نویسنده: سعید ضیائی فر
3.نقش آموزه های اخلاقی دین در مراحل اجتهاد
فقیه مراحلی را طی می کند تا به استنباط حکم شرعی می رسد. آموزه های اخلاقی ممکن است در هر یک از مراحل، تأثیرگذار باشد که در این جا نقش آموزه های اخلاقی در بررسی سندی، دلالی و در هنگام تعارض را بررسی می کنیم:
الف)نقش آموزه های اخلاقی دین در بررسی سندی
نقش آموزه های اخلاقی در سند روایت، به دو صورت سلبی و ایجابی متصور است:
1.نقش سلبی: اگر روایتی وجود داشته باشد که با آموزه های اخلاقی قرآنی کریم و روایات معتبر، به کلی مخالف باشد. بنابر روایات متعدد و معتبری که روایت مخالف با قرآن (1) یا سنت قطعی را غیر معتبر می داند (2) یا اساساً شرط اعتبار حدیث را عدم مخالفت با قرآن ذکر می کند(3)، چنین روایتی حجت و قابل استناد در فقه نخواهد بود. همان طور که روایات مخالف با حکم (و یا دریافت) قطعی عقل، معتبر و قابل استناد در فقه نیست.(4)
2.نقش ایجابی: مبانی حجیت روایات قابل استناد در فقه متفاوت است. برخی به حجیت تعبدی خبر ثقه اعتقاد دارند.(5) بنابراین مبنا، موافقت مضمون خبر ضعیف با آموزه های اخلاقی قرآن و سنت، باعث اعتبار خبر نخواهد شد مگر اینکه قطع به صدور خبر حاصل شود.
برخی خبر موثوق الصدور را حجت می دانند.(6) بنابراین مبنا، موافقت مضمون خبر با آموزه های اخلاقی قرآن و سنت، یکی از قرائن و عوامل حصول وثوق می شود و به صورت طبیعی در صورتی که قرینه یا قرائن دیگری هم وجود داشته باشد که وثوق آور شود، خبر معتبر خواهد شد.
ب)نقش آموزه های اخلاقی دین در بررسی دلالت آیه با روایت فقهی
استفاده از آموزه های اخلاقی دین در بررسی مفاد آیه یا روایت، صورت های مختلفی دارد که آنها را در سه فرض اصلی بررسی می کنیم:
1ــ قوی تر بودن ادله ی آموزه های اخلاقی از ادله ی احکام فقهی: یک فرض این است که در رابطه ی میان آموزه های اخلاقی و آموزه های فقهی، آموزه های اخلاقی از نظر دلالت بر احکام فقهی تقدّم دارد، مثلاً دلالت آموزه های اخلاقی، قوی تر از دلالت آموزه های فقهی است. در این فرض، صورت های مختلفی برای آموزه های فقهی متصوّر است:
1ــ1.آموزه های اخلاقی دین، مانع انعقاد اطلاق در دلیل حکم فقهی:
گاهی آموزه های اخلاقی دین باعث می شود تا اطلاقی برای دلیل حکم فقهی منعقد نگردد؛ در صورتی که آموزه های اخلاقی از نظر سند، معتبر و از نظر دلالت، تام باشند این عدم انعقاد اطلاق در حد فهم عرفی باشد، می توان از این راه کار اجتهادی در برداشت فقهی استفاده کرد.
در روایتی آمده است که فردی در زمان پیامبر (ص) به مسافرت رفت و با زنش قرار گذاشت که در مدت مسافرت از منزل شوهر خارج نشود. تا اینکه پدر زن بیمار شد و زن از پیامبر (ص) اجازه خواست که به عیادت پدر برود؛ ولی پیامبر (ص) به زن گفت بر تعهد خود پای بند باش. پدر زن مُرد و دوباره زن از پیامبر(ص) خواست که مراسم ترحیم و تشییع پدرش شرکت کند. پیامبر (ص) فرمود به عهد خود پای بند باش.(7)
برخی از فقها از این حدیث استفاده کرده اند که مرد مطلقاً حق دارد که اجازه ندهد تا همسر وی از منزل خارج شود ــ مگر برای ادای حق واجب ــ هر چند که خروج وی با حقوق مرد (نظیر حق استمتاع) منافات نداشته باشد.(8)
حتی برخی گفته اند مرد حق دارد زن را از بازدید و عیادت پدر و مادرش منع کند؛ ولی (9) با توجه به آیات (10) و روایاتی (11) که قطع رحم را مذمت کره است، و روایاتی که به صله ی رحم و عیادت (12) سفارش می کند، می توان گفت بر فرض اعتبار سند روایت و تمامیت دلالت آن، امثال این روایت شمول و اطلاقی ندارد تا مواردی را که با اخلاق اسلامی سازگار نیست در بر گیرد، و روایت فوق خوصیتی دارد و آن اینکه زن به شوهرش تعهد داده بود که به هیچ وجه از منزل خارج نشود؛ از این رو نمی توان مفاد این روایت با این خصوصیت را چنان گسترده دانست که حتی مواردی هم که با آموزه های اخلاقی اسلام ناسازگار است دربرگیرد.
