نویسنده: مجتبی چهری و مینا چهری
چکیده
بنابر حدیث ثقلین که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو امانت بزرگ را به یادگار گذاشت. این دو امانت، قرآن و اهل بیت او (علیهم السلام) هستند که هدایت مسلمانان در گرو مراجعه و تمسک به آنها اعلام شده است. این دو امانت جداناشدنی تا حوض کوثر، محور اساسی تمامی مباحث اتحاد و همگرایی مسلمانان را تشکیل میدهد.
این نوشتار با توجه به این ضرورت، کوشیده است تا مهمترین حقایق کتمان شده در کتاب منهاج السنه درباره امام رضا (علیه السلام) و احادیث رضوی را مورد بررسی قرار دهد. استنتاج نگارنده بر آن است که امام رضا (علیه السلام) علاوه بر جایگاه والایی که نزد علمای شیعه دارد، از مقام و منزلتی رفیع در منظر ائمه اهل سنت نیز برخوردار است و این معنا ازگفتار آنان – که سعی شده تا حد ممکن در متن مقاله ذکر گردد – به خوبی قابل استفاده است. با این وجود، احادیث رضوی در منابع اهل سنت اندکاند و این پژوهش بعد از سعی بسیار، تنها توانست حدود 35 حدیث رضوی را در 175 متن حدیثی معتبر اهل سنت بیابد. گر چه احادیث رضوی به صورت پراکنده در برخی از کتب تاریخی، تفسیری و … از اهل سنت نیز دیده میشود، ولی در مقابل روایات فراوان رضوی در کتب حدیثی شیعه، چندان تفاوتی در نتیجه پذیرفته شده نخواهد داشت، آن هم با جایگاه والایی که علمای طراز اول عامه برای آن حضرت قائل بودند و هستند. مهمترین دلیل این موضوع را میتوان در گرایش اکثر راویان احادیث رضوی به مذهب تشیع دانست، چنان که برخی ازعلمای اهل سنت، مانند ابن حبان بدان اعتراف کردهاند. او میگفت: «واجب است احادیثش (امام رضا (علیه السلام)) را معتبر شُمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند.»
1. مقدمه
ابن تیمیه در منهاج السنه مینویسد:
«علی بن موسی دارای محاسن و مکارم معروفی است و مکارمی شایسته حال خود دارد که اهل معرفت بر آن آگاهاند، ولی این رافضی (علامه اصلی) حتی یک فضیلت صحیح و مستدل برای او ذکر نکرده است. این که میگوید: او زاهدترین و عالمترین شخص زمان خود بوده است، ادعایی صرف و بدون دلیل است، و کسی که در مورد شخصی غلو میکند، چنین ادعایی را میکند. چگونه عالمترین شخص زمان خود بوده است، در حالی که معاصرانی داشته که به گواهی همه، از او عالمتر و زاهدتر بودهاند؛ مثل شافعی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حنبل، اشهب بن عبدالعزیز، ابوسلیمان دارانی، معروف کرخی و امثال اینها. احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب سته نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال اوست که نسخههایی از پدرانش نقل کرده و در آنها دروغهایی است که خداوند، صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین اهل بیت. و این که میگوید: «بسیاری از فقهای جمهور از او اخذ علم کردهاند»، آشکارترین دروغ است. فقهای مشهور جمهور هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکردهاند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمیشوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ میکردند که از راسخان در علم و یا مرتبهای از آنها پایین تر بودهاند. [و آنچه بعضی از مردم ذکر کردهاند که معروف کرخی خادم او بوده است و در محضر او مسلمان شده است و یا این که خرق عادت از او به کرخی رسیده، به اتفاق آگاهان به این مسئله، همه این مطالب باطل است.]» (1)
گفتار ابن تیمیه این شبهه را ایجاد خواهد کرد که علمای اهل سنت در طول تاریخ، هرگز توجه و علاقهای به اهل بیت (علیه السلام) نداشته اند. لذا لازم است برای رد این شبهه، به بررسی
گفتههای علما و بزرگان عامه بپردازیم.
2. فضایل امام رضا (علیه السلام) از منظر علمای اهل سنت
فضایل، مناقب و کرامات فراوانی از حضرت (علیه السلام) در کتب شیعه و سنی نقل شده است. هم چنین کتب متعددی به صورت خاص در موضوع فضایل و کرامات آن حضرت نگاشته شده که برخی از آنها از این قرارند: کرامات و مقامات عرفانی امام رضا (علیه السلام) علی حسینی قمی؛ کرامات امام رضا (علیه السلام)، حسین صبوری؛ کرامات الرضویه (علیه السلام) (معجزات علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بعد از شهادت)، علی میرخلفزاده؛ عجایب و معجزات شگفتانگیزی از امام رضا (علیه السلام) محمد طباطبایی؛ شفایافتگان از متوسلین به امام رضا (علیه السلام) محمد غفوری.
در لابه لای کتب تاریخی، حدیثی، ادبی و … از علما برجسته اسلام به خصوص از عامه، میتوان مناقب و فضایل امام رضا (علیه السلام) را جویا شد که برای رعایت اختصار، تنها به برخی از این سخنان اشاره خواهیم کرد.
ابن حبان: (2)
«وی از سادات و فرزانگان اهل بیت و بزرگان و فضلای بنیهاشم به شمار میآید. واجب است احادیثش را معتبر شمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او و به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند… علی بن موسی در شهر طوس و با شربت [زهرآگینی] که مأمون به او نوشاند، بلافاصله درگذشت… قبرش در سناباد، بیرون از نوقان، کنار قبر هارونالرشید، مشهور است که مردم به زیارتش میروند. من نیز چندین بار قبر او را زیارت کردهام و در مدت اقامتم در طوس، هرگاه در دام مشکلات و سختیها گرفتار میآمدم، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا (صلوات خدا بر جدش و او باد) میرفتم و از خداوند میخواستم مشکلات وسختیهایم را از میان بردارد. همه دعاهایم برآورده میشد و سختیهایم از میان میرفت. من این مسئله را بارها آزمودم و این چنین دریافتم. امیدوارم که خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیت او (علیه السلام) بمیراند.» (3)
خطیب بغدادی:
او از ابوعلی خلال (4) نقل میکند: «هرگاه امر مهمی برای من پیش آید، قصد زیارت قبر موسی بن جعفر میکنم و به ایشان متوسل میشوم و خداوند آنچه را میخواهم، بر من آسان میکند.» (5)
عبدالکریم بن محمد سمعانی: (6)
«ابوحاتم بن حبان بستی گفت: از پدرش، عجایب، از او ابوصلت و دیگران روایت کردهاند که امام رضا دچار توهم میشد و خطا میکرد… به اعتقاد من رضا از جمله عالمان و فاضلان با نسب شریف محسوب میشد و خلل در روایت او از سوی راویان است. هیچ راوی ثقهای از او روایت نکرده، جز آنکه متروک گشته است. یکی از روایات مشهور از آن حضرت، صحیفه است که راوی آن بدین سبب مورد طعن قرار گرفته است.» (7)
شمسالدین ذهبی: (8)
«پیشوای بزرگ، ابوالحسن بن موسی الکاظم… در دوران خود، سرور بنیهاشم و گرانقدرترین و شریفترین آنها بود…» (9)
او هم چنین میگوید: «از چنان جایگاهی بهره میبرد که میگفتند علی بن موسی به هنگام جوانی و در روزگار مالک، فتوان میدهد… علی بن موسی از جایگاهی بلندبرخوردار بود و شایستگی خلافت را داشت.» (10)
ابن حجر عسقلانی: (11)
«فردی راستگوست، خلل از کسانی است که از او روایت کردهاند. وی از بزرگان طبقه دهم بود.» (12)
وی هم چنین در تهذیب التهذیب از ابابکر محمّدبن المؤمل بن الحسن بن عیسی نقل میکند: «روزی با پیشوای اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمه و ابوعلی ثقفی و دیگر مشایخ خو، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا در طوس رفتیم، در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان میرفتند… تواضع و بزرگ داشت او (ابن خزیمه) را دیدم که چنان در برابر قبر و بقعه ایشان تعظیم و تواضع میکرد و در کنار آن تضرع میکرد که ما را متحیر کرد.» (13)
ابن حجر هیثمی: (14)
«علی الرّضا از نامآورترین و با منزلتترین اهل بیت است و بدین دلیل، مأمون ایشان را احترام کرد ودخترش را به ازدواج ایشان درآورد و وی را ولی عهد خویش قرار داد.» (15)
علی بن شهابالدین همدانی: (16)
او روایتی را به نقل از عایشه در موده القربی به این شرح ذکر کرده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که فرزندم را در طوس زیارت کند، گویا یک حج به جا آورده است. عایشه پرسید: یک حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو حج، عایشه پرسید: دو حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سه حج. پس عایشه ساکت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر سکوت نمیکردی، تا هفتاد حج میشمردم.» (17)
شیخ عبدالله شبراوی: (18)
«هشتمین امام و پیشوا، علی الرضاست. او (رضی الله) شخصی کریم، بزرگوار، با ابهت و با وقار بود. پدرش موسی الکاظم او را بسیار دوست میداشت و مزرعه آبادی به نام یسیریه را که به مبلغ سی هزار دینار خرید، به او بخشید. گفته شده است که علیالرضا هزار بنده را آزاد کرد. آن حضرت اهل وضو و طهارت و پاکی و اهل نماز شب بود، به گونهای که برای هر نماز شب وضو میگرفت و تا به صبح به عبادت و بندگی میپرداخت… بعضی گفتهاند که علی الرّضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق [در دوران خویش] بر تمامی اهل بیت برتری داشت و مقام و منزلتش در بین آنها والا و یارانش فراوان و برهانش هویدا و آشکار است، تا آنجا که خلیفه مأمون، او را در جایگاه والایی قرار داد و در مملکت خویش، شریک ساخت و امر جانشینی خویش را به او واگذار کرد و دخترش را علنی و در برابر چشم مردم، به همسری او درآورد. مناقب او عالی و صفاتش ارزشمند بود و استدلالهایش محکم و استوار و اخلاقش عربی، روحیاتش هاشمی و منش و سجایای او پیامبرگونه بود. کرامات آن حضرت بیشتر از آن است که به شمار آید و مشهورتر از آن است که ذکر شود…» (19)
البته شبراوی در پاورقی به این نکته اشاره میکند که قاضی نورالله شوشتری (20) همین توصیفات را در کتاب احقاق الحق و إزهاق الباطل آورده است. (21)
محمدامین سویدی: (22)
«اخلاقش والا و صفاتش ارزشمند بود… کراماتش بسیار است و مناقبش مشهور، به حدی که در این مختصر نمیگنجد.»
ابراهیم جوینی: (23)
او نیز در فرائد السمطین، مطالب زیادی راجع کرامات و فضائل امام (علیه السلام) و فضیلت قبر شریف حضرت بیان میکند (24) و به نقل از حاکم نیشابوری مینویسد: «بزرگترین فضائل، از جانب نسب علی بن موسی الرضاست، زیرا وی از نسل و ذریه بهترین بشر، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است… این مطلب از باورها و اعتقادات مذهب سنت و جماعت است و تمام فقیهان حجاز بر این مطلب اتفاق نظر دارند و کسانی که با این موضوع مخالفت ورزند، با قرآن و سنت به مبارزه برخاسته و با حق به ستیز پرداختهاند و تا قیامت در مورد دو سرور جوانان بهشتی و دودمان آن دو، تعصب و دشمنی خود را آشکار ساختهاند.» (25)
جوینی در جای دیگری نیز روایتی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به این شرح نقل میکند: «زود است که پارهای از تن من در خراسان دفن شود. هیچ مؤمنی او را زیارت نمیکند، جز آن که خداوند برای او بهشت را واجب و جسد او را بر آتش حرام کند.» (26)
ابن تغری: (27)
«پیشوا و عالم بود… و در دوران خود، سرور بنیهاشم و گرانقدرترین آنها به شمار میرفت..»
سمهودی: (28)
«و اما علی الرّضا بن موسی الکاظم، یگانه زمان خویش و مردی جلیلالقدر بود…» (29)
یوسف بن اسماعیل نهبانی: (30)
«از بزرگان امامان و چراغان امت، از اهل بیت نبوت و معادن علم و عرفان و کرم و مردانگی، عظیمالقدر و مشهور ذکر بود و برای او کرامات بسیاری است…» (31)
محمدبن وهیب: (32)
«کرامات او بسیار بود (رضی الله)، زیرا او یگانه زمان خود به حساب میآمد.» (33)
فخر رازی:
وی در تفسیر معنای کوثر مینویسد: «برخی بر این باورند که مقصود از کوثر، فرزندان رسول خداست… در این صورت، کوثر بدین معناست که خداوند، نسلی جاویدان به پیامبر عطا میکند که در گذر زمان، باقی میمانند و چنان که میبینیم، افراد فراوانی از اهل بیت کشته شدند، اما باز هم جهان از حضور آنها موج میزند و این در حالی است که هیچ شخصیت قابل توجهی از نسل بنی امیه باقی نمانده است. وانگهی علمای بزرگ و فراوانی چون باقر، صادق، کاظم و رضا (علیه السلام) از میان اهل بیت برخاسته است.» (34)
محمدبن طلحه نصیبی شافعی: (35)
« با دقت نظر واندیشه روشن میشود که علی بن موسی نیز در واقع، وارث آن دو علی نخستین (امیرالمؤمنین و امام زین العابدین) است و سومین علی به شمار میرود. وی از ایمانی سرشار، جایگاهی بلند، شخصیتی والا، توانایی گسترده، یارانی فراوان و برهانی آشکار بهره میبرد… وی از نَفس شریف هاشمی و تبار بلندنبوی برخوردار بود. اگر برجستگیهای وی را برشماریم، میبینیم که از آن برتریها، بزرگتر است و اگر مناقبش را به تفصیل بیان کنیم، در مییابیم که از جایگاهی والاتر از آن مناقب بهره میبَرَد.» (36)
ابن ابی الحدید معتزلی:
«وی عالمترین و سخیترین و کریمترین دراخلاق، در بین مردم بود.» (37)
ابن خلّکان:
«مأمون، علی بن موسی را در بهترین جایگاه نشاند، خواص اولیا را گرد آورد به آنها خبر داد که مأمون، فرزندان عباس و علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به دقت بررسی کرده و در زمان خود، هیچ کس را برتر و شایستهتر از علی بن موسی الرضا به خلافت، تشخیص نداده است…» (38)
علمای دیگری، از اهل سنت از جمله عسقلانی و واقدی نیز بیان داشتهاند که حضرت در مسجدالنبی فتوا میداد و این خود حاکی از جایگاه بالای علمی ایشان است. (39)
3. راویان احادیث رضوی
الف – راویان احادیث رضوی از منظر علمای بزرگ اهل سنت
افراد زیادی از حضرت حدیث نقل کردهاند که در میان ایشان، علمای طراز اول اهل سنت نیز قرار دارند. در ادامه به نام برخی از راویان احادیث آن حضرت از زبان علمای بزرگ اهل سنت اشاره میشود.
ابن حجر عسقلانی:
اودر بیان راویان احادیث رضوی آورده است: «از او (امام رضا (علیه السلام))، پسرش محمد، ابوعثمان مازنی نحوی، علی بن علی دعبلی، ایوب بن منصور نیشابوری، ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی، مأمون بن رشید، علی بن مهدی بن صدقه… ابواحمد داوود بن سلیمان بن یوسف قاری قزوینی، … عامربن سلیمان طائی، … ابوجعفر محمدبن محمدبن حبان تمار و دیگران روایت کردهاند.» (40) ابن حجر هم چنین به نقل از حاکم نیشابوری اضافه میکند: «… امامان حدیث مانند آدم بن ابی ایاس، نصر بن علی جهضمی، محمدبن رافع قشیری و دیگران از او روایت کردهاند.» (41)
خطیب بغدادی:
وی نیز میگوید: «از او (علی بن موسی الرضا (علیه السلام)) عبدالسلام بن صالح ابوالصلت هروی، احمدبن عامر بن سلیمان طائی، عبدالله بن العباس قزوینی، و ابوعبدالله محمدبن احمدبن حنبل، معلی بن منصور رازی، آدم بن ابی ایاس عسقلانی، محمدبن رافع تستری، خالد بن احمد ذهلی، نصربن علی جهضمی، ابواحمد داوودبن سلیمان بن یوسف بن عبدالله غازی و غیر آنان روایت کردهاند.» (42)
مناوی:
او مینویسد: « در تاریخ نیشابور حاکم آمده است: علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمدالباقر بن علی زین العابدین بن الحسین وقتی به نیشابور وارد شد، درکجاوهای سوار بر استر نشسته بود. راهی به سوی او باز کردند. دو امام حافظ ابوزرعه رازی و ابن اسلم طوسی … گفتند: ای سرور جلیل و فرزند سروران پیشوا! به حق پدران پاک نهادت و گذشتگان بزرگوارت، سوگندت میدهیم که چهره نیکوی خود را به ما نشان دهی و به واسطه پدرانت از جدّت، حدیثی برایمان بگویی که حضرتت را به وسیله آن یاد کنیم. حضرت خادمان خود را نگاه داشت. پرده کجاوه را کنار زد و دیدگان مردم را به جمال خود روشن ساخت… مردم برای دیدن ایشان ایستادند و با دیدن او به گریه افتادند، خود را به زمین میافکندند و فریادها بلند شد… دراین هنگام، پیشوایان و دانشمندان بانگ برآوردند: ای گروه مردمان! ساکت شوید و به سخنی گوش فرا دارید که سودتان رساند و با فریاد خود، ما را میازارید. ابوزرعه و طوسی، کلام حضرتش را استملاء میکردند. رضا گفت: برایم حدیث گفت پدرم…». (43)
اسماعیل عَجلونی:
وی نیز در کشف الخفاء مینویسد: «وقتی علی بن موسی الرضا وارد نیشابور شد، بر استری سوار بود. عالمان آن دیار به استقبالش شتافتند، از جمله یحیی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حرب، و محمّدبن رافع. آنان زمان مرکب رضا را گرفتند. اسحاق گفت: سوگندت میدهم به حق پدران طاهرت، که برای ما حدیثی بگویی. پس گفت: مرا پدر بزرگوارم بنده صالح موسی بن جعفر (علیه السلام) … حدیث کرد». (44)
ابن عساکر:
او نیز نام برخی از پیشوایانی را که هنگام ورود حضرت به نیشابور، زمام مرکب ایشان را گرفتند و از ایشان طلب حدیث کردند، ذکر کرده است: «یاسین بن نضر، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی و عدهای از اهل علم…» (45) وی سپس قول احمد بن حنبل را در مورد فضیلت سند حدیث رضوی، این گونه بیان میکند: «ان قرأت هذا الإسناد علی مجنون، بریء من جنونه وما عیب هذا الحدیث إلاّ جوده إسناده.» (46)
گزارش استقبال حضرت در نیشابور، از وقایع مسلم تاریخ است که کسی نمیتواند منکر آن شود. علاوه بر منابع فوقالذکر، میتوان در این زمینه به منابعی چون المنتظم، (47) التوحید، (48) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، (49) کشف الغمه، (50) و بحار الانوار، (51) مراجعه کرد. این گزارش علاوه بر آن که گویای اعلم بودن آن جناب بر علمای زمان خود است، از علما و محدثان طراز اول اهل سنت مانند اسحاق بن راهویه و احمدبن حنبل به عنوان راویان احادیث رضوی سخن به میان میآورد؛ حقیقتی که ابن تیمیه در منهاج السنه منکر آن شده است.
نکته جالب توجه آن است که گزارشگر اصلی این واقعه، حاکم نیشابوری است که خود از اباصلت نقل میکند. این میتواند دلیلی برای رد اتهامات برخی مانند ابن حبان (52) و تصدیقی بر این سخن او باشد که گفت: «من از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) عالمتر ندیدم. هیچ دانشمندی او را ندید، مگر آن که او نیز مانند من به این حقیقت شهادت داد، مأمون به منظور مناظره با آن حضرت، گروهی از دانشمندان ادیان مختلف و فقهای شریعت و متکلمان مسلمان و غیر مسلمان را گرد میآورد، اما همگی مغلوب علوم سرشار او میشدند، تا این که احدی از آنها باقی نماند، مگر آن که به فضل او و ناتوانی خویش اقرار میکرد.» (53)
ب – اباصلت در منابع معتبر
عبدالسّلام بن صالح بن سلیمان بن أیوب بن میسره، ابوالصّلت الهروی، مولی عبدالرحمان بن سمره القرشی (54) از راویان مشهور و اصحاب امام رضا (علیه السلام) است. (55)
در مورد مذهب او ابهاماتی وجود دارد، زیرا برخی از رجالیون شیعه، مانند شیخ طوسی او را از عامه دانستهاند، (56) گرچه مرحوم خویی با رد عامه بودن مذهب اباصلت، این عقیده را اشتباه سهوی بعضی رجالیان میداند. (57) از سویی دیگر، علمای اهل سنت، مانند کشّی (58) او را در ردیف راویان شیعه قرار دادهاند، اما گزارشهایی مبنی بر عامه بودن مذهب اباصلت، در دست است، چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ خویش آورده است: «اباصلت برای اخذ حدیث به بصره، کوفه، حجاز و یمن سفر کرد و در این مسافرتهای علمی، از اساتیدی چون: حماد بن زید، مالک بن انس، عبدالوارث بن سعید، جعفر بن سلیمان، شریک بن عبدالله، عبدالله بن ادریس، عبادبن عوام، ابامعاویه ضریر، معتمر بن سلیمان تیمی، سفیان بن عیینه و عبدالرزاق بن همام بهره برده بود». (59)
همه اساتیدی که خطیب بغدادی برای اباصلت برمی شمرد، از علمای اهل سنتاند.
ذهبی نیز با اشاره به جایگاه خاص اباصلت نزد مأمون عباسی میگوید: «وقتی مأمون اباصلت را دید، [دانش] اومتعجبش ساخت و او را در شمار خواص خود درآورد… زمانی که بحث خلق قرآن پیش آمد، مأمون مناظرهای بین او و بشر بن غیاث برگزار کرد.» (60)
با جمعبندی مطالب فوق و موارد دیگری که به علت رعایت اختصار، ذکر آنها مقدور نبود، به نظر میرسد اباصلت در ابتدا بر مذهب عامه بوده و پس از آشنایی با امام رضا (علیه السلام) به مرور، به مذهب تشیع گرایش یافته و از اساتید و هم نشینان حدیثی خویش فاصله گرفته است.
او هم چنین علمایی چون اسحاق بن راهویه همنشین بود و در مجلس احمدبن حنبل حضور مییافت. (61)
ج – اباصلت از منظر رجالیان اهل سنّت
در این جا لازم است به برخی از دیدگاههای علمای حدیث و رجالیان اهل سنت درباره اباصلت بپردازیم.
کشّی از یحیی بن نعیم نقل میکند: «ابوصلت نقی الحدیث بود و ما دیدیم که حدیث را از مشایخ میشنود، اما او شدید التشیّع است. با این حال ما از او دروغی ندیدیم.» (62) او هم چنین به نقل از احمدبن سعید الرازی میگوید: «به راستی که اباصلت بر حدیث، ثقه و امین بود و این نیست مگر به این سبب که آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست میداشت و دین و مذهب وی، محبت ایشان بود.» (63)
نجاشی آورده است: «هروی از رضا (علیه السلام) روایت کرده و ثقه و صحیح الحدیث است. برای او کتابی درباره رحلت امام رضا (علیه السلام) هست.» (64)
ذهبی نیز میگوید: «شیخ، عالم، عابد، شیخ الشیعه، ابوصلت عبدالسلام بن صالح هرو… از مالک و حمّاد بن زید، شریک، عبد وارث، هشیم، عبدالسلام بن حرب، ابن عیینه، علی بن موسی الرِّضی و غیره روایت میکند. هم چنین عباس دوری، ابوبکر بن ابی دنیا، احمدبن ابی خیثمه، محمدبن ضریس، عبدالله بن احمد، حسین بن اسحاق تستری و بسیاری دیگر از او روایت کردهاند.»
ذهبی در ادامه به دیدگاههای متفاوت و متضاد علمای حدیث درباره اباصلت میپردازد و از جمله مینویسد: «ابن محرز گفت: “من از یحیی بن معین درباره ابوصلت سؤال کردم؟ گفت: از دروغگویان نیست. عباس گفت: “شنیدم این معین، اباصلت را توثیق میکرد. برای او حدیث أنَا مَدینَه العِلمِ را ذکر کردم. او گفت: این حدیث را محمّدبن جعفر الفَیدِی از ابی معاویه نقل کرده است.»
از گزارش ذهبی چنین بر میآید که مخالفت جمعی از عامّه با اباصلت، از آن روست که وی روایت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) : «أنا مدینه العلم و علی بابها» را گزارش کرده بود. هنگامی که یحیی بن معین، او را موثّق میشمارد، به عنوان اعتراض، به این نکته اشاره میکنند که او راوی روایت مذکور است و یحیی که از این اتهام برآشفته میشود، مدعی میشود که روایت را ابی معاویه نقل کرده است. این گونه روایات، تنها یک دلیل را برای مخالفت با اباصلت و روایات او بیان میکنند و آن، تشیع است.
ذهبی هم چنین آورده است: «ابوحاتم گفت: نزد من راستگو نیست. نسائی گفت: ثقه نیست… دارقطنی گفت: سگ علویان بهتر از همه بنیامیه است. حاتم بن یونس جرجانی حافظ گفت: از ابن معین درباره او سؤال کردم، گفت: راستگو واحمق بود. از صالح بن محمد نقل شده که گفت: ابن معین را در حال آمدن به سمت اباصلت دیدم که به او دشنام میداد…» (65)
ابن حجر عسقلانی نیز میگوید: «عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ابوالصلت الهروی مولی قریش، نزل نیسابور، صدوق، له مناکیرو کان یتشیع و أفرط. العقیلی فقال: کذاب.» (66)
راویان موثّق بسیاری از اباصلت حدیث نقل کردهاند که در این جا تنها به ذکر و شرح رجالی تعدادی از آنها میپردازیم.
راوی |
شرح حال رجای |
أبوبکر أحمدبن أبی خیثمه |
قال الخطیب: کان ثقه عالماً متقناً حافظاً بصیراً بأیام الناس، راویه للادب… و ذکره الدارقطنی، فقال: ثقه، مأمون… (شمس الدین الذهبی، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شیخ شعیب ارنؤوط، ج11، ص 493) |
أحمدبن سیار المروزی |
الامام الکبیر الحافظ الحجه، ابوالحسن المروزی، الفقیه، عالم مرو … قال النسائی: ثقه. و قال مره: لیس به بأس. و قال الدارقطنی: ثقه، … و قال ابن ابی داوود: کان من حفاظ الحدیث… (همان، ج12، ص 609 و 611) |
أحمد ابن منصور الرمادی |
الامام الحافظ الضابط، ابوبکر احمدبن منصور بن سیار بن معارک، الرمادی البغدادی… قال الدارقطنی: هو ثقه. و قال ابن أبی حاتم: کان ابی یوثقه… (همان، ج12، ص 389 و 390) |
إسحاق بن الحسن الحربی |
الامام الحافظ الصدوق، ابویعقوب اسحاق بن الحسن بن میمون البغدادی الحربی … و سمعنا (الموطأ) من روایته عنه … (همان، ج13، ص 410 و 411) |
الحسن ابن علویه القطان |
الشیخ الإمام الثقه، أبومحمد الحسن بن علی بن محمدبن سلیمان بن علویه، البغدادی القطان… و عنه: النجاد و الشافعی و أحمدبن سندی الحداد و أبوعلی بن الصواف و الآجری و مخلد الباقر حی و عبدالله بن إبراهیم الزبیبی: وثقه الدار قطنی و الخطیب… (همان، ج13، ص 559) |
الحسین بن إسحاق التستری |
سمع هشام بن عمار و سعیدبن منصور و یحیی الحمانی و شیبان بن فروخ و عبدالله بن ذکوان و دحیما و علی بن بحر القطان و طبقتهم. حدث عنه ابنه علی و سهل بن عبدالله التستری الصغیر و ابوجعفر العقیلی و ابومحمد بن زبر و سلیمان الطبرانی و آخرون. و کان من الحفاظ الرحاله، … اکثر عنه ابوالقاسم الطبرانی. (همان، ج14، ص 57) |
عباس بن محمّد |
الإِمَامُ الحَافِظُ الیِّقَه النَّاقِدُ أبوالفَضل عَبَّاسُ بنُ مُحَمَّدِ بن حَاتِم بن وَاقِدٍ |
الدوری |
الدُّوری، ثُمَّ البَغَدادِی، مَولَی بَنِی هَاشِمٍ، أَحَدُ الأَثباتِ المُصنِّفِینَ… وَ وثَّقَهُ النَّسَائی … (همان، ج12، ص 524-522) |
عبدالله بن احمد بن حنبل |
هو الإمام حقاً و شیخ الاسلام صدقاً، ابوعبدالله احمدبن حنبل بن هلال بن اسد بن إدریس بن عبدالله بن حیّان بن عبدالله بن أنس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبه بن عکابه بن صعب بن علی بن بکر وائل الذهلی الشیبانی المروزی، ثمّ البغدادی، اخد الائمه الاعلام… (همان، ج11، ص 358-177) |
4.امام رضا (علیه السلام) و منابع حدیثی اهل سنّت
الف – نقل حدیث از امام رضا (علیه السلام) توسط برخی علمای اهل سنّت
ابن تیمیه میگوید: «فقهای مشهور جمهور، هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکردهاند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمیشوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ میکردند که از راسخان در علم و یا مرتبهای از آنها پایین تر بودهاند.»
این در حالی است که به نقل از برخی، چون محمّدبن عیسی بن عبید یقطینی، احادیث فقهی رضوی بسیار زیاد بودند: «چون مردم در امر خلافت امام رضا (علیه السلام) دچار اختلاف شدند (و ناچار با طرح سؤالاتی، امامت وی را به آزمون گذاشتند) من از سؤالات مردم و پاسخهای آن حضرت، پانزده هزار مسئله گردآوری کردم و نام آن را مسائل مجربّه گذاشتم.» (67)
برخی از علمای شیعه و سنی، نام بسیاری از فقهایی را که به نقل حدیث از آن حضرت پرداخته اند، ذکر کردهاند، چنان که المزی در تهذیب الکمال از این فقها نام برده است:
1. ابوبکر احمدبن الحباب بن حمزه الحمیری النسّابه؛
2. أیوب بن منصور النیسابوری؛
3. دارم بن قبیصه بن نهشل الصنعانی؛
4. أبو أحمد داوود بن سلیمان بن یوسف الغازی القزوینی؛
5. سلیمان بن جعفر؛
6. عامر بن سلیمان الطائی؛
7. عبدالله بن علی العلوی؛
8. ابوالعباس عبدالله المأمون بن هارون الرشید؛
9. أبوالصلت عبدالسلام بن صالح الهروی؛
10. علی بن صدقه الشطّی الرقّی؛
11. علی بن علی الخزاعی الدعبلی؛
12. علی بن مهدی بن صدقه بن هشام القاضی؛
13. محمدبن سهل بن عامر البجلی؛
14. ابنه أبوجعفر محمد بن علی بن موسی؛
15. أبوجعفر محمّدبن محمّد بن حیان التمّار البصری؛
16. موسی بن علی القرشی؛
17. أبوعثمان المازنی النحوی. (68)
در میان فقهایی که علامه برقی و شیخ طوسی در رجال خویش ذکر میکنند، برخی اسامی نیز به چشم میخورد که از جمله میتوان این اسامی اشاره کرد:
18. أحمدبن محمدبن أبی نصر (البزنطی)؛
19. محمدبن اسماعیل بن بزیع؛
20. عبدالرحمن بن أبی نجران التمیمی؛
21. صفوان بن یحیی؛ (69)
22. أحمدبن محمّدبن حنبل الشیبانی (أبوعبدالله إمام الحنابله)؛
23. إسحاق بن ابراهیم الحنظلی (ابن راهویه)؛
24. الفضل بن سهل ذوالریاستین. (70)
ب. روایات رضوی در متون حدیثی اهل سنّت
این جست و جو تنها در 175 کتاب حدیثی اهل سنّت و بر اساس واژگان «الرضا»، «الرضی» و «علی بن موسی» صورت گرفته است. گر چه احادیث منقول از آن حضرت در این منابع، بسیار کم است، (زیرا تنها در کتب اربعه شیعه، حدود پانصد حدیث از ایشان نقل شده) (71) اما ذکر همین تعداد روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنّت، دلیلی برای ردّ ادّعای ابن تیمیه خواهد بود که گفت: «احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب ستّه نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال او است که نسخههایی از پدرانش نقل کرده که در آنها دروغهایی است که خداوند صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین از اهل بیت.»
