ دیگرش عریش مصر، و حدّ دیگرش سیف البحر، و حدّ دیگرش دومه الجندل است.
مهدی گفت: همه اینها؟! حضرت فرمود: آری، ای امیرمؤمنان! همه اینها؛ زیرا همه اینها از زمین هایی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسب و شتر بر اهل آن نرانده است(4).
3. این حدیث، ضعیف است!
علامه مجلسی از کتاب نجوم نقل کرده: روزی هارون الرشید به دنبال حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرستاد تا احضارش کنند. وقتی که امام در نزد هارون حاضر شد، هارون گفت: ای فرزند فاطمه! مردم به شما علم نجوم نسبت می دهند و می گویند شما این دانش را به خوبی می دانید، ولی فقهای عامه می گویند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: هرگاه یارانم مرا یاد کردند، آرام بگیرید، و اگر بحث از قدر کردند، ساکت شوید، و اگر سخن از نجوم و ستارگان به میان آوردند، سکوت کنید؛ در حالی که امیرمؤمنان (علیه السلام) داناترین بندگان به علم نجوم بود و فرزندان و ذریه طاهرش نیز که شیعه قائل به امامتشان است، به این علم آشنا بودند.
امام کاظم (علیه السلام) در پاسخ فرمود:این حدیث، ضعیف و اسنادش بی اعتبار و بی ارزش است و خداوند متعال نیز نجوم را ستایش کرده است و اگر این علم صحیح نبود، هرگز خداوند آن را مدح نمی کرد. پیامبران هم به نجوم دانا و عالم بودند. خداوند درباره حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:« و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین»(5)؛ « و این چنین ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم( تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد». در جای دیگری فرمود:« فنظر نظرهً فی النجوم فقال انی سقیمٌ»(6)؛ « سپس نگاهی به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم». پس اگر عالم به نجوم نبود، هرگز به ستارگان نگاه نمی افکند و نمی گفت من بیمارم. همچنین حضرت ادریس (علیه السلام) آگاه ترین اهل زمان خود به ستارگان بود. و نیز خداوند متعال به مواقع و جایگاه های نجوم سوگند یاد کرده و فرموده است:« و إنه لقسمٌ لو تعلمون عظیمٌ»(7)؛ « و این سوگندی است بسیار بزرگ، اگر بدانید». و در جای دیگر فرموده:« و النازعات غرقاً و الناشطات نشطاً و السابحات سبحاً فالسابقات سبقاً فالمدبرات امرا»(8)؛ « سوگند به فرشتگان که ( جان مجرمان را به شدت از بدن هایشان) برمی کشند و فرشتگانی که(روح مؤمنان را)با مدارا و نشاط جدا می سازند و سوگند به فرشتگانی که( در اجرای فرمان الهی) با سرعت حرکت می کنند و سپس بر یکدیگر سبقت می گیرند، و آنهایی که امور را تدبیر می کنند». و منظور خداوند، دوازده برج و هفت سیاره می باشد و آنچه در شب و روز به امر پروردگار ظاهر می گردد. آری، پس از علم قرآن، هیچ علمی شریف تر از علم نجوم نمی باشد؛ چرا که این، علم پیامبران و اوصیای الهی است و نیز علم وارثان انبیایی است که خداوند درباره آنان فرموده:« و علاماتٍ و بالنجم هم یهتدون»(9)؛ « و علامت هایی قرار داد و به وسیله ستارگانی هدایت می شوند»، و ما نیز این علم را می شناسیم، ولی درباره اش سخن نمی گوییم.
هارون گفت:ای موسی! تو را به خدا سوگند می دهم که این علم را نزد جاهلان و عوام الناس اظهار نکن، مبادا از تو عیب جویی کنند. این علم و دانش را پنهان کن و به سوی حرم جدت بازگرد(10).
