خاتمیت و کمال دین اسلام

خاتمیت و کمال دین اسلام

مسلمانان، بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند که پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آخرین و برترین پیامبر الهی؛ و شریعت اسلام، آخرین و کامل‎ترین شریعت آسمانی است. این عقیده از ضروریات دین اسلام به شمار می‎رود و هر کس آن را انکار کند، در حقیقت، نبوت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را انکار کرده است. قرآن کریم و احادیث معتبر اسلامی به روشنی بر خاتمیت دلالت می‎کنند، و اعتقاد مسلمانان در باب خاتمیت از این دو منبع دینی سرچشمه می‎گیرد.
قرآن و خاتمیت
آیاتی که بر خاتمیت دین به واسطه شریعت اسلام و نبوت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلالت می‎کنند، دو دسته‎اند:
1. آیاتی که با مدلول مطابقی و با صراحت بر خاتمیت دلالت می‎کنند.
2. آیاتی که با مدلول التزامی بر خاتمیت دلالت دارند.
یکی از آیاتی که به روشنی بر خاتمیت دلالت می‎کند، این آیه شریفه است که می‎فرماید:
«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ».[1] محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خدا و پایان بخش پیامبران است.
قسمت اول آیه مربوط به واقعه‎ای است که به امر پروردگار و توسط پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رخ داد، و آن این که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأموریت یافت تا با همسر زید که پسر خوانده او بود، پس از جدا شدن زید از او، ازدواج کند. انجام این مأموریت، بسیار بر پیامبر دشوار بود؛ زیرا در فرهنگ جاهلی، پسر خوانده به منزله پسر واقعی (فرزند نسبی) به شمار می‎رفت، و ازدواج با همسر او، در حکم ازدواج با همسر فرزند واقعی و ممنوع بود. اما مشیت حکیمانه خداوند بر این پایه استوار گردید که آن سنت غلط برچیده شود. بدین جهت خداوند خطاب به مسلمانان می‎فرماید: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یک از مردان شما نیست.» یعنی از مردانی که از نسل پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند، فرزند واقعی او به شمار نمی‎روند. هر چند او پدر فرزندان خود (اعم از پسر و دختر) می‎باشد. و در این جهت با دیگران یکسان است.
قسمت دوم آیه، مسئله نبوت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را مطرح کرده و او را به عنوان پایان بخش سلسله پیامبران معرفی می‎نماید. در این قسمت از آیه نخست به مقام رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره نموده پس از این از او به عنوان آخرین پیامبر الهی یاد شده است.
و این بدان جهت است که نسبت میان نبوت و رسالت، از قبیل نسبت میان عام و خاص است، به این معنا که هر نبی‎ای رسول نیست، ولی هر رسولی نبی می‎باشد، و در نتیجه رسول خاص، و نبی عام است؛ زیرا مقام نبوت مربوط به دریافت خبرهای مهم آسمانی، و مقام رسالت مربوط به ابلاغ آن خبرها به مردم و کوشش در جهت تحقق یافتن آن‎ها در جامعه بشری است.
در هر حال، خواه مصداق نبی و رسول یکسان باشد یا متفاوت، از نظر مفهومی، نبوت اعم از رسالت است. یعنی نبوت بدون رسالت قابل فرض است، ولی رسالت بدون نبوت قابل فرض نیست؛ چرا که شخص نخست باید به مقام نبوت برسد و حقایق و معارف الهی را از طریق وحی دریافت کند، آن‎گاه به ابلاغ و اجرای آن‎ها مأموریت یابد.
بدین جهت قرآن کریم به جای آن که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را آخرین رسول خدا معرفی کند، او را آخرین پیامبران الهی معرفی کرده است تا هم‎زمان دال بر خاتمیت رسالت و نبوت باشد.
از آن چه گفته شد، پاسخ شبهه‎ای که پیروان مسلک بهائیت مطرح کرده و گفته‎اند:
«آیه یاد شده بر خاتمیت نبوت دلالت می‎کند، ‌نه بر خاتمیت رسالت»، روشن می‎شود؛ چرا که آن‎ها به خاتمیت شریعت معتقد نیستند، و بهایی‎گری را شریعت جدیدی می‎دانند که توسط پیشوایان این مسلک از جانب خداوند آورده شده است.
پاسخ این است که برای آوردن شریعت آسمانی جدید، اول باید به مقام نبوت رسید آن‎گاه به مقام رسالت، یعنی نخست باید خبر برگزیده شدن به مقام نبوت را از طریق وحی دریافت کرد، ‌آن‎گاه معارف و احکام الهی را از طریق وحی به دست آورد، و در مرتبه بعد از نبوت، به مقام رسالت و ابلاغ شریعت الهی به مردم و تلاش در جهت اجرای آن پرداخت.
دسته دوم آیاتی است که جهانی بودن پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بیان می‎کنند و در ضمن بر خاتمیت نبوت آن حضرت نیز دلالت دارند؛ زیرا الفاظی که در این آیات به کار رفته است، هم از نظر مکانی عمومیت و اطلاق دارد، و هم از نظر زمانی. عمومیت و اطلاق زمانی آن‎ها نیز، علناً بیانگر خاتمیت می‎باشد. اینک نمونه‎هایی از این آیات را یادآور می‎شویم:
«وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ».[2] این قرآن بر من نازل شده است، تا به واسطه آن شما و هر کس را که قرآن به او برسد، انذار کنم.
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً».[3] و ما تو را نفرستادیم مگر این که برای همه مردم بشارت دهنده و بیم دهنده باشی.
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ».[4] ما تو را نفرستادیم مگر این که مایه رحمت برای جهانیان باشی.
«تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً».[5] زوال ناپذیر و صاحب خیرات و نعمت‎های بسیار است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بنده خود فرو فرستاد تا مایه انذار جهانیان باشد.
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ».[6] رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است تا هدایتگر بشر باشد.
و آیات دیگر از این قبیل که بر جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شریعت اسلام، و در نتیجه خاتمیت بودن آن دلالت می‎کنند.[7] خاتمیت در احادیث اسلامی
احادیث مربوط به خاتمیت دین به واسطه شریعت اسلام ـ به ویژه در کتب حدیث شیعه ـ بسیار است. معروف‎ترین حدیث در این‎باره، حدیث منزلت است که از نظر سند قطعی، و از نظر دلالت بر خاتمیت نیز صراحت دارد. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این حدیث نسبت علی ـ علیه السلام ـ به خود را از قبیل نسبت هارون به موسی ـ علیهما السلام ـ دانسته است، و در ادامه می‎فرماید: «با این تفاوت که هارون پیامبر بود، ولی علی ـ علیه السلام ـ پیامبر نیست»؛ زیرا پس از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیامبری برگزیده نخواهد شد، چنان که فرمود:
«اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِن مُوسَی اِلّا اَنَّهُ لَا نَبیَّ بَعْدِی».[8] احادیث دیگری نیز از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره خاتمیت نقل شده است که شماره آن‎ها متجاوز از سی روایت است.[9] در نهج‎البلاغه نیز مسئله خاتمیت به صورت مؤکد و مکرر بیان شده است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ در اولین خطبه چنین فرموده است:
«بعث الله محمداً ـ صلّی الله علیه و آله ـ لِانْجَازِ عِدَتِهِ وَ اِتْمَامِ نَبُوَّتِهِ.»
خداوند حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را برای عملی ساختن وعده خویش و به اتمام رساندن نبوت خویش برگزید.
و در خطبه 83 نیز فرموده است:
«اَیُّهَا النَّاسُ، خُذُوَها مِنْ خَاتِمَ الْنَّبیینَ فِی انَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ…»
ای مردم! این مطلب را از آخرین پیامبران دریافت کنید که کسانی از ما می‎میرند ولی در حقیقت نمرده‎اند…
در احادیث نقل شده از دیگر ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز بر این که شریعت اسلام، آخرین شریعت الهی است، تصریح شده است. از جمله این حدیث شریف از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمود:
«حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اِلی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، لَایَکُونُ غَیْرُهُ وَ لا یَجِیءُ غَیْرُهُ».[10] حلال محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا روز قیامت حلال، و حرام او تا روز قیامت و همواره حرام است، چیزی مغایر با آن نخواهد بود، و نخواهد آمد.
روایات منقول از ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ در این‎باره، درحد تواتر است، که ما به دلیل رعایت اختصار و نیز قطعی بودن این مسئله در میان مسلمانان، به نمونه‎های یاد شده بسنده می‎کنیم.[11] کمال دین
خاتمیت شریعت با کمال آن ملازمه دارد، زیرا اگر شریعت کامل‎تر امکان‎پذیر باشد، پایان بخشیدن به شریعت، با فرض وجود قابلیت آن در افراد بشر با جود و حکمت الهی سازگاری ندارد. از سوی دیگر هرگاه شریعت به کامل‎ترین مرتبه ممکن رسید، شریعت دیگری برتر از آن معقول نیست، و در این صورت دین و شریعت به پایان خود می‎رسد.
کمال شریعت، عبارت است از این که معارف و احکام شریعت در همه حوزه‎های هدایت که قلمرو نقش‎آفرینی و کارکرد دین است، عالی‎ترین معارف و احکام ممکن باشد.
بدیهی است کمال معارف و احکام دینی در قلمروهای مختلف، متفاوت است. مثلاً کمال دین در مسایل متافیزیک و آن چه مربوط به مبدأ و معاد است و تحول و تغییر در آن راه ندارد، در این است که مسایل به صورت مشخص بیان شود. از باب مثال، توحید و صفات الهی کاملاً تبیین گردد، یا مسایل مربوط به معاد به طور مشخص بیان گردد؛ ولی کمال شریعت در مسایل مربوط به زندگی دنیوی انسان که در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به این است که اصول کلی و قوانین اساسی مربوط به آن که تأمین کننده هدایت انسان است بیان شود، اما آن چه در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به عهده علم و تجربه و خرد بشر واگذار گردد.[1] . احزاب/40.
[2] . انعام/ 19.
[3] . سباء/ 28.
[4] . انبیاء/ 107.
[5] . فرقان/ 1.
[6] . بقره/ 185.
[7] . جهت آگاهی بیشتر از این آیات ر.ک: کتاب مفاهیم القرآن، ج 3، صص 139ـ113.
[8] . درباره این حدیث ر.ک: کتابهای: المراجعات، تألیف امام شریف الدین، مراجعه‎های 28 و 29؛ کفایه الطالب، تألیف حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی، ص 282؛ بحار الانوار،‌علامه مجلسی، ج 37، ص 289ـ254.
[9] . مفاهیم القرآن، ج 3، ص 147ـ142.
[10] . اصول کافی، ج 1، کتاب القرآن، باب 17، حدیث 19.
[11] . جهت آگاهی از این روایات ر.ک: کتاب مفاهیم القرآن، ج 3، ص 167ـ148.
@#@
اینک برخی از معارف و قوانین اسلامی را مورد تحلیل و بررسی قرار می‎دهیم، تا کمال اسلام روشن‎تر گردد.
توحید اسلامی
یکی از محورهای دعوت پیامبران، توحید بوده است. توحیدی که قرآن کریم تفسیر کرده است در عین سادگی بیان، عالی‎ترین تفسیر است. توحید قرآنی همه مراتب توحید (ذاتی، صفاتی و افعالی) را در برگرفته و سرچشمه آن را بسیط بودن ذات خداوند و نامتناهی بودن کمالات الهی می‎داند. یعنی یگانگی خداوند، از قبیل یگانگی عددی چه در عالم خارج و چه در عالم ذهن نیست، بلکه به این صورت است که خداوند صرف وجود است و هیچ‎گونه محدودیت ماهوی و فقر ذاتی در او راه ندارد.