2ــ1.آموزه های اخلاقی دین باعث انصراف ادله ی فقهی:
گاهی در نگاه ابتدایی و بدون توجه به آموزه های اخلاقی، ادله ی حکم فقهی مطلق به نظر می آید؛ ولی پس از توجه به آموزه های اخلاقی، روشن می شود که دلیل حکم فقهی از آن مورد منصرف است، یا دست کم شمول و اطلاق آن نسبت به آن مورد، احراز نمی شود. این راه کار نیز مشروط به شرایط پیشین حجت است و نمونه ی احتمالی آن چنین است: آمیزش جنسی با همسر قبل از بلوغ، جایز نیست و آیا سایر استمتاعات جایز است؟ برخی از فقها به اطلاق ادله ی جواز استمتاع از زوجه تمسک کرده و گفته اند جایز است(13)؛ ولی با توجه به برخی آموزه های اخلاقی، ممکن است در شمول این جواز نسبت به همسر شیرخوار تردید کرد، بلکه ادعا کرد که ادله ی جواز از چنین مواردی منصرف است و شاید به همین جهت برخی از فقها گفته اند جواز برخی استمتاعات نامتعارف به دلیل روشنی نیاز دارد که آن را تجویز کند.(14)
3ــ1.توجه به آموزه های اخلاقی باعث ارائه ی استنباط و برداشت متفاوت از دلیل حکم فقهی:
توجه به آموزه های دین باعث می شود تا استنباط دیگری از دلیل حکم فقهی ارائه شود. در این صورت هم اگر این استنباط در حد برداشت متعارف باشد، و آموزه های اخلاقی هم به شکل معتبری به اثبات رسیده باشد، این ساز و کار هم در اجتهاد کارایی خواهد داشت. برای نمونه در روایتی می خوانیم: اذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائه منهم …و باهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام.(15)
برخی از فقیهان «باهتوهم» را به معنای بهتان زدن تفسیر کرده اند(16)؛ از این رو بهتان زدن به کسانی که قصد دارند در دین بدعت گذاری کنند جایز، بلکه واجب دانسته اند؛ ولی مسلم است تهمت زدن از محرمات شدید در اسلام است و عقاب های دردناکی برایش ذکر شده است(17)، لذا به راحتی نمی توان چنین استنباطی را پذیرفت؛ به علاوه با ادراک عقلی و آموزه های مسلم اخلاقی قرآن (18) و روایات (19) معتبر سازگار نیست.(20) از این رو با توجه به آن اصول اخلاقی اسلام، می توان «باهتوهم» را به معنای مبهوت ساختن با استدلال دانست، همان طور که علامه ی مجلسی چنین تفسیر و استنباطی ارائه داده است. وی درباره این حدیث می گوید: ظاهر این است که مراد از«باهتوهم» مغلوب ساختن اهل بدعت با استدلال های قاطع است؛ به گونه ای که آنها مبهوت و متحیر شوند و بر جواب دادن قادر نباشند، همان طور که خداوند در قرآن می فرماید «فَبُهِتَ الّذِی کَفَر».(21)
برخی دیگر هم گفته اند فقط می توان عیب های واقعی وی را گفت، ولی نمی توان به آنها تهمت زد و دروغ نسبت داد؛ چرا که ادله ی حرمت کذب عمومیت دارد و این مورد را هم در برمی گیرد.(22)
البته تأکید می شود که این مثال یک نمونه ی احتمالی است و ممکن است قرائنی در روایت وجود داشته باشد و نشان دهد که مراد از «باهتوهم» همان بهتان زدن است، که در این صورت نمی توان نمونه ای برای این راه کار قرار داد.
4ــ1.آموزه های اخلاقی باعث تقیید دلیل حکم فقهی:
گاهی آموزه های اخلاقی قوی الدلاله، باعث تقیید اطلاق احکام فقهی می شود، حتی اگر دلالت دلیل آموزه ی اخلاقی بسیار قوی تر از دلالت دلیل حکم فقهی باشد، می تواند آن را تخصیص بزند.
عدالت از آموزه های اخلاقی مهم اسلام است که در آیات فراوان به آن دستور داده شده است، ظلم از اموری است که با تعبیرهای مختلفی از آن نهی شده است. بنابراین اگر اطلاق دلیل حکمی فقهی نسبت به موردی در نظر فقیه ظالمانه بود، به واسطه ی آیات و روایات معتبری که ظلم را تقبیح و از آن با تعبیرهای متفاوتی نهی می کند، اطلاق دلیل فقهی تقیید می خورد. که در اینجا نمونه ای احتمالی ذکر می کنیم.
تصرف در مال، جان، آبرو و شئون مردم و…بدون رضایت آنان ظلم است و تنها دولت مشروع اسلامی میتوان در شئون مردم در چارچوب ضوابط اسلامی تصرف کند. مفاد برخی روایات معتبر که فقها طبق آن فتوا داده اند این است که می توان در اموال اخذ شده از جانب دولت جائر تصرّف کرد(23) و مقتضای اطلاق آن این است که اگر دولت جائر بیش از مقدار مقرر از مردم مالیات یا خراج بگیرد، تصرّف در اموالی که مثلاً دولت جایزه می دهد جایز است؛ ولی روشن است که مالیات گرفتن بیش از مقدار مقرر ظلم است و طبعاً اطلاق روایات فوق را تقیید می خورد و در نتیجه جواز تصرّف در مثل جایزه محدود به جائی خواهد بود که دولت بیش از مقدار متعارف و مقرر مالیات نگیرد، همان طور که برخی از فقها گفته اند.(24)
2ــ تکافؤ آموزه های اخلاقی و احکام فقهی از نظر دلالت: فرض دیگر این است که هیچ کدام آموزه های اخلاقی و احکام فقهی از نظر دلالت بر یک دیگر برتری ندارند، مثلاً اگر دلالت آموزه های اخلاقی به واسطه ادات عموم است، دلالت آموزه های فقهی هم به واسطه ی ادات عموم است، یا اگر دلالت یکی به واسطه اطلاق است، دلالت دیگری هم با اطلاق است، از این رو از راه دلالت نمی توان همینه ی یک دسته بر دسته ی دیگر را فهمید و به واسطه آن در دیگری نفوذ کرد. در این صورت باید با ملاک های دیگری تقدم یکی بر دیگری را به دست آورد که در این جا چند نمونه ملاک را ذکر می کنیم:
1ــ2.اعتضاد یک دسته از آموزه های اخلاقی یا استنباط فقهی به حکم عقل:
گاهی حکم عقل چه به صورت قطعی چه به صورت ظن معتبر یا قوی، استنباط فقهی یا آموزه ی اخلاقی را تقویت می کند، در این صورت آن دسته ای که معتضد به حکم عقلی است مقدم می گردد؛ مثلاً میان یک آموزه ی اخلاقی و استنباط فقهی ناسازگاری است و آموزه ی اخلاقی معتضد به حکم قطعی عقل به ظلم است، در این صورت باید به دلیل اعتضاد آموزه ی اخلاقی به حکم قطعی عقل در استنباط فقهی و شمول آن نسبت به این مورد تجدید نظر کرد.
2ــ2.اعتضاد آموزه ی اخلاقی یا استنباط فقهی به دلیل نقلی:
دلیل نقلی تقویت کننده ی آموزه ی اخلاقی یا استنباط فقهی به دو صورت است:
الف)دلیل نقلی کلان:
گاهی از سیر در آموزه های دینی چنین برداشت می شود که در مجموع آموزه های اخلاقی از جایگاه مهمتری نزد شارع برخوردار است؛ مثلاً چون شارع عذاب رذایل اخلاقی را شدیدتر از ترک احکام فقهی می داند(25)، یا ثواب ارتکاب فضائل اخلاقی را بیشتر از انجام احکام فقهی می داند، پس همیشه آموزه های اخلاقی بر احکام فقهی مقدم است. یا کسی تصور کند که آموزه های اخلاقی به منزله ی غایت هستند و احکام فقهی به منزله وسیله و همواره در تعارض هدف و وسیله، وسیله مقدم است، پس آموزه های اخلاقی بر احکام فقهی مقدم است.(26) یا ممکن است از بررسی متون دینی و ملاحظه ی سیره ی شارع چنین استظهار شود که در مجموع احکام فقهی از جایگاه مهم تری نزد شارع برخوردار است، مثلاً از اینکه شارع دروغ را در هنگام ضرر جانی یا مالی قابل توجه نسبت به شخص تجویز کرده است، یا دروغ گفتن را به منظور جلوگیری از فتنه و تنازع، بلکه به منظور اصلاح میان دو نفر یا دو گروه تجویز کرده است و… ممکن است چنین برداشت شود که در همه ی موارد ناسازگاری میان آموزه های اخلاقی و استنباط فقهی، تقدم با دومی است.(27)
ب)دلیل نقلی خرد و موردی:
گاهی دلیل نقلی فرد موردی است و به حل تعارض در موردی خاص اشاره دارد، مثلاً از روایاتی که دروغ گفتن یا تقیه کردن در مورد خطر جانی را تجویز می کند، تنها تقدم حکم فقهی حفظ جان بر دروغ گفتن استفاده می شود و نمی توان از آن حکم کلی برای تقدم در همه ی موارد را استفاده کرد.
پی نوشت ها :
1.برای نمونه ر.ک: شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 111، ح14، چاپ سوم: مؤسسه آل البیت (ع) ، قم، 1416ق.
2.بنابر مبنای کسانی که جهت خبر ثقه را تعبدی می دانند(ر.ک: سعید ضیائی فر، «گامی در شناخت مکتب های فقهی»، چاپ شده در: پیش درآمدی بر مکتب شناسی فقهی، ص 51 چاپ اول: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1385ش).
3.بنابر مبنای کسانی که به حجیت خبر موثوق الصدور قائل اند(ر.ک: همان، ص 51 ــ 52).
4.البته بنابر مسلک اصولیان که می گویند: «النقل لا یقاوم العقل» (محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 457؛ شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص 18؛ آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ص 162).
5.برای نمونه ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، ج1، ص 20 به بعد، چاپ چهارم: منشورات مدینه العلم، قم، 1409ق.
6.برای نمونه ر.ک: امام خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص 291، چاپ اول: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام الخمینی، تهران، 1379ش.
7.ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 175.
8.برای نمونه ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج
31، ص 184.
9.ر.ک : همان، ص 183.
10.ر.ک : سوره رعد (13)، آیات 19ــ21؛ سوره روم (30) آیه 38.
11.ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص 88 به بعد.
12.ر.ک: محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج4، ص 82 به بعد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362ش.
13.سید محمد تقی خوئی، مبانی العروه الوثقی، کتاب النکاح، ج1، ص 155.
14.ر.ک: سید مصطفی خمینی، مستند تحریرالوسیله، ج2، ص 342.
15.ر.ک : شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج11 ، ص 508.
16.برای نمونه ر.ک: یوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج18، ص 164، چاپ دوم: دارالاضواء، بیروت، 1405ق.
17.برای نمونه ر.ک: شیخ کلینی، الاصول من الکافی، ج2، ص 361؛ احمد نراقی، عوائد الایام، ص 223، چاپ اول: مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1375ش؛ ناصر مکارم شیرازی، الامثل، ج3، ص 446 و ج11، ص 21؛ محمد سعید طباطبائی حکیم، مصباح المنهاج، التقلید، ص 382، چاپ اول: مؤسسه المنار، قم، 1415ق؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 240، چاپ دوم: منشورات الشریف الرضی، 1368ش.
18.ر.ک: سوره مائده(5) آیه 8.
19.ر.ک: شیخ کلینی، الاصول من الکافی، ج2، ص 146؛ علی متقی هندی، کنز العمال، ج16، ص 171، مؤسسه الرساله، بیروت، 1413ق.
20.در روایتی امام سفارش می کند که این کار را انجام ندهید (ر.ک: شیخ کلینی ، الروضه من الکافی، ج8، ص285).
21.رک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص 204 ــ 205. آیه مذکور آیه 258 سوره بقره است که ماجرای گفت و گو میان حضرت ابراهیم (ع) و نمرود را نقل می کند؛ پس از اینکه نمرود گفت من افراد را می کشم و زنده نگه می دارم حضرت ابراهیم (ع) جواب قابل مناقشه ای به وی داد و گفت: فإن ا لله یاتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذی کفر.
22.برای نمونه ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج41، ص 413؛ سید محمد صادق حسینی روحانی، منهاج الفقاهه، ج2، ص 227، چاپ چهارم: چاپخانه علمیه، قم، بی تا.
23.ر.ک: شیخ حر عاملی ، وسائل الشیعه، ج17، ص 213 به بعد، 218 به بعد و 220 به بعد.
24.برای نمونه ر.ک: شهید ثانی، مسالک الافهام، ج3، ص 142.
25.برای نمونه امام خمینی می فرماید «قذارات باطنیه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق ــ که به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر از جهنم اعمال است ــ می باشد» (آداب الصلوه، ص 57، چاپ چهارم: مؤسسه چاپ و نشرعروج، تهران، 1366ش). امام این مطلب را با تعبیرهای مختلفی گفته است (ر.ک: انوار الهدایه، ج1، ص 2، موسسه نشر آثار امام خمینی، تهران، 1373ش؛ چهل حدیث، ص 13، 53، 57، 66، 84 و 435، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1368ش).
26.ر.ک: تأثیر اخلاق در اجتهاد، ص 248ــ 249.
27.ر.ک: همان، ص 182ــ183 و ص 271.
منبع:کتاب فقه شماره 64