4. پدر عیسی کیست؟
یکی از حساسیت های دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)، این بود که چرا مردم به امامان، « فرزند رسول الله» خطاب می کنند و این امر، گاهی کینه و حسد دشمنان را برمی انگیخت و علت آن را از امامان می پرسیدند؛ از جمله هارون الرشید در ملاقات با امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، دلیل قرآنی آن را از آن حضرت پرسید. شیخ صدوق از امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
وقتی بر هارون الرشید وارد شدم، به من گفت: برای چه به عامه و خاصه اجازه داده اید تا شما را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دهند؛ حال آنکه شما فرزندان علی (علیه السلام) هستید و هرکس به پدرش منسوب می شود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدّ مادری شماست؟
در پاسخ گفتم: ای امیرمؤمنان! اگر پیامبر از قبر بیرون آید و دخترت را خواستگاری کند، تو به او می دهی؟
گفت:پناه بر خدا! چگونه ندهم؟
گفتم: ولی او از دختر من خواستگاری نمی کند و من هم به او زن نمی دهم.
گفت: برای چه ای ابوالحسن؟
گفتم: چون او مرا زاده است ولی تو را نزاده است.
گفت: احسنت، ای موسی! آن گاه گفت: چگونه می گویید ما خاندان پیامبر هستیم؛ حال آنکه او نسلی نداشت و نسل از فرزند پسر است، نه دختر، و شما فرزندان دختر او هستید؟
امام فرمود:تو را به حق خویشاوندی و به حق این قبر و کسی که در آن آرمیده است، مرا از پاسخ این سؤال معذور بدار.
ولی او همچنان برای گرفتن پاسخ خود اصرار داشت و گفت:
حتماً باید شما فرزندان علی و تو ای موسی- که بنا به آنچه به من رسیده، رهبر آنها و امام زمانشان هستی- مرا از دلیل و حجت خود باخبر کنید و زمانی تو را رها می کنم که از کتاب خدا دلیل بیاوری.
امام فرمود:بسم الله الرحمن الرحیم.« و من ذریته داوودَ و سلیمان و ایوبَ و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی…»(11)؛ « و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون است و ما نیکوکاران را این چنین پاداش می دهیم و از نسل آنها زکریا و یحیی و عیسی و الیاس( می باشند)…».
در اینجا امام (علیه السلام) از هارون الرشید پرسید: ای امیرمؤمنان! پدر عیسی کیست؟
گفت: عیسی پدر نداشت.
امام فرمود: ولی ما از طریق مادرش، مریم او را به نسل پیامبران نسبت می دهیم و ما نیز از طریق مادر خود فاطمه (علیهما السلام) به نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوند خورده ایم. و در ادامه فرمود: اگر خواسته باشی، باز هم برایت بخوانم ای امیرمؤمنان!
گفت: آری.
امام آیه مباهله را بر او خواند:« فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»(12)؛ و افزود: هیچ کس ادعا نکرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر کسای مباهله با نصارا برده باشد و بدین ترتیب تأویل آیه، این چنین است که مراد از « ابناءنا» حسن و حسین است، از «نساءنا» فاطمه، و از « انفسنا» علی بن ابی طالب است.
هارون الرشید به حضرت گفت: آفرین که درست گفتی ای ابوالحسن!(13)
استدلال به قرآن در مسائل فقهی
از آنجا که معصومان (علیهم السلام) تنها منبع و مرجع تبیین احکام فقهی پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، گاه
دیگران جویای دلیل مسئله ای می شدند و آن بزرگواران نیز دلیل قرآنی مسئله را بیان می کردند. گاهی هم خود معصومان همانند امام محمدباقر (علیه السلام) می فرمودند:« اذا حدثتکم بشیء فاسالونی من کتاب الله(14)؛ اگر به شما چیزی گفتم، دلیلش را از کتاب خدا از من بپرسید».
آن بزرگواران با این روش، راه جدال و بهانه را برای پذیرش احکام الهی به روی دیگران می بستند. البته این شیوه منحصر به مسائل فقهی نبود، بلکه در همه زمینه ها پیشوایان معصوم به قرآن مجید استدلال می کردند که در اینجا بخشی از استدلال های فقهی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را می آوریم:
1. حرمت نشست و برخاست با گناهکاران
علی بن جعفر از برادرش حضرت موسی بن جعفر از پدرش امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: هیچ گاه بر تو روا نیست با هر که خواهی، نشست و برخاست کنی؛ چرا که خداوند عزوجل می فرماید:« و إذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیثٍ غیره و اما ینسینّک الشیطانُ فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین»(15)؛ « هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند، و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستمگر منشین»(16).
گویا این حدیث به دنبال مجالست برخی از شیعیان با برخی از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است . از امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری آمده است:
« هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، پس در مجلسی که در آن به امامی دشنام داده می شود و از مسلمانی در آن مجلس عیب جویی می شود، ننشیند».(17)
2. اجتناب از گناهان کبیره
محمد بن أبی عمیر از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
« هریک از مؤمنان از گناهان بزرگ اجتناب کند، خداوند از گناهان کوچک او نخواهد پرسید». آن گاه فرمود: خدای متعال می فرماید:« إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً»(18)؛ « اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید، پرهیز کنید، گناهان کوچک را می پوشانیم و شما را به جایگاه خوبی وارد می سازیم»(19).
3. حرمت افشای اسرار دیگران
محمد بن فضیل از حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت کرده که به امام عرض کردم: فدایت شوم! گاهی از برخی برادرانم چیزی که من اکراه دارم، به من می رسد. وقتی از خود او می پرسم، انکار می کند؛ در حالی که برخی از افراد مورد اطمینان برایم همان( عیب) را نقل کرده اند!
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: ای محمد! گوش و چشم خویش را درباره برادرت تکذیب کن. اگر پنجاه نفر نزد تو شهادت دادند که وی چنین گفته، ولی او گفت چنین چیزی نگفتم، او را تصدیق و آن پنجاه نفر را تکذیب کن. مبادا چیزی را که به برادرت آسیب برساند، منتشر کنی؛ چرا که از جمله افرادی خواهی بود که خداوند درباره آنان فرموده است:« ان الذین یحبونَ ان تشیع الفاحشهُ فی الذین آمنوا لهم عذابٌ الیمٌ فی الدنیا و الاخره»(20)؛ « کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است»(21).
4. حکمت تلبیه در آغاز حج و عمره
علی بن جعفر می گوید: از برادرم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره حکمت « تلبیه» پرسیدم که چرا چنین چیزی تشریع شد؟
امام در پاسخ فرمود: هنگامی که خداوند به حضرت ابراهیم (علیه السلام) دستور داد:« و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً»(22)؛ آن حضرت فریاد برآورد و ندای خویش را به گوش دیگران رساند و مردم از هر طرف به سوی او روی آوردند؛ در حالی که لبیک می گفتند. به این جهت، تلبیه(لبیک گفتن) تشریع شد(23).
5. تقسیم قربانی در منا
علی بن اسباط از یکی از غلامان امام جعفرصادق (علیه السلام) نقل کرده که گفت: امام ابوالحسن اول (حضرت موسی بن جعفر) را دیدم که شتری طلبید و دستور نحر(کشتن)آن را داد. همین که قصاب ها دو پای شتر را از پشت سر زدند، حیوان به زمین افتاد. پس از آنکه بخشی از کوهانش را شکافتند، حضرت فرمود: آن را قطعه قطعه کنید و بخشی را خود استفاده کنید و بخشی دیگر از آن را به دیگران بدهید؛ چرا که خداوند متعال می فرماید:«فإذا وجبتْ جنوبها فکلوا منها و اطعموا…»(24)؛ و هنگامی که پهلوهایشان آرام گرفت ( و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید»(25).
6. حرمت نوشیدن شراب
علی بن یقطین روایت کرده که مهدی عباسی از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره شراب پرسید که آیا در کتاب خدا حرام گردیده است؛ زیرا مردم فقط نهی آن را شنیده اند و هرگز حرمتی بر آن نمی شناسند؟
امام فرمود: آری، شراب در کتاب خدا حرام شمرده است.
مهدی گفت:ای ابوالحسن! در کدام آیه به این حرمت اشاره شده است؟
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: فرمایش خداوند که می فرماید:« انما حرّم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغی بغیرالحق»(26)؛ « خداوند فقط اعمال زشت را چه آشکار باشد، چه پنهان، حرام کرده است و همچنین گناه و ستم به ناحق را».
اما مقصود از فرمایش خداوند « ما ظهر منها»، زنای آشکار است که زنان بدکار در جاهلیت با نصب پرچم بر در خانه های خود، دست به این کار زشت می زدند.
اما مقصود خداوند از «و ما بطن»،زنان باقی مانده از پدر بود که پیش از «بعثت» فرزند پس از مرگ پدرش، با زن او( نامادری) ازدواج می کرد. خداوند با این آیه جلو این کار خلاف را هم گرفت. اما « اثم» که در آیه آمده، همان شراب است و خداوند متعال در آیه دیگر فرموده:« یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثمٌ کبیرٌ و منافعٌ للناس»(27)؛ «درباره شراب و قمار از تو سؤال می کنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است و منافعی( از نظر مادی) برای مردم دربردارد».
امام سپس فرمود: اما گناه در کتاب خدا، شراب و قمار است و گناه این دو بسیار بزرگ است؛ همان گونه که خدای عزوجل فرموده است.
علی بن یقطین در ادامه نقل می کند که مهدی عباسی گفت: ای علی بن یقطین! سوگند به خدا، فتوای هاشمیان همین است که موسی بن جعفر اظهار داشت. لذا به مهدی عباسی گفتم: به خدا سوگند، راست گفتی، ای امیرمؤمنان! حمد خدای را که این علم را از شما اهل بیت( بنی هاشم) سلب نکرد.
علی بن یقطین گوید: در این جا مهدی عباسی بدون آنکه بر این حقیقت تلخ، صبر و تأمل داشته باشد، بی درنگ مرا مخاطب قرار داد و گفت: راست گفتی، ای رافضی!(28)
پاسخ به پرسش های قرآنی
معارف ناب قرآنی آن قدر زیبا و فراوان است که هریک از معصومان (علیهم السلام) وقت بسیاری برای این امر اختصاص می دادند. البته بیان این معارف به اقتضای زمان و مکان و ظرفیت سؤال کننده بود و گفتگو در زمینه معارف قرآن گاهی به حدی می رسید که غیرمسلمانان نیز پرسش می کردند و امامان (علیهم السلام) با سعه صدر پاسخ می دادند.
پرسش های یک مسیحی
یعقوب بن جعفر بن ابراهیم گوید: نزد حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بودم که مردی نصرانی خدمت حضرت رسید و اظهار داشت: از راه دور و سفری پرزحمت خدمتت رسیدم و از خدای متعال خواسته ام تا مرا به بهترین ادیان و بهترین بندگان و عالم ترین آنان راهنمایی کند. فدایت شوم! به من اجازه سخن گفتن می دهی؟
حضرت فرمود: آری، تو برای همین جهت آمده ای.
نصرانی گفت: از تو می پرسم.
فرمود: بپرس.
نصرانی گفت: مرا خبر ده از کتاب الهی که بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و خداوند به آن سخن گفت و توصیفش کرد و فرمود:« حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکهٍ انا کنا منذرین فیها یفرّق کلّ امر حکیمٍ»(29).« حم. سوگند به این کتاب روشنگر که ما آن را در شبی پربرکت نازل کردیم. ما همواره انذارکننده بوده ایم. در آن شب هر امری براساس حکمت( الهی)تدبیر و جدا می گردد». تفسیر و تأویل باطن این آیه چیست؟
امام فرمود:اما « حم»، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و او در کتاب هود که بر او نازل گردید، منقوص الحروف است(در کتاب هود، دو حرف از نام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیامده است). اما « الکتاب المبین» امیرمؤمنان علی (علیه السلام) است. اما «لیله» فاطمه زهرا است و اما فرمایش خداوند:« فیها یفرق کلّ امر حکیم» به این معناست که از او خیر کثیر پدید می آید، مردی دانا و مردی دانا و مردی دانا.
مرد نصرانی گفت: مرد اول و مرد آخر را برایم وصف کن. این مردان کیان اند؟
امام (علیه السلام) فرمود: به درستی که صفات با یکدیگر مشابه هستند، اما نفر سوم را برای تو توصیف می کنم که از نسل او کسی پدید می آید که( نشانه هایش)در کتاب های شما آمده است، اگر آنها را تغییر نداده یا تحریف نکرده و یا به آن کتاب ها کفر نورزیده باشید. اما بدانید که در گذشته چنین کاری انجام داده اید(30).
ناگفته نماند که ظاهراً مراد از سومی، امام حسین (علیه السلام) است که از نسل این حضرت، امام زمان (علیه السلام) پدید می آید.
مراد از «ثمّ دنا فتدلی»
از یعقوب جعفری نقل شده که مردی به نام عبدالغفار از امام کاظم (علیه السلام) درباره آیه « ثمّ دنا فتدلی فکانَ قابل قوسین او ادنی»(31) پرسید و گفت: من در این آیه، بیرون آمدن از فراسوی پرده و نزدیک شدن به زمین را می خوانم و می بینم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خدای خود را به قلبش دیده و آن را به چشم خود نسبت داده؛ حالا بگو که چگونه است؟
امام فرمود:« دنا فتدلی» یعنی همچنان بر سر جای خود است و نزدیک شدنش به جسم نیست. عبدالغفار گفت: من او را به آنچه خود را توصیف کرده، وصف می کنم که می فرماید:« ثمّ دنا فتدلی». نزدیک شدن هنگامی است که جای خود را رها ساخته باشد؛ چه در غیر این صورت خود را این گونه توصیف نمی کرد.
امام فرمود: این لغتی در قریش است که وقتی مردی از آنها بخواهد بگوید شنیده ام، تعبیر«نزدیک شدن» را به کار می برد و می گوید نزدیک شده ام؛ یعنی اینکه فهمیدم(32).
پینوشتها:
1. ق/16.
2. وسائل الشیعه، ج3، ص 436؛ بحارالانوار، ج48، ص 171.
3. قصص/17.
4.کافی، ج1، ص 543.
5. انعام/75.
6. صافات/89.
7.واقعه/76.
8. نازعات/1-5.
9. نحل/16.
10. بحارالانوار، ج48، ص 145.
11. انعام/84.
12. آل عمران/61.
13. زندگی دوازده امام، ج2، ص 346، با تصرف و تلخیص؛ بحارالانوار، ج48، ص 127.
14. کافی، ج1، ص 60، ح5.
15. انعام/68.
16.وسائل الشیعه، ج1،ص 506.
17. همان، ص 507.
18. نساء/31.
19. وسائل الشیعه، ج11، ص 266.
20. نور/19.
21. وسائل الشیعه، ج8، ص 609.
22. حج/27.
23. وسائل الشیعه، ج9، ص 49.
24.حج/36.
25. وسائل الشیعه، ج10، ص 146.
26. اعراف/33.
27. بقره/219.
28. کافی، ج6، ص 406؛ بحارالانوار، ج48، ص 149.
29. حم/1.
30. بحارالانوار، ج48، ص 85.
31. نجم/8.
32. زندگی دوازده امام، ج2، ص 332.
منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره 85.