در ادامه، احادیث منقول از حضرت امام رضا (علیه السلام) در کتب حدیثی معتبر اهل سنّت، ذکر میشود:
1. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ قَوْلٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (72) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ». (73) «الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ تَصدِیقُ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (74) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (75) الْإِیمَانِ بِاللهِ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ «الْإِیمَانِ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (76) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ»؛ (77) الْإِیمَانُ قَوْلٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (78) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ. (79)
2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ- فَقَالَ یَا رَبِّ! أَ بَعِیدٌ أَنْتَ فَأُنَادِیَکَ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَکَ- فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا مُوسَى بنَ عِمرَانَ! أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی.» (80)
3. فَقَالُوا:نَسألُک عَن مَسَائِلَ لَا یعلَمُهَا إلَّا عَالِمُ. فَقَالَ: سَلُوا عَمَّا شِئتُم. قَالُوا: أَخبِرنَا عَنِ الْحُورِ الْعِینِ مِمَّ خُلِقْنَ وَ عَنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ إِذَا دَخَلُوا الْجَنَّهَ مَا أَوَّلُ مَا یَأْکُلُونَ مِنهَا وَ عَنْ مُعْتَمَدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَزَّ ذِکرُهُ أَیْنَ کَانَ وَ کَیْفَ کَانَ إِذْ لَا أَرْضَ وَ لَا سَمَاءَ وَ لَا شَیْءَ فَقَالَ «أَمَّا الْحُورُ الْعِینُ، فَإِنَّهُنَّ خُلِقْنَ مِنَ الزَّعْفَرَانِ وَ التُّرَابِ لَا یبقَی وَ أَمَّا أَهْلُ الْجَنَّهِ فَإِنَّهُمْ یَأْکُلُونَ أَوَّلَ مَا یَدْخُلُونَهَا مِنْ کَبِدِ الْحُوتِ الَّذِی عَلَیهِ الأَرضُ وَ أَمَّا مُعْتَمَدُ الرَّبِّ العَالَمِینَ عَزَّ رَبُّنَا وَ جَلَّ فَإِنَّهُ هُوَ أَیَّنَ الْأَیْنَ وَ کَیَّفَ الْکَیْفَ وَ لَا کَیْفهَ لَهُ وَ کَانَ مُعْتَمَدُهُ عَلَى قُدْرَتِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى».فَقَالُوا نَشهَدُ أَنَّک عَالِمُ أَهلِ الأَرضِ. فَقَالَ: «الحَمدُللِّهِ الَّذِی لَا یَحسُّ وَ لَا یمَسُّ، وَ لَا یجَسُّ وَ لَا تدرِکُهُ الحَوَاسُّ الخَمسُ وَ لَا تَصِفُهُ الأَوهَامُ وَ لَا تَبلُغُهُ العُقُولُ لَم تَرَ رَبَّنَا العُیونُ فَتُخبِرَ بِحُیوثِیِتِهِ أَو أَینُونِیِتِهِ أَو مَحدُودِیِتِهِ أَو کَیفُوفِیِتِهِ، هُوَ العَلِی الأَعلَی حَیثُ مُا ینبَغِی یوَحَّدُ. الحَمدُاللهِ الَّذی بِسَترِه جَمَعَنَا وَ لَو کَانَ لِلذَّنبِ رِیحُ، مَا جَالَسَنَا أَحَدُ.» (81).
4. 2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا کَانَ وَ لَا یکُونُ إِلَی یوِم القِیامَهِ مَؤمِنُ إلَّا وَ لَهُ جَارُ یؤذِیهِ.» (82)
5. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یقُولُ: «عِدهُ المُؤمِنِ نَذرُ لَا کَفَّارَهَ لَهُ.» (83)
6. عَن عَلِی قَالَ: «فَرَضَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) عَلَی کُلِّ صَغِیرٍ أَو کَبِیر، حُرٍّ أَو عَبدٍ مِمَن یمَوِّنُونَ صَاعاً مِن شَعِیرٍ أَو صَاعاً مِن تَمرٍ أَو صَاعاً مِن زَبِیبٍ عَن کُلُّ إِنسَانٍ.» (84)
7. مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله وسلم) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ:«حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ سَیِّدُ الْمَلَائِکَهِ عَنِ اللهِ رَبِّ الأَربَابِ تَعَالَی قَالَ: ” إِنِّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا” (85) مَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»؛ (86) «یقول الله (عزّ و جّل): لا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَن دَخَلَهُ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (87) « یقُولُ اللهُ تَعَالَی: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَن دَخَلَهُ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (88) قَالَ اللَّهُ (عزّ و جّل) إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِی مَنْ جَاءَ نِی مِنْکُمْ بِشَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِالْإِخْلَاصِ، دَخَلَ فِی حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.» (89)
8. قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): « مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ (عزّ وجلّ) مِنْ ذُلِ الْمَعَاصِی إِلَى عِزِّ الطَّاعَهِ أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِیرَهٍ وَ آنَسَهُ بِلَا أَنِیسٍ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافُ اللهُ تَعَالَی مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الرِّزْقِ، رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَحْیِ مِنْ طَلَبِ الْمَعِیشَهِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ رَخِیَ بَالُهُُُ وَ نُعِّمَ عِیَالُهُ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا، ثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَهَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَاللهُ بِهَا لِسَانَهُ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَى دَارِ الْقَرَارِ.» (90)
9. …عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ :سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: التَّوْحِیدُ ثَمَنُ الْجَنَّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَفَاءُ شُکْرِ کُلِّ نِعْمَهٍ، وَ خَشْیَهُ اللَّهِ مِفْتَاحُ کُلِّ حِکْمَهٍ، وَ الْإِخْلَاصُ مِلَاکُ کُلِّ طَاعَهٍ.» (91)
10…. اَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یقُولُ: «إنَّاللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ لِلفقَرَاءِ فِی أَموَالِ الأَغنِیاءِ قَدرَ مَا یَسعُهُم، فَإن مَنَعُوهُم، حَتَّی یجُوعُوا وَ یَعرُّوا، وَ یجهَدُوا، حَاسَبَهُمُ اللهُ حِسَاباً شَدِیداً وَ عَذَّبَهُم عَذَاباً نُکراً.» (92)
11. ….قَالَ لِی عَلی بنُ مُوسَى الرِّضَی(علیه السلام): «ثَلَاثَهٌ مُوَکَّلٌ بِهَا ثَلَاثَهٌ: تَحَامُلُ الْأَیَّامِ عَلَى ذَوِی الْأَدَوَاتِ الْکَامِلَهِ وَ اسْتِیلَاءُ الْحِرْمَانِ عَلَى الْمُتَقَدِّمِ فِی صَنَعْتِهِ وَ مُعَادَاهُ الْعَوَامِّ لِأَهْلِ الْمَعْرِفَهِ.» (93)
12. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. قِیلَ:یا رَسُولَ اللهِ!وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ: الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ.» (94)
13. ….أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): فَرَضَ زَکَاهَ الفِطرِ عَلَی الصَّغِیرِ وَ الکَبِیرِ وَ الذَّکَرِ وَ الأُنثَی مِمَّن تَمُونُونَ. (95).
14. سُئِل علی بن موسی الرَّضا: أیکلّف الله العبادَ ما لا یطِیقون؟ قال: «هوأَعدَل من ذلک.» قال: فیستطیعون أن یفعَلوا ما یریدون؟ قال: «هم أَعجَز من ذلک.» (96).
15. …عن أبی علی بن أبی طالب مرفوعاً: «العلم خزائن ومفتاحها السؤال، فاسألوا یرحمکمالله، فإنه یؤخرفیه أربعه: السائل و المتعلم و المستمع و المحب لهم»؛ (97).
الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ الْمَفَاتِیحُ السُّؤَال، فَاسْأَلُوا یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِی الْعِلْمِ أَرْبَعَهٌ: السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ.» (98)
16. ….فَسئِلَ عَنِ القَدَرِ، فَقَالَ: «قَالَ اللهُ عَزَّ مِن قَائِلٍ (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ* یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ* إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)». (99) (100)
17. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.» (101)
18. … قال سمعت قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «یقول الله (عزّ و جّل): عبدی! ما تنصفنی؟ أتحبب إلیک بالنعم و تتمقت إلی بالمعاصی. خیری علیک منزل و شرک إلی صاعد و لا یزال ملک کریم یأتینی منک فی کل یوم بعمل قبیح. عبدی! لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لاتدری من الموصوف، لتسارعت إلی مقته.» (102)
19. ….عَن جَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ فِی قَولِهِ (عزّ و جّل) «اتَّخَذَ اللهُ إبرَاهِیمَ خَلِیلاَ» (103) قَالَ: «أَظهَرَ اسمَ الخُلَّهِ لإِبرَاهِیمَ (علیه السلام)، لِأَنَّ الخلیل ظَاهِرُ فِی المَعنَی وَ أخفی اسمَ المَجَبَّهِ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله و سلم) لِتَمَامِ حَالِهِ، إذ لاَیحِبُّ الحَبِیبُ إظهَارَ حَالِ حَبِیبَهِ، بَل یحِبُّ إخفَاءَه وَ سَترَه لِئَلاَّ یطَّلِعَ عَلَیهِ أَحَدُ سِوَاهُ وَ لَا یدخُلَ أَحَدُ بَینَهُمَا. فَقَالَ لِنَبِیهِ وَ صَفِیهِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا أَظهَرَ لَهُ حَالَ المَحَبَّهِ: “قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ الله فَاتَّبَعُونِی یحبِبکمُ اللهُ”، (104) أَی لَیسَ الطَّرِیقُ إلَی مَحَبَّهِ اللهِ إلَّا اتَّبَاعَ حَبِیبِهِ وَ لَا یتَوَسَّلُ إلَی الحَبِیبِ بِشَیءٍ أَحسَنَ مِن مُتَابَعَهِ حَبِیبِهِ و طلب رِضَاه. » (105)
20. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الدِّینِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَ اصْطِنَاعُ الْخَیْرِ إِلَى کُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ.» (106)
21. … حَدَّثَنِی أَبِی الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ قَالَ: کُنَّا عَلَى مَائِدَهٍ أَنَا وَ أَخِی مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَنَفِیَّهِ وَ بَنُو عَمِّی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ العَبَّاسٍ وَ قُثَمُ وَ الْفَضْلُ عَلَی مَائِدهٍ نَأکُلُ، فَوَقَعَتْ جَرَادَهٌ عَلَی المَائِدَهِ فَأَخَذَهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَقَالَ لِلْحَسَینِ: یا سَیدِی! تَعْلَمُ مَا مَکْتُوبٌ عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَهِ. فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبِی أمِیرَالمُؤمِنِینَ فَقَالَ: إِنِّی سَأَلْتُ جَدَّک (صلی الله علیه و آله وسلم) فَقَالَ لِی عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَهِ مَکْتُوبٌ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا رَبُّ الْجَرَادَهِ وَ رَازِقُهَا إِذَا شِئْتُ بَعَثْتُهَا رِزْقاً لِقَوْمٍ وَ إِنْ شِئْتُ عَلَى قَوْمٍ بَلَاءً. قَالَ: فَقَامَ عَبدُاللهِ بْنُ عَبَّاسٍ فَضَمَّ الحُسینَ بنَ عَلِی إلَیهِ، ثُمَّ قَالَ: واحِدهُ مِنْ مَکْنُونِ الْعِلْمِ. (107)
22. … عَن عَلِیٌّ قَالَ: «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَهٌ: إِعطَاءُ الحَقِّ مِن نَفسِک وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِ حَالٍ وَ مُوَاسَاهُ الْإِخْ فِی بِالْمَال.» (108)
23. قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى: «فَمَا تَرَکَ أَبِی هَذِهِ الْوَصِیَّهَ إِلَى أَنْ تُوُفِّیَ.» (109)
24. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «اخْتِنُوا أَوْلَادَکُمْ یوم السابع، فَإِنَّهُ أَطْهَرُ و أسرع لنبات اللحم و أن الْأَرْضَ تَنْجَسُ مِنْ بَوْلِ الْأَقْلَفِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً.» (110)
25. … أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غِیبَتُهُ.» (111).
26. … عَن علی (رضی الله عن هو) قال: الحناء بعد النوره، أمان من الجذام و البرص.» (112)
27. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلَیْکُمْ بِالزَّبِیبِ فَإِنَّهُ یَکْشِفُ الْمِرَّهَ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَشُدُّ الْعَصَبَ وَ یَذْهَبُ بِالْإِعْیَاءِ وَ یُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ یُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ یَذْهَبُ بِالْهمِّ.» (113)
28. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «سید طعام الدنیا اللحم، ثم الأرز.» (114)
29. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یُبْعَثُ شَاهِدُ الزُّورِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مُولِغًاً لِسَانَهُ فِی النَّارِ کَمَا یَولِغُ الْکَلْبُ لِسَانَهُ فِی الْقَذَرِ.» (115)
30. عَنِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ: «مَنْ سَبَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ فَاقْتُلُوهُ، وَ مَنْ سَبّ وَاحِداً مِن أًصحَابِی، فَاجلِدُوه» و قَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): مَن سَبَّ أَصحَابِی، فَاجلِدُوهُ». (116)
31. …. قَالَ: سَمِعتُ المَأمُونَ یقُولُ لِعَلِی بنِ مُوسَی الرَّضِی (علیه السلام): إِلَی مَتَی یحسُنُ بِالإنسَانِ طَلَبُ العِلمِ؟ قَالَ: مَا حَسُنَتُ بِهِ الحَیاهُ. (117)
32. …. حَدَّثَنِی عَبدُالعَظیِمِ بنُ عَبداللهِ الرَّازِی الحَسَنِی فِی مَنزِلِهِ بِالرَّی، عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِی الرَّضِی عَن أَبِیهِ عَن آبَائِهِ عَن عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أَبِیهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدِّهِ عَلِی بنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلتُ أربَعاً أَنزَلَ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی تَصدِیقی بِهَا فِی کِتَابِهِ: قُلتُ: المَرءُ مَخبُوءُ تَحتَ لِسَانِهِ، فَإن هُوَ تَکَلَّمَ ظَهَرَ، فَأَنزَلَ اللهُ تَعَالَی: «وَلَتَعرفَنَّهُم فِی لَحن القَولِ» (118) وَ قُلتُ: مَن جَهِلَ شَیئاً عَادَاهُ، فَأَ نزَلَاللهُ (عزّ و جّل): (بَل کَذَّبُوا بُمَا لَم یحِیطُوا بِعِلمِهِ)، (119) وَ قُلتُ: قَدرُ (أَو قَالَ: قِیمَهُ) کُلِّ امرِیٍ مَا یحسِنُهُ، فَأَنزَلَ اللهُ تَعَالَی فِی قِصَّهِ طَالُوتَ (إنَّ اللهَ اصطَفَاهُ عَلَیکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِی العِلمِ وَ الجِسمِ) (120) وَ قُلتُ: القَتلُ یقِلُّ القَتلَ، فَأَنزَلَ اللهُ تَعَالَی: (وَ لَکُم فِی القِصَاصِ حَیاهُ یا أُولِی الأَلبَابِ).» (121) (122)
33. قَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «إنَّمَا ابنُ آدَمَ لِیومِهِ، فَمَن أَصبَحَ آمِناً فِی سِربِهِ مُعَافیً فِی جِسمِهِ، عِندَه قُوتُ یومِهِ، فَکَأَنَّمَا حِیزَت لَهُ الدُّنیا» و قَالَ: «الإیمَانُ إقرَارُ بِاللَّسَانِ وَ مَعرِفَهُ بِالقَلبِ وَعَمَلُ بِالجَوَارحِ.» (123)
34. …. عن أبی علی بن أبی طالب مرفوعاً بلفظ: «یا علی! علیک بالملح، فإنه شفاء من سبعین داء، الجذام و البرص و الجنون.» (124)
35. ثُمَّ قَالَ الرَّضَا: «کَانَ أَبِی یذکُرُ عَن آبَائِهِ أَنَّ أَمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلِی بنَ أَبِی طَالِبٍ کَانَ یقُولُ: أنَّ اللهَ خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ بِقَدَرٍ حَتَّی العَجزَ وَ الکَیسَ وَ إلَیهِ المَشِیئَهُ وَ بِهِ الحَولُ وَ القُوَّهُ.» (125)
نتیجهگیری
گرچه برخی از پیشوایان اهل سنّت مانند شافعی و سخاوی، مذهب خاصی را شرط قبول روایت نداشته و روایات ثقات مذاهب را قبول دارند، (126) اما کم نبودند علمایی که روایت صحیحی را به علت شیعه بودن راوی آن، غیر صحیح دانستهاند، همانگونه که در مورد اباصلت و دیگر راویان شیعه احادیث رضوی بیان شد.
همچنین گرچه در برخی موارد، کینهتوزی نسبت به اهل بیت (علیه السلام)، مانع از تبلیغ و ثبت احادیث آنها گشته است، (مانند آنچه از ابن تیمیه شاهد بودیم) اما به نظر میرسد مهمترین علت محدود بودن تعداد احادیث رضوی، شیعه بودن بسیاری از راویان احادیث رضوی است.
پینوشتها:
1. ابن تیمیه، منهاج السنه، تحقیق: محمد رشاد سالم، ج4، ص 60 و 61.
2. (متوفای 354 ق) محمّدبن حبان بن احمد بن حبان بن معاذ بن معبد بن سعید بن شهید، ابوحاتم التمیمی البستی، محدث، حافظ، رحاله، مصنف، عامی، کان عالماً بالطب و النجوم و فنون العلم و هو افغانی من مدینه بست، عدنانی، الاصل… (علی داوود جابر، معجم اعلام جبل عامل، ج1، ص 353) له کتاب الثقات و المجروحین و غیرها. تولی القضاء بسمرقند و توفی فی بست لیله الجمعه 8 شوال سنه 354 ق و دفن بقرب داره. (همان. نیز ر.ک: احمدبن علی مقریزی، المقفی الکبیر، تحقیق: محمّد بغلاوی، ج5، ص 280).
3. محمّدبن احمد بن حبان، الثقات، ج8، ص 456 و 457.
4. (متوفای 242 ق) الحلوانی الحافظ الامام ابومحمد الحسن بن علی بن محمّد الخلالمحدث مکه. حدث عن ابی معاویه و وکیع بن الجراح و معاذ بن هشام و خلق و رحل الی عبدالرزاق فاکثر و صنف و تعب فی هذا العلم. قال ابراهیم بن اورمه: بقی الیوم فی الدنیا ثلاثه، الذهلی بخراسان و ابن الفرات باصبهان و الحلوانی بمکه. قلت: حدث عنه الجماعه سوی النسائی، و ابوبکر بن ابی عاصم و أبوالعباس السراج و محمدبن المجدر و خلق سواهم. قال ابوداود: کان عالماً بالرجال و لا یستعمل علیه و قال یعقوب بن شیبه: کان ثقه ثبتاً متقناً. مات الحلوانی فی ذی الحجه سنه اثنتین و إربعین و مانتین رحمه الله تعالی…(شمس الدین ذهبی، تذکره الحفاظ، زکریا عمیرات، ج2، ص 72).
5. ر.ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، ج1، ص 132 و 133.
6. (562-506ق) تاج الاسلام ابوسعد عبدالکریم بن ابی بکر محمد بن ابی المظفر المنصور بن محمدبن عبدالجبار بن احمد بن محمد بن جعفر بن احمد بن عبدالجبار بن الفضل ابن الربیع بن مسلم بن عبدالله بن عبدالمجیب التمیمی السمعانی المروزی الفقیه الشافعی الحافظ الملقّب قوامالدین. (ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج3، ص 209) مورّخ نسّاب، صاحب انساب و تواریخ مشهوره متولد در سنه 506 و وفات در سنه 562 در مرو. (ر.ک: شیخ عباس قمی، وقایع الایام، به کوشش: محمّد صادقی و عباس علی مردی، ص 305).
7. عبدالکریم بن محمّد سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالرحمان معلمی، ج6، ص 139 و 140.
8. (748-673ق) مورخ الاسلام شمسالدین ابوعبدالله محمّدبن احمد بن عثمان بن قایماز ذهبی در ماه ربیع الاخر سال 673 ق به دنیا آمد. پدرش، شهابالدین احمد، شغل طلاکاری داشت و شمسالدین محمد به جهت شغل پدرش، به «ابن الذهبی» شهرت یافت. از ذهبی آثار فراوانی اعم از تألیف و تلخیص بر جای مانده است که تنها در مقدمه کتاب سیر اعلام به 215 اثر اشاره شده است، از جمله تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تذکره الحفاظ، دول الاسلام، سیر اعلام النبلاء، العبر فی خبر من عنبر، میزان الاعتدال فی نقد الرجال. (شمسالدین الذهبی ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شیخ شعیب ارنؤوط، ج1، ص 16-14 و 90-75)
9. شمسالدین ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمرعبدالسلام تدمری، ج14، ص 269.
10. ر.ک: حکمت رحمت، امامان اهل بیت در کتب اهل سنت، ص 177.
11. (852-773ق) از او به «حافظ العصر»، «شیخ الاسلام»، «امیرالمؤمنین فی الحدیث» «علامه الدهر»، «حامل لواء سنه الانام»، «قاضی القضاه» و «اوحد الحفاظ و الرواه» یاد کردهاند. (ر.ک: ابن تغری بردی، ج1، ص 4، 5، 14 و 128؛ ج5 92؛ ج13 ص 34، و 267 و 290؛ ج15، ص 532 و ج16، ص 339 و 450).
12. ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، ج1، ص 703.
13. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج7، ص 388.
14. (973-909ق) از دانشمندان متعصب عامّه و بزرگ ترین عالم روزگار خویش در مکّه بوده است. (ر.ک: علی دوانی، دانشمندان عامه و مهدی موعود، ص 171) ائمه وقت به او اقتدا میکردند. همچنین او را ناشر علوم امام شافعی خواندهاند. (ر.ک: عبدالقادر عیدروس، تاریخ النور السافر عن اخبار القرن العاشر، ص 258 و 259) کتاب وی با عنوان الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، از معروفترین کتابهای ضد شیعه در قرن دهم شناخته شده است. (رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج1، ص 65) که سید قاضی نورالله شوشتری (شهادت 1019 ق) در پاسخ به این کتاب، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه» را به زبان عربی به رشته تحریر آورد.
15. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص 237.
16. (766-713ق) ایشان از بزرگان اولیا و کبار عرفااند که اولیای بعد از ایشان، نسبت خرقه خود را به ایشان میرسانند و شرافت و بزرگی او همین بس که به لقب «علی ثانی» معروف گشته است و آن لقب چنان که نوشتهاند از القاب معمول و مرسوم که جهت تجلیل و تعظیم و تکریم به اهل فضل و کمال گفته میشود، نیست. بلکه خصوصیتی دارد که بدان نظر جائز نیست به مشایخ دیگر گفتهاند. نسب ایشان به علی (ع) میرسد و از آن جا که مادر ایشان نیز علویه بوده، از هر دو سو تبار ایشان به اهل بیت (ع)میپیوندد. خواجوی در مقدمه کتاب اسرار النقطه، تصنیفات ایشان را 28 اثر نام میبرد که موده القربی، یکی از آنهاست. (ر.ک: علی بن شهابالدین همدانی، ص 18، 19، 29 و 30).
17. نوراله شوشتری، احقاق الحق، ج12، ص 352؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، تصحیح: علاء الدین اعلمی، ج4، ص 305.
18. (1172-1091ق) یکی از بزرگترین علما و دانشمندان به نام مصر بوده و در نزد عوام، خواص، رجال دولت و فرمان روایان آن دیار، با مهابت و مقام عالی میزیسته و در سال 1137 ق به ریاست جامع الازهر رسیده است. (اسدلله هاشمی شهیدی، ظهور حضرت مهدی عج از دیدگاه اسلام مذاهب و ملل جهان، ص 161).
19. ر.ک: عبدالله بن محمد شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، تصحیح: سامی عزیری، ص 312 و 313.
20. (1019-956ق) مشهور به شهید ثالث، فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم بزرگ عهد صفویه است (ر.ک: سایت دائرهالمعارف ظهور) نسب شریفش به امام زین العابدین (ع) میرسد (ر.ک: نورالله شوشتری، احقاق الحق، ص 83 و 84) و آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب احقاق الحق تصنیفات او را حدود 140 کتاب ذکر میکند. (همان، ص 97-90) در میان این آثار، سه اثر مشهورترند: إحقاق الحق، صوارم المهرقه و مثالب النواصب.
21. نورالله شوشتری، احقاق الحق، ص 557 و 558.
22. (متوفای 1246 ق) نسبشناس شهیر، ابوالفوز محمدامین سویدی بغدادی. (مهدی فقیه ایمانی، «اصالت مهدویت در اسلام از دیدگاه اهل سنت، ص 95) وی فرزند شیخ علی سویدی و از نوابغ علمای اهل سنت است که در بغداد متولد شده و کتب چندی تألیف کرده: اول، کتاب التوضیح و التبیین در شرح کتاب العقد الثمین تألیف پدرش؛ دویم، کتاب سبائک الذهب در انساب عرب؛ سیم، کتاب الصارم الحدید در دو جلد بزرگ؛ چهارم، نقد کتاب احیا العلوم غزالی. و او در سنه 1239 ق مدرسهای در بغداد ساخته که به نام وی معروف و همان جا محل سکونت او بوده و آخر پس از برگشتن از سفر حج در سنه هزار و دویست و چهل و شش، در قریه بریده ی نجد وفات کرد و همان جا دفن شد. (ر.ک: محمدعلی حبیب آبادی، مکارم الاثار، ج1، ص 107.)
23. (متولد 644 ق) شیخ الاسلام أبوإسحاق إبراهیم بن سعدالدین محمّد بن الموید أبی بکر بن جمال السنّه أبی عبدالله محمّد بن حمّویه بن محمّد الجوینی المعروف بالحمونی و ابن حمّویه جمیعاً، المتوفّی سنه 722 ق و له 78 سنه کما عن تذکره الحفّاظ. کان من أعظم علما أهل السنّه و محدّثیهم و حفّاظهم و کذا أبوه و جدّه علی ما هو الظاهر، ولکن المنقول عن صاحب الریاض انّه ذهب الی تشیعه. له کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین (ع) فرغ من تألیفه سنه 716 ق. یروی عن جمّ غفیر من علما السنّه منهم بعض بنی عمومته من حمّویه و یروی أیضاً عن جمع کثیر من أکابر علما الشیعه، کالشیخ سدیدالدین والد العلاّمه و عن المحقّق الحلّی و ابن عمّه یحیی بن سعید و ابنی طاووس و الشیخ مفیدالدین بن الجهم و الخواجه نصیرالدین و السید عبدالحمید بن فخار (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین). (شیخ عباسی قمی، الکنی و الالقاب، ص 193)
24. ابراهیم بن محمد حمویی جوینی، فرائد السمطین، تحقیق : محمّدباقر محمودی، ج2، ص 187.
25. همان، ص 202.
26. همان، ص 188.
27. (874-813ق) یوسف بن تغری بردی بن عبدالله ظاهری الحنفی، أبوالمحاسن، جمالالدین، مؤرخ بحاثه. من اهل القاهره مولدا و وفاه… و صنف کتباً نفیسهً، منها، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره و المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی الجز الاول منه فی التراجم کبیر و مختصره الدلیل الشافی علی المنهل الصافی اکمل بهما الوافی للصفدی و مورد اللطافه فی من ولی السلطنه و الخلافه و نزهه الرائی فی التاریخ، منه الجزء التاسع مخطوط و حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور اربعه أجزاء منه، جعله ذیلا لکتاب السلوک للمقریزی و البحر الزاخر فی علم الاوائل و الاواخر مطول فی التاریخ، منه جز صغیر مخطوط و حلیه الصفات فی الاسماء و الصناعات. (سایت مکتبه الشامله)
28. (911-844ق) امام نورالدین ابوالحسن علی بن القاضی عفیفالدین عبدالله الحسنی، مشهور به السمهودی منسوب به سَمهود، از شهرهای مصر است. سلسله نسب وی به حسن مُثّنی بن حسن بن علی ابی طالب (ع) میرسد و لذا به او حسنی هم گفته میشده است. در صفر الخیر سال 844 هجری قمری در سمهود متولد شد… [و] در روز پنجشنبه هجدهم ماه ذی قعده سال 911 ق به دیار باقی شتافت. عموم اصحاب تراجم از او به بزرگی یاد کرده و فضل و مرتبت او را تحسین کرده اند. (علیبن عبدالله سمهودی، اخبار مدینه، تصحیح و تعلیق: کمال حج سید جوادی، ص 21) سمهودی در مدینه منّوره کتابهای متعددی نگاشت که دکتر حاج سید جوادی در مقدمه اخبار مدینه به هفت مورد اشاره میکند. (همان، ص 22 و 23) بعضی محققان، او را جامع همه آثارشناسان مدینه میداند که با نگارش کتاب وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، سند کامل و جامعی را تا قرن 9 ق به یادگار گذاشت. (محمدباقر نجفی، مدینهشناسی، ج1، ص 37)
29. علی بن عبدالله سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، تحقیق: موسی بنای علیلی، ج3، ص 427 و 428.
30. از مشایخ حدیث (ر.ک: ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن ابی طالب، ترجمه: محمّد جواد مرعشی، ص 14) و از مورخان اهل سنت و معاصر با شرف المؤید است. (ر.ک: حسین انصاریان، عرفان اسلامی، ج11، ص 270) از مورخان اهل سنت و معاصر با شرف المؤید است. (ر.ک: حسین انصاریان، عرفان اسلامی، ج11، ص 270)
31. یوسف بن اسماعیل نبهانی، جامع کرامات الاولیاء، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، ج2، ص 311.
32. محمّدبن وهیب الحمیری البصری البغدادی، از شعرای قرن سوم است و ابن معتز نام او را در طبقات شعراء المحدثین ذکر کرده است. (ر.ک: عبدالله بن محمد بن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص 348) ابوالفرج اصفهانی در الاغانی از محمدبن قسم بن یوسف کاتب بغدادی روایت میکند: محمدبن وهیب نزد پدر من میآمد. روزی پدرم او را گفت: تو به نزد ما میآیی و مذهب ما را دریافتهای؛ ما نیز دوست داریم مذهب تو را بدانیم که یا با تو همراه خواهیم بود و یا آن که با تو مخالفت خواهیم ورزید. محمدبن وهیب او را گفت: روز دیگر مذهب خود را برای تو آشکار خواهم ساخت. فردای آن روز، محمّد اشعاری را سرود و برای کاتب بغدادی فرستاد که در آن بر مسلمانی خود و پیروی از پیامبر (ص) گواهی داده بود. حاصل آن اشعار این است: اگر چه در آغاز، راهی را جز یگانگی و یک رنگی رفتهاند، ولی من ناسزا گو نباشم و بر ولایت علی استوارم. (حسن صدر، شیعه، بنیانگذاران فرهنگ اسلام، ص 303 و 304).
33. حکم رحمت، امامان اهل بیت (ع) در کتب اهل سنت، ص 179.
34. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج32، ص 125.
35. (582-652ق) هو کمالالدین ابوسالم محمّدبن طلحه بن محمّد بن الحسن القرشی العدوی النصیبی الشافعی. کان من الصدور الاکابر و الرؤساء المعظّمین، ذاحشمه وجاه، امام فی الفقه، مفتیاً بارعاً فی الحدیث و الاصول و الخلاف، مقدماً فی القضاء و الخطابه، متضلّعاً فی الادب و الکتابه، معروفاً بالزهد فی الدنیا و الاعراض عنها… (محمّدبن طلبه نصیبی، مطالب السوول فی مناقب آل الرسول، تصحیح عبدالعزیز طباطبایی، ص 7)
36. محمّدبن طلحه نصیبی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، تصحیح: عبدالعزیز طباطبایی، ص 295.
37. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج15، ص 291.
38. ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق: احسان عباس، ج3، ص 270.
39. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج7، ص 387؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 315.
40. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج7، ص 387.
41. همان.
42. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، ج19، ص 135.
43. محمد مناوی، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، ج4، ص 489.
44. اسماعیل بن محمد عجلونی، کشف الخفاء، تحقیق: عبدالحمید بن احمد بن یوسف بن هنداوی، ج1، ص 29.
45. ابونعیم، تاریخ اصبهان، ج1، ص 174.
46. همان.
47. عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنظّم، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا و محمّدعبدالقادر عطا، تصحیح: نعیم زر زور، ج10، ص 120.
48. صدوق، التوحید، تحقیق: سیدهاشم حسینی تهرانی، ص 24.
49. همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه: محمد تقی آقانجفی اصفهانی، ج2، ص 372.
50. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، تحقیق: سیدهاشم رسولی محلاتی، ج2، ص 307.
51. بحارالانوار، ج3، ص 6 و ج49، ص 122.
52. واجب است احادیثش را معتبر شمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او و به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند. (ابن حبان، الثقات، ج8، ص 456).
53. باقر شریفقرشی حیاه الانام علی بن موسی الرضا (ع)، ص 57.
54. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، ج11، ص 47 و 48.
55. شیخ طوسی، الرجال، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، ص 360؛ صدوق، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گیلانی، ج2، ص 293؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص 245.
56. شیخ طوسی، همان، ص 360 و 369.
57. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 20-18.
58. کشّی، رجال الکشّی، تحقیق: مهدی رجایی، ج2، ص 872.
59. خطیب بغدادی، همان.
60. شمسالدین ذهبی سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شیخ شعیب ارنؤوط، ج11، ص 447.
61. صدوق، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گیلانی، ج1، ص 53؛ بحارالانوار، ج49، ص 207؛ شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج2، ص 117.
62. کشّی، رجال الکشّی، تحقیق مهدی رجایی، ج2، ص 872.
63. همان.
64. نجاشی، رجال الکشّی، ص 245.
65. شمس الدین ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شیخ شعیب ارنؤوط، ج11، ص 446-448.
66. ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، تحقیق: محمّد عوامه، ص 355.
67. شیخ طوسی، الغیبه، تحقیق: عبدالله تهرانی و علی احمد ناصح، ص 48؛ مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 315.
68. یوسف بن عبدالرحمن المزی، تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عوان معروف ج21، ص 148 و 149.
69. احمدبن محمّد بن خالد برقی، الرجال، تحقیق: شیخ طوسی و حسن مصطفوی، ص 53-55.
70. شیخ طوسی، الرجال، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، ص 351-372.
71. مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 310.
72. ابن اعرابی، معجم ابن الاعرابی، تحقیق: عبدالمحسن الحسینی، ج2، ص 729؛ ابن ماجه، سنن، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، ج1، ص 25؛ همان، تحقیق: شیخ شعیب ارنؤوط و دیگران، ج1، ص 26.
73. ابن اعرابی، همان، ج3، ص 1064.
74. ابوبشر الدولابی، الکلنی و الاسماء، تحقیق: ابوقتیبه نظر محمد الفاریابی، ج2، ص 664.
75. ابوبکر آجری، الشریعه، تحقیق: عبدالله بن عمر الدیلمی، ج2، ص 636.
76. ابوبکر بیهقی، شعب الایمان، تحقیق: عبدالعلی عبدالحمید حامد، ج1، ص 106؛ ابن شجری، ترتیب الامالی الخمیسیه، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد و عبدالمحسن الحسینی، ج6، ص 226 و ج8، ص 262.
77. ابوبکر بیهقی، همان، ص 180.
78. ابوالقاسم عبدالملک بن محمد بن بشران، الامالی، تحقیق: احمدبن سلیمان، ج1، ص 57.
79. ابوبکر بیهقی، همان، ص 108.
80. ابوبکر الکاباذی، بحرالفوائد، تحقیق: محمّدحسن محمّد حسن اسماعیل و احمد فرید المزیدی، ج1، ص 273.
81. ابومحمّد ابوالشیخ اصفهانی، العظمه، ج1، ص 403.
82. عمربن احمد بن شاهین، الترغیب، تحقیق: محمّد حسن محمّد حسن اسماعیل، ج1، ص 90.
83. همان، ص 156.
84. ابوبکر بیهقی، معرفه السنن و الآثار، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعجی، ج6، ص 186؛ همو، شعب الایمان، تحقیق: عبدالعلی عبدالحمید حامد، ج4، ص 272.
85. طه، آیه 14.
86. ابن شجری، ترتیب الامالی الخمیسه، تحقیق: محمّدحسن محمّد حسن اسماعیل، ج1، ص 54 و 55.
87. قاضی المارستان، احادیث الشیوخ الثقات، تحقیق: حاتم بن عارف عوفی، ج2، ص 873؛ ابن عساکر، معجم الشیوخ، تحقیق: وفاء تقی الدین، ج2، ص 680 و 845.
88. ابوعبدالله القضاعی، مسند الشهاب، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج2، ص 323.
89. ابن مهران اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیا، ج3، ص 192.
90. همان.
91. ابن شجری، ترتیب الامالی الخمیسیه، تحقیق: محمّد حسن محمّد حسن اسماعیل، ج1، ص 55.
92. همان، ج2، ص 235؛ محمدبن عبدالله بزار، کتاب الفوائد، تحقیق: حلمی کامل اسعد عبدالهادی، ج1، ص 94.
93. ابن شجری، همان، ج2، ص 261.
94. قاسم بن یوسف تجیبی، برنامج التجیبی، تحقیق: عبدالحفیظ منصور، ج1، ص 15.
95. ابوالحسن دارقطنی، السنن، تحقیق: شیخ شعیب ارنؤوط و دیگران، ج3، ص 66؛ ابوبکر بیهقی، معرفه السنن و الآثار، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعجی، ج6، ص 186.
96. احمدبن محمّد سلفی اصفهانی، الطیوریات، تحقیق: دسمان یحیی معالی و عباس صخرا لحسن، ج2، ص 621.
97. همان، ج3، ص 1239.
98. ابن مهران اصفهانی، حلیه الاولیا و طبقات الآصفیا، ج3، ص 192.
99. قمر، آیه 47-49.
100. ابوبکر بیهقی، الفضاء و القدر، تحقیق: محمدبن عبدالله آل عامر، ج1، ص 300.
101. ابن عساکر، معجم الشیوخ، تحقیق: وفاء تقی الدین، ج1، ص 547.
102. همان، ج2، ص 993.
103. نساء، آیه 125.
104. آل عمران، آیه 31.
105. ابوبکر بیهقی، شعب الایمان، تحقیق: عبدالعلی عبدالحمید حامد، ج3، ص 79.
106. همان، ج10، ص 46.
107. همان، ج12، ص 411.
108. ابن مهران اصفهانی، حلیه الاولیا و طبقات الاصفیاء، ج1، ص 85.
109. همان، ج3، ص 196.
110. قاضی المارستان، احادیث الشیوخ الثقات، تحقیق: حاتم بن عارف عونی، ج3، ص 146.
111. ابوعبدالله قضاعی، مسند الشهاب، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج1، ص 322؛ خطیب بغدادی، الکفایه فی علم الروایه، تحقیق: ابوعبدالله السورقی و ابراهیم حمدی المدنی، ج1، ص 78.
112. ابن مهران اصفهانی، الطب النبوی، تحقیق: مصطفی خضر دونمز الترکی، ج1، ص 369.
113. همان، ص 379.
114. همان، ج2، ص 735.
115. ابوعبدالله قضاعی، مسندالشهاب، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج1، ص 337.
116. ابوالقاسم بجلی، الفوائد، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج1، ص 295.
117. ابن شجری، ترتیب الامالی الخمیسیه، تحقیق: محمّد حسن اسماعیل، ج1، ص 84.
118. محمّد، آیه 30.
119. یونس، آیه 39.
120. بقره، آیه 247.
121. همان، آیه 179.
122. همان، ص 177.
123. همان، ج2، ص 224.
124. احمدبن محمّد سلفی اصفهانی، الطیوریات، تحقیق: دسمان یحیی معالی و عباس صخر الحسن، ج3، ص 1228.
125. ابوبکر بیهقی، القضا و القدر، تحقیق: محمدبن عبدالله آل عامر، ج1، ص 300.
126. محمد قاسمی، قواعد التحدیث، ص 164.
منابع تحقیق :
1. الآجُرِّی، ابوبکر، الشریعه، عبدالله بن عمر بن سلیمان الدمیجی، دارالوطن، ریاض، 1420 ق/ 1999م، چاپ دوم.
2. أبوالقاسم الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد و عبدالمحسن بن إبراهیم الحسینی، دارالحرمین، قاهره، بیتا.
3. أبوبکر البیهقی، احمدبن الحسین، شعب الإیمان، تحقیق: عبدالعلی عبدالحمید حامد، مکتبه الرشد للنشر و التوزیع بالریاض بالتعاون معالدار السلفیه ببومبای بالهند، هند 1423 ق/ 2003 م، چاپ اول.
4. ـــــــــ ، الاعتقاد و الهدایه إلی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، تحقیق: أحمد عصام الکاتب، دارالآفاق الجدیده، بیروت 1401 ق، چاپ اول.
5. ـــــــــ ، معرفه السنن و الآثار، تحقیق: عبدالمعطی أمین قلعجی، دارالوفاء، قاهره 1412 ق/ 1991م، چاپ اول.
6. ــــــــ ، السنن الکبری، تحقیق: محمّدعبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1424 ق/ 2003، چاپ سوم.
7. ـــــــــ ، القضاء و القدر، تحقیق: محمدبن عبدالله آل عامر، مکتبه العبیکان، ریاض 1421ق/ 2000 م، چاپ اول.
8. أبوالشیخ الأصبهانی، أبومحمد، العظمه، دارالعاصمه، ریاض 1408 ق، چاپ اول.
9. ابونعیم، احمدبن عبدالله، تاریخ اصبهان، تحقیق: حسن سید کسروی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1410 ق/ 1990م، چاپ اول.
10. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی، (رحمه الله)، قم 1385ق/ 1965 م، چاپ دوم.
11. ابن الأعرابی، أبوسعید، معجم ابن الأعرابی، تحقیق عبدالمحسن الحسینی، دارابن الجوزی، المملکه العربیه السعودیه 1418 ق/ 1997م، چاپ اول.
12. ابن بابویه، محمّدبن علی، التوحید، تحقیق: سیدهاشم حسینی، جامعه مدرسین، قم 1398 ق، چاپ اول.
13. ـــــــــ ، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ترجمه: محمدتقی آقانجفی اصفهانی، انتشارات علمیه، اسلامیه، تهران بیتا، چاپ اول.
14. ـــــــــ ، الخصال، ترجمه: مرتضی مدرس گیلانی، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران: سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، جامعه مدرسین، قم 1362 ش، چاپ اول.
15. ـــــــــ ، الأمالی، کتابچی، تهران 1376 ش، چاپ ششم.
16. ابن بشران، ابوالقاسم عبدالملک بن محمد، الأمالی، تحقیق: أحمدبن سلیمان، دارالوطن للنشر، ریاض 1420ق/ 1999م، چاپ اول.
17. ابن تغری، یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، دارالکتب، قاهره 2010م.
18. ابن تیمیه، تقی الدین أبوالعباس أحمدبن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعه الإمام محمدبن سعود الإسلامیه، 1406 ق/ 1986م، چاپ اول.
19. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص من الأمه فی ذکر خصائص الأئمه، منشورات الشریف الرضی، قم 1376 ش/ 1418 ق.
20. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، لبنان: دارالکتب العلمیه، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا و محمّد عبدالقادر عطا، تصحیح نعیم زرزور، دارالکتب العلمیه، بیروت 1412ق/ 1992م، چاپ اول.
21. ابن حبان، ابی الحاتم محمدبن احمد، الثقات، وزاره المعارف و الشؤن الثقافیه الحکومه العالیه، 1402ق/ 1982م، چاپ اول.
22. ابن حجر العسقلانی، شهابالدین ابوالفضل، تقریب التهذیب، تحقیق: محمد عوامه، دارالرشید، دمشق 1406 ق/ 1986م، چاپ اول و تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، دارالمکتبه العلمیه، بیروت 1415 ق، چاپ دوم.
23. ـــــــــ ، تهذیب التهذیب، دار صادر، بیروت بیتا، چاپ اول.
24. ابن حجر هیثمی، احمدبن محمد، الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع و الزندقه، تهران بیتا.
25. ابن خلکان، احمدبن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، منشورات الشریف الرضی، قم، 1364ش، چاپ سوم.
26. ابن شاهین، أبوحفص عمر بن أحمد، الترغیب فی فضائل الأعمال و ثواب ذلک، تحقیق: محمدحسن محمد حسن إسماعیل، دارالکتب العلمیه، بیروت 1424 ق/ 2004م، چاپ اول.
27. ابن عساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن، معجم الشیوخ، تحقیق: وفاء تقی الدین، دار البشائر، دمشق 1421 ق/ 2000 م، چاپ اول.
28. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن کثیر، تحقیق: محمود ارناؤوط و عبدالقادر ارناؤوط، دار ابن کثیر، بیروت 1412 ق/ 1991م، چاپ اول.
29. ابن ماجه، أبوعبدالله، سنن، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء الکتب العربیه، بیتا ـــــــــ ، تحقیق شیخ شعیب ارنؤوط، چاپ اول، دارالرساله العالمیه، 1420 ق/ 2009م، چاپ اول.
30. ابن معتز، عبدالله بن محمد، طبقات شعراء المحدثین، تحقیق: عمر فاروق طباع، دار الارقم بن ابی الارقم، بیروت 1419ق/ 1998 م، چاپ اول.
31. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب الإمام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ترجمه: محمّد جواد مرعشی، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله)، قم 1356 ش.
32. ابن مهران الأصبهانی، أبونعیم، الطب النبوی، تحقیق: مصطفی خضر دونمز الترکی، دار ابن حزم، 2006 م، چاپ اول.
33. ـــــــــ ، حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء دارالفکر، قاهره 1394 ق/ 1974 م.
34. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، بنی هاشمی، 1381 ق، چاپ اول.
35. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، تفسیر مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، دارالعرفان، قم 1386 ش، چاپ اول.
36. البجلی، أبوالقاسم تمام بن محمد، الفوائد، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، مکتبه الرشد، الریاض 1412 ق، چاپ اول.
37. برقی، احمدبن محمد بن خالد، الرجال، تحقیق: شیخ طوسی و حسن مصطفوی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1342 ش، چاپ اول.
38. البزَّاز، أبوبکر محمّدبن عبدالله، کتاب الفوائد (الغیلانیات)، تحقیق: حلمی کامل أسعد عبدالهادی، تعلیق: أبوعبیده مشهوربن حسن ال سلمان، دار ابن الجوزی، ریاض 1417 ق / 1997 م، چاپ اول.
39. البغدادی، أبی الفوز، محمّد أمین، سبائک الذهب فی معرفه قبایل العرب، دار احیاء العلوم.
40. التجیبی البلنسی السبتی، القاسم بن یوسف، برنامج التجیبی، تحقیق: عبدالحفیظ منصور، الدار العربیه للکتاب، 1981 م.
41. جابر، علی داوود، معجم اعلام جبل عامل، المورخ العربی، بیروت 1430 ق/ 2009 م، چاپ اول.
42. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم 1379ش، چاپ اول.
43. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، تاریخ نیشابور، ترجمه: محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح و تعلیق: محمدرضا شفیعی کدکنی، نشرآگه، تهران 1375ش، چاپ اول.
44. حبیب آبادی، محمّدعلی، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری، نفایس مخطوطات اصفهان، اصفهان 1364 ش بیتا.
45. حر عاملی، محمّدبن حسن، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، تصحیح: علاء الدین اعلمی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1425ق/ 2004 م، چاپ اول.
46. حمویی، جوینی، ابراهیم بن محمّد، فرائد السمطین، تحقیق: محمّدباقر محمودی، مؤسسه المحمودی، بیروت 1400 ق/ 1980 م، چاپ اول.
47. خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1417ق/ 1997 م، چاپ اول.
48. ـــــــــ ، الکفایه فی علم الروایه، تحقیق: أبوعبدالله السورقی و إبراهیم حمدی المدنی، مدینه المکتبه العلمیه، مدینه بیتا.
49. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، قم 1413 ق/ 1992م، چاپ پنجم.
50. دارقطنی، أبوالحسن، سنن، تحقیق: شعیب الارنؤوط و دیگران، مؤسسه الرساله، بیروت 1424ق/ 2004م، چاپ اول.
51. دوانی، علی، دانشمندان عامه و مهدی موعود، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1384 ش.
52. الدولابی، أبوبِشر، الکنی و الأسماء، تحقیق أبوقتیبه نظر محمّد الفاریابی، دار ابن حزم، بیروت 1421 ق/ 2000م، چاپ اول.
53. ذهبی، شمسالدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تَدمُری، دارالکتاب العربی، بیروت 1411ق/ 1991م، چاپ اول.
54. ــــــــ ، تذکره الحافظ، تحقیق: زکریا عمیرات، دارالکتب العلمیه، بیروت 1419ق/ 1998م، چاپ اول.
55. ـــــــــ ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: الشیخ شعیب الأرناؤوط و دیگران، مؤسسه الرساله، 1405ق/ 1985م، چاپ سوم.
56. رحمت، حکمت، امامان اهل بیت (علیه السلام) در کتب اهل سنت، مؤسسه فرهنگی هنری مشعر، تهران 1392 ش.
57. سلفی، اصفهانی، احمدبن محمّد، الطیوریات، تحقیق: دسمان یحیی معالی و عباسی صخرالحسن، ریاض مکتبه أضواء السلف، 1425ق/ 2004 م، چاپ اول.
58. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، تحقیق: عبدالرحمان معلمی، مجلس دایره المعارف العثمانیه، حیدرآباد 1382ق/ 1962 م، چاپ اول.
59. سمهودی، علی بن عبدالله، اخبار مدینه، تصحیح و تعلیق: کمال حاج سید جوادی، نشر مشعر، تهران 1376 ش.
60. ـــــــــ ، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، تحقیق: موسی بنای علیلی، مطبعه العانی، بغداد 1407ق/ 1987 م.
61. شبراوی، عبدالله بن محمد، الاتحاف بحب الاشراف، تصحیح: سامی غریری، دارالکتاب الاسلامی، قم 1423 ق/ 2002م، چاپ اول.
62. الشجری، یحیی، ترتیب الأمالی الخمیسیه، تحقیق: محمد حسن محمّد حسن اسماعیل، دارالکتب العلمیه، بیروت 1422 ق/ 2001 م، چاپ اول.
63. شوشتری، نورالله بن شریفالدین، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، کتابخانه حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی (رحمه الله)، قم بیتا.
64. طبرسی، احمدبن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق: محمدباقر خرسان، نشر مرتضی، مشهد 1403 ق، چاپ اول.
65. طوسی، محمدبن حسن، الرجال، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، جامعه مدرسین، قم 1373 ش، چاپ سوم.
66. ــــــــ ، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم 1411ق.
67. صدر، حسن، شیعه بنیانگذاران فرهنگی اسلام، ترجمه: ع. مشتاق عسکری محلاتی، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1381ش، چاپ اول.
68. العجلونی، اسماعیل بن محمّد، کشف الخفاء و مزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی السنه الناس، تحقیق: عبدالحمید بن احمد بن یوسف بن هنداوی، مکتبه القدسی، قاهره، 1420ق/ 200م، چاپ اول.
69. العُکبَری، ابوعبدالله، ا لإبانه الکبری، تحقیق: رضا معطی و دیگران، دار الرایه للنشر و التوزیع، ریاض 1415 ق/ 1994 م، چاپ دوم.
70. عیدروس، عبدالقادر، تاریخ النور السافر عن اخبار القرن العاشر، دارالکتب العلمیه، بیروت 1405 ق/ 1985 م، چاپ اول.
71. فخر رازی، محمدبن عمر، التفسیر الکبیر، مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی، بیروت بیتا.
72. فقیه ایمانی، اصالت مهدویت در اسلام از دیدگاه اهل سنت، مؤلّف، قم 1376ش/ 1418 ق، چاپ دوم.
73. قاسمی، محمّد، قواعد التحدیث، دارالکتب العلمیه، بیروت بیتا.
74. قاضی المارِستان، محمدبن عبدالباقی، أحادیث الشیوخ الثقات (المشیخه الکبری)، تحقیق: الشیرف حاتم بن عارف العونی، دارعالم الفوائد للنشر و التوزیع، 1422 ق، چاپ اول.
75. قرشی، باقر شریف، حیاه الإمام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، قم 1380 ش، چاپ دوم.
76. قشیری، عبدالکریم، ترجمه رساله قشیریه، ترجمه: حسن بن احمد عثمانی، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران 1374 ش.
77. القضاعی المصری، أبوعبدالله، مسند الشهاب، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، مؤسسه الرساله، بیروت 1407 ق/ 1986 م، چاپ دوم.
78. قمی، عباس، وقایع الایام (فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الأیام) به کوشش: محسن صادقی و عباس علی مردی، مرکز نشر کتاب 1375 ش، چاپ سوم.
79. ـــــــــ ، الکنی و الألقاب، جامعه مدرسین، قم 1429 ق، چاپ دوم.
80. ــــــــ ، سفینه البحار، اسوه، قم 1414 ق، چاپ اول.
81. کشّی، محمدبن عمر، الرجال، تحقیق: مهدی رجایی، مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، قم 1363 ش.
82. الکلاباذی، أبوبکر، بحرالفوائد المشهور بمعانی الأخبار، تحقیق: محمّدحسن محمّد حسن إسماعیل و احمد فرید المزیدی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1420ق/ 1999م، چاپ اول.
83. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1403 ق، چاپ اول.
84. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، کویر، تهران 1386ش، چاپ هفتم.
85. مقریزی، احمدبن علی، المقفی الکبیر، تحقیق: محمّد یغلاوی، دارالمغرب الاسلامی، بیروت 1427ق/ 2006 م، چاپ دوم.
86. المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق: بشار عوان معروف، مؤسسه الرساله، بیروت 1400ق/ 1980 م، چاپ اول.
87. المناوی، محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، دارالمعرفه، بیروت 1391 ق/ 1972 م، چاپ دوم.
88. نجاشی، احمدبن علی، الرجال، جامعه مدرسین، قم 1365 ش، چاپ ششم.
89. نجفی، محمدباقر، مدینه شناسی، نشر مشعر، تهران 1386ش، چاپ اول.
90. نصیبی، محمدبن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، تصحیح: عبدالعزیز طباطبایی، البلاغ، بیروت 1419 ق/ 1999م، چاپ اول.
91. ــــــــ ، الدر المنتظم فی السر الأعظم، تحقیق: ماجد عطیه، دارالهادی، بیروت 1425 ق/ 2004م، چاپ اول.
92. هاشمی شهیدی، اسدالله، ظهور حضرت مهدی (عج) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، مسجد مقدس جمکران، قم، 1387 ش، چاپ چهارم.
93. همدانی، علی بن شهابالدین، ترجمه و متن اسرار النقطه یا توحید مکاشفان، تصحیح، ترجمه و تعلیق: محمّد خواجوی، مولی، تهران 1376ق/ 1418 م، چاپ اول.
94. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان، تعلیق: خلیل عمران منصور، دارالکتب العلمیه، بیروت 1417ق/ 1997م، چاپ اول.
95. یوسف بن اسماعیل النبهانی، جامع کرامات الاولیاء، تحقیق: ابراهیم عطوه عوض، مرکز اهل السنه برکات رضا، فور بندر 1265 ش/ 1350 ق، چاپ اول.
96. سایت دایرهالمعارف طهور:
http://www.tahoordanesh. Com/pageprint.php?pid=10409
97. سایت مکتبه الشامله:
http://shamela.ws/index.php/author/679
منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.