گواه این مدعا آن است که قرآن کریم پس از مطرح کردن یگانگی خداوند، صفت «قهاریت» را ذکر می‎کند. و این بیانگر آن است که خداوند هیچ گونه محدودیتی ندارد، و مقهور هیچ «حد» و «فقر» وجودی نیست.[1] (وحدت عددی ویژگی فراگیر اشیاء می‎باشد و در همه آن‎ها به جز ذات خداوندی مطرح است، و آن عبارت است از این که: هر شییء با داشتن خصوصیاتی و با نداشتن خصوصیاتی دیگر از سایر مخلوقات متمایز می‎شود. به این وحدت، وحدت عددی می‎گویند.)
دلیل بر این که خداوند صرف وجود است و هیچ‎گونه محدودیتی ندارد، و وحدت عددی در مورد او قابل تصور نیست، آن است که خداوند، هستی محض و کمال محض است، و در این صورت فرض دوگانگی، از قبیل فرض متناقضین است؛ زیرا فرض دوگانگی مستلزم محدودیت هر یک از دو موجود و مرکب بودن آن دو از جنبه وجودی و جنبه عدمی است. جنبه وجودی همان وجود آن‎ها و جنبه عدمی وجه تمایز آن‎ها است، یعنی صفاتی که در یکی موجود است و در دیگری موجود نیست. و در غیر این صورت، دوگانگی و کثرت محقق نخواهد شد، و به قول فلاسفه «صِرْفُ الشَّیْءِ لا یَنَثَنَّی وَ لَا یَتَکَرَّرُ».
و بدیهی است که فرض بسیط بودن ذات خدا، با مرکب بودن ذات او متناقض و ناسازگار است.
بنابراین، درباره توحید، دیدگاهی کامل‎تر از آنچه قرآن کریم بیان کرده است، قابل فرض و تعقل نیست. شایان ذکر است که در حدیثی که از امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ نقل شده بر این مطلب تأکید شده است که توحید قرآنی بسیار بلند و ژرف است. در آن حدیث آمده است: «چون خداوند می‎دانست که در آخرالزمان انسان‎های ژرف‎نگری خواهند آمد، سوره توحید و آیات نخست سوره حدید را نازل کرد؛ اگر کسی بخواهد از این مرتبه از معرفت درباره خداوند فراتر رود، هلاک خواهد شد».[2] معاد قرآنی
آموزش قرآن در مسئله معاد نیز ـ مانند مسئله توحید ـ کامل‎ترین نوع آموزش است؛ زیرا گذشته از این که بر ضرورت و وقوع آن براهین متعدد اقامه کرده و به شبهات مختلف پاسخ داده است، چگونگی معاد جسمانی و روحانی را مطرح نموده و وضعیت کیفر و پاداش اخروی را به صورت‎های گوناگون تبیین کرده است. بیان این مسئله توسط قرآن چنان منسجم، کامل و معقول است که جایی برای ارایه نظریه‎ای کامل‎تر از آن وجود ندارد. به طوری که هر رأی و نظری غیر از دیدگاه قرآنی، یا به انکار اصل معاد می‎انجامد و یا تصویری نارسا از آن را ترسیم می‎نماید.
نظام اخلاقی قرآن
آن‎چه در یک نظام اخلاقی ایده‎آل و مطلوب مورد توجه و اهتمام است، این است که افراد بشر به صفات پسندیده آراسته و از صفات ناپسند اخلاقی پیراسته گردند. رسیدن به این مقصود در گرو دو چیز است: یکی عمل، و دیگری انگیزه و هدف.
آن‎چه مربوط به عمل است، انجام کارهای پسندیده و اجتناب از کارهای ناپسند، و تمرین و تداوم این روش است؛ زیرا تمرین عملی و مداومت بر انجام خوبی‎ها و اجتناب‎ از بدی‎ها سبب می‎شود که فضیلت و خوبی در روح انسان ریشه‎‎دار، پایدار و ملکه او گردد.
نیز از آنجا که انسان براساس انگیزه و هدف تصمیم می‎گیرد و کارهای او از هدف و انگیزه او سرچشمه می‎گیرد، هدف در اخلاق نقش بنیادی خواهد داشت. و در این راستا سه نوع انگیزه و هدف قابل طرح است:
1. هدف و انگیزه دنیوی:
یعنی به‎دست‎آوردن محبوبیت و اعتبار اجتماعی، که خود راهی برای دست یافتن به منافع دنیوی است. نظام اخلاقی پیشنهاد شده، در مکاتب غیرالهی از این قبیل است. بدیهی است که این نظام اخلاقی، در تربیت روحی و معنوی انسان کامیاب نیست؛ چرا که سرانجام، او را به خودخواهی و نفع‎طلبی سوق می‎دهد.
2. هدف و انگیزه اخروی:
یعنی دست یافتن به پاداش‎هایی که در قیامت به نیکوکاران عطا خواهد شد. این نظام اخلاقی نسبت به نظام اخلاقی پیشین، کاملتر و آرمانی‎تر است، ولی باز نفع‎طلبی و خودخواهی اما در شکل معنوی و پایدار آن، نه در شکل مادی و ناپایدار آن، به چشم می‎خورد.
3. هدف و انگیزه الهی:
از آن جا که عزت و قدرت واقعی جز نزد خداوند نیست، در انجام کارهای خوب برای نیل به عزت، و در اجتناب از کارهای بد، برای در امان ماندن از قدرت برتر، جز به خدا نباید اندیشید. براساس این اعتقاد، کمترین مجالی برای ریا، شهرت طلبی، خوف از غیر خدا، امید به غیر خدا و دیگر رذایل اخلاقی، وجود نخواهد داشت.
از دو روش یاد شده، روش اخیر از ویژگی‎های قرآن کریم است، و روش دوم در ادیان آسمانی و دعوت‎های پیامبران مطرح بوده است. و قرآن کریم نیز هر چند آن را مطرح کرده است، لیکن از آن جا که قرآن در عین این که تصدیق کننده کتب آسمانی پیشین است، مُهَیْمِن بر آن‎ها نیز هست،[3] نظام اخلاقی شرایع پیشین را تکمیل کرده و عالی‎ترین روش را عرضه نموده است.
علت این که قرآن روش دوم را نسخ نکرده، بلکه روش سوم را در مرتبه بالاتر از آن مطرح کرده است، تفاوت انسان‎ها در درک معارف عالی توحیدی، و بهره‎گیری از آن‎ها است.[4] اصول اجتماعی اسلام
اصولی که قرآن کریم در زمینه روابط اجتماعی مطرح کرده است، در نوع خود کامل‎ترین اصول ممکن است. کافی است آیات قرآنی درباره نظام خانواده، حقوق مدنی، مسایل اقتصادی، حقوق اجتماعی، نظام حکومتی، روابط سیاسی و دیگر موضوعات مربوط به امور اجتماعی مورد مطالعه، کاوش وتحقیق قرار گیرد، و با پیشرفته‎ترین قوانین بشری در این‎باره مقایسه شود، تا درستی این مدعا نیز روشن گردد.
قوانین اجتماعی اسلام براساس عدالت و فضیلت استوار است. یعنی روابط اجتماعی به گونه‎ای تعریف و تنظیم شده است، که اصل عدالت و فضایل انسانی رعایت شود. از طرف دیگر مصالح عمومی بر منافع فردی مقدم است. بر این اساس، محبت و دوستی،‌ صلح و صفا، آرامش و امنیت از اهداف استراتژیک و حیاتی اسلام در زندگی اجتماعی بشر است. و راه رسیدن به آن‎ها، رعایت عدالت و فضایل اخلاقی، و پشتوانه اجرایی آن‎ها نیز نظام حکومتی و نظارت و مراقبت عمومی (اصل امر به معروف و نهی از منکر) است.
شرح این اصول و مبانی با ذکر شواهد و نصوص قرآنی و روایی از حوصله این بحث بیرون است. گفتگو در این باره را با نقل کلامی از استاد مطهری پایان می‎دهیم. ایشان می‎فرمایند:
«برخی از علمای اسلامی گفته‎اند: «خاتم کسی است که همه مراتب کمال را طی کرده است.»
در این تعریف فلسفه خاتمیت بیان شده است، و آن این است که دیگر مطلبی که بیان آن به وحی و الهام نیاز داشته باشد، باقی نمانده است، تا به آمدن پیامبر و شریعت دیگری نیاز باشد. این تعریف هم شامل معارف الهی می‎شود، و هم شامل مقررات اخلاقی ـ چه فردی و چه اجتماعی ـ و هم شامل احکام عملی. توحید و الهیات و معارف ربوبی مراتبی دارد، ‌و همه این مراتب در قرآن بیان شده است.
شاخصهای اخلاقی بشر، یعنی رابطه انسان با خود و دیگران و کیفیت نظام دادن به غرایز وجودیش ـ که نام آن اخلاق است ـ به صورت عالی‎ترین نظام اخلاقی بیان شده است.
اصول روابطی که انسان باید با اجتماع و سایر موجودات عالم داشته باشد، بیان شده است و دیگر چیزی که وظیفه وحی باشد و از طریق وحی باید به مردم ابلاغ شود، وجود ندارد.
سر این که اسلام یک دین زنده و جاودانه است، این است که تعالیم اسلام در هر مورد، تعالیمی است که نمی‎تواند جانشینی داشته باشد؛ زیرا اسلام در تعالیم خود هرگز دنبال هدفهای جزئی و موقت برای بشر نرفته است تا وابسته به زمان و مکان خاص باشد. اهداف و اصولی که نظام توحیدی اسلام مطرح کرده است، به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد، و اساساً فراتر از زمان و مکان است. به عنوان مثال این مطلب که حقیقت قابل پرستش، منحصر به خداوند است، مخصوص زمان و مکان ویژه‎ای نیست، و به قوم و فرقه خاصی اختصاص ندارد، این شعار توحیدی قرآن که به نفی هرگونه دخالت غیر خداوند در امر تدبیر مخلوقات دلالت دارد و می‎فرماید:
«وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ».[5] همیشه نو و زنده است، و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد، در محدوده زمان و مکان خاصی نمی‎گنجد و تا قیام قیامت، در هر زمان و مکان و میان هر قوم و قبیله‎ای، دارای مفهوم و مصداق خاص خود است.
تعلیماتی نیز که اسلام درباره معاد و معادشناسی دارد، همین‎گونه است. شعار قرآن این است که: ای بشر! تو موجودی هستی که حقیقت و هویت تو به گونه‎ای است که به سوی خدا باز خواهی گشت، نه اعمال تو فانی خواهد شد و نه واقعیت و هستی تو.
«وَ أنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنْتَهی».[6] «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».[7] اسلام، انسان‎ها را به تفکر در حقایق هستی دعوت می‎کند. این یکی از اصول اسلامی است که هرگز کهنه نخواهد شد، و جایگزین ندارد.
اسلام، مردم را به علم و دانش دعوت می‎کند، و انسان را از ظن و گمان و پندار بر حذر می‎دارد، و آن را ریشه خرافات می‎داند. و می‎فرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ».[8] کار و تلاش، از دیدگاه اسلام، عبادت است، و بی‎کاری و تنبلی و سربار دیگران بودن، مذموم و نارواست. این اصل به هیچ وجه قابل نسخ نیست.
اصل تعاون و اخوت، از دیگر اصول اجتماعی اسلام، و اصلی است همیشگی و نسخ ناپذیر.
اصول یاد شده و دیگر اصول و قوانین اسلامی به گونه‎ای طراحی شده‎اند که به فرهنگ، قوم، زمان و مکان ویژه‎ای اختصاص ندارند، بلکه کلی، عام و همیشگی‎اند.[9][1] . برای توضیح بیشتر در این باره ر.ک: المیزان، ج 6، ص 91ـ86.
[2] . توحید صدوق، باب 40، حدیث 2.
[3] . مائده/ 48: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ».
[4] . برای تفصیل بیشتر در این باره ر.ک: المیزان، ج 1، ص 360ـ354.
[5] . آل عمران/ 64.
[6] . نجم/ 42.
[7] . بقره/ 156.
[8] . اسراء/ 36.
[9] . خاتمیت، استاد شهید مرتضی مطهری، با تلخیص و اندکی تصرف در عبارات.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید