1. امامت و عصمت
یکی از صفات مهم امام و شرایط اساسی امامت، عصمت است. محورهای عصمت در امام عبارتند از:
1. عصمت در شناخت و تبیین معارف و احکام دین؛
2. عصمت در عمل به احکام و دستورات دینی؛
3. عصمت از خطا در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی.
براهین عقلی عصمت امام
الف. حفظ دین در گرو عصمت امام است.
چنانکه در درس گذشته بیان گردید، مسؤولیت حفظ دین از خطر تحریف و تغییر، برعهده امام است، چنانکه او عهدهدار هدایت دینی افراد نیز میباشد. بدیهی است انجام این دو مسؤولیت و تحقق بخشیدن به این دو آرمان دینی، در گرو مصونیت امام از خطا و انحراف است، به خصوص که هدایتگری در سخن و گفتار خلاصه نمیشود، بلکه تأثیر عمل امام در جهت دادن به رفتار جامعه، به مراتب بیشتر از گفتار او است. به همین دلیل، باید امام در فهم و بیان احکام دینی و نیز در عمل به آنها، مصون از خطا و لغزش باشد تا پیروان خود را به طور صحیح هدایت کند. بدیهی است اصل عقلی مزبور در مورد سومین مرتبه از عصمت ـ یعنی عصمت از خطا در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی ـ نیز جاری است.
آیه یاد شده در زیر نیز ناظر به همین اصل عقلی است. میفرماید:
«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لایَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».[1]
آیا کسی که (خود حق را یافته و) به سوی حق هدایت میکند سزاوارتر است که از او پیروی شود، یا کسی که تا هدایت نشود، هدایت را نمیشناسد، چگونه داوری میکنید؟
ب. لزوم تسلسل
یکی از جهات نیازمندی جامعه دینی به امام این است که مردم در شناخت دین و اجرای آن مصون از خطا نیستند. بنابراین، اگر هر گاه امام نیز مصون از خطا و لغزش نباشد، به امام دیگری نیاز است. نقل کلام به امام دوم میکنیم، اگر او نیز معصوم نباشد، امام دیگری لازم است. اگر رشته را ادامه دهیم، در جایی پایان نمیپذیرد و به تسلسل میانجامد، و روشن است که تسلسل باطل است. بنابراین باید در یک زمان، بینهایت امام وجود داشته باشد، که امتناع آن امری بدیهی است. پس نتیجه میگیریم که باید امام مصون از خطا و لغزش باشد. دو برهان یاد شده در کتاب «تجرید الاعتقاد»، نوشته خواجه نصیر الدین طوسی(ره) به این صورت آمده:
«وَ اِمْتِنَاعُ التَّسَلْسُلِ یُوجِبُ عِصْمَتِهُ وَ لِاَنَّهُ حافِظٌ لِلشَّرعِ».
امتناع تسلسل در امامت موجب عصمت امام است، و نیز امام حافظ شرع است، پس باید معصوم باشد.
برخی در نقد دلیل اول گفتهاند: امام به تنهایی حافظ دین نیست، بلکه او از طریق کتاب و سنت و اجماع علمای دین و اجتهاد صحیح خود، دین را حفظ میکند، و هر گاه در اجتهاد خود خطا کند، مجتهدان دیگر او را راهنمایی میکنند، چنانکه اگر مرتکب خطایی شود امر کنندگان به معروف او را باز میدارند.[2]
ولی نادرستی این سخن روشن است، زیرا کتاب و سنت به خودی خود سخن نمیگویند، بلکه باید آنها را تفسیر و معنا کرد، و اجماع افرادی که هیچ کدام معصوم نیستند، احتمال خطا و اشتباه را از بین نمیبرد. از اینرو نمیتوان به حکم دیگر مجتهدان نیز اطمینان داشت، و امر کنندگان به معروف هرگاه معصوم از خطا نباشند، چه بسا در شناخت معروف خطا نمایند.
بنابراین، یگانه راه اطمینان بخش برای حفظ شریعت عصمت امام است.
قرآن و لزوم عصمت امام
لزوم عصمت امام را از برخی آیات قرآن نیز میتوان استنباط کرد:
آیه اول:
«أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».[3]
از خدا، رسول خدا و پیشوایان خود اطاعت کنید.
در این آیه، اطاعت از «اُولِی الاَمرْ» بسان اطاعت از پیامبر خدا واجب گردیده است، بدیهی است اطاعت بیقید و شرط از کسی در صورتی جایز و واجب است، که احتمال خطا و لغزش در مورد او راه نداشته باشد؛ زیرا درغیر اینصورت چه بسا اطاعت از او به معصیت و نافرمانی خدا بیانجامد،که حرام و ناپسند است، و هرگز خداوند گناه را نمیپسندد و انجام آن را بر کسی روانمیدارد.
دلالت این آیه بر عصمت «اُولِی الْاَمر» (امامان) جای تردید نیست،تا آنجا که فخرالدین رازی که از علمای اهل سنت است نیز آن را پذیرفته و چنین گفته است:
1. خداوند به طور قطع به اطاعت «اولی الامر» حکم کرده است.
2. خداوند هر کس را به طور قطع واجب الاطاعه بداند، معصوم است.
3. نتیجه این که: اولی الامر معصومند.
وی سپس گفته است: مقصود از اولی الامر یا عموم امت است یا بعضی از آنها. فرض دوم درست نیست، زیرا ما به بعضی امت که معصوم باشد، دسترسی نداریم. بنابراین، فرض نخست متعین است، و آن منطبق بر اهل حل و عقد میباشد که اجماع آنان در مسایل، حجت دینی به شمار میرود.[4]
سخن رازی در این جهت که اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر دانسته، صحیح نیست؛ زیرا اهل حل وعقد عبارتند از عدهای از مردم که از نظر آگاهی و تفکر و حسن رأی بر افراد دیگر برتری دارند، واضح است که این برتری نسبی دلیل بر عصمت آنها از هر گونه خطا نخواهد بود.
آری، توافق آنها در یک مسئله از احتمال خطا در آن میکاهد، ولی احتمال آن را به کلی از بین نمیبرد، در حالی که لزوم اطاعت بیقید و شرط از فرد یا گروهی بر نفی هرگونه احتمال خطا (عصمت مطلقه) دلالت میکند.
و این که رازی گفته است: «امکان دسترسی به بعضی از امت که معصوم باشند، نیست» نیز صحیح نیست، زیرا به مقتضای آیه تطهیر، و حدیث ثقلین، و روایات دیگر، امامان دوازدهگانه شیعه ـ علیهم السلام ـ معصوم میباشند. و به همین دلیل مصداق اولی الامر نیز همانهایند.
آیه دوم:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».[5]
هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را به اموری آزمود، و او آنها را تمام کرد، پروردگار به او فرمود تو را پیشوای مردم ساختم، ابراهیم گفت: از ذریه من نیز کسی امام خواهد شد؟ پروردگار فرمود عهد من (امامت) نصیب ظالمان نمیشود.
از این آیه شریفه استفاده میشود که ابراهیم ـ علیه السلام ـ در آغاز فقط منصب نبوت را داشت، یعنی مأمور تبلیغ و ارشاد، و تبشیر و انذار مردم بود، سپس منصب امامت نیز به او اعطا گردید،یعنی مأموریت یافت که حکومتی دینی تشکیل داده، و رهبری سیاسی و اجرایی جامعه را نیز عهدهدار شود. در این هنگام، در مورد ذریه خود از منصب امامت پرسید، و خداوند به او پاسخ داد که ستمگران از آن محروم خواهند بود، یعنی منصب امامت مخصوص آن دسته از ذریه ابراهیم ـ علیه السلام ـ است که ستمگر نباشند.
از طرفی میدانیم که به نص قرآن کریم، شرک، ظلم بزرگ است:
«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ».[6]
نیز هرگونه تعدی از دستورات الهی (گناه)، ظلم به نفس است:
«وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».[7]
بنابراین، هر کس در برههای از زندگی خود به خدا شرک ورزد، یا مرتکب گناهی شود، مصداق ظالم بوده و شایستگی منصب امامت را نخواهد داشت. یعنی امام نه تنها پس از آن که عهدهدار منصب امامت میشود باید معصوم باشد، بلکه قبل از آن نیز باید معصوم باشد، زیرا کلمه «الظالمین» در آیه 124 سوره بقره، همانگونه که از نظر افراد عمومیت دارد، از نظر زمان نیز مطلق است، یعنی به محض این که فردی در زمانی مصداق «ظالم» باشد (به خدا شرک ورزیده، یا گناهی مرتکب شده باشد) شایستگی احراز مقام امامت از او سلب میشود.
به عبارت دیگر، بدون شک حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ امامت را برای آن دسته از ذریه خود که در تمام عمر گناهکار بوده، و یا در آغاز نیکوکار بوده و سپس بدکار شدهاند در خواست نکرده است، بنابراین، دو دسته باقی میماند:
1. آنان که در آغاز گناهکار بوده و سپس توبه کرده و نیکوکار شدهاند.
2. آنان که هیچگاه مرتکب گناه نشدهاند.
و خداوند دسته نخست را استثنا کرده است. نتیجه میگیریم که پس امامت به دسته دوم اختصاص دارد.
2. علم و دانش
امام باید نسبت به آنچه لازمه امامت است آگاه باشد، یعنی معارف و احکام دین را کاملاً بداند تا بتواند مردم را نسبت به دین و وظایف دینی آنها آگاه نماید، و در اختلافات و منازعات میان آنان به حق داوری کند، پرسشهای دینی را بطور صحیح پاسخ گوید، شبهات را به روشنی حل کند، هم چنین باید در مورد آن چه مدیریت سیاسی و تدبیر امور اجتماعی بدان نیاز دارد، از علم و بصیرت کافی برخوردار باشد.
خواجه نصیر الدین طوسی(ره) در رساله امامت، درباره این شرط چنین نگاشته است:
«و ثَانِیَتُهَا الْعِلْمُ بِمَا یَحْتاجُ اِلَی الْعِلْمِ بِهِ فِی اِمامَتِهِ مِن الْعُلُومِ الْدِّینیَّهِ وَ الْدُّنْیَویَّهِ، کَالشَّرعِیَّاتِ وَ السِّیَاسَاتِ وَ الآدابِ وَ دفْعِ الخُصُومِ وَ غَیرِ ذلکَ، لِاَنَّهُ لا یَسْتَطیعُ الْقِیَامَ بِذلِکَ مَعَ عَدَمِهِ»[8].
دومین ویژگی از ویژگیهای امام، دانستن مجموعههای دینی و دنیوی که در ایفای امامت خود به آنها نیاز دارد مانند احکام شرعی، سیاستها و آداب رهبری، و دفع مخالفان و غیر آن؛ چرا که اگر اینها را نداند، قدرت رهبری را نخواهد داشت.[1] . یونس/ 35.
[2] . شرح تجرید الاعتقاد، فاضل قوشجی، ص 367.
[3] . نساء/ 59.
[4] . مفاتیح الغیب، ج 10، ص 144.
[5] . بقره/ 124.
[6] . لقمان/ 13.
[7] . طلاق/ 1.
[8] . تلخیص المحصل، دارالاضواء، ص 430.
@#@
3. شجاعت و دلیری
بدیهی است امامت و رهبری جامعه ـ به ویژه رهبری دینی و عادلانه دشمنان کینهتوز و توطئهگرانی در داخل یا خارج خواهد بود، و مقابله با آنان به شجاعت و دلیری نیاز دارد. در غیر این صورت، نه حافظ و مجری احکام دین خواهد بود، و نه مدافع حقوق مردم، چنان که محقق طوسی(ره) گفته است:
«و ثَالِثَتُهَا الشَّجَاعَهِ الَّتِی یَحْتَاجُ اِلَیهَا فِی دَفْعِ الْفِتَنِ وَ قَمعِ اَهلِ البَاطِلِ وَ زَجْرِهِم، اِذْ لایَتَأتَّاهُ الْقِیامَ بِمَا یَقُومُ بِهِ اِلّا بِهَا».[1]
سومین ویژگی امام، شجاعت است که در رفع فتنهها و سرکوب کردن اهل باطل به آن نیاز دارد، زیرا بدون داشتن صفت شجاعت از عهده انجام وظایف امامت برنمیآید.
4. زهد و تقوی
امام، امین مردم در بیتالمال و سرمایههای عمومی است، لذا اگر زاهد و قانع نباشد، مغلوب شهوات و امیال نفسانی خویش گردیده، و خود و وابستگان خود را بر دیگران ترجیح میدهد، و در نتیجه از اجرای عدالت که از آرمانهای بزرگ امامت است باز میماند.
گذشته از این، امام در حقیقت اسوه و الگوی اخلاقی برای افراد جامعه است، هرگاه طمعکار و حریص به مال و منال دنیا باشد، جامعه را به دنیاگرایی سوق میدهد، و در نتیجه هدف معنوی و اخلاقی امامت از دست میرود.
5. پیراستگی از عیوب جسمی و روحی
به طور کلی، امام باید از هرگونه عیب بدنی یا روحی پیراسته باشد؛ زیرا تردیدی نیست که وجود چنین معایب و نقایصی مردم را نسبت به امام بیرغبت و بیاعتنا میکند، و از اعتبار او در نظر پیروان میکاهد، و در نتیجه در تحقق اهداف امامت خلل رخ میدهد به همین دلیل متکلمان امامیه پیراستگی امام از عیوب آفرینشی و اخلاقی را مقضای قاعده لطف دانستهاند.[2]
صفات امام در کلام علی ـ علیه السلام ـ
امام علی ـ علیه السلام ـ درباره صفات امام، کلامی دارند که ذکر آن در اینجا مناسب است. میفرمایند:
«لا یَنْبَغِی أنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی الفُرْوجِ وَ الْدَّمَاء وَ الْمَغَانِمِ وَ الْاَحْکَامِ وَ اِمَامَهِ الْمُسْلِمین، البَخِیلَ، فَتَکُونَ فِی اَمْوَالِهِم نَهْمَتُهُ،لا الْجَاهِلَ فَیُضِلَّهُم بِجَهْلِهِ، وَ لا الْجَافِیَ فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَ لَا الْخَائِفَ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْمَاً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِیَ فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ الْحُقُوقِ، وَ یَقِفُ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلِ لِلسُّنَهِ فَیَهْلِکْ الاُمَّهَ.»
شایسته نیست که کسی که بر ناموس، خونها، غنیمتها، احکام دینی و رهبری مسلمانان ولایت دارد بخیل باشد، زیرا چنین فردی به مال و ثروت مردم چشم طمع میدوزد.
و شایسته نیست که امام مسلمین نادان باشد، وگرنه به واسطه نادانی خود مردم را گمراه میسازد.
و شایسته نیست که امام مسلمین جفاپیشه باشد، وگرنه آنان را مستأصل و پریشان خواهد کرد.
و شایسته نیست رهبر مسلمانان از دولتهای بیگانه ترسناک باشد، زیرا در این صورت (در پیمانهای سیاسی خود بدون رعایت مصالح مسلمین) برخی را بر برخی دیگر ترجیح میدهد.
و نیز شایسته نیست حاکم اسلامی رشوهگیر باشد، زیرا در این صورت حقوق را پایمال میکند.
و نیز شایسته نیست که پیشوای مسلمانان سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نادیده بگیرد، زیرا نتیجه آن هلاکت امت خواهد بود.
و در جای دیگر فرموده است:
«اِنَّ مِنْ أسْخَفَ حَالَاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النّاسِ، اَنْ یُظَّنَ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ اَمْرُهُمْ عَلَی الْکِبْرِ.»[3]
از بدترین حالات زمامداران نزد صالحان این است که گمان برده شود آنان فریفته خودبینی شده و کارشان بر تکبر و خودخواهی نهاده شود.
و نیز در جای دیگر میفرمایند:
«اِنَّ الله فَرَضَ عَلی ائمَّهِ الْعَدْلِ اَنْ یُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعْفَهِ النَّاسِ، کَیْلاً یَتَبَیَّغَ بِالفَقِیرِ فَقْرُهُ.»[4]
خداوند، بر پیشوایان عادل واجب کرده است که بسان افراد فقیر و تهیدست زندگی کنند، تا فقر و تهیدستی بر آنان غلبه نکند (و مایه گمراهی آنان نشود).
کلامی از امام حسین ـ علیه السلام ـ
امام حسین ـ علیه السلام ـ در وصف امام میفرماید:
«فَلَعَمْرِی مَا الْاِمَامُ اِلَّا الْعَامِلُ بِالکِتَابِ، وَ الْآخِذُ بِالقِسْطِ، وَ الدَائِنُ بِالحَقِّ، وَ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ».
به جان خود سوگند، که امام و پیشوای (جامعه اسلامی) نیست مگر آن کس که به کتاب خدا عمل کند، و اصل عدالت را رعایت کند، و از حق اطاعت کند، و دلسپرده به خداوند باشد.
6. امامت و اعجاز
برخی از متکلمان توانایی امام بر آوردن معجزه را نیز از صفات او دانسته و گفتهاند: چه بسا لازم میشود که امام برای اثبات امامت خویش که مقام و منصبی الهی است نیازمند آوردن معجزه باشد چنانکه خواجه نصیر الدین طوسی(ره) گفته است:
«وَ سَابِعَتُهَا اِخْتِصَاصِهَا بِآیاتٍ وَ مُعْجِزَاتٍ تَدُلُ عَلَی اِمَامَتِهِ، اِذْ لاطَرِیقَ لِلْخَلْقِ فِی بَعْضِ الاَوْقَاتِ اِلَی قَبُولِهِ اِلَّا بِهَا».[5] هفتمین صفت امام اختصاص وی به داشتن معجزاتی است که بر امامت او دلالت میکنند، زیرا در پارهای اوقات قبول ادعای امامت جز به واسطه معجزه امکانپذیر نیست.
مطالعه تاریخ زندگی پیشوایان معصوم شیعه ـ علیهم السلام ـ این نظریه را تأیید میکند؛ زیرا در مواردی که در مورد امام به حق اختلاف میشد، یا شبههای مطرح میگردید، و افرادی به ناحق دعوی امامت میکردند، و یا عدهای در تشخیص امام به اشتباه افتاده و در حق کسی که امام نبود گمان امامت میبردند، از طریق معجزه، حقیقت روشن میگردید، چنانکه در مورد محمد حنفیه و امام زینالعابدین ـ علیه السلام ـ این قضیه رخ داد، و در مورد برخی امامان دیگر نیز مشابه آن اتفاق افتاد.[6]
7. برتری امام بر دیگران
امام نه تنها باید واجد صفاتی باشد که ایفای امر امامت در گرو آن است، بلکه باید در این صفات بر دیگران برتری داشته باشد؛ زیرا فرض این است که او مقتدا، و مقدم بر همه آنها است، و از نظر عقل، مقدم داشتن فردی که در صفات و ویژگیهای امامت مساوی با دیگران، یا پایینتر از آنها است، ناپسند است، چنانکه خواجه نصیر الدین طوسی(ره) گفته است:
«وَ قُبْحُ تَقْدِیمِ الْمَفْضُولِ مَعْلومٌ، وَ لَا تَرجیحَ فِی الْمُسَاوِی.»[7]
زشتی مقدم داشتن مفضول بر فاضل (ناقص بر کامل) روشن است. و در صورت تساوی، ترجیح یکی بر دیگری وجهی ندارد.
صفات امام ازدیدگاه اهل سنت
علمای اهل سنت در صفات و شایستگیهای امام، آراء مختلفی دارند، صفاتی را که بیشتر آنان لازم شمردهاند عبارتند از:
1. مجتهد بودن در اصول و فروع دین.
2. صاحب رأی و تدبیر و آشنا به امور سیاست و رهبری بودن.
3. شجاعت و عدالت.
4. سلامتی حواس و اعضاء.
5. بلوغ و مرد بودن.
البته با این که عدالت را از شرایط امام دانستهاند، معتقدند اگر امام نسبت به مردم ظلم روا دارد یا مرتکب گناه شود، از امامت خَلع نمیشود، و خروج بر علیه او نیز واجب نیست، بلکه تنها باید او را موعظه کرد، منتها اگر به انجام معاصی دستور دهد، نباید از او اطاعت نمود.[8] ن: 2643 م [1] . همان.
[2] . همان مدرک و نیز القواعد المرام، ابن میثم بحرانی، ص 180.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 216.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 209.
[5] . تلخیص المحصل، ص 431؛ قواعد المرام، مبحث امامت.
[6] . در این باره به کتابهای تاریخ زندگی امامان شیعه رجوع شود.
[7] . کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله سوم.
[8] . جهت آگاهی از آراء اهل سنت و مصادر آن به کتاب تلخیص الالهیات، ص 508ـ507 رجوع شود.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی