مقدمه
درباره آیندهى بشر . دیدگاههاى مختلف وجود دارد. برخى مىگویند: «فساد و شر و بدبختى، لازمه جدا نشدنى حیات بشرى است و به خاطر پیشرفتسریع و حیرتآور فنآورى و صنعت و انباشتسلاحهاى مخرب و ویرانکننده و سلاحهاى کشتار جمعى، بشر، به مرحلهاى رسیده که گور خود را با دستخود کنده و با نابودى کامل، بیش از یک گام فاصله ندارد . بنابراین، آیندهى بشر، بسیار تاریک و خطرناک است .» .
گروهى دیگر آینده بشر را روشن مىببیند . اندیشه پیروزى نهایى و تشکیل مدینه فاضله و حکومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل، آرزوى دیرینهى ملتها و فرهنگها است تا جایى که هر یک از طرفداران ادیان الهى مىگویند، آینده جهان، از آن ما است و هر مذهب و ملتى، خود را پیروز نهایى مىداند و مصلح کل و سامانبخش زندگى بشر را از خود مىداند .
در اسلام، بویژه در مکتب تشیع، توجه به آینده و تشکیل حکومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل تحت رهبرى امام معصوم، جایگاه خاصى دارد . در این رابطه، سخنان بسیارى از رسول گرامى اسلامى ( صلىالله علیهو آلهوسلم) و ائمه اطهار ( علیهمالسلام) صادر شده است .
این مسئله، در تاریخ اسلام، به نام «مهدویت» مطرح شده است و انتظار فرج، با زندگى آنان عجین گشته است و آنان دائم، در انتظار روزى نشستهاند که آن رجل الهى و مصلح کل، یعنى حضرت حجتبن الحسن امام محمد مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) ظاهر گشته و آن حکومت واحد عدل جهانى را تشکیل دهد تا بشر به آرزوى دیرینهى خود برسد و زندگى سعادتمند و فارغ از هر نوع ظلم و ستم و دغدغهى خاطر را ببیند .
2 – قرن بیستم، در تاریخ حیات بشر، قرنى ویژه و داراى امتیازات منحصر به فرد در میان اعصار و قرون گذشته استبشر، در این قرن، با ابتکار و به کارگیرى نبوغ و با تکمیل اختراعات و اکتشاقات خویش در زمینهى معادن و صنعت و با ساخت ماشینآلات و خصوصا استفاده از اتم، توانست صفحات عظیمى از حیرت و شگفتى را بر پهناى گیتى بر جاى گذارد، و با تسلط خویش بر بخش عظیمى از کرهى خاکى و محیط زیست، آن راتسخیر کند . در این قرن، بشر براى نخستین بار، با سفر به کرهى ماه و سایر سیارات، سیر در آسمانها را شروع کرد تا به اسرار آسمانها پى ببرد در این قرن، بهرهگیرى از رایانه، وارد زندگى بشر شد و امروزه، در تمام زمینههاى زندگى، اعم از صنعتى، کشاورزى، بهداشتى، تجارى، علمى، فرهنگى، بدون بهرهگیرى از رایانه، ادامه مسیر، میسر نیست .
به هر حال، روند تحولات در قرن بیستم، در دهه هزار و نهصد و هفتاد میلادى، وارد مرحلهى جدیدى شد و در اواسط دهه هزار و نهصد و هشتاد، تقریبا، در تمامى زمینهها، نشان خود را بر جاى گذاشت . در دههى هشتاد میلادى، براى رجوع به این دگرگوینها، مفاهیمى مانند جامعهى فراصنعتى و فرا مدرن (پست مدرن) به کار مىرفت، اما در دههى نود میلادى مفهوم «جهانىشدن» رایج گردید و مفهوم مسلط دوران معاصر شد، به گونهاى که امروز، همه چیز با رجوع به این مفهوم، مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار مىگیرد .
در ظاهر، امر جهانى شدن، یعنى ره سپردن تمامى جوامع به سوى جهانى وحدت یافته که در آن، همه چیز در سطح جهانى مطرح و نگرفته مىشود . جهانى شدن در هر زمینه، دیگر مرز جغرافیایى نمىشناسد . جهانى شدن در زمینه اقتصادى، در هر کشورى اتفاق بیفتد، بر اقتصاد دیگران تاثیر مىگذارد .
با جهانى شدن، بعد سرمایه نیز مرز ندارد . سرمایه، از یک طرف و اطلاعات در طرف دیگر، بدون مرز، مثل باد مىچرخد و به سرعت جابهجا مىشود . اینترنت و شبکههاى ماهوارهاى و خبرى، ارتباطات مستمر و همزمان را بین مردم دنیا برقرار مىکنند و دنیا به صورت دهکده جهانى در آمده است.[1]
امروزه، برخى این نتیجه رسیدهاند که سعادت و خوشبختى و زندگى فارغ از هر دغدغه، تنها در صورتى است که همه چیز جهانى باشد و تحتحکومت واحد جهانى اداره شود و لذا تمام همتخود را بر این گذاشتهاند که همه چیز را جهانى سازند: اقتصاد جهانى; تجارت جهانى; فرهنگ جهانى; سیاست جهانى; دهکده جهانى . بنابراین جهانى شدن، امرى حتمى و محقق یافته و یا در حال تحقق است پس باید همه خود را با آن وفق دهند .
3 – جهانى شدن در ابعاد گوناگون خود (اقتصاد، فرهنگ، سیاست، مذهب) مباحث مختلفى را مىطلبد و این طور هم نیست که به راحتى بتوان اقتصاد، فرهنگ، سیاست، مذهبهاى مختلف را به صورت واحد جهانى درآورد و یک شبه همهى مرزها را در هم کوبید . جهانى شدن، با چالشهاى زیادى رو به رو است (بحثهاى زیادى را مىطلبد). ما، در این مقاله، تنها مىخواهم ببینیم «جهانى شدن با دین و مذهب، چه تناسبى دارد؟ آیا در اینجا نیز با چالشها روبرو استیا نه، همسو و همگوناند؟» .
جهاین شدن در رابطهى با مذهب و دین نیز مباحثبسیارى را مىطلبد، مانند: آثار و پیامدهاى جهانى شدن بر حیات دینى; آیندهى ادیان در فرایند جهانى شدن; جهانى شدن و پویایى انتظرات از دین; جهانى شدن و حکومتهاى دینى; جهانى شدن و قلمروهاى دین; جهانى شدن و گفتوگوى ادیان; بنیادگرایى و جنبشهاى ضد جهانىسازى; دینهاى محدود و دینهاى جهانى; حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) در مقایسه با جهانى شدن» است . ما مىخواهیم ببینیم «آیا جهانىشدن، همان حکومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) استیا غیر آن؟ آیا جهانى شدن، مقدمهاى براى آن حکومت واحد استیا اساسا ربطى با آن ندارد؟ آیا با جهانىسازى و سرانجام جهانىشدن، ما را از تشکیل حکومت واحد جهانى حضتر مهدى ( عجلاللهتعالىفرجهالشریف) بىنیاز مىکند و یا این که نیاز بشر به آن حکومت عدل جهانى، به جاى خود محفوظ است؟ جهانىشدن با آن حکومت عدل جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) چه وجه اشتراک و چه امتیازاتى دارد؟
براى پاسخ به این پرسشهاى، نخستباید جهانىشدن و حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) و سپس به مقایسه و سنجش آن دو با هم بپردازیم . بنابراین، مطالب اصلى مقاله، تحت عناوین ذیل مورد بررسى قرار مىگیرد:
1 . جهانى شدن;
2 . حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) ;
3 . مقایسه و بررسى وجه اشتراک و تمایز آن دو .
