نویسنده: محمد غفارنیا
(ابن عباس پسر عموی روسول خداست. او مدت زمانی در حضورپیامبر زندگی کرده و احادیث زیادی را از لبهای مبارکش شنیده است. به همین جهت هر مطلبی را که در تفسیر آیات یا موضوعات دیگر از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند، همه از جان دل میپذیرند.
روزی ابن عباس در کنار چاه زمزم نشسته بود و برای مردم از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حیث میگفت. ناگهان مردی که عمامهای بر سر داشت و صورت خود را پوشانده بود نزدیک آمد. هر مرتبه که ابن عباس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث نقل میکرد، او نیز با جمله قال رسول الله حدیث دیگری از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن میافزود.
ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفی کند. او صورت خود را گشود و صدا زد ای مردم؟ هر کس مرا نی شناسد، اینک بداند: من ابوذر غفاری هستم. با این گوشهای خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم و اگر دروغ گفته باشم، هر دو گوشم کر باد. با این چشمان خود دیدم و اگر دروغ گفته باشم، دیدگانم کور باد.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «علی قائد البرره و قاتل الکفره، منصور من نصره، مخذول من خذله»: علی پیشوای نیکان و کشنده کافران؛ هر کس او را یاری کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش برارد، خداوند دست از یاریش بر خواهد داشت.
ای مردم، روزی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد نماز میخواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد. سائل دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم و کسی چیزی به من نداد.
در همین حال علی (علیه السلام) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود، اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال نماز، این جریان را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت:
خداوندا، برادرم موسی از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان سازی و گره از زبان او بگشایی، تا مردم گفتارش را درک کنند. و نیز درخواست کرد که برادرش هارون را وزیر و یاورش گردانی و به وسیله او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا، من محمد، پیامبر و برگزیده توام. سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان کن و از خاندانم علی را وزیر من گردان، تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد.
ابوذر گفت: هنوز دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایان نیافته بود که جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و به پیامبر گفت بخوان.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه بخوانم؟
گفت: بخوان:
(إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ. (1)
ولی و رهبر شما تنها خداست و پیامبراو، و آنهایی که ایمان آوردند و نماز را بر پا میدارند و درحال رکوع زکات (صدقه مستحب) میپردازند. (2)
پینوشتها:
1-مائده/55.
2-مجمع البیان/ج3. ص210. المیزان: ج6. ص19.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول