عـالـم متقى شیخ محمد تقى تربتى , که از علماء اخلاق و شاگردان علامه میرزاحبیب اللّه رشتى (ره ) بود, فرمود: یکى از شاگردان متدینم که سید و از اهل تربت است گفت : در سفرى که با یکى از طلاب بودم و از زیارت عتبات عالیات از راه خانقین به دنبال قافله و پیاده , رو بـه قـصرشیرین مى رفتیم , از شدت عطش و خستگى , از راه رفتن عاجز شدیم در عین حال هر دو نـفـرمـان بـا زحـمت زیاد خود را به قافله رساندیم , امادیدیم دزدها کاروان ما را غارت کرده و امـوالـشـان را دزدیده اند و بعضى مجروح دربیابان افتاده اند.
محملها را هم شکسته و روى زمین انداخته بودند.
مـن و رفـیقم به کنارى رفتیم و در نهایت ترس از تپه اى بالا آمدیم .
ناگاه دیدیم سیدجلیلى با ما است .
بعد از سلام و تحیت , هفت دانه خرماى زاهدى به من داد و فرمود:چهار دانه از آنها را خودت بـخـور و سـه تـاى آن را به رفیقت بده .
وقتى خرماها راخوردیم , بلافاصله عطش ما رفع شد.
بعد ایـشـان فـرمود: این دعا را براى نجات و حفظاز شر دزدها بخوانید اللهم انى اخافک و اخاف ممن یـخـافـک و اعـوذ بـک مـمن لایخافک (خدایا بدرستى که من از تو مى ترسم و از هر کس که از تو مى ترسد, هراس دارم و از کسى که از تو نمى ترسد, به تو پناه مى برم .
) مقدار کمى که با آن سید راه رفتیم , اشاره کرد و فرمود: این منزل است .
وقتى نظرکردیم , منزل را پـایـیـن آن تـپه دیدیم وارد شدیم و به خواب عمیقى فرو رفتیم , چون خیلى خسته شده بودیم و متوجه آنچه براى ما اتفاق افتاده بود, نشدیم .
بعد از بیدار شدن , جریان را دریافته و براى ما معلوم شد که آن شخص حضرت بقیه اللّه ارواحنافداه بوده است .
منبع: کمال الدین، ج 1, ص 117