جهانى شدن.[2]
جهانى شدن، یعنى ره سپردن تمامى جوامع به سوى جهانى وحدت یافته که در آن، همه چیز در سطح جهانى مطرح و نگریسته مىشود . در حقیقت، جهانى شدن، به معناى آزادى مطلق کسب و کار، برداشته شدن تمامى موانع از سر راه، جریان یافتن سهل و سادهى سرمایه و نفوذ آن در تمامى عرصهها، حرکت روان اطلاعات و امور مالیه و خدمات، تداخل فرهنگها آن هم به سوى یکسان شدگى و یکدستى است . البته، تمامى این امور، در مقیاسى جهانى رخ مىدهد و هدف نیز دستیابى به بازار واحد جهانى، فارغ از موانع امور تولید و سرمایهگذارى و خدمات و اشتغال خواهد بود .
برخى، پا را فراتر گذاشتهاند، از حکومت واحد جهانى و پول واحد در سراسر جهان یاد مىکنند.[3]
به نظر گروهى دیگر، جهانى شدن، در حقیقت، فراتر از پدیدهى کلاسیک «دولت – ملت» است . به این معنا که با توجه به رخدادهاى عظیم ارتباطى ورود بازیگران جدید به عرصهى بینالمللى، نفش «دولت – ملت» تا حدود زیادى کمرنگ شده است . در این معناى از جهانىشدن، دولتها، دیگر تصمیم گیرندگان اصلى در رویدادها نیستند و قدرت، در سیاست جهانى، از دولتهاى محصور در مرزها به دولتهایى منتقل مىشود که قادر به تکاپو در جهاناند .
گروهى نیز جهانى شدن را به عنوان گسترش روند رو به توسعهى تجارت جهانى دانستهاند که اکنون بازیگرانى از جنوب نیز به آن پیوستهاند .
کاربرد اصطلاح «جهانى شدن» به دو کتابى بر مىگردد که در سال هزار و نهصد و هفتاد میلادى انتشار یافت . کتاب نخست «جنگ و صلح در دهکدهى جهانى» تالیف مارشال مک لوهان و کتاب دوم، نوشته برژینسکى، مسئول سابق شوراى امنیت ملى آمریکا در دوران ریاست جمهورى ریگان بود . مباحث کتاب نخست، بر نقش پیشرفت وسائل ارتباطى در تبدیل دنیا به دهکدهى واحد جهانى متمرکز بود . در حال که بحث اصلى کتاب دوم، دربارهى نقشى بود که آمریکا مىبایستبراى رهبرى جهان و ارائهى نمونهى جامع مدرنسیم به عهده مىگرفت.[4]
در عمل، بیشتر توافقهاى سیاسى و اقتصادى که پس از دو جنگ جهانى خسارت بار، بین مجموع کشورهاى جهان انجام گرفته و به نوعى، زمینهساز همزیستى و همکارى بینالمللى شده است، طلایهدار تحولى بوده که «جهانىشدن» نامیده مىشود .
این پدیده، روندى از دیگرگونى را به نمایش مىگذارد که از مرزهاى سیاست و اقتصاد فراتر مىرود و دانش، فرهنگ و شیوهى زندگى را نیز در بر مىگیرد . از این جهت، جهانى شدن، چند بعدى است و قابل تسرى به مشکلهاى گوناگون عمل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، حقوقى، فرهنگى، نظامى، فنآورى، محیط زیست، . . . است .
بعضى از صاحبنظران، ویژگىهاى پنجگانهى زیر را براى جهانى شدن مطرح کردهاند:
1 – گسترش کمپانىهاى چند ملیتى; اهمیتشرکتها در نظام جهانى، بیش از اهمیت دولتها است .[1] . دکتر سلیمان ایرانزاده، جهانى شدن و تحولات استراتژیک در مدیریت و سازمان، ص 19 .
[2] . براى آگاهى بیشتر از جهانىشدن و جهانىسازى، به کتابهاى زیر مراجعه کنید:
1 – دام جهانىشدن، هانس پیتر مارتین و هارالدشومن; ترجمهى حمیدرضا شهمیرزادى
2 – پدیدهى جهانىشدن، فرهنگ رجایى، ترجمهى عبدالحسین آذرنگ .
3 – جهانىشدن و تحولات استراتژیک در مدیریت و سازمان; دکتر سلیمان ایران زاده .
4 – جهانىشدن فرهنگ و سیاست; دکتر سید علىاصغر کاظمى .
5 – جهانىشدن، مالکوم واترز، ترجمهى: اسماعیل مردانى و سیاوش مریدى
6 – کشورهاى در حال توسعه و سازمان جهانى تجارت (گات)، ترجمهى: دکتر احمد یزدانىپناه و سیفالله صادقى .
7 – جامعهشناسى سیاسى معاصر، کیت نش، ترجمهى، محمدتقى دلفروز، تهران 1380.
[3] . دکتر سلیمان ایرانزاده، جهانى شدن و تحولات استراتژیک، ص 17 .
[4] . دکتر سلیمان ایرانزاده، جهانى شدن و تحولات استراتژیک، ص 17 .
@#@ به عبارت دیگر، دولتهاى ملى، جاى خود را به کمپانىهاى بزرگ چند ملیتى دادهاند و کشورهاى مختلف جهان با کمپانىهاى بزرگ خود مشخص مىشوند .
2 – پیوستگى بازارهاى مالى و بورس جهانى; این پیوستگى، آن قدر سریع است که در سالهاى اخیر، روزانه، میلیاردها دلار در بازارهاى جهانى رد و بدل مىشود .
3 – گسترش ارتباطات ماهوارهاى و شبکهاى و به دنبال آن گسترش داد و ستدهاى فرهنگى در سطح جهان; گروهى، جهانىشدن را از کانال ارتباطات و داد ستدهاى فرهنگى مىنگرند .
4 – گسترش شبکه حمل و نقل بینالمللى و کاهش شدید هزینههاى مربوط; این امر، فرایند جهانى شدن را تسهیل کرده است و موجب شده است که دنیا به رسمیت ادغام و وحدت حرکت کند .
5 – تقسیم کار گسترده، بر اساس مباحث اقتصاددانان و جامعه شناسان، اقتصاد، وقتى شکوفا و بزرگ و پیچیده مىشود که تقسیم کار اجتماعى، در آن گستردهتر مىشود، و به همین نسبت، دنیا هم وارد تقسیم کار گستردهاى شده است.[1]
هر چند که جهانىشدن، پدیدهاى صرفا اقتصادى نیست، لکن اقتصاد، با اهمیتترین بعد آن است; زیرا، در نظام سرمایهدارى که سوداى رهبرى جهان کنونى را در سر دارد، سیاست و فرهنگ – که دو محور اصلى دیگر جهانىشدن است – تا حد زیادى تحت تاثیر سیاستگذارى اقتصادى قرار دارد . لذا سازمانهاى بینالمللى، عمدتا، در محور اقتصاد تنظیم شدهاند . سازمانهاى اقتصادى بینالمللى و اتحادیههاى اقتصادى منطقهاى، نظیر «آ . سه . آن» ، «نفتا» ، «اکو» ، ادغام بازارهاى مالى، اتحاد پولى کشورهاى اروپایى، ادغام بانکهاى بزرگ جهان، تاسیس سازمان تجارت جهانى، آزادسازى تبادل کالا و نقل و انتقال سرمایه بین کشورها، ادغام شرکتهاى تولیدى بزرگ، از این قبیلاند .
تعاریفى از جهانى شدن
به نظر مىرسد با همهى تعاریفى که از جهانىشدن ارائه شده، تاکنون، تعریف روشن و جامعى از آن ارائه نشده است; زیرا، اولا، این پدیده هنوز به حد تکامل نهایى خود نرسیده و هنوز دستخوش تحول است و هر روز، وجه تازهاى از ابعاد گوناگون آن مشخص و نمایان مىشود .
ثانیا، هر کسى در مقام تعریف، بعدى از ابعاد آن را بازگو مىکند . اغلب، به بعد اقتصادى آن توجه کردهاند . به هر حال به برخى از تعاریف اشاره مىکنیم:
1 – جهانى شدن، فرایندى است اجتماعى که در آن، قید و بندهاى جغرافیایى که بر روابط اجتماعى و فرهنگى سایه افکنده است، از بین مىرود و مردم به طور فزاینده، از کاهش این قید و بندها آگاه مىشوند.[2]
2 – «کاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهانىشدن را ظهور نوعى جامعهى شبکهاى مىداند که در ادامهى حرکتسرمایهدارى، پهنهى اقتصاد و جامعه و فرهنگ را در بر مىگیرد .
3 – «جام تام لینسون» جهانىشدن را فرایند توسعهى سریع پیوندهاى پیچیده میان جوامع و فرهنگها و نهادها و افراد در سراسر جهان معرفى مىکند .
4 – «هاروى» این فرایند را در بردارندهى دو مفهوم فشردگى زمان و مکان و کاهش فاصلهها تلقى مىکند . در واقع، طبق این نظر، فشردگى زمان و مکان، مهمترین ویژگى جهانىشدن است; یعنى، فاصله کم مىشود و یا از بین مىرود، و زمان لازم براى پیمودن فاصلهها کاهش مىیابد و جهان بیش از پیش کوچکتر به نظر مىرسد و انسانهها و جوامع، به طریقى به هم نزدیکتر مىشوند . پس چهانى شدن، فرایندى است که روابط اجتماعى را بسط مىدهد و در سه حوزهى اقتصاد و فرهنگو سیاست، صادق است و بستر جریان این روابط را از متن محلى به متن جهانى تغییر مىدهد.[3]
تاریخچهى جهانىشدن
ریشههاى تاریخى جهانىشدن را مىتوان به عمق تاریخ بشر و به زمانهاى قدیم مربوط دانست . طبق نظر جامعهشناسان و باستانشناسان، زندگى بشر، از زندگىهاى محدود خانوادگى و انفرادى در جنگلها و غارها و پناهگاهها شروع شده و به تدریج، به جمعیتهاى عشرهاى و قبیلهاى و اجتماعات محدود در کنار چشمهها و رودخانهها تبدیل شده، بعدا، همینها، روستاها و واحدهاى کوچک شدهاند، و سپس شهرها تشکیل شده، و از شهرها، به تدریج، به کشورها و دولتها پدید آوردهاند . بنابراین، در مجموع، زندگى بشر، به سوى جهانىشدن در حرکت است; یعنى، هر چه که به پیش مىرویم، تفرقهها کم و تجمعها زیاد مىشود و هر چه که به عقب برگردیم، به تفرقههاى بیشتر مىرسیم . لذا مىگویند، جهانىشدن، یک امر طبیعى است .
البته، این حرکت، در قرون اخیر، سرعتبیشتر به خود گرفته است و دیگر به صورت گذشته، کند حرکت نمىکند; زیرا، با در اختیار گرفتن ابزارى مثل بخار و اختراع ماشین و وسائل ارتباط جمعى و دریایى و زمینى و هوایى و توسعهى راهها، به تدریج، کشورها، تبدیل به منطقهها و حکومتهاى منطقهاى مىشوند، و چون این جهانىشدن، در ابعاد مختلف اقتصادى و فرهنگى و سیاسى، شکل مىگیرد، قهرا، بلوکها درست مىشود و معلوم است وقتى ارتباطات بشر با ماهواره و اینترنت انجام گیرد، رکتبه سوى جهانى شدن، با سرعت و شتاب بیشترى انجام خواهد گرفت .
آنانى که به این نحو، به سابقهى تاریخى جهانى شدن معتقدند، مىگویند، جهانىشدن، فرایندى است که از ابتداى تارخى بشر وجود داشته و از همان زمان تاثیرات آن رو به فزونى بوده است، اما اخیرا، یک شتاب ناگهانى در آن پدیدار شده است.[4]
در مقابل این نظریه، بعضىها، مىگویند: جهانى شدن، بانوگرایى و توسعهى سرمایهدارى همزمان بوده است، اما اخیرا، در آن، شتاب ناگهانى به وجود آمده است .
بعضى را نیز عقیده بر این است که جهانى شدن، فرایند متاخر است که با سایر فرایندهاى اجتماعى، نظریر فرا صنعتىشدن، فرانوگرایى یا شالودهشکنى سرمایهدارى همراه است.[5]
به نظر مىرسد که حق، با نظر اول است . گرچه جهش و شتاب آن، همزمان به سرمایهدارى و پیداش وسائل ارتباط جمعى است . جهانى شدن، به طور نامنظم، از طریق توسعهى امپراطورىهاى مختلف قدیمى و غارت و تاراج و تجارت دریایى و نیز گسترش آرمانهاى مذهبى، تحول یافته است . جهانى شدن به شیوهاى که امروز شاید آن هستیم، از قرن پانزده و شانزده، یعنى آغاز عصر جدید، شروع شد . در اروپاى قرون وسطى، حرکت جهانىشدن، بسیار کند بوده است و پس از انقلاب صنعتى است که این موضوع، شدت پیدا کرده است .
موافقان و مخالفان جهانى شدن
دربارهى جهانى شدن، دو نظر مخالف وجود دارد . عدهاى بر موافقت و پذیرش بىچون و چراى آن تاکید دارند و عدهاى هم بر رو آن، و هر کدام نیز براى خود به دلایلى تمسک کردهاند:
دلیل موافقان
موافقان جهانى شدن، به پذیرش آن، بدون هیچ دغدغه و نگرانى، دعوت مىکنند و مىگویند، جهانى شدن، به کشورهاى فقیر کمک مىکند و فرصتهاى تازهاى براى آنان فراهم مىکند آنان و مىگویند، با توجه به ارتباطى که بین اقتصاد و فنآورى وجود دارد، راهى جز پذیرش جهانىشدن به عنوان ویژگى عصرى که در آن زندگى مىکنیم، وجود ندارد .
اینان، براى صحت مدعاى خود، دلیلهایى دارند که به آنها اشاره مىشود:
1 – از آغاز دههى هشتاد میلادى، تعداد قابل توجهى از کشورها، به آن ملحق شده و یا به طور مستقیم از طریق اقتصاد بازار آزاد، از آثار آن بهرهمند شدهاند . براى مثال، گستردهى جهانى نظام سرمایهدارى، از بیست درصد سکنهى دنیا در دهه هفتاد میلادى به میزان نود درصد در دههى نود میلادى رسیده است و این اتفاق، حاکى از جذب بیشتر مردم در اقتصاد سرمایهدارى جهانى است .
2 – در شرایط کنونى، میزان تجارت جهانى، بیشتر از دهههاى قبل است . کاهش قابل توجه در قیمت مسافرتهاى هوایى و دریایى به گسترش بیش از پیش مرزهاى تجارت جهانى منجر شده است . در این چهارچوب . نه تنها میزان تجرات جهانى، افزایش بىسابقه یافته است، بلکه شکل آن نیز دچار دگردیسى کامل شده است .
3 – بازارهاى مالى جهانى، رشد کرده است، این رشد . از دههى هفتاد میلادى، با سودآورى قابل توجه بازارهاى مالى ساحلى و گردش وسیع جریان پولى خارج از حوزهى اقتدار ملى، همراه شده است .
4 – تحرک جهانى به تحرک جمعیت کمک کرده است . پناهندگان بىشمارى به عنوان نیروى کار مهاجر قابل توجه، در جهان پراکنده شدهاند .
5 – هر چند شرکتهاى چند ملیتى تا دههى هفتاد میلاد، شکلى مطلق و متصلب داشتند، اما در حال حاضر، شیوه و شکل جدیدى از مؤسسههاى جهانى پیدا شدهاند که بالبسط تجارت در سرتاسر دنیا، تحقیقات وسیعى در زمینهى توسعهى تولید در مناطق مختلف را با پذیرش سهامداران از سرتاسر جهان ممکن کردهاند.
6 – جهانى شدن، فرایندى از یک توسعهى اجتماعى است که به تشدید خود آگاهى جهانى منجر مىشود .
7 – روند رو به رشد همبستگى اقتصادى، در آینده، منجر به وابستگىهاى اجتماعى خواهد شد .
8 – با توجه به رشد پیچیده و روز به روز ارتباطات، خود آگاهى جهانى، شدت پیدا مىکند بنابراین، نبایستى رشد شبکههاى ارتباطى جهان گستر، مثل کابلهاى تلویزیونى و شبکههاى آمارى را انکار کرد و اهمیت آن را نادیده گرفت.[6]
9 – باز شدن اقتصادها و فرهنگهاى ملى در ابعاد داخلى و خارجى، رشد منطقهگرایى در پى تهدید بازار ملى کشورها، ایجاد محیطى کاملا رقابتى، تحریک احساسات ملى و محلى، رونق پیدا کردن برخى شهرها و واحدها منطقهاى به عنوان مراکز اقتصادى جهان، افزایش بهرهورى، بهبود شرایط زندگى براى عموم مردم، به طور کلى، و براى عدهاى بیش از دیگران، انتقال فنآورى به کشورهاى در حال توسعه و .[1] هانس پیتر مارتین و شومن، دام جهانىشدن، ترجمهى حمیدرضا شهمیرزادى .
[2] . جهانىشدن و تحولات استراتژیک در مدیریت و سازمان، ص 21 .
[3] . مالکوم واترز، جهانىشدن، ص 12 .
[4] . دکتر سلیمان ایرانزاده، جهانىشدن، ص 7 – 26 .
[5] . مالکوم واترز، جهانىشدن، ترجمهى اسماعیل مردانى و سیاوش مریدى، ص 13 – 14 .
[6] . مالکوم واترز، جهانىشدن، ترجمهى اسماعیل مردانى و سیاوش مریدى، ص 13 – 14 .
@#@ . . از دیگر دلیلهاى اینان است .
مخالفان
دلیل مخالفان، در مورد فوائد و منابع بر شمرده شده دربارهى جهانى شدن . تردید دارند و معتقدند، این پدیده، بر ایدهئولوژى و مفاهیم لیبرالیزم استوار است و هدفاش، تحمیل الگوى آمریکایى و سلطهى آمریکا بر جهان است و تنها منافع ایالات متحده و همراهان او و کشورهاى پیشرفته را تامین مىکند . در این شکل از جهانى شدن، تنها، بیست درصد جمعیتبهرهمند، و هشتاد درصد بقیه، در حاشیه هستند و این امر با مفهوم نظام جهانى متوازن، سازگار نیست، بلکه معناى سیطره و تحکم و سلطهگرى از آن استفاده می شود .
جهانى شدن فرهنگى، یعنى سیطرهى فرهنگ غربى بر دیگر فرهنگها، و این، یعنى اوج سیره استعمارى .
به هر حال، در جمعبندى نهایى، آثار منفى جهانىشدن را مىتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 – بحران دولت ملى که منظور از آن، مسلط نبودن دولتبر منابع درامد خود و دستبرداشتن دولت از نقشهاى اقتصادى و اجتماعى خویش است . در نتیجه، جهانى شدن اقتصاد حاصل مىشود و شرکتهاى چند ملیتى، به نیابت از دولت ملى، به آن نقشها مىپردازند .
2 – بحرانهاى مالى که کشورهاى گوناگون جهان، به خاطر وحدت بازار مالى و معاملات جهانى بورس دچار آن مىشوند، از دیگر آثار منفى است اولین آنها بحران ملى مکزیک در سال نود و چهار میلادى و آخرین مورد آن، بحران مالى در کشورهاى جنوب شرق آسیا بود . این بحرانها، تا این تاریخ ادامه دارد
3 – پیامدهاى اجتماعى ناشى از اصلاحات ساختار اقتصادى مورد نظر مؤسسات بینالمللى، از جمله صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى مانند گسترش بیکارى، گسترش فقر، پائین آمدن دستمزدها .
4 – تسلط فرهنگ غربى بر دیگر فرهنگها به شکل تلاش براى مسخ کردن هویت فرهنگى ملتهاى دیگر و مطرح کردن فرهنگ غربى (با جنبههاى مثبت و منفى آن) به عنوان جایگزین .
5 – موافقتنامههایى که کشورهاى پیشرفته مطرح کردهاند که مهمترین آنها، موافقتنامهى آزادى سرمایهگذارى است . این موافقتنامه، به سرمایهگذارى خارجى در نقاط مختلف جهان آزادى مىبخشد، و معناى آن، تسلط کشورهاى پیشرفته بر ثروتهاى کشورهاى در حال رشد است; چون، این کشورها، از لحاظ اقتصادى و مالى و فنآورى، هموزن و همپایه نیستند.[1]
6 – جهانى شدن، سبب کاهش اهمیت کالاهاى اولیه (مواد اولیه) مىشود .
7 – جهانى شدن، به افزایش فاصله و نابرابر میان ملتها و مناطق گرایش دارد . از این رو به عنوان یک ساختار در دست قدرتمندان اقتصادى، آنان را قدرتمندتر و فقرا را فقیرتر مىکند .
8 – جهانىشدن، سبب به مخاطره افتادن محیط زیست مىشود .
جهانىسازى
جهانىسازى یا به تعبیر دیگر جهانى کردن اقتصاد و فرهنگ و سیاست، غیر از جهانى شدن به صورت طبیعى است; زیر، جهانى شدن تا آنجا که مربوط به پیشرفتهاى فنى و علمى و اجتماعى، و متناسب با وضعیت تاریخى و اجتماعى بشر امروز است، امرى قابل فهم و طبیعى است، اما آنچه امروزه از جهانى شدن اراده مىشود، تنها این امر طبیعى نیست، بلکه وراى این اصطلاح و فرایند و حرکت، یک اراده وجود دارد و آن، این است که نوعى روش و منش و سیاست و منافع، به عنوان روش و منش و منافع جهانى بر بشریت تحمیل مىشود . البته، این، امرى خطرناک است; زیرا، مىخواهد یک نوع منافع و یک نوع بینش را به عنوان الگو معرفى کند و همهى زندگى و جهان را با یک معیار خاص اندازهگیرى کند . عدم تساوى دولتها و ملتها، سبب مىشود تا انان که صاحب علم و فنآورى هستند، یک امر غیر طبیعى را بر کشورهاى داراى اقتصاد ضعیفتر تحمیل کنند و سعى کنند جهان بر مدار منافع آنان بچرخد .
آمریکا و قدرتهاى بزرگ دیگر، با دارا بودن توانایىهاى سیاسى و اقتصادى و نظامى، در عمل، رهبرى جهانىسازى را به دست گرفتهاند و سوار بر این جریان طبیعى جهانى شدن، مىخواهند آن را به سود خود عملى سازند . به تعبیر دیگر، دارند از این جریان طبیعى جهانى شدن، سوء استفاده مىکنند . به خاطر همین سوء استفادهها است که در پارهى جهانىشدن، پرسشهاى بسیارى مطرح مىشود: «آیا جهانىشدن، یک پدیدهى طبیعى است که در اثر پیشرفت علم فنآورى به وجود آمده یا پدیدهاى طراحى شده از سوى سرمایهدارى و سرمایهداران است؟ آیا همهى کشورها، ناگزیرند به این جریان پیوندند یا راهى براى گریز وجود دارد؟ در این صورت، آیا پیوستن به آن، به نفع کشورهاى در حال توسعه استیان نه؟ آیا جهانىشدن یا جهانىسازى، با آموزههاى اسلام سازگار استیا ناسازگار؟» .
با دقت در ساز کارهاى جهانىشدن و جهانىسازى، روشن مىشود که جهانىشدن، امرى طبیعى است و پیوستن به آن، مانعى ندارد، بلکه به نفع همهى کشورها است، ولى آنچه امروزه در جهان مشاهده مىشود، جهانى سازى است که همراه با بىعدالتى و تجاوز و تحمیل اقتصاد و فرهنگ و سیاستخاص بر جهان است . آنچه صاحبنظران را وادار به مخالفت مىکند و مردم را علیه آن به تظاهرات وا مىدارد، جهاین کردن است نه جهانىشدن .
2 – حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف)
حکومت واحد جهانى امام محمدمهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) در حقیت، پاسخى استبه نگرانى بشر از آیندهى خود . شیعیان، ایندهى روشنى را براى زندگى انسان پیش بینى مىکنند و امید به زندگى در قالب «انتظار فرج» به زندگى شیعیان، معنا و گرمى مىبخشد .
یک شیعه، هیچ گاه از آیندهى خود نگران نیست، چنانکه اکثر متدینان به ادیان نیز نگران نیستند و آیندهى بشر را تحت لواى مصلح کل، روشن مىبینند، ولى آموزههاى شیعى این امتیاز را دارد که از روشنى و وضوح فراوان برخوردار است .
با دقت در دعوت و آموزههاى اسلام، معلوم مىگردد که هدفاش متحد کردن ملتها و برداشتن دیوار امتیازات و اعتبارات لغو و بىاثر و برقرار کردن کلمهى واحد و همکارى و ارتباطى است که ریشه و پایه آن، کلمهى توحید و ایمان و عقیده به آن است .
اسلام مىخواهد تمام اختلافات و جدایىها را که به نامهاى گوناگون پدید آمده، با عقیدهى توحید از میان بردارد . اختلافات نژادى، طبقاتى، ملى، وطنى، جغرافیایى، مسلکى، حزبى، زبانى، همه باید از میان برود و سبب امتیاز و افتخار نباشد، حتى باید اختلافاتدینى هم، کنار گذاشته شود و همه باید تسلیم فرمان خدا باشند: «قل تعالوا الى کلمه سواء بیننا وبنیکم . . .»[2] اسلام، براى بشر، رسیدن به چنین روزى را پیشبینى کرده و در حدودى که وظیفهى تشریع است، مقدمات آن را نیز فراهم ساخته و عملى شدن آن را موکول به آماده شدن زمینهى کامل آن کرده است .
همانطور که در مطلب پیشین (جهانى شدن) اشاره شد، جریان اوضاع جهانى و پیشرفتهایى که نصیب بشر در امور مادى و صناعى شده است و روابط نزدیکى که به واسطهى وسائل ارتباط کنونى با هم پیدا کردهاند، همه را به یک اتحاد واقعى و همکارى صمیمانهى روحانى و برادرى حقیقى بیشتر محتاج کرده است . هر چه جلوتر برویم، این احتیاج را بیشتر احساس مىکنیم; یعنى، آن دهکدهى جهانى که دانشمندان غربى در قرن بیستم احتمال آن را دادهاند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تاکید فراوان و قطعیت و حیمیت، آن را خبر داده و حتى کیفیت وقوع آن و نحوهى حکومت در آن دهکدهى جهانى و رهبرى آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معین کرده است و خبر داده که دین حاکم در آن حکومت جهانى، اسلام، و پیروزى از آن مستضعفان و صالحان و غلبهى ایمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصى از تبار ابراهیم و بنیره محمد ( صلىالله علیهو آلهوسلم) و فرزند زهرا و على (سلام الله علیهم) است و نام او، «محمد» و کنیهى او «ابوالقاسم» و لقب او، «قائم» است .
اینک به برخى از آیات و روایات این مضوع و این که «روزى خواهد آمد که دین غالب در روى کرهى زمین، دین اسلام است» و «پیروزى از آن مستضعفان است» و «صالحان وارث زمیناند» و «در همهى جاى کره زمین، عدل حاک خواهد شد» و «این که همهى دینها در عصر ظهور حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) خواهد بود» ، اشاره مىکنیم و تفصیل آن را به کتب مفصل وا مىگذاریم .
«ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون»;[3] در زبور داوود نوشتهایم که صالحان از بندگان من، وارث زمین خواهند شد .
در تفسیر مجمع البیان طبرسى، ذیل این آیه، از امام باقر ( علیهالسلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: «وهم اصحاب المهدی فی آخرالزمان; آنان، همان یاران حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) در آخرالزماناند» .
«وعد الله الذین آمنو فیکم وعملو الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا . . .»[4]
در این آیهى شریف، سه وعدهى صریح به مؤمنان وارسته و داراى عمل صالح داده شد است:
1 – استخلاف در زمین; یعنى، حکومت، در کل کرهى زمین . به عنوان نمایندگى خدا که حکومتحق و عدالت است .
2 – تمکین دین; یعنى، نفوذ معنوى و حکومت قوانین الهى بر تمام پهنهى زمین .
3 – تبدیل خوف به امنیت; یعنى، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و جایگزاین شدن امنیت کامل و آرامش در همهى روى زمین .[1] . هیملینگ کسیس، تاملاتى در مفهوم جهانى شدن، ترجمهى آزاده ابراهیم، مهر 1379 .
[2] . جهانىشدن و تحولات استراتژیک بهنقل از على عبدالحمید عادل، جهانىشدن و آثار آن بر کشورهایى جهان سوم، ترجمهى مهندس سید اصغر قریشى .
[3] . آل عمران/64 .
[4] . انبیا: 105 .
@#@
در تفسیر مجمع البیان ذیل این آیه از امام زنى العابدین ( علیهالسلام) نقل شده کره فرمود: «هم – والله! – شیعتنا اهل البیتیفعل الله ذالک بهم على یدى رجل منا وهو مهدى هذه الامه; این گروه به خدا قسم! – همان پیروان ما هستند که خداوند به وسیلهى مردى از خاندان ما، این موضوع را تحقق مىبخشد و او، مهدى این امت است .» .
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون»;[1] خداوند، رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا دین حق او، بر همهى ادیان، غالب آید . هر چند مشرکان به این کار راضى نباشند .
در روایت آمده که على ( علیهالسلام) هنگام تلاوت این آیه از یاران خود پرسید: «آیا این پیروزى حاصل شده است؟» . گفتند: «آرى . » . فرمود: کلا! فو الذى نفسی بیده! حتى لایبقى قریه الا وز ینادى بشهاده ان لا اله الا الله بکره وعشیتا; نه! سوگند به کسى که جانم به دست او است! این پیروزى، آشکار نمىشود مگر زمانى که هیچ آبادى روى زمین باقى نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا اله الا الله از آن به گوش رسد» .[2]
امام باقر ( علیهالسلام) فرمود: «ان ذالک یکون عند خرو اقر بمحمد; این پیروزى . به هنگام قیام هدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) از آل محمد ( صلىالله علیهو آلهوسلم) خواهد بود; آن چنانکه هیچ کس در جهانى باقى نمىماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد ( صلىالله علیهو آلهوسلم)، خواهد کرد .» .
از این آیات و روایات به روشنى استفاده مىشود که:
1 – سرانجام، صالحاناند که وارث کل زمیناند، نه شرق یا غرب، جنوب یا شمال آن .
2 – افراد شایسته . جانشین پیشینیان در کل کرهى زمیناند و قدرتشان در همه جاى عالم ظاهرى شود .
3 – دین اسلام غالب بر همهى ادیان، در جاى جاى کرهى زمین حاکم خواهد شد .
4 – همه اینها در عصر ظهور حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) واقع خواهد شد .
نتیجه این که حکومت مهدى ( علیهالسلام) حکومتى جهانى خواهد بود و این حکومت واحد جهانى، جزء وعدههاى الهى است که تخلف ندارد; زیرا، ان الله لا یخلف المیعاد.[3]
بنابراین، اعتقاد به تشکیل حکومت واحد جهانى، نشئت گرفته از قرآن کریم و روایات اهل بیت ( علیهمالسلام) است که خداوند وعدهى تحقق آن بر اداره و تخلفى نخواهد داشت .
3 – مقایسه و تمایز
پس از روشن شدن معناى جهانى شدن و حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) اینک جاى طرح سؤالاتى است که در مقدمه به آنها اشاره شده است .
در پاسخ این پرسشها مىگوییم، یقینا، نمىتوان حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) را منطق با جهانى شدن دانست، هر چند اگر جهانىشدن به صورت طبیعى خود به پیش برود، مىتواند زمینهساز آن حکومتباشد، اما همین که صاحبنظران دنیا، در اصل تشکیل حکومت واحد جهانى، با اسلام مکتب تشیع همنوا شدهاند، خود، امرى ارزشمند است; زیرا، تا دیروز، تشکیل حکومت واحد جهانى تحت نظر امام معصوم، براى دنیا قابل پذیرش نبود و آن را به صورت امرى عجیب و باورنکردنى مطرح مىکردند، ولى امروزه، خود، آن را به صورت قطعى و امرى اجتنابناپذیر مىدانند . بنابراین، جهان، به تدریج، خود را براى پذیرش حکومت واحد جهانى آماده مىسازد، زمینهى فکرى بشر براى اجراى این طرح مهیا مىشود . اگر تا دیورز، حکومت واحد جهانى، صرفا یک عقیدهى اسلامى شیعى بود، امروز، انان هستند که انسانها را به پذیرش و اجراى این طرح که امرى ضرورى و حیاتى است، دعوت مىکنند و موضوع جهانىسازى چیزى غیر از این نیست .
به هر حال، جهانى شدن، تنها در همین حد از انطباق کلى با حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است و گر نه کسى نمىتواند جهانىشدن را کاملا منطبق با حکومتحضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بداند. حکومتى را که اسلام مطرح کرد، داراى خصوصیایت است که اساسا در فکر محدود بشر نمىگنجد تا طرح ان را بدهد. بر فرض که حکومت پیشنهادى بشر، روزى در دنیا پیاده شود، یقینا، همانند سایر سازمانهاى بینالمللى، وسیلهاى براى تسلط اقویا بر ضعفا و گسترش ظلم مدرن در علام، و سرانجام، باعث زحمت وسلب آزادى و آسایش مردم خواهد بود; و بربر اساس ایمان به خدا و اعتقاد به روز جزا و اعتقاد واقعى افراد به حقوق و آزادىهاى دیگران، به وجود نمىآید . بنایراین، چنین حکومتى، نه به وجود مىآید و نه بر فرض وجود، ضامن اجرایى خواهد داشت و نه شهوات و غرائز آدمى را که محرک او در جنگ و فتنه است، مهار مىکند و نه مىتواند یک برادرى ایمانى و انسانى در عالم به وجود آورد، اما حکومت واحد جهانى که در اسلام مطرح است، هم ضامن اجرایى دارد و هم عقیده و ایمان از آن پشتیابانى مىکند و هم مردم را برادر مىسازد و هم غرائز و امیال را راهنمایى مىکند .
در پایان، به برخى از امتیازات حکومت مورد نظر اسلام و بر حکومت جهانى در جهانىسازى دنیا، اشاره مىکنیم:
1 – حکومت واحد جهانى اسلامى، تحت رهبرى افراد صالح و وارسته و شخصیتهاى برجستهى دینى که معصوم از خطا و یا تالى تلو معصوماند، ایجاد مىشود و قانون خدا در آن جامعه حاکم است، ولى حکومت واحد جهانى پیشنهادى، تحت نظر و اشراف قدرتمندان و زورمداران و ستمگران ایجاد مىشود .
شاید این مدعا، «حق وتو» یى است که آنان براى خود در سازمان ملل گذاشتهاند . توضیح آنکه جهاین شدن، به سازمان ملل احتیاج دارد، لذا سازمان ملل به وجود آمد . طبیعى بود که در دنیاى مرتبط و دنیایى که خطر جنگ و نزاع و کشمکش آن را تهید مىکرد، سازمان ملل براى پیشبرد اهدافاش نیاز به چیزى داشت که «منشور ملل» نام گرفت، وفى آنان دخالت کردند و حقوق بشرى نوشتند که منافع ناعادلانه آنان را تامین کند، قدرتهایى مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و . . . دستبه دست هم دادند و امتیازى به نام «حق وتو» را براى خود قرار دادند . تا در مقابل تصمیمات عاقلانهى دنیا که مخالف منافع آنان است، بایستند!
«حق وتو» حقى ظالمانه و خطرناک است که آنان براى خود قرار دادهاند . در حکومت واحد جهانى و در خانوادهى بزرگ بشریت کسانى که سرتاپا اسیر هواى نفساند و از لحاظ اخلاقى منحط و ذلیلاند و نمىتوانند فراتر از تعصبات خود عمل کنند و بسیار مغرور و ظالم و متعصباند و همهى بشریت را در خدمتخود مىبینند، «حق وتو» دارند . این حق وتو، سبب مىشود که جهان را به دوران دیکتاتورى اول برگردانند و قانون جنگل را حاکم کنند که هر کس زورش بیشتر است، باقى بماند و ضعیفترها نابود شوند; یعنى، همان چیزى که امروزه شاید آنیم و «وتو» هایى که امریکا به نفع اسراییل و بر ضرر فسلطینیان ستمدیده در سازمان ملل اعمال مىکند .
اینجا است که مىگوییم، حکومت جهانى پیشنهادى آنان، یا محقق پیدا نمىکند و اگر هم تحقق پیدا کند، هیچ ضمانت اجرایى براى اجراى صحیحى آن در جهت منافع و سعادت و رفاه بشر وجود ندارد .
2 – امتیاز دیگر جامعهى جهانى اسلامى، بر جهانىشدن، این است که محور تمام یک مورد در این جامعه، خدا و احکام خدا است و تعالیم اسلامى براى ادارهى جامعهى جهانى کافى است، ولى در جهانى شدن و جهانىسازى . محور، قوانین موضوعهى بشرى و الحاد و حاکمیتسکولاریسم است .
3 – در حکومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) دین اسلام، تنها دین حاکم بر جهان خواهد بود، چنانکه دین و سیاست نیز از هم تفکیک ناپذیرند و بلکه سیاست و حکومت; در خدمت دین و اهداف متعالى آن است، در صورتى که در وضعیت جهانىشدن، دین، مخصوصا اسلام، جایگاه روشنى ندارد .
4 – در حکومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) قرآن، محور زندگى بشر قرار مىگیرد . حضرت على ( علیهالسلام) فرمود: «ویعطف الراى على القرآن اذا عطفو القرآن على الراى;[4] در آن هنگام که مدرم قرآن را به راى خود تفسیر کنند، امام زمان (عجلاللهتعالىفرجهالشریف)، اراء و نظر مدرم را تابع قرآن قرار خواهد داد .» .
از این کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) استفاده مىشود که در عصر حکومت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) محور همه چیز و همه آراء و عقاید، قرآن خواهد بود، در حالى که در وضعیت جهانى شدن، نه تنها قرآن، در جامعهى بشرى محور نیست، بلکه کوشش مىشود که قرآن از صحنه خارج شود و اگر هم در برخى از جوامع، حضور کمرنگى دارد، سعى مىشود که آیات قرآن را طبق نظر خود تفسیر کنند .
5 – حکومت جهانى امام مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) بر محور توسعهى اخلاقى، اجتماعى، امنیتى استوار است، در حالى که جهان کنونى ما، از بحران معنویت در رنج است، و امنیت نیز چه در سطوح فردى و چه سطوح عمومى و ملى و جهانى، به خطر افتاده است و از طرفى آنچه به عنوان اهرم قدرت است، براى کشورهاى قدرتمند به رسمیتشناخته شده است .
6 – توسعهى علمى، از ویژگىهاى بارز حکومت جهانى امام مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) است در حدیثشریف از امام صادق ( علیهالسلام) مىخوانیم: العلم سبعه وعشرون حرفا فجمیع ما جاءت به الرسل، حرفان، فلم یعرف الناس حتى الیوم غیرالحرفین فاذا قام قائمنا خرج الخمسه والعشرى حرفا فبثها فی الناس وضم الیتها الحرفین حتى یبثها سبعه و عشرین حرفا;[5] علم و دانش، بیست و هفتحرف است .[1] . نور: 55 .
[2] . صف: 9 .
[3] . مجمع البیان، ذیل آیه کانهم از سورهى صف .
[4] . آل عمران: 9 .
[5] . نهج البلاغه، ج 138 .
@#@ تمام آن چه پیامبران الهى براى مدرم آوردند، دو حرف بیشنبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناختهاند، اما هنگامى که قائم ما قایام کند، بیست و پنجحرف دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر مىسازد و دو حرف دیگر را با آن ضمیمه مىکند تا بیست و هفتحرف، کام و منتشر گردد .» در عصر جهانىشدن، دانش پیشرفته، در انحصار کشورهاى خاصى است و این کشورهاى از انتقال آن به کشورهاى دیگر جلوگیرى مىکنند .
7 – حکومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) حکومتى است مبتنى بر آموزههاى حیاتى و دینى . در حالى که جهانى شدن، پیامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پیشرفتهاى سیاسى، اقتصادى . فنآورى، و در اترابط با نظام سرمایهدارى و سلطهطلبى است .
8 – حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) مشروعیتخود را از خدا دارد و به تعبیر دیگر، حکومت ولایى است که حاکم آن از طرف خدا منصوب است و از ناحیهى مردم نیز مورد پذیرش است; یعنى، حکومتى است که از یکسو مبتنى بر تایید الهى است و از سوى دیگر، مورد رضایت مردم است، در حالى که در جهانى شدن، مشروعیتحکومت جهانى، از ناحیهى مردم است، آن هم با هزاران فریبکارى که در گرفتن آراى مردم به کار مىرود .
9 – حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) بر مبناى حاکمیت عقل است; زیرا، عقل انسانها، در عصر ظهور، به کمال مىرسد . در حالى که حکومتبر اساس جهانى شدن، بر منابى هواهاى نفسانى و تمایلات حیوانى شکل مىگیرد .
در حدیثى از مام باقر ( علیهالسلام) مىخوانیم: «اذا قام قائمنا وضع الله یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملتبها اخلاقهم;[1] هنگامى که قائم ما قیام کند، خداوند، دستاش را بر سر بندگان مىگذارد و عقول آنان را با آن، کامل و افکارشان را پرورش داده تکمیل مىکند .»
10 – در حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) به خاطر توسعهاى که در دانش و عقل بشر پیدا مىشود، تمامى ظرفیتهاى اقتصادى طبیعت، کشف مىشود و سرمایه . در حد وفور، در اختیار است و سیستم توزیع نیز درست عمل مىکند، لذا اثرى از فقر و شکاف طبقاتى و جنوب و شمال و کشرهاى پیشرفته و عقب مانده، مشاهده نمىشود . در این حکومت، جایى را نمىتوان دید که آباد نشده باشد . همه جا یکسان از مواهب طبیعتبرخوردار خوانید شد . در این رابطه، روایات فراوانى است که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
وانه یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و تظهر له الکنوز ولا یبقى فی الارض خراب الا یعمره;[2] حکومت او، شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجهاى زمین برا او ظاهر مىشود و در سرتاسر عالم، جاى ویرانى باقى نخواهد ماند مگر این که آن را آباد خواهد ساخت .
اذا قام القائم . . . واخرجت الارض برکاتها ورد کل حق الى اهله . . .[3]
ابشرکم بالمهدی یملا الارض قسطا کما ملئت جورا وظلما . . . یقسم المال صحاحا فقال رجل: «ما معنى صحاحا؟» قال: «بالتسویه بین الناس .».;[4] شما را به ظهور مهدى بشارت مىدهم، زمین را پر از عدل مىکند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است . . . و اموال را به طور صحیح بین مردم تقسیم مىکند شخصى پرسید: «معناى تقسیم صحیح چیست؟» . فرمود: «به طور مساوى بین مدرم تقسیم مىکند».
با چنین برنامهاى، یقینا، شکافهاى طبقاتى حاکم نخواهد شد، در حالى که در نظامهاى اقتصادى حاکم بر جهان، شکافهاى اقتصادى وحشتناکى وجود دارد . شکاف شمال و جنوب، شکافى است که به اجماع صاحبنظران توسعه، میان کشورهاى توسعه یافته و عقب مانده وجود دارد . وجود کشورهاى فقیر و بدهکار در این عالم، بهترین شاهد بر مدعا است .
11 – طبق کلام امیرالمؤمنین ( علیهالسلام) در حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) مؤمنان، به دور او اجتماع مىکنند، و از افراد فاسق و فاجر و کافر، در آن حکومت اثرى نیست: فاذا کان ذالک ضرب یعسوب الدین بذنبه فیتحمعون الیه کما یتمع قزع الخریف;[5] هنگامى که وضع بدین منوال شد، پیشواى دین منوال شد، پیشواى دین، خشم گیرد و آمادگى خود را اعلام کند . در این موقع، مؤمنان به سرعت در اطرافاش جمع شوند، همانند اجتماعى ابراهاى پائیزى .
در جهانى شدن، مومنان واقعى، جایگاهى ندارند و اطراف حاکمان و قدرتمندان را افراد هواپرست و لاابالى گرفتهاند . آنان، اساسا، حکومت و سیاست را از دین جدا مىدانند و به تعبیر دیگر، در این نوع حکومت، جایى بارى مؤمنان نیست.
12 – الهى شدن، خواستههاى بشر در هنگام حکومت جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است: یعطفذ الهوى على الهدى اذا عطفو الهدى على الهوى;[6] او، خواستههاى نفسانى را تحت اشعاع هدایت الهى قرار مىدهد، هنگامى که مدرم هدایت را تحت الشعاع هواى و هوس خویش قرار دادهاند .
در عصر جهانىشدن، کوشش، بر طرد فکر الهى و سعى در تبعیت از هواهاى نفسانى است .
13 – در عصر حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) اجتماع گمراهان پراکنده مىشود و حقجویان گرد هم جمع مىشوند: دویصدع شعبا ویشعب صدعا;[7] او، جمعیتهاى گمراه و ستمگر را پراکنده مىکند و حقجویان پراکنده را به دور هم گرد آورد .
در جهانىشدن، ستمگران عالم به هم مىپیوندند و حقجویان را پراکنده مىسازند .
14 – در حکومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) ستمگران و طاغوتیان و کارگزاران به کیفر مىبینند و نیکان پاداش مىگیرند و تشویق مىشوند: الا وفى غد – وسیاتى غد بمالا تعرفون (یاخذالوالی من غیرها عمالها على مساوى اعمالها;[8] آگاه باشید! فردا که فردایى است ناشناخته – کسى بر شما حکومتخواهد کرد از غیرخاندان حکومتها . او، عمال و رؤساى حکومتها را بر اعمال بدشان کیفر مىدهد .
در عصر جهانىشدن، درست قضیه ب عکس استبه جنایتکاران مانند شارون (نخستوزیر اسرائیل) لقب «مصلح» مىدهند و به فرمانده ناو آمریکایى که دستور شلیک موشک را به هواپیماى مسافرى ایران داد و نزدیک سیصد تن مسافر بیگناه را کشت، جایزه مىدهند و فلسطینىهاى محروم و حزب الله ستم کشیده را لقب، تروزیست، مىدهند .
15 . حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) بر اساس عدل و قسط اداره مىشود، و جایى از کره زمین نیست که در آن عدل گسترده نشود . در روایات متعدد، تعبیر به «یملا» – یعنى زمین از عدل پر مىشود – شده است . رسول خدا ( صلىالله علیهو آلهوسلم) فرمود: «یخرج رجل من اهل بیتى یواطىء اسمه اسمى و خلقه خلقی فیملاها عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا;[9] مردى از اهل بیت ( علیهمالسلام) من خروج مىکند که اسم او، اسم ن، خلق اؤ، مانند خلق من است . زمین را از عدل و قسط پر مىکند، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است .
حاکمان در حکومتهاى عصر جهانىشدن، خود، از ستمگران اندو چنان در زمین عمل مىکنند که گویا دشمن عدلاند و اساسا این که قبل از آمدن حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) جهان پر از ظلم و ستم مىشود، در همان عصر جهانى شدن است که ظلم فراگیر در زمین تحقق پیدا مىکند .
امتیازات حکومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشریف) منحصر در همین پانزده مورد نیست، بلکه ما، در حد نیاز یک مقاله، به آنها اشاره کردیم . به امید آنکه رهپویان آن حضرت، در آینده، امتیازات بیشترى را مطرح کند .
[1] . بحار، ج 52، ص 336 .
[2] . بحار، ج 52، ص 328 .
[3] . منتخب الاثر، ص 482 .
[4] . بحار، ج 52، ص 338 .
[5] . عقدالدرر، باب هفتم، ص 207 .
[6] . بحار، ج 2، ص 342 .
[7] . نهجالبلاغه، خ 138 .
[8] . نهجالبلاغه، خ 150 .
[9] . نهجالبلاغه، خ 138 .
دکتر حبیب الله طاهرى- فصلنامه انتظار، ش7