نویسنده: محمد غفارنیا
یهودیان از نشانههایی که آنها را در تورات خوانده بودند، پیامبر اسلام را به خوبی میشناختند؛ ولی حفظ موقعیت و لجاجت، مانع ایمان آوردن آنها میشد. در حدیثی آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه با یکی از یاران خود در یکی از اعیاد یهود، یه کنیسه (معبد) آنها آمد. یهودیان از ورود پیامبر ناخشنود شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای جماعت یهود، دوازده نفر از خودتان را به من نشان دهید که اگر بر وحدانیت خدا و نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی دهند، خداوند غضبش را از تمام یهویان جهان بر میگیرد. آنها ساکت شدند و کسی پاسخ نگفت.
پیامبر سه بار این مطلب را تکرار کردند و درهر سه مرتبه آنها سکوت کردند. سپس فرمود: شما از بیان حق ابا میکنید، ولی به خدا سوگند، من همان حاشر و عاقب (1) هستم. حال میخواهید ایمان بیاورید و اگر نمیخواهید، تکذیب کنید. سپس بازگشتند. هنوز از کنیسه قدم بیرون نگذاشته بودند که مردی پشت سر حضرت آمد و گفت: ای محمد بایست. پیامبر ایستاد. آن مرد رو به جمعیت یهود کرد و گفت: مرا چگونه آدمی میدانید؟ گفتند: به خدا سوگند، ما در میان خویش، مردی را آگاهتر از تو، پدر و جد تو نسبت به کتاب آسمانی خود سراغ نداریم.
آن مرد گفت: اینک من خدا را گواه میگیرم که این همان پیامبری است که در تورات و انجیل آمده است. یهود هنگامی که چنین دیدند گفتند: نه، تو دروغ میگویی و کلمات زشتی هم به او گفتند.
رسول خدا فرمود: نه، شما دروغ میگویید و انکار شما بعد از اقرارتان پذیرفته نخواهد شد.
در اینجا این آیه نازل شد:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَکَفَرْتُمْ بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)
بگو: به من خبر دهید، اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالی که شاهدی از شما (عبدالله بن سلام) برآن شهادت داد و ایمان آورد، باز شما استکبار کنید (و در این حال چه کسی از شما گمراهتر و ظالمتر خواهد بود)؛ خداوند قوم ظالم را هدایت نمیکند. (2)
پینوشتها:
1-القابی است که در تورات برای پیامبر آمده بود.
2-تفسیر مراغی؛ ج26. ص